ميسيونرهاي امريكايي در ايران با مزدور روسيه يا عامل دولت امريكا!؟

در اولين فصل كتاب «بررسي مناسبات ايران وامريكا» آمده است:
در نيمه اول قرن 19 م، مبشرين مذهبي امريكايي پيش از ايجاد هرگونه رابطه رسمي، به ايران گام نهادند. اگر چه حضور ايشان در ايران داراي اهداف مشخص و معين بود، اما اين واقعيت را نيز از نظر دور نبايد داشت كه ورود ايشان به ايران در راستاي سياست رسمي دولت امريكا نبود.
اين عقيده و نوشته، حقيقتي است مسلم و استوار، ولي اين نكته در خور تحقيق و توجه است كه در آغاز كار، اهداف مشخص و معين آنها در راستاي سياست رسمي كدام دولت ومقام صاحب قدرت بوده است؟
براي بررسي اين موضوع، نحوه كاريابي و اشتغال، مركز كارگزيني و استخدام و توزيع آنان را مطالعه ميكنيم.»
كتاب «تاريخ روابط ايران و ممالك متحده امريكا» حاكي است كه:
در آغاز قرن نوزدهم ميلادي، كليساهاي امريكا در صدد برآمدند كه ميسيونرهايي به ممالك ديگر دنيا گسيل دارند. در اين ميان خدمات ويليام كاري نخستين مسيحي انگليسي در هندوستان، كه از خلال نامههايي كه او به انگلستان ميفرستاد مشهود بود، عدهاي را ترغيب نمود كه براي خدمت ميسيونري به دنياي خارج مسافرت كنند. بهبود وضع اقتصادي كشور و بيداري مذهبي كه در اوايل قرن نوزدهم ميلادي شروع شد سبب گرديد كه از ميان مردم كثيري كه جديدآ به عضويت كليسا درآمده بودند عدهاي براي اشتغال به خدمت ميسيونري در خارج از امريكا نامنويسي كنند.
در اين هنگام دستهاي از محصلين آموزشگاه علوم ديني آندوور به رهبري جواني آدونيرام جادسون نام، آمادگي خود را براي انجام خدمات ميسيونري در دنياي خارج از امريكا به كليساهاي خود اطلاع دادند. در نتيجه هيأتي براي اين منظور تشكيل شد كه «هيأت كميسيونرهاي امريكايي براي ميسيونهاي خارجي» ناميده شد. همين هيأت بود كه ج. ل. مريك را در سال 1832 ميلادي براي تحقيق در مورد امكان شروع خدمات ميسيونري به ايران فرستاد.
باز در همان سال 1832، دو تن به نام  اسميت و دوايت از طرف «هيأت كميسيونرهاي امريكايي براي ميسيونهاي خارجي» مأمور شدند كه به خاور نزديك آمده، پس از بررسيهاي كافي گزارشي از وضع اين ناحيه براي شروع فعاليتهاي ميسيونري تهيه نمايند.
از طرف «هيأت كميسيونرهاي امريكايي براي ميسيونهاي خارجي» جوستين پركينز به ايران فرستاده شد و دكتر آساهل گرانت نيز در معيت او براي خدمات طبي به اروميه آمد.
دكتر جان. هاسكل شدّ (پدر دكتر ويليام شد) هم در سال 1859، از طرف كميسيونرهاي امريكايي براي ميسيونهاي خارجي، به اروميه فرستاده شد.
اين اطلاعات ما را آگاه و مطمئن ميسازد كه استخدام كشيشها وسيله آژانس كاريابي يا «هيأت كميسيونرهاي امريكايي» صورت ميگرفته است. مؤسسهاي كه مانند صدها آژانس حقالعمل كار ديگر كه براي كارخانهها، شركتها، مجامع خبري و مذهبي و مطبوعاتي و غيره، نيروهاي انساني و متخصصان فني استخدام و معرفي مينمايند. نظير اين گونه كميسيونرها، چهل سال قبل، در بيروت براي شركتها و مؤسسات خاورميانه از كشورها و مليتهاي مختلف مهندس و متخصص معرفي واستخدام ميكرد. حتي آژانسهايي وجود داشت كه براي كابارهها رقاصه اعزام ميداشت. كميسيونرها نميدانستند كه كارفرمايان، اشخاص اعزامي آنان را در كدام شهر، و در كدام سمتي و در تحت چه شرايطي، به كار ميگمارند.»
ميسيونرهاي امريكايي مقيم ايران، مزدور و مستخدم دولت تزار روسيه بودند و با طلايه و جلودار به ايران وارد شده بودند. مراحل استخدامي و نحوه انتقال آنان، بدين قرار بوده است.
