به رسمیت شناختن اسراییل

 در 8 آذر ماه 1326 (29 نوامبر 1974) مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح پیشنهادی کمیسیونی متشکل از یازده عضو سازمان ملل مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقه عربی و یهودی را به تصویب رساند. اسراییلی‌ها که سال‌های مدیدی منتظر چنین روزی بودند، با استفاده از ضعف اعراب پیش‌دستی کردند و حدود پنج ماه بعد دولت اسراییل را تأسیس نمودند. اولین جنگ اعراب علیه اسراییل نیز در جلوگیری از استقرار یک حکومت جدید یهودی در قلب فلسطین بی‌نتیجه ماند.
در سال‌ 1327/1949م‌ به‌ دنبال‌ شکست‌ اعراب‌ در جنگ‌ با اسراییل‌، درمحافل‌ سیاسی‌ ایران‌، حتی‌ وزارت‌ امور خارجه‌، آرام‌آرام‌ مسئله‌ شناسایی‌ دولت‌اسراییل‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌. با شکست‌ اعراب‌ در مقابل‌ نیروهای‌ اسراییلی‌ ازیک‌ سو و شناسایی‌ اسراییل‌ توسط‌ دولت‌ ترکیه‌ و انگلستان‌ از سوی‌ دیگر،دولت‌های‌ عرب‌ تلاش‌ وسیعی‌ را آغاز کردند تا از تحقق‌ شایعه‌ احتمال‌ شناسایی‌اسراییل‌ توسط‌ ایران‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ آورند، اما مقامات‌ ایران‌، شناسایی‌اسراییل‌ را گامی‌ در برخورداری‌ از کمک‌های‌ مالی‌ و اقتصادی‌ «اصل‌ چهارترومن‌» و جلب‌ حمایت‌ کنگره‌ آمریکا می‌دانستند و به‌ راحتی‌ نمی‌توانستند ازشناسایی‌ اسراییل‌ چشم‌پوشی‌ کنند، ولی‌ هنگامی‌ که‌ مسئله‌ شناسایی‌ دولت‌یهود، در دستور کار و بررسی‌های‌ وزارت‌ امورخارجه‌ ایران‌ قرار داشت‌، دولت‌ایران‌ به‌ منظور حفظ‌ روابط‌ دوستانه‌ با کشورهای‌ عرب‌، به‌ عضویت‌ اسراییل‌ درسازمان‌ ملل‌ متحد رأی‌ مخالف‌ داد.
حکومت ایران به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی که فلسطین اشغالی را در سال 1326 ترک کرده بودند، عباس صیقل را به فلسطین اعزام کرد ولی بنا به اظهارات محمد ساعد مراغه‌ای نخست وزیر وقت ایران، چون «انجام وظایف محوله برای مأمور ایرانی بدون هیچ نوع رسمیت مصادف با مشکلاتی شده بود، لازم می‌آمد یا مأمور را احضار و ایرانی‌ها را بدون سرپرست به حال خود واگذار کرد یا وضعیت مأمور اعزام را روشن نماید». ضمنا در این فاصله پنجاه کشور اسراییل را به رسمیت شناخته بودند و این دولت به عضویت سازمان ملل متحد در آمده بود.
