اميرمحمدابراهيم خان علم (شوكتالملك دوم) - زندگي سياسي محمدابراهيم خان علم (شوكتالملك دوم) - طی سال های 1303 ـ 1323ش

دوره سوم زندگي شوكتالملك وجوه تمايزي با دو دوره پيشين داشت. آغاز اين دوره مقارن با انقراض سلسله قاجاريه در ايران و قدرتيابي رضاشاه پهلوي و تأسيس سلسلهاي جديد در ايران بود. شوكتالملك تا سومين سال سلطنت محمدرضاشاه پهلوي، فرزند و جانشين بلافصل رضاشاه، زنده بود. وي در سال 1323ش/1944م، در 64 سالگي در بيرجند درگذشت.
شوكتالملك از جمله حكامي بود كه به دليل حساسيت قلمروش در شرق كشور، يعني منطقهاي كه انگليسيها آن را جزء منطقه نفوذ خود ميدانستند، از اهميت ويژهاي برخوردار بود. وي طي ساليان دراز قابليت و توانايي خود را بهعنوان دوستي وفادار به سياستمداران انگليسي شناسانده بود. بنابراين، وي از جمله كساني بود كه انگليسيها مطمئن بودند در هر شرايطي ميتوانند از او بهعنوان عنصري وفادار در جهت پياده كردن اهداف و نقشههايشان بهره بگيرند. در واقع خاندان علم به طور كلي و شوكتالملك بهطور اخص طي سالهاي طولاني بهعنوان سد راهي در مقابل نفوذ روسيه به سوي قلمروهاي شرقي و جنوبي كشور ايفاي نقش كرده بودند. به همين دليل ميشود گفت انگلستان پس از كودتاي سوم اسفند 1299/1920م براي اجراي نقشههاي جديدش در ايران نه تنها شوكتالملك را كنار نگذارد بلكه او را در اجراي بخشي از برنامههايش در ايران سهيم گرداند. به ويژه اين كه  در دوران انتقال قدرت از قاجاريه به پهلوي حضور فردي مانند شوكتالملك ضروري مينمود. بنابراين بركناري وي از حكمراني قاينات و سيستان به معناي پايان عمر سياسي وي نبود.
هيچگونه گزارشي از آن سالها در دست نداريم كه بيانگر نارضايتي حكومت مركزي و در رأس آنها سردارسپه از عملكرد شوكتالملك باشد. با اين حال شوكتالملك در سال 1303ش/1924م از حكمراني اين مناطق كنار گزارده شد. بركناري شوكتالملك از حكومت قاينات و سيستان و بلوچستان بستگي تام به تغيير سياست انگلستان در ايران داشت. رضاخان كه خود با همياري مستقيم انگلستان به قدرت رسيده بود مأموريت عمدهاش ايجاد نظم و امنيت در كشور و تشكيل حكومتي متمركز و مدرن بود، چرا كه شيوههاي سابق حكومت در اين دوره از كارآيي لازم برخوردار نبود. بنابراين انگلستان تصميم گرفت، نخست نفوذش را در تمام مناطق كشور گسترش دهد. اولين پيش شرط تحقق اين هدف، وجود يك حكومت مقتدر، كارا و وفادار بود تا انسجام و يكپارچگي سياسي را در كشور پديد آورد. به همين دليل ابقاي حكمراناني مانند شوكتالملك در حكومت، به رغم وفاداريشان نسبت به انگلستان، نقض برنامههاي پيشبيني شده به حساب ميآمد. بدين ترتيب لازم آمد تا شوكتالملك از حكومت عزل شود. از اين زمان به بعد شوكتالملك به عنوان يك رجل سياسي در سطح ملي قرار گرفت و ارتباطش با حكومت مركزي نزديكتر شد.
به دنبال انجام برخي اصلاحات از سوي رضاشاه كه بخشي از آن شامل زدودن القاب مرسوم در زمان قاجاريه بود، اميرمحمدابراهيم خان علم (شوكتالملك) به دستور رضاشاه لقب «شوكتالملك» را از جلو اسم خود حذف كرد و صرفآ به نام «محمدابراهيم علم» بسنده نمود. اما گاه عناوين «امير» و «خان» نيز در كنار اسم او به كار ميرفت.
شوكتالملك كه از اين پس او را با نام محمدابراهيم علم ميشناسيم تا سال 1314ش/1935م مصدر هيچگونه شغل سياسي نبود و بيشتر اوقات عمر او در بيرجند سپري ميشد. با اين حال وي يك نوع رياست معنوي بر حكومت قاينات و سيستان اعمال ميكرد. محمدابراهيم علم پس از كودتاي 1299ش/1920م جهت هماهنگي با حكومت مركزي و آگاهي از تحولات كشور، سالي دوبار به تهران سفر ميكرد و با شخص رضاشاه و دولتمردان بلندپايه رژيم پهلوي تماس ميگرفت و مشورتها و رايزنيهايي ميان آنها رد و بدل ميشد. تا جايي كه از فحواي اسناد و گزارشات اين دوره برميآيد وي يكي از معدود كساني بود كه به راحتي با رضاشاه تماس داشت و با او به گفتگو مينشست.
