نفت و عقب ماندگیهای ما!
گفتوگو با دكتر سيد محمود كاشاني البته این دو بخش از هم جدا نیستند؛ یعنی اگر ندانیم که نفت چگونه ملی شد، نمیتوانیم در زمینۀ دلایل ناکامی آن بحث کنیم. پاسخ پرسشهای بالا را در گفتوگو با دکتر سید محمود کاشانی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی، جستوجو کردهایم که حاصل آن پیشروی شماست. جناب آقای کاشانی ملی شدن صنعت نفت را نخستینبار چه کسی مطرح کرد؟ در سال ۱۳۲۵، عباس اسکندری، نمایندۀ مجلس دورۀ پانزدهم، نطقهای پر شوری در زمینۀ سهم منفی تقیزاده در قرارداد ۱۳۱۲ بیان نمود و دربارة استیفای حقوق ایران از نفت، دولت ساعد را استیضاح کرد، اما این مسئله به درون مجلس محدود بود. جامعه باید به حرکت درمیآمد تا پشتوانهای برای استیفای حقوق ایران از این قرارداد ظالمانه بهوجود بیاید؛ ازهمینرو آیتالله کاشانی مردم را با استفاده از عواطف مذهبی و دادن آگاهیهای سیاسی متحد کرد. در عاشورای سال ۱۳۲۷ یک راهپیمایی سیاسی بهوجود آمد و اینگونه برای نخستینبار در تاریخ اسلام و ایران مراسمی مذهبی به مراسمی مذهبی ــ سیاسی تبدیل شد. این وضعیت زمینهساز آشنا شدن جامعۀ ایران به حقوق خود شد و در نتیجه زمینۀ بهرهبرداری از منابع نفتی در کشور برای ملّت ایران و با پشتیبانی نمایندگان هواداران ملی کردن نفت بهوجود آمد. در این هنگام گفتوگوهایی میان عبدالحسین هژیر، وزیر دارایی ایران، و نمایندۀ شرکت نفت ایران و انگلیس انجام شد که به تدوین موافقتنامهای انجامید. در این هنگام پیش از آنکه دولت ایران این لایحه را به مجلس تقدیم کند، کوشیدند شرایط استبدادی در ایران بهوجود بیاورند که شرایط تصویب این لایحه در مجلس بهوجود بیاید؛ ازاینرو در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به دستاویز تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران، شبانگاه آیتالله کاشانی را دستگیر، و به لبنان تبعید کردند. ایشان از لبنان پیامی به مجلس فرستاد که این پیام در ٨ اردیبهشت ۱۳۲۸ در جلسۀ علنی مجلس خوانده شد. آیتالله کاشانی در این پیام آشکارا گفت که یکی از دلایل تبعید ایشان موضوع نفت بوده است. در بخش دیگری از این نامه، ایشان نمایندگان را تشویق کرد که زیر بار لایحۀ الحاقی نروند. این پیام به مجلس داده شد، ولی اوضاع جامعه بسیار ناهموار، و استبداد حاکم بود. رزمآرا رئیس ستاد ارتش بود. در آن زمان چنین رایج بود که میگفتند رزمآرا دولتی است درون دولت محمد ساعد؛ یعنی فضای نظامی بر کشور حاکم بود. چه کسی پیام را خواند؟ شادروان سیدابوالحسن حائریزاده که یکی از نمایندگان پیشگام نهضت ملی ایران بود این کار را انجام داد. لایحۀ دولت در روزهای آخر مجلس دورة پانزدهم، یعنی ۲۸ تیر ۱۳۲۸، با قید فوریت به مجلس داده شد. دولت و شرکت نفت ایران و انگلیس از نظر روانی حساب کرده بودند که این لایحه را در روزهای پایانی مجلس تقدیم کنند؛ زیرا نمایندگان نگران انتخاب دوباره بودند و بهسادگی به مخالفت با این لایحه دست نمیزدند؛ چون هر نمایندهای که با این لایحه مخالفت میکرد یا به آن رأی منفی میداد، در دورة بعدی مجلس جایگاهی نداشت. در این هنگام پنج تن از نمایندگان اقلیت دورة