محمد ساعد مراغه‌ای‌ نخست‌وزیر وقت‌ ایران‌، پس‌ از انجام‌ تغییراتی‌ دراعضای‌ کابینه‌ی‌ خود، دولت‌ جدید را در هفتم‌ اسفند ماه‌ 1328(بیست‌و ششم‌ فوریه‌ 1950) به‌ شاه‌ معرفی‌ کرد. در ترکیب‌ جدید کابینه‌، حسین‌علاء سفیر ایران‌ در آمریکا، به‌ عنوان‌ وزیر امور خارجه‌ در نظر گرفته‌ شد. اعضای‌دیگر کابینه‌ نیز از افراد متمایل‌ به‌ آمریکا و اسراییل‌ برگزیده‌ شدند و بدین‌ ترتیب‌زمینه‌ی‌ شناسایی‌ رژیم‌ اسراییل‌ فراهم‌ شد. چند روز بعد از تغییر اعضاء کابینه‌،در چهاردهم‌ اسفند ماه‌ 1328 (پنجم‌ مارس‌ 1950) موضوع‌ شناسایی‌ اسراییل‌مطرح‌ شد و به‌ اتفاق آراء مورد تصویب‌ قرار گرفت‌،اما اطلاعیه‌ رسمی‌ دولت‌پس‌ از 10روز در بیست‌ و سوم‌ اسفند ماه‌ انتشار یافت‌. در اطلاعیه‌ مذکور آمده‌بود:
«پس‌ از استقلال‌ دولت‌ اسراییل‌ و به‌ رسمیت‌ شناختن‌ آن‌ ازطرف‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، دولت‌ ایران‌ برای‌ حفظ‌ منافع‌ اتباع‌ایرانی‌ در فلسطین‌ که‌ در نتیجه‌ جنگ‌ خسارات‌ زیادی‌ متحمل‌شده‌ بودند، آقای‌ عباس‌ صیقل‌ را به‌ عنوان‌ نماینده‌ به‌ فلسطین‌اعزام‌ داشت‌. پس‌ از مذاکرات‌ مفصلی‌ که‌ از طرف‌ سازمان‌ ملل‌ ودولت‌ آمریکا با ایران‌ به‌ عمل‌ آمد، دولت‌ ایران‌ برای‌ اینکه‌ بیشتربتواند منافع‌ اتباع‌ خود را حفظ‌ و اشکالاتی‌ که‌ در کار چند هزارایرانی‌ مقیم‌ فلسطین‌ پیدا شده‌، مرتفع‌ کند، سه‌ ماه‌ قبل‌ آقای‌ رضاصفی‌نیا را به‌ سمت‌ مأمور مخصوص‌ به‌ فلسطین‌ اعزام‌ داشت‌ وبا این‌ عمل‌، دولت‌ اسراییل‌ را بالفعل‌ به‌ رسمیت‌ شناخت‌، ولی‌برای‌ اینکه‌ شناسایی‌ به‌ صورت‌ رسمی‌ درآید طبق‌ تصمیم‌هیئت‌ دولت‌، آقای‌ انتظام‌ نماینده‌ دایمی‌ دولت‌ شاهنشاهی‌ درسازمان‌ ملل‌ متحد به‌ اطلاع‌ نماینده‌ی‌ دولت‌ اسراییل‌ رساند که‌از این‌ پس‌ دولت‌ ایران‌، دولت‌ اسراییل‌ را به‌ طور دوفاکتو به‌رسمیت‌ شناخته‌ است‌. تلگراف‌ رسیده‌ از آقای‌ انتظام‌ حاکی‌است‌ که‌ این‌ دستور به‌ موقع‌ اجرا گذاشته‌ شده‌ است‌.»
به‌ دنبال‌ شناسایی‌ اسراییل‌ پیام‌ها و تلگراف‌های‌ تشکرآمیزی‌ از طرف‌ آن‌دولت‌ به‌ عنوان‌ محمد ساعد نخست‌وزیر و حسین‌ علاء وزیر امور خارجه‌ ایران‌مخابره‌ گردید.