عبدالحسين اورنگ كه خود ازجمله همين افراد بود در خاطراتش مينويسد:
در اوايل سلطنت رضاشاه روزي نبود كه يك هيئت هشت نفري به حضور شاه شرفياب نشود تعداد اعضاي اين هيئت در مدت پنج سالي كه مرتبآ هر روز بدون تأخير در حضور شاه بودند نه كم ميشد و نه زياد. كه عبارت بودند از: دكتر اميراعلم (طبيب مخصوص شاه)، سرلشكر نقدي (سردار رفعت)، شكوهالملك (رئيس دفتر مخصوص)، امير شوكتالملك علم (امير سابق قاينات)، سرلشكر خدايارخان، اميرنظام همداني، اديبالسلطنه همداني، و نويسنده ]عبدالحسين اورنگ[.  
محمدابراهيم علم در هنگام توفقش در بيرجند غالبآ به امور شخصي مشغول بود كه عمدتآ شامل پرداختن به كار كشاورزي و سرپرستي املاكش در قاينات بود. وي بهرغم تظاهر به رعايت اصول مذهبي از انجام برخي از منكراتي هم كه از سوي اسلام منع شده بود خودداري نميكرد. از جمله اين موارد مصرف مشروبات الكي بود. در اين باره نامهاي از سوي وزارت ماليه خطاب به وزارت داخله با اين مضمون نوشته شده:
مورخ 19 مهرماه 1307 ]م1928[ ـ به موجب راپرت واصل از گمرك دزداب ]زاهدان كنوني[ امير شوكتالملك حكمران ]سابق[ بيرجند بهتوسط قونسولگري انگليس مقيم دزداب يك بشكه ويسكي وارد و حقوق آن را با اين كه  مكرر از طرف گمرك مطالبه شده است نپرداخته است. متمني است دستور لازم به مشاراليه صادر و مقرر فرمايند 1677 قران عوارض مربوطه را به فوريت به گمرك بپردازد. 
عمدهترين اقدام سياسي كه محمدابراهيم خان علم در ايام اقامتش در بيرجند انجام داد پذيرفتن رياست كميسيون حل اختلاف ايران و افغانستان بر سر تقسيم آب هيرمند بود. اختلاف ايران و افغانستان بر سر آب هيرمند سابقهاي طولاني داشت. اولين بار هيئت انگليسي به رياست گلداسميت در سال 1289ق/1872م مأمور شد به اختلافات دو كشور بر سر مسائل مرزي و تقسيم آب هيرمند پايان دهد. بهرغم برخي اقدامات و ترسيم طرح اوليه مرزهاي دو كشور اختلافات ايران و افغانستان حل نشده باقي ماند. تا اين كه  در دوره مظفرالدين شاه در سال 1320ق/1902م هيئت ديگري به سرپرستي مكماهون انگليسي اين مهم را برعهده گرفت. به رغم برخي پيشرفتها، اما نتيجهاي كه مورد رضايت طرفين باشد، به دست نيامد. تا اين كه  بعد از به قدرت رسيدن رضاشاه، دوباره جريان حل اين اختلاف در دستور كار دولتمردان دو كشور ايران و افغانستان قرار گرفت، و هر دو كشور موافقت كردند هيئتهايي براي حل اين اختلافات گسيل دارند تا مشكل فوق بهطور نهايي حل و فصل شود. از سوي دولت ايران محمدابراهيم خان علم، كه در اين زمان در بيرجند اقامت داشت به عنوان رئيس طرف ايراني براي اين مأموريت درنظر گرفته شد. مهديقلي خان هدايت، نخستوزير وقت، در تاريخ سيزدهم آذرماه 1310/1931م طي مراسلهاي حكم محمدابراهيم علم را به وي چنين اعلام كرد:
آقاي محمدابراهيم خان علم ـ از طرف دولت به شما مأموريت داده ميشود كه به سيستان رفته و به معيّت نمايندگان وزارت خارجه و ماليه و جنگ و به اتفاق متخصصان و مهندسيني كه همراه خواهيد داشت با نمايندگان دولت افغانستان داخل مذاكره شده برطبق دستوري كه از طرف وزارت امور خارجه براي شما و هيئت اعزامي ارسال ميشود اقدام به تصفيه عمل تقسيم آب هيرمند بين ايران و افغانستان بفرماييد. رياست كميسيون مزبور با شما خواهد بود و يقين است كه در هر مورد مسئوليت مهم اين قضيه را در نظر داشته و منافع دولت متبوعه خود را كاملا رعايت خواهيد نمود. محض اطلاع خاطر شما توضيح ميشود كه دولت افغانستان از قرار معلوم به نمايندگان خود اختيار تامه ندادهاند كه در محل عمل را قطع نمايند و پس از عمل كميسيون بايد كار بين دولتين ختم شود وليكن مناسب آنست در موقعي كه مذاكرات نزديك به اختتام است نتيجه را به اطلاع دولت برسانيد كه اگر اميد به حصول مقصود ما قوي باشد بلكه دولت افغانستان را وادار كنيم تا به نمايندگان طرفين اختيار براي قطع عمل داده شود. 
