خانه خورشيد
وي يكي از نوادر روحانيت شيعه است كه به زعامتي چنان عام و گسترده رسيد و نه تنها شان مرجعيت را به خوبي تعالي بخشيد بلكه در توسعه و تحكيم نهاد روحانيت و به ويژه استحكام حوزه علميه تازه تاسيس قم تاثير پابرجايي داشته باشد. آيتاللهالعظمي بروجردي(ره) پس از يك دوره كوتاه فترت در حوزه علميه قم كه با ارتحال مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي(ره) عارض شده بود، بيآنكه خود بخواهد، با اصرار و تمناي مدام فضلا و روحانيون و معتمدين و بازاريان و قاطبه مردم به قم مهاجرت نمود و زعامت عامه روحانيت تشيع را به دوش گرفت. صرفنظر از خلا مرجعيت عام و بينظمي امور حوزهها و فضاي نسبتا مناسب سياسي بعد از سقوط رضاخان، اعلميت، قدرت سياسي، تحرك اجتماعي، جاذبههاي معنوي و اقبال عمومي زمينههاي مرجعيت عامه وي را فراهم ساخت. ايشان نيز با جد و جهدي تمام آنچه كه بايسته و شايسته ميديدند در اعتلاي جامعه شيعه و ساماندهي نهاد روحانيت به كار بردند، به گونهاي كه وضعيت قبل و بعد از زعامت ايشان را نميتوان با يكديگر قياس كرد. وجود مرجعيت قدرتمندي در ايران نه تنها موجب انتقال پايدار اين نهاد به ايران كه مهمترين كشور شيعه بود گرديد، بلكه باعث گرديد نهاد روحانيت با تمركز بيشتر و در فضاي مناسبتري از حيث سياسي و اقتصادي ظهور نمايد. در مورد خدمات و اقدامات ايشان در حوزه روحانيت و تشيع همانقدر بس كه تشكيلات گسترده و منسجم فعلي و نيز قدرت تحرك سياسي فوقالعاده روحانيت در روند انقلاب اسلامي را تا حد زيادي به اقدامات نوگرايانه و اصولي ايشان در تحكيم و اصلاح روحانيت شيعه ميدانند. به هر روي مقالهاي كه پيش روي شما عزيزان قرار گرفته است به بازشناسي شخصيت و آثار وجودي آن مرجع راستين شيعه پرداخته است كه اميدواريم مورد توجه و استفادهتان قرارگيرد.
«آيتالله بروجردي و تلاشهاي آن بزرگوار، زمينهساز انقلاب اسلامي بود؛ زيرا ايشان به حوزه رشد داد، شخصيت داد. مبارزات امام(ره) در پرتو اين حوزه بود كه به ثمر نشست. اگر نبود اين هويت و عظمت حوزه كه آيتالله بروجردي بدان بخشيده بود، مسلما انقلابي و حركتي سازنده پا نميگرفت.»1
در اينكه انقلاب 1357 ايران يك انقلاب مذهبي بوده و از آموزههاي شريعت بهره ميبرد، ترديدي وجود ندارد و در اينكه بيشتر تبليغ و گسترش اين آموزهها در گستره جغرافيايي كشور، محصول شبكهاي به هم پيوسته از نهادهاي مذهبي و سازمان روحانيت است، شكي نيست. حال، با چنين مفروضاتي، سوال بنيادين مقاله اين است كه در چه دورهاي و توسط چه كسي نهادهاي مذكور ايجاد و يا احيا گرديدند؟ چه عواملي زمينهساز گسترش اين نهادها بودند؟ و در نهايت، دستاندركاران روحاني انقلاب و به ويژه امام خميني، چگونه به اين نهادها روح سياسي بخشيدند و به چه سان براي تبليغ آموزههاي سياسي و انقلابي از آنها بهره بردند؟
بدون ترديد، بخشي از علل پيروزي انقلاب اسلامي مديون كاركرد و كارآمديهاي همين نهادها بوده است. به تعبير ديگر، نهادهاي مذهبي از چنان قدرت و ظرفيتي برخوردار بودند كه توان فراخواني تودهها براي فعاليت در عرصه سياست را بهدست آوردند. همچنين، بايد از قابليت شگفتانگيز آن نهادها در همسويي با تحولات جامعه و به چالش كشاندن نظام حاكم سخن گفت، همين رويكرد، زمينههاي لازم براي ياريگري از اقشار و طبقات مختلف جامعه و بهخصوص تودههاي مومن مذهبي را فراهم آورد.
