ارتباط دکتر امینی با اپوزیسیون / گفت و گو با احمد صدر حاج سیدجوادی

علی امینی پنجمین نخست وزیر پس از کودتا بود که کارنامه او به گواه تاریخ و طبق اسناد و اقوال مختلف همانند غالب سیاستمداران خاکستری است. هم امضای او پای قرارداد کنسرسیوم است و هم در کارنامه اش اجرای اصلاحات را ثبت کرده است؛ اصلاحاتی که بانی آن امریکا بود و مجری آن امینی. انتشار کتاب بر بال بحران توسط ایرج امینی فرصت مغتنمی است تا یک بار دیگر مرور و بازخوانی شود خاطرات و حکایات علی امینی و دیگرانی که همراه و همسو با وی بودند در دوران نخست وزیری وی از جمله آنان آیت الله طالقانی و مرحوم بازرگان و سبحانی و «شاید» هم نهضت آزادی که البته احمد صدرحاج سیدجوادی با عنوان همکاری نهضت و امینی مخالف است.
گفت وگوی ذیل می پردازد به تجربه دوران نخست وزیری امینی از زبان صدرحاج سیدجوادی که هم در آن دوران دادستان تهران بوده است و هم به عنوان قدیمی ترین های نهضت از رابطه نهضت و امینی می گوید.
صدرحاج سیدجوادی این رابطه را به کلی نفی می کند و معتقد است رابطه سران نهضت با امینی تنها مربوط به شخصیت حقیقی آنان بوده است. او در مجموع همچون سایر همفکرانش در نهضت نگاه مثبتی به امینی دارد ولی قرارداد کنسرسیوم را دلیلی می داند تا او را صددرصد ملی نداند. 

- عده یی معتقدند رابطه نزدیکی بین علی امینی و نهضت آزادی و سران و رهبران این حزب وجود داشت. ریشه های این نزدیکی و همکاری متقابل چه بود؟
تا آنجا که مطلع شدم اخیراً کتابی با عنوان «بر بال بحران» به همت ایرج امینی تنظیم شده است که گرچه هنوز فرصت خواندن آن مهیا نشده است، اما ظاهراً یکی از سوالاتی که در ذهن مخاطب کتاب به وجود آمده است درخصوص رابطه نهضت آزادی و علی امینی است. تا آنجا که من می دانم رابطه تشکیلاتی بین نهضت آزادی و علی امینی وجود نداشت و ارتباط او صرفاً با افرادی بود که نسبت به آنها اعتماد کامل داشت؛ افرادی همچون مرحوم آیت الله طالقانی یا مهندس بازرگان و دکتر سحابی.

- اما اتفاقاً همه افراد نامبرده از رهبران نهضت آزادی هستند.
درست است اما شخصیت حقیقی آنها مورد نظر من است نه شخصیت حقوقی آنان به عنوان سران نهضت آزادی. علی امینی نیز با هر کدام از این بزرگان نزدیکی و آشنایی داشت فارغ از آنکه عضو کدام حزب و گروه سیاسی هستند. آیت الله طالقانی، بازرگان و سحابی به دلیل اقدامات مثبت علی امینی او را تایید می کردند و امینی نیز کاملاً به آنها اعتماد داشت زیرا آنها را افراد سالم و خادمی می دانست که می تواند از کمک هایشان بهره گیرد.

- اما مجموعه افراد سالم و خادم آن دوران به این سه محدود نمی شد.
بله، ولی علی امینی اعتمادی که به آیت الله طالقانی داشت شاید به کمتر چهره مذهبی در آن زمان داشت. به قول شما افراد سالم و خادم آن زمان محدود به این سه بزرگوار نمی شود اما اعتماد نیز شرط کافی است که باید وجود داشته باشد.

- پس ارتباط مرحوم سحابی و بازرگان با امینی نیز از طریق آیت الله طالقانی بوده است؟
امینی در مجموع ارتباط نزدیکی با آقایان داشت. غیر از آیت الله طالقانی او با امام جماعت مسجد فخرالدوله نیز سابقه دوستی و آشنایی داشت.