پانزدهم مجلس، که از هواداران آیتالله کاشانی بودند، به ایستادگی در مقابل این لایحه دست زدند. نام آنان عبارت بود از: حسین مکی، دکتر مظّفر بقایی، سیدابوالحسن حائریزاده، غلامحسین رحیمیان و شادروان عبدالقدیر آزاد. مکی برای تقویت روحیۀ نمایندگان اقلیت به دیدار مصدق رفت که در آن زمان خانهنشین بود؛ چون نه نمایندۀ مجلس پانزدهم بود و نه در جریان فعالیتهای سیاسی در سطح جامعه حضور داشت، ولی چون قبلاً در مجلس دورة چهاردهم طرح تحریمِ دادنِ امتیاز نفت به کشورهای بیگانه را پیشنهاد و تصویب کرده بود مکی به وی مراجعه کرد و از او درخواست نمود بیتفاوتی را کنار گذارد و به مخالفت علنی با این لایحه دست زند، اما مصدق حاضر نشد برای مخالفت با لایحۀ الحاقی گامی بردارد. مکی افزوده است که پس از اصرار فراوان ناامید شد و دست خالی برگشت، اما مصدق در پی اصرار او در ۳۰ تیر ۱۳۲۸ نامهای به مجلس مینویسد. دستخط مصدق هماکنون موجود است. در بخشی از این نامه، دربارۀ لایحۀ الحاقی چنین آمده است: «در صورتی که باید بگذرد اگر میتوانید در مورد مادۀ واحده توضیح دهید که شش شیلینگ حقالامتیاز، لیره طلاست که به نرخ روز لیرۀ کاغذی پرداخت میشود». این مطلب نشان میدهد که مصدق بهطور ضمنی لایحۀ الحاقی را تأیید کرده و تنها این شرط را به نمایندگان پیشنهاد نموده است که بهجای دریافت حقالامتیاز ایران براساس پول کاغذی در قرارداد قید کنند که آن را براساس نرخ طلا محاسبه کنند و بگیرند. آیا موافقت مصدق تأثیری در کار نمایندگان مجلس داشت؟ این نامه و پیام برای اقلیت مجلس ناامیدکننده بود؛ چون آنها انتظار داشتند او موضع روشن و قطعی علیه لایحۀ الحاقی بگیرد، اما با این پیام متوجه شدند مصدق بهطور ضمنی لایحه را تأیید کرده است. خوشبختانه نمایندگان اقلیت به اندرز مصدّق گوش نکردند و به مخالفت خود همچنان ادامه دادند تا دورۀ مجلس پانزدهم به پایان رسید. در حقیقت نمایندگان اقلیت مجلس پیام و رهنمود آیتالله کاشانی را برگزیدند که به هر قیمتی از تصویب این لایحۀ الحاقی جلوگیری کنید. بدین ترتیب دولت وقت موفق نشد در مجلس دورۀ پانزدهم لایحۀ الحاقی را تصویب کند که این پیروزی بزرگی برای ملت ایران بود. در مراحل بعد انگلیسیها کوشش کردند از ورود نمایندگان اقلیت از تهران به مجلس جلوگیری کنند. اما این گروه نمایندگان اقلیت با پیامهای متعددی که آیتالله کاشانی از تبعید میفرستاد مبارزۀ بسیار جالبی را انجام دادند. در هنگام برگزاری انتخابات، دستکاری آرا هم نتیجهای برای دولت وقت و شرکت نفت ایران و انگلیس نداشت؛ زیرا مرحوم سید محمدصادق طباطبایی، رئیس هیئت نظارت بر انتخابات، شهامت به خرج داد و انتخابات، تهران را باطل کرد و از این جهت یک پیروزی دومی برای ملّت ایران بهدست آمد. مجلس دورة شانزدهم بدون حضور نمایندگان تهران افتتاح شد. در بهمن سال ۱۳۲۸ انتخابات دوباره در تهران انجام شد و چون سرلشگر فضلالله زاهدی رئیس شهربانی بود، از اعمال نفوذ بر انتخابات مجلس در تهران جلوگیری کرد و خوشبختانه اینبار نمایندگان اقلیت مجلس پانزدهم دوباره انتخاب شدند. آیتالله کاشانی هم با اینکه در لبنان بود در این انتخابات پیروز شد و به مجلس