محمد ساعد مراغه‌ای‌ بعد از مدتی‌ توسط‌ شاه‌ از نخست‌وزیری‌ بر کنار و به‌عنوان‌ عضو مجلس‌ سنا منصوب‌ شد. در مجلس‌ تعدادی‌ از سناتورها شناسایی‌اسراییل‌ را تقبیح‌ کرده‌، از ساعد خواستند که‌ پاسخگوی‌ عملکرد دولت‌ خود درمورد به‌ رسمیت‌ شناختن‌ اسراییل‌ باشد. ساعد مراغه‌ای‌ در جلسه‌ سی‌ام‌اردیبهشت‌ ماه‌ 1329 در توجیه‌ این‌ عمل‌ دولت‌ خود گفت‌:
«حفظ‌ منافع‌ ایرانیان‌ مقیم‌ فلسطین‌ و لزوم‌ مطالعه‌ از نزدیک‌امور دولت‌ جدید التأسیس‌ اسراییل‌ ایجاب‌ می‌کرد که‌ دولت‌ایران‌ مأموری‌ در این‌ نقطه‌ مهم‌ و حساس‌ خاورمیانه‌ داشته‌باشد. به‌ این‌ جهت‌ از یک‌ سال‌ قبل‌ مأموری‌ در آنجا تعیین‌ و پنج‌ماه‌ پیش‌ هم‌ یک‌ مأمور مطلع‌ و مجرب‌ وزارت‌ امور خارجه‌ به‌فلسطین‌ اعزام‌ گردید که‌ بیشتر در کارها مراقبت‌ و مواظبت‌نماید، ولی‌ انجام‌ وظایف‌ محوله‌ برای‌ مأمور ایرانی‌، بدون‌ هیچ‌نوع‌ رسمیت‌، مصادف‌ با مشکلاتی‌ شده‌ بود و لازم‌ می‌آمد یامأمور احضار و ایرانی‌ها را بدون‌ سرپرست‌ به‌ حال‌ خودواگذاریم‌ یا وضعیت‌ مأمور را روشن‌ کنیم‌. ضمن‌ این‌ بی‌تکلیفی‌،به‌ دولت‌ اطلاعاتی‌ رسید که‌ بعضی‌ از دول‌ عرب‌ با تماس‌مستقیم‌ و محرمانه‌ با اولیای‌ دولت‌ اسراییل‌ در مورد مقدمات‌برقراری‌ روابط‌ رسمی‌ و صلح‌ و سازش‌ مذاکره‌ می‌نمایند» بعداًاین‌ خبر تأیید شد که‌ نمایندگان‌ طرفین‌، روی‌ یک‌ کشتی‌انگلیسی‌ سازشنامه‌ را تنظیم‌ و امضا نموده‌اند.... ولی‌ نه‌ از این‌سازش‌ روی‌ کشتی‌ انگلیسی‌ و نه‌ از دعوت‌ به‌ کنفرانس‌ قاهره‌ ]که‌در دوازدهم‌ مارس‌ 1950 تشکیل‌ شد[ ممالک‌ عرب‌ اطلاعی‌ به‌ایران‌ ندادند.»
ساعد مراغه‌ای‌ در ادامه‌ متذکر شد:
«... نظر به‌ اینکه‌ دولت‌ ایران‌ در مسایل‌ بین‌المللی‌ همیشه‌سیاست‌ مستقلی‌ دارد و شایسته‌ برای‌ دولت‌ ایران‌ نبوده‌ و نیست‌که‌ از بعد از اتخاذ تصمیم‌ دربارة‌ موضوعی‌ از طرف‌ دیگران‌،بدون‌ اینکه‌ با دولت‌ ایران‌ تماس‌ و مشورتی‌ شده‌ باشد، تابع‌تصمیمات‌ آنها بشود و اینکه‌ دولت‌ اسراییل‌ عضویت‌ سازمان‌ملل‌ را دارا می‌باشد، موضوع‌ با توجه‌ به‌ گزارش‌های‌ واصله‌ ازمأمورین‌ سیاسی‌ دولت‌ شاهنشاهی‌، در شب‌ چهاردهم‌ اسفندماه‌ در هیئت‌ دولت‌ مطرح‌ و به‌ اتفاق آراء تصمیم‌ اتخاذ گردید که‌به‌ آقای‌ انتظام‌ نماینده‌ی‌ دولت‌ در سازمان‌ ملل‌ دستور صادرشود که‌ با تماس‌ با نماینده‌ی‌ دولت‌ اسراییل‌، شناسایی‌ بالفعل‌ـدوفاکتوـ دولت‌ اسراییل‌ را اعلام‌ نماید که‌ وضعیت‌ اتباع‌ ایران‌ درفلسطین‌ و تکلیف‌ مأمور اعزامی‌ در آن‌ کشور روشن‌ شود.»
از این رو کابینه ساعد در جلسه 14 اسفند 1328 به اتفاق آرا به شناسایی اسراییل گرفت و در 23 اسفند همان سال به صورت دو فاکتور این کشور را به رسمیت شاخت و در بیت‌المقدس سرکنسولگری دایر نمود.