همانطوري كه در گفتار «تاريخچه مبلّغان خارجي در ايران» به شرح و بسط آمده، در سال 1796، انجمن تبليغي ادينبورگ ( از سال 1822 به بعد، انجمن ميسيونري اسكاتلندي ناميده شد) تأسيس يافت و در سال 1803، با كسب فرماني از سزار الكساندر، كارهاي تبليغ و تبشير خود را تحت رهبري امپراتور روسيه، در قفقاز آغاز كرد.
در همان اوان، ميسيون بازل آلماني در سال 1816 تأسيس شد وتا سال 1821، براي انجمنهاي ساير كشورها نفرات لازم تهيه ميكرد و نقش دلال يا واسطه را داشت. چون پيشرفت كردند خود مستقلا عمل كردند.
در سال 1822، زماني كه عدهاي از ميسيونرهاي بازل به قفقاز وارد شدند، مبلّغين اسكاتلندي (ادينبورگ سابق) وظايف و كارهاي خودشان را با رضايت و خوشي به آنها واگذار كردند. و در سال 1827، وسايل واثاثيه خود را در استراخان، به ميسيون بازل فروختند.
ج. ريشتر، مينويسد:
دولت روسيه تكيهگاه محرمانه و استوار، و الكساندر اول امپراتور تزار، پشتيبان جدي مبلغان بازل بودند. ميسيون بازل با كسب اجازه از دولت روسيه، انجام وظايف مشروط و محدود خود را آغاز كرد.
نخستين اثر و كاملترين گزارشهايي كه درباره فعاليتهاي ميسيونرهاي بازل در آناطولي و قفقاز، در دهه چهارم قرن نوزدهم ميلادي انتشار يافته است،كتاب «تحقيقات ميسيونري در ارمنستان» نوشته اسميت و دوايت مبلّغان مشهور ميباشد كه انجمن ميسيونرهاي امريكايي را در اروميه تشكيل دادهاند. در اين كتاب، برنامههاي تبليغي و تشكيلات كليسايي، تأسيس مدارس،انتشارات و ساير فعاليتهاي ميسيون بازل در شهرهاي توكات، ارزنالروم، قارص، تفليس، شماخي و شمكور به ويژه شوشي به شرح و بسط آمده و بيش از دويست صفحه كتاب را در برگرفته است.
اسميت و دوايت سه ماه و نيم در شوشي همكار و رايزن مبلّغان بازل بودند و از فردريش هاس و ديترش تعليم ميگرفتند و برنامه طرح ميكردند، و با راهنماييهاي آنان وارد ايران شدند.
ا. اسميت، بنياد گرفتن ميسيون بازل را چنين توصيف كرده است:
طرح اصلي و مقصد انجمن مبلّغين بازل در سويس، درخصوص اعزام مبلّغ به قفقاز، استقرار آنان در مرزهاي ايران و روسيه از كرانههاي درياي خزر تا درياي سياه بوده، براي تبليغ مسيحيت در بين مسلمانان به ويژه ايران، نخستين گام در سال 1821 برداشته شد، ديتريش زارمبا جهت دريافت تصويبنامه امپراتور روسيه، به پطرزبورك رفتند.
ا. اسميت، در مباحث ديگر كتاب نيز، از نظارت و نفوذ دولت روسيه بر اعمال و رفتار ميسيونرهاي بازل سخن رانده است.
اسميت و دوايت، پس از قول و قرارها در انجمن بازل در شوشي، به تبريز آمدند. پس از بازديد اروميه و كردستان، به امريكا بازگشتند.
برحسب برنامه اسميت، جوستين پركينز و دكتر گرانت جهت تشكيل ميسيون نستوريان، عازم ايران شدند. ج. پركينز، قبل از ورود به ايران، چهار پنج ماه در استانبول توقف كرد تا زبان تركي بياموزد. او مينويسد: «زماني كه در استانبول در تدارك حركت به سوي ايران بودم نامهاي از فردريش هاس مبلّغ انجمن بازل دريافت كردم كه تازه از شوشي به تبريز وارد شده و نامه را به تاريخ 13 دسامبر 1833 صادر كرده است پارههايي از آن به اختصار درج ميشود:
با آرزوي تندرستي شما، آقاي اسميت خبر دادند كه شما مبلّغان عزيز به زودي به تبريز آمده و در اروميه مقيم خواهيد شد. اميدواريم كه زودتر شما را ملاقات نماييم. خداوند شما را در حوزه (Field) اميدبخش و جالب توجهتان به سلامت و به دور از رنج و درد، محفوظ نگه دارد. من اعتماد واطمينان دارم كه ما دست به دست هم داده با محبت برادرانه و وحدت روحاني به همديگر كمك خواهيم كرد.