راه یافت. مصدق نیز با پشتیبانی آیتالله کاشانی وارد مجلس شد. مجلس دورۀ شانزدهم مجلس نیرومندی بود و توانست پشتوانهای برای پیشبرد اندیشۀ ملّی کردن صنعت نفت در ایران فراهم سازد. آیتالله کاشانی در خرداد ۱۳۲۹ با استقبال باشکوه و بیمانندی به ایران بازگشت که بر اتحّاد ملّت ایران افزود و پشتوانۀ بزرگی برای اهداف ملّی ایرانیان بهوجود آورد. در ۲۸ خرداد ۱۳۲۹ آیتالله کاشانی پیامی را به مجلس دورة شانزدهم داد. در بخشی از این پیام طولانی، که مصدّق آن را در جلسۀ علنی مجلس خواند، چنین آمده بود: بنا بر تکلیف دینی و ملّی و وظیفة اجتماعی بار دیگر بهوسیلة مجلس شورای ملّی، عقاید ملّت ایران را در چند جمله به سمع عالمیان میرسانم: «نفت ایران متعلّق به ملّت ایران است و به هر نحوی که بخواهد نسبت به آن رفتار میکند و قرارداد غیرقانونی که با اکراه و اجبار تحمیل شود، هیچگونه ارزش قضایی ندارد و نمیتواند ملّت ایران را از حقوق مسلمة خود محروم کند». پس از قرائت این پیام در جلسۀ علنی کمیسیونی ویژه برای رسیدگی به لایحة الحاقی در مجلس تشکیل شد، و از ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ تا ۸ آذر ۱۳۲۹ بهکار خود ادامه داد. دستور این کمیسیون آن بود که در مورد این لایحۀ الحاقی تصمیم بگیرد. در فاصلۀ کار کمیسیون برای رسیدگی به لایحه رویدادهای در کشور اتفاق افتاد؛ از جمله اینکه در ۱۵ آبان ۱۳۲۹ آیتالله کاشانی و گروهی از نمایندگان اقلیت دورۀ پانزدهم مجلس که وارد مجلس شانزدهم شده بودند طرح ملّی کردن نفت را تدوین کردند و این طرح در بیرون مجلس آماده شد. نخستین کسی که طرح ملّی شدن نفت را امضا کرده آیتالله کاشانی است. همان نمایندگان اقلیت دورة پانزدهم نیز طرح ملی کردن نفت را امضا کردهاند، ولی امضای مصدّق در زیر امضاها وجود دارد و این پرسش بهوجود میآید که چرا این امضا در بخش پایانی این طرح آمده است؟ در این زمینه دو سند بسیار مهم داریم؛ یکی نطقی که سید ابوالحسن حائریزاده در جلسۀ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۲ در مجلس کرد و در این نطق، که با حضور همۀ نمایندگان امضاکنندۀ طرح ملی کردن نفت بود، این نکته آشکار میشود که دکتر مصدّق هنگام تدوین طرح ملی شدن صنعت نفت، به امضای آن راضی نبود و بعداً این طرح را امضا کرد. مصدّق در هنگام کار کمیسیون نفت برای رسیدگی به لایحۀ الحاقی نیز هیچ مخالفتی با لایحۀ الحاقی نمیکرد؛ درحالیکه آیتالله کاشانی در خرداد ۱۳۲۹ علیه لایحۀ الحاقی دوباره موضعگیری کرد. بنابراین تا هنگامی که کمیسیون نفت در ۱۹ آذرماه به رد لایحة الحاقی نظر داد، مصدّق همچنان موافق لایحة الحاقی بود. سند موجود و بااهمیتتر دیگر آن است که در سال ۱۳۳۰ پس از ملّی کردن نفت قرار شد از شرکت نفت انگلیس خلع ید شود، در این هنگام ریچارد سدان، رئیس ادارۀ اطلاعات شرکت نفت ایران و انگلیس، کوشید بخشی از اسناد محرمانۀ این شرکت را از ادارۀ شرکت به خانة خود منتقل کند و آنها را نابود سازد. عدهای از نمایندگان مجلس، با کمک گرفتن از شهربانی کلّ کشور و دادسرای تهران، تصمیم گرفتند که مانع از انتقال اسناد محرمانة شرکت سابق نفت ایران و انگلیس، به خانة ریچارد