وجود زمینه‌های‌ فساد، اعم‌ از رشوه‌خواری‌ و هرج‌ و مرج‌ در ایران‌ عامل‌دیگری‌ در تسهیل‌ این‌ جریان‌ بود. در این‌ زمینه‌ به‌ گفته‌ موشه‌ چروینسکی‌رئیس‌ یکی‌ از بخش‌های‌ موساد استناد می‌کنیم‌ که‌ اظهار داشته‌: «در ایران‌ تقریباًمی‌شد همه‌ چیز را از طریق‌ رشوه‌ دادن‌ به‌ دست‌ آورد.» به‌ همین‌ منظورعوامل‌ موساد در ماه‌ ژانویه‌ 1950 از طریق‌ یک‌ واسطه‌ی‌ آمریکایی‌ با نام‌مستعار «آدام‌» ترتیب‌ پرداخت‌ مبلغ‌ 400 هزار دلار را به‌ دولت‌ ایران‌ـ در ازای‌شناسایی‌ دوفاکتوی‌ اسراییل‌ـ فراهم‌ نمودند. قرار بود که‌ مبلغ‌ مذکور به‌ منظورایجاد زمینه‌ی‌ تبلیغاتی‌ مساعد در مطبوعات‌ ایران‌، در جهت‌ شناسایی‌ دوفاکتوی‌ اسراییل‌ از سوی‌ ایران‌ هزینه‌ گردد. این‌ عوامل‌ باعث‌ شدند که‌ دولت‌ایران‌ به‌تدریج‌ زمینه‌های‌ شناسایی‌ اسراییل‌ را فراهم‌ آورد.
از طرفی دیگر‌ نیز اتباع‌ ایرانی‌ در اسراییل‌، با فشار و سوء رفتار اسراییلی‌ها مواجه‌بودند و دولت‌ این‌ کشور از جبران‌ خسارات‌ و لطماتی‌ که‌ در اثر جنگ‌ با فلسطین‌به‌ آنها وارد شده‌ بود، خودداری‌ می‌کرد و از استرداداموال‌ آنها به‌ عنوان‌ گروگان‌، تا زمان‌ شناسایی‌ رسمی‌ خود از جانب‌ دولت‌ ایران‌،سرباز می‌زد. اتباع‌ ایرانی‌ در این‌ کشور فقط‌ شامل‌ یهودیها نمی‌شد، بلکه‌ عده‌ای‌از مسلمانان‌ و تعداد زیادی‌ از پیروان‌ فرقه‌ی‌ بهائیت‌ هم‌ در فلسطین‌ سکونت‌داشتند. گروه‌ اخیر پیش‌ از تشکیل‌ دولت‌ اسراییل‌ و پس‌ از آن‌ از روابط‌ نزدیکی‌ باصهیونیسم‌ برخوردار بودند. از سوی‌ دیگر تعدادی‌ از یهودیان‌ ساکن‌ در ایران‌خواستار مهاجرت‌ به‌ اسراییل‌ و اقامت‌ در آنجا بودند. این‌ دو امر زمینه‌ای‌ شد که‌دولت‌ ایران‌ بیشتر در صدد شناسایی‌ دولت‌ اسراییل‌ برآید.