- چرا؟
اخوی بنده (دکتر حسن حاج سیدجوادی) نقل می کرد یک بار در پاریس رفتم پیش علی امینی و بحث مسائل حکومتی بود. امینی می گفت هیچ کشوری بدون اعتقادات مذهبی قابل اداره کردن نیست و تا حکمرانان و افراد حاکم بر جامعه به اعتقادات مذهبی مردم احترام نگذارند، قادر نخواهند بود کشور را بدون دردسر اداره کنند. معمولاً این نوع بحث ها در جلسات روزهای جمعه تکرار می شد.

- در این جلسات امثال طالقانی و بازرگان هم شرکت می کردند؟
کمتر. من نیز در این جلسات با اطلاع دکتر الموتی (وزیر دادگستری) شرکت می کردم.

- این جلسات مربوط به دوران نخست وزیری امینی است؟
بله، معمولاً یک سالن بزرگ بود که امینی در پشت یک میز می نشست و وزرا و مسوولان نیز دورتادور می نشستند و مباحث مربوط به مملکت و کشور مطرح می شد.

- شما اشاره داشتید رابطه خاصی بین نهضت آزادی و علی امینی وجود نداشت.
قطعاً همین طور است. مطمئن باشید اگر کوچک ترین رابطه تشکیلاتی و نظام مندی وجود داشت من هم مطلع می شدم.

- اما علی امینی با نهضت آزادی بسیار مهربان تر از حتی جبهه ملی بود.
امینی اساساً سعی می کرد چندان وارد مسائل حزبی از جمله مسائل داخلی جبهه ملی نشود.

- پس چرا امینی بعد از تظاهرات 30 تیر 40 باشگاه نهضت آزادی را باز نگه داشت و باشگاه جبهه ملی را بست؟
توجه داشته باشید نهضت آزادی در آن ایام چندان شکل نگرفته بود. نهضت در اردیبهشت سال 40 با سخنرانی مهندس کتیرایی در خیابان کاج کار خود را آغاز کرد یعنی نزدیک به یک ماه بعد از تشکیل حزب بود که تظاهرات 30 تیر اتفاق افتاد. در آن زمان نهضت ابتدای راه بود و دفتر سیاسی، هیات داوری و شورای مرکزی و بسیاری از ساز و کارهای حزبی خود را پیدا نکرده بود اما جبهه ملی وضعیت متفاوتی داشت و وزن غیرقابل مقایسه یی با نهضت آزادی در آن مقطع. نهضت آزادی تا تاریخ 30 تیر 40 شاید به تعداد انگشتان یک دست هم تشکیل جلسه نداده بود. قبل از سخنرانی خیابان کاج که مطرح شد، دو جلسه برگزار شده بود که یکی منزل پسر مرحوم فیروزآبادی در کوی تنکابن بود و اولین سخنرانان آن جلسه حسن نزیه و مهندس بازرگان بودند که جمعیت زیادی نیز جمع شدند و آنجا برای اولین بار بحث استقلال نهضت آزادی از جبهه ملی مطرح شد و جلسه دوم نیز منزل ما بود که مهندس دری سخنرانی کردند و اسم نهضت آزادی ایران نیز در آن جلسه تعیین شد. خلاصه آنکه برخورد متفاوت امینی با نهضت و جبهه ملی ربطی به نزدیکی یا دوری او با این احزاب ندارد.

- شما از دلایل اختلافات جبهه ملی با علی امینی اطلاعی داشتید؟
دلایل متعددی مطرح بود.