سدان شوند؛ بنابراین به این خانه رفتند تا این اسناد را توقیف کنند. البته افراد شرکت نفت ایران و انگلیس موفق شده بودند بخشی از این اسناد محرمانه را نابود کنند. با این حال در میان سندهای بهدستآمده سند جالبی وجود دارد که در آن ادارة اطلاعات شرکت نفت ایران و انگلیس در تیر ۱۳۲۹، هنگام تشکیل کمیسیون ویژۀ نفت، از اعضای کمیسیون نفت بیوگرافی تهیه کرده بود. یکی از این بیوگرافیها به دکتر مصدّق تعلق داشت. در این سند به این نکته اشاره شده است که مصدّق پیش از به قدرت رسیدن رزمآرا به مصطفی فاتح گفته بود لایحة الحاقی با مقداری جرح و تعدیل میتواند به تصویب برسد. وی وقتی رزمآرا به نخستوزیری رسید بهطور خصوصی به دکتر علوی گفته بود بینهایت مشتاق تصویب لایحة الحاقی است. جرح و تعدیل مورد نظر مصدق این بود که حق امتیاز ایران به جای لیرۀ اسکناس، به لیرۀ طلا پرداخت شود یا به نرخ لیرۀ طلا. این دلایل و مدارک نشان میدهد که لااقل تا آذرماه سال ۱۳۲۹ مصدّق طرفدار لایحۀ الحاقی بود و با ملّی کردن نفت موافق نبود. غیر از کتاب حسین مکی در اسناد دیگری هم این مباحث مطرح شده است یا نه؟ چون بسیاری معتقدند که آقای مکی بر سر مسائلی که با دکتر مصدّق داشت ــ زیرا دکتر مصدق وقتی میخواست به لاهه برود آقای مکی را نبرد و آقای فاطمی را همراه خود برد و بدین ترتیب اختلافات آقای مکی و دکتر مصدّق شدّت گرفت و حتی به کینه تبدیل شد ــ ممکن است در دیدگاههای خود نسبت به ایشان تغییراتی داده باشد. این توجیهات در حقیقت پردهپوشی بر واقعیتهاست. اینکه مصدّق طرفدار لایحۀ الحاقی بود، حقیقتی است که اسناد یادشده آن را نشان میدهد. آقای مکّی یکی از دوستان و طرفداران و کسانی است که از عوامل مؤثر در نخستوزیری مصدّق بود و ما اگر این سابقۀ تاریخی را بررسی کنیم، به این واقعیت پی خواهیم برد؛ بنابراین مکی واقعیت را بیان کرده و با مصدّق هم مخالفت نکرده، بلکه بسیار هم از او ستایش کرده است. اینها توجیهاتی است که برای پنهان کردن تاریخ به آن متوسل میشوند. نکتۀ بعدی که باید در اینجا بگویم به هر حال پس از رد لایحة الحاقی دوبارۀ کمیسیون نفت مکلّف شد پیشنهاد خود را دربارة نفت ایران به مجلس تقدیم کند. در این مرحله بود که پیام آیتالله کاشانی دربارۀ ملّی کردن صنعت نفت در ایران منتشر شد. حتی در جلسة دوشنبه سوم مهر ۱۳۲۹ آقای سیدابوالحسن حائریزاده پیشنهاد ملی کردن نفت را در مجلس مطرح کرد. در این مرحله دیگر برای شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان قطعی شد که لایحة الحاقی منتفی است و هیچ راهی جز ملّی کردن نفت وجود ندارد؛ چون با پشتوانۀ عظیم مردمی و اتحادی که در کشور با رهبری آیتالله کاشانی بهوجود آمده بود و نیز وجود نمایندگان مجلس شانزدهم، که نمایندگانی نیرومند بودند، هیچ امکانی جز ملّی کردن صنعت نفت وجود نداشت. از این تاریخ بود که مصدّق شعار ملّی کردن صنعت نفت را داد، و در دادن این شعارها پیشگام گردید. این مقطعی ویژه در تاریخ است و ما نباید در سیر مبارزات ملّی کردن صنعت نفت فراموش کنیم که در حقیقت مصدّق از آذر سال ۱۳۲۹ به هواداران ملّی کردن نفت پیوست و در این زمینه البته عدّهای