شهر ری و روحانیون مخالف رضا شاه

پس از ناکامی رضا خان در برقراری نظام جمهوری که در پی تلاش‌های مدرس و یارانش صورت گرفت ، ماجرای قتل ماژور ایمبری ، کنسول یار سفارت آمریکا در تیر ماه 1303 ، بهانه‌ای به دست رضا خان داد تا با استفاده از این فضا ، به اعلام حکومت نظامی و ایجاد کانون‌ها و محافل خود بپردازد. این موضوع صرف نظر از پیامدهای خارجی آن ، به دولت رضاخان امکان داد برای تخریب چهره مخالفان خود در عرصه داخلی و بین‌المللی به تبلیغات گسترده‌ای دست زند و آنان را عناصر متحجر ، واپس‌گرا و مخالفان نوسازی و پیشرفت ایران معرفی کند و همه حرکت‌های خشونت‌بار اعم از ترورها و ناامنی‌ها را یکسره به آنان نسبت دهد

 

مخالفت آیت الله فیروز آبادی با جمهوری خواهی رضاخان
پس از کودتا رضاخان برای کسب قدرت بیشتر بیشتر تلاش می¬کرد. ابتدا وزیر جنگ و سپس نخست وزیر شد. مهمترین واقعه¬ی شش ماه اول نخست وزیری رضا خان تلاش نافرجام برای برچیدن بساط سلسله قاجار و استقرار حکومت جمهوری بود که خود او تنها کاندیدایش بود. اندیشه نوعی حکومت جمهوری حتی پیش از کودتای سوم اسفند در میان جمع کوچکی از روشنفکران مطرح بود. همه از روند اوضاع ناراضی بودند قاجارها هیچ کاری از پیش نبرده بودند و اعتقاد بر این بود که حکومت پادشاهی سد راه اصلاحات سیاسی و اجتماعی است. جمهوری همه جا شکل آتی حکومت به نظر می آمد و تصور می رفت برکناری خاندان قاجار به سود ایران است. شهرت و منزلت رضاخان تا اواخر سال 1302 نزد مردم بسیار بالا بود در حالی که احمد شاه اعتبار پایینی داشت. نخستین بحث جمهوری در 30 دی 1302 در روزنامه ای در استانبول دیده شد که از ایجاد جمهوری در ایران طرفداری می¬کرد. روزنامه های هوادار رضاخان در تهران به نوشتن مقاله هایی در این باره پرداختند. مبارزه با احمدشاه و تلاش جدی برای تشکیل جمهوری از اواسط بهمن 1302 شروع شد. مجلس پنجم در 22 بهمن همین سال گشایش یافت. تدین، رئیس جناح تجدد از نایب رئیس مجلس بود و 35 تا 40 نماینده طرفدار او بودند. آنها به همراه سوسیالیست ها که 12 تا 13 نماینده داشتند از برنامه جمهوریت رضاخان حمایت می کردند، ولی 10تا 12 نماینده مستقل دیگر از جمله آیت الله فیروزآبادی، نماینده مردم شهر ری در مجلس شورای ملی که اغلب مخالف جمهوری بودند و توسط آیت الله مدرس رهبری می شدند، به مقابله با آنها پرداختند (1). سید رضا فیروزآبادی چون در آن سال ، چند نفر در جریان انتخابات نماینده ورامین در مجلس کشته شده بودند ، معتقد بود که فعلاً جمهوریت به درد مردمی که برای انتخاب نماینده مجلس چند نفر را می‌کشند ، نمی‌خورد. به این دلیل در صف یاران سید حسن مدرس ، قرار گرفت و با هیچ تطمیع و تهدیدی حاضر به ترک رویه خود نشد. علاوه بر آن انجمنی هم از کلیه اصناف تهران تشکیل داد که در منزلشان اقداماتی علیه جمهوریت داشتند (2).
پس از ناکامی رضا خان در برقراری نظام جمهوری که در پی تلاش‌های مدرس و یارانش صورت گرفت ، ماجرای قتل ماژور ایمبری ، کنسول یار سفارت آمریکا در تیر ماه 1303 ، بهانه‌ای به دست رضا خان داد تا با استفاده از این فضا ، به اعلام حکومت نظامی و ایجاد کانون‌ها و محافل خود بپردازد. (3) این موضوع صرف نظر از پیامدهای خارجی آن ، به دولت رضاخان امکان داد برای تخریب چهره مخالفان خود در عرصه داخلی و بین‌المللی به تبلیغات گسترده‌ای دست زند و آنان را عناصر متحجر ، واپس‌گرا و مخالفان نوسازی و پیشرفت ایران معرفی کند و همه حرکت‌های خشونت‌بار اعم از ترورها و ناامنی‌ها را یکسره به آنان نسبت دهد (4).
