کاپیتولاسیون چیست!؟

حضرت امام خميني(ره) پرچم‌دار مبارزه با لايحة مزبور گرديد و موج عظيمي را در مراجع تقليد و علما و فضلا و دانشگاهيان برانگيخت و مي‌رفت تا رژيم پهلوي را با يك تزلزل سنگين مواجه كند. هرچند كه تبعيد حضرت امام(ره) و تبعيد و حبس بسياري از ياران و طرفداران آنحضرت علي‌الظاهر ناآرامي‌ها را فروكش ساخت اما مبارزه همچنان ادامه يافت و مراجع بزرگي چون آيات عظام ميلاني، گلپايگاني و نجفي(ره) مخالفتها را هدايت مي‌كردند. هم منصور ترور شد و هم مخالفان او سركوب شدند اما اين رويداد و مقطع تاريخي سرآغاز جنبش بزرگ ملت ايران و بازگشت روح سياست به كالبد ديانت اسلامي گشت و سرانجام پس از بيست‌وپنج سال زندان و مبارزه و تبعيد، طومار امريكا و حكومت دست‌نشاندة او از سرزمين ايران برچيده شد و ايران به عزّت و استقلال شايستة خودش دست يافت. البته كاپيتولاسيون كه يكي از مهمترين موضوعات حقوق بين‌الملل خصوصي مي‌باشد، نه صرفاً به كشور ايران و نه به زمان معاصر محدود مي‌گشت بلكه داراي دامنة تاريخي و جغرافيائي طولاني‌تر و گسترده‌تري بود. اولين اعطاي رسمي اين امتياز به اروپائيان به دوران شاه سلطان حسين صفوي باز‌مي‌گردد اما در عهد صفوي اين قراردادها دوجانبه بود و حرمت و احترام دو ملّت يكسان تلقي مي‌گشت اما از زمان شكست ايران در نبرد دوم با روسيه و انعقاد عهدنامة گلستان دوجانبگي آن حذف گرديد و امتيازات ديگري نيز بدان اضافه شد. بنابراين قراردادهاي كاپيتولاسيون از آن عصر تا سالهاي 1340 مستدام بود اما در سال 1340 و در لايحة پيشنهادي دولت موادّي گنجانده شده بود كه استقلال ايران را نيز مخدوش مي‌ساخت و ايرانيان را از شأن و حقوق خويش محروم مي‌كرد. امام خميني(ره) نيز بي‌گدار و احساسي با اين مساله برخورد نكرد بلكه متن لايحه از طريق دوستان و همفكران ايشان مثل شهيد مطهري در اختيار ايشان قرار گرفت و پس از مطالعة دقيق آن با شجاعت و ژرف‌انديشي پيامبرگونة خويش در مقابل آن به‌پاخاستند و شاه امريكا را به باد انتقاد گرفتند. در اين دوره كه نيكسون رئيس‌جمهور امريكا بود و دكترين نيكسون ـ كيسينجر سياست امريكا را بر ايجاد پايگاههاي منطقه‌اي در كشورهاي پيرامون بلوك شرق به پيش مي‌برد، ايران مركز مستشاران امريكا شده بود و بر حجم و گستردگي حضور نظاميان امريكا هر روز افزوده مي‌شد. به‌هرحال پديدة مذموم كاپيتولاسيون از تبعات دوردست انقلاب صنعتي و از الزامات استعمار بود و نه تنها ايران بلكه به‌ صورت پديده‌اي فراگير مانند خود استعمار در كشورهاي مغلوب تسري مي‌يافت و نتايج و عواقب سياسي، اقتصادي و فرهنگي زيانباري را براي كشورهاي پذيرنده دربرداشت اما بسياري از اين كشورها به دليل ضعف اقتصادي يا عدم استقلال سياسي قدرت ايستادگي در مقابل آن‌ را نداشتند. ادامة سخن را به گفت‌وگوي صميمي زمانه با دكتر علي بيگدلي، استاد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي مي‌سپاريم و از توشه‌ها و انديشه‌هاي اين استاد و محقق ارجمند بهره‌مند مي‌شويم. اميد است كه اين مصاحبه مقبول طبع شما عزيزان علاقمند به مباحث تاريخ سياسي واقع گردد. ● نام گفت و گو شونده: على - بيگدلى ● ارسال كننده: مدير سايت ● منبع: ماه نامه - زمانه - 1383 - شماره 25، مهر * با تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد. همانطور كه مي‌دانيد هدف اصلي گفت‌وگوي حاضر آن است كه دربارة كاپيتولاسيون به بحث و تبادل نظر بپردازيم. سوال خود را اين‌طور آغاز مي‌كنم كه كاپيتولاسيون با اين تعريفي كه امروزه از آن وجود دارد، در واقع در قرن بيستم مطرح شد، اما سابقة اين موضوع به گذشته‌هاي خيلي دور بازمي‌گردد. در ابتدا خواهش مي‌كنم كه ضمن توضيح مفهوم كاپيتولاسيون، به تحول اين پديده در طول تاريخ اشاره‌اي داشته باشيد. - قبل از پرداختن به پيدايش مفهوم كاپيتولاسيون در روابط بين‌الملل، لازم مي‌دانم به صورت مقدمه اشارة كوتاهي به فرايند شكل‌گيري اين پديدة ناميمون داشته باشم. پديده‌هاي تاريخي اصولاً قائم به ذات نيستند، بلكه هركدام از اين پديده‌ها جزئي از كل جريان تاريخ تلقي مي‌شوند. كاپيتولاسيون نيز دقيقاً به همين‌سان، فرآوردة يك فرايند تاريخي است كه براي دريافت صحيح ماهيت آن، ملزم هستيم بررسي خود را از فرايند شكل‌گيري تمدن مدرن غرب آغاز كنيم. اگر نقطه عطف تمدن مدرن غرب را «رنسانس» بدانيم، اين تمدن محصول بروز و همپوشي دو جريان اساسي در اروپا به حساب مي‌آيد: نخست جنبش روشن‌انديشي كه موجب شد منطق اجتماعي تغيير كند و گفتمان و منطق ناظر بر مناسبات اجتماعي برپاية معرفت‌شناسي و هستي‌شناسي متكي بر عقل و خردورزي شكل گيرد. جريان دوم شكل‌گيري سرمايه‌داري صنعتي بود كه به كمك ماشين توليد انبوه را جايگزين توليد محدود كرد. با فزوني توليدات صنعتي، بازار داخلي جوابگوي اين ميزان توليد نبود و لذا به‌ناچار بايد بازارهاي جديدي يافت مي‌شد. توليد در پناه اسلحه بازارهاي جهاني را اشغال كرد و مفهوم «سلطه» در نظام بين‌المللي در شكل «استعمار» پديدار گرديد. هيات‌هاي بازرگاني، سياسي و ميسيونهاي مذهبي به عنوان عوامل تحميل «سلطه»، به سرزمينهاي مستعمراتي اعزام شدند. اين هيات‌ها از سوي مردم مستعمرات به عنوان عناصر بيگانة متجاوز مورد خشم و نفرت قرار مي‌گرفتند و لازم بود امنيت آنان تامين شود. لذا استعمارگران كه مديريت سياسي ـ نظامي سرزمين‌هاي مستعمراتي را خود در دست داشتند، با طرح اين ادعا كه سازمان قضايي اين كشورها، به‌ويژه كشورهاي اسلامي، با ماهيت نظام قضايي غرب مغايرت دارد، برقراري