به دنبال ابلاغ حكم مأموريت، محمدابراهيمخان علم در رأس هيأت ايراني با نمايندگان افغانستان در جلسات متعدد گرد هم آمدند و مذاكرات دو طرف درباره چگونگي تقسيم آب هيرمند مدتي ادامه يافت. اما بهرغم گفت وگوهاي طولاني طرفين، توافق لازم به دست نيامد و مأموريت محمدابراهيمخان علم در اينباره با ناكامي روبرو شد.
از اقدامات عمراني محمدابراهيم علم در بيرجند تلاش براي ايجاد شبكههاي آبرساني به شيوه بهداشتي و استفاده از لولهكشي آب بود. از ديگر اقدامات محمدابراهيمخان علم در بيرجند بناي مدارسي بود كه تحت عنوان «شوكتيه» معروف شدند. اولين نمونه از اين مدارس در سال 1326ق/1287ش توسط شوكتالملك حكمران قاينات در بيرجند افتتاح و به بهرهبرداري رسيد. شوكتالملك معلميني را براي تدريس در اين مدرسه استخدام نمود و همچنين جهت تشويق مردم براي فرستادن فرزندانشان به مدرسه شوكتيه براي محصلين آن مقرري تعيين كرد. وي از بزرگان و معاريف شهر دعوت كرد تا فرزندانشان را براي تحصيل به اين مركز آموزشي بفرستند. از جمله شاگردان اين مدرسه ذبيحالله ناصح بود كه خود از آنجا فارغالتحصيل شد و در همانجا به مقام مدرسي رسيد و بعدها نيابت رياست اين مدرسه را نيز عهدهدار شد. از جمله افراد سرشناس كه به دعوت شوكتالملك از مدرسه شوكتيه بيرجند بازديد كردند ميتوان از علياصغر حكمت نام برد. از مدرسه شوكتيه تعداد زيادي فارغالتحصيل شدند و بعضآ به مدارج بالاي سياسي نيز دست يافتند. به دليل سلطه فرهنگي خاندان علم بر اين مدرسه، برخي از فارغالتحصيلان آن نيز بعدها از مبلغان و مداحان اين خاندان شدند. از جمله اين افراد ميتوان از محمدعلي منصف نام برد. با تمام اين احوال و بهرغم تبليغاتويژهاي كهدر اين مركز آموزشي بهنفع خاندان علم صورتميگرفت اين اقدام شوكتالملك را بايد در ارتقاي سطح علمي و فرهنگي منطقه بيرجند مؤثر دانست.
محمدابراهيم خان علم به رغم اين كه  سالي يكي دوبار براي انجام برخي مشورتها به تهران ميرفت اما تا سال 1314ش/1935م اقامتگاه دايمي وي شهر بيرجند بود، تا اين كه  در همين سال بنابه دستور رضاشاه براي مشاركت بيشتر در امور سياسي، اداري كشور براي هميشه عازم تهران شد.
فراخواني افرادي مانند محمدابراهيم علم به تهران بيشتر از روي نياز به تجربيات سياسي آنها صورت ميگرفت. به ويژه اين كه  در اين سالها رضاشاه برخي اصلاحات روبنايي را آغاز كرده بود، كه براي اجرا و پياده كردن اين برنامهها نيازمند مشاورين كاركشته و مورد اعتماد بود. ازجمله اقدام رضاشاه در اوايل ورود محمدابراهيم خان علم به تهران، قضيه كشف حجاب بود. منابع اين دوره حاكي از مشاركت و همياري اثربخش محمدابراهيم خان علم در اينباره است. محمدابراهيم خان ابتدا اين برنامه را از اهل منزل خود شروع كرد و دختران خود را كشف حجاب نمود. عكسهايي كه از اعضاي خانوادهوي دردستاستآنهارا درمجالسعموميوانظارجامعه بيحجاب نشان ميدهد.