حکومت نظامی به ریاست سرتیپ مرتضی خان ( یزدان‌پناه ) برقرار شد و شروع به گرفتن معاریف محلات و بازار و سیاسیون شروع نمودند. (5) نخست عده‌ای از طرفداران جدی اقلیت مجلس و مدرس را دستگیر کردند که از آن جمله عبد الحسین خرازی و سید رضا فیروزآبادی بودند. (6)
در شب دوم دستگیری، آیت‌الله فیروزآباد، به کلات نادری تبعید شد و به وسیله گاری به آنجا فرستاده شد . در راه ، مأمورین مراقب ایشان ، صدمات روحی بسیاری به وی وارد ‌کردند . لیکن ایشان با بردباری تحمل می‌نمود . چون مأمورین در بعضی نقاط به زور آذوقه تهیه می‌کردند ، ایشان از خوردن آن خودداری می‌کرد و با پولی که همراه داشت و مقداری که قرض نمود ، غذا تهیه می‌کرد . این مسافرت تا شریف‌آباد در نزدیکی مشهد ادامه یافت. در آنجا مأمورین تغییر یافتند و گاری تبدیل به اسب و قاطر و الاغ شد . بین راه در اثر اصابت لگد اسب پای ایشان شکست و چون رئیس مأمورین در این قسمت، سروان قائم مقامی، از افراد شریف بود و به آیت‌الله فیروزآبادی ارادت داشت، دستور اطراق داد و پس از تفحص، شکسته‌بندی را از ده مجاور پیدا نموده و پای آیت‌الله فیروزآبادی را مداوا کرد (7).
در دهه عاشورای 1303 ، رضا خان در تکیه میدان سپه ، روضه‌خوانی دایر می‌نمود . عده‌ای از اهالی فیروز‌آباد و حضرت عبدالعظیم(ع) ، دسته سینه‌زنی ترتیب داده و به آنجا مراجعه می‌نمایند . بعد از سینه‌زنی ، طاقه شالی برایشان آوردند. آن¬ها اظهار کردند که ما برای آزادی حاج سید رضا فیروزآبادی آمده‌ایم . "مدیرالاسلام بروجردی" و "قائم مقام الملک" که حضور داشتند کمک کردند و تلگرافاً دستور آزادی آیت‌الله فیروزآبادی صادر شد . (8)
تحصن آیت الله شاه آبادی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
آیت الله شاه آبادی از جمله معدود افرادی بود که قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه، پی به ریا کاری او برده برد و برنامه های آینده او را پیش بینی می کرد. وی نسبت به حمایت از وی هشدار می داد. رضا خان برای همراه کردن علما با خود در ابتدای کار به شدت تظاهر به دینداری می کرد و با پای برهنه ، پیشاپیش دسته ها به عزداری سید الشهداء می پرداخت. او با انجام این قبیل کارها توانست مردم و حتی عده ای از علما را به اشتباه انداخته و تحت تأثیر قرار دهد. آیت الله شاه آبادی هیچ گاه فریب رفتارهای ظاهری رضاخان را نخورد، بلکه به آیت الله مدرس که در اوایل کار تحت تاثیر رفتارهای مذهبی و اقدامات مفید وی در عرصه سیاست ایران قرار گرفته بود تذکر می داد: «مردک الان که به قدرت نرسیده است این چنین به دستبوس علما و مراجع می رودو تظاهر به دینداری می کند و از محبت اهل بیت دم می زند لکن به محض آن که به قدرت رسید به همه علما پشت می¬کند و اول کسی را هم که لگد می زند خود شما هستید». (9)
در اوج خفقان رضا خانی که هر صدای حق طلبی از سوی نوکران استعمار و سردمداران حکومت شاهنشاهی خفه می شد، آیت الله شاه آبادی از علما ی تهران خواست که سکوت را شکسته و در اعتراض به اقدامات رضا شاه در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) گرد آیند و صدای حق طلبی خود را به گوش مردم برسانند و در آن جا متحصن شوند. عده ی زیادی از علمای تهران در حدود هفتاد نفر به ندای این راد مرد لبیک گفتند و برای تحصن و اعتراض به حکومت رضا شاه اعلام آمادگی کردند.اما روز قبل از تحصن و آغاز مبارزه از قصد تحصن منصرف شدند و صبح روز بعد آیت الله شاه آبادی در حالی که فقط دو نفر ایشان را همراهی می کردند جهت نشان دادن مخالفت خود، راهی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) شدند. (10) در این تحصن که حدود یازده ماه به طول انجامید مرحوم حجت الاسلام حاج میرزا محمد قمی معروف به حجت الاسلامی و یکی دیگر از علما آن زمان ایشان را همراهی می کردند و این عالم بزرگوار که متاسفانه نامشان فراموش شده مدت سه ماه و مرحوم حجت الاسلامی مدت شش ماه در این تحصن همراه ایشان بودند.