از نمایندگان مجلس شانزدهم غیر از اقلیت هم با این مسئله همراهی کردند؛ مانند جمال امامی و دیگران. در این زمینه ناگزیر باید به تأثیر بسزای دکتر مظفر بقائی و نطقهای تاریخی او اشاره کنیم و اینکه دکتر بقائی در دورۀ دولت رزمآرا بیشترین مبارزه را با این دولت انجام داد. مقالة جالبی در روزنامة خارجی «نیمروز» به قلم شخصی به نام دکتر صمد رحمانزاده نوشته که عنوان آن این است: «اگر تلاشهای دکتر بقائی نبود ملّی شدن نفت میسّر نمیشد». او در این مقاله تلاشهای دکتر بقایی را به صورت مستدل و جالب نوشته است. بدین ترتیب سرانجام قانون ملّی شدن صنعت نفت در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی تصویب شد و در همین هنگام آقای آیتالله کاشانی در زمینة تصویب قانون ملّی شدن صنعت نفت پیام جالبی را به مجلس داد که هماکنون دستخط ایشان موجود است. تأثیر اقدامات آیتالله کاشانی و موضعگیریهای دکتر مصدّق در ملّی شدن صنعت نفت و رویدادهای مربوط به آن مطرح گردید. در این زمان دولتهای امریکا و انگلیس دربارۀ ملّی شدن صنعت نفت چه موضعگیریهایی داشتند؟ بعد از اینکه قانون ملّی کردن نفت در مجلس تصویب شد طرحی نُه مادهای در زمینۀ شیوة اجرای این قانون در ۹ اردیبهشت ۱۳۳۰ در مجلس به تصویب رسید و مصدّق، با پشتیبانی آیتالله کاشانی و مجلس، به نخستوزیری رسید. هنگامی که مصدق نخستوزیر شد، برنامۀ کاری او دو بند داشت که این دو بند از موضوعاتی بود که آیتالله کاشانی و یاران او برای آن مبارزه کرده بودند؛ یکی از این دو بند اجرای قانون ملّی کردن صنعت نفت و استفاده از درآمدهای حاصل شده برای رفاه و آسایش مردم و دیگری اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداریها بود برای اینکه مردم بتوانند نمایندگان حقیقی خود را به مجلس بفرستند. وقتی مصدّق نخستوزیر شد، برنامهاش همین دو بند بود و اگر مصدّق این برنامه را اجرا میکرد، مسلماً نهضت ملّی ایران به پیروزی نهایی میرسید و هرگز شکستی در انتظارش نبود؛ چون این نهضت پشتوانههای بزرگی داشت؛ از جمله شخص آیتالله کاشانی، علما، روحانیان در سراسر کشور، مجلس شورای ملّی و مردمی که در یک دهه مبارزه متّحد شده بودند. بنابراین دلیلی نداشت که این نهضت به شکست برسد، ولی متأسفانه مصدّق به هیچیک از بخشهای برنامۀ خود عمل نکرد و همین موضوع باعث شد کشور ما در بنبست اقتصادی قرار گیرد. پیش از ملی کردن نفت بخش عمدۀ درآمدهای ارزی کشور از طریق همین قرارداد امتیاز نفت جنوب تأمین میشد، ولی انگلیسیها کوشیدند با مراجعه به دیوان بینالمللی لاهه در تیرماه سال ١٣٣٠ دستور موقتی بگیرند برای اینکه از صدور نفت ایران جلوگیری شود و در این راه هم موفق شدند، ولی سرانجام ناگزیر گردیدند در مردادماه سال ١٣٣٠ اصل ملی کردن نفت را در ایران بپذیرند. آیتالله کاشانی برای جلوگیری از شکست نهضت چه تلاشی کردند و موضع علما و مراجع در آن زمان دراینباره چه بود ؟ تلاش اصلی آیتالله کاشانی و مجلس این بود که از دولت مصدّق پشتیبانی کنند و در واقع زمینة سیاسی را بهگونهای فراهم کنند که او بتواند برنامه و هدفهای خود را اجرا کند، ولی واقعیت آن است که مصدّق به هیچ روی به دنبال اجرای این برنامهها نبود و سیاست امروز، فردا کردن را پیش گرفته بود و هماهنگ با ارادة انگلستان گام برمیداشت؛ یعنی در مدت دو سال و چهار ماهی که در قدرت بود کوچکترین مذاکرۀ مؤثری برای حل و فصل موضوع نفت نکرد؛ درحالیکه میتوانست با پیشنهادات فراوانی که به او شده بود چه از نظر امضای قراردادهای نفتی جدید و چه از نظر پاسخ دادن به درخواستهای کشورهای دیگر برای خرید نفت از ایران (چون ایران در آن زمان از امکان صدور نفت برخوردار بود و حتی گزارشهایی در این زمینه وجود دارد که یکی از گزارشها مربوط به روزنامۀ «نیویورکتایمز» است که براساس آن ایران توانست مقدار در خور توجهی نفت تولید کند، اما بسیاری از کشورهایی که تقاضای خرید نفت داشتند با پاسخ منفی مصدّق روبهرو شدند) گشایشی در قراردادهای نفتی بهوجود آورد. او تمام این کارها را با پنهانکاری انجام میداد و متأسفانه نه مجلس و نه آیتالله کاشانی به دلیل حادثهآفرینیها و ایجاد بحرانهای پی در پی در کشور از سوی مصدق نتوانستند به چهرۀ واقعی او پی ببرند. البته تعدادی از نمایندگان در سال ۱۳۳۰ نسبت به مصدّق احساس بدبینی کردند و به همین دلیل بود که این نمایندگان نطقهای مخالفتآمیزی علیه وی کردند که از آن میان میتوان به شادروان عبدالقدیر آزاد اشاره کرد. او در خرداد ۱۳٣۰ مصدّق را با تقیزاده مقایسه کرد ــ این نطق در صورتجلسههای مجلس آمده است ــ و پیشبینی نمود که همان عملکرد منفی تقیزاده در قرارداد ۱۳۱۲ را مصدّق در قانون ملّی کردن صنعت نفت دارد. نمایندۀ دیگری به نام آشتیانیزاده، انتقادات بسیار مؤثر و دقیقی از مصدّق و برنامههای او کرد. جمال امامی، که از رهبران اکثریت نمایندگان مجلس بود نیز انتقادات بسیار مستندی از مصدّق کرد، ولی به هر حال آیتالله کاشانی و یاران او امید بسته بودند که مصدّق بالاخره موضوع نفت را حل کند. جدایی مصدّق از آیتالله کاشانی به چه علت بود و چه میزان در شکست نهضت ملّی ایران تأثیر گذاشت؟ این جدایی در حقیقت برنامهای توطئهآمیز بود که مصدّق با کارگردانی انگلستان اجرا کرد تا نهضت ملّی ایران را دچار فروپاشی کند. اینها را اگر بخواهم به صورت فهرستوار بگویم یکی استعفای او در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ و روی کار آوردن احمد قوام بود که با رهبری آیتالله کاشانی و مجلس به قیام ۳۰ تیر و بازگشت مصدق به نخستوزیری منجر شد. مورد دوم این بود که مصدّق در برگزاری انتخابات دورة هفدهم مجلس مداخله کرد و برخلاف قوانین کشور مانع از آن شد که در ۳۳ حوزة انتخابیه نامزدها از صندوقها انتخاب شوند و در نتیجه ۵۶ نماینده نتوانستند وارد مجلس شوند. در آن زمان تعداد نمایندگان ١٣۶ نفر بود. پس به این ترتیب مجلس هفدهم با ۸۰ نماینده تشکیل شد؛ حالآنکه یکی از هدفهای نهضت ملی ایران تشکیل مجلسی نیرومند بود که بتواند خواستههای ملّت ایران را به نتیجه برساند. اقدام بعدی او این بود که اختیارات قانونگذاری را به مدت یک سال و نیم از مجلس گرفت که این با مخالفت شدید آیتالله کاشانی و همان نمایندگان اقلیت دورۀ پانزدهم روبهرو شد؛ به ویژه دکتر مظفّر بقائی، سید ابوالحسن حائریزاده و چند تن دیگر. اقدام ویرانگر بعدی