طبیعی بود که شناسایی اسراییل از سوی دولت ایران با واکنش منفی مردم و محافل و شخصیت‌های ملی و روحانی روبرو شود. مخالفت مردم با ایجاد کشور فلسطین مسأله تازه‌ای نبود بلکه سال‌ها بود که مردم و جامعه روشن‌فکری مخالفت خود را با تأسیس کشور فلسطین و شناسایی این کشور توسط سازمان ها و کشورهای مختلف به شدیدترین نحوی ابراز کرده بودند. شدیدترین بیانات و اعتراضات را آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی ابراز داشت. وی در خطابه‌ها و بیانات خود تقسیم فلسطین توسط سازمان ملل متحد را امری بنا حق دانسته بر این مسأله تأکید می‌ورزید که، در حالی که حتی جنگ‌های صلیبی نتوانست «خاک مقدس را که وطن حقیقی مسلمین و اعراب است از چنگ مسلمین به در آورد، حال زبونی، ذلت، فلاکت و بیچارگی مسلمین به جایی رسیده که یک عده یهودی قاچاقچی بی‌وطن که مطرود جمیع بلاد عالم می‌باشند، به زور دول بزرگ در آنجا مسکن گزیده‌اند». فلسطین با حمایت یهودیان مهاجر آلمانی و امریکایی و فرانسوی تأسیس شده. مبارزه با یهودیان امری واجب است، چرا که یهودیان اقتصاد دنیا را به دست گرفته‌اند؛ اینان بی‌عاطفه هستند؛ تمام کوششان صرف پول می‌شود؛ کلیه قاچاق‌ها را اینها می‌ کنند. بدین خاطر وظیفه هر مسلمانی است که به مبارزه با دولت جدیدالتأسیس اسراییل بپردازد. «ما ایرانیان کار به دولت نداریم». حتما اگر دولت اقدام به شناسایی اسراییل کند، ایرانیان مسلمان بنا به تکلیفی که دارند قیام خواهند کرد و بدین منظور تشکیلاتی را برای مبارزه با یهودیان اسراییلی به وجود آورده‌ایم».
به رغم اینکه اسراییل آماج اصلی نهضت ملی کردن نفت نبود، در عین حال این نهضت منافع اسراییل را که هنوز روزگار شیرخوارگی خود را می‌گذراند، مورد تهدید جدی قرار داد، چرا که در 15 تیر 1330 دکتر مصدق با عنایت به اصل موازنه منفی و با توجه به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی دو فاکتوی اسراییل را پس گرفت و طی اعلامیه‌ای قطع رابطه با دولت اسراییل را به اطلاع عموم رساند. یک روز بعد در مجلس شورای ملی بین رضا رفیع نماینده مجلس و باقر کاظمی مذاکراتی انجام گرفت. رفیع ضمن اشاره به سخنان کاظمی در مورد روابط خارجی ایران، خطاب به او می‌گوید که راجع به مسائل زیادی سخن گفتید ولی راجع به اسراییل و بنی‌اسراییلی‌ها صحبتی نکردید. مردم منتظر هستند بدانند که دولت چه اقدامی در این زمینه انجام داده است. باقر کاظمی در پاسخ به پرسش رفیع می‌گوید: «بنده تصور می‌کردم در این موضوع محتاج نباشد عرضی بکنم؛ به جهت اینکه دولت ایران دیروز تصمیم خودش را اجرا کرد و ژنرال کنسولگری که در بیت‌المقدس بود، منحل کرد و رسیدگی به کار آنجا را محول کرد به عمان و از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی اسراییل اقدام دیگری بکند و نماینده‌ای هم از اسراییل قبول نکرده و نخواهد کرد».
در سال‌های سلطنت محمدرضا شاه سازمان اطلاعاتی اسراییل (موساد) پس از سازمان‌های امریکا، شوروی و انگلستان فعال‌ترین شبکه اطلاعاتی در ایران بود و در تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) نقش تعیین‌کننده‌ای داشت. اسراییل در ایران دارای سه پایگاه برون مرزی در خوزستان، ایلام و کردستان بود؛ با رؤسا و مأموران اصلی ساواک روابط صمیمانه داشت. از این سه پایگاه کلیه اطلاعات لازم از کشورهای عربی، از جمله عراق، کویت، امارات و سوریه و عربستان جمع‌آوری می‌شد. پایگاه‌های اسراییلی تا سال 1346 در ایران به فعالیت‌های جاسوسی خود ادامه دادند. در این سال این پایگاه‌ها تعطیل و پرسنل آن به اسراییل منتقل شدند. با این حال فعالیت سازمان اطلاعاتی اسراییل در ایران ادامه یافت و مخصوصا ایران و اسراییل اطلاعات مهمی در مورد جهان عرب و مخالفان حکومت‌های خود مبادله می‌کردند. سازمان اطلاعات و امنیت ایران در دو دهه 40 و 50 تعداد زیادی از مأموران و افسران عالی‌رتبه را برای فراگیری شگردهای جاسوسی و کسب اطلاع به اسراییل اعزام کرده بود. مأموران ساواک در حومه جنوبی تل‌آویو به فراگیری آموزش‌های اطلاعاتی مشغول بودند.