حوزه علميه قبل از آيتالله بروجردي
با عنايت به دو دوره قبل و بعد از زعامت آيتالله بروجردي بر حوزه علميه قم، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه هرچند اين حوزه پيشتر، از سوي آيتالله حاجشيخعبدالكريم حائري در سال 1300 ش تاسيس و احيا گرديد2؛ اما با رحلت وي در سال 1315 حوزه بار ديگر، سير انحطاط و قهقرايي را در پيش گرفت. وانگهي، همزماني زعامت حاج شيخ بر حوزه با سلطه ديكتاتوري رضاخان بر كشور و تكاپوهاي ضدمذهبي او و مشاورانش همراه بود. آيتالله حائري با اتخاذ روشها و سياستهاي مسالمتآميز و محتاطانه، رسالت خود را براي بقاي حوزه و حفظ وضع موجود ادا كرد. ايشان از دوران نخستين سالهاي تحكيم قدرت رضاخان كه توجه نسبي به مذهب و قدرت روحانيت را براي اين منظور لازم ميديد و به خصوص سالهاي نخست وزارت جنگ، نخستوزيري و پادشاهي او بهره جست و گام به گام پايههاي اساسي حوزه علميه قم را استوار ساخت؛ اما چندي نگذشت كه رضاخان با دست زدن به اقدامات اصلاحي مورد نظر خود به دست و پاي حوزه و روحانيت پيچيد و با ايجاد محدوديتهاي فراوان تا حد اضمحلال حوزه، پيش رفت.
يكي از علماي وقت، پيامدهاي حاصل از اين فشارها را بر حوزه، وخيم توصيف كرده و آغاز اين تهاجم را از زمان كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباس از سوي رضاخان دانسته است. وي خاطرنشان ميسازد كه اين مشكلات باعث گرديد كه مجموع طلاب ساكن در مدارس ديني قم به سيصد نفر برسد. آنان، طلاب را دستگير نموده و در شهرباني، لباسهايشان را از كمر قيچي ميكردند. شبي، در حمله به مدرسه فيضيه اعلام كردند، از فردا كسي نبايد با لباس مخصوص روحانيت از مدرسه خارج شود. به ناچار، بعضي از طلاب روزها به باغها و محلههاي اطراف قم پناه ميبردند و شبها به مدرسه برميگشتند. او در ادامه ميافزايد كه اين محدوديتها به صورت مستمر نبود. هرگاه دستور جديدي ميرسيد كه فشارها عليه روحانيت شدت يابد، چند روزي محدوديت ايجاد ميكردند؛ ولي بعد از آن سخت نميگرفتند و اوضاع كمي بهتر ميشد؛ اما روي هم رفته شرايط سختي بر حوزه و روحانيت حاكم بود3 تا اينكه آيتالله حاجعبدالكريم حائري در بهمن 1315 رحلت نمود و حوزه قم، احياگر و بزرگترين حامي خود را از دست داد. به نظر ميرسد، حوزه در دوره فترت هشت ساله خود همچنان، به سير قهقرايي خويش را ادامه ميداد. زعامت سه تن از مراجع و آيات عظما، صدرالدين صدر، محمد حجت و محمدتقي خوانساري هر چند بقا و حيات آن را تداوم بخشيده؛ ولي پراكندگي اداره آن و بهخصوص مخالفت رضاخان با حوزه بار ديگر، آن را به انحا برد. اين شرايط، بزرگان و فضلاي حوزه را به چارهانديشي واداشت و آن، لزوم وجود زعامت و مرجعيت واحد براي حوزه بود.