بدين ترتيب از زمان ورود محمدابراهيم خان علم به تهران (1314ش/1935م) دوره جديدي از فعاليتهاي سياسي وي در مركز آغاز ميشود كه تا زمان سقوط رضاشاه تداوم دارد.
از هنگام ورود به تهران تا سال 1316ش/1937م به نظر نميرسد كه محمدابراهيم خان علم هيچگونه شغل رسمي مهمي داشته باشد. بنابراين، از وجود وي در طي اين دو سال بيشتر در مشاورتهاي خصوصي استفاده ميشد. در سال 1316ش/1937م به دليل مشكلاتي كه در امور ايالت فارس پديد آمده بود و استاندار پيشين اين ايالت، يعني ابوالفتح ميرزا دولتشاهي قادر به حل آن معضلات نشده بود رضاشاه تصميم گرفت فرد مستعدتري را براي منصب استانداري فارس اعزام كند. پس از تتبعاتي چند كه از سوي محمود جم نخستوزير وقت به عمل آمد، محمدابراهيم علم براي اين مأموريت مفيد تشخيص داده شد و رضاشاه نيز بر اين تصميم صحه گذاشت.
وزارت داخله در آن زمان كه برعهده محمود جم رياستالوزراء بود، حكم زير را در تاريخ 11 شهريور 1316/1937م خطاب به محمدابراهيم علم چنين صادر كرد:
جناب آقاي محمدابراهيم علم ـ برحسب امر اعليحضرت همايون شاهنشاهي، جنابعالي به سمت ايالت فارس منصوب شدهايد. فرمان شاهانه نيز شرف صدور ميباشد و ابلاغ خواهد شد. مقرري اين مأموريت ماهي هفت هزار و پانصد ريال است كه از تاريخ ورود به محل مأموريت دريافت خواهيد فرمود. 
مأموريت محمدابراهيم علم در مقام استانداري فارس يك سال به طول انجاميد. وي بعد از بازگشتش از فارس به سمت وزير پست و تلگراف تعيين شد. وزارت وي تا پايان عمر كابينه محمود جم ادامه يافت. محمدابراهيم علم پس از آن تا پايان عمر سياسي رضاشاه سه بار ديگر به عضويت كابينه درآمد. دومين دوره عضويت وي، در دولت احمد متيندفتري بود كه در سوم آبان 1318/1939م تشكيل شد. سومين بار در كابينه علي منصور به وزارت رسيد. و آخرين دوره در كابينه محمدعلي فروغي بود كه در اين كابينه هم محمدابراهيم علم وزير پست و تلگراف و تلفن بود. عمر اين كابينه بسيار كوتاه بود. محمدعلي فروغي كابينهاش را در 5 شهريور 1320/1941م تشكيل داد و در تاريخ 6 شهريور 1320/1941م به مجلس شوراي ملي معرفي كرد. تشكيل اين كابينه همزمان با تهاجم ارتش متفقين به ايران بود. متفقين در سوم شهريور همان سال از شمال و جنوب وارد كشور شدند. كابينهي محمدعلي فروغي در 25 شهريور همان سال، كه همزمان با استعفاي رضاشاه از سلطنت بود، سقوط كرد و بدين ترتيب آخرين دوره وزارت محمدابراهيم علم پايان يافت.
تصدي محمدابراهيم علم در مقام وزير پست و تلگراف و تلفن در چهار كابينه آخر سلطنت رضاشاه او را در موقعيت ويژهاي قرار ميداد تا بتواند از منابع مختلف خبري اطلاعات لازم را كسب كند.
محمدابراهيم علم طي هفت سالي كه از هنگام ورودش به تهران از سال 1314ش/1935م تا سال 1321ش/1942م طول كشيد مكاتبات فراواني با فرزندش اسدالله علم و ديگر متنفذان محلي قاينات انجام ميداد. و مسائل مختلف سياسي، اجتماعي را كه در پايتخت در جريان بود براي آنها ارسال ميكرد. محمدابراهيم علم از هنگام خروجش از قاينات در سال 1314ش/1935م، اداره تمام املاك و مستغلات و ديگر داراييهاي خود را به فرزندش اسدالله علم سپرده بود. وي همچنين وكالت كليه عمليات بانكي و پولي خود را به اسدالله علم داده بود تا به هر شكلي كه صلاح ميداند به حل و فصل امور مالي وي بپردازد. 