فعالیت های آیت الله شاه آبادی در شهرری
آیت الله شاه آبادی در تمام مدت یازده ماه ایام تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به عناوین مختلف علیه حکومت وقت تبلیغ می کردند. روزها می¬گذشت و اعتراض و تحصن ادامه داشت، تا این که کم کم محرم فرا رسید. این ماه بهترین موقعیت برای فریاد علیه ظلم و ستم شاهنشاهی بود. مرقد مطهر امامزاده حمزه(ع) در شهرری و در کنار آستان مقدس حضرت عبدالعظیم واقع است و در سال-های قبل از ورود آیت الله شاه آبادی هر ساله در صحن آن به جای مراسم عزاداری و نوحه خوانی مراسم تعزیه خوانی برگزار می شد، اما آن سال آیت الله شاه آبادی تعزیه خوانی را تعطیل و جلسه را به مجلس موعظه و سخنرانی علیه نظام فاسد تبدیل کرد. ایشان تمام ده روز را منبر رفت و در آخرین روز در سخنرانی اش فرمود:«خدایا! تو شاهد باش که من به علمای اعلام در نجف، قم، مشهد، اصفهان و سایر بلاد نوشتم و بر آنان اتمام حجت کردم و در این ده شبانه و روز هم اگر این مرتبه بگویم جمعاً سی مرتبه گفته ام و برای اقشار مختلف نیز اتمام حجت کرده ام که این چاروا دار [رضاخان] با من دشمنی و عناد ندارد او با اسلام و قرآن مخالف است و چون من و امثال مرا حامی و حافظ اسلام و قرآن می داند مخالفت می کند و اگر به او مهلت داده شود، اسلام و قرآن را در این مملکت از ریشه خشک خواهد کرد». (11) در مدتی که آیت الله شاه آبادی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) متحصن بود دولت رضا شاه تمام سعی خود را برای راضی کردن ایشان و شکستن این تحصن به کار گرفت و حتی خود رضا شاه حاضر شد به خدمت ایشان برسد و با ایشان مذاکره کند و کالسکه شاهی را نیز برای برگرداندن ایشان فرستاد، اما آیت الله شاه آبادی شخصی نبود که فریب این اعمال را بخورد، او هرگونه همکاری با رضاشاه را حرام می دانست و از پذیرفتن وی نیز امتناع کرد. (12) پس از یازده ماه تحصن گروهی از علمای تهران و در رأس آنها آیت الله مدرس و شیخ عبدالنبی نوری و برخی از علمای دیگر شهرستان ها به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته و خواستار خاتمه دادن به تحصن شدند . آیت الله شاه آبادی که تهران را مرکز ظلم و ستم می دانست به شرط خروج از تهران دعوت علما را اجابت کرد و فرمود:«من فقط برای جمع آوری و حمل اسباب و اثاثیه خود به تهران می آیم ولی در تهران نمی مانم». (13)
ایشان پس از پایان دادن به تحصن بلافاصله وسایل زندگی خود را بار کرده و در سال 1347 ه.ق (1307 ش) وارد شهر قم شد (14)
مخالفت آیت الله فیروز آبادی با سیاست تغییر لباس رضا شاه
یکی از تصمیمات رضا شاه در راستای تجدد مآبی و به اصطلاح نوسازی، اتحاد لباس یا متحدالشکل کردن آن بود. این فکر از مدت ها پیش از وی مطرح شده بود و از طریق نشریات و جراید مقالاتی در این زمینه به نگارش در می¬آمد. بعد از آن که رضا خان به سلطنت رسید، تحت تأثیر مشاوران خود مبادرت به عملی کردن این فکر کرد. اما اجرای این تصمیم در عمل با مشکلاتی مواجه شد نه تنها مردم در مقابل این تصمیم ایستادگی کردند بلکه بعضی از دولتمردان از جمله محسن صدر (صدر الاشرف)، معاون وزارت دادگستری وقت بدواً از پذیرش این تصمیم خودداری کردند (15). مردم عادی با وجود همه¬ی تبلیغاتی که صورت می گرفت و جشن هایی که به خاطر آن بر پا می شد در مقابل آن ایستادگی می¬کردند و از ملبس شدن به لباس جدید سرباز می زدند. دستورات از طرف وزارت داخله به اداره های نظمیه شهرستان ها و تحت فشار قرار دادن آنان از یک طرف مقاومت مردم از طرف دیگر منجر به ایجاد درگیری بین مردم و ماموران دولتی شد. این درگیری ها و نیز تذکرات دولتمردان درباره ی غیر قانونی بودن این اقدام دولت را وادار کرد تا با تهیه لایحه ای و تقدیم آن به مجلس شورای ملی اتحاد لباس را به صورت قانونی در بیاورد. علی اکبر خان داور ـ وزیر عدلیه ی وقت ـ ماده واحده ای را در این زمینه تهیه و در تاریخ 8/2/1307 به مجلس ارائه کرد. این ماده واحده در دوره ی ششم مجلس شورای ملی مطرح نشد، ولی بعد از تشکیل مجلس دوره ی هفتم با توجه به حساسیت های ایجاد شده در جامعه در این زمینه و نیز درخواست دولت از مجلس در رابطه با تصویب این لایحه نمایندگان مجلس را وادار کرد تا طرحی در این زمینه تهیه و به مجلس ارائه کنند. بنابراین تعدادی از نمایندگان در تاریخ 1/9/1307 طرحی را در چهار ماده تهیه و با قید دو فوریت در پانزدهمین جلسه ی دوره ی هفتم مجلس شورای ملی ارائه کردند . ارائه این طرح با قید دو فوریت منجر به مخالفت تعدادی از نمایندگان شد برخی از آنان با اصل طرح و برخی دیگر با دوفوریت آن مخالف بودند آیت الله سید رضا فیروز آبادی نماینده مردم شهرری از جمله نمایندگانی بود که با اصل طرح به مخالفت پرداخت.
آیت الله فیروز آبادی قبلاً نیز به همراه آیت الله مدرس و برخی از روحانیون دیگر از جمله میرزا هاشم آشتیانی و بهبهانی به اقدامات تجددگرایانه رضا شاه اعتراض کرده بود. آیت الله مدرس در تاریخ 13 تیر 1305 نامه ای به مستوفی الممالک، رئیس الوزرا نگاشت در این نامه به «جمعیت تمدن نسوان» که درصدد بود در 17/4/1305 به بهانه ترویج معارف و بسط افکار و تهذیب اخلاق عالم نسوان و ترقی آنها تئاتری تحت عنوان «تمدن نسوان» برای عموم زنان به معرض نمایش گذارد اعتراض شده بود (16).
