هجمه به مقدسات در سایه احزاب فرمایشی

رئیس ساواک
«نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است؛ و مخالفت با آن از روشن ترين موارد نهى از منكر است.»
امام خمینی
چنانچه گفته شد، تشکیل حزب رستاخيز راهكاري سياسي بود براي تثبيت ديكتاتوري شاه. اميرعباس هويدا نخست‌وزير، دبيركلي این حزب را بر عهده گرفت و كليه نمايندگان مجلسين شوراي ملي و سنا نیز به عضويت آن درآمدند. عضوگیری های اجباری ادامه یافت به گونه ای که در اسفند 1354 يعني يك سال پس از تأسيس، بالغ بر 2 ميليون نفر از جمله تمامي كارگزاران اصلي و فرعي حكومت در شهرها و روستاهاي كشور و تمامي كارمندان دولت به عضویت این حزب درآمدند.
به‌دنبال اجباری که برای عضویت در حزب وجود داشت، جمعی از ایرانیان با عنوان "جمعی از مسلمانان ایران" خطاب به امام نامه‌ای نوشتند و نظر ایشان را نسبت به این حزب جویا شدند. در این نامه آمده بود: «مستدعی است نظر شریف را در مورد "حزب رستاخیز ملی" که اخیرا از طرف رژیم شاه تاسیس گردیده است، اعلام نموده و وظیفه عموم ملت ایران را در قبال ان روشن فرمائید.
امام خمینی(ره) که در نجف به‌سر می‌بردند، در پاسخ به این سؤال، نامه مفصلی را تنظیم کردند که واکنش‌های گسترده‌ای را به‌دنبال داشت و معادلات را به نفع مخالفان شاه تغییر داد. در این نامه آمده بود: «نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است؛ و مخالفت با آن از روشن‌ترين موارد نهى از منكر است. و چون اين نغمه تازه كه به دستور كارشناسان يغماگر براى اغفال ملت از مسائل اساسى، از حلقوم شاه برخاسته تا كشور را بيش از پيش خفقان زده كند و راه را براى مسائلى كه در نظر دارند، باز نمايند، و قوه مقاومت را به‌كلى از ملت سلب نموده و نفس را در سينه‏ها حبس سازند. لهذا لازم است  حَسَب وظيفه تذكراتى بدهم؛ باشد كه ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بيش از پيش و همه جانبه جلو اين نقشه‏هاى خطرناك را بگيرند.»
امام همچنین آورده بود: «شاه در اين پيشنهاد غيرمشروع، به شكست فاحش طرح استعمارى -به اصطلاح "انقلاب ششم بهمن" و برخوردار نبودن آن از پشتيبانى ملت اعتراف نموده است. كسى كه بيش از 10 سال است، فرياد مى‏زند كه ملت ايران موافق با اين "انقلاب" است و اسم آن را "انقلاب شاه و ملت" گذاشته، امروز مردم را به صف‌هاى مختلف تقسيم كرده و مى‏خواهد با زور سرنيزه براى خود موافق درست كند. اگر اين به اصطلاح "انقلاب" از شاه و ملت مى‏باشد، ديگر چه احتياجى به حزب تحميلى است؟!»
امام خمینی(ره) نسبت به تأسیس این حزب و اجبار ثبت نام در آن به شدت انتقاد کردند. ایشان ادامه دادند: «ايران تنها كشورى است كه حزبى به امر "ملوكانه" تأسيس كرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هركس از اين امر تخلف كند، سرنوشت او يا حبس و شكنجه و تبعيد و يا از حقوق اجتماعى محروم شدن است. مردم محروم اين كشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهى اعلام كنند؛ نظام پوسيده‏اى كه از نظر اسلام مردود و محكوم به فناست؛ نظامى كه هر روز ضربه تازه‏اى بر پيكر اسلام وارد مى‏آورد، و اگر خداى نخواسته فرصت يابد اساس قرآن را برمى چيند؛ نظامى كه هستى ملت را به باد فنا داده و تمام آزادي‌ها را از او سلب كرده است؛ نظامى كه طبقات جوان روشنفكر را در زندانها و تبعيدگاهها از هستى ساقط نموده و باز مى‏خواهد با اين حزب بازى اجبارى، بر قرباني‌ها و زنداني‌هاى خود بيفزايد.»
در این نامه، امام دست شاه را تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته دانسته بودند و شاه را متهم کرده بودند که مى‏خواهد تا قطره آخر نفت اين كشور را بفروشد و پولش را  به عناوين مختلف- به سرمايه‎داران و چپاول‌گران تقديم کرده و به آن افتخار كند.
ایشان خطاب به علماى اعلام و ساير طبقات هشدار داده بودند كه تشكيل اين حزب، مقدمه بدبختي‌هاى بسيارى است كه اثراتش به تدريج ظاهر مى‏شود. امام ادامه داده بودند: «بر مراجع اسلام است كه ورود در اين حزب را تحريم كنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ايران پايمال شود. بر ساير طبقات خصوصاً خطباى محترم و محصلين و طبقه جوان دانشگاهى و طبقات كارگر و زارع و تجار و اصناف است كه با مبارزات پيگير و همه‌جانبه و مقاومت منفى خود، اساس اين حزب را ويران كنند و مطمئن باشند كه رژيم در حال فروريختن است و پيروزى با آنهاست. بايد ملت از تبليغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اينها در عين حال كه مخالفت خود را با اسلام و احكام آن روزافزون مى‏كنند، براى اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبليغاتى مراسم خواندن دعاى كميل و سينه زنى و زنجيرزنى پخش مى‏كنند، احكام قرآن كريم را نقض وخود آن را چاپ و منتشر مى‏كنند.»
در پایان نامه نیز آمده بود: «اينجانب در اين كنج غربت از وضع اسفبار ملت ايران رنج مى‏برم، و چقدر خوب بود كه در اين شرايط حساس در ميان آنها بودم و در اين مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ايران، از نزديك با آنان همكارى مى‏كردم. از خداوند تعالى قطع ايادى اجانب و عمال آنان را خواهانم.»
نامه تند امام(ره)، خروش دوباره‌ای را در کشور موجب شد. برخی مراجع نظیر آیت‌الله گلپایگانی نیز ثبت‌نام در این حزب را جایز نداسته بودند. در گزارش وزارت خارجه به ساواک با به اشاره نامه امام آمده است: «به قرار گزارش رسیده از سفارت شاهنشاهی ایران در منامه اخیراً متن استفتای ظاهراً "جمعی از مسلمانان ایران" از روح‌‎الله خمینی درباره حزب رستاخیز و پاسخ وی در این باره به زبان فارسی که در عراق چاپ شده، گویا با پست به کلیه کشورهای این منطقه از جمله بحرین ارسال گردیده است. البته مقامات امنیتی بحرین از توزیع و انتشار آن در اینجا جلوگیری کرده‌اند. در این فتوا مانند، ضمن حمله به مقدسات ملی شرکت در حزب رستاخیز ملی ایران را بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین قلمداد نموده و مخالفت با آن را روشن‌ترین موارد نهی از منکر دانسته است. در این اعلامیه همچنین با کمال بی‌شرمی انقلاب شاه و ملت را تخطئه کرده و نتایج پرثمر این انقلاب را که به نفع کلیه طبقات ملت ایران به خصوص طبقه زحمتکش دهقانان آزاد شده می باشد، ندیده گرفته و با قلب حقایق مدعی است که اصلاحات ارضی، فقر و فقد طبقه دهقان را بیشتر نموده است.»
حزب در عمل، اجرایی شدن دستورات شاه را دنبال می‌کرد و در راستای اسلام‌زدایی که البته در پوششی از دلسوزی برای مردم رقم می خورد گام برمی داشت. مقابله با حجاب از جمله سیاست های فرهنگی حزب در زمان فعالیت بود. رئیس ساواک طی نامه ای می نویسد: «به معاون مديركل حزب (رستاخيز) اطلاع داده شود اصول و مبادي صحيح مذهب بايد به وسيله دانشجويان حزب‌، تقويت و نسبت به خرافات مبارزه شود، با مسخره كردن و هو كردن كلاغ سياه و نظاير آن كاري كنند كه نتوانند با چادر بيايند يا چادر را از سر بردارند.»
در واقع فرآیندی که از شعار دموکراسی و وحدت شروع شد، در عمل یک هدف را دنبال کرد و آن تئوریزه اصلاحات امریکایی در کشور و حفظ سلطنت شاهنشاه ایران بود. این همه در حالی بود که وانمود می‌شد مردم هم از این نوآوری استقبال کرده‌اند. حال آنکه واقعیت چنین نبود و بعضاً هم به آن اعتراف می‌شد. آخرين سفير شاه در انگليس در خاطرات خود رویکرد مردم در قبال حزب رستاخیز را این گونه شرح می‌دهد: «گرچه فقط در عرض چند ماه، عده زيادي ظاهراً به عضويت حزب رستاخيز درآمدند، اما گفتني است كه رستاخيز، علي‌رغم تعداد كثير اعضايش از كمترين حمايت مردمي برخوردار بود. در حقيقت، حالت انجمن فرصت‌طلبان سياسي را داشت كه در آن، عده‌اي دور هم مي‌نشستند و كاري جز تدوين وظايف حزب و ستايش از اعمال شاه انجام نمي‌دادند.»
محمد‌رضا پهلوي با دخالت‌هاي پي‌درپي و گسترده، حزب را همانند ساير اركان حكومت، به شخص خود وابسته كرد. این گونه بود که عملاً حزب کارآیی خود را از دست داد و حتی اعضای آن نیز از روند موجود ابراز نگرانی کردند. در سال‌های واپسین اهانت‌هایی به مقدسات دینی، مرجعیت و امام راحل صورت گرفت که این همه روند انحلال حزب را سرعت بخشید. مردم به خیابان‌ها آمدند و نسبت به اقدامات صورت گرفته شدیداً اعتراض کردند. در نهایت حزب با روی کارآمدن شریف امامی بعد از 4 سال فعالیت بی‌حاصل جایگاه خود را از دست داد و بعد هم تعطیل شد.
شاه در نهایت در كتاب "پاسخ به تاريخ" به اشتباه بزرگ خود اعتراف کرد: «بدبختانه، غلط بودن فكر ايجاد اين حزب در عمل به اثبات رسيد. حزب رستاخيز نتوانست به هدف‌هايي كه به خاطرش ايجاد شده بود، نائل شود.»