بعد از حمله متفقين به ايران، رضاشاه موقعيت خود را سخت متزلزل ديد و سقوط خود را حتمي دانست. از اين رو دست به التجا برداشت و از دوستان بومي انگلستان خواست تا از اين كشور تقاض كنند از تنبيه سخت او دست بردارد. نويسنده كتاب امير قاين بهطور ضمني به اين موضوع اشاره كرده و مينويسد:
... چنين وضعي براي شاهنشاه فقيد ]رضاشاه[ ... غيرقابل تحمل بود ... بالاخره درصدد مشورت با بعضي از وزراء و زعماي قوم برآمد. از جمله كساني كه به مشورت خصوصي خود دعوت نمود مرحوم امير ]محمدابراهيم علم[ و مرحوم قوامالملك شيرازي بود. امير در جواب شاهنشاه فقيد كه استعلام فرمودند تكليف چيست به عرض رسانيد در اين جريان با استنباطي كه از راديوهاي خارجي دارم متفقين سرسازش با اعليحضرت ندارند. چنانچه سلطنت والا حضرت ولايتعهد تسجيل و تأمين گردد شايد صلاح در اين باشد كه اعليحضرت به نفع والا حضرت همايون استعفا بفرمايند. 
در واقع بعيد مينمايد آنچه كه محمدابراهيم علم به اطلاع رضاشاه رساند، استنباط او از راديوهاي خارجي بوده باشد، بلكه ميبايد وي اين اطلاعات را از مجراهاي ديگري كه بيگمان به تماس با مأموران انگليسي مربوط ميشود، مرتبط دانست. چرا كه رضاشاه فردي نبود كه صرفآ با استنباط نظر يك نفر بخواهد از سلطنت استعفا دهد. در اين زمان انگلستان روابط پنهاني خود را با افرادي نظير محمدابراهيم علم و قوامالملك شيرازي بيش از پيش گسترش داده بود تا اين افراد بتوانند با كسب اين اطلاعات رضاشاه را از سرنوشتي كه در پيش داشت، آگاه كنند. محمدابراهيم علم در بازگويي خاطراتش به اسدالله علم جريان ملاقات خود را با قوامالملك شيرازي در آستانه تصميم انگلستان به خلع رضاشاه از سلطنت چنين شرح ميدهد:
خاطرت هست در تابستان  1320]م1941[در دربند به منزل تو آمدم و با قوامالملك پدرزنت مشورتهايي كرديم و قرار شد آنچه در امور جاري كشور به نظرمان ميرسد به عرض اعليحضرت رضاشاه برسانيم. با آنكه پدرزنت در آن روزها بستگي خاص به اعليحضرت پهلوي داشت قرار شد من اين عرايض را كه شايد هيچكس به خود اجازه نداده بود چنين عرايضي بكند به شرف عرض ايشان برسانم. 
در اين باره شايد بشود نظر نويسنده كتاب تاريخ بيست ساله ايران را پذيرفت كه مينويسد: «سمت او ]محمدابراهيم علم در پست وزارت پست و تلگراف و تلفن [او را در متن اطلاعات و اخبار خارجه قرار ميداد... زيرا با اطلاع از روش سياسي انگلستان ميدانست كه آنها مردمان گزافهگويي نيستند». 
محمدابراهيم علم كه به نظر ميرسد در جريان نقشه انگلستان براي عزل رضا شاه قرار گرفته باشد، سرانجام به خود جسارت داده و تصميم ميگيرد قصد انگلستان را به اطلاع شاه برساند: «هر چه به اطراف خود نگريستم كسي را مرد اين ميدان نديدم كه از بدگماني شاه نهراسد و حقايق را به عرضشان برساند». بدين ترتيب ميشود گفت كه مدتها قبل از اين كه  ارتش متفقين به كشور وارد شود محمدابراهيم علم در جريان اين قصد انگلستان قرار گرفته بود. به همين دليل بر خود لازم ديد تا هشدارهاي مقتضي را به رضاشاه بدهد و او را از نتايج سوء رفتارش در قبال متفقين آگاه كند: «ناگزير پيه هرگونه بيرحمي شاه را بر خود ماليده و مصمم شدم تقاضاي شرفيابي كنم. اين قضيه در مرداد  1320]م1941[ روي داد. اعليحضرت بار دادند و در يكي از خيابانهاي كاخ سفيد سعدآباد شرفياب شدم و بيدرنگ نگراني خود را از تبليغات لندن بيان و عرض كردم هر چند عاقبت جنگ معلوم نيست ولي امر مهم اينست كه از آلمان سود و زيان مستقيم و فوري به ما نميرسد». بنابراين محمدابراهيم علم كه خود تا آخرين مرحله در طرفداري و دوستي انگلستان مصمم و پايدار ايستاده بود از رضاشاه ميخواهد تا از گرايشات آلماندوستي خود عقبنشيني كند.   چرا كه به نظر وي «مخالفت آنها ]انگليسيها[  ممكن است متضمن خطرهايي گردد. شاه فرمودند چه عامل و پيشامدي شما را به اين فكر انداخته؟ اين جمله كوتاه در آن تاريخ پرمعني و خطرناك و حاكي از بدگماني بود. شايد ايشان تصور ميكردند يكي از عوامل خارجي مرا بدين گستاخي برانگيخته است ... شاه قريب نيم ساعت متفكرانه قدم زدند و سپس به سوي من برگشته فرمودند بدانچه گفتهاي فكر خواهم كرد و مرا مرخص فرمودند». 