درگذشت عباس ميرزا وليعهد، آنطوري كه بعضيها به وحشت افتاده بودند، در تبريز ناراحتي ايجاد نكرد. محمد ميرزا براي وليعهدي نامزد شده است... ما به امنيت اين كشور توجه نداريم، هر كسي پادشاه شد خود ميداند مملكت را چگونه نگه دارد. لازم است بگويم، ضمانتي كه هم كيش بسيار خوب ميسيونري، اينجا براي «دست بدست هم دادن و ياري به همديگر رسانيدن» كرد، مذاكره و مبادله و آشنايي خوش آينده ما و همچنين اعضاي وابسته و متحدان گراميش را كه بعدآ بدو پيوستند، در حد وسيع و فراواني بازخريد و آزاد ساخت.1
مطالعات بعدي نشان ميدهد كه: هم كيش ضمانت سپار ا. اسميت بوده و متحدان بعدي پيوسته به او پركينز و گرانت. بازخريد و آزادي مذاكره و مبادله تفويض تعهدات و برنامههاي بازل به ميسيونرهاي امريكايي در آذربايجان بوده است.
ف. هاس، در سپتامبر 1833، به تبريز وارد شد. در اول دسامبر همان سال مدرسهاي براي ارامنه در تبريز تأسيس كرد.
جوستين پركنيز و دكتر آساهل گرانت، در اواخر اوت 1834 به تبريز رسيدند و در 12 اوكتبر 1834 نخستين جلسه معارفه آنها با اعضاي ميسيونري بازل تشكيل شد. بعد از جلسه 13 اوكتبر، پركينز و هاس به اروميه رفتند و به اتفاق مدرسه بازكردند.
درباره اهميت تأسيس مدارس وسيله ميسيونرها، اسميت مطالبي را در كتاب خود به شرح زير بيان ميدارد:
يكي از عوامل مهم پيشرفت و وسعت قلمرو سودمندي مدارس ميسيونري در قفقاز و ارمنستان، توجه خاص امپراتور روسيه نسبت به تأسيس و عملكرد آنهاست. شما هيچ نيازي به كلام و گفتار پسنديدني و قانعكننده ديگر نخواهيد داشت كه با تأسيس همچو مدارسي در حوزهاي مهم كه به ياري خداوند متعال گشوده شد آنجا را به تصرف و اشغال خود درآوريد و كساني را كه آموزش داده و پرورديد، از عوامل خودتان خواهند شد. ما تجربيات مبلّغين آلماني را گواهي نموده، آمادهايم از آنان پيروي نماييم.(ص 216)
ميسيونرهاي بازل كه مدت 14 سال در قفقاز تحت حمايت دولت روسيه و اوامر تزار بودند، حاليه در آذربايجان با پركينز و يارانش «دست به دست هم داده به كمك همديگر» آموزشگاه داير ميكنند و مشتركآ فعاليت و تبليغ مينمايند، و بعد از يكسال كه خوب جابجا شدند، ميسيون بازل آذربايجان را ترك گفته، پوست پلنگ تبشير را به ميسيونرهاي امريكايي واگذار ميكند. اين همان شيوه و شعار است كه در قفقاز ميسيونرهاي بازل جانشين مبلّغين اسكاتلندي شدند. در آذربايجان نيز، ميسيونرهاي امريكايي ميراثخوار بازل شدند و اوامر روسها را اجرا كردند. دولت روسيه از اين بهتر و فريبندهتر چه وسيلهاي ميتوانست پيدا كند كه: مستخدم مزدور را با لباس و شمايل كشيشي ـ زبان انگليسي ـ مليت امريكايي، در خدمت تزار آورد.
بانيان مدارس ميسيونري و جانشينان ميسيون بازل را درنخستين گام، در راستاي سياست رسمي دولت روسيه تزاري ميبينيم.
