ماجراي نيابت سلطنت از سوي رضاخان در اسناد وزارت خارجه آمريكا

رضا [خان] پس از غيبتي تقريباً دو ماهه در اول ژانویه 1925 با مراسم و تشريفات مفصل از جنوب به تهران بازگشته بود. «دار و دستة با وفايش ژنرال مرتضی‌خان، فرماندار نظامی تهران، کلنل محمد‌خان، رئیس نظميه، و کلنل کریم‌خان، رئیس بلديه»  طاق نصرت‌هايي بسته و اين نمايش را به راه انداخته بودند. حسین علاء به موری خبر داده بود که گروهی از افسران ارتش به رهبری سه فرد مزبور، قصد دارند که به هنگام بازگشت رضا [خان] او را به ساختمان شهرداری ببرند و شاه اعلامش کنند. رضا [خان] پس از با خبر شدن از این ماجرا، با ارسال تلگرامی از قزوین از آنها خواسته بود که دست نگه دارند؛ با وجود این، هنگامی که پا به تهران گذاشت آشکارا از ادای احترام به وليعهد طفره رفت: «با توجه به اينکه او پس از شکست جنبش جمهوری‌خواهی از هيچ تلاشي براي تحبيب خود نزد اين شاهزاده فروگذار نکرده و مکرراً به دیدار او رفته بود، بدون تردید طفره رفتن او نیز بی‌دلیل نبوده است.»  وابسته نظامی روس در معيّت همکاران انگلیسی و فرانسوی خود برای استقبال از رضا [خان] تا نزدیکی مهرآباد رفته و «پس از خوش‌آمد‌گویی به سردار سپه، به خاطر پيروزيش در جنوب و اینکه توانسته بود از ایران فئودالي، کشوری قدرتمند و مستقل بسازد، به او تبریک و تهنیت گفته بودند.» ولي برغم انکار سفارت شوروی، «به هر حال شکی نیست که سفارت واقعاً پول آن طاق نصرت را داده و اين کارش در حق دولت ايران مسلماً بي‌طمع نبوده است.» ولي مهمتر از این طاق نصرت، که شاهانه‌تر از هر طاق نصرت ديگري بود که براي استقبال از يک شاه ‌بسته‌اند، مانور بلشویک‌ها برای نجات سردار سپه از آغوش بریتانیا بود، پیش از آنکه ديگر خیلی دیر شود.»  فولر در گزارشی  با عنوان «ورود ظفرمندانه وزیر جنگ، سلطنت‌طلبان را دچار ترس و واهمه کرده است»، می‌نویسد:
بازگشت رضاخان، رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ، پس از سرکوب شیخ محمره، با چنان مراسم و تشريفاتي براي ورود پيروزمندانه‌اش به تهران همراه بود که اخيراً براي هيچ شاهي برگزار نشده است. ساختمان‌های دولتی را تزئین کرده بودند، در تمام طول راه طاق نصرت‌هايي بسته بودند، چهار هواپیما پيامهاي تبريک و تهنيت بر روي سر مردم مي‌ريختند، هنگام عبورش از زیر طاق نصرت، شتري برایش قربانی کردند، و عملاً همه مردم شهر برای دیدنش از خانه‌های‌شان بيرون زده بودند. با وجود اين، بازگشت او مناسبتي نبود که مردم را چندان هيجان‌زده کند. جمعيت گاه هورا می‌کشید اما ظاهراً بیشتر جذب آن منظرة باشکوه شده بود. خود او هم همانند یک فاتح وارد تهران نشد، بلکه با اونيفورم سفر و سوار بر يک اتومبيل به سرعت از خيابان‌ها عبور مي‌کرد و به ندرت سري تکان و يا به جمعيت توجهي نشان مي‌داد. نگرانی درباريان کاملاً آشکار بود. یکی از درباریان که با اتومبيلش به سمت محل مراسم مي‌رفتیم چندین بار به راننده هشدار داد مبادا در اين خيابان‌هاي پر ازدحام به کسي بزند چون احساسات ضد درباری جمعيت برانگیخته مي‌شود و ممکن است به شورش بکشد. ولیعهد تمام بعد از ظهر را با نگراني در کاخش سر کرد، و بلافاصله پس از خاتمه مراسم امين‌ترين درباريانش را فراخواند و از آنها دربارة رفتار رضاخان و نحوة استقبال مردم پرسيد. او نگران بود که مبادا اتفاقي بيفتد و بلافاصله منجر به سرنگونی او و شاه شود. شایعاتي بر سر زبان‌هاست که رضاخان مي‌خواهد قدرت را کاملاً قبضه کند. یکی از طرفداران صميمي‌اش به یکی از شهروندان آمريكایی گفته است که رضا [خان] برای جلب حمایت روحانیون به کربلا رفته بود و هم اکنون طرفداران زیادی در مجلس براي خودش جمع کرده است که در ماه مارس او را نايب‌السلطنه اعلام مي‌کنند، و چند ماه بعد هم به خواستة مردم گردن مي‌نهد و مي‌گذارد شاهش کنند. 