كاپيتولاسيون را در اين كشورها توجيه كردند. آنان مي‌گفتند: روح قضاوت در كشورهاي اسلامي كه صدور احكامي چون قطع عضو يا سنگسار را جايز مي‌داند، از روح احكام قرآني برگرفته شده و لذا فقط در مورد مسلمانان قابل اجرا مي‌باشد؛ لذا از آنجا كه مسيحيان، خود صاحب پيامبر و كتاب آسماني مستقل هستند و اسلام نيز آن را به عنوان يك دين الهي پذيرفته است بايد تابع قوانين خود باشد؛ گذشته از اين كشورهاي غربي، خود تابع نظام قضايي مستقل هستند. با اين ترتيب، كاملاً روشن شد كه كاپيتولاسيون نه يك مفهوم مستقل، بلكه جزئي از فرايند شكل‌گيري تمدن جديد غرب و محصولي از جريان تاريخي آن است. * آنچه گفتيد بيشتر ريشة تاريخي كاپيتولاسيون به ويژه در دوره استعمار را توضيح مي‌دهد اما در كل، به‌ويژه در ارتباط با كشورهايي چون ايران كه هيچگاه مستقيماً تحت استعمار نبوده‌اند، به نظر مي‌رسد هم مفهوم و هم حوزة شكل‌گيري كاپيتولاسيون به جاهاي فراتر و دورتر مي‌رسد. - بله، كاملاً درست است. اجازه دهيد كه توضيح مبسوط را از خود مفهوم لغوي كاپيتولاسيون شروع كنم تا به جايي برسيم كه تاريخ كلي شكل‌گيري عملي آن را نيز بيان كنيم. كاپيتولاسيون (capitulation) در لغت به معني توافق، سازش و تسليم است. اما در ادبيات سياسي ايران به «حق قضاوت كنسولي» شهرت پيدا كرده است. كاپيتولاسيون از ريشة لاتين «كاپيتولار» (capitular) گرفته شده و در قرن نهم وارد ادبيات فرانسه شد و به شكل «كاپيتولر» (capitulaire) درآمد. قديمي‌ترين شكل كاپيتولاسيون به دوران كلوني‌هاي يوناني در سواحل شمالي مصر برمي‌گردد. اين مهاجران، در مسائل مدني و جزائي تابع قواعد يوناني بودند نه مصري. در عصر امپراتوري رم نيز، رومي‌هايي كه به سرزمينهاي متصرفاتي اعزام مي‌شدند، در صورت ارتكاب به هرگونه جرم و جنايت، توسط كنسول رومي مقيم در آن سرزمين محاكمه و مجازات مي‌شدند. (برخي از مورخان اروپايي معتقدند كه كاپيتولاسيون از زبان ايتاليايي گرفته شده و به معني كنوانسيون يا قرارداد و ميثاقي است ميان افراد و يا ملت و دولت.) پس از آنكه ژرمن‌ها امپراتوري رم را در سال 476 . م سرنگون كردند نخستين پادشاه ژرمن، كلوريس (Clorice)، سنت‌هاي ژرمني را در چارچوب فرامين در مورد رومي‌ها اعمال مي‌كرد. در قرون وسطي، پس از قدرت‌گيري كليسا، كاپيتولر به فراميني گفته مي‌شد كه شوراي كشيشان براساس احكام مسيحي تصويب مي‌كردند و هر كشيشي در منطقة خود اين قوانين را براي احقاق حق و مجازات مجرمين اعمال مي‌كرد. اما شارل كبير (شارلاين) (Charlemagme)، پس از شكست و خروج مسلمانان از فرانسه و شمال اسپانيا، تاج امپراتوري مقدس رم ـ ژرمن را در اول ژانوية سال 800 . م به دست پاپ بر سر گذاشت و نظام «كاپيتولر» را رسماً براي امپراتوري خود كه از اقوام مختلف تشكيل شده بود به اجرا درآورد. نظام كاپيتولر شارلاين تركيبي از سنت‌ها و آداب و رسوم ژرمني، قوانين رمي و شريعت مسيحي بود. طي قرون وسطي و خصوصاً جنگ‌هاي صليبي، بازرگانان ونيزي و جنوايي كه با سرزمينهاي اسلامي روابط تجاري گسترده داشتند، با انعقاد قرارداد (كنوانسيون) با حكام محلي، اتباع خود را از سيطرة احكام اسلامي معاف مي‌كردند و آن را به عهده كنسول مقيم خود در اين محل‌ها مي‌گذاشتند. برخي از مورخان اروپايي معتقدند كه از نظر تاريخي كاپيتولاسيون در قرن‌هاي دهم تا دوازدهم پديدار شد و عبارت از حقوق ويژه‌اي بود كه امپراتوري رم شرقي (بيزانس) به اتباع شهرهاي مستقل تجاري ايتاليا نظير ژن، پيزا و ونيز داده بود. در اين جا لازم است به دو نكته اشاره كنم: اول اين كه كاپيتولاسيون به معني توافق يا معاهدة ميان دولت‌ها كه طبق آن اتباع يك دولت خارجي در صورت ارتكاب جرم در قلمروي كشور ديگر، مطابق قوانين كشور خود و توسط و يا با حضور كنسول دولت متبوع خود محاكمه مي‌شوند هميشه به يك شكل نبوده، بلكه از زمان اعمال رسمي مفهوم كاپيتولاسيون در عثماني از سال 1535. م و در ايران از زمان صفويه، تا زمان انعقاد معاهدة تركمنچاي در 1828. م كاپيتولاسيون تابع رعايت اصل عمل متقابل بود؛ يعني نه تنها فرانسويان مقيم ايران از اين امتياز برخوردار بودند، بازرگانان ايراني نيز در فرانسه از سيستم قضايي اين كشور خارج بودند و در صورت ارتكاب جرم، توسط رئيس هيات نمايندگي ايران و مطابق احكام شرعي اسلام محاكمه مي‌شدند؛ ضمن آنكه هر دو طرف حق داشتند اصل كاپيتولاسيون را يك‌جانبه لغو كنند. دوم اين‌كه اعمال كاپيتولاسيون خاص ايران و يا كشورهاي اسلامي نبود، بلكه كشورهاي چين و ژاپن و حتي برخي از كشورهاي اروپاي شرقي و امريكاي لاتين را نيز شامل مي‌شد؛ به‌طوري‌كه كاپيتولاسيون به يك امر الزامي در روابط بين‌الملل تبديل شده بود؛ چون كشورهاي غربي و اتباع آنها، تا حقوق برون‌مرزي‌شان تضمين نمي‌شد، از رفتن به كشورهاي آسيايي يا آفريقايي خودداري مي‌كردند و به هيچگونه رابطه و دادوستد با اين كشورها تن نمي‌دادند. به عنوان مثال، ايران در جنگ با عثماني در دورة صفويه و جنگ با روسيه در عصر قاجارها به همكاري نظامي غرب نياز داشت و يا حتي براي فروش ابريشم و ساير محصولات‌، به آنان نيازمند بود و لذا ناچار بود حضور تحميلي اروپاييان را تحت قوانين كاپيتولاسيون بپذيرد. * با اين توضيحات نمايي از تاريخ كلي شكل‌گيري كاپيتولاسيون ارائه داديد. لطفاً دربارة سوابق كاپيتولاسيون در خود ايران قدري بيشتر صحبت كنيد. - در عصر ايلخانان مغول، نخستين قدم‌هاي ارتباطي ميان ايران و فرانسه برداشته شد. در 1289. م، از دربار ايلخانان دو نامه به دربار فيليپ لوبل و