ا. اسميت و دوايت، پس از آشناييهاي كامل به مسائل و متقضيات منطقه قفقاز، شوشي را ترك كرده و به تبريز ميرسند و از آنجا به سلماس ميروند و با تهيه اطلاعات مفصل از مسيحيان حومه سلماس، سر راه اروميه قريه مسيحينشين جمالآباد را بازديد كرده، راهي دهكده آدا در كنار درياچه ميشوند كه در آنجا كليسايي هم موجود بوده است. ا. اسميت گزارش ميدهد:
با گروه كشيش جمال آباد، جاده دشت زيبا و حاصلخيزي را طي ميكرديم، از كنار جاده چوپاني كُرد و پير، فرياد برآورد:«آها» شما همان شخص هستيد كه من مدتهاست در انتظار ديدارتان بودم. حاكم ما در اينجا ما را ميزند و ميكشد و ستم ميكند. اينجا كردستان است، كردها زياد هستند اما قزلباشان (ايرانيان) كم، شما كي ميآييد و اين سرزمين را اشغال ميكنيد تا ما فرصت پيدا كرده آنان را بزنيم و بكشيم؟ او تصور ميكرد كه ما اهل روسيه هستيم. ساير ساكنان دهات كردستان نيز از ديدن ما خوشحال بودند و ميپرسيدند شما كي از ايروان آمدهايد؟ (ص 387)
اسميت علنآ دروغ بافته است. اولا ـ شمال شرقي شهر اروميه و سواحل درياچه دهات كردنشين ندارد و در تمام منطقه عده افراد بومي غيركرد چندين برابر كردها ميباشد. ثانيآ ـ اين حرفها ادعا و كلام چوپان كرد نيست كردها تعصب اسلامي دارند و هيچ گاه تسلط دولت اجنبي و مسيحي را نميپذيرند. اسميت خواسته حاكم و حكومت محلي را ستمگر، و دولت روسيه را پناه و ملجاء ستمديدگان و مردمان دهات را هواخواه روس قلمداد نمايد.
گزارش ورود اسميت به دهكده آدا:
سلام و صحبت چوپان پير كرد، نشانگر وضع سياسي منطقه بوده است. در دهكده آدا، نخستين كسي كه وارد اطاق من شد. به طور صريح گفت: من ميخواهم همراه شما به تفليس بروم. در موقع شب آنگاه كه مردم جمع شده بودند، شخص ديگري برخاست وگفت: امروز تمام مردان جوان ده در كليسا نام نويسي كرده و تعهد سپرديم و سوگند خورديم كه تا سه روز ديگر به قصد گرجستان دهكده را ترك كنيم، چون آنها تاب ظلم و فشار بيشتري را ندارند.(ص 394)
اين خبر دو شق داشته، درست يا نادرست. هرگاه خبر صحت داشته، زماني بروز ميكرده كه پيشتازان اسميت وساير فرستادگان تزار، به منطقه وارد و با تبليغ و تحريك مردم عامي را تشويق به ترك ديار نموده و قبلا آماده ميكردند تا در موقع ورود ميسيونر منجي به دهكده، گرد هم آيند وصحبت از مهاجرت نمايند.
در غير اين صورت، اسميت اين نوشتهها را به خاطر سابقهسازي جعل ميكرد تا در آينده آنگاه كه خواستند آشوريان را تحريك نمايند و خلاف مصالح كشور عملي انجام دهند، بهانه بتراشند كه جماعت مسيحيان از ساليان دراز تحت ظلم و فشار بودند.
از اين زمينهسازيها، درگزارش نخستين سالهاي ورود پركينز به اروميه هم، سابقه به ثبت آمده است. نامه مورخ 21 اكتبر 1837، پركينز از اروميه:
در بين نستوريان اينجا تحريك و هيجان حكمفرماست. امپراتور روسيه در حال بازديد ازگرجستان است يكي از نستوريان را كه سالها در آن سرزمين بسر برده، به اينجا فرستاده، مردم را تحريك و ترغيب ميكند كه به نمايندگي وي از امپراتور درخواست نمايند كه يا سرزمين آنان را به تصرف و اشغال درآورد و يا اين كه نسبت به مهاجرت آنان به گرجستان كمكهاي لازم را اعطا نمايند. هرگاه ظلم و بدرفتاري امراي مسلمان بر دوش آنان سنگيني كند، اتخاذ همچو تصميمي براي مهاجرت بعيد نخواهد بود. (ص 325)
ميسيونرهاي امريكايي، در زمان ورود به تبريز، تحت حمايت دولت انگلستان قرار گرفتند. در سال 1838، به علت قطع روابط سياسي ايران و انگليس، جان مك نيل طي نامه مورخ يكم ژانويه 1839، به پركينز اطلاع داد كه خودشان را تحت حمايت يكي از دولتهاي اروپايي قرار دهند. ميسيونرهاي امريكايي در دوم فوريه 1839، با مراجعه به كنسولگري روسيه در تبريز، پاسپورت روسي دريافت كرده و در پناه چتر سياسي آن دولت درآمدند. مراتب به امير نظام در تبريز و حاكم اروميه ابلاغ شد. (پركينز، ص 373)
ج. ويلسون، مينويسد: بنا به اظهار خانيكف كنسول روسيه در تبريز، ميسيونرهاي امريكايي تا سال 1856 تحت حمايت دولت روسيه بودند.