به سوي مرجعيت واحد
هرچند مراجع نامبرده با هماهنگي يكديگر امورات حوزه را حل و فصل ميكردند؛ ولي مشكلات فراوان مالي، توان آنها را كاهش داده بود. طلابي كه پس از سقوط رضاخان به حوزه روي آورده بودند، از دريافت شهريه محروم ميماندند. اين عامل و بهخصوص سهگانگي مديريت حوزه و فراتر از همه اينها، شهرت و جايگاه ويژه آيتالله بروجردي، برخي از فضلاي حوزه را واداشت كه براي سروسامان دادن به وضع حوزه از وي براي عزيمت به قم دعوت كنند. مدتها بر سر اين مساله و جلب رضايت مراجع ثلاث بحث بود؛ ولي وخامت اوضاع، همه دلسوزان دين و روحانيت را به اين اصل مهم واقف كرده بود كه تنها راه نجات حوزه، وجود مرجعيت واحد است. با فراهم شدن تدريجي شرايط لازم، برخي از اين افراد، دست به تلاشهايي براي دعوت از آيتالله بروجردي زدند. دكتر مهدي حائري يزدي فرزند حاج شيخ عبدالكريم درخاطراتش چنين نقل ميكند كه يك بار در سال 1322 از سوي علما و فضلاي حوزه براي دعوت از آيتالله بروجردي به بروجرد عزيمت كرده است؛ اما با پاسخ منفي ايشان مواجه گرديده بود.4 به نظر ميرسد، برخلاف تشديد تكاپوهايي از اين نوع، آيتالله بروجردي، به هيچ يك از اين درخواستها روي خوش نشان نميداد. آيتالله روحالله خميني كه در اين سالها از جمله اساتيد وعلماي سرشناس حوزه محسوب ميشد، از پيشگامان اين دعوت تلقي ميگرديد. بنابر خاطرات يكي از طلاب و شاگردان آن دوره امام(ره)، ايشان در آغاز از اين دعوت استقبال نميكرد و هنگامي كه بعد از پايان يكي از كلاسهاي درس اخلاق امام(ره) كه در عصرهاي پنجشنبه و جمعه در مدرسه فيضيه برگزار ميشد دو تن از طلاب با وي راجع به پراكندگي حوزه بين ثلاث و لزوم چارهسازي براي آن سخن گفتند، امام(ره) پاسخ داده است: «ميترسم، ثلاث چهار تا شود.»5 شواهد نشان ميدهند كه امام(ره) بعدها و به تدريج با حصول شناخت از آيتالله بروجردي، در ديدگاه خود تجديدنظر نموده است.
علاوه بر آن، سوابق علمي و سياسي آيتالله بروجردي در يكي دو دهه قبل از مهاجرت به قم نيز ميتوانست، مطمح نظر فضلاي حوزه علميه باشد. بررسي سوابق آموزشي و علمي ايشان گوياي آن است كه بعد از كسب مقدمات علوم ديني از بروجرد عازم اصفهان كه قبل از تاسيس و احياي حوزه علميه قم توسط آيتالله حائري، بزرگترين حوزه علميه كشور در آنجا قرار داشت شده و سه سال در آنجا تحصيل كرده و سپس، به مدت هشت سال نيز در نجف از محضر اساتيد برجستهاي نظير شيخ الشريعه اصفهاني، سيدمحمدكاظم يزدي و آخوند خراساني بهره برد و در مراجعت به بروجرد اجازهنامه مهم و پرمحتوايي از آخوند به همراه داشت6 كه آخوند خراساني در اين اجازهنامه براي ايشان القابي به كار برده بود كه بر «اعلميت» وي صحه ميگذاشت.7