به دربار فيليپ اگوست فرستاده شد. در اين نامه‌ها از فرانسويان براي برقراري رابطه دعوت شده بود؛ زيرا اولاً ايلخانان، خود نيمه مسيحي بودند؛ ثانياً آنان نگران بودند كه مسلمانان منطقه متحد شوند و آنان را از سرزمينهاي خود بيرون كنند لذا فرانسويان را ترغيب مي‌كردند تا با يكديگر عليه مسلمانان متفق شوند و اورشليم را تصرف كنند. اما در آن زمان اروپا ديگر به جنگ براي به‌دست‌آوردن اورشليم تمايلي نداشت. جالب اين كه در دو نامه ايلخانان قول اعطاي امتيازات، معافيت‌ها و مصونيت‌هاي سياسي ـ اقتصادي و حقوقي بسياري به فرانسويان داده شده بود. پس از آن، شاه عباس اول كه شديداً گرفتار جنگ با عثماني بود و پيروزي خود را در گرو دست‌يابي به اسلحه مي‌دانست، براي موفقيت در اين زمينه، ابتدا پاره‌اي امتيازات و مصونيت‌هاي مذهبي ـ حقوقي به مسيحيان ايران داد و سپس آنتوني شرلي انگليسي را به دربارهاي اروپايي اعزام كرد تا هم به آنان اطمينان دهد كه حقوق مسيحيان در ايران كاملاً رعايت مي‌شود و هم اعلام كند كه نمايندگان اروپايي در صورت حضور در ايران، تابع قوانين كشور متبوع خود خواهند بود و ضمناً از معافيت مالياتي نيز بهره‌مند خواهند شد. اروپائيان پيشنهاد او را پذيرفتند و با آنكه قراردادي در اين زمينه امضا نشد، مصونيت قضايي (حق قضاوت كنسولي) و معافيت مالياتي تا آخر دورة صفويان در مورد اتباع اروپايي اعمال مي‌شد. در سال 1708. م، براي نخستين بار در تاريخ ايران، از طرف شاه سلطان حسين صفوي فرماني صادر شد كه برخي امتيازات و شرايط كاپيتولاسيون را به نفع فرانسويان مقيم ايران اعمال مي‌كرد و در آن رسماً حق قضاوت كنسولي در دعاوي بين اتباع فرانسوي و طرف‌هاي ايراني پيش‌بيني شده بود. در 1715. م، پس از مرگ لويي چهاردهم، هياتي از طرف شاه سلطان حسين به ورساي رفت و جالب اين كه مواد ديگري به فرمان قبلي اضافه شد كه يكي از آن‌ها متضمن «رعايت اصول عمل متقابل» در روابط كنسولي دو كشور بود؛ به اين معنا كه كنسول ايراني مقيم بندر مارسي در فرانسه نيز از همان امتياز كنسول فرانسه در اصفهان برخوردار شد؛ چنان‌كه اگر اعضاي هيات ايراني مقيم مارسي مرتكب جرمي ‌مي‌شدند، مطابق قوانين شرع مقدس و توسط كنسول ايراني محاكمه و مجازات مي‌شدند. تا زمان انعقاد عهدنامة تركمنچاي، حق قضاوت كنسولي ميان ايران و ساير دول جنبة تعهد متقابل داشت؛ در حالي كه در عثماني امتياز كاپيتولاسيون يك‌جانبه و به نفع دول غربي بود. اما در ايران نيز، پس از اين عهدنامه اصل عمل متقابل از سوي دول مسيحي حذف شد. عهدنامة تركمنچاي ضمن تاييد و تاكيد بر مواد مندرج در عهدنامة گلستان، بخشي از سرزمين ايران را به خاك روسيه منضم كرد. ايران از حق كشتيراني در درياي خزر محروم گرديد و روسيه انحصاراً حق تاسيس كنسولگري در شهرهاي شمال ايران را به دست آورد. همچنين مقرر شد چنانچه اتباع روسيه در ايران مرتكب جرمي شوند، كنسول آن كشور مطابق قوانين و رسوم كشور متبوع خود براي مجرمان تعيين مجازات نمايد. اين حق كه به كاپيتولاسيون شهرت يافت، در قرن نوزدهم براساس شرط «دول كاملة الوداد» به ساير كشورهاي اروپا و ايالات متحده نيز داده شد و به اين ترتيب، ايران بخشي از حاكميت ملي خود از دست داد. * اشاره كرديد كه حق قضاوت كنسولي يك موضوع حقوقي است. آيا صرفاً حقوقي است يا اين مفهوم بار سياسي، اجتماعي و . . . نيز دارد؟ - بله، كاپيتولاسيون يك مفهوم حقوقي صرف نيست، بلكه به همان نسبت يك مفهوم تاريخي، اقتصادي و اجتماعي نيز هست. اما در ابتدا، قصد و غرض از كاپيتولاسيون معاف‌كردن اتباع مسيحي و اروپايي در كشورهاي اسلامي و غيراسلامي از اعمال و اجراي قوانين داخلي اين كشورها بود و در همين كشورهاي غيراسلامي مثل ژاپن و چين نيز از وقتي كه قوانين كاپيتولاسيون از حالت دوجانبه به يكجانبه (به نفع غربي‌ها) تغيير يافت، آنها نيز ديگر حق اعمال احكام حقوقي و قضايي خود بر اتباع بيگانه را نداشتند. تا اينجا جنبة حقوقي قضيه را شامل مي‌شود اما نمونه‌هايي داريم كه اتباع بيگانه در كشور ما حتي از منطقة سكونت خاصي استفاده مي‌كرده‌اند. يعني منطقة سكونتي آنان توسط نيروهاي خودشان حفاظت مي‌شده و اين خود بخشي از كاپيتولاسيون بوده است؛ يعني اينها هيچ نوع مالياتي پرداخت نمي‌كردند؛ كه جنبة اقتصادي مساله را نشان مي‌دهد؛ ضمن آنكه‌ هيچ نوع تعهدي هم در برابر مقررات اجتماعي ما نداشتند و با دربار ارتباط مستقيم داشتند كه همگي اينها همچنان بر دامنة جنبه‌هاي متعدد كاپيتولاسيون مي‌افزايد. در زمان صفويه و به‌خصوص در زمان شاه‌عباس به اين اتباع بيگانه امتيازات بسياري داده شد. لذا ديگر نمي‌توان گفت كه كاپيتولاسيون يك اصطلاح صرفاً حقوقي است. * در ادامة بررسي اين مفهوم، بفرماييد اوضاع داخلي هر كشور ـ اعم از پذيرنده يا اعمال كننده به لحاظ تاريخ، جغرافي و يا فرهنگي ، تا چه حد در جهت‌دهي به مفهوم كاپيتولاسيون تاثيرگذار بوده‌اند؛ يعني آيا براي فهم بهتر مفهوم كاپيتولاسيون، نيازي به كسب شناخت از اوضاع داخلي كشورهاي درگير مساله نيز وجود دارد؟ - بله. كاپيتولاسيون دو چهره دارد: يك چهرة آن مربوط به اروپايي‌هايي است كه وارد ايران مي‌شدند. آنها در زمينه‌هاي صنعتي،‌ نظامي، فرهنگي و مذهبي فعاليت داشتند و متقاضي يك نوع مصونيت امنيتي و معافيت‌هاي مالياتي، اقتصادي و مصونيت‌هاي مذهبي بودند. روي ديگر آن شرايط داخلي خود ما بود. چون در كشور ما حتي تا بعد از انقلاب مشروطه، دادگاه‌هاي ما دادگاه‌هاي شرعي بود و اين دادگاه‌ها براساس نص صريح قرآن عمل مي‌‌كردند و اعمال مجازات برپاية مباني فقهي بود، مثل قطع‌كردن دست يا سنگ‌سار. واضح است كه اروپايي‌ها نمي‌توانستند به يك چنين سيستم قضايي تن دهند. براي يك تبعة مسيحي اروپايي حتي تصور آن دشوار بود كه به ايران بيايد و از چنين مجازاتي برخوردار شود. آنها مي‌گفتند كه ما خودمان پيامبر اولو‌العزم داريم، صاحب كتاب آسماني هستيم، مذهب ما را اسلام قبول كرده، بنابراين ما بايد تابع قوانين مذهبي خودمان باشيم. از طرف ديگر، آنها به وجود شرايط ناامني در كشور ما استدلال مي‌كردند ـ كه البته همين‌طور هم بود. در كشور ما شرايط ناامني حاكم بود: اموالشان را مي‌بردند، خودشان را به قتل مي‌رساندند، خلاصه آنان از هر لحاظ احساس ناامني مي‌كردند و اگر اتفاقي مي‌افتاد، تا مي‌خواستند شكايت كنند و به شكايت آنها رسيدگي شود، طول مي‌كشيد و ممكن بود بخشي از حقوق آنها تضييع شود. علاوه بر آن، بسياري از مردم به ويژه در دوره صفوي و قاجار، عناصر خارجي و مسيحي را كافر تلقي مي‌كردند و از ورود آنان به كشور راضي نبودند؛ يعني مي‌خواهم بگويم كه شرايط داخلي ما هم ـ با نظر به پاره‌اي مسائل فرهنگي، مذهبي، اجتماعي و . . . ـ تا حدودي به استحكام مباني كاپيتولاسيون و دوام آن كمك مي‌كرد. __________________ * با شنيدن نام كاپيتولاسيون، در شنونده هميشه نوعي ديدگاه منفي نسبت به آن ايجاد مي‌شود. واقعاً اين ديدگاه تا چه حد موجه است؟ يعني آيا به هيچ نحوي نمي‌توان از اين مساله تعبير مثبتي هم ارائه داد؟ - عرض كردم: كاپيتولاسيون يك پديدة استعماري است؛ يعني ذاتاً و ماهيتاً يك موضوع ناخوشايند و يك پديدة شوم مي‌باشد. به هر حال، اصل قضيه چنين است. اما شايد بتوان گفت كه ناخواسته برخي پيامدهاي مثبت را در پي داشت: بدين‌معناكه وجود كاپيتولاسيون باعث شد بسياري از كشورها، ازجمله ايران، مصر، چين، ژاپن و حتي عثماني به اين نتيجه برسند كه بايد سيستم قضايي خودشان را تغيير دهند و با توجه به آنكه شرايط نيز در قياس با گذشته فرق كرده بود، چنانكه هيات‌هاي نمايندگي اروپايي به ايران رفت‌وآمدهايي داشتند، لازم بود سيستم قضايي داخلي، با عنايت به مباني مذهبي رويكردي هم به سيستم قضايي بين‌المللي داشته باشد. خوب، اين مساله البته به سود ما بود؛ چون باعث شد سيستم قضايي ما به‌عنوان اولين سيستم داخلي در ايران مدرن شود. در حالي كه سيستم اقتصادي، مناسبات اجتماعي و مباني فرهنگي ما همچنان دست‌نخورده باقي ماند. علت اصلي اين تحول‌پذيري سيستم قضايي ما از كاپيتولاسيون، بي‌احترامي و بي‌حرمتي‌اي بود كه از ناحية اين امر متوجه ساحت ملت و نيز دولت ايران بود. بنابراين در زمان پهلوي اول براي حفظ حاكميت ملي و حفظ شأن ملت ايران، اقداماتي در راستاي تدوين قوانين و سامان‌بخشي به سيستم‌ قضايي صورت گرفت تا بهانه قراردادن عدم تناسب قوانين ايران از سوي اروپائيان به هدف تحميل و تداوم كاپيتولاسيون، از آنان گرفته شود. * پيش از اين به تاريخ شكل‌گيري كاپيتولاسيون در ايران اشاره كرديد. بفرماييد اين قضيه چندبار در كشور ما اتفاق افتاد؟ و ضمناً به مصاديق آن هم اشاره كنيد. - هيچگاه قطع نشده كه تكرار شود، بلكه از زمان شاه‌عباس به اين سو، آنچه رخ داد تكاملي محتوايي در روند كاپيتولاسيون بود؛ بدين‌معناكه تا جنگ‌هاي ايران و روس، يعني تا زماني‌كه معاهدة تركمنچاي هنوز منعقد نشده بود، قراردادهاي كاپيتولاسيون ما با كشورهاي خارجي براساس رعايت عمل متقابل بود. بسيار جالب است كه حتي در زمان شاه سلطان حسين صفوي هم كه ما قراردادي را در اين زمينه با فرانسوي‌ها امضا كرديم، همان حقوق قضايي‌اي كه ما براي اتباع فرانسوي منظور كرديم آنها نيز همان حقوق را به اتباع ما دادند. پس اين اصل متقابل كه در معاهدات رعايت مي‌شد، متضمن نوعي احترام متقابل بود كه هرگونه توهين و بي‌حرمتي را منتفي مي‌ساخت. حتي در معاهداتي از اين نوع كه با عثماني‌ها هم داشتيم، همين اصل رعايت عمل متقابل منظور مي‌شد. اما پس از آنكه براي دومين‌بار از روس‌ها شكست خورديم و معاهدة تركمنچاي در 1828. م منعقد ‌شد، روس‌ها شرايط بسيار آزاردهنده و توهين‌كننده‌اي را به‌طور يكجانبه بر ما تحميل كردند كه باعث شد كاپيتولاسيون كه تا آن موقع صرفاً جنبة حقوقي داشت، براي اولين‌بار، منحوسانه به حوزة سياست ما قدم گذارد؛ چنانكه بسياري از شاهزادگان قاجار و حتي بسياري از مردم عادي كه به كسب و تجارت مي‌پرداختند، تغيير تابعيت دادند؛ يعني تابعيت ايراني خود را رها كردند و تابعيت روسي گرفتند؛ چون ديگر اصل رعايت عمل متقابل برداشته شده بود و اين فقط اتباع روسيه بودند كه يكجانبه از حوزة قضايي و حقوقي ما مستثني بودند و ما نمي‌توانستيم به‌هيچ‌وجه متعرض آنها شويم؛ چنانكه اگر مرتكب قتلي مي‌شدند، بايستي كنسول روسيه در رشت به اين موضوع رسيدگي مي‌كرد ـ اين توهين بسيار بزرگي بود. وضعيت بدين منوال بود تا اينكه انقلاب مشروطه رخ داد و كشور ما صاحب پارلمان شد و توانست تاحدودي استقلال عمل پيدا كند. اما در اين پارلمان هم اقدامات روشن و مشخصي درخصوص كاپيتولاسيون انجام نگرفت. اما دو سال قبل از كودتاي 1299. ش رضاشاه، اتفاق جالبي رخ داد و آن، اين بود كه براي اولين‌بار در كابينة نجفقلي‌خان صمصام‌السلطنة بختياري، مطرح ‌شد كه ايران بايد از قيد كاپيتولاسيون رها شود. بنابراين، صمصام‌الدوله به وزارت خارجه دستور داد كه به نمايندگيهاي ايران در خارج از كشور و به نمايندگيهاي كشورهاي اروپايي در داخل ايران اطلاع دهيد كه ظرف مدت دو ماه آينده تمامي قوانين و مقررات مربوط به كاپيتولاسيون يك طرفه لغو