همزمان با اخراج انگليسيها از ايران و تعهد حمايت سياسي روسها از ميسيونرهاي امريكايي، كنت دوسرسي سفير فوقالعاده فرانسه، اسكافي و اوژن بوره فرستادگان لازاريستهاي استانبول به تبريز آمدند و در اوايل سال 1840، براي تبليغ و تعليم پيروان كاتوليك مدرسه داير كردند. از اين تاريخ تا سال 1848، مبارزه شديد كاتوليكها و ميسيونرهاي امريكايي آغاز شد و مشاجره سياسي بين سفارتخانههاي فرانسه و روسيه اوج گرفت و كار به تهديد و درگيري بين پرنس دالگورگي و حاجي ميرزاآقاسي كشيد. به نوشته ا. س. دوشاله كنسول فرانسه در ارزنالروم، «همزمان با اين احوال، جرج الكساندر. استيونس كنسول انگليس در تبريز، براي اين كه ارمنيها و نستوريان را از زير نفوذ روسها و هيئت مذهبي امريكايي بيرون آورد و آنها را به سوي دولت انگلستان متمايل سازد، دست به تحريكات و تلاشهايي زد ولي مساعي او به نتيجهاي نرسيد.»

با تحريك و تمهيد روسها، چگونه ايران و امريكا روابط سياسي
برقرار كردند
در سال 1852، دولت فرانسه، به منظور مقابله با ادعاهاي روسيه داير بر پاسداري از اماكن مقدسه فلسطين، امتيازات چندي براي كليساهاي لاتيني از سلطان عبدالحميد اوّل عثماني گرفت. تقاضاي متقابل روسها، عمدتآ به سبب اعمال نفوذ سفير بريتانيا (س. كنينك) با مخالفت دولت عثماني مواجه شد.
محمود. محمود، هم مينويسد:
در ماه مارس 1853 ميلادي، امپراتور روس پرنس منچيكوف را به استانبول روانه نمود و دستور داد از سلطان عثماني بخواهد كه تمام پيروان مذهب كليساي يونان را در قلمرو سلطان عثماني در تحت حمايت دولت روس قرار بدهد. سلطان عبدالحميد اين را قبول ننمود و اصرار منچيكوف فايده نبخشيد. قشون روس از سر حد عثماني تجاوز كرد. دولت عثماني اين تجاوز را علائم دشمني دانسته در اوكتبر 1853 به دولت روس اعلان جنگ داد... دولت عثماني قبلا كار خود را محكم نموده بود، يعني  انگليسيها يك اتحاديه سهگانه مركب از انگليس و فرانسه و عثماني به طور سرّي براي مساعدت به دولت عثماني تشكيل داده بودند... دولت روس در اروپا تنها ماند و جنگ بين انگليس و فرانسه و عثماني از يك طرف، و دولت روس از طرف ديگر، شروع گرديد. مقدمات جنگ كريمه فراهم آمد و در نهايت به نفع عثماني انجاميد.
در جريان اين بحرانها بود كه وزارت امورخارجه فرانسه به موسيوپروسپر بوره Prosper Bourie وزيرمختار آن دولت در ايران، طي دستورالعمل مورخ 7 سپتامبر 1854، مينويسد:
... ما همچنين در اين سرزمين، وظيفه ديرين خود را هنوز به عهده داريم و آن حمايت از هم كيشان ماست كه در سرزمينهاي مشرق هستند.
در اين ايام حساس و موقعيت تنهايي بود كه، دولت روسيه پرنس دالگوركي را مأموريت مي دهد كه با شاه ايران جلسه كاملا مخفي تشكيل داده و معاهده سرّي منعقد نمايند. روسها با اين اقدام، علاوه بر اينكه از خطر بزرگ الحاق ايران به اتحاديه سهگانه انگليس و فرانسه و عثماني جلوگيري نمودند، در خلال مذاكرات، طرح مخفي دولت روسيه را با عنوان فريبنده «ايجاد مناسبات سياسي و بازرگاني ايران با امريكا» به مرحله اجرا درآوردند. منظور امپراتوري روسيه فقط و فقط برقراري كنسولگري امريكا در ايران بوده تا به ميسيونرهاي  امريكايي مقيم آذربايجان قدرت سياسي و شخصيت حقوقي اعطا نمايند.