آیت الله فیروز آبادی در اعتراض به طرح متحدالشکل کردن لباس در مجلس گفت :«اگر ما در کلاه و تنبان مردم در این مجلس صحبت کنیم، این را نمی دانم صحیح است یا نه؟ (17)
تبعید آیت الله بافقی به شهرری
محمد تقی بافقی در سال 1292 ه.ق در بافق یزد به دنیا آمد . دوازده سال در یزد درس خواند و 17 سال در نجف از محضر استادانی چون آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و آقا سید کاظم یزدی بهره برد. در سال 1337 ق پس از رحلت آقا سید کاظم یزدی به قم رفت. رضا خان پس از رسیدن به سلطنت سیاست های مذهبی در پیش گرفت. اما هریک از این برنامه ها با آن که متکی به فشار و زور بود با مقاومت هایی از جمله برخورد حاج شیخ محمد تقی بافقی رو به رو شد. جمعه 27 رمضان 1346 قمری ساعاتی پیش از تحویل سال 1306 شمسی در صحن بزرگ حضرت معصومه(س) زائران بسیاری از شهرهای دو رو نزدیک آمده بودند تا در لحظه تحویل سال در کنار مرقد حضرت معصومه(س) باشند. همسر رضاخان نیز با ندیمه ها و دختران خویش به تقلید از مردم و شاید برای ایجاد تنوع در زندگی به قم آمده و در لحظات پیش از تحویل در غرفه های بالای ایوان آیینه نشسته بودند اما او و همراهانش حرمت آن آستان را پاس نداشته و چادر ها را از سر برداشتند. این اقدام با اعتراض مردم مواجه شد و صدای اعتراض مردم کم کم اوج گرفت. عده ای خود را به سید ناظم واعظ از شاگردان شیخ محمد تقی بافقی رساندند که در حال وعظ برای مردم بود. مردم از پای منبر جریان بی حرمتی به حرم و بی حجابی را برای او گفتند و سید بی درنگ مسئله را بر سر منبر برای همگان مطرح و لزوم مقابله با آن را گوشزد کرد. عده ای نیز نزد حاج شیخ محمد تقی بافقی شتافتند که در مسجد بالا سر مشغول خواندن دعای ندبه بود و ماجرای هتک حرمت توسط زن شاه و همراهانش را برای او گفتند. آیت الله بافقی دعا را رها کرد و فرستاد دنبال سید و او را برای نهی از این کار به حرم فرستاد. سید ناظم همراه جمعیتی به ایوان آیینه رسید و با اشاره دست مردم خشمگین را ساکت کرد و با صدای بلند خطاب به زن شاه و همراهانش گفت:«آهای خانم ها! حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی که هم اکنون در مسجد «بالاسر » حرم تشریف دارند، مرا فرستادند تا به شما بگوییم:«... رفع حجاب در اسلام حرام است، به خصوص در حرم مطهر¬حضرت معصومه (س) ». (18) همسرشاه به ندیمه¬هایش¬گفت اعتنایی نکنید. این بار آیت الله بافقی خود به سمت ایوان آیینه حرکت کرد و مردم نیز با فریادهای خشمگین به دنبال ایشان راه افتادند. شیخ بار دیگر زن شاه و همراهانش را به رعایت حجاب دعوت کرد و آنها که خشم و خروش مردم را می دیدند از ترس برخاستند و در اطاق پشت غرفه ای که بودند، رفتند. زن شاه فوراً به رضاه شاه تلفن زد و جریان را اطلاع داد. شاه شخصاً به قم رفت و پس از خلع درجه رئیس شهربانی قم، محمد خان شوشتری صمصام قمی (19) چند مأمور دنبال آیت الله بافقی فرستاد و پس از دادن فحش های رکیک با لگد به جان او افتاد و ایشان را برای استنطاق با خود به تهران برد و سرانجام با اقدامات و پی گیری های آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، آیت الله بافقی پش از شش ماه از زندان آزاد شد اما رضا شاه به وی اجازه بازگشت به قم را نداد و او را به شهرری تبعید کرد.