سفارت سوئیس در تل‌آویو امر حفاظت منافع ایران در اسراییل را به عهده گرفته بود و در همین حال در ایران اداره هشتم سیاسی وزارت امور خارجه که تحت نظارت مدیر کل سیاسی آسیا و افریقا قرار داشت، کارهای مربوط به روابط با اسراییل را انجام می‌داد. فعالیت این اداره شامل همه جنبه‌های سیاسی، بازرگانی و فرهنگی بود و حتی امور مربوط به مسائل و مشکلات یهودیان ایرانی مهاجر و روابط آنها را با خانواده‌هایشان در ایران شامل می‌شد. البته در موضوع مهاجرت یهودیان به اسراییل نقش آژانس یهود در تهران بسیار قابل توجه است. آژانس یهود با تهدید و تطمیع یهودیان ایرانی را که غالبا از خانواده‌های بی‌بضاعت بودند، به فلسطین اعزام می‌کرد و چون هیأت حاکمه و دستگاه وزارت خارجه به دلایل متعدد منافع خود را در این مهاجرت می‌دیدند، با ایجاد امکانات مناسب به مهاجرت یهودیان کمک می‌کردند.
به لحاظ تمایل ایالات متحده امریکا به هماهنگ کردن ارتش‌های ایران و اسراییل پای نظامیان اسراییلی به ایران باز شد و هر رو زکه از عمر روابط دو کشور می‌گذشت، همکاری‌های نظامی متقابل بیشتر می‌شد؛ به طوری که این همکاری‌ها منجر به انعقاد یک رشته قراردادها و ملاقات های دو جانبه در بالاترین سطح فرماندهان نظامی بین دو کشور گردید. به موجب اطلاعات موجود چند قرارداد میان اسراییل و ایران در جهت یکسان سازی و هماهنگ ساختن ارتش‌های طرفین منعقد شد که عبارتند از:
1ـ قرارداد درباره نیروی هوایی که به موجب این قرارداد اسراییل حق استفاده از فرودگاه‌ها و تأسیسات رادار را به دست می‌آورد. علاوه بر این می‌بایست نیروهای هوایی ایران و اسراییل و تعلیمات و آموزش پرسنل این دو نیرو هماهنگ می‌شد.
2ـ قرارداد مروبط به اداره تجهیزات الکترونیک ارتش ایران و تعلیم پرسنل نیروهای زمینی با سلاحه‌ای الکترونیک
3ـ قرارداد آموزش نیروهای مسلح ایران برای جنگ‌های ضد چریکی
4ـ قرارداد خرید تعداد زیادی مسلسل دستی یوزی برای پرسنل شهربانی گارد شاهنشاهی در فروردین 1344
5ـ قرارداد تعمیر 35 فروند هواپیمای جنگنده اف 16 ایران به مبلغ سه میلیون دلار
6ـ قرارداد خرید خمپاره اندازهای سنگین 120 و 160 میلیمتری به مبلغ سه میلیون دلار
7ـ قرارداد خرید موشک‌های زمین به زمین با برد 450 کیلومتر به مبلغ 2/1 میلیارد دلار
8ـ قرارداد آموزش واحدهای چترباز و غواص.
در ضمن، اگر بخواهیم در مقایسه با مجموعه کشورهای اسلامی جایگاه اسراییل و میزان و حجم تجارت خارجی آن را با ایران مشخص کنیم، باید بگوییم که واردات ایران از اسراییل در سال 1350 یک و نیم برابر واردات ایران از دو کشور ترکیه و پاکستان بود. واردات ایران از اسراییل نه تنها چند برابر تمامی واردات از کشورهای عربی بود، بلکه از واردات ایران از همه کشورهای مسلمان جهان در آسیا و افریقا نیز بیشتر بود و این روند تا انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی ادامه یافت.