درباره معاهده سرّي، محمود. محمود، نوشته است:
در پاييز سال 1853 ميلادي بود كه نماينده مخصوصي از طرف امپراتور روس براي انجام يك مأموريت سياسي و سرّي به دربار پادشاه ايران آمد. مسافرت اين شخص خيلي سرّي بود و توسط پرنس دالگورگي وزيرمختار روس مقيم تهران از ناصرالدين شاه اجازه خواست محرمانه از او ديدن نمايد.... اين ملاقات محرمانه كه حتي ميرزا آقاخان نوري صدراعظم نيز از آن خبر نداشت، منجر به عهدنامه سري دولتين روس و ايران گرديد كه در 28 سپتامبر 1854، امضا و مبادله گرديد. (ج ،2 ص 670)
درست در همين روزها بود كه نمايندگان سياسي روسيه، ناصرالدين شاه را تشويق و ترغيب ميكردند كه دولت ايران دولت امريكا را دعوت به ايجاد روابط سياسي و انعقاد عهدنامه دولتي و بازرگاني نمايد. به شاه ايران و مقامات مسئول خواب زده چنين القا ميكردند كه اين اقدام و عهدنامه، علاوه بر مزاياي بازرگاني، كشتيهاي امريكايي را به آبهاي خليج فارس سوق ميدهد و نفوذ انگليسيها را ميكاهد.
در اثر تلقينات عوامل روسيه، ناآگاهي زمامداران از پيشآمدهاي جهان و برنامههاي همسايگان، ناصرالدين شاه ميرزا احمدخان مصلحتگزار استانبول را مأمور اين كار كرد. نامه ارسالي به احمدخان در تاريخ محرم 1271ﻫ . ق (سپتامبر 1854) صادر شده است.
رضازاده ملك، مينويسد:
ميرزا احمدخان، به اسپنس وزيرمختار ممالك متحده امريكا، اعلام كرد كه از جانب ناصرالدين شاه اختيار دارد راجع به انعقاد عهدنامهاي كه «جنبه سياسي و بازرگاني» داشته باشد به مذاكره پردازد. (ص 98)
نامهاي كه اسپنس وزيرمختار، به مارسي وزير امور خارجه امريكا نوشته و پيشنهادات دولت ايران را گزارش كرده است تاريخ 25 نوامبر 1854 را دارد. يعني هنوز دوماه از تاريخ امضاي عهدنامه سرّي ايران و روس (28 سپتامبر 1854) سپري نشده است.
در ادامه گفتار رضازاده ملك:
پا به پاي اقدامي كه در اسلامبول شروع شد، جان داودخان مترجم اول دولت ايران، مأمور وين گرديد كه با وزيرمختار ممالك متحده امريكا در اطريش راجع به انعقاد معاهده موردنظر مذاكره كند.... دولت ايران به مأموريت ميرزا احمدخان در اسلامبول، و جان داود خان در وين اكتفا نكرده، ميرزا قاسم خان والي وزيرمختار ايران در پطرزبورگ را نيز مأموريت داد كه با سفير ممالك متحده امريكا در پطرزبورگ خصوصيت بهم رسانده مذاكراتي بكند. (ص 98 و 99)
محرك همه اين تلاشها و در پشت پرده اين برنامهها دالگورگي وزيرمختار روسيه در ايران، بود.
در اجراي نقش اين نمايش كمدي سياسي، قاسم خان والي، وزير مقيم در پطرزبورگ، طي نامه مورخ 17 ربيعالاول 1273ﻫ . ، مرقوم ميدارند:
در وقت گفتگوي با جناب كنياز غرچكوف شخص بزرگ كاملي در آن مجلس حضور داشت، به بنده گفت ميخواهم تفصيلي به شما بگويم. دوستانه از بابت خيرخواهي ايران ميگويم نه رسمآ، اگر شما تعهد ميكنيد اين حرف بروز نكند و جاي ديگر گفته نشود. بنده زياد تعهد كردم كه هرگز بروز نخواهد شد.
بعد گفت: اولياي دولت عليه ايران چرا امورات خودشان را اين قدر سُست ميگيرند، و در پي استحكام وانضباط بنادر و سرحدات خود نيستند. و قبل از وقوع در مقام علاج واقعه برنميآيند. اين اوقات كه در اكثر جاها آشوب و فتنه برپاست، هر دولت حتيالمقدور مراقب استحكام و انتظام سرحدات خود هستند. دولت ايران آسوده نشسته از تنظيم و مستحكم داشتن بنادرخودشان غفلت مينمايند كه حالا از حركت انگليس اين قدر متزلزل و پريشان شوند. من وقتي در وين بودم، داودخان مترجم دولت عليه هم آنجا بود. در باب تَرك حركات انگليس و رفع تعديات آنها با يكديگر صحبت داشتيم. من به داودخان گفتم كه براي آسوده بودن دولت و مملكت ايران از شرّ انگليس هيچ چيز بهتر از آن نيست كه دولت عليه ايران با دولت جمهوريه ينگي دنيا معاهده ببندد و آنها را تكليف نمايد به مراوده تجارتي و آمد و شد به خليج عجم و بنادر فارس. به جهت اين كه دولت ينگي دنيا در استعداد بحري از همه دول با قوتترند و مثل انگليس هم سياقشان اين نيست كه در پي آزار مردم و وسعت دادن ملك خود باشند ...