البته اين فقط سلطنت‌طلبان نبودند که به هراس افتاده بودند. رضا [خان] از دست چند تن از اعضای کابینه از جمله ذکاء‌الملک، کفیل ریاست وزرا و وزیر ماليه، هم ناراضي بود تا حدي که موری پيش بيني مي‌کرد که او بالاخره استعفاء خواهد داد. موری می‌افزاید که مشارالملک، وزیر خارجه، نیز ممکن است تغییر کند: «چون نشان داده که یکی از سرسپردگان اربابان انگلیسی‌اش است که از مستخدمي معمولي وثوق‌الدوله، رييس‌الوزراي بسيار انگليسي‌دوست ايران و حامي سرسخت قرارداد انگليس و ايران، به اين مقام  و نفوذ رسانده‌اند، تغییر و جابجایی‌اش به نفع آمريكاست.»  هیچ یک از این افراد تغییر نکرد.

شور و اشتیاق رضا [خان] برای رسیدن به «نیابت سلطنت»
چند روز پس از بازگشت رضا [خان]، ارباب کیخسرو به دیدار وزیرمختار شوروی رفته بود:
از قرار معلوم صراحتاً از وزیرمختار شوروی پرسیده است چنانچه رژیم ایران در آینده‌ای نزدیک تغییر کند، موضع دولتش در قبال این مسئله چه خواهد بود. رفيق شومیاتسکی* هم بدون تأمل پاسخ داده است که بلشویک‌ها از چنین تغییری استقبال خواهند کرد و هیچگونه مخالفتی با آن نخواهند داشت.
البته موری چندان مطمئن نبود:
علی‌رغم ضمانت‌هاي رفيق شومیاتسکی، و با توجه به سلطة کامل انگلیسی‌ها بر رئیس‌الوزرا از زمان ختم غائله عربستان [خوزستان]، نمی‌توان باور کرد که روس‌ها بدون قید و شرط از هر اقدامي که او ممکن است در حال حاضر براي تغيير رژيم انجام بدهد حمايت کنند. سیاست آنها در گذشته و همچنین امروز این است که اصولاً با اهدافي که از جانب انگلیسی‌ها حمایت می‌شود، مخالفت کنند. این سیاست در آغاز جنبش جمهوری‌خواهی به وضوح خودش را نشان داد. در آن زمان روس‌ها بلافاصله پس از اینکه متوجه شدند بریتانیا از این جنبش حمایت می‌کند، با آن مخالفت کردند.
 علاوه بر اين، ارباب کیخسرو به موري گفته بود که «مشاورانِ امين رئیس‌الوزرا مصرانه او را تشويق مي‌کنند تا يکبار ديگر تلاش‌هايش را از سر بگيرد و ديکتاتور ايران شود. به احتمال قريب به يقين، با توجه به شکست مفتضحانة نقشه‌هايش براي رياست جمهوري در ماه مارس گذشته، او ديگر دلِ و دماغ به راه انداختن مجدد جنبش جمهوري‌خواهي را به صورت اولش نخواهد داشت. از سوي ديگر، ارباب کيخسرو معتقد است که سردار سپه قصد دارد با اجراي نقشه‌اي شاه فعلي را خلع کند، و برادر صغير او را که همراه پدرش، محمد علي شاه مخلوع، در استانبول به سر مي‌برد به سلطنت برساند، و خودش نيز نايب‌السلطنه و ديکتاتور ايران بشود.»
