جاي خالي تبليغات کانديداها در موضوع حفظ تماميت ارضي ايران

در بحبوحه تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری، هر کاندیدا می‌کوشد با ارایه برنامه‌ها و دیدگاه‌های خود هر چه بیشتر نظر مردم را برای رأی‌گیری به خود جلب نمایند.

در این میان آن چه تاکنون در تبلیغات کمتر به چشم خورده بیان دیدگاه‌ها و استراتژی‌های کاندیدا‌های چهار گانه به مسأله بسیار مهم چگونگی حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت سرزمینی حدود و ثقور آبی و خشکی ایران در برابر تهدید‌های فزاینده مو جود منطقه ای است.

بی تردید ملت ایران در برابر موضوع تمامیت ارضی و تهدید‌های موجود از حساسیت بسیار بالایی بر خوردار است که نمونه آن را در مسأله اهانت نشریه نشنال جیوگرافیک به نام خلیج فارس و واکنش ایرانیان سراسر جهان شاهد بو دیم که حتی پیشاپیش دولت وقت به این مسأله واکنش نشان داده و این نشریه را به عذرخواهی واداشته اند. برای همین می‌توان به این نکته اشاره کرد که دغدغه مندی کاندیداها به این موضوع اقبال بیش از پیش مردم را برای حضور در عرصه انتخابات در پی خواهد داشت.

نقشه جدید خاورمیانه بر پایه طرح به اصطلاح «نقشه راه»که از سوی ژنرال «ک. ورژن» در 28 مارس 2007 فاش شده است نشان دهنده بر نامه‌های بلند مدت استعمار برای تجزیه ایران است. در این طرح که متأسفانه حساسیت کافی صاحبنظران و رسانه‌های همگانی کشور را برنینگیخته است، نقشه شوم تجزیه ایران زمین و حتی بسیاری از کشورهای منطقه بر پایه ویژگی‌های قومی جغرافیایی هر کشور در دستور کار استعمار نوین نهاده شده است.
بر همین اساس موضوعاتی چون فدرالیسم و ایالتی شدن کشور‌ها و به ویژه ایران به عنوان بستر سازی برای این تجزیه در نظر گر فته شده است.

در این طرح، ایران، افغانستان، عراق، ترکیه، سوریه و حتی عربستان سعودی و پاکستان بنا بر ترکیب قومی تجزیه شده و بر مساحت کشورهایی از جمله اردن، لبنان، امارات متحده عربی و جمهوری آذربایجان اضافه شده و بلوچستان و خوزستان از ایران جدا می‌شوند. انکار نمی‌توان کرد که تمامیت ارضی هر کشور، ابتدایی‌ترین جزء اتحاد ملی و انسجام دینی آن کشور به شمار می‌رود و قوام و بقای هر ملتی بر مبنای حفظ تمامیت ارضی آن کشور استوار است.

با توجه به این‌که ایران در طول تاریخ کهن هشت هزار ساله خود، هیچ‌گاه به دنبال توسعه‌طلبی علیه تمامیت ارضی همسایگان نبوده ولی عکس این مسأله حتی تا سالیان اخیر همواره برقرار بوده است؛ بنابراین، مهمترین تهدیدهای موجود علیه تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران را می‌توان به طور خلاصه به این شرح بیان کرد تا تجربیات گذشته ایرانیان، راهگشا و هشیارکننده ما در هر گونه تصمیم‌گیری در آینده باشد.

در زیر به مهمترین تهدید‌های موجود علیه تمامیت ارضی ایران می‌پردازیم؛ باشد که توجه کافی را توسط کاندیداهای محترم برانگیزد.

1- خلیج فارس و تعرض مداوم و برنامه‌ریزی شده اعراب به پیشینه این نام رسمی، بین‌المللی و تاریخی

دریای واقع در جنوب ایران همواره با نام خلیج فارس در تاریخ ثبت شده است، در حالی که کشور‌های عربی با پشتیبانی انگلیس همواره و با ابزار‌های گوناگون در صدد تحریف این نام تاریخی و بین‌المللی برآمده‌اند. در زیر به برخی از اسناد هویت خلیج فارس اشاره می‌شود:

1- نقشه «هکاتئوس» (‌Hectaeus) مربوط به 500 سال قبل از میلاد مسیح در این نقشه خلیج فارس به نام «Persian Gulf»نامیده شده است.


2- نقشه اراتوسنز «Eratosthnes» مربوط به 250 سال قبل از میلاد مسیح نام «Persian Gulf» تکرار شده است.


3- نقشه دی سنارک «Dicaeachus» مربوط به 285 سال قبل از میلاد مسیح خلیج فارس را به نام «Gulf Persique» خوانده است.


4- نقشه استرابو «Strabo» مربوط به بیست سال بعد از میلاد مسیح آن را به نام «Persian Gulf» خوانده است.


5- در نقشه دیگری که در دوران خلفای عباسی در کتاب «تاریخ عرب» بقلم فیلیپ حیتی «Philip Hitti» که در قرن نهم میلادی به چاپ رسیده است، خلیج فارس را به نام «Bahar Farsi» خوانده است.


6- در نقشه جهان ابوریحان بیرونی مربوط به 1030 میلادی خلیج فارس به نام «Mare Farse» نشان داده شده است.


7- در نقشه جهان ادرِیسی که مربوط به 1160 میلادی است خلیج‌فارس به همین نام ذکر شده است


8- در نقشه جهان سالتر «Psalter» مربوط به قرن سیزدهم میلادی که در تحت نفوذ کلیسا تهیه شده است، مرکز جهان را منطقه «بتلهام» (‌Bethlehem) یعنی محلی که ادعا شده حضرت مسیح به دنیا آمده است تصور کرده‌اند، خلیج فارس را به نام «Pers Gulf» خوانده اند.


9- در نقشه‌ای به نام نقشه ایران قدیم که توسط دوونتی «Duvotenay» جغرافیدان فرانسوی در سال 1881 میلادی تهیه شده خلیج فارس به نام «Golfe Persique» ذکر شده است.


10- در نقشه جهان بطلمیوس «Ptolemaeus» مربوط به 1895 میلادی خلیج فارس به نام «Sinus Persicus» نشان داده شده است.

در مورد نام «پرس» و «پرشیا»، سر آرنولد تالبوت ویلسن در کتاب خود به نام «خلیج فارس» یا The Persian Gulf که به فارسی نیز زیر نام خلیج فارس به وسیله آقای محمد سعیدی در سال 1366 ترجمه و به چاپ رسیده، در فصل چهارم صفحه 83 چنین بیان کرده است:


«حوزه ایالت فارس در قرون گذشته شامل تمام سواحل شرقی خلیج فارس بوده است و از رودخانه تاب تا تنگه هرمز امتداد داشته است. یونانی‌ها این ایالت را «پرسیس» می‌نامیده‌اند و بعد‌ها اشتباهاٌ تمام خاک ایران را به همین اسم خوانده اند و این اسم اشتباهی هنوز تا بامروز در اروپا شایع می‌باشد زیرا السنه اروپایی ایران را از اشتقاق کلمه «پرسیس» به اسم «پرس» و «پرشیا» می‌خوانند در صورتی که خود ایرانی‌ها مملکت خویش را ایران می‌نامند و فارس یا پرسیس قدیم فقط یکی از ایالات جنوبی آن می‌باشد.»