دو واقعه تاریخی، یکی داخلی و دیگری منطقه‌ای سبب شد که از اواخر سال 1356 روابط ایران و اسراییل وارد مرحله جدیدی شود و در نهایت به قطع کامل روابط بینجامد. مسافرت انورسادات به بیت‌المقدس در 28 آبان 1356 (19 نوامبر 1977) و آغاز مذاکرات صلح این کشور با اسراییل با میانجیگری آمریکا، که منجر به امضای موافقت‌نامه کمپ دیوید در 26 شهریور 1357 (17 سپتامبر 1978) گردید، هر چند از نظر دولت‌مردان ایرانی مثبت ارزیابی می‌شد، ولی باعث شد افکار عمومی مخصوصا محافل و شخصیت‌های مذهبی و در رأس آنها امام خمینی (ره) با موضع‌گیری منفی، دولت ایران را شدیدا تحت فشار قرار دهند تا در روابط خود با اسراییل تجدید نظر کند. از سوی دیگر اوج‌گیری نهضت انقلابی شدیدا ضد پادشاهی، ضد امریکایی و ضد اسراییلی ایران روز به روز به بی‌ثباتی سیاسی کمک کرد و ضعف و ناکارآمدی دستگاه حکومتی و شخص شاه را به نمایش گذاشت. توجه نخبگان سیاسی حاکم به امور داخلی و تلاش آنها در جهت سامان دادن به اوضاع داخلی آنها را از توجه به روابط خارجی از جمله با اسراییل باز داشته بود، مخصوصا در تابستان و پاییز 1357 که شاه با تصمیم‌گیری‌های ضد نقیض در حل بحران در حال تشدید سیاسی کاملا ناتوان شده بود، دیگر امیدی به بازگشت به دوران حسن نیت و همبستگی بین ایران و اسراییل وجود نداشت. اسراییل در دی 1357 با عجله یوری لویزانی را که تا اندازه‌ای با اوضاع ایران آشنا بود و دوستان زیادی در میان محافل نزدیک به محمدرضا شاه داشت، به منظور ارزیابی وضعیت سیاسی ایران به تهران فرستاد. در گزارشی که وی پس از بازگشت از ایران در اختیار دولت اسراییل قرار داد، کار رژیم شاه را تمام شده ارزیابی کرد؛ به عبارت دیگر از نظر او روابط اسراییل با ایران باید خاتمه یافته تلقی می‌شد. در روز 22 بهمن 1357 (11 فوریه 1979) با فروپاشی نظام پادشاهی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی سفارت اسراییل تعطیل و همزمان در اختیار فلسطینی‌ها قرار گرفت. دیپلمات‌های اسراییلی در سفارت آمریکا خود را مخفی ساختند و سرانجام هفت روز بعد همراه با اتباع امریکایی با یک هواپیمای مسافربری پان امریکن ایران را ترک کردند.
با استقرار جمهوری اسلامی اسراییل متحمل خسارات زیادی شد که از آن جمله می‌توان موارد ذیل را نام برد:
1ـ از دست دادن منافع نفتی که ظاهرا تضمین شده تلقی می‌شد.
2ـ از دست دادن یک خریدار مهم کالاهای صنعتی و کشاورزی
3ـ از دست دادن کشوری که بیشترین امکانات را برای شرکت‌های خدماتی و مالی اسراییلی فراهم کرده بود.
4ـ از دست دادن یک هم پیمان قوی و جدی علیه نفوذ شوروی
5ـ از دست دادن یک هم پیمان مقتدر در سطح استراتژیک و سیاسی در مقابله به هر گونه تحرک کشورهای عربی
6ـ از دست دادن یکی از معدود رژیم‌ها در جهان اسلام که برای تشویق انورسادات رییس جمهور مصر در ایجاد روابط عادی با اسراییل تمام تلاش خود را به کار می‌گرفت.

منابع:
1- نجاری راد تقی، همکاری ساواک و موساد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، زمستان 1381.
2- ازغندی علیرضا، روابط خارجی ایران(1320- 1357)، تهران: نشر قومس، 1376.