انجمنهاي غيبي سوسيال دمكرات
ملك المتكلمين، سيد جمال الدين واعظ اصفهاني، محمدرضا مساوات، سيد اسدالله خرقاني، ابوالحسن ميرزا شيخالرئيس، ميرزا سليمانخان ميكده، ميرزا يحيي دولتآبادي، نصرتالسلطان، شيخابراهيم تبريزي، حيدرخان عمواوغلي، صادق طاهباز، ميرزا ابوالقاسم صوراسرافيل، يحيي ميرزا اسكندري، سليمان ميرزا اسكندري و ضياءالسلطان. اين افراد در پخش فكر «مشروطيت» نقش بزرگي ايفا كردند. پس از حادثة كودتاي محمد علي ميرزا و استقرار «استبداد صغير» (1908 ميلادي)، عدهاي از اين افراد در باغشاه بازداشت، شكنجه و كشته شدند و يا در اثر تعقيب عمال دولت دربدر و نابود شدند.»
بايد تصريح كرد كه نمايندگان سوسيال دمكرات (اجتماعيون عاميون)، «ماركسيست» به معناي واقعي كلمه نبودند و در بينش خود تصور احساساتي و «رومانتيك» دربارة دمكراسي، مردم و انقلاب زحمتكشان داشتند و شيوههاي پارلماني، وعظ روحاني و ترور انقلابي افراد ارتجاعي را دنبال ميكردند و حتي برخي از آنها در سازمان «فراماسون» و «جمعيت آدميت» (كه خود به فراماسون مربوط بود) عضويت داشتند. سرنوشت تاريخي اين افراد نه تنها گوناگون است، بلكه در برخي موارد متناقض است و عملشان از خدمت تا خيانت فرق ميكند و هر كدام بايد جداگانه مورد بررسي مشخص قرار گيرد.
اما نمايندگان سوسيال دمكرات تبريز مركب بودند از : شيخ سليم، ميرهاشم، حاج رسول صدقياني، آقا تقي شجاعي، علي مسيو، ميرزا علياصغر خوئي، حسين آقا فشنگچي، شريفزاده، تقيزاده، ميرزا جواد ناطق، حاج علي دواچي و غيره.
اين انجمن نيز نقش مهمي در قيام تبريز و جنبش مشروطيت داشت، و نقش بعدي بسياري از آنها تعلقي به ماركسيسم نداشت. ارتباط برخي از اين افراد با آن كساني كه از اروميه و شهر باكو بود و لنين آنها را «نيمه روشنفكران مسلمان ماوراء قفقاز كه فراموش كردهاند كه آنها اتباع روسيهاند» (كليات، ج 15) ميناميد بكلي فرق داشت. ستارخان بوسيلة برخي از اين افراد جلب شد ولي در عمل شخصيت مستقل خود را نشان داد و از جانب مردم، قهرمان آزادي لقب گرفت.
اما نمايندگان سوسيال دمكرات رشت عبارت بودند از: سردار محيي، ميرزا كريم رشتي، ميرزا حسين كسمائي، سيد اشرفالدين گيلاني (مدير نسيم شمال) و يغيكيان. قابل ذكر است كه سرگو ارژنيكيدزه با چهل نفر گرجي و صد نفر آذربايجاني براي شركت در انقلاب مشروطيت به ايران آمدند و عدهاي از آنها (از جمله ارژنيكيدزه) به رشت آمد و بويژه با سردار محيي همكاري داشت.
به اين ترتيب اين جريان را ميتوان تا حدي مقدمة تشكيل حزب بعدي، يعني «حزب كمونسيت» دانست.