- آیا شما و همفکران تان آن دلایل را قبول نداشتید؟ مثلاً مهندس بازرگان در کتاب خاطرات خود از امینی دفاع مبسوطی دارد و می گوید؛ «من و دوستانم عقیده داشتیم باید به امینی فرصت داد و کارهای او را ارزیابی کرد. بدون تردید شاه با نخست وزیری امینی موافق نبود. شکست سیاسی و اقتصادی رژیم و نارضایتی عموم در نتیجه عملکرد چهار نخست وزیر پس از کودتا، شاه را ناچار به قبول نخست وزیری کرده بود... اقدامات دولت امینی از جمله انتشار برنامه اصلاحات ارضی، اعلام مبارزه با فساد، دستگیری چند تن از امرای ارتش به اتهام فساد، انتقاد از روش دولت های کودتا و وعده و وعید آزادی مطبوعات و اجتماعات توجه مردم را به خود جلب کرده بود...»
آنچه شما از مرحوم بازرگان نقل کردید کاملاً در آن زمان نمود داشت و جو عمومی با امینی همراه بود و در مورد وی نگاه مثبتی وجود داشت و حسن نیتی حاکم بود.
اساساً اگر بازگردید به زمان روی کارآمدن امینی و مجموعه اقدامات و برنامه های اصلاحی او، درمی یابید چرا بازرگان گفته است باید به او فرصت داد. امینی همزمان با حمله و هجوم پیشه وری به آذربایجان مطرح شد. زمانی که منطقه آذربایجان تحت تاخت وتاز پیشه وری و یارانش قرار گرفته بود؛ این مساله به گونه یی انعکاس یافت که علاوه بر اشغال آذربایجان گویا کمونیسم نیز در حال رشد است و به همین دلیل هم امریکا وارد عرصه شد و با فشارهایی که آورد پیشه وری هم مجبور به ترک آذربایجان شد و قشون ایران مجدد آذربایجان را گرفت و پیشه وری و چند تن از سران کمونیستی آذربایجان از جمله ابراهیمی قاضی دادگستری که خود را مدعی العموم کل آذربایجان می خواند و از هم دوره یی های ما در دانشکده حقوق بود، اعدام شدند.
امریکا در این وضع به این نتیجه رسید که شاه قدرت اداره کشور را ندارد و مجموعه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور به گونه یی بود که باید اصلاحاتی در آن به وجود می آمد تا خطر نفوذ کمونیسم نیز منتفی شود. مجموعه این دلایل بود که امینی مطرح شد و امریکایی ها به این نتیجه رسیدند که او نخست وزیر شود تا بتواند مجری اصلاحات مورد نظر باشد اما همان طور که در خاطرات مرحوم بازرگان آمده است، شاه با این تصمیم امریکایی ها موافق نبود. دلیلی که آن زمان مطرح می کردند مربوط بود به خوابی که شاه دیده بود. چنین رایج بود که شاه خواب دیده است یکی از نواده های قاجار می آید و سلطنت خاندان پهلوی را پایان می دهد. چون امینی و همسر وی نیز خانم فخرالدوله که منزل شان هم در فخرآباد بود از خاندان و نوادگان قاجار بودند و شاه هم می ترسید خوابش عملی شود، لذا ابتدا از پذیرفتن نخست وزیری امینی امتناع می کرد ولی به هر حال برخلاف میل او و به تاکید امریکا امینی نخست وزیر شد.

- چرا امریکایی ها بر امینی تاکید داشتند؟
امریکایی ها امینی را خوب می شناختند و از احوالات و شرح حال او مطلع بودند. امینی در دوره های پیش وزیر دارایی بود و توانایی خود را در آن منصب نشان داده بود و امریکایی ها هم که سعی در خروج ایران از بلای کمونیسم داشتند او را انتخاب کردند.

- یعنی امریکایی ها امینی را تنها به خاطر توانایی وی انتخاب کردند؟
بله. آنها به این جمع بندی رسیده بودند که امینی هم می خواهد و هم می تواند کشور را سر و سامان دهد تا خطر کمونیسم نیز مرتفع شود. او نیز وقتی نخست وزیر شد با جمع آوری کابینه اش که غالباً تفکرات ضدکمونیستی داشتند ثابت کرد قادر است اصلاحات مورد نظر را نیز اجرا کند. مثلاً امینی نورالدین الموتی را به عنوان وزیر دادگستری معرفی کرد. من تا حدی در جریان این انتخاب بودم. وقتی وثوق الدوله فوت کرد همسر امینی (خانم فخرالدوله) از جمله ارث بران وثوق الدوله بود. الموتی به عنوان سرپرست اموال وثوق تعیین شد تا کار تقسیم ارث را انجام دهد و او نیز در نهایت درستی و دقت این کار را انجام داد و امینی به واسطه صداقت و درستی الموتی او را به عنوان وزیر دادگستری انتخاب کرد.