آیت الله بافقی عائله را به شهرری آورد و در خانه ای محقر با همان شیوه همیشگی کارهای ایمانی و تبلیغی خود را از سر گرفت: در چند مسجد نماز می خواند صبح در یک مسجد ظهر و عصر در مسجد دیگر و مغرب و عشاء در مسجد دیگری. دوستداران و ارادتمندان وی از اکناف به دیدارش می آمدند و طلاب شهرری حوزه ای کوچک تشکیل دادند و از محضر پر فیض او تلمذ می کردند. (20)
آیت الله بافقی مدت 14 سال در شهرری تبعید بود . (21) در سال 1360 ه.ق (1320 ش) یک سال قبل از وفاتش، از تبعیدآزاد شد و بی درنگ با زن و بچه به قم آمد تا به عتبات عالیات سفر کند. و با این که در تبعید نبود دوباره به شهرری بازگشت تا مهیای کوچ به قم شود اما فرصت نیافت و سال بعد در 1361 قمری برابر با 1321 شمسی در شهرری وفات یافت و پیکرش را به قم بردند و در مسجد «بالا سر» حرم مطهر حضرت معصومه به خاک سپردند. (22)
فعالیت های آیت الله بافقی در شهرری
آیت الله بافقی در مدت 14 سال اقامتش در شهرری منشا بسیاری از خدمات در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) شد. ابتدا دو مامور درب خانه ایشان گذاشته بودند که کسی با او رفت و آمد نکند و اگر هم کسی مراوده کرد فوراً به شهربانی گزارش دهند اما بعد از مدتی چون دولت این کار را بی فایده دید تصمیم گرفت ایشان را آزاد گذارد که در شهرری از منزل بیرون آمده به جماعت حاضر شده و به کارهای دینی مشغول باشد .شیخ محمد رازی که از شاگردان آیت الله بافقی بوده است درباره فعالیت های ایشان در شهرری می نویسد: این مرد بزرگ هم تا آخرین دقیقه از حیاتش از وظیفه ترویج دین و مواعظ و امر و نهی خودداری نکرد و در نتیجه جمع کثیری در هر کدام از طبقات اهل تهران، شهرری و قم گروگان انفاس و نصایح حکمت آمیز او بودند که از جمله آنها طلاب و محصلین علوم دینیه شهرری هستند که در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل اند. مخصوصاً خود احقر که هر چه دارم از برکت انفاس ایشان دارم. جداً در شهرری به ترویج و به کار انداختن حس مسوولیت خود مشغول بود و دقیقه ای از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمی کرد، همان طور که در قم به احیاء مساجد و عمران معابد همت می گماشت، در شهرری هم چندان مساجد آباد نمود که اکنون تمامی آنها به یاد او و به نام می باشند و از جمله آنها مسجد کوچه زنگنه و مقبره مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر تفریشی است و نیز مسجد نو که در راه محله نفرآباد می باشد و همچنین مسجد دروازه بابا خان و محله درویش های شهرری است . این مرد بزرگ و بلند همت علاوه بر احیاء و عمران ظاهری مساجد شهرری، به احیاء و عمران باطنی آن که رفت و آمد در آن باشد، نیز همت گماشت وکوشید آن¬ها را به گذراندن صلوه تحیت و نمازهای دیگر احیاء کند و حتی در ماه رمضان که روزها را روزه داشت غالباً اول شب پس از خواندن فریضه مغرب و عشاء حرکت می نمود و به مساجدی که در شهرری متروک بود رفته و آداب و شرایط آنها را به جا آورده و به منزل خود جهت افطار مراجعت می فرمود که بسیاری از شب ها تا دو و نیم و سه از شب افطار ناکرده در تکاپوی عمران و احیا مساجد متروک بود و اگر گرفتار بعضی از مشاغل و کارهای واجب نبود از مساجد عزلت نمی گرفت. (23)
آیت الله بافقی با این که در شهرری تحت نظر پادشاه جابر و دولت ظالم بود علناً امر به معروف و نهی از منکر می کرد و در سال 1347 که وارد شهرری شد تا 1353 هجری قمری که آیت الله قمی از خراسان عازم شهرری شد در مساجد و مجالس عمومی و خصوصاً در هر جا که انحرافی می دید امر به معروف و نهی از منکر می کرد. (24)
پس از تبعید آیت الله قمی، آیت الله بافقی به قدری متاثر و متالم بود که از شدت حزن مدتی مریض و بستری شد تا این¬که دوباره در مسجد حاضر شد. علی موسوی گرمارودی به نقل از پدرش می نویسد:«پدر صاحب این قلم نیز که حاج شیخ [بافقی]را هم در قم و هم در ایام تبعید در شهرری بارها دیده و به منزل او می رفته است در مورد بافقی می گوید:حاج شیخ از آیات بزرگ حوزه و علمای طراز اول محسوب و بسیار مغنون و محترم بود شهریه می داد تدریس می کرد و از مشاوران برجسته حاج شیخ عبدالکریم حائری محسوب می شد در نهایت سادگی می زیست و امر به معروف و نهی از منکر از خصایص او بود در ایام تبعید در شهرری یک روز که با همان لباس کرباسی و بسیار ساده خود با محاسن انبوه و چهره روستایی و روحانی در بازار شهرری حرکت می کرد یکی از سرهنگ-های رضا خانی با چکمه و موزر و تعلیمی و سبیل هیتلری (که آن روزها مد بود خاصه بین افسران) سینه به سینه با حاج شیخ رو به رو می شود. حاج شیخ با همان صدای دو رگه خود او را از منکری نهی می کند نوع صدا و نیز شخصیت وی باعث می شود که برخی از رهگذران دور آنها جمع شوند...