در اواسط ژانويه 1925 موري ديگر مطمئن بود که رضا [خان] دارد براي خلع احمد شاه و غصب تخت شاهنشاهي نقشه مي‌کشد: «با وجود اين، معلوم است که نقشة کودتاي او براي تصاحب قدرت مطلقه در مملکت هر چه که باشد، او اميدوار است که صحنه را خيلي محتاطانه‌تر از دفعه قبل بچيند ...ديگر هيچ ترديدي نيست که عزمش را براي عملي کردن چنين نقشه‌اي جزم کرده است، زيرا صراحتاً به چند تن از وکلاي مجلس گفته که ديگر نمي‌تواند اين بلاتکليفي را تحمل کند. يا شاه بايد برود يا او؛ و چون هنوز ارتش تحت کنترل اوست، ديگر هيچ شکي باقي نمي‌ماند که عاقبت کار چيست، البته به شرطي که [رضا خان] حاضر باشد به شرايطي که مسلماً انگليسي‌ها، روس‌ها و روحانيان به او تحميل مي‌کنند، گردن بگذارد. حمايت يکي از اين قدرت‌ها براي تضمين پيروزي او ضروري است. انگليسي‌ها خود را به چنين تغييري کاملاً بي‌اعتنا نشان مي‌دهند که بسيار کار عاقلانه‌ايست، زيرا هم آنها و هم سردار سپه کاملاً مي‌دانند که حمايت علني انگليسي‌ها از اين تغيير، بيش از هر چيز ديگري بدگماني و خصومت تودة مردم را به همراه خواهد داشت. اطلاع موثق دارم که براي رفع اين معضل و در عين حال حفظ رابطة رييس‌الوزرا و سفارت انگليس به طور رضايت بخش، کنت فُن دِر شولنبرگ، وزير مختار آلمان، در حال حاضر نقش واسطه را ميان اين دو ايفا مي‌کند، و در رضايت خاطر کامل او از اين کار تقريباً شکي نيست.» موري معتقد بود که روس‌ها فقط دست به «حمايتي ظاهري» خواهند زد. در ارتباط با روحانيون نيز موري فاش مي‌کند که رضا [خان] در سفرش به کربلا و نجف توفيقي در جلب نظر روحانيون عالي‌رتبه شيعه حاصل نکرده بود: «ظاهراً شکي نيست که سردار سپه در سفرش به عتبات عاليات و بغداد، که مرکز قدرت انگليسي‌هاست، قصد داشت نظر مراجع عالي‌قدر شيعه و همچنين مقامات انگليسي را دربارة تغيير رژيم ايران به هنگام بازگشتش به تهران جويا شود. با وجود اين، از انگليسي‌ها اطلاع يافته‌ام که مراجع عالي‌قدرتر شيعه او را به حضور نپذيرفته‌اند. آشتي اخير سردار سپه و مدرّس، رهبر جناح روحانيون مجلس، حکايت از اين دارد که حتي قشر روحاني هم با تغيير رژيم چندان مخالف نيست. اخيراً به نقل از مدرّس گفته‌اند که با خلع شاه و نيابت سلطنت سردار سپه مخالفتي ندارد، مشروط بر اينکه رژيم شاهنشاهي سر جايش باقي بماند.» موري ادامه مي‌دهد: «از قراري که اطلاع يافته‌ام، روشي را که مي‌خواهند براي اين کار پيش بگيرند قبلاً هم در اين مملکت به کار رفته و جوابش را پس داده است، به اين ترتيب که سردار سپه مستقيماً به مجلس مي‌رود و اعلام