مصدق منحل کردن مجلس هفدهم بود؛ او در تیر و مرداد ۱۳۳۲ در حقیقت با برنامهریزی خائنانهای که انگلستان طرحریزی کرده بود مجلس را، یعنی سنگر پشتیبانی از نهضت ملّی ایران، را منحل کرد. هدف انگلستان از این برنامه، اختیار دادن به محمدرضاشاه پس از منحل شدن مجلس برای صدور فرمان نخستوزیری زاهدی و برکناری مصدّق بود. در واقع ظاهراً مصدّق با این برنامه قربانی شد، ولی کارگردان آن نیز بود؛ زیرا اگر مصدّق مجلس را منحل نمیکرد، امکان نداشت که شاه بتواند زاهدی را به نخستوزیری منصوب کند. جایگاه مطبوعات را در بحث نهضت چگونه میبینید؟ دربارة مطبوعات ما باید دورههای گوناگون را از هم جدا کنیم. در ماجرای ملّی کردن نفت مطبوعات سودمند و مؤثر بودند که در پیام آیتالله کاشانی هم به آن اشاره شده است. در سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ هم مطبوعات سهم بسیار جالبی داشتند. انبوهی از اسناد و مدارک را در روزنامههای آن زمان داریم که تاریخ نهضت ملّی ایران را پربار کرده و جای افسوس است که هنوز از این اسناد بهرهای برده نشده است. با این حال در سال ۱۳۳۲ گروه کوچکی از مطبوعات وابسته به دولت، که مصدّق از آنها پشتیبانی میکرد، حرکتی ضدمیهنی انجام دادند و به ترور شخصیت آیتالله کاشانی و یارانش دست زدند. این مسئله از پدیدههای بسیار مسموم و تلخ دوران نهضت ملّی ایران است. ترور شخصیت آیتالله کاشانی آن چیزی است که در این دوران از آن به جنگ نرم یاد میشود؛ یعنی متهم کردن ایشان و یارانشان به انواع تهمتهای ناروا که زمینهساز انحراف ذهن مردم و آسیب رساندن به شخصیت و شرافت آنان گردید و به آن پشتوانه و ظرفیت عظیم بهشدت آسیب وارد کرد. آیا آنها محرک اینگونه اقدامات از قبیل اقدام به جنگ نرم علیه جریان مدعی احقاق حق مردم بودند؟ نشريه زمانه – سايت كانون انديشه جوان بله، اگرچه اینها از مطبوعات بیارزش و کماهمیت بودند، چون مصدق، نیروهای دولتی و عوامل مزدور بیگانه از آنها پشتیبانی میکردند، توانستند تأثیر ویرانگری بر ذهن مردم بگذارند. به یک نکته هم باید اشاره کنم که رادیو هم در آن زمان در کنترل مصدّق بود و آیتالله کاشانی و یاران او نمیتوانستند از طریق رادیو دیدگاههای خود را به آگاهی مردم برسانند. در نتیجه محاصرۀ روانی کاملی علیه نهضت ملّی ایران ایجاد کردند؛ از یک طرف روزنامهها آن مطالب را منتشر میکردند و از طرف دیگر سانسور شدیدی در رادیو ایجاد کرده بودند. بنابراین با این فریبکاری و با این سانسور اطلاعاتی انگلیسیها موفق شدند برنامههای خود را در تیر و مرداد سال ۱۳۳۲ در ایران اجرا کنند. اساساً شما ریشۀ ملی شدن صنعت نفت را بیشتر ملّی میدانید یا مذهبی؟ این دو را نباید از هم جدا کرد. این اشتباه است که احساسات وطنخواهانۀ مردم را از مذهب و دین جدا کنند. در واقع بیشترین پشتیبانی را نیروهای مذهبی و نیروهایی کردند که در مجلس بودند و اینها نیروهایی بودند که طرفدار مردم بودند و طرفدار اجرای اصول قانون اساسی و در نتیجه معتقدم میان مذهب و ملّت نباید جدایی انداخت، ولی گروههایی با نفاق وارد نهضت شدند و همین گروههای منافق بودند که نهضت باشکوه ملّی را از مسیر خود منحرف کردند.