تصاحب رياست عاليه قشون برّي و بحري از سوي رضاخان در اسناد وزارت خارجه آمريكا

تلاش دوم رضا [خان] براي قرار گرفتن در رأس مملکت نيز با يک افتضاح و رسوايي کامل همراه بود. در تاريخ 14 فوريه 1925، يعني دو روز پس از اتمام «ضرب‌الاجل» رضا خان، مجلس با تصويب لايحه‌اي عنوانِ «رياست عالية كل قواي دفاعيه و تأمينيه مملكتي را مخصوص آقاي رضاخان سردار سپه دانست.»*
موري خاطرنشان مي‌کند که مجلس جسارت «اعطا» و يا «تفويض» سمت حاضر را به رضا خان نداشت. علاوه بر اين، از اعطاي عنوان «فرمانفرمايي کل قشون» هم پرهيز کرد زيرا در قانون اساسي ايران عنوان فوق مخصوص پادشاه است. رضا خان کاملاً خوار و ذليل شده بود: «در اينکه سردار سپه دلش مي‌خواست نايب‌السلطنه يا حتي شاه بشود هيچ بحثي نيست، و اينکه، حداقل چيزي که مي‌توان گفت، بجاي آن به داشتن سمتِ دون مرتبه‌تر رياست عاليه کل قوا تن داده است نيز به همان اندازه مسلّم است... حال رييس‌الوزرا مجبور شده تنها راه باقيمانده را برود، يعني شاه را که براي بي‌اعتباري و حتي خلعش از سلطنت از هيچ تلاشي فروگذار نکرده بود به ايران دعوت کند تا قدرتي را که خودش، يعني سردار سپه، مشتاقانه به دنبال تصاحبش بود، متصدي شود. او در آخرين نطقي که در مجلس داشت اين وعده را به نمايندگان داد، همان مجلسي که نُه روز پيش در آن اعلام کرده بود که هرگونه همکاري بين او و شاه غيرممکن است.
البته گفتن ندارد که سردار سپه هيچ شباهتي به هامپتي دامپتي* ندارد!» موري بر اين عقيده بود که انگليسي‌ها در دقيقه آخر به اين نتيجه رسيده‌اند که مخالفت داخلي و خصومت روس‌ها با رضا [خان] بيش از حدّ قوي است. آنها با اکراه حمايت‌شان را از رضا دريغ داشته و حتي سعي کرده بودند با وانمود کردن اينکه به مخالفانش دلگرمي مي‌دهند وجهه خود را حفظ کنند. انگليسي‌ها يک بار ديگر وقتي که در بحبوحه جنبش جمهوري‌خواهي از شدّت مخالفت‌هاي داخلي و روس‌ها خبردار شدند هم اين کار را کرده بودند. ولي اعلام اين خبر که رضا [خان] از شاه «دعوت کرده است» تا به ايران برگردد براي انگليسي‌ها بسيار ناگوار بود. رويترز نيوز به نقل از روزنامة ديلي تلگرافِ مورخ 17 فوريه 1925 گزارشي منتشر ساخت که جالب توجه بود، زيرا اقدام مجلس را تحريف کرده و همچنين نشان مي‌دهد که انگليسي‌ها مخالف بازگشت شاه بودند: «خبرنگار سياسي ديلي تلگراف گزارش مي‌دهد که برخي محافل سياسي بر اين باورند که سردار سپه پس از تصويب قانون تفويض فرماندهي کل قوا به او که تا بحال مخصوص پادشاه بوده و عملاً او را به ديکتاتور نظامي ايران تبديل مي‌کند، قصد و نيّت عجيبي در سر دارد، عبارت از اينکه مجلس بايد يک بار ديگر رسماً از شاه دعوت کند تا به کشور برگردد. ولي هدف از اين دعوت چيست و اگر با توجه به شرايط موجود شاه از بازگشت به کشور خودداري کند چه عواقبي خواهد داشت سئوالاتي است که فقط با حدس و گمان مي‌توان به آنها پاسخ داد.»
از نظر موري، مخالفت‌هاي داخلي همراه با مخالفت روس‌ها دليل اصلي شکست تلاش‌هاي رضا [خان] بود. روس‌ها «همان اول بازي او را تنها گذاشتند و حتي ظنّ آن مي‌رفت که با جناح سلطنت‌طلب وارد مغازله شده است.» جريان‌هاي مخالف داخلي عبارت بود از جناح مستقل و جناح روحانيون مجلس. روحانيون با هرگونه تغييري به نفع رضا [خان] مخالف بودند. موري مي‌نويسد: «برغم تلاش‌هاي بي‌وقفة رييس‌الوزرا براي مماشات با آنها، [روحانيون] قاطعانه با هر گونه تغييري، علي‌الخصوص تغييري که قدرت اهريمني‌شان را تهديد کند، مخالفند.» موري با توجه به مخالفت روحانيون و ضعف سياسي رضا [خان] که او را «بُتي سفالين» مي‌نامد، مي‌گويد که مخالفانش قصد داشتند کارش را يکسره کنند و اينکه «آن دسته از دولتمردان زيرک‌تر و آينده‌نگرتر ايران، نظير آنهايي که جناح مستقل را تشکيل مي‌دهند، با استفاده از اتفاقي که هم اکنون افتاده است نه فقط سعي دارند تمامي اميدهاي رييس‌الوزرا براي رسيدن به مدارج بالاتر را نقش بر آب کنند، بلکه مي‌خواهند با گذاشتن اسباب بازي پر زرق و برقي در دستان او حواسش را پرت کنند و زمينه را براي حذف هميشگي‌اش از عرصه عمومي زندگي سياسي ايران مهيا سازند. حسين علاء صحت اين تحليل‌ها را تأييد کرده و گفته است که جناحش اميدوار است که در آينده نزديک مستوفي‌الممالک جاي سردار سپه را در مقام رياست وزرا بگيرد.»  در اينجا موري سئوالي بديهي مي‌پرسد: «شايد ناظراني که از دور به تماشاي اوضاع نشسته‌اند از خود بپرسند، چنانکه ناظراني که حتي در داخل اين مملکت هستند نيز بارها از خود پرسيده‌اند، چرا وقتي راههاي قانوني شکست خورد، سردار سپه، که همة ارتش پشتش بود، در مواقع اضطراري مثل امروز يا ماه مارس گذشته از قوة قهريه استفاده نکرد. از نظر من پاسخ آن بسيار ساده است. هرچند در اينکه او فرماندة ارتشي شخصي است ترديدي وجود ندارد، اخيراً اين سئوال پيش آمده که آيا وفاداري کل ارتش [به رضا خان] به اندازه‌اي هست که بتواند در مواقع بحراني بر حمايت آن تکيه کند... يادمان باشد که ارتش ايران ترکيبي از پس‌مانده‌هاي بريگاد قديمي قزاق، نيروهاي امنيه، و تفنگداران جنوب ايران است: يعني عناصر نامتجانسي که سردار سپه، که خود ذاتاً يک قزاق است، هرگز نتوانسته با يکديگر جوش بدهد و متحد سازد. علاوه بر اين، دسيسه‌هاي منفعت‌طلبانه‌اي که در ميان شرقي‌ها بسيار معمول است و همينطور احساسات سلطنت‌طلبانه بسياري از افسران نجيب‌زاده‌اي که از تبعيض‌هاي سردار سپه عليه آنها در مقابل هم‌پالکي‌هاي قزاقش منزجر هستند، هم‌پالکي‌هاي قزاقي که تنها برتري‌شان وفاداري سگ‌منشانه به ارباب است، موجب تضعيف وفاداري ارتشيان به او شده است.»  در 18 فوريه 1925، موري به ديدار رضا [خان] رفته و از اينکه بحران خاتمه يافته است ابراز خوشنودي کرده بود: «در پاسخ به من اطمينان داد که هدفش از فشار بر مجلس فقط خير و صلاح ايران و اشتياقش براي تثبيت اوضاع داخلي کشور بوده است؛ هرگز خيالِ رسيدن به مقامات عالي‌تر مملکتي را در سر نداشته و صرفاً مي‌خواهد صلح و نظمي که با ارتشش به ارمغان آورده است تا ابد براي اين کشور محفوظ بماند. او با توجه به اقدام مجلس تصميم گرفته بود که از اعليحضرت بخواهد تا به کشور برگردد و وظايف پادشاهي خود را از سر بگيرد؛ تا شايد با اين کار مسئله کاملاً فيصله‌ يابد.»  رضا [خان] علاوه بر اين دست به اقداماتي براي آشتي با وليعهد نيز زده بود. موري گزارش مي‌دهد «علي‌رغم بي‌اعتنايي تکبرآميزي که رييس‌الوزرا به هنگام بازگشتش از عربستان [خوزستان] به وليعهد نشان داد، از آخرين افتضاح خفّت‌باري که برايش پيش آمده از هيچ تلاشي براي محبوب ساختن خود نزد اين شاهزاده فروگذار نکرده است، و وليعهد نيز از خدا خواسته ديکتاتور ايران را مورد مرحمت خويش قرار دهد.» در اولين ملاقات سردار سپه و وليعهد توافق شد که آن دو فقط درباره مسايل آتي با يکديگر صحبت کنند، و رضا خان در خاتمة ديدار گفته بود که «مطابق با رسم و رسوم جهاني» پادشاه بايد به رييس‌الوزرايش افتخار بدهد و شخصاً به ديدارش برود: «شاهزاده با درخواست او موافقت کرد و روز 28 فوريه به ديدنش رفت. مطبوعات تحت کنترل دولت نيز اين اتفاق را در بوق و کرنا کردند، و صد البته هيچ حرفي از اولين ملاقات و شرفيابي رييس‌الوزرا به ميان نياوردند.»
در 22 فوريه 1925، که مصادف با چهارمين سالگرد کودتاي 1921 بود، رضا [خان] ضيافت شامي ترتيب داد و 200 تن از افسران بلندپايه ارتش را به اين مراسم دعوت کرد: «اهميتي که رييس‌الوزرا در حال حاضر  به اين رويداد مي‌دهد بي‌ترديد ناشي از شکست اخيرش در تصاحب آن دسته از نمادهاي قدرتي است که از زمان کودتا تا بحال ظاهراً هميشه در دسترسش بوده ولي هر گاه به آنها چنگ انداخته همچون شبحي از چنگالش گريخته‌اند... هر چند به موفقيت‌هايش مباهات مي‌کرد، ولي هيچ تمايلي به استفاده از آنها براي تحقق آمال و آرزوهاي گذشته‌اش نشان نمي‌داد. از شواهد و قرائن، مگر اينکه کاملاً خلاف واقع باشند، چنين بر مي‌آيد که کُرک و پر رضا [خان] کاملاً ريخته است، و با قدري درايت مي‌توان، احتمالاً در آينده‌اي نه چندان دور، او را متقاعد ساخت که از ايفاي نقش سياسي‌ که هيچگاه برازنده‌اش نبود دست بکشد و به رفاه و روحية همان ارتشي برسد که با دست خودش ساخته است. بدين ترتيب، از قرار معلوم در ايران هم، همچون ايتاليا و اسپانيا، ديکتاتورهاي غيرقانوني و ما‌فوق قانون دارند محبوبيت مردمي‌شان را از دست مي‌دهند.» از نظر موري با رفتن رضا [خان] به محاق و بازگشت احمد شاه به ايران، و ادامه کارِ هيأت مالي آمريکايي مي‌شد قدري به آينده اين کشور اميدوار بود: «اوضاع هم اينک به وضع سابقش برگشته است. سيّد [ضيا‌ءالدين] رفته است، و سردار سپه هم بدون شک خواهد رفت، و قرار است شاه به قصرهاي زهوار در رفته‌اش بيايد و وظايف خطيرش را از سر بگيرد. برغم چشم‌انداز نسبتاً تاريکي که در بالا توصيف کردم، خطاست که به عادت مألوف شرق را خطه‌اي کاملاً ايستا و بدون تغيير فرض کنيم. ايران، در طول همين سه سالي که در اين پست خدمت کرده‌ام، به طور ملموسي تحول يافته است. حضور هيأت مالي آمريکايي، با همة فراز و نشيب‌ها و اهداف تحقق نيافته‌اش، نقطه‌اي متمايز در سير اين تحول بوده است. همينکه هيأت مالي آمريکايي برغم مخالفت سرسختانة برخي ايراني‌هاي فاسد و قدرت‌هاي خودخواه خارجي طرفداران سرسختي دارد براي من مايه اميدواري است.»
در تاريخ 19 مارس 1924، سفارت آمريکا درخواستي از وزارت خارجة ايران دريافت کرده بود مبني بر اينکه کارمندان سفارت بايد رسماً در ضيافت رييس‌الوزرا و وزير خارجه حضور يابند، که حکايت از تغيير موضع رضا [خان] نسبت به سال گذشته داشت. کورنفلد اضافه مي‌کند: «بر خلاف دستور‌العمل‌هاي سال‌هاي گذشته، اين بار هيچ ذکري از مراسم سلام دربار نشده بود.»  سال بعد اوضاع کاملاً متفاوت بود: «احتراماً به اطلاع وزارت مي‌رساند که، پس از گذشت دو سال، دولت ايران در تاريخ 23 مارس، اجازه داد تا مراسمي به افتخار سالروز تولد و تاجگذاري اعليحضرت شاهنشاه و پيش از آن در تاريخ 21 مارس مراسم روز عيد نوروز برگزار شود. اين جشن‌ها که شامل دو مراسم سلام دربار و يک ضيافت شام بود و طي آنها از همه نمايندگان قدرت‌هاي خارجي در ايران استقبال و پذيرايي شد باشکوه‌ترين مراسمي بود که طي سال‌هاي گذشته برگزار شده است. در ميان ايراني‌هاي سرشناسي که به مراسم دعوت شده بودند سردار سپه هم ديده مي‌شد که با لباس نظامي تشريفات خود چنان اداي احترام مخلصانه‌اي به اعليحضرت کرد که مشکل مي‌شد باور داشت اين همان مردي است که يک سال پيش متکبرانه به وليعهد دستور داده بود تا جُل و پلاس و زنان حرمسرايش را از کاخ سلطنتي جمع کند و برود، و همين يک ماه پيش بود که سوداي نيابت سلطنت را در سر داشت! آن سردار سپهي که سوداي تاج و تخت يا رياست جمهوري را در سر داشت ديگر مرده است: ثروت و ترياک بال‌هايش را چيده‌اند، هر چند که اين بال‌ها هيچوقت ياراي بلندپروازي نداشتند.» موري اضافه مي‌کند: «بار ديگر شايعه بازگشت شاه بر سر زبان‌ها افتاده است، و اين مسئله در مجلس مطرح شده است که آيا بايد او را به کشور دعوت کرد يا خير. در 21 مارس از شاهزاده نصرت‌السلطنه، عموي اعليحضرت که اخيراً به ايران بازگشته است، خبردار شدم که شاه هم اکنون در پاريس است و دارد خودش را براي بازگشت به وطن آماده مي‌کند.» طبق گزارش روزنامة کوشش مورخ 9 مارس، و روزنامة شفق سرخ مورخ 15 مارس 1925، نصرت‌الدوله فيروز نامه‌اي را تهيه و به امضاي هشتاد وکيل مجلس رسانده بود که در آن از شاه درخواست مي‌شد که به کشور برگردد. «در اين قحط الرجال، احمد شاه، که شايد بي‌لياقت‌ترين و بي‌ارزش‌ترين پادشاه روي زمين باشد، قرار است يک بار ديگر بر تخت پادشاهي بنشيند.»  موري در گزارش تکميلي‌اش دو قطعه عکس از مراسم سلام دربار در تاريخ 23 مارس 1925، و مراسم سالروز تولد و تاجگذاري احمد شاه براي وزارت مي‌فرستد که هر کدام يک دنيا حرف ناگفته داشت. موري در توضيح اين دو عکس مي‌نويسد: «در عکس اول، رضا خانِ رييس‌الوزرا که اخيراً سوداي تاج و تخت داشت را مي‌بيند که متواضعانه کنار شاهزاده محمد حسن ميرزا، وليعهد ايران، ايستاده و وليعهد نيز پاي تخت مرمر که فقط پادشاهان ايران اجازة جلوس بر آن را دارند نشسته است.» موري درباره عکس دوم مي‌گويد: «در اين عکس هم گروهي غير رسمي از نمايندگان سياسي را مي‌بينيد که برخي از آنها، چنانکه در عکس پيداست، ظاهراً کراهت چنداني نسبت به حمايل‌ها و نشان‌ها ندارند.» موري که گويي مي‌خواهد بر ناراحتي انگليسي‌ها از رويدادهاي اخير تأکيد بگذارد مي‌نويسد: «چنانکه از عکس حاضر پيداست، وزير مختار بريتانيا، در ميان نمايندگاني که از سوي دولت‌هايشان مجاز به قبول نشان‌هاي خارجي هستند، تنها کسي است که نشان شير و خورشيد ندارد. مي‌توانيد لباس رسمي شب را نيز که قبلاً در تهران فقط مخصوص نماينده آمريکا بود حالا بر تن ترک‌ها، آلمان‌ها، و بلشويک‌ها هم ببينيد!»