چون سواحل فارس یا به گفته یونانی‌ها پرسیس در کنار این خلیج قرار دارد برای همین از زمان‌های بسیار دور آن را خلیج فارس نامگذاری کرده‌اند. چنانچه آبراهی که در قسمت غربی شبه جزیره بی آب و علف عربستان قرار داشت به نام «خلیج عربی» خوانده‌اند، در حالیکه نه تنها در آن ایام قدیم کشوری به نام عربستان وجود خارجی نداشت، بلکه تا سال 1926 که دولت استعماری انگلیس این سرزمین را به فردی به نام عبدالعزیز سعود ابن سعود واگذار نمود نیز چنین کشوری در بین کشورهای آن روز جهان موجود نبود. علت این نامگذاری صرفاٌ به خاطر مردمان بومی عربی که در گذشته دور در آن سرزمین گرم و سوزان اتراق کرده بودند بوده است.

گفتنی است که توجیه و تأکید اعراب در تغییر نام خلیج فارس جدای از بحث اسناد تاریخی از دید گاه علمی و جغرافیایی نیز بی پایه است، چرا که با وجود آنکه سواحل شمالی و شرقی خلیج مکزیک که متعلق یه آمریکا است به مراتب بیشتر از سواحل غربی و جنوبی متعلق به مکزیک است، نام این خلیج به «خلیج آمریکا» تغییر پیدا نمی‌کند. کشور آمریکا نمی‌تواند ادعای تغییر نام این خلیج را به «خلیج آمریکا» بنماید. علت پر واضح است چون قرن‌ها پیش از این که در سال 1776 کشور‌های متحده آمریکا به وجود آید، این خلیج به این نام نامگذاری شده بود بنا براین تغییر این نام رسمی و بین‌المللی امکان‌پذیر نخواهد بود.

تلاش استعمار برای تغییر نام «خلیج فارس» بیش از پنجاه سال است که در جریان است. با وجود این که آبراهی که شبه جزیره بی آب و علف عربستان و فلات ایران را از هم جدا می‌سازد، از هزاران سال قبل با نام «خلیج فارس» شناخته شده، در چند دهه گذشته پس از ملی شدن صنایع نفت ایران به ابتکار دکتر محمد مصدق، مقامات دولتی انگلیس از فرط استیصال و به منظور انتقام از ملت ایران پروژه رواج نام «خلیج ع‌رب‌ی» را به جریان انداختند.

 شیخ نشین‌های عربی تازه به استقلال رسیده نیز از این فرصت استفاده کرده و در شیخ نشین‌های خود از این نام جعلی استفاده نمودند. اخیراٌ هم با صرف میلیون‌ها دلار باد آورده نفتی رسانه‌های گروهی، شبکه‌های اینترنتی و ماهوارهای غربی را که برای به دست آوردن سود بیشتری حاضر به انجام هر کار خلاف قانون و غیر انسانی هستند، وادار کرده‌اند در بروشور‌ها نقشه‌ها، رسانه‌های همگانی و مکاتبات خود واژه مجعول «خلیج» یا  «خ‌ل‌ی‌ج ع‌رب‌ی» را به جای «خلیج فارس» به کار برند.

نکته ای که توسط پژوهشگران ایرانی کمتر بدان پرداخته شده، نام تاریخی بخش شمالی اقیانوس هند و غرب هندوستان است با وجود این که در بسیاری از نقشه‌های تاریخی بین‌المللی قرون گذشته نام این دریا با نام دریای پارس ثبت شده، در اواخر قرن 19 میلادی در غفلت وعدم قاطعیت ایرانیان عصر قاجار در برابر تحریف نام آن با دسیسه‌های امپراتوری بریتانیای استعمارگر به دریای ع ر ب تغییر یافت مسأله‌ای که تاکنون توجه کافی به آن اعمال نشده است و فاش کردن توطئه‌های این تغییر نام می‌تواند در تقویت موضع ایرانیان در برابر جاعلان عربی تاریخ خلیج فارس و تکرار این تغییر نام تاریخی کارگشا باشد.

2- جدایی نافرجام بحرین از ایران

بحرین نام مجموعه جزایری ایرانی است که در جنوب غربی ایران واقع شده است. نام جزایر دیگر بحرین به این شرح است: منامه، محرق، ام نعسان، ستره، ام الشجر، ام الشجیر، بنی صالح، بکا، حوار و حاله البیض. بحرین دارای محصولات بسیاری از قبیل برنج، انار، لیمو، گردو، مرکبات، موز، بادام، تمرهندی و انبه است. مردم جزیره بحرین تا پیش از استقلال بیش از 70 درصد ایرانی شیعه مذهب و پارسی زبان بوده‌اند. متأسفانه پس از جدا شدن کشورهای عربی و انگلستان تلاش زیادی در تغییر هویت ایرانی آنجا نمودند و عرب‌های بسیاری را با وعده پول و فراهم کردن بساط عیش و نوش راهی بحرین کردند تا هرگونه ارتباط بحرین با ایران و هویت ایرانی و مذهب شیعه رنگ ببازد. هم زمان با این اقدامات ایرانیان بسیاری مجبور به کوچ به سواحل شمالی خلیج فارس شدند و در حالی که تا آن هنگام پول ایران پول رایج بحرین بود ولی انگلستان پول خود را جایگزین آن نمود.

شهر منامه پرجمعیت ترین شهر بحرین است. بسیاری از مناطق بحرین نام‌های ایرانی دارد ازجمله: توبلی، دراز، توری، دمستان، سبز، شاخوره، فارسیه، کرانه، کرزکان، مرخ، مروزان، نویدرات که همگی مشتق شده زبان پارسی هستند.
اسناد متعدد تاریخی بین‌المللی که از گذشته‌های دور بر جای مانده است همه تلاش‌های کشورهای بدوی عرب را در بی ارتباط بودن تاریخ بحرین با ایران بی نتیجه می‌گذارد و ایرانی بودن بحرین را اثبات میکند.در زیر به بخشی از این اسناد می‌پردازیم.

به موجب متون تاریخی خلیج فارس یا دریای پارس از دیر باز جایگاه آریایی‌ها بوده است. در تمامی دوران‌های پیش از اسلام دولت امپراتوری ایران بر کل نواحی خلیج فارس و شهرهای اطراف آن کنترل و نظارت داشته است. دکتر وتسفلد و دکتر تئودوروبنت بر این باورند که آریایی‌ها عموما بر دریای عمان و خلیج فارس ساکن بوده‌اند. قبرستان باستانی که امروزه در چند کیلومتری قصبه ابوعلی در جنوب منامه واقع شده است نمونه‌ای از این تمدن بیش از 4600 ساله در بحرین آریایی است.
کتیبه داریوش بزرگ در بیستون نیز سندی دیگر بر مالکیت ایران بر خلیج فارس و کلیه جزایر آن است: داریوش شاه از اربابه (‌بخشی از عربستان‌)، ماکا (‌قسمت مجاور تنگه هرمز‌) و... نام می‌برد و این که جنوب تنگه هرمز و سواحل خلیج فارس نیز کاملا تحت اختیار ایران بوده است.

یکی از قدیمی ترین اسناد مالکیت ایران بر بحرین به محمد ابن جریر طبری باز می‌گردد. وی می‌نویسد: در زمان اشکانیان عربها همه در حجاز بودند و بایده و مکه و یمن سکونتگاه آنان. آن گروهی که در حجاز و بادیه بودند به قحطی و گرسنگی دچار شدند. از سویی به عراق نمی‌توانستند وارد شوند زیرا عراق در اختیار اشکانیان ایران بود. پس از حجاز به بحرین کوچ کردند که در اختیار ایران بود.

دکتر «وستفلد» می‌گوید پیش از اسلام سواحل غربی دریای پارس توسط ایرانیان اداره می‌شده است. حتی شهری نیز از دوره ساسانی نیز باقی است که به نام یکی از سرداران ایرانی نامگذاری شده است. این شهر امروزه اسپیدگان (‌اسفنج‌) نام دارد که از سردار اسپیدویه گرفته شده است.