پس از اين كه متفقين كشور را اشغال كردند و هيچگونه اميدي به نجات رضاشاه از سراشيبي سقوط وجود نداشت، محمدابراهيم علم كه كار خود را در تهران تمام شده ميدانست، ماندن خود را در آن برهه در تهران ضروري تشخيص نداد و به فكر افتاد تا به بيرجند و قاينات باز گردد. عباسقلي گلشاييان در نقل خاطراتش در اين باره مينويسد:
در واقعه شهريور  20]م1941[، مرتب خبر بينظمي شهر و وحشت اهالي ميرسيد مخصوصآ كه رفتن خانواده سلطنتي به طرف اصفهان علنآ گفته ميشد. از آقايان وزرا برخي عقيده داشتند خوب است منتظر نشد و تا مجال هست شاه و دولت به اصفهان بروند. ازجمله كساني كه اصرار به رفتن داشت امير شوكتالملك علم وزير پست و تلگراف و تلفن بود كه چون با قوامالملك وصلت خانوادگي داشت و با اطلاع كامل از رفتن خانواده سلطنتي عقيدهمند بود بايد رفت و از طرز صحبتش معلوم بود كه يقين كرديم ظهر يا شب تهران را ترك خواهد كرد. بعد معلوم شد بعد ازظهر تهران را ترك كرده بود به سمت بيرجند ولي چون شاه اصفهان نرفت او هم مراجعت كرد ... از وزراء امير شوكتالملك علم با رفتن شاه به اصفهان موافق بود. بعدها شنيديم ايشان با آقاي قوامالملك قرار داشتند بعد از حركت شاه آنها هم به سمت بيرجند و شيراز حركت كنند. 


در واقع ميشود گفت كه اصرار محمدابراهيم علم مبني بر رفتن شاه به اصفهان نيز صرفآ يك حركت سياسي بود تا بدين طريق جريان ورود نيروهاي اشغالگر متفقين به تهران با آرامش و تسهيلات بيشتري صورت بگيرد.
با بسته شدن پرونده سياسي رضاشاه در 25 شهريور 1320/1942م، محمدابراهيم علم صحنه سياسي را ترك كرد و به سوي بيرجند رهسپار شد تا چند سال باقيمانده را در آرامش سپري كند.
آيا محمدابراهيم خان علم، چنان كه خود در سخنان رسمياش اذعان ميداشت، نسبت به رضا شاه وفادار بود يا اين كه  با انگلستان همراهي مينمود. اگر نظر اول درست باشد بنابراين لازم مينمود نسبت به سياست انگلستان مبني بر خلع رضاشاه از سلطنت اعتراض داشته باشد و يا حداقل به نوعي نارضايتي خود را اعلام كند. اما چنين چيزي رخ نداد، زيرا او بعد از سقوط رضاشاه كماكان به دوستي و پيوند تنگاتنگش با انگلستان ادامه داد. سر كلارمونت اسكرين كنسول انگلستان در ايران و دوست نزديك محمدابراهيم علم در اين باره نظريه اخير را تأييد ميكند: «در فصل هشتم به احساسات ضد انگليسي كه در شرق ايران به دنبال كنارهگيري رضا شاه در ميان طبقه هيئت حاكمه و نسل جوان تحصيلكرده به وجود آمده بود اشاره كردم. اين وضع با موقعيتي كه انگليسيها در جنوب داشتند تضاد آشكاري داشت؛ به استثناي خانوادههاي علم و خزيمه علم در قاينات كه تمايلات انگليسي دارند». 
سر كلارمونت اسكرين نخستين بار از سوي ژنرال سرپرسي سايكس در سال 1335ق/1916م از هندوستان به ايران آمد و حدود دو سال و نيم در كنسولگري اين كشور در كرمان مشغول به كار شد. در همين سالها بود كه دوستي وي با شوكتالملك امير قاينات و سيستان شكل گرفت.
اسكرين در سال 1310ش/1931م از ايران خارج شد و در سال 1320ش/م1941 به عنوان مأمور تبعيد رضاشاه مجددآ از هندوستان به ايران مراجعت كرد و پس از آن كنسول انگليس در مشهد شد و تا سال 1328ش/1949م در ايران بود. اسكرين بعد از بازگشت محمدابراهيم خان علم به بيرجند در سال 1321ش/1942م پيوندهاي دوستانه و اطلاعاتي خود را دوباره با وي برقرار كرد و ملاقاتهاي مكرري بين او به عنوان مأمور و سركنسول انگلستان در مشهد و محمدابراهيم خان علم صورت گرفت. 
كمكهاي ارزنده خاندان علم و در رأس آنها محمدابراهيم خان علم به انگلستان در اواخر سالهاي حكومت رضاشاه نيز كماكان ادامه يافت و در ايجاد تأسيسات اقتصادي و سياسي انگلستان در اين مناطق كمكهاي با ارزشي از سوي محمدابراهيم علم در اختيار اين كشور قرار داده شد. «اين موضوع به خصوص در نواحي جنوبي و شرقي كه واقعيات مربوط به قدرت انگليس و هند در زمين و دريا محسوس بود بيشتر بچشم ميخورد. در سالهاي 1939ـ/1941]1318ـش1320[ هنگامي كه به كار انداختن تأسيسات نفتي ايران و انگليس تحديد سازمان وسايل دريايي موردنياز در منطقه خليج و انحراف و امتداد مبدأ راهآهن نوشكي به سوي زاهدان بدون برخورد با اشكالات زياد انجام شد اين حقيقت كاملا به اثبات رسيد ...». 
آخرين تلاشهاي حكومت مركزي در زمان حكومت محمدرضا شاه پهلوي براي بازگردان محمدابراهيم خان علم به صحنه سياسي ـ كه اكنون اواخر عمرش را در بيرجند سپري ميكرد ـ در سال 1322ش/1943م صورت گرفت. در اين تاريخ محمدرضا شاه به حسين علاء وزير دربار شاهنشاهي دستور داد تا محمدابراهيم علم را به نيابت توليت آستان قدس رضوي منصوب كند. به همين دليل حسين علاء در 10 مرداد ماه 1322/1943م طي نامهاي محرمانه دستور محمدرضا پهلوي را چنين به محمدابراهيم علم ابلاغ كرد:
در اين موقع كه نظر مبارك ملوكانه بر اين است كه سمت استانداري از نيابت توليت تفكيك شده و شخص امين و وزين و نيكوكاري كه قبول عامه داشته باشد از طرف توليت عظما به اين سمت منصوب و امور آستانه را باتوجه به مقتضيات و مصالح محلي و سياست عمومي كشور به نحو مطلوب و روش خاطرپسندي اداره نمايد، چون جنابعالي بدين صفات حسنه متصف و از هر حيث شايسته تكفل اين سمت بوده و مورد كمال اطمينان خاطر ... ميباشيد، لذا مقرر فرمودند به جنابعالي ابلاغ شود تا براي قبول اين خدمت خود را آماده نموده به مجرد وصول تلگراف به مشهد حركت فرماييد. 
محمدابراهيم علم از پذيرفتن نيابت توليت آستان قدس رضوي در مشهد طفره رفت، اما حكومت مركزي مصّر بود كه وي به هر حال يك منصب، هر چند تشريفاتي، براي خود برگزيند. به همين دليل محمدرضا شاه براي بهرهگيري از خدمات محمدابراهيم علم او را مخيّر گردانيد تا به صورت افتخاري يك شغل تشريفاتي در دربار بپذيرد. در تاريخ نوزدهم شهريور ماه 1322/1943م حسين علاء وزير دربار شاهنشاهي به دستور شاه خطاب به محمد ابراهيم علم نوشت:
... از آنجايي كه ذات مقدس ملوكانه مايل هستند از خدمات جنابعالي به نحو بهتر و مؤثرتري در دربار شاهنشاهي استفاده فرمايند. استدعايي كه در ارجاع خدمت در دربار فرموده بوديد به حسن قبول تلقي فرمودند و اجازه مرحمت كردهاند خدمت افتخاري از قبيل ميرآخوري كل يا ميرشكاري كل به جنابعالي محول گردد تا با داشتن انتصاب به دربار، مواقعي كه به تهران تشريف ميآوريد بتوانيد از فيض حضور مبارك بيشتر استفاده و دربار شاهنشاهي هم از افكار و نظريات صائب جنابعالي بهرهمند گردد ... 