سرهنگ که در خیال و نفسانیات خود غرق بوده است از این که پیرمردی ظاهراً ساده و روستایی وار چنان جسارتی ورزیده و به او توهین کرده است، بر می آشوبد و به حاج شیخ توهین می کند... و راهش را می گیرد که برود اما یکی از کسبه و برخی از رهگذران که ناراحت می شوند به او اعتراض و سپس گوشزد می کنند که می دانی به چه کسی توهین کردی؟این مرد با رضا شاه در افتاده و رضا شاه از پس او بر نیامده است. او حاج شیخ محمد تقی بافقی است سرهنگ ، حاج شیخ را نمی شناخت اما رضا شاه را می شناخت و از این¬که آن مرد با رضا خان در افتاده بود و اکنون سالم راه می رفت رعب دلش را پر کرد و به توهم آن¬که مبادا کاری دستش بدهد بر می گردد تا عذر خواهی کند... » (25 )
آیت الله بافقی این چنین بی باک و شجاعانه حتی از امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مقامات دولتی نیز ترسی نداشت و با زندگی ساده و پر تلاش خود الگویی برای اهالی مؤمن و متدین شهرری بود. حاج سید احمد میرخوانی ، صاحب کتاب سیر حدیث که آیت الله بافقی را در این زمان در شهرری ملاقات کرده است می گوید:«یک روز در شهرری به دیدن ایشان رفتم منزلشان در محل کوچه پاچنار فعلی شهرری، پشت بازار حرم قرار داشت. از درکوچک چوبی کلون دار که وارد می شدی دالان درازی بود که سمت راست آن آشپزخانه¬ای قدیمی و هیزم سوز قرار داشت. کاه فراوانی گوشه آن ریخته بودند و پوست انار خشک و گون و خار و یک دیزی روی اجاق روی آتش کاه می جوشید و دود تمام دالان و فضای حیاط را پر کرده بود تمام حیات و اتاق¬ها کاه گلی بود و فرش¬های یکی دو اتاق نشیمن بوریا یا چادرشب . حاج شیخ نفت و قند و شکر دولتی را مصرف نمی کرد برای روشنایی از روغن چراغ استفاده می کرد و می گفت دولت کافر و پول مسلمون حرومه توی کیسه کافر بره.»(26)
آیت الله بافقی همچنین در موضوع علم مناظره دستی قوی و تسلطی فوق العاده داشت. با هر مبلغی از مبلغین غیراز اسلام از ملل و نحل های دیگر که مباحثه و مناظره می نمود در همان مجلس او را مجاب و قانع نموده و به حیرت می انداخت روزی در راه امامزاده ابوالحسن در شهرری به شخصیس بهایی رسید فرد مذکور اظهار بهائیت نمود بافقی و را نصیحت و موعظه نمود و به توبه بازگشت از آن مرام باطل دعوت نمود. فرد بهایی اظهار کرد که مارا مبلغ و عالمی است هر گاه او را مجاب کردی من نیز مسلمان می شوم. روز دیگر آن بهایی با مبلغ خود به منزل بافقی آمده و مشغول مباحثه شده اند مبلغ مجاب گردید و سر تسلیم فرود آورد. (27)
سفر آیت الله حسین قمی به شهرری در اعتراض به کشف حجاب
در جریان ورود بدون حجاب همسر و دختران رضا شاه در نوروز 1306 ه.ش به صحن حضرت معصومه (س) در واقع موضوع اجرای کشف حجاب زنان ایرانی پیگیری می شد. رضا شاه در این برخورد و پیشامد پایبندی عمیق جامعه به حفظ سنت های دینی و نفوذ سنتی روحانیون در اقشار جامعه را تجربه کرد و چون در این هنگام با قیام عشایر فارس مواجه بود و مقاومت های جسته و گریخته ای هم درمقابل حکومت در اطراف و اکناف کشور به گوش می رسید لذا مصلحت ندید که با رسمیت دادن به موضوع کشف حجاب زنان مخالفین جدیدی برای خود بتراشد. (28)
بنابراین اجرای طرح کشف حجاب زنان را تا سال 1314 به تعویق انداخت. در طی این سالها رضا شاه توانسته بود به حد کافی با اجرای برخی از طرح های تجدد گرایانه و با سیاستهای دیکتاتورمآبانه از قدرت و نفوذ و تعداد روحانیون بکاهد. در چنین شرایطی وی قدرت خود را فراتر از روحانیت و عکس العمل مراجع و مجتهدین حوزه های علمیه تصور می کرد. با چنین بینشی در سال 1314 مقدمات کشف حجاب در کشور فراهم گشت و علی اصغر حکمت وزیر معارف اولین جلسه کشف حجاب را در دبیرستان شاهپور شیراز افتتاح کرد. متعاقب آن در مدرسه فردوسی مشهد برنامه ای ترتیب دادند که رضا شاه شخصاً در آن برنامه شرکت نموده و عده ای از زنان و دختران بدون حجاب از وی استقبال کردند. این حرکت دولت اعتراضاتی را از جانب علما و مردم مشهد در پی داشت که به قیام عمومی مردم آن شهر مبدل گردید. (29)
پس از برگزاری مراسم جشن شیراز و مشهد علی رغم اعتراض روحانیون و مردم متدین مراسم جشنی نیز در تهران ترتیب داده شد که در آن مجلس علی اصغر حکمت اعلام نمود کشف حجاب با رای و نظر شاه صورت پذیرفته است. (30) علما و مجتهدین مشهد همچون حاج آقا حسین قمی، سید یونس اردبیلی و میرزا محمد آقا زاده جلسات متعددی برگزار می کنند و توطئه حجاب زدایی و موضوع اجباری شدن کلاه بین المللی و برپایی جشن ها و مجالسی همچون جشن مدرسه شاپور شیراز و جشن میدان جلالیه تهران را مورد بحث و بررسی قرار می دهند.
