تاريخ شاهنشاهي

سال 1355 را مي‌توان اوج قدرت حكومت شاه ناميد. در اين سال بيشتر گروه‌هاي مخالف مسلح از بين رفته بودند . قيمت نفت به بالاترين حد خود رسيده بود و كشور با فراواني منابع ارزي روبه رو بود. صداي بلند اعتراضي به گوش نمي‌رسيد، چرا كه صاحبان اين صداها يا در زندان بودند و يا در تبعيد. ايده سياسي شاه در تك حزبي كردن كشور، ظاهراً موفق شده بود و حزب رستاخيز اهرمهاي قدرت را به دست داشت. محمد رضا پهلوي به ارتش قدرتمندي تكيه كرده بود كه با سلاحهاي امريكايي كاملاً تجهيز شده بود. در چنين شرايطي كه حكومت شاه در آسودگي اقتصادي، نظامي و سياسي به سر مي‌برد، مي‌توانست به دگرگوني‌هاي فرهنگي هم بينديشد. شاه اعتقاد داشت كه بايد «تمام آثار انحطاط و ضعف و فساد و زبوني گذشته را به دست فراموشي بسپاريم و ارزشهاي مثبت و جاودانگي فرهنگ ايراني را از همه آلودگيهايي كه ممكن است به دست عوامل بيگانه در اين فرهنگ راه يافته باشد، دور سازيم.» با اينكه او از آيين اسلام به عنوان يكي از اين عوامل بيگانه ياد نكرد، اما اقدامات فرهنگي او و پدرش (رضا شاه) همواره در جهت به سايه كشاندن دين اسلام و خارج كردن آن از تار و پود اجتماع بود. شاه همه ارزشهاي فرهنگي حكومت پهلوي را به ايران باستان و شاهان آن دوره نسبت مي‌داد. به همين دليل وقتي تصميم گرفته شد مبدأ تاريخ رسمي ايران كه هجرت پيامبر از مكه به مدينه بود تغيير كند، سال تاج‌گذاري و به حكومت رسيدن كوروش هخامنشي به عنوان مبدأ تاريخ ايران برگزيده شد.
در توجيه اين كار گفته شد كه تاريخ شاهنشاهي، ما را به تمدن ديرينه سال ايراني باز مي‌گرداند و به يادمان مي‌آورد كه پيش از اسلام دوازده قرن تمدن داشته‌ايم. ديگر آنكه اين تاريخ نشانگر تداوم نظام شاهنشاهي در همه زمانهاست.
اين توجيه‌ها نتوانست انديشمندان و مردم را قانع كند. همان زمان محققاني چون مرحوم محيط طباطبايي (پژوهشگر تاريخ و ادبيات ايران ) در اشتباه بودن اين تاريخ مقاله‌هايي نوشتند و آن را از نظر علمي رد كردند. عامه مردم نيز غير از سرگرداني در محاسبه تاريخ، مي‌گفتند يك شبه از غرب و شرق پيش افتاديم؛ آنها 1976 سال تمدن دارند و ما 2535 سال!
سالها بعد آگاهان سياسي و پژوهشگران، وقتي به علل فروپاشي سلطنت شاه و نظام شاهنشاهي در ايران پرداختند، يكي از عوامل آن را تغيير تاريخ دانستند.
سرآنتوني پارسونز سفير وقت انگلستان در تهران در كتاب غرور و سقوط از اين اقدام شاه با اين جمله ياد كرد «اقدام نامعقول و سبك‌سرانه ديگري عليه معتقدات مذهبي مردم كشورش» نيكي آر. كدي كارشناس تاريخ معاصر ايران نيز در كتاب ريشه‌هاي انقلاب ايران نوشت «شاه تقريباً همه مردم را مجاب كرد كه هدفش كندن ريشه اسلامي است.» يرواند آبراهاميان، مورخ در كتاب ايران بين دو انقلاب چنين نظري دارد كه «در دوران معاصر كمتر رژيمي در سرتاسر عالم آنقدر احمق بوده است كه تقويم مذهبي خود را دور افكند. » دكتر احسان نراقي، جامعه شناس و مشاور يونسكو، نيز درباره اين اقدام شاه مي‌نويسد «اقدام ديگري كه به شدت به شاه صدمه زد، تغيير تقويم بود  شاه هميشه تمايل داشت كه به دوران پيش از اسلام رجوع كند. او مي‌خواست تا با نسبت دادن و مرتبط كردن خود به كوروش از جهان عرب ممتاز گردد و مسلمان بودن ملت ايران را كم رنگ جلوه دهد.»
آيت‌الله سيد محمد رضا گلپايگاني نخستين مرجع تقليدي بود كه فرداي اعلام اين خبر موضع‌گيري كرد . ايشان در نامه‌اي به جعفر شريف امامي كه در آن زمان رئيس مجلس سنا بود اقدام ناگهاني دو مجلس شوراي ملي و سنا را در تصويب اين موضوع توهين بزرگ به اسلام دانست. امام خميني هم بعدها از اين اقدام، تلاشي براي تضعيف اسلام ياد كردند و كاربرد تاريخ شاهنشاهي را تحريم نمودند. سال 1357 ش كه تظاهرات و اعتراضات مردم عليه حكومت سلطنتي محمد رضا پهلوي رو به فزوني گذاشت و شاه مجبور شد جعفر شريف امامي را به جاي جمشيد آموزگار نخست وزير كند، اقداماتي براي جلب رضايت مردم صورت گرفت. از آن جمله در پنجم شهريور ماه1357 اين تغيير را رسماً اعلام كرد و تاريخ شاهنشاهي را لغو نمود. با اين همه، شاه در آخرين روزهاي زندگي‌اش از تاريخ شاهنشاهي استفاده مي‌كرد. شاه در حاشيه عكس خودشان، كه در نوروز 1359 به اطرافيانش هديه كرده بود، زير امضاءاش نوشت: اول فروردين 2539»!