خواهد شد. اما وقتي اين موضوع را بررسي كردند، به اين نتيجه رسيدند كه ايران نمي‌تواند اين كار را بكند؛ چون ايران اصلاً قاضي تحصيل‌كرده نداشت. بنابراين موضوع لغو كاپيتولاسيون باز هم مسكوت ماند. البته قبل از اين، يك‌بار در زمان وثوق‌الدوله ـ قبل از كودتا ـ چنين تصميمي گرفته شد كه باز هم به خاطر كمي قضات تحصيلكرده و فشار دولتهاي استعماري امكان لغو يك طرفة كاپيتولاسيون ميسر نبود. تا اينكه كودتاي سياه صورت گرفت و در زماني كه رضاشاه نخست‌وزير شد اطرافيان رضاشاه از قبيل علي‌اكبر خان داور به او يادآوري كردند كه بايد كوشش كنند كشور را از زير بار سنگين اين ننگ ملي (كاپيتولاسيون) رها كند. بنابراين تقريباً از سال‌هاي 1302. ش به بعد، يعني از زمان مجلس پنجم، موضوع لغو كاپيتولاسيون در محافل سياسي ايران به طور جدي شكل گرفت و در سال 1306. ش كاپيتولاسيون تقريبا لغو شد و مديريت اين كار را هم بيشتر علي‌اكبرخان داور برعهده داشت كه خود، تحصيلكردة رشتة حقوق از ژنو بود. وي براي انجام اين كار، ابتدا مذاكراتي با مراجع شيعه در قم انجام داد و متذكر شد كه يكي از عوامل استقرار و دوام كاپيتولاسيون در كشور ما وجود قوانين و دادگاه‌هاي نوين مي‌باشد. پس از تفاهم ميان آنها، قرار شد مجموعة قوانيني را تنظيم كنند ضمن آنكه با شرع مغاير نباشد و در اتخاذ يك رويكرد به مسائل حقوقي اروپا، كاري كنند كه مجموعة حقوقي ايران با مجموعة حقوقي اروپا نوعي ارتباط و هماهنگي نسبي داشته باشد. اين اقدامات موثر واقع شد؛ چنانكه از اين سال (1306. ش) به بعد عملاً كاپيتولاسيون در ايران از بين رفت. (در كابينة مستوفي‌الممالك مجلس شوراي ملي لغو يك‌طرفة كاپيتولاسيون را در ارديبهشت 1306 را تصويب كرد و توسط وزارت امور خارجه مراتب به اطلاع نمايندگي‌هاي سياسي خارجي در ايران رسيد. اين اقدام با واكنش‌هاي شديد برخي كشورها از جمله اسپانيا روبه‌رو شد. فرانسه نخستين كشوري بود كه تصميم دولت ايران را پذيرفت. دول ديگر غربي به مرور مجبور به پذيرش اين تصميم شدند.) * زمينه‌هاي ظهور كاپيتولاسيون و ريشه‌هاي آن در تاريخ معاصر چه بود و چه تاثيراتي بر زندگي اجتماعي، سياسي ايرانيان گذاشت و تبعات آن چه بود؟ - اولين زمينة شكل‌گيري كاپيتولاسيون در ايران، ناسازگاري سازمان قضايي ما با سازمان قضايي اروپائيان بود. ما نمي‌توانستيم اروپاييان را به كشورمان راه ندهيم چون در زمان صفويه و حتي قاجاريه تهديدهايي از جانب همسايگانمان، به ويژه از ناحية عثماني، عليه ما مي‌شد كه ناگزير كشور بايد را به سمت صنعتي‌كردن و مسلح‌كردن حركت مي‌داديم؛ گذشته از آن، از زمان ناصرالدين شاه به اين طرف كه موج مدرنيزاسيون در ايران شكل گرفت، هر روز هيات‌هاي نمايندگي اروپايي در مسائل تجاري، سياسي، مذهبي و اقتصادي وارد ايران مي‌شدند. بنابراين ما نمي‌توانستيم از حضور اروپائيان صرف‌نظر كنيم؛ و از طرف ديگر ما از وجود نيروي متخصص آگاه به حقوق اروپا بي‌بهره بوديم؛ بنابراين ناچار بوديم اين شرايط را بپذيريم ـ حالا ولو تحميلي هم مي‌بود ـ اما شايد اين تحميل از جهاتي هم به نفع ما بود؛ يعني غير از اين، كاري از دست ما برنمي‌آمد. ما ناچار بوديم؛ چون نقص از طرف ما بود. اين ناتواني و نقص ما باعث مي‌شد همة كشورهايي كه با ايران كوچكترين سهمي از مراوده يا معاملات داشتند از اين امتياز برخوردار شوند و دولت ايران هم خيلي سخاوتمندانه اين امكان را در اختيار آنان مي‌گذاشت و راهي هم جز اين نداشت. * گفتيد كه علي‌اكبرخان داور در زمان رضاخان اين قانون را لغو كرد. چرا محمدرضاشاه باز هم حاضر شد اين قانون را احياء كند؟ در ضمن آيا فشار خارجي هم در اين قضيه نقش داشت؟ - اجازه بدهيد نگاهي مختصر به وضعيت بين‌المللي دهة 1960 به بعد داشته باشيم و ببينيم امريكائيها نسبت به ايران از دهه 1960 به بعد چه رفتار سياسي داشتند. دهه 1960 با رياست‌جمهوري كندي از حزب دموكرات در امريكا شروع مي‌شود و اين زماني است كه امريكا در ويتنام سخت درگير جنگ بود. دموكرات‌ها در كل با شاه رابطة مناسبي نداشتند؛ چون شعار آنان، اجراي اعلامية حقوق بشر بود، و لذا به دستگيري و حبس تعداد زيادي از زندانيان سياسي، محدودكردن مطبوعات، عدم آزادي‌هاي فردي، و زير پاگذاشتن حقوق اجتماعي افراد توسط شاه، اعتراض داشتند. كندي به‌خاطر اين كارها شاه را تحت فشار قرار مي‌داد و حتي از دادن اعتبارات نظامي به ايران خودداري مي‌كرد. او (كندي) طرح‌هايي داشت كه از جملة آنها طرح «اتحاد براي پيشرفت» بود كه به ايران نيز مرتبط مي‌شد. او تئوري بسيار بزرگ و پرحجمي را مطرح كرد كه اعلام مي‌داشت: كشورهاي جهان سوم بايد به سمت و سويي دموكراتيك حركت كنند كه شايد الان هم بوش در خاورميانه به‌ دنبال همين هدف است. كندي تصميم داشت سياست كمك به شاه و حمايت از او را به سياست نزديكي با مردم تبديل كند؛ بنابراين لايحة اصلاحات ارضي، گسترش موسسات آموزش عالي، تئوري درهاي باز سياسي و نزديكي به جبهة ملي را مطرح كرد. شاه ديگر از چشم امريكائي‌ها افتاده بود. امريكائي‌ها ديگر چندان تمايلي به اعطاي كمك‌هاي نظامي ـ اقتصادي به شاه نداشتند و لذا روابط شاه با امريكا به شدت نزول كرد. فشارهاي امريكا تضعيف قدرت شاه را در پي داشت و اين نيز به نوبة خود باعث شد كه رفته‌رفته تاحدودي برخي كانونهاي مبارزه در ايران شكل بگيرد. كندي در 1963. م ترور شد. بعد از كندي، جانسون رئيس‌جمهور شد كه از حزب جمهوري‌خواه بود و معمولاً شاه با جمهوري‌خواهان رابطه‌اي نزديك‌تر داشت. مخصوصاً اينكه نيكسون از دوستان صميمي