بحرین در طول چهارصد و اندی سال حکمرانی ساسانیان بر بخش زیادی از خاورمیانه جزوی از خاک ایران بود. در تاریخ آمده که شاپور دوم پادشاه ساسانی (‌ملقب به شاپور ذوالكتاف، 309-337 میلادی) با قوای كامل و كشتیهای متعدد به بحرین که بخشی از ایران پیش از اسلام بوده واردشده است و تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب (‌651میلادی) آرامش كاملی در آنجا برقرار بود. عرب‌ها بعد از اسلام تشكیلات اداری سرزمین‌های فتح شده را تغییر نمی‌دادند؛‌ زیرا تشكیلات اداری كه جانشین آن كنند نداشتند به جای آن، ‌ از بزرگان آن سرزمین‌ها كه دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بالاتر از اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشكیلات اداری – اسلامی خود استفاده می‌نمودند که این روش به آنان كمك شایانی می‌كرد.

تاریخ طبری ذکر می‌کند: در زمان پادشاهی اردشیر بابکان در بحرین حاکمی محلی به نام سنطرق حکمرانی می‌کرد. اردشیر سرداری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد و قلعه او را تصرف کرد و اموال وی را به عنوان غنیمت به ایران آوردند. فرزند خویش را به شاهی آنجا گماشت. اردشیر شهری در بحرین بنا کرد به نام خط که در زمان وی پایتخت این جزیره بوده است. پس از وی در زمان شاپور ذوالاکتاف برخی اعراب تابع ایران دست به شورش می‌زنند. آنان از ناحیه هجر بر ضد شاهنشاه ایران شورش کردند. شاپور قوای دریایی ارتش ایران را راهی این منطقه کرد. این نبرد پس از جنگ سناخریب نخستین نبرد دریایی است که در منطقه ثبت شده است. شاپور راهی خط، هجر، یمامه شد و آنان را در سر جای خود نشاند.

شرق شناس معروف فرانسوی کوسن دو پرسوال در کتاب خود به نام تاریخ اعراب پیش از اسلام این جمله طبری را عینا تکرار کرده است.

سر آرنلدویلسن مؤلف کتاب خلیج فارس درباره شاهپور می‌نویسد: شاپور در قطیف از کشتی پیدا شد...و کل جزیره را تحت کنترل گرفت. سپس به سوی تمیم راهی شد، ولی چون شرارت اعراب خاتمه نیافت و شورش‌های سختی کردند شاهپور آنان را برای عبرت گرفتن دیگران به یکدیگر بست و شانه‌هایشان را سوراخ نمود و طنابی از میان آنها عبور داد. پس از این واقعه بحرین برای همیشه آرام شد و تحت کنترل ایران.

بیشتر مورخان عرب بر این باور هستند که نخستین شهری از ایران که توسط سپاه اسلام گشوده شده بحرین بوده است.
کلمان هوار می‌نویسد در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی در سال‌های 590 تا 627 میلادی، پیامبر اسلام شاه بحرین به نام منذربن ساوی را که زیر کنترل شاهنشاه ایران بود به اسلام دعوت نمود و او اسلام آورد. در آن وقت در هجر پایتخت بحرین مرزبانی به نام اسبی بخت کنترل نظامی بحرین را بر عهده داشت. وی از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شده بود. چون برخی از بحرینی‌ها اسلام نیاوردند و مجبور به دادن خراج به مأموران پیامبر شدند، ساکنان بحرین سر به شورش نهادند.
 
شرق شناس فرانسوی به نام شارل شفر در ترجمه کتاب ناصر خسرو قبادانی می‌نویسد: نام مرزبان بحرین همان اسپیدویه ایرانی است.

کلمنت اوار می‌گوید: در زمان انوشیروان عادل سپاهی عظیم راهی خلیج فارس شد. نیروی دریایی ایران در ابوله واقع در مصب فرات تجهیز شد و از دماغه حد به عدن رفت و بیشتر نواحی عربستان را به زیر کنترل ایران در آورد. در نهایت حکومت سواحل جنوب خلیج فارس و شمال شرق جزیره العرب و جزایر بحرین به نعمان ابن منذر مأمور پادشاه ایران سپرده شد. شاهنشاهان ایران بر تمام نواحی حکومتی خود از خود مردمان آن ناحیه مأمور می‌گماشتند.

امین روحانی در کتاب خود معروف به ملوک العرب نوشته است: در سال‌های نخستین اسلام بحرین در قلمرو ایران بود. مردمانش زرتشتی و یهودی و نصاری. منذر و تیمی از ماموران پادشاه ایران مسئول حکمرانی بر بحرین بوده اند.
پس از اسلام در زمان حضرت محمد ماموری از طرف وی حامل پیام به مأمور ایرانی در بحرین می‌شود.

در کتاب الخراج آورده شده است: پیامبر اسلام از مجوسان (‌زرتشتیان‌) هجر در بحرین جزیه می‌گرفت و قرار شد هر کسی به دین اسلام روی آورد مال و خون و زندگی اش در امان باشد.
البته در سال‌های پس از 633 میلادی مطابق با سال 12 هجری مردم بحرین به پیشوایی منذر ایرانی دوباره از زیر کنترل اعراب خارج شدند و ایرانیان بر آنجا حکمرانی کردند.

جزیره بحرین از گذشته‌های دور مورد توجه گردشگران وسیاحان و مسافران بوده و نویسندگان متعدد در خصوص آن کتاب نوشته اند.

در سال 443 هجری ناصر خسرو به بحرین سفر نمود. مردم آنجا را عموما قرامطی و همگی ایرانی توصیف کرده است. وی می‌نویسد: علی بن احمد نامی ایرانی مسجدی در لحسا ساخت و مسافران را در آن منزل می‌داد.

ابن بطوطه مورخ مشهور عرب که به شهرهای بسیار سفر کرده بود پس از رسیدن به بحرین می‌نویسد:
«بحرین شهر معتبر قشنگی است که انهار و بساتین و اشجار فراوان دارد و آب در آنجا به آسانی بدست می‌آید یعنی همین که قدری خاک زمین را با پنجه کندند، آب از زیر آن جاری می‌شود. در این ناحیه نخل خرما و انار و لیمو و پنبه به عمل می‌آید و هوا فوق العاده گرم است و به قدری شن در آنجا وجود دارد که غالباٌ ابنیه و منازل را در زیر خود مدفون می‌سازد. محصول بحرین خرما، پنبه، انار و مروارید است. ساکنین آنجا از رافضیان هستند." (‌رافضیان به مردم ایران توسط اعراب اطلاق می‌شده است‌).

خواجه نظام الملک نیز در سیاست نامه خود باطنیه بحرین را همگی ایرانی توصیف کرده است. نهضت قرمطیان نهضتی ایرانی بود که حمد الله مستوفی آن را به سال 319 هجری می‌داند که ایرانیان برای بیرون رفتن از زیر حکومت اعراب ایجاد نموده بودند. پس از قرامطه شورش صاحب الزنج در سال 449 هجری رخ داد که صاحبان آن ایرانیان بودند. این نهضت بر ضد حکومت‌های عرب بود و با برده داری در تضاد کامل بود.

در دوره دیلمیان بحرین و عمان بخشی از ایران بود و شاهزادگان ایرانی بر آنان حکمرانی می‌نمودند. «ابن بلخی»، مورخ نامدار در کتاب فارس نامه می‌نویسد: چون نوبت به عضدوالدوله دیلمی رسید چندان عمارت ساخت که آن را حد نبود. در عهد او مجموع ممالک پارس کرمان و عمان و باعشر و مشرعه دریا به سیراف (بوشهر امروزی) و پارس و... بود. پس ازانقراض آل بویه و روی کار آمدن سلجوقیان، بحرین نیز متعلق به ایران بود. در زمان عمادالدوله سلجوقی حکمران کرمان تا زمان فوت ارسلان شاه سلجوقی، بحرین توسط شاه کرمان اداره می‌شد. پس از وی سلجوقشاه حاکم بحرین شد.
 
پس از سال 1505 امپراتوری دریایی پرتغال جهت استیلای استعماری به منطقه خلیج فارس وارد می‌شود و موفق می‌شوند که برای کمتر از یکصد سال، سلطه خود را بر خلیج فارس تحمیل کنند و امرای هرمز را خراجگزار خودشان قرار دهند. ولی در زمان شاه عباس (1603 میلادی) ایرانیان موفق می‌شوند، بر بنادر و جزایر خلیج فارس به ویژه قشم وبحرین که در زمان آلبو کرک پرتقالی به تصرف پرتغالی‌ها در آمد، اعاده حاکمیت کنند و در سال 1612 منطقه امروزی امارات و سایر مناطق جنوب خلیج فارس را از دست پرتغالی‌ها خارج کنند. در سال 1620 با توانمندی سردار صفوی امام قلی خان (فرزند ا.. وردی خان که پلی با نام او در اصفهان موجود است)بر حاکمیت ایران قشم و هرمز نیز اعاده حاکمیت صورت می‌گیرد. در این دوره حاکمیت پرتغالی‌ها به مسقط و عمان محدود می‌شود. در زمان صفویه یک حاکمیت کامل و موثر بر سر تاسر خلیج فارس بود.

پس از فتنه افاغنه و بحران داخلی ناشی از ضعف حکومت مرکزی در ایران، عمانی‌ها برای مدتی، راهزنی دریایی را در پیش می‌گیرند، تا اینکه نادرشاه با نیروی دریایی موثری مجددا اعمال حاکمیت می‌کند و اعراب راهزن را سرکوب می‌کند و در خدمت نیروی دریایی ایران قرار می‌گیرند.

در اواسط قرن هیجدهم بحرین به تصرف اعراب " حواله" در آمد. ولی ایرانیان به آسانی آنها رامغلوب ساخته و دوباره بر بحرین تسلط یافتند. شیوخ جزء خلیج فارس که اقتدار و شوکت نادرشاه آنها را بر سر جای خود نشانده و از ترس او جرات تجاوز نداشتند بعد از فوت کریمخان زند در سال 1783 اعراب طایفه "عتبی " به کمک قبایل "الصباح" بر جزیره بحرین مسلط شدند.

از آن وقت تاکنون طایفه مذکور در بحرین پیوسته صاحب نفوذ و اقتدار مطلق مانده اند این طایفه از آن زمان به انحاء گوناگون سعی در گسترش نفوذ و اقتدار خود در بحرین نمودندوبر همین اساس حتی از ابراز سرسپردگی به استعمار انگلیس هم دریغ نکردند و این گونه بود که شیخ مستقر در بحرین در سال 1861 معاهده دوستانه ای را با دولت انگلیس منعقد ساخت و به موجب آن به موارد زیر متعهد شد:

اولاٌ، جلوگیری از تجارت برده. ثانیاٌ، تعهد نمود که بعد از آن از اقدام به جنگ و دزدی در دریا خودداری نماید. ثالثاٌ، تعهد نمود که موارد شکایت خود را از تجاوزات دیگران به حکمیت و قضاوت انگلیسی‌ها واگذار نماید. رابعاٌ تعهد نمود به انگلیسی‌ها اجازه بدهد که آزادانه در قلمرو مملکت او سکونت اختیار کرده و به تجارت بپردازند. خامساٌ هیچگونه قرارداد و عهد نامه ای با دول دیگر منعقد نسازد مگر با تصویب و رضایت دولت انگلیس و به هیچ مملکت دیگری اجازه ندهد که در خاک بحرین نمایندگی سیاسی و قونسولگری و مخزن سوخت تاسیس نماید. سادساٌ اراضی و متصرفات خود را به هیچ دولت دیگری غیر از انگلستان به عنوان رهن و فروش و پیشکش یا به عناوین دیگر انتقال ندهد. (‌توجه خواننده عزیز را به این مطلب بسیار مهم جلب می‌کنیم کلیه مفاد قرارداد‌های منعقده با شیوخ بحرین تا سال 1971 که انگلستان تصمیم گرفت از خلیج فارس خارج گردد پا برجا و به مرحله اجرا در می‌آمد!)

بدین سان مشاهده می‌شود در حالی که حضور شیوخ عرب در خلیج فارس به قرن 18 برمی‌گردد، آنان هم اکنون ادعا می‌کنند که دارای حاکمیت تاریخی در این منطقه هستند!!.

این گونه بود که شیخ ساکن بحرین در دوره انحطاط قاجاریه، از ضعف دولت مرکزی ایران سوء استفاده کرد و به موجب قراردادهایی که در سال‌های 1820، 1861، 1880 و 1892 با دولت انگلستان منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شیخ بحرین را مستقل می‌شناخته است.
دولت ایران همواره نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر 1927 مسأله بحرین را به جامعه ملل ارجاع کرد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد.

پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت ایران در سال 1957 بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در 1958 نیز از شیخ سلمان بن احمد ال خلیفه شیخ بحرین خواست که وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد. دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال می‌کرد؛

1- بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، به استثنای دوره کوتاه 1507 - 1602 میلادی که پرتغالی‌ها این جزیره را اشغال کردند.

2- ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رئیس یک کشور به رسمیت نشناخته است. حتی شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودی به خاطر اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین به عنوان رئیس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود، لغو کرد.

3- ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است.

اما 20 سال بعد سیاست دولت ایران نسبت به بحرین تغییر کرد و دولت ایران تحت القائات تعدادی مزدور مواجب بگیر بیگانه و خود فروخته حاضر شد از حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین صرف نظر کند. عللی که برای توجیه این خبط تاریخی ذکر می‌شد، متعدد بود. به هر حال پس از مذاکرات مفصلی که بین دولت ایران، انگلستان و شیوخ خلیج فارس صورت گرفت، این تفاهم به دست آمد که ایران حل مسأله بحرین را به سازمان ملل ارجاع کند، ولی در مقابل نظر دولت ایران در مورد جزایر سه گانه تامین شود.

 در واقع تا زمانی که حقوق ایران بر جزایر سه گانه تامین نشده بود، دولت ایران حاضر نبود از ادعای حاکمیت خود بر بحرین صرف نظر کند. پس از آن، نمایندگان ایران و بریتانیا در سازمان ملل متحد طی نامه‌هایی از دبیر کل سازمان درخواست کردند که مساعی جمیله خود را برای تعیین سرنوشت بحرین به کار گیرد. ماموریت دبیر کل اعزام یک هیات «تحقیق» به بحرین بود تا در مورد خواست مردم بحرین درباره وضع آینده این سرزمین تحقیق کند.

هیات سازمان ملل در مارس 1970 عازم بحرین شد و در 2 مه 1970 گزارش داد که اکثریت مردم بحرین خواهان استقلال هستنداین در حالی بود که جو رعب آوری بر ساکنان ایرانی بحرین تحمیل شده بود که حتی به بازداشت بسیاری از ایران دوستان شیعه بحرینی منجر شد ودر نهایت این رفراندم ساختگی در هتلی در مرکز بحرین و تنها با نظر خواهی از تعدادی از حاکمان محلی خود فروخته عرب سنی به انجام رسید. پس از آن، شورای امنیت گزارش دبیر کل سازمان ملل را در 11 مه همان سال تصویب کرد. جدایی که هیچ گاه از سوی قاطبه ملت ایران به رسمیت شناخته نشد.

این گونه بود که آخرین سناریوی تجزیه نافرجام گوشه ای دیگر از خاک ایران زمین به اجرا در آمد...

3-ادعا‌های تجاوز گرانه ارضی امارات علیه ایران


امارات متحده عربی با جمعیت 2/2 میلیون نفری که بیش از هشتاد درصد آن را اتباع سایر کشورها به ویژه ایران تشکیل می‌دهد در حالی که بیش از 28 سال از عمر ان نمی‌گذرد همواره ادعا‌های واهی علیه تمامیت ارضی ایران در جزایر سه گانه را مطرح می‌کند و در این راستا همراهی همه کشور‌های عربی دوست و دشمن ایران و حتی اتحادیه ارو پا را نیز به همراه داشته است.

در مسأله ادعاهای امارات نسبت به تمامیت ارضی ایران در خلیج فارس، چند نكته قابل تأمل است:

از هزاره دوم پیش از میلاد مسیح (از بیش از چهار هزار سال پیش) تاكنون جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك به همراه دیگر جزایر، بنادر و سواحل شمال و جنوب خلیج فارس قلمرو حكومت‌های گوناگون ایرانی بوده است. وجود نقشه‌های باستانی حكومت هخامنشیان، اشكانیان و ساسانیان، سنگ‌نبشته‌های متعدد، نام‌های نژاده پارسی این مناطق، بیش از 23 نقشه رسمی و نیمه‌رسمی كه توسط دولت‌های بریتانیا و دیگر دول غربی در قرون گذشته به چاپ رسیده، نامه‌های رسمی دولتی حكومت‌های گوناگون ایران‌زمین و اسناد و كتاب‌های تاریخی موجود در كتابخانه‌های سراسر دنیا و بسیاری اسناد دیگر، تعلق این جزایر را به ایران به خوبی به اثبات می‌رساند.

از جمله كتاب‌های تاریخی می‌توان به كتاب «محمود سدید كبابی بندر عباسی» اشاره كرد كه در آن اسناد جالب توجهی است كه از آن میان، می‌توان به سندی اشاره كرد كه در آن حاكمان شارجه و رأس‌الخیمه برای تعلیف احشام خود در جزیره ابوموسی ـ كه به دلیل مراتع سرسبز خود به «گت سبزو» نیز معروف بود ـ از حاكمان ایران اجازه می‌گرفتند و پس از تعلیف هم مراتب خدمتگزاری و سپاس خود را به ایرانیان اعلام می‌داشته‌اند! ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك، سه جزیره‌ای هستند كه با وجود این‌كه وسعت چندانی ندارند، ولی از اهمیت استراتژیك منحصر به فردی برخوردارند. این جزایر همچون زنجیره‌ای دفاعی و امنیتی در جنوب ایران، در دهانه خلیج فارس و تنگه هرمز همانند ناوگانی ثابت، هرگونه تحرك و عبور و مرور كشتی‌ها به خلیج فارس را در كنترل دارند.

در سال 1850 میلادی بنا بر آمار انگلیسی‌ها، جمعیت ابوموسی از حدود شصت خانوار كه اغلب بلوچ ایرانی بوده‌اند، تشكیل شده بود و اندك خانوارهای عرب ساكن آن از بندرلنگه به آنجا مهاجرت كرده بودند. تنب بزرگ مسكونی بوده و تنب كوچك یا تنب مار، با دو كیلومتر مربع وسعت، صخره‌ای و همیشه خالی از سكنه بوده است. نام این جزایر نیز ریشه‌ای ایرانی دارد. ابوموسی، مخفف «بوم موسی» یعنی خانه موسی بوده و تنب نیز تغییر یافته واژه پارسی تنگستانی «تمب» به معنای تپه پشته و تل است.

این در حالی است که در نقشه‌های موجود وزارت جنگ انگلیس که تقدیم ناصرالدین شاه شده، از جمله نقشه‌های دریاداری و... جزایر سه گانه (ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک) و حتی بحرین تحت مالکیت ایران دانسته شده است. خلیج فارس که به اذعان کتب مرجع انگلیسی نظیر كتاب «گشتی در خلیج فارس» نوشته «آرنولد ویلسون» نماینده بریتانیای استعماری در بغداد در سال‌های 1918 تا 1920 از حداقل 2200 سال پیش، دارای هویت ایرانی بوده است؛ اکنون در حالی بازیچه قدرت‌های غربی در منازعه با جمهوری اسلامی شده که حتی همه طیف‌های سیاسی داخل وخارج کشور نیز حساسیتی فوق تصور به تحریف نام این منطقه نشان می‌دهند.

استعمار بریتانیا در اوایل سده بیستم میلادی همزمان با گسترش نفوذ و استیلای خود در منطقه و نیز همگام با مرعوب كردن شیوخ بادیه‌نشین حاشیه جنوب خلیج همیشه فارس، جزایر تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسی را اشغال كرد و به قبایل عرب تحت‌الحمایه خود سپرد، اما این امر بلافاصله با اعتراض رسمی دولت ایران روبه‌رو شد و همه دولت‌های ایران در سال‌های اشغال همواره با كوشش‌های پیگیر، با اعتراضات رسمی مكتوب، حتی با بازدید و نصب پرچم سه‌رنگ ایران بر این جزایر، بر حق حاكمیت سرزمین ایران بر این جزایر پای می‌فشردند، تا این‌كه در پی یك معامله ننگین كه هیچ‌گاه توسط ملت ایران به رسمیت شناخته نشد، در تاریخ 24 اردیبهشت 1349، بحرین از پیكره میهن جدا شد و همزمان با خروج استعمار انگلیس از خلیج فارس در سال 1971 میلادی (1350 شمسی) طی تفاهم‌نامه‌ای با شیخ‌نشین شارجه و با میانجیگری انگلستان، جزیره ابوموسی پس از 68 سال اشغال توسط بیگانه، به مام میهن بازگشت و جزایر تنب بزرگ و تنب كوچك نیز با توافق غیرمكتوب با بریتانیا به ایران بازگردانده شدند، چراكه بنا بر دیدگاه دولت وقت ایران، هرگونه توافق مكتوب با بریتانیا ممكن بود در مورد حاكمیت مطلق ایران بر دو جزیره تنب، جای تردید باقی بگذارد.

1ـ در زمان انعقاد تفاهم‌نامه میان ایران و شیخ شارجه و بازگشت جزایر به ایران، هنوز دولتی با نام امارات متحده عربی، وجود خارجی نداشت تا بتواند ادعایی نسبت به جزایر تاریخی ایران داشته باشد. در واقع امارات متحده عربی دو روز پس از بازگشت جزایر به ایران به عنوان یك كشور موجودیت یافت.

2ـ شورای همكاری خلیج فارس نیز در زمان انعقاد این تفاهم‌نامه هنوز تشكیل نشده بود بنابراین، از لحاظ حقوق بین‌الملل نمی‌تواند نسبت به تمامیت ارضی ایران، ادعایی مطرح كند.

3ـ بنا بر یك اصل حقوقی در روابط بین‌الملل، وجود قرارداد دوجانبه، حق و مسئولیتی برای كشور سوم ایجاد نمی‌كند، بنابراین دخالت هر كشور و نهاد و سازمان ثالث در مسئله جزیره ابوموسی، غیرقانونی است.

4ـ پس از اعمال حاكمیت دوباره ایران بر جزایر سه‌گانه، چند كشور عربی از جمله لیبی، عراق و یمن، در دسامبر 1971 از ایران به شورای امنیت سازمان ملل شكایت كردند كه شورای امنیت با بررسی پرونده، آن را برای همیشه مختومه اعلام كرد. این‌گونه بود كه اعراب به دنبال راهكاری برای بین‌المللی كردن دوباره این ادعاهای بی‌پایه خود بودند تا این‌كه بهترین حربه را توسل به دادگاه لاهه یافتند.

4-نامگذاری نا درست برای دریای مازندران

دریای شمال ایران که در زبان بین‌المللی با نام کاسپین و در میان کشور‌های عربی نیز قرن‌ها است با نام " بحر قزوین" شناخته می‌شود، در چند سال گذشته در ایران به نادرست با نام دریای خزر به کار می‌رود.

از آن جا که نام گذاری هر مکان جغرافیایی هویت دهی به آن تلقی می‌شود، بهتر است دست اندر کارانی که تغییر نام دریای مازندران را به خزر اجرایی کرده اند به نکته زیر واقف باشند.

خزر‌ها قومی بیابان گرد و بت پرست بو ده اند که در قرن هشتم میلادی با مهاجرت از آسیای مرکزی در دشت‌های قبچاق واقع شمال در یای مازندران سکنی گزیدند. این قوم که از طریق راهزنی و قتل و غارت و حمله به سواحل ایرانی جنوب و غرب دریای مازندران (از جمله رشت، انزلی و باکو) امرار معاش می‌کردند، بعد از این که تصمیم به انتخاب دین می‌گیرند بزرگان سه دین اسلام، مسیحیت و یهودی را دعوت می‌کنند و با انتخاب دین یود رسما یهودی می‌شوند.

خزر‌ها تنها برای سه قرن تا سده 11 میلادی در سواحل شمالی دریا دوام آوردند و پس از آن برای همیشه از میان رفتند.
از این روی به هیچ وجه زیبنده نیست که نام قومی ‌که هزار سال پیش از صحنه روز گار محو شده آن هم قومی غیر ایرانی و مها جم به جای نام تاریخی دریای مازندران یا در یای کاسپین به کار رود.برای همین توجه و اقدام عاجل دستگاه سیست خارجی برای تغییر نام خزر می‌تواند از سوء استفاده بد خواهان ایران جلو گیری نماید.

5-ادعاهای موجود علیه سهم ایران در دریای مازندران


بر پایه قرارداد‌های 1920 و 1941 از دریای مازندران یا کاسپین، دریای ایران و شوروی نام برده شده است و بهره‌برداری از آن برای دو کشور به صو رت مشاع قید شده است.بر این اساس بهره‌برداری از شمال تا جنوب و شرق تا غرب این دریا به جز 12 مایل ماهیگیری ساحلی برای دو کشور به طور مساوی امکان پذیر بوده است.متاسفانه پس از فرو پاشی شوروی سابق، سهم 50 درصدی ایران از سوی همسایگان توسعه‌طلب نادیده گرفته شده و توجیه انان این بوده است که چون پس از سال 1990چهار کشور جدید در ساحل غیر ایرانی دریا به وجود امده پس سهم ایران نباید از یک پنجم بیشتر شود.

این در حالی است که بر اساس قوائد بین‌المللی کشور‌های جایگزین ملزم به رعایت قراردادهای گذشته هستند.
علاوه بر این آیا می‌توان تصور کرد که اگر ساحل شوروی سابق به بیش از چهار کشور مثلا ده یا یازده کشور تجزیه می‌شد سهم ایران باید به یک دوازدهم یا یک سیزدهم کاهش یابد؟

برای همین دولت اینده باید به این نکته توجه داشته باشد که کوتاه آمدن ایران از حق قانونی ایرانیان در بهره‌برداری مشاع از این دریا یا سهم 50 در صد، منجر به این می‌شود که حتی 20 درصد سهم پیشنهادی برخی هم نادیده گرفته شود. جالب آن ‌که مدافعان سهم 20 درصد، هم‌اکنون عبارت سؤال‌برانگیز )حدود 20 درصد) را تکرار می‌کنند که از این بیان این دریافته می‌شود که لابد ایران به سهم کمتر هم باید رضایت دهد!

قابل ذکر این که از چهارده میدان بزرگ نفت و گاز دریای مازندران که مورد ادعای ایران شمالی (که امروز جمهوری آذربایجان نامیده می‌شود) است، چهار حوزه بزرگ نفتی در محدوده خط مرزی سهم 20 درصدی مورد نظر ایران است؛ یعنی دولت باکو، حوزه نفتی بزرگ البرز را با نام ادعایی «آلو» در محدوده دریایی خود و از آن حکومت خود می‌داند و علاوه بر آن، بخشی از حوزه‌های نفتی «اینام B»، «کورداشی ـ لنکران» و «تالش» را هم نه متعلق به ایران بلکه متعلق به حکومت باکو می‌داند!
این گونه است که دولت باکو می‌کوشد با تأکید بر خط میانه یا خط موهوم آستارا ـ خلیج حسینقلی که در آغاز دهه هفتاد میلادی نه به عنوان خط مرزی بلکه تنها برای مشخص کردن خطوط پروازی ایران و شوروی مورد استفاده قرار می‌گرفت، به ایرانیان القا کند که مرزهای دریایی ایران در دریای کاسپین، این خط است تا هم به زعم خود، ایران به دریافت تنها 3/ 11 درصد از دریا رضایت دهد و هم تمام حوزه‌های نفتی مورد مناقشه در محدوده آب‌های دولت باکوواقع شود.

6-عدم مسوو لیت پذیری دولت عراق برای اجرای عملی میله گذاری مرزی بر اساس قرارداد 1975 الجزایر

مهمترین مسأله مرزی بین ایران و عراق مسأله اروند رود بوده است که با قرارداد مرزی 1975 الجزایر برای همیشه بر طرف شد. ادعاهای ارضی مقام‌های دولت‌های گذشته حاکم بر عراق علیه حاکمیت ایران بر نیمه شرقی اروندرود پس از بنیانگذاری کشور عراق با تجزیه عثمانی و شکل‌گیری نخستین حکومت پادشاهی آن کشور آغاز شد و همه حکومت‌های بعدی از جمله دولت «عبدالکریم قاسم»، «عبدالرحمن عارف»، حکومت حزب بعث، «صدام حسین >>به صورت رسمی، و حتی بعضا دیده شده حکومت جدید عراق نیز در ادبیات غیررسمی به این ادعای بی‌پایه اشاره کرده‌اند که اعلام عدم پایبندی عراق به قرارداد 1975 الجزایر، در همین راستا قابل ارزیابی است.

صدام حسین، پیش از آغاز جنگ علیه ایران، با بهانه قراردادن تضییع حق عراق در قراردادی که خود امضا کرده بود، با پاره کردن قرارداد 1975 در برابر دوربین‌ها و رسانه‌های خبری، جسورانه و گستاخانه این پیمان رسمی بین‌المللی را آشکارا زیر پای نهاد.

نکته مهم این‌که هم‌اکنون پس از شش سال از سقوط صدام، دولت جایگزین در عراق، نه تنها پایبندی خود را به اجرای عملی این قرارداد و دادن غرامت‌های برحق ایران نشان نداده، بلکه شخصیت‌های عراقی از تریبون‌های گوناگون بر آنچه ضرورت بازنگری در این قرارداد و حتی ضرورت بخشش غرامت‌های عراق نام می‌برند، تأکید می‌کنند.

مقام‌های دولت عراق بارها اظهار داشته اند که چون با تعلق کرانه شرقی اروند رود به ایران به زعم آنان حقوق مردم عراق ضایع شده است، مقام‌های کشور برادر ایران باید با نادیده گرفتن قرارداد 1975 الجزایر قرارداد جدید مرزی با عراق منعقد کنندو علا وه بر این باید از درخواست غرامت از عراق صرف‌نظر کنند! در این میان، چند نکته قابل توجه مقامات عراقی است:

قرارداد 1975 الجزایر با عنوان قراردادی بین‌المللی و رسمی بر پایه موازین حقوق بین‌الملل، نه هیچ‌گاه به طور یکجانبه قابل لغو است، نه جابه‌جایی دولت‌ها قابل بازنگری و تغییر است.
در تعلق تاریخی اروند رود به ایران این نکته قابل توجه است که حتی در شاهنامه فردوسی نیز این نکته بازتاب داشته است:
اگر پهلوانی ندانی زبان به تازی تو اروند را دجله خوان
البته در هزار سال پیش هنوز فرات با دجله یکی نشده بود و به همین دلیل ایرانیان به دجله اروند می‌گفتند.

در وجود اشتراکات فرهنگی تاریخی ایرانیان با شیعیان عراق، هیچ شکی نیست ولی آنچه می‌تواند پس از بیست سال صلحی را که هنوز وجود ندارد، بین دو کشور جاری کند، پایبندی دولت عراق به قطعنامه 598، پرداخت غرامت از متجاوز به کشور تجاوز شده و نیز مسأله حیاتی اجرای عملی قرارداد مرزی 1975 الجزایر بین ایران و عراق است.

گفتنی است که بنا بر حقوق بین‌الملل، تغییر دولت‌ها نمی‌تواند حکومت‌های جایگزین از مسئولیت عملکرد دولت‌های پیشین را مبرا نماید. همان‌گونه که دولت ژاپن پس از چهل سال از عملکرد جنایتکارانه ژاپنی‌ها علیه مردم کره عذرخواهی کرد و یا دولت آلمان، هنوز پس از گذشت بیش از شصت سال از پایان جنگ جهانی دوم و پس از عوض شدن چندین دولت، غرامت‌های آسیب‌دیدگان جنگ را مرتب پرداخت می‌کند.

7-ادعای مالکیت کویت بر میدان گازی ایرانی آرش

حوزه گازی آرش واقع در فلات قاره ایران در آب‌های شمالی خلیج فارس که بنا بر اسناد موجود و خط مرزی دریایی «آی‌پک» به ایران تعلق داشته و همانند حوزه نفتی سروش، در محدوده عملیات اکتشاف و تولید ایران است مورد ادعای کشور کویت است. جالب توجه این‌که دولت کویت با نامگذاری جدید این میدان با نام کودک شهید فلسطینی «الدوره»، ادعای مالکیت آن را دارد و ادعای آنها هم بنا بر خط موهومی است که شرکت ضدایرانی و انگلیسی «شل» برای آنان ترسیم و به کویتی‌ها القا کرده که حوزه گازی آرش در پایین این خط و در آب‌های کویت است!

8- شانه خالی کردن دولت عراق برای پرداخت غرامت 1000 میلیارد دلاری به ایران

مقام‌های عراق بار‌ها گفته‌اند زیر بار غرامت جنگی که دولت پیشین عراق به ایران تحمیل کرد نمی‌روند. این در حالی است که بنا بر حقوق بین‌الملل و همان گونه که پیشتر اشاره شد، تغییر دولت‌ها نمی‌تواند حکومت‌های جایگزین از مسئولیت عملکرد دولت‌های پیشین را مبرا نماید. همان‌گونه که دولت ژاپن پس از چهل سال از عملکرد جنایتکارانه ژاپنی‌ها علیه مردم کره عذرخواهی کرد و یا دولت آلمان، هنوز پس از گذشت بیش از شصت سال از پایان جنگ جهانی دوم و پس از عوض شدن چندین دولت، غرامت‌های آسیب‌دیدگان جنگ را مرتب پرداخت می‌کند.

غرامت‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، متعلق به فرد یا گروه خاصی نیست که این اجازه را داشته باشند که آن را ببخشند، بلکه متعلق به فرد فرد ایرانیانی است که با گوشت و خون خود، مصیبت‌های جنگ را متحمل شده‌اند، در این جنگ خانمان‌سوز که به عنوان طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم شناخته می‌شود، حدود یک میلیون ایرانی شهید، مجروح، نقص عضو و یا شیمیایی شده‌اند و این در حالی است که تعداد ایرانیانی که دچار مشکلات روحی و روانی ناشی از جنگ شده‌اند، قابل محاسبه نیست. علاوه بر این، بسیاری از خانواده‌های ایرانی، هنوز هیچ اثری از عزیز خود نیافته‌اند و در غم دیدار فرزندانشان چون شمع می‌سوزند؛ بنابراین، ملت ایران هستند که حق تصمیم‌گیری چگونگی دریافت غرامت را خواهند داشت.

سر باز زدن حکومت جایگزین عراق از پرداخت غرامت‌های جنگ تحمیلی به ایران، شجاعت نیست و شجاعت زمانی مصداق خواهد داشت که دولت عراق، رسما از شهروندان ایرانی پوزش بخواهد و برای پرداخت حقوق حقه ملت ایران اعلام آمادگی نماید. از سوی دیگر، شجاعت واقعی دولت عراق در بیرون راندن نیروهای آمریکایی و انگلیسی نیز نمود خواهد یافت.

بی‌تردید برای کشورهای حاضر در عراق که برای بهره‌برداری از ثروت‌های هنگفت عراق برای خود برنامه‌های طولانی‌مدت را پایه‌گذاری کرده‌اند، پرداخت غرامت به ملت ایران همچون خاری در گلوی آنهاست. این کشورها به روش‌های گوناگون از جمله فشار به مقامات عراقی نزدیک به ایران، می‌کوشند تا دولت ایران را به عقب‌نشینی از حق نسل‌های حاضر و آینده ایران وادار کنند.

جنگ عراق علیه ایران بر پایه برآورد کارشناسان، بیش از پنجاه سال توسعه اقتصادی ـ اجتماعی ایران را به تعویق انداخته است؛ بنابراین، غرامت هزار میلیارد دلاری، تنها بخشی از همه خسارت‌هایی است که ملت ایران متحمل شده و خواهد شد.

در حالی که غرامت‌های میلیاردی جنگ کوتاه‌مدت عراق علیه كویت، مدت‌هاست به طور منظم از سوی عراق پرداخت می‌شود، از سوی دیگر با وجود بزرگترین ذخایر نفتی دنیا (برآورد دویست میلیارد بشکه) در عراق شانه خالی کردن مقام‌های عراقی از مسئولیت پرداخت غرامت به ایرانیان به هیچ روی توجیه‌پذیر نیست با این حال برای اثبات مردم دوستی ایرانیان راهکار‌هایی قابل پیش بینی است.

ایرانیان پس از اثبات حسن‌نیت طرف عراقی در اجرای قرارداد 1975 الجزایر، عذرخواهی رسمی عراق از ملت ایران واعلام رسمی آمادگی پرداخت غرامت از سوی طرف عراقی، می‌توانند حسن‌نیت خود را با پیشنهادهایی به اثبات برسانند؛ از جمله، مشارکت کشورهای عربی و غربی کمک‌کننده عراق در جنگ در پرداخت غرامت به ایران، مذاکره در باره راهکارها ی پرداخت از جمله قسط ‌بندی طولانی‌مدت غرامت‌ها، بهره‌برداری اختصاصی و بلندمدت از میادین نفتی گران‌قیمت عراق که در مجاورت ایران قرار دارند و... از راهکارهای پیشنهادی می‌تواند باشد.

فرجام سخن:


1- با توجه به آن چه گفته شد، آنچه توجه بیش از پیش کاندیداهای دوره دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران را می‌طلبد هشیاری، قاطعیت و اعمال حساسیت لازم در برابر تهدید‌های واقعی موجود علیه تمامیت ارضی ایران است که بی تردید در صورت عدم واکنش مناسب در آینده باید انتظار گسترش ابعاد این تهدیدها را هم داشته باشیم.
فراموش نباید کرد که در منازعات استراتژیک منطقه‌ای، توجه کافی به چالش‌های پیچیده پیش رو، از اهمیتی به مراتب گسترده‌‌تر از اختلاف نظرهای داخلی برخوردار هستند چراکه حفاظت از حاکمیت ملی و سرزمینی و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران، پاسداشت سند هویت ملت ماست.

خوشبختانه اهمیت حفظ تمامیت ارضی ایران در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به خوبی نمود داشته است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، آشکارا حفظ تمامیت ارضی کشور را به همراه استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی از مهمترین ارکان حفظ کشور عنوان کرده است.

در این باره، در اصل نهم قانون اساسی آمده است: «در جمهوری اسلامی ایران، آزادی، استقلال، وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند».

اصل هفتاد و هشتم قانون اساسی تصریح می‌کند: «هرگونه تغییر در خطوط مرزی، ممنوع است» و در اصل یکصد و پنجاه و دوم نیز آمده است: «سیاست خارجی ما بر اساس نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور است... » همچنین بنا بر اصل 153 قانون اساسی «هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه شود، ممنوع است».

2-ملت ایران هرگز فراموش نکرده اند که روس‌ها در سال 1813 با قرارداد گلستان، ایران شمالی (جمهوری آذربایجان کنونی) و با قرارداد ترکمانچای در سال 1828 ارمنستان و نخجوان را از ایران جدا کردند (لازم به ذکر است که مهلت صد ساله این قرارداد‌ها هم اکنون به سر رسیده است). انگلیس هم با تحمیل قرارداد 1850، هرات و افغانستان را از ایران جدا نمود.

پس از آن پیمان آخال در سال 1260 هجری خورشیدی (1881م.) و در زمان ناصرالدین شاه قاجار مرو و ماوراء النهر (‌ترکمنستان و ازبکستان امروزی)را رسماً از ایران جدا کرد و انگلیس در سال 1905 هم بخش اعظم بلوچستان را از ایران جدا و به امپراتوری هند شرقی خود ضمیمه کرد و در آخرین سناریو هم در سال 1970 بحرین عزیز از مام میهن جدا شد. آیا می‌توان انتظار روزی را کشید که ایرانیان با برنامه‌ریزی‌های اصولی اعمال حقوق تاریخی خود را عملی سازند؟ کشور چین شاهد خوبی است که با جدیت و اعمال بازی‌های سیاسی پس از چند قرن توانست هنگ کنگ را از انگلیس و ماکائو را از پرتغال باز پس گیرد و هم اکنون نیز به بازگشت مجدد تایوان بسیار نزدیک است.

3- آیا گاه آن فرا نرسیده که به جای اعتماد و دوستی یکجانبه با کشور‌هایی که همواره اصلی‌ترین عنصر هویت ایرانی و تمامیت ارضی ما را تهدید می‌کنند، همگرایی با کشور‌ها و ملت‌های حوزه تمدنی ایران زمین در دستور کار دولت جدید قرار گیرد؟

آیا ایرانی تباران دورتادور ایران شامل اقوام تاجیک، تالش، کرد، آذری، ارمنی، اوستیایی، داغستانی و... در فراسوی مرز‌های ایران که همواره دل در گرو عشق به سرزمین مادری خود ایران دارند و هیچگاه ریشه‌های هویتی ایرانی خود را فراموش نکرده اند شایسته سرمایه گذاری عظیم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران نیستند؟

بی تردید با جدی نگرفتن فرصت‌های موجود توسط ما، رقبای منطقه ای همچون ترکیه همانگونه که ازهنگام فرو پاشی شوروی تاکنون عمل کردند دست کم از نظر اقتصادی جای ایران را سریعا خواهند گرفت.

4 -هرگونه سهل انگاری در رابطه با نام خلیج فارس بی تردید هویت ملی ما را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد.همانگونه که پیشتر مشاهده کردیم حضور مقام بلند پایه ایران در اجلاسی که همواره از نام جعلی برای خلیج فارس استفاده می‌کند و نشستن زیر نام خلیج...، نه تنها هیچ واکنش مثبتی از سو ی اعراب در پی نداشت بلکه گستاخی و هتاکی بیش از پیش انان را مو جب شد.

متأسفانه به تازگی در حالی که طرح نام، نقشه و هویت جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی در رسانه‌های همگانی و به ویژه رادیو تلویزیون و حتی اعلام وضعیت هوا در ایران کمرنگ شده است شاهد تبلیغات و سرمایه‌گذاری عظیم امارات و سایر دولت‌های عربی برای ادعاهای واهی خودشان علیه نام خلیج فارس و جزایر سه گانه ایرانی در رسانه‌های همگانی، اینترنت، رادیو و تلویزیون و شبکه‌های ماهواره‌ای هستیم و در همین راستا حتی وعده‌های وسوسه انگیز سرمایه گذاری مشترک اقتصادی با ایران در جزایر سه‌گانه شنیده شده که این ریسک بسیار بزرگ، تهدیدی جدی برای حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ما در این جزایر و خلیج فارس خواهد بود.

علاوه بر این برنامه‌ریزی دشمنان ایران به ویژه اعراب و انگلیس و شبکه BBC برای مسامحه و عدم حساسیت در به کار گیری نام جعلی «خلیج» یا «Gulf» به جای خلیج فارس و Persian Gulf در داخل و خارج کشور نیز روند نگران کننده‌ای را به خود گرفته است.

در مورد اخیر هم شاهد حذف نام خلیج فارس از نقشه‌ها، بروشورها و همه اقلام بازی‌های کشور‌های اسلامی در تهران بودیم که این امر که با تهدید کشور‌های عربی صورت گرفته برای ملت ایران به هیچ شکلی قابل توجیه نیست و بسیار ضروری است که دولت دهم نسبت به بازنگری در این تصمیم غیر منطقی اقدام فوری نماید، چرا که یک قدم عقب نشینی در برابر خواست ناحق اعراب ادامه و توسعه درخواست‌های نامشروع آنان را در پی خواهد داشت.

5- در حالی که كشورهای عربی در دهه‌های اخیر، همواره بر تكرار ادعاهای بی‌پایه خود علیه تمامیت ارضی ایران پافشاری می‌كنند تجربیات سالیان اخیر، مؤید این نکته است که موضع نرم و واکنش خفیف در برابر آنان کارساز نخواهد بود بلکه اعمال قدرت و قاطعیت ایران، آنان را سر جای خود می‌نشاند.

هیچگاه از یاد نمی‌بریم هنگام آغاز گزافه‌گویی‌های امارات علیه ایرا ن در سال 1371 آقای ‌هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور وقت با جمله تاریخی... سران امارات برای تجزیه جزایر همیشه ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک از ایران باید از دریای خون بگذرند... چنان ترسی در دل‌های سیاه دلان ضد ایرانی انداخت که شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس امارات به حالت رعشه و ترس و لرز شدید از ایران طلب بخشش کرد.

6- در پایان باید تأکید کرد ملت ایران در تاریخ چند هزار ساله خود و به ویژه در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران به اثبات رسانده‌اند كه با رشادت و ازخودگذشتگی جوانان پاك و فداكار و تقدیم خون گلگون صد هزار شهید همچون باکری‌ها، جهان آرا‌ها، شیرودی‌ها، حسن باقری‌ها، دوران‌ها و... و رشادت‌های ده‌ها هزار جانباز قطع عضو و شیمیایی و ایثار هزاران خانواده داغدار شهیدان جاویدالاثر از وجب به وجب مرزهای خشكی و آبی میهن عزیز خود ایران دفاع كردند و اجازه نداده‌اند كه هیچ‌یك از اهداف شوم سردار مفلوك قادسیه كه شامل لغو قرارداد 1975 الجزایر، حاكمیت كامل بر اروندرود، تجزیه خوزستان، تغییر نام خلیج همیشه فارس و نیز جدا ساختن جزایر سه‌گانه از ایران بود، به نتیجه برسد و دیگر بار نیز اجازه نخواهند داد كه پاره‌ای دیگر از ایران همچون بحرین از مام میهن جدا شود.