آيتالله بروجردي بعد از طي اين مراحل، به مدت سي و سه سال در بروجرد به تربيت طلاب همت گماشت. در اين دوره، كتابهاي متعددي نگاشت و به خصوص حاشيه او بر عروهالوثقي، شهرتي در حد مرجعيت براي او در ميان مراجع و علماي برجسته معاصر ايشان رقم زد. در طول همين سالها نيز سفرهاي چندي به مكه، مشهد و قم انجام داد كه در اين سفرها و در ديدار با علما و روحانيون مختلف مقام و موقعيت علمي او، بر همگان آشكار گرديد. در سفر به مشهد آيتالله العظمي حسين قمي مردم شهر را متوجه مقام آيتالله بروجردي ميكند. اصناف، آمادگي خود را براي پرداخت حوالههاي ايشان اعلام ميكنند و حتي، حاج علياكبر نهاوندي از علماي برجسته مشهد از ايشان ميخواهد كه به جاي وي نماز بخواند.8 مجموع تحليلهايي از اين دست در خصوص مقام علمي آيتالله بروجردي، زمينههاي موثري را براي قبول زعامت شيعيان از جانب ايشان فراهم آورد. ناگفته نماند كه علاوه بر اين عوامل، رحلت دو تن از مراجع متنفذ منطقه غرب كشور نيز در نخستين سالهاي دهه دوم به قدرت رسيدن رضاخان، شرايط مساعدي را براي رويكرد مقلدين اين مراجع به مرجعيت آيتالله بروجردي ايجاد كرد. اين دو تن، آيتالله حاجشيخمحمدرضا دزفولي از علماي متنفذ و داراي رياست علمي و ديني در خوزستان و آيتالله حاجشيخحسين غروي بروجردي از مراجع منطقه بروجرد بودند.9
اما بعد از اين مورد نيز ميتوان تكاپوهاي علما و فضلاي حوزه علميه قم را براي دعوت از آيتالله بروجردي، مورد تجزيه و تحليل قرار داد. بينش سياسي ايشان مورد توجه برخي از علماي نوگرا از جمله امام خميني قرار داشت. سوابق سياسي آيتالله بروجردي نشان ميدهد كه برخورداري وي از حمايت و قدرت عشاير لرستان، زمينه لازم براي اتخاذ موضعي مقتدرانه در قبال نظام حاكم را به او ميداد؛ از همين رو، رضاخان نيز در دوران سلطنتش درباره مسايل غرب كشور با احتياط برخورد ميكرد. چنانچه وقتي از طريق گزارشهاي سفارت ايران در بغداد از ماموريت سري آيتالله بروجردي در جلسه مخفيانه مراجع نجف كه به منظور تحريك عشاير غرب كشور عليه سلطنتش ترتيب يافته بود، اطلاع يافت، بلافاصله دستور داد، آيتالله بروجردي را در مرز دستگير كنند و پس از چندي كه از مقام و نفوذ وي در منطقه اطلاع يافت، نه تنها دستور آزادي ايشان را صادر كرد؛ بلكه امكان ملاقاتي را با او در تهران و مذاكره پيرامون مسايل مبتلا به روحانيت فراهم كرد. آيتالله بروجردي در اين ديدار، به شاه توصيه ميكند، فاصله خود را با روحانيت بيشتر نكند.10 مهدي حائري يزدي درخاطراتش نقل ميكند كه علت اصلي آزادي زودهنگام بروجردي، هراس شاه از نفوذ او در ميان عشاير واهالي غرب كشور بود.11 از همينجا اين نكته قابل تامل مطرح ميشود كه آيا ممكن نبود، همين هراس مانع موافقت و يا همكاري رضاخان با مهاجرت آيتالله بروجردي به قم و تجديد حيات حوزه علميه در دوران سلطنت او باشد؟ هرچند اين سوالي است كه ميتوان با صراحت به آن پاسخ داد؛ ولي شايد بتوان با عنايت به تلاشهاي دينستيزانه و ضدروحانيت رضاخان در سالهاي اواخر سلطنتش، رگههايي از واقعيت را در آن يافت. ناگفته نماند كه علت اصلي موافقت هيات حاكمه با اقامت آيتالله بروجردي در قم به سال 1323 ش تشديد فعاليتهاي كمونيستي حزب توده و لزوم تقويت حوزه قم براي مقابله فكري با آنها بود؛12 حال آنكه رضاخان، خود به شدت مرام كمونيستي گروه 53 نفر را سركوب كرده بود و نيازي به تقويت چنين نيرويي نداشت.