در یکی از نشست¬ها که در منزل حاج آقا حسین قمی برگزار گردید ایشان از اوضاع جاری مملکت و فشاری که به اسلام ورد شده به شدت متأثر و گریان می شوندو سپس می فرمایند:«امروز اسلام فدایی می خواهد بر مردم است که قیام کنند». (31)
گردهمایی علما و روحانیون به منظور اتخاذ تصمیم نهایی ادامه پیدا کرده، در نهایت در جلسه ای که در منزل آیت الله یونس اردبیلی برقرار شد تصمیم می گیرند که حاج حسین قمی در اعتراض به اقدامات رضا خان به تهران رفته با او صحبت کند اما جمعی از علما با این سفر مخالفت می کنند. لیکن ایشان به قرآن تفأل کرده و پس از خوب دانستن این اقدام برای سفر مصمم می شود و اعلام می کندکه اگر رضا خان از اعمال غیر شرعی خود دست بر ندارد تا پای جان در انجام این مبارزه خواهد ایستاد.آیت الله قمی، در آخرین جلسه درس خود جمله ای می فرماید که نشان از اهمیت خیزش علما در مقابل عملکردهای ضد مذهبی رضا خان دارد. ایشان می فرماید: به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیری از خلاف مذهب منوط به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آن¬ها خودم باشم ارزش دارد. (32) ایشان پیش از حرکت تلگرافی به رضا شاه می فرستد و علت حرکت خود را اعلام می دارد بنابر نقلی ایشان به رضا شاه پیغام می دهد که اگر از خیانت به اسلام دست بر نداری شخصاً به تهران به تهران می آیم و سر تو را با سفال می برم. (33) قبل از حرکت گروهی از مؤمنین مشهد از ایشان می پرسند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ معظم له می¬فرماید:« اول از او درخواست می کنم که از برنامه های ضد اسلامی دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه اش می کنم». (34)
البته رضا شاه اجازه ملاقات به آیت الله قمی نداد و ایشان مدتی در باغ سراج الملک شهر ری اقامت گزید که اندکی بعد جنبه حبس پیدا کرد و در ایجاد قیام گوهر شاد موثر بود.سرانجام در شب 29 ربیع الاول 1354 حاج آقا حسین قمی به همراه دو نفر از فرزندان و خادم خود مشهد را به قصد تهران ترک می کنند. (35)
باغ سراج الملک ، کانون مخالفان رضا شاه
حاج آقا حسین قمی، پس از ورود به تهران با قید استخاره راهی شهرری شده و در باغ سراج الملک منزل کردند در فردای آن روز (اول ربیع الثانی 1354 ه.ق) مردم تهران به اتفاق علما و ائمه جماعات به صورت دسته جمعی پیاده و سواره برای ملاقات به محل اقامت ایشان رفتند کثرت جمعیت و ازدحام دیدار کنندگان به قدری بود که دولت روز بعد حرکت وسایل نقلیه عمومی را به شهرری ممنوع کرد لیکن این اقدام از حرکت سیل خروشان امت و شیفتگان دیدار مقام مرجعیت نکاست مردم به صورت دسته جمعی و پیاده به سوی محل آقا رهسپار شدند و ارادت خود را به مقام مرجعیت و عالم مبارز به نمایش گذاشتند. (36)
از شهرهای اطراف ری علما و روحانیون بی شماری به منظور ملاقات با حاج آقا حسین قمی به محل اقامت ایشان عزیمت کردند که از جمله آنان امام خمینی بود ایشان در این باره می فرماید:« یک وقت مرحوم آقای قمی خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند منتهی حبس کردند در همان جا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند». (37)
حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضا خانی گردید و در نتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانی ملاقات با آیت الله قمی ممنوع اعلام شد. مأموران دولتی در اجرای دستور جدید دولت در باغ را بسته از ورود و خروج افراد مشتاق دیدار آقا جلوگیری کردند و به تدریج تا فرا رسیدن شب محل اقامت ایشان به محاصره کامل در آمد. سربازان و مأموران رضا خان در اقدام دیگر نسبت به همراهان آقا و کسانی که درون باغ بودند سختگیری خشنی را صورت داده تا آن حد که حرکت و رفت و آمد آنها را مجاز ندانسته و از آن ممانعت کردند. (38) از پیامدهای محاصره آیت الله قمی در شهرری قیام گوهر شاد بود. پس از ورود آیت الله قمی به شهرری و تحت نظر قرار گرفتن ایشان شیخ محمد تقی بهلول که از روحانیون مبارز ضد حکومت پهلوی بود به مشهد وارد شد و از جریان سفر آیت الله قمی و محاصره ایشان در شهرری آگاه شد. او که سابقه طولانی در مبارزات و سخنرانی های ضد رژیم پهلوی داشت بی درنگ به حرم حضرت امام رضا(ع) رفته و در صحن مسجد گوهر شاد در بالای منبر سخنرانی تند و آتشینی بر علیه دولت و حکامش انجام داد که این عمل به تحریک احساسات دینی و مذهبی زائران انجامید.