- آیا اصلاحات مورد نظر امینی مفید واقع شد؟
او سعی داشت چنین شود ولی خب موانع متعددی هم پیش رو داشت، مثلاً در بحث اصلاحات ارضی وزیر کشاورزی وقت (ارسنجانی) که از افراد مورد اعتماد امینی بود می خواست قانونی تنظیم شود که بین زارع و مالک تعامل به وجود آید و زارعان هم صاحب ملک شوند تا به تدریج نظام ارباب و رعیتی هم برچیده شود. مقدار زیادی از اراضی هم بین زارعان تقسیم شد اما مشکلاتی هم به وجود آمد، خود امینی تعدادی از افسران ارشد را که در مظان اتهام بودند بازنشسته کرد ولی عمق مشکلات و فساد بیش از آن بود که امینی یک تنه بتواند با آن درافتد.

- اظهار داشتید اختلافات جبهه ملی و امینی به عوامل مختلفی بازمی گشت، ولی سران جبهه ملی مهم ترین عامل را بحث امضای قرارداد کنسرسیوم می دانند.
بله، بحث کنسرسیوم خیلی جدی و مهم بود.

- برای شما و همفکران تان هم مهم بود؟

قطعاً.

- اما تاثیری در نوع و حجم دفاعیات تان نداشت.
مسائل نفتی دست امریکا یی ها بود و ربطی به مسائل داخلی نداشت و دفاعیات ما از امینی هم مربوط به مسائل داخلی بود. به هر حال کنسرسیوم مساله یی بود که در حیطه تصمیم گیری های ما نبود.

- می توان این احتمال را مطرح کرد که امضای قرارداد کنسرسیوم توسط امینی و حمایت امریکایی ها از وی یک معامله بود؟
شاید. ما نیز ادعا نمی کردیم امینی یک چهره کاملاً ملی است که در تمام تصمیم گیری ها کلیه مصالح مملکتی را در نظر می گیرد. او سیاستمداری بود همچون سایر سیاستمداران با مجموعه یی از نکات مثبت و منفی که حجم حمایت ها و دفاعیات ما از وی به مجموعه اقدامات مثبت داخلی او بازمی گشت. اما اینکه چه روابطی بین امینی و امریکایی ها برقرار بود بحث دیگری است که لزوماً مورد تایید ما نیست، اتفاقاً مورد نقد ما هم بود. بخش قابل توجهی از درآمد نفتی در آن زمان ضایع شد.

- شما در زمان نخست وزیری امینی دادستان تهران بودید. آیا پیش از آن با او سابقه آشنایی داشتید؟
چندان خاطره اولین دیدار با امینی را به خاطر نمی آورم ولی یادم است نام او را به طور جدی بعد از ماجرای آذربایجان شنیدم.

- مهم ترین پرونده های زمان مسوولیت شما چه بود؟
دو پرونده مهم قضایی و سیاسی وجود داشت. یکی پرونده معروف به گوشت های قصابخانه بود که احزاب نزدیک به علم عواید قصابخانه را می بردند و با تقلب و حساب سازی عوارض شهرداری را نیز تغییر می دادند. آقای دکتر مبشری که رئیس بازرسی کل کشور بود و شهاب فردوس که معاون دادگستری بودند در این پرونده بسیار کمک کردند و الموتی وزیر دادگستری هم حامی ما بود. پرونده دیگر نیز مربوط به ساخت مجلس شورا (مجلس خبرگان فعلی) بود که نزدیک به 50 یا 70 میلیون تومان اختلاس شده بود و مهندس فروغی و غیایی که از نزدیکان و اقوام فرماندهان ارتش بودند جزء متهمان پرونده بودند. وقتی من دستور بازداشت فروغی را صادر کردم بلافاصله با رابطان خود تماس گرفتند و آنها نیز از طریق شاه فشار آوردند که او را آزاد کنیم. بنده در دادسرا حاضر شدم و امینی نیز پیامی ظاهری داد که او را آزاد کنیم ولی این اتفاق نیفتاد و تا یک سال بعد تا زمانی که من دادستان تهران بودم آنها در زندان بودند. بدیعی معاون بنده و آقای کریم پور به عنوان بازپرس در این پرونده بسیار موثر بودند و کمک شایانی داشتند تا پرونده مسیر خود را طی کند.

- سرانجام پس از پایان نخست وزیری امینی وضعیت شما هم تغییر کرد؟
بله، بنده منتظر خدمت شدم و تقاضای بازنشستگی کردم ولی اداره امنیت یک سال طول کشید تا با این تقاضا موافقت کند و من بتوانم با اجازه کانون دفتر وکالت تاسیس کنم.