نتيجه راهنماييهاي شخص بزرگ و كامل و خيرخواه ايران، تلاشهاي نمايندگان مقيم استانبول، وين و پطرزبورگ را، تاريخ روابط ايران و ممالك متحده امريكا، چنين مينماياند:
به هر حال، امر مذاكره در اسلامبول ادامه داشت، رئيس جمهوري ممالك متحده امريكا پيشنهاد ايران را راجع به اصل بستن عهدنامه با نظر موافق تلقي كرد. طرفه آنكه، وزير امور خارجه ممالك متحده امريكا پيش از آنكه دستور نهايي خود را صادر كند، خواست پشتيباني روسيه را در مذاكره امريكا و ايران جلب كند. مارسي وزير امور خارجه امريكا، به توماس سيمور وزيرمختار امريكا در پطرز بورگ، اين دستور را داد: ... نظر رئيسجمهور اين است كه به طور محرمانه با نسلرود صحبت كنيد، و او را از قصد امريكا بياگاهانيد، و اين نكته را تحقيق كنيد كه آيا وزيرمختار روس در تهران ميتواند مساعي خود را در اين باره بكار ببرد.
سيمور راجع به نتيجه مذاكره خود با نسلرود مينويسد:
او اطمينان كامل داد كه دولت روس نهايت كوشش خود را در پيشرفت نظر امريكا مينمايد ... او گفت: با كمال ميل به وزير مختار آن دولت در تهران دستور فوري ميدهد كه از هر كمكي كه بتواند در انجام مذاكرات ايران و امريكا مضايقه نكند. ( ص 100)
در اين باره، نامه ميرزا آقاخان نوري به ميرزاقاسم خان والي نيز، جالب و معنيدار است، «... اين كه نوشتجات را بيپرده مينويسم و با سفارت دولت روسيه ميفرستم از براي اين است كه شارژدافر روسيه يك پا واسطه انعقاد عهدنامه است. و از جانب اولياي دولت خودش به او سفارش نامه رسيده كه در اين باب كمال اهتمام را به عمل آورد.
سرانجام، به عنايت خيرخواهان و شارژدافران بيگانه، تلاشهاي احمد و داود و قاسم «خانهاي سهگانه» و ساير رايزنان فرزانه، امر مذاكره به عقد معاهده 20 شوال 1273 ( 13 جون 1857) انجاميد، ولي از مرحله مبادله فراتر نرفت.
مطالعه درخواستهاي صدراعظم و شاه بعد از مبادله عهدنامه، معلوم ميدارد كه، پيشگامان و گردانندگان صحنه، كليد در باغ سبز را در دست سفير امريكا در ايران ميدانستند، تا ايشان حضور نداشته باشند تفرّج در باغ دلكش مقدور و ميسر نخواهد بود.
به نامههاي ارسالي صدراعظم به فرخخان امينالملك توجه فرمايند.
از نامه مورخ 15 شوال 1273 صدراعظم به فرخ خان ـ «عهدنامه امريكا را نوشته بوديد امضا داشتهاند و در استانبول مبادله خواهد شد، بسيار بسيار خوب. ساعي باشيد كه مأمور مقيم امريكا زودتر به دارالخلافه بيايد.»
از نامه مورخ 19 محرم 1274 ـ «برادر مكرما. اظهار داشته بوديد با ايلچي امريكا مقيم آنجا خصوصيت شخصي و رابطه دوستي بهم رسانيدهايد. و درخصوص مأمور كردن سفير به ايران تأكيدات به او كردهايد. بسيار خوب، اهتمام و مراقبت شما در  كارها واضح و هويدا است ـ امضاي عهدنامه امريكا را هم ابراهيم بك آدم مقربالخاقان وزير مقيم استانبول آورد. در فراهم آوردن اسباب آمدن سفير امريكا هم به دربار همايون مراقبت خواهيد كرد كه به زودي بيايد.» (ص 234)
از نامه مورخ 17 جمادي الثاني 1274 ـ «برادر مكرما ـ اظهار داشته بوديد كه وزير امور خارجه امريكا جواب كاغذ شما را به خوبي و دلايل دوستي نوشته تعهد كرده بود كه سفير مخصوص از جانب دولت امريك مأمور دربار همايون خواهند ساخت. انشاءالله طوري خواهند كرد كه از جانب آن دولت ايلچي در دارالخلافه الباهره دائمآ اقامت داشته باشد و به زودي و خوبي دولت مشاراليها ايلچي خودشان را به دربار همايون مامور و روانه نمايند.
در حاشيه به خط صدراعظم ـ دو دولت را بسيار بسيار شاهنشاه روحي فداه مايل هستند قونسل و وزيرمختار درتهران داشته باشند، يكي نمسا و ديگري جمهوري ينگي دنيا. پروس هم بد نيست، باقي باشد يا نباشد مثل هم است. بلجيك پانزده سال است عهد بسته چرا آدم نميفرستد.» (ص 301 و 302)
نه تنها نامههاي صدراعظم و تمايل ناصرالدين شاه بر محور حضور وزيرمختار و كنسول دولت امريكا در تهران ميچرخيد، بلكه در تمام مادههاي معاهده از حضور سفراي كبار و مأمورين ديپلماتيك، حفظ حقوق اتباع سخن رفته واين «خواسته» اصل و اساس عهدنامه قرار گرفته است.
دكتر عبدالرضا هوشنگ مهدوي، مينويسند:
عهدنامه مودت و تجارت بين ايران وايالات متحده امريكا در 13 دسامبر 1856 «15 ربيعالثاني 1273 ه  .) در قسطنطنيه امضا شده واسناد مصوبه آن در 13 ژوئن 1857 مبادله گرديد. عهدنامه مزبور «دوستي صادقانه و مناسبات حسنه مابين دولت و اتباع ممالك مجتمعه امريكاي شمالي و ممالك ايران و تمام اتباع آن را» برقرار ميكرد. و حتي تعيين مأمورين كنسولي و سياسي به طرفين ميداد (مواد 2 و 7) همچنين استفاده از حق دولت كاملهالوداد را در امور تجارتي براي طرفين منظور ميداشت (مواد 3 و 4) از سوي ديگر ايالات متحده براي اتباع خودش حق برون مرزي كسب ميكرد (ماده 5) اما عهدنامه شامل هيچ تعهدي كه اميدهاي ايرانيان را برآورده سازد نبود.
ماده 5 معاهده مذكور مقرر ميداشت كه: «حل و فصل واجراي حكم به حل هرگونه مرافعه و مباحثه و منازعه اتباع امريكا با تبعه ايران ـ فيما بين خودشان ـ با تبعه ساير دول خارجه وسيله وكلا و قنسولها صورت گيرد. هرگونه گفتگو و منازعات تبعه ايران با اتباع دولت امريكا نيز به نهج دول كامله الوداد رفتار شود.»
در آن تاريخ، در ايران جمعآ 10 نفر تبعه امريكا وجود نداشت. اين عهدنامه فقط براي مرافعه و مباحثه و منازعه و ساير شرارتهاي ميسيونرهاي امريكايي خدمتگزار روس، چتر حمايت كنسولي ايجاد ميكرد.
در آن تاريخ، دولت ايران (شاه و صدراعظم و حكام) زير سلطه ونفوذ دولت روسيه قرار داشتند و همه كارهاي سياسي به نفع و به دستور آنان انجام ميگرفت. قسمتهايي از نامه مورخ 19 محرم 1274 صدراعظم به امينالملك نقل ميشود:
برادر مكرم مهربان من ـ بنابه اصرار روسها من كاغذي در خصوص فقره قونسولها (كنسولهاي گيلان و استرآباد) به جناب لارد كلارندن به تاريخ 17 شعبان (1273ه .) نوشتم، سواد آن را به سفارت روس فرستادم، و به قاسم خان هم سواد فرستادم و نوشتم: اولياي دولت روسيه را مستحضر سازد و منت زياد ابواب جمع آنها نمايد كه در دوستي ما مضايقه از همراهي و قبول خواهش شما نكرديم، بلكه اين معني باعث رنجش روسها از ما نشود. سواد آن كاغذ را براي شما فرستادم. هرگاه مصلحت ديديد بدهيد مقدمات آن را درست عنوان نماييد كه، ما را روسها مجبور به نوشتن اين كاغذ كردند. در نفسالامر واقع اين كاغذ را ما از روي اعتقاد خودمان ننوشتهايم سهل است، زياد خشنود خواهيم شد كه جواب سختي بما نوشته شود كه آن جواب را به روسها نشان بدهيم و گريبان خود را از دست اصرار آنها خلاص نماييم...