شاه نيز بود؛ به‌گونه‌اي كه با هم ارتباطات مكاتبه‌‌اي و صحبت‌هاي تلفني طولاني داشتند. لذا، يك بار ديگر كمك‌هاي نظامي امريكا به ايران افزايش يافت و به تبع آن، هيات‌هاي مستشاري امريكائي وارد ايران شدند. يعني برعكس زمان كندي كه سعي مي‌شد قدرت نظامي شاه محدود گردد در زمان نيكسون كمك‌ها به شاه افزايش يافت تا شاه بتواند به‌عنوان ژاندارم منطقه مطرح شده و جنبشهاي ماركسيستي و نيز جنبشهاي ضد امريكائي منطقه و ايران را سركوب كند. بنابراين در راستاي رويكرد جديد نيكسون و اعطاي امتيازات و اعتبارات نظامي امريكا به شاه، تعداد مستشاران امريكائي در ايران زياد شد. بنابراين اولين انتظار آنان اين بود كه از يك مصونيت قضايي برخوردار شوند. سرانجام اين موضوع مطرح شد و متاسفانه مجلس شورا و سنا نيز اين طرح را تصويب كردند كه امام هم به ‌عنوان يك نقطه ضعف رژيم به آن اشاره كردند. * وقتي اين قانون تصويب شد، برخي گروه‌هاي داخلي به اين مساله اعتراض كردند. لطفاً دربارة اين گروه‌ها و تفكيكشان و نيز دربارة اشخاص برجسته در اين اعتراضات توضيح دهيد؟ - در زمان كندي كه رابطه امريكا با شاه تقليل يافت، گروه‌هاي مخالف شاه قدرت بيشتري پيدا كردند كه از جملة آن گروه‌ها روحانيت و جبهة ملي دوم بودند.‌ اين موضوع، همزمان شد با صدور فرمان انقلاب شاه و ملت و صدور فرمان شش‌ماده‌اي شاه كه از جملة فرامين آن، آزادي زنان بود. يكي از قوي‌ترين گروه‌هاي سازمان‌يافته‌اي كه با مردم بيشتر ارتباط داشتند روحانيون بودند كه نهاد روحانيت تحت رهبري امام خميني رفته‌رفته به يك نهاد ضدسلطنتي تبديل شد و همچنانكه عرض كردم، يكي از ايرادهاي اساسي امام(ره) بر دولت پهلوي همين اعطاي كاپيتولاسيون بود. امام خميني همواره از دو جنبه به رژيم شاه ايراد مي‌گرفت: يكي در زمينة مسائل داخلي و ديگري در زمينة مسائل سياست خارجي؛ كه مسائل مربوط به فقر گسترده، عدم رعايت عدالت و تقلب در انتخابات از جملة مسائل داخلي بودند و در زمينة سياست خارجي، امام توجه بيش از حد شاه به برقراري و استحكام رابطه با اسرائيل و اطاعت‌پذيري از امريكا را محكوم مي‌كرد. البته در اوايل، امام متعرض نفس حكومت شاه نمي‌شد، يعني مخالفت امام، مخالفت با سلطنت نبود بلكه امام شديداً به شاه درخصوص عدم رعايت قانون اساسي تذكر مي‌دادند؛ اما پس از آنكه شاه به اين موضوعات توجه نكرد و يك‌بار نيز به قم سفر كرد و مورد استقبال مطلوب مراجع قرار نگرفت، نسبت به قم و مراجع رفتاري غيرمعقول از خود نشان داد و بدين‌ترتيب مرحلة دوم اختلافات شروع شد؛ يعني اختلاف روحانيت (امام) با دربار به مسايل بنيادي كشيده شد. اسدالله علم نخست‌وزير شاه در 13 مهر 1341 تصويب‌نامه‌اي را منتشر كرد مبني بر آن‌كه به هيات مستشاري امريكا براساس كنوانسيون وين ـ كه متضمن اعطاي مصونيت ديپلماتيك به هيات‌هاي نمايندگي خارجي مي‌باشد ـ مصونيت‌قضايي داده شد. امام به اين اقدام غيرقانوني دولت اعتراض كرد و طي سخنان پرشور و اعتراض‌آميزي عليه شاه، اين اقدام حكومت را محكوم نمود. در پي اين سخنان، ايشان را در 13 آبان 1343 به تركيه تبعيد كردند. * گروه‌هاي ملي‌گرا در اين قضيه چقدر نقش داشتند؟ - امريكائي‌ها از جبهه ملي چندان راضي نبودند؛ چون نمايندة جبهه ملي دكتر مصدق بود و امريكائي‌ها معتقد بودند كه دكتر مصدق يك سياستمدار يك‌دنده و لجوج است كه نمي‌توانند با او به تفاهم برسند و بعد از آنكه جبهه ملي دوم هم تشكيل شد يعني در زمان دكتر اميني كه به عنوان نخست‌وزير روابط نزديكي با كندي داشت امريكائي‌ها كوشش كردند نيروهاي خوشنام جبهة ملي را وارد دستگاه كنند و دكتر اميني نيز براي آنكه قدري اوضاع را آرام كند، دو سه نفر از نيروهاي برجستة ملي نظير الهيار صالح را وارد كابينه‌ كرد. * مگر در دهه‌هاي چهل و پنجاه چه شرايطي حاكم بود كه باعث شد در آن زمان موضوع مهمي چون كاپيتولاسيون و طرح قضاوت كنسولي، با آن سابقه‌اي كه داشت، دوباره به مجلس بيايد و تصويب شود؟ - يكي از اشتباهات بزرگ شاه در زمان تصويب اين قانون همين بود؛ يعني علي‌رغم توصيه‌هايي كه امريكائي‌ها مبني بر لزوم اتخاذ يك رويكرد جديد در قبال مردم به شاه مي‌كردند، او به مردم و خواست و اراده مردم بي‌توجهي كرد و از آنان تا حد زيادي فاصله گرفت؛ يعني يك حلقة محدود از نيروهاي وفادار و سرسپرده به‌وجود آورد و با همان نيروها مي‌خواست ايران را اداره و آباد كند و معتقد بود كه شايد مردم ايران اصلاً‌ مفهوم توسعه را نمي‌پذيرند. به‌ويژه‌آنكه، يك اقتصاددان برجستة امريكائي به‌نام روستو كه اكنون نيز نظرية توسعة او در ايران تدريس مي‌شود و از دوستان صميمي شاه و از مشاوران نزديك رئيس‌جمهور امريكا بود مدتي در ايران ماند و راه‌هاي توسعة اقتصادي را با شاه در ميان گذاشت و به هنگام بازگشت، به رئيس‌جمهور امريكا توصيه كرد كه بايد شاه را نگه ‌دارد چون او تنها كسي است كه به دليل سنت‌هاي ديرينه، مي‌تواند ايران را حفظ كند و حتي جنبش‌هاي ضدحكومتي را سركوب كند. اين بي‌توجهي شاه به مردم، اولين اشتباه او در اداره مدرن جامعة آن روز ايران بود. دهن‌كجي شاه به مردم، باعث شد مردم نيز بيشتر درقبال رفتارهاي شاه واكنش منفي نشان دهند. متاسفانه شاه هر روز بيش از پيش به سمت و جانب امريكا حركت مي‌كرد تا به خيال خود بتواند به يك قدرت نظامي فرامنطقه‌اي تبديل شود. محمدرضا پهلوي معتقد بود كه ايران با برنامه‌هاي او تا سال 2000. م به هشتمين قدرت نظامي و مدرن دنيا تبديل خواهد شد. دقيقاً با همين نگرش‌هاي ذهنيت‌گرا بود كه شاه تصويب كاپيتولاسيون