گرچه شیخ بهلول تنها قصد ایجاد رعب و وحشت در میان مامورین و رجال برجسته رژیم در جهت فراهم ساختن زمینه آزادی و رهایی آیت الله قمی از چنگال حکومت را داشت لیکن این تجمع اعتراضات و جبهه گیری های دینی در صحن امام رضا (ع) و محوطه مسجد گوهر شاد چند روزی به طول انجامید و رژیم را واداشت تا به شدت این قیام مردمی را سرکوب کند. پس از گذشت چند روزی از محاصره محل اقامت آیت الله قمی فرستادگان رضا شاه به دیدار ایشان آمدند و با لحن بی ادبانه اظهار کردند که عرایض شما به سمع ملوکانه رسیده است. آیت الله قمی با بی اعتنایی به آنها فرمودند:«من باید با شخص شاه ملاقات کنم». (39) بی شک رضا شاه از انجام این ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دوری می جست زیرا با روحیه و خوی شجاعانه حاج آقا حسین قمی آشنا بود حوادث گذشته و برخوردهای تندی که آقا با وی داشت نیز شاهدی بر این مدعاست. بنابراین درصدد انصراف آقا از انجام این عمل برآمد که البته موفق شد. در تمام مدت اقامت اجباری آیت الله قمی در باغ سراج الملک رضا شاه حاضر به مذاکره با ایشان نشد. از اقدامات آیت الله قمی در زمان محاصره در شهرری تدریس بحث «معاد جسمانی» از مباحث علم کلام برای همراهانش در محل محاصره بود. (40)
محاصره محل اقامت آیت الله حاج آقا حسین قمی همچنان ادامه یافت تا گروهی از روحانیون و علمای قم به بروجرد رفتند و از آیت الله بروجردی درخواست کردند تا به نحوی ایشان دخالت کرده ، قضیه را حل کند. ایشان پس از با خبر شدن از جزئیات موضوع برای رهایی و رفع محدودیت از آقای قمی تلگرافی را به رضاخان مخابره می کند که موثر واقع شد. دولت محدودیت و محاصره یک ماهه محل سکونت حاج آقا قمی را بر می دارد و به ایشان اعلام می کند که ملاقات با شاه ممکن نیست و مراجعت به مشهد هم پذیرفته نمی شود. بنابراین یا در همین باغ بمانید یا به محلی که پیشنهاد می شود بروید. آیت الله قمی هم تقاضای رفتن به عتبات عالیات را می کند که مورد قبول رضا شاه واقع می شود. قبل از عزیمت رضا شاه یکی از مسوولان بانکی با چک سفید امضا شده به حضور آقا می فرستد تا ایشان هر مبلغی را که بخواهند بنویسند ولی ایشان قبول نمی کند و می گوید من رعیت امام زمانم. من نوکر آن کسی هستم که پول را خودش برای من می فرستد. رئیس کلانتری شهرری که خود چند روزی مسوولیت محاصره محل سکونت آقا را بر عهده داشت و نسبت به ایشان علاقه و ارادت پیدا کرده بود موضوع را محرمانه به بعضی از بازاریان تهران در میان گذاشته و مبلغی در حدود یک هزار تومان از وجوه شرعی را تهیه و برای آقا می برد. سرانجام پس از یک ماه توقف حاج آقا حسین قمی شهرری را ترک کرده و عازم عتبات می شود.

1ـ سیروس غنی، پیشین،332ـ327.
2ـ یادنامه آیت الله فیروز آبادی.
3ـ عبدالله مستوفی ، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، 1343 ، ص 619
4ـ محمدتقی بهار ( ملک‌الشعرا ) ، ج 2 ، ص 116-114
5ـ همان ، ص 127.
6ـ حسین مکی ، پیشین، ج 3 ، ص 109
7ـ یادنامه آیت‌الله سید رضا فیروزآبادی ، ص 28-25.
8ـ همان ، 30ـ29.
9 ـ استادزاده: زندگینامه آیت الله العظمی شاه آبادی و مجاهد شریف شهید محمدعلی شاه آبادی، تهران: حوزه علمیه شهید شاه آبادی، 1365،ص43.
10ـ محمد علی محمدی، شاه آبادی بزرگ(آسمان عرفان)، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،1374،ص61ـ60.
11ـ همان ،ص64ـ63.
12 ـ همان، ص64.
13ـ علی حیدر مرتضوی، فیلسوف فطرت: نگاهی به احوال و افکار عارف حکیم آیت الله العظمی محمد علی شاه آبادی ، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386،ص43.
14ـ همان.
15 ـ محسن صدر، خاطرات صدر الاشرف، به کوشش حسن صدر، تهران: انتشارات وحید،1362،ص292.
16 ـ بصیرت منش، ص337 علما رژیم شاه
17 ـ داوود قاسم پور،قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 138 ص22.
18ـ علی موسوی گرمارودی، شرح زندگانی حاج شیخ محمد تقی بافقی ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1368،ص15الی 21.
19ـ مکی، پیشین، ج 4و گرمارودی،ص48.
20ـ گرمارودی، پیشین، صص35ـ23.
21 ـ همان،ص9.
22 ـ همان، ص14.
23ـ محمد رازی، مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی، قم: انتشارات شهید گمنام، بی تا، صص114ـ106.
24ـ بعد از واقعه مسجد گوهر شاد و تبعید آیت الله قمی ، غیرت و عرق دینی ایشان باعث شد تا سکته بر او عارض شد و او را خانه نشین کند و خود مکرر می فرمود خدا مرا دوست داشت که مبتلا به سکته کرد زیرا می دانست که این حرارت و عرق دینی و حس مذهبی که به آخوند داده است نمی گذارد آخوند راحت بنشیند یا خود را به کشتن داده و یا نمی گذارد آیت الله قمی که از خراسان قیام و نهضت حق نمود چنین مظلومانه تبعید به عراق عرب گردد. ر. ک. رازی، همان، ص115.
25 ـ گرمارودی، پیشین، ص11ـ10.
26ـ همان، ص10ـ9.
27 ـ محمد رازی، پیشین، 124ـ121.
28 ـ بصیرت منش، پیشین، ص183.
29 ـ سینا واحد، قیام گوهر شاد، تهران: وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1366،ص131.
30 ـ همان.
31 ـ محمد باقر پور امینی ، حاج آقا حسین قمی، قامت قیام، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1373،ص106
32 ـ همان، ص107.
33 ـ حمید روحانی، نهضت امام خمینی ، ج 3، ص518.
34 ـ همان، ص108. و عباس حاجیانی دشتی ، عنصر فضلیت و تقوا،قم: انتشارات مفید،1372،ص43.
35 ـ مجله نورعلم، سال دوم، ش اول، ص85، پور امینی، همان،109.
36ـ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377،ص408.
37ـ صحیفه نور، ج8، ص31.
38ـ پور امینی ، پیشین، ص111.
39ـ همان، ص113ـ112.
40ـ همان، ص112