با تمام اين احوال تلاشهاي حكومت مركزي براي جذب دوباره محمدابراهيم علم به جايي نرسيد. محمدابراهيم علم كه در اواخر عمرش دچار برخي عارضههاي جسماني شده بود نتوانست در امور سياسي ـ اداري كشور مشاركتي دوباره داشته باشد. با اين حال در همين فاصله زماني از دخالت در امور سياسي منطقه قاينات و سيستان چندان ابايي نداشت. چرا كه به رغم دوري چندين ساله از اين مناطق هنوز در بين عامه و متنفذين محلي قدرت و نفوذ فوقالعاده داشت و در اغلب تصميمگيريهاي منطقهاي نظريات وي صائب بود. از جمله مواردي كه وي در آن دخالت ميكرد مسئله انتخابات مجلس شوراي ملي بود. وي با نفوذي كه در اين مناطق داشت اغلب در انتخاب نمايندگان دلخواه دخالت ميكرد. حمايت او از هر يك از نامزدهاي نمايندگي مجلس در اين مناطق به منزله راهيابيشان به مجلس بود. ازجمله كساني كه در سال 1322ش/1942م براي انتخاب شدن از اين مناطق به محمدابراهيم خان علم ملتجا شد سيدمحمد تدّينبود كهپيش از اينهمچندين بار با حمايتمحمدابراهيمخانبه مجلس راه يافته بود. سيدمحمد تدّين در بخشي از مكتوبش در اين باره خطاب بهوي مينويسد:
پس از استعلام از سلامت مزاج شريف مصدع ميگردد كه مخلص تا چندي قبل براي انتخاب شدن تصميمي نداشت و بلكه به كلي منصرف بوده ولي اخيرآ گويا به واسطه مشاهده اوضاع و احوال و اين كه  فترت و نبودن مجلس به اين زودي قطعي به نظر ميآيد بر اين شد كه خود را براي مجلس آينده مهيا نمايد و از طرفي هم ميل ندارم كه از حوزه اقتدار جنابعالي خارج باشم و شايد هم تاكنون براي ديگران نظرياتي وجود داشته باشد. در هر حال عقيده مخلص بر اين است كه آقاي منصف كمافيالسابق از بيرجند و قاينات بايد باشند و براي زابل يا زاهدان مخلص داوطلب است و يقين قطعي يكي از آن دو محل موكول به رأي جنابعالي و مقتضيّات اوضاع و احوال است و در اين خصوص آقاي منصف نيز بنا بود شرحي مفصلتر به عرض برسانند. و راجع به پيشرفت منظور، هر اقدامي كه بايد اينجا به عمل آيد به آقاي منصف لطفآ تلگراف يا مرقوم فرمايند تا مخلص اقدام لازم بنمايم. مخلص شما محمد تدين. 
اقامت محمدابراهيم خان علم در اواخر عمر در بيرجند مصادف با اوج جنگ دوم جهاني بود. در اين زمان نيروهاي متفقين كشور را در تصرف داشتند. امير محمدابراهيم خان علم كه چيزي حدود 40 سال در صحنه سياسي كشور ايفاي نقش كرده بود، به اواخر عمرش نزديك ميشد. او در اواخر عمر دچار بيماري قلبي شده بود و براي معالجه بيماري خود به تهران آمد اما نتيجهاي نگرفت و ناچار دوباره به بيرجند بازگشت. در تهيه سفر به هندوستان بود تا خود را در آن جا مداوا كند اما موفق به اين سفر نشد. در آذرماه سال 1323ش/1944م در سن 64 سالگي در بيرجند در گذشت. سركلارمونت اسكرين، دوست وفادار محمدابراهيم خان علم در سوگنامه وي نوشت:
در اواخر نوامبر من با اين دوست قديمي در منزلش واقع در اكبريه نزديك بيرجند ملاقات كردم و او را مثل هميشه مهربان و مهماننواز يافتم. اما رنجور و نگران بود. او مبتلا به بيماري قلب بود و سه روز بعد وفات يافت. شتابان از كويته به بيرجند برگشتم تا در روضهخواني و سوگواري او شركت كنم. 


________________________________


 . سالنامه دنيا. جلد 22¡ شماره 22¡ سال 1345¡ ص .216
 . سازمان اسناد ملي ايران، سند 240¡ فيش .2020038
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 10ـ322/114ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 2ـ323/ـ114ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 23ـ22ـ2ـ794ـ ع.
 . محمدعلي منصف، پيشين، ص .219
 . همان، ص .273
 . حسين مكي. تاريخ بيست ساله ايران. جلد هفتم، چاپ اول، تهران، انتشارات علمي، 1363. ص .503
 . هرچند عزل رضاشاه از سلطنت دلايل عديده ديگري نيز داشت. اما در اين مرحله باتوجه به شرايطمسئله ارتباط و دوستي وي با آلمان مهمترين بهانه در دست متفقين قرار گرفت.
 . همان، ص .503
 . مجله وحيد، سال هفدهم، شماره 7ـ8¡ تيرماه 1358¡ ص .36
 . سركلارمونت اسكرين، پيشين، ص .229
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران سند 1ـ29/114ـ ع.
 . سركلار مونت اسكرين، پيشين، ص .137
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 56 ـ322/114ـ ع.
 . موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 56 ـ 322/ ـ 114ـ ع.
 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 58ـ322/114ـ ع.
 . سركلارمونت اسكرين، پيشين، ص .345