ادامه یافتن آشفتگیها در کردستان در اسناد وزارت خارجه آمريكا
کنسول آمريكا در تبریز، اطلاعاتی را در مورد پیشینه اسماعیل سیمیتقو در سال 1926 به کشور خود گزارش میکند: «پانزده سال است که نام سیمیتقو، لرزه بر اندام کودکان و حتی بزرگسالان مردم خاور نزدیک میاندازد... سیمیتقو نام مرد کردی است که رهبری ايل شكاك را بر عهده دارد؛ قبیلهای وحشی که در کوهستان ساکن هستند... گفته میشود کل جمعیت ایشان (کردها) چیزی نزدیک به 3 میلیون نفر است؛ 000/500/2 نفر از ایشان معمولاً در ترکیه و ارمنستان ساکن هستند و 000/400 یا 000/500 نفر از ایشان در ایران به سر میبرند؛ و کسی از شمار ایشان در عراق اطلاع ندارد... سیمیتقو که نام واقعی او اسماعیل آقا است، برادر بزرگتری به نام جعفرآقا داشت. وی پس از مرگ پدر، ریاست ايل شكاك را بر عهده گرفت و شدیداً به سنتهای قبیلهاي پایبند بود؛ والي آذربایجان با توسل به دوز و کلک او را به تبریز کشانید و در یک مهمانی چای که به افتخار وی برگزار شد، او را ترور کردند. اسماعیل آقای جوان که در آن زمان 20 سال بیشتر نداشت، رهبری ايل شکاک را برعهده گرفت و قسم خورد که انتقام خون برادر را بگیرد. وی قسم خود را عملی ساخت و به انتقام خون برادر خود، خون صدها ایرانی را گرفت؛ و در این مسیر، قسمت اعظم منطقه ارومیه را تحت امر خود درآورد و بدون تاج و تخت بر این منطقه پادشاهی کرد؛ منطقهای که خراج خود را غالباً به او و نه دولت مرکزی ایران تقدیم میکرد. دولت با اعطای عنوان سردارنصرت و دادن اختیارات به او برای حکمرانی بر مردم منطقة خود، جایگاه او را به رسمیت شناخت. در پی این توافقنامه، اسماعیل آقا تا اندازهای آرام گرفت. تا اینکه جنگ جهانی آغاز شد و روسها آذربایجان ایران را به اشغال خود درآوردند... با این حال وی در مقابل ترکها اقدام مؤثری نكرد و در مارس 1916 مارشیمون، رهبر آشوريها، به دیدار وی در اردوگاه چریک آمد... هیچ کس نمیداند میان آن دو چه گذشت؛ پس از این گفتگو جسد مارشیمون از اردوگاه خارج شد. گفته میشود سیمیتقو بعدها مدعی شده است که مارشيمون را به دستور ولیعهد کشته است. این ماجرا مسیحیان آشوری را به شدت خشمگین ساخت. آقا پتروس، فرمانده این مسیحیان، به کاخ سیمیتقو یورش برد و بسیاری از یاران او را کشت.» در حالی كه مسیحیان آذربایجان با روسیه متحد شدند، کردها و مسلمانان دست اتحاد به سوی ترکیه عثماني دراز کردند. علاوه بر قحطی که دامنگیر مردم این منطقه شده بود، در آوریل 1918 مصیبت ديگري به جان این اهالی افتاد؛ ترکیه عثماني، تبریز و ارومیه را اشغال کرد و مسیحیان این منطقه ناچار شدند به سمت خطوط بریتانیا در نزدیکی همدان بگریزند. پس از جنگ اوضاع به حالت عادی بازنگشت و همچنان آشفته باقی ماند. وایت در 27 فوریه 1919 مینویسد: «در حالی که اوضاع تبریز بسیار ناآرام است، اختلال و آشوبهای گستردهتری برای منطقه ارومیه- سلماس پیشبینی میشود؛ این منطقه اکنون به دست کردها افتاده است. سید طه، یکی از یاغیان کردستان ترکیه، کنترل ارومیه را در دست دارد و سیمیتقو یکی از اکراد مشهور ایرانی که در بهار گذشته رهبر مذهبي آشوري، مارشیمون را به قتل رساند نیز، منطقه سلماس را در اختیار دارد... هیچ نیرو و یا مقام رسمی از طرف دولت مرکزی ایران در این منطقه حضور نداشته و دولت برای بازگرداندن آرامش به این منطقه کاملاً دست و پا بسته است... رئیسالوزرا امیدوار است بتواند در سه ماه آینده آرامش را به منطقه بازگرداند.» 20 مارس 1919: «عملاً هیچ تغییري در اوضاع و احوال آذربایجان مشاهده نمیشود... گفته میشود کردها با الگو قرار دادن ارمنستان، تلاش میکنند کردستانی مستقل به وجود بیاورند وگزارشها حاکی از آن است که شخصی به نام سیدمحمود*، رهبر کردهای سلیمانیه، جنبشی سیاسی به منظور تحقق این امر به راه انداخته است...» در 21 مارس: «به من خبر رسیده است که کردها با مدنظر قرار دادن تجربه ارمنستان مستقل، برای تحقق کردستان مستقل تلاش میکنند. گفته میشود شخصی به نام شیخ محمود از سلیمانیه رهبری این جریان را بر عهده دارد؛ وی رهبر و یا شیخ اکراد این منطقه میباشد. طبق گزارشهای رسیده، به افسران سیاسی بریتانیا در این منطقه دستور داده شده است که هرگونه تلاش از جانب کردها یا قبایل ديگر را برای آسیب رساندن به تمامیت ارضی ایران رد کرده و به هیچ وجه با ایشان همکاری نکنند.» در 14 آوریل: «یاغی مشهور کرد، سیمیتقو، اکنون در سلماس به سر میبرد... شواهدی در دست است که نشان میدهد سیمیتقو از جانب ولیعهد وجوهی را دریافت میکند، اما جزئیاتی از این گزارش در دست نیست.»
در 23 می 1919 در پی ترور نافرجام سیمیتقو، وخامت اوضاع به حد اعلای خود رسید: «گزارشهای پادوک حاکی از آن است که کردها یک بار دیگر در منطقه سلماس - ارومیه سر به آشوب و اغتشاش برداشتهاند.» 4 ژوئن: «تمام بخشهای مختلف ارومیه ـ سلماس به دست کردها افتاده است... گزارشهایی که تا به امروز به دست ما رسیده حاکی از آن است که شمار زیادی از مسیحیانی که به کمپ مبلغان مذهبي آمريكایی پناه آورده بودند، قتلعام شدند... کاملاً روشن است که تنها روزنه امید مسیحیان ارومیه، دخالت فوری نيروهاي متفقين از طریق حمله ارتش انگلستان است.» تلگرام پادوک به کمیسیون صلح آمريكا در پاریس نیز مخابره شد. کمیسیون در 19 جولای چنین پاسخ داد: «ژنرال سر هنری ویلسون، رئیس ستاد ارتش بریتانیا تلگرامهایی از سر پرسی کاکس دریافت کرده است... کاکس اعلان کرده است که اغتشاشات از زمانی شروع شد که مراسلاتی بی نام و نشان به دست سیمیتقو رسید و انفجار بمب داخل یکی از این بستهها باعث کشته شدن برادر و چهار تن از افراد او شد، همچنین بیست و پنج نفر دیگر را زخمی کرد؛ در نتیجه کردها به فرمان سیمیتقو موظف شدند تمام نیروهای ایرانی مستقر در ارومیه، سلماس و خوی را خلعسلاح کنند؛ اما نیروهای ایرانی کردها را از ارومیه بیرون کردند؛ همچنین نیروهای ایرانی با پیشروی به سمت اردوگاه مبلغان مذهبي آمريكایی، کردهایی را که در این مکان پایگاه امنی برای خود دست و پا کرده بودند را مورد حمله قرار دادند.» وایت جزئیات این ماجرا را چنین توصیف میکند: «پیشروی و عقبنشینی مکرر نیروهای روس و ترک در پنج سال گذشته ناامیدی و دلسردی مردم آذربایجان را در پی داشته است و چنان خشم و نفرتی را در ایشان به وجود آورده است که همانند یک زاغه مهمات تنها منتظر یک جرقه کوچک هستند تا منفجر شوند. یکی از مهمترین دلایل ناآرامیهای اخیر در این استان، عملیاتهای نظامی کردها در دشت سلماس است. رهبر این اکراد، سیمیتقو، چندی است که به دشمنی با دولت ایران برخاسته است. گزارشها حاکی از آن است که معاون فرماندار مکرمالملک با همکاری فرماندار خوی، که یکی از اقوام او نیز میباشد، چند تن از مردم خوی را تحریک کردند که در قالب چند بسته بمبی را برای سیمیتقو بفرستند، به اميد اینکه او را از سر راه بردارند. بمب در بسته شیرینی جاسازی شده بود. بسته به دست سیمیتقو رسید اما وی به موقع از وجود بمب با خبر شد و آن را به سمت برادر خود انداخت و این کار باعث شد برادر و چهار تن از افرادش کشته شوند. بیست و پنج تن دیگر از جمله شخص سیمیتقو زخمی شدند. طبیعتاً این مسئله خشم کردها را برانگیخت و آنها را به گرفتن انتقام تشویق کرد. به دستور سیمیتقو، افراد وی برای خلعسلاح نیروهای ایرانی در ارومیه، سلماس و خوی دست به کار شدند. اما هنگامی که در بیست و چهارم می برای انجام این مأموریت وارد ارومیه شدند، قدرت نیروهای ایرانی بر توانمندی سواران سیمیتقو فائق آمد و ایشان را از شهر بیرون راند... پس از اینکه نیروهای کرد از شهر بیرون رانده شدند، جمعیت کثیری از اوباش مسلح وارد پایگاه میسیونرها شده و شروع به قتل عام مسیحیانی کردند که در این پایگاه پناه جسته بودند... دویست نفر کشته و نزدیک به صد نفر زخمی شدند...» گفتههای فرین در مورد این ماجرا: «در می 1919 پس از سه سال درگیری متناوب، بستهای به قلعه سیمیتقو ارسال شد که بمب جاسازی شده در آن باعث کشته شدن برادر کوچکتر او احمد آقا شد. گفته میشود به تحریک ایرانیها و عوامل خارجی این بسته ارسال شده است. سیمیتقو به تلافی این حرکت در 23 می 1919 به ارومیه، سلماس و خوی حمله کرد. حمله روز بیست و چهارم می به ارومیه، به عقب نشینی سیمیتقو منتهی شد و پس از آن 270 مسیحی در اردوگاه پروتستانهای آمريكایی قتل عام شدند و تأسیسات اردوگاه نیز غارت و تا اندازهای تخریب شد.» همانطور که در فصل 3 ذکر شد، کالدول در 5 اکتبر سال 1920 گزارش میدهد مناطق حومه خوی، سلماس و ارومیه تحت کنترل سیمیتقو درآمده است.
براساس گزارشهای انگرت در تابستان 1921، یاغی کرد، اسماعیل سیمیتقو «مناطق شرقی و جنوبی دریاچه ارومیه عرصه تاخت و تاز سواران خود قرار داد و مردم این مناطق را غارت کرد.» سیمیتقو در 25 جولای 1921 به ارومیه حمله کرد و از آن تاریخ تا روزهای پایانی ماه سپتامبر برای حمله به منطقه ساوجبلاغ به تقویت قوای خود پرداخت. در ششمین شب ماه اکتبر 1921 به ساوجبلاغ حمله برد و با فرا رسیدن صبح روز بعد، شهر به تسخیر یاران سیمیتقو درآمد. نیروهای ژاندارم کاملاً تار و مار شدند و بر اساس گزارشها 500 نفر کشته شدند. سیمیتقو در این زمان بر بخشهای گستردهای از مناطق غربی ایران فرمانروایی میکرد و گفته میشد كه 4000 سرباز گوش به فرمان و تحت امر او هستند. دولت مرکزی هم در برابر این یاغی بیکار ننشسته و شروع به جمعآوری نیرو کرده و از سران عشایر محلی اسمنویسی کرد؛ از جمله امير ارشد* به این جمع پیوست و 3500 نفر را همراه خود ساخت. نزدیک به 800 ارمنی و آشوری برای جنگ با سیمیتقو و یاران کرد او مسلح شدند. امير ارشد در دهم نوامبر در نزدیکی خوی به اردوی سیمیتقو یورش برد و شکست سنگینی بر او وارد كرد و نزدیک به 400 تن از یاران او را از بین برد، همچنین خود سیمیتقو نیز زخمی شد. نیروهای عشایر، قزاق و ژاندارم در همکاری با یکدیگر در پانزدهم دسامبر ساوجبلاغ را از چنگ سیمیتقو و یاران او درآوردند. اما در بیست و سوم دسامبر سیمیتقو با یورش به شكريازي* نیروهای دولتی مستقر در این منطقه را کاملاً تار و مار کرده و امير ارشد را نیز به قتل رساند. انگرت میافزاید: «اخبار [حمله سیمیتقو به نیروهای امير ارشد] به شدت مقامات پایتخت را ناامید ساخت. امید آن میرفت که سیمیتقو نیز به سرنوشت دو تن دیگر از سرکردگان شورشی دچار شود که با موفقیت سرکوب شدند.» منظور انگرت از «دو تن از سرکردگان شورشی»، محمدتقی [پسيان] و کوچکخان است. مردم ایران بر این باور بودند که کردها به تحریک بریتانیا سر به شورش برداشتهاند تا از این طریق قوامالسلطنه را تضعیف کنند. نامهای که سروان ای. نوئيل، [یکی از افسران] ارتش هند، به سر پرسی کاکس، مقام عالیرتبه بریتانیا در عراق نوشت، به دست کرنفلد رسید. نامه نوئيل به تاریخ 6 جولای 1921 از این قرار است: «حتماً به یاد خواهید آورد زمانی که یکدیگر را در قاهره ملاقات کردیم، به بنده گفتید چنانچه در تهران فرصتی مهیا نشود، کاری را در کردستان برای اینجانب دست و پا میکنید. به نظر میرسد انجام وظیفه بنده در اینجا به پایان رسیده است و اکنون مشتاقانه منتظر اوامر شما در مورد کردستان هستم.» کرنفلد در مورد نامه سروان نوئيل به کاکس، چنین توضیح میدهد: «در آن زمان سروان نوئيل موظف بود با رؤسای قبایل در جنوب ایران ملاقات کرده و آنها را به شورش تشویق کند.» ستاره ایران در 5 اکتبر 1921 مینویسد: «گزارشها حاکی از آن است که سرگرد نوئيل با پرواز بر فراز کردستان اوراقی را در میان مردم این منطقه پخش کرده است که نوشتههای آن این مردم را به شورش علیه دولت مرکزی تشویق کرده و ایشان را به جدایی از ایران و تشکیل دولت کردستان مستقل تحریک میکند. آنها (انگلیسیها) با حمایت از سردار رشید در کردستان و امیراعظم کلهر، ایشان را به ایجاد آشوب و اختلال تشویق میکنند.»