مي‌کند که «ديگر خسته شده و مي‌خواهد کنار برود»؛ سپس مردم با تحريک و حتي تهديد ارتش سر و صدا راه مي‌اندازند و خواهان بازگشت او با قبول همه شرايط مورد نظرش مي‌شوند، که چيزي نيست بجز نيابت سلطنتِ پسر صغير محمدعلي شاه مخلوع که فقط اسماً شاه ايران خواهد بود. اما در ارتباط با اين پسر صغير شاه سابق ايران که قرار است نقش عروسک خيمه‌شب بازي را ايفا کند، چنان ابهام عجيبي حتي در اذهان مقامات ايراني وجود دارد که واقعاً نتوانسته‌ام هيچ اطلاع دقيقي درباره خلق و خو، سن، توانايي‌ها، و يا شايد بتوانم بگويم، حتي وجود چنين شخصي به دست بياورم.» تا آنجا که همه مي‌دانند کوچک‌ترين پسر محمدعلي شاه در سال 1907 به دنيا آمده و بزودي 18 ساله خواهد شد و به سن قانوني خواهد رسيد: «بنابراين شايد لازم باشد که رداي پادشاهي را بر تن يک شاهزاده قاجاري صغير ديگر کنند، که اتفاقاً چنين کاري هم پيشنهاد شده است. به هر حال، اگر سردار سپه واقعاً به آرزوي خودش که نيابت سلطنت است برسد، اين شاه کوچک، که تاج شاهي به سر گذاشته، عمر چندان درازي نخواهد داشت.»  ماري در گزارش مورخ 20 ژانويه 1925 خود مي‌نويسد: «اين روزها نوعي اضطراب و بلاتکليفي بر محافل سياسي ايران حکمفرماست که چندان دلگرم‌کننده نيست. بسياري بر اين باورند که رييس‌الوزرا مي‌خواهد رژيم ايران را تغيير بدهد تا خودش نايب‌السلطنه يا شاه بشود. او براي اجراي نقشه‌اش شايد مجبور شود از انگليسي‌ها کمک بخواهد. لازم به ذکر مي‌دانم که در صورت موفقيت چنين کودتايي با حمايت انگليسي‌ها، بخت آمريکا براي به دست آوردن امتياز نفت شمال ايران، از نظر من، تا حدود زيادي کاهش خواهد يافت.»  
رضا خان در فراهم ساختن زمينه نيابت سلطنت، برخي افسران ارتش را که مظنون به ارتباط با علما بودند و يا احتمال مي‌رفت با خواسته‌اش مخالفت کنند، از پيش پا برداشت. يکي از اين افسران امير لشگر محمود انصاري، امير اقتدار، وزير داخله بود که روابطش با علما بر هيچ کس پوشيده نبود. موري مي‌نويسد که در هفدهم ژانويه 1925 امير اقتدار «بي هيچ مقدمه‌اي، و با دستور سردار سپه، يا همان رييس‌الوزرا، در مقر فرماندهي ارتش بازداشت، خلع درجه و روانه زندان شد. اتهام رسمي او «خيانت به ارتش» است.» موري شرايط دستگيري امير اقتدار را اينگونه توصيف مي‌کند. در يکي از جلسات اخير کابينة دولت، نامه‌اي ممهور به مهر اداره پست بغداد به دست رضا [خان] رسيد. او پس از خواندن نامه و اطلاع از محتواي آن بسيار آشفته شد و سريعاً از اتاق بيرون رفت. وزراي کابينه نيز که وحشت‌زده شده بودند به خانه‌هايشان رفتند: «امير اقتدار تازه به خانه رسيده بود که دستور يافت خودش را به ستاد کل ارکان حرب معرفي کند، که اطاعت کرد. در آنجا پس از قرائت حکمي نظامي مبني بر «خيانت» او، خلع درجه و بازداشتش کردند.» موري براي يافتن دلايل دستگيري امير اقتدار چاره‌اي بجز توسل به حدس و گمان نداشت. برخي شايعات حاکي از آن بود که امير اقتدار در جريان «جنگ» رضا [خان] با شيخ محمره به او وفادار نبوده است، و از او [شيخ محمره] رشوه گرفته، و آن را [با رضا خان] تقسيم نکرده است. بر طبق يک شايعه ديگر امير اقتدار هنوز با دامادشان قوام‌السلطنه که در سال 1923 به اروپا تبعيد شده بود، تماس داشته است: «لازم به ذکر است که قوام‌السلطنه هم اکنون در پاريس به سر مي‌برد و مدام با درباريان و تبعيديان فتنه‌گري که دور شاه را گرفته‌اند در تماس است و براي سقوط دولت فعلي ايران توطئه‌ مي‌چيند.» يک احتمال ديگر هم اين بود «که کل اين نمايش را به راه انداخته‌اند تا اقدامات سرکوبگرانه رييس‌الوزرا را بر ضد کساني که مخالف تحقق آرزويش براي رسيدن به نيابت سلطنت بودند توجيه کنند.»  در عين حال، در ولايات مختلف ايران نيز زمينه را جهت اجراي نقشه رضا [خان] براي غصب تاج و تخت مهيا مي‌کردند. فولر بر اساس اطلاعاتي که از حسن آصف، کارمند کنسولگري آمريکا در تبريز به دست آورده بود، مي‌نويسد:
طبق گزارش‌هاي واصله از تبريز، فرمانده قشون اين شهر، که از حاميان سرسخت رضا خان است، دارد مردم را براي اجراي نقشه خلع شاه و غصب تاج و تخت از طرف رضا خان آماده مي‌کند. مراسم و جشن‌هاي با شکوهي به مناسبت «پيروزي» رضا خان بر شيخ محمره برگزار شد که نظاميان، دموکرات‌ها و بازاري‌ها همگي در آن شرکت داشتند. در تمام نطق‌هايي که در طول اين جشن‌ها ايراد شد، اشارات محتاطانه‌اي هم به اين مطلب مي‌شد که او بالاخره دارد به تاج و تخت مي‌رسد. خاندان کنوني قاجار، هر چند غير مستقيم، آماج انتقادهاي فراوان است. اگرچه مردم از عوارض سنگيني که توسط ارتش براي اجراي طرح‌هاي عمراني وضع شده و همينطور از برخي اقدامات خودسرانه قشون دلِ خوشي ندارند، ولي اشخاصي که نظراتشان درخور اعتناست معتقدند که مردم با هيچيک از اقدامات فرمانده قشون مخالفت نخواهند کرد. حتي اگر از پادشاهي رضا خان هم حمايت کند هيچ کسي علناً مخالفتي نخواهد کرد. البته هنوز نتوانسته‌اند روحانيون را متقاعد کنند، زيرا آنها از اين مسئله مي‌ترسند که هر گونه تغييري در نظم کنوني از قدرتشان بکاهد، ولي در تبريز، و همينطور رشت، ظاهراً قشون ارتش مي‌توانند بدون ترس از مخالفت روحانيون دست به هر اقدامي بزنند.

فعاليت مطبوعات
يکي از نشانه‌هاي بارز مقاصد رضا خان فعاليت روزنامه‌ها عليه شاه بود. روزنامة وطن در شمارة مورخ 25 ژانويه 1925 خود خواسته بود که «اقدامات عاجلي براي حل مسئله حکومت ايران صورت بگيرد. اگر [رضا خان] در انجام چنين کاري قصور کند، تمامي خدماتي که تا بحال براي اين مملکت انجام داده است بر باد خواهد رفت، و نسل‌هاي آينده او را به خاطر کوتاهي در اين امر، برغم داشتن امکان و قدرت آن، مقصر خواهند شناخت.» روزنامة ستارة ايران در شماره مورخ 1 فوريه 1925 به داشتن چنين دربار شاهنشاهي «بي‌مصرف و پرخرجي» اعتراض کرده بود. ساليانه يک ميليون تومان خرج دربار مي‌شد، در حاليکه مردم با شکم خالي سر بر بالش مي‌گذاشتند. اين روزنامه نوشت که وقت آن است «که مردم ايران از رهبر عالي‌قدرشان (سردار سپه) بخواهند تا اين مخارج غير‌ضروري را از بودجة مملکت حذف کند.» علاوه بر اين، اشخاصي که اين پول خرج آنها مي‌شود «مطلقاً هيچ علاقه‌اي به رفاه ايران و ايراني ندارند»، و يا پولشان را در بانک‌هاي خارجي مي‌گذارند يا «با ولخرجي آن را صرف اقامت در هتل‌هاي اروپايي مي‌کنند.» همين روزنامه در شماره مورخ 9 فوريه خود احمد شاه را خائن ناميد و به خيانت متهم کرد: «او دشمن مملکت است، و به همين دليل چشم ديدن آرامش و سعادت ايران را ندارد... او در هر توطئه‌اي که هدفش بي‌نظمي در ايران و ايجاد مشکل براي رييس‌الوزرا باشد دست دارد. غائله‌اي که اخيراً در جنوب به پا شد و به يمن عزم و ارادة قاطع سردار سپه فرو نشست، آتشي بود که مي‌توانست به جان تمام ملت بيفتد. نبايد دلمان را به فرونشستن اين غائله خوش کنيم، چرا که هر لحظه ممکن است آتش مشابهي در يک گوشه ديگر از اين مملکت شعله‌ور شود. تا وقتي ريشة فساد از بيخ درنيامده است، اين خطر وجود دارد و امنيت عمومي در معرض تهديد است.» روزنامة تجدّد در شماره چهارم فوريه 1925 به احمد شاه توصيه کرد که از سرنوشت لويي شانزدهم فرانسه عبرت بگيرد و پيشنهاد کرد که با تقليد از قيصر ويلهلم دوم آلمان «وديعه‌اي را که ملت به او تفويض کرده است به آنها بازگرداند.»* او با برگرداندن اين «وديعه» احترام خود را به مردم نشان و جانش را نجات داد. روزنامة فکر آزاد در شماره دهم فوريه 1925 خود اعلام کرد که «مدارکي وجود دارد که نشان مي‌دهد آن آقايي که مسئول ويراني مملکت و سنگ‌اندازي در راه پيشرفت ايران است همان کسي است که شانزده سال پيش تاج بر سرش گذاشتيم و شاهش کرديم، و همان کسي است که تا بحال از ثمرة کار و تلاش ما ارتزاق کرده است.» روزنامة ايران در شمارة مورخ 11 فوريه‌ 1925 از روحانيون و مجلس خواست تا مملکت را از وضعيت خطرناکي که در آن گرفتار شده نجات بدهند: «حفظ استقلال کشور به مراتب مهم‌تر از يک مادة قانوني است.** قانون براي مملکت است، ولي مملکت براي قانون نيست.» اين روزنامه به روحانيون هشدار داد که «اگر مملکت صدمه‌اي ببيند، به دين رسمي آن هم صدمه مي‌رسد، و طبيعتاً روحانيت قرباني بعدي خواهد بود. رهبران ديني بي‌ترديد مستحضرند که رييس يک مملکت مسلمان بايد صلاحيت‌هاي مشخصي داشته باشد، که پادشاه فعلي کاملاً فاقد آنهاست. بنابراين، هر گونه دفاع از چنين پادشاهي غيرشرعي و بر خلاف وطن‌پرستي است. دفاع از چنين پادشاهي در واقع خيانت به مملکت و اسلام است.» روزنامة ستارة ايران در مورخ 12 فوريه 1925 از علما خواست: «در اين موقع، که ايران با مشکلات و خطرات روبروست، و در نتيجة تحريکات يک پادشاه خائن، در ورطة يأس و نا اميدي گرفتار آمده است، از روحانيون فاضل، ادام‌الله اظلالهم، استدعا داريم که با تمام قدرت به دفاع از اين مملکت اسلامي برخيزند، و مسلمانان را در اين موقعيت خطير هدايت کنند.»