ماجراي ديگري كه رويكرد سياسي و اقتدار آيتالله بروجردي را آشكار ساخت، اعلام حمايت ايشان از خواستههاي آيتالله قمي بود. جريان از اين قرار بود كه آيتاللهالعظمي حسين قمي دو سال بعد از سقوط رضاخان، از تبعيدگاهش در عتبات عاليات13 عازم ايران شد و در تهران خواستههاي خود را از شاه جوان و كارگزاران نظام در هشت بند و در زمينههاي حجاب زنان، موقوفات، متحدالشكل كردن لباس، تدوين دروس ديني براي مدارس و مواردي از اين قبيل مطرح كرد؛ اما آنان با تعلل و بياعتنايي با تقاضاهاي ايشان برخورد نمودند. تا اينكه تلگرافي از سوي آيتالله بروجردي خطاب به هيات حاكمه در حمايت از خواستههاي آيتالله قمي و لزوم موافقت با آن به دربار مخابره گرديد، كارگزاران نظام بلافاصله با اين پيشنهادات موافقت كردند14 و معلوم شد كه شجاعت و اقتدار آيتالله بروجردي در اين پيروزي، تعيينكننده بوده است.
چنين به نظر ميرسد كه اتخاذ مواضع قاطع و شجاعانه از سوي آيتالله بروجردي در موارد مذكور، نقش مهمي در رويكرد برخي از علما و فضلاي قم به دعوت از ايشان براي مهاجرت به قم داشته است؛ اما همانطور كه بعدها اشاره خواهد شد، رفتار سياسي آيتالله بروجردي در سالهاي بعد در برابر هيات حاكمه تغيير كرد؛ به طوري كه تمام اهتمام و تلاش خود را براي دورنگهداشتن حوزه از عرصه سياست به كار برد.
آيتالله بروجردي، زعيم و مرجع شيعيان جهان
چنانچه اشاره گرديد، تمام تلاشهاي فضلا و علماي حوزه قم براي مهاجرت آيتالله بروجردي ناكام ماند تا اينكه ايشان در پي يك بيماري ناچار گرديد، براي درمان به تهران عزيمت نمايد. همين مساله، فضلا، علما و حتي برخي اقشار مذهبي ديگر را بر آن داشت كه به طور جدي و قاطعانه لزوم اقامت ايشان در قم و به دست گرفتن رياست ديني حوزه را پيگيري كنند. امام خميني كه در اين زمان نسبت به آيتالله بروجردي شناختي پيدا كرده بود، از پيشگامان اين جريان به شمار ميرفت. وي به همراه حاجسيدمحمدعلي سبطالشيخ به منزل آيتالله محمد بهبهاني در تهران رفتند و نياز حوزه به حضور آيتالله بروجردي را مطرح كردند. همزمان، علما و بازاريان تهران نيز به اين جمع پيوسته و زمينههاي لازم براي اقامت ايشان به قم را فراهم كردند.15 چنين به نظر ميرسد كه وقتي مراجع ثلاث از تلاش علما و مومنين مذهبي براي آوردن ايشان به قم مطلع شدند، خود نيز پيشقدم شده و ابتدا، آيتالله صدر به منزل آيتالله خوانساري عزيمت نمود و سپس، آيتالله حجت هم به جمع آن دو پيوست و به اتفاق، نامهاي براي دعوت از آيتالله بروجردي نوشتند. ايشان نيز پذيرفتند كه به طور موقت به قم بيايند.16
آيتالله بدلا درخاطراتش با تشريح وضع آشفته حوزه علميه قم و تفرقه شديد بين مراجع ثلاث، تصريح ميكند كه آنان در مقابل عمل انجام شدهاي قرارگرفتند؛ زيرا فشