زندگي نامه شهيد عباس شاهوي

شهيد شاهوي در سال 1332 در شهر تهران در خانواده اي مذهبي بدنيا  آمد، در 5 سالگي نماز و اصول دين را فرا گرفت و در 12 سالگي به پدرش گفت مخارج عيدي مرا برايم قرآن مجيد معني دار بخر و همين کار او تمام خانواده را متعجب که بچه 12 ساله از زرق و برق عيد بگذرد و قرآن بخواهد. علاقه وافري به فراگيري علوم ديني داشت و مي خواست به قم برود ولي به دليل نبود امکانات منصرف شد. هر وقت سوال مي شد مي خواهي چکاره بشوي ؟ مي گفت مي خواهم شاگرد آقاي بروجردي شوم. و از همان اول بخصوص در دانشگاه فعاليت سياسي داشت و مخالف اين رژيم بود بعد از برگشتن از آمريکا در سن 23 سالگي به سرکار رفت و بعد هم در همان موقع ازدواج کرد. عباس هميشه حرفش شهادت بود و مي گفت من لياقتش را ندارم و هميشه مي گفت به همسرش از خدا بخواه که در بستر نميرم، يا در زماني که به مملکت خدمت مي کنم بميرم و يا شهيد شوم. او همواره بمنظور جذب دانشجويان ايراني و آشنايي آنان با اسلام از طريق تشکيل جلسات بحث و تفسير، سخنراني و سمينارهاي مختلف برگزار مي کرد و در هنگام تعطيلات اقدام به تشکيل پايگاههاي اسلامي در دانشگاه ها مشغول يود. شهيد شاهوي بعد از اخذ درجه فوق ليسانس مديريت بازرگاني عليرغم پيشنهاد دانشگاههاي آن ديار به سبب تعهد مکتبي به ميهن بازگشت و نقش بسزايي در قطع شدن دست واسطه هاي سرمايه دار و تجار. از کارهاي ارزشمند او مي توان از کنترل شديد ارز، کمک هاتي بسيار در مسير تحقق اصل 44 قانون اساسي (ملي کردن تجارت خارجي) ياد کرد. از سخنان ايشان بطور دائم در همه پيروي از فرمايشات امام و ولايت فقيه بود.(اين شما نيستيد که به غرب احتياج داريد، غرب است که به شما احتياج دارد) و سرانجام در دفتر حزب جمهوري به همراه دوستانش به شهادت که آرزوي ديرينه اش بود رسيد.