را در قياس با منافع متصورة خيالي محمل ارزش سوء چنداني نمي‌ديد. كه عاقبت اين نگرش‌هاي ذهنيت‌گرا باعث شد حوزه‌هاي مخالفت و گروه‌هاي مبارز عليه او روزبه‌روز وسعت و قدرت بيشتري پيدا كنند. در دوره كندي كوشش شد تا با مقاومت علي اميني نخست‌وزير، فضاي سياسي باز شود. جبهة ملي دوم شكل گرفت و الهيار صالح وارد مجلس شد. همچنين ارسنجاني وزيركشاورزي شد و طرح اصلاحات ارضي را به اجرا درآورد. * پيش از اين، تا حدودي به نقش امام(ره) اشاره كرديد، لطفا در اين خصوص كه امام در اين قضيه چه‌قدر تاثيرگذار بودند و با تصويب قانون كاپيتولاسيون در مجلس چگونه مخالفت كردند، بيشتر توضيح دهيد. - اولين مخالفت‌هايي كه روحانيت در ارتباط با اقدامات شاه از خود نشان داد مخالفت با لوايح شش‌گانه بود كه در زمان دكتر اميني و با وزارت حسن ارسنجاني، وزيركشاورزي، از سال‌هاي آخر دهه سي در ايران شكل گرفت. بنابراين بايد گفت كه مخالفت با اصلاحات ارضي اولين نقطة رويارويي روحانيت مترقي با شاه بود و شاه همچنان به اين موضوع نيز توجهي نكرد. البته پس از دكتر اميني كه مدت نخست‌وزيري او هم كوتاه بود و با شاه هم ارتباط نامطلوبي داشت، بلافاصله علم بر سر كار آمد كه از دوستان صميمي شاه به شمار مي‌رفت و امريكائي‌ها تا حدودي او را قبول داشتند. علم آمد و تا حد زيادي جريان اصلاحات ارضي را آرام كرد؛ به اين صورت كه با دادن امتيازاتي به زمين‌داران بزرگ روند اصلاحات ارضي را كند كرد. بار ديگر، تقريباً سال چهل و چهل‌ويك بود كه مساله تنظيم لايحة شش‌گانة شاه تحت عنوان انقلاب شاه و ملت شكل گرفت و باز روحانيت با بخش عظيمي از اين مواد شش‌گانه به مخالفت برخاست؛ حضرت امام‌(ره) با اين مواد مخالفت كرد اما باز هم شاه توجهي نكرد. تا اينكه مساله آبان 1343 به ‌وجود آمد كه البته قبل از آن هم نيروهاي نظامي شاه به مدرسة فيضيه حمله كردند كه چند تن از طلاب در اين ماجرا كشته شدند. از پانزده خرداد به بعد، اين اختلافات، ديگر شكل سازمان‌يافته‌اي به خود گرفت. شاه هم در يك سخنراني توهين‌آميز روحانيت را ارتجاع سياه در برابر ارتجاع سرخ ناميد (منظور او از ارتجاع سرخ حزب توده بود.) شاه گفت: ارتجاع سياه، يعني روحانيت، بيشتر از ارتجاع سرخ به ايران خيانت كرده‌اند. اين جملات خشم شديد مردم را در برداشت و گروه‌هاي طرفدار روحانيت، يعني دانشگاهيان، بازاريان، كارمندان و كارگران در قالب‌هاي سازمان‌يافته به مبارزه برخاستند. البته با تبعيد امام(ره) به تركيه و سركوب جنبش مردم توسط نيروهاي نظامي، ظاهراً شاه بر امواج قيام عمومي مسلط شد و جريان اعطاي كاپيتولاسيون به مستشاران امريكائي ادامه يافت و شاه براي تسلي خاطر امام، اسدالله علم را بر كنار كرد و حسنعلي منصور را به نخست‌وزيري برگزيد. * همانطور كه مي‌دانيد در دهه‌هاي 1960 و 1970 ميلادي يك سري تحولات در سطح دنيا نظير اعلام استقلال كشورها روي داد. به نظر شما نظام بين‌الملل چقدر توانست كمك كند به مخالفين كاپيتولاسيون در ايران؟ - نخستين كشوري كه يك‌جانبه كاپيتولاسيون را لغو كرد، ژاپن در 1899. م بود. كه پس از آن ساير كشورها نيز دست به اقدام مشابه زدند. لغو كاپيتولاسيون تا حدود زيادي ناشي از تغيير در شرايط و نظام بين‌الملل بود. زيرا اصول چهارده‌گانة ويلسون، رئيس‌جمهور امريكا، در پايان جنگ جهاني اول، و تضمين امنيت و استقلال تمام كشورهاي تحت سلطه، از سوي امريكا و شوروي پس از جنگ جهاني دوم و پيدايش جنبش‌هاي استقلال‌طلبانه در كشورهاي تحت سلطه، ادامة سياست كاپيتولاسيون توسط غربي‌ها را عملاً ناممكن ساخته بود. اما برخي از كشورها از جمله امريكا در كشورهايي مثل ايران امتيازاتي براي حفظ امنيت اتباع نظامي خود به دست آوردند كه چهرة جديدي از كاپيتولاسيون بود و شاه براي حفظ رابطة خود با امريكا مجبور بود اين امتياز را به آنان بدهد. * بدين ترتيب بود كه در زمان محمدرضا اين قانون مجدداً تصويب شد. - بله. اين تصويب با آن زماني كه شما مي‌گوييد، مقداري تفاوت داشت. عرض كردم، بحث كاپيتولاسيون بيشتر به همان دوره‌هاي دهة 1970، يعني به زمان نيكسون برمي‌گردد كه مستشاران امريكائي در ايران تعدادشان بسيار زياد شده بود. گرچه سيستم حقوقي ايران در دوره پهلوي تا حدودي مدرن شده بود، يعني ما دادگستري داشتيم، دادگاه‌هاي ما ديگر تقريباً دادگاه‌هاي غيرشرعي بود و به‌ويژه دادگاههاي جنايي ما كاملاً غيرشرعي شده بودند اما امريكائي‌ها باز هم در ايران احساس ناامني مي‌كردند لذا اعطاي امتيازات و كمك‌هاي نظامي به ايران را به اعطاي مصونيت حقوقي و قضايي به مستشاران امريكائي از سيستم حقوقي ايران مشروط كردند كه به تصويب رسيد و اجرا هم شد. *آيا در اين تصويب كاپيتولاسيون در زمان محمدرضاشاه تحولات جهاني نيز تاثير داشت؟ - امريكائي‌ها بعد از جنگ ويتنام و حتي از همان دوران جنگ، به اين نتيجه رسيدند كه حضور مستقيم امريكا در جنگ‌هاي منطقه‌اي مثل جنگ ظفار، جنگ ويتنام و جنگ كره، كاملاً به زيان آنان است؛ يعني نيروهاي امريكائي كشته مي‌شوند، امريكا حيثيتش را از دست مي‌دهد، جنگ براي روساي امريكا ايجاد سرشكستگي مي‌كند و كسب آراي مردم را در انتخابات براي آنان دشوار مي‌سازد. بنابراين نيكسون تئوري خود را‌ تحت عنوان «ويتنامي‌كردن جنگ ويتنام» مطرح كرد؛ به اين معنا كه امريكا از همان نيروهاي محلي ويتنامي مخالف كمونيسم استفاده مي‌كرد، به آنها تعليمات نظامي مي‌داد، اسلحه و پول در اختيار آنها مي‌گذاشت و آنها هم با كمونيست‌هاي ويتنام مي‌جنگيدند. امريكا در منطقة خاورميانه نيز دقيقاً همين كار را كرد و يكي از دلايل اعزام گستردة مستشاران امريكائي به ايران نيز همين مساله بود. امريكائي‌ها نيروهاي منطقه‌اي و ازجمله سربازان ايران را تعليم مي‌دادند و اين سربازها مي‌رفتند و با جنبش ماركسيستي ظفار مي‌جنگيدند و خود امريكا ديگر مستقيماً در اين قضايا دخالت نمي‌كرد. بنابراين به خاطر اين كمك‌هاي امريكا و نيز دوستي و صميميت ميان نيكسون و شاه، شاه با توجه به نفوذ خود بر مجلس، اين نهاد را مجبور كرد كه اين مصونيت حقوقي را براي نظاميان امريكا به تصويب برساند. *فقط اين مصونيت مختص امريكايي‌ها بود يا كشورهاي ديگر را هم شامل مي‌شد؟ - اعطاي حق قضاوت كنسولي يا همان كاپيتولاسيون در ايران فقط مخصوص امريكائي‌ها بود. *به ‌نظر مي‌رسد قانون كاپيتولاسيون كه در زمان محمدرضا پهلوي به تصويب رسيد، چيزي جز تسري مفاد كنوانسيون وين در خصوص مصونيت ديپلماتيك به افراد نظامي نبود، آيا اين نظر را قبول داريد؟ - بله همينطور است. يعني همان مصونيت‌هاي ديپلماتيك را به نظامي‌ها دادند. * آيا مي‌شود مفاد كنوانسيون‌ها را اين چنين تسري داد؟ - خير، به هيچ عنوان. اين فقط برداشت سيستم قانونگذاري ما بود، برداشتي كه نادرست و در واقع فرار از قانون بود؛ در آن زمان چنين تصور مي‌شد كه نظامي‌ها هم مي‌توانند از معافيت‌هاي ديپلماتيك هيات‌هاي نمايندگي خارجي استفاده كنند و به همين دليل معافيت‌هاي ديپلماتيك به نظاميان امريكائي نيز تسري داده شد. *آقاي دكتر به نظر شما چرا حكومت پهلوي به‌محض مخالفت سريع امام خميني (ره) با قانون كاپيتولاسيون فوراً به تبعيد ايشان اقدام كرد؟ آيا تصويب اين قانون براي رژيم خيلي مهم بود يا رژيم پهلوي به دنبال بهانه‌اي بود تا امام را تبعيد كند؟ - نه، پيش از اين نيز گفتم مساله كاپيتولاسيون مهمترين مساله براي تبعيد امام نبود و مسائل خيلي وسيع و گسترده‌تري در ميان بود. مخالفت‌هاي صريحي كه امام(ره) با شاه و عملكرد او در سياست داخلي و خارجي مي‌كرد در تبعيد ايشان موثر بود. براي اينكه شاه به دنيا و مخصوصاً امريكائي‌ها نشان دهد كه بر اوضاع كشور كاملاً مسلط است، هم دست به يك تهاجم نظامي عليه جنبش‌هايي مثل پانزده خرداد زد و هم امام را تبعيد كرد تا بتواند مساله را خاتمه‌يافته تلقي كند؛ و اطمينان، رضايت و دوستي امريكا را به دست آورد. تبعيد امام صرفاً‌ با كاپيتولاسيون ارتباط نداشت بلكه دلايل ديگري هم داشت. اعتراضات امام خميني بسيار وسيع‌تر از كاپيتولاسيون بود. حتي در انتخابات مجلس بيست‌ويكم امام به‌قدري معترض شد كه شاه ناچار شد انتخابات مجلس بيست‌ويكم را ابطال كند. پس تبعيد امام صرفاً به‌خاطر بحث كاپيتولاسيون نبود. *موضع انقلاب اسلامي در خصوص قانون كاپيتولاسيون چه بود و چه برخوردي با آن كرد؟ - انقلاب اسلامي به صورت يك‌طرفه كاپيتولاسيون را لغو كرد. طبيعي است وقتي كه انقلاب به پيروزي رسيد نگاه خصمانه‌اي نسبت به كاپيتولاسيون داشته باشد. * هر قانوني كه تصويب مي‌شود، طبعاً تاثيرات عيني و بيروني نيز دارد. لطفا بفرماييد كاپيتولاسيون كه اين چنين به مرور زمان شكل گرفت و براي مدتي طولاني هم دوام آورد چه عواقب يا نتايجي در حوزة فرهنگ و هويت جمعي ما در دوران معاصر در بر داشت؟ - كاپيتولاسيون نتايج منفي بسياري داشت. از زمان انعقاد قرارداد تركمنچاي كه مفهوم كاپيتولاسيون به صورت يك‌جانبه در جامعة‌ ما به اجرا گذاشته شد، ضمن اينكه قشر بسيار كمي از مردم احساس حقارت در برابر اروپايي‌ها مي‌كردند، تعدادي از اين افراد حتي شاهزادگان و تجار كه با روسيه ارتباط نزديك‌تري داشتند، نظر به ملاحظات بازرگاني مي‌آمدند و ترك تابعيت مي‌كردند. اينها همه نشان‌دهندة ناتواني و ضعف قدرت حكومت ما بود. البته اين تنها ما نبوديم كه مجبور شديم كاپيتولاسيون را بپذيريم بلكه عثماني و چين و ژاپن، همه پذيرفته بودند. بنابراين، اين مساله يك امر عمومي بود و خاص ايران نبود. اما چون ما اين نگاه فراگير را به مساله نداريم، فكر مي‌‌كنيم اين نقص فقط در جامعة ايران وجود داشته، درحالي كه كشورهاي ديگري نيز (عثماني، چين، ژاپن و حتي مصر) مثل ما ناچار شدند اين قانون را بپذيرند؛ چون يك مساله جهاني بود و آنها براي اينكه بتوانند با اروپاييها ارتباط داشته باشند و نمي‌توانستند بدون همكاري با اروپايي‌ها در دنيا زندگي كنند، ناچار شدند به اين وضعيت تن دهند و اين خاص حكومت‌هاي ايران نبود. از زمان ناصرالدين شاه كه جامعة ايران تصميم گرفت به سمت مدرنيزاسيون حركت كند، ناچار بوديم كه با اروپايي‌ها در ارتباط باشيم. آنها براي ما اولين كارخانة قند و كارخانة ريسندگي و بافندگي را آوردند و اگر قرار بود كه ما به اين سمت‌وسو حركت كنيم، ما هم ناچار بوديم همان كاري را بكنيم كه تركيه و عثماني و چين و ژاپن كردند. اين‌كه مي‌گوييم كاپيتولاسيون قابل مذمت است، از جهت شأن اجتماعي و ملي است، والا اين خواست ما نبوده و ما تنها نبوديم كه اين كار را كرديم. يك امر الزامي و يك پديدة جهاني به‌وجودآمده از سوي مغرب‌زمين بود، مثل استعمار كه همة كشورها را دربرگرفت و هيچ كشوري به خواست خود مستعمره نشد. * ضمن تشكر مجدد از شما، سوال خاص ديگري ندارم. اگر جنابعالي توضيحي داريد بفرماييد. - نظر خاصي ندارم. فقط عمداً به برخي قسمت‌ها قدري كمتر اشاره كردم تا كار شما نظم و ترتيب بيشتري بگيرد و مفهوم كاپيتولاسيون راحت‌تر به ذهن خوانندگان متبادر شود. در ضمن از شما و ساير دوستانتان در ماهنامه زمانه كه به مسايل تاريخ معاصر مي‌پردازيد و به خاطر اين فرصتي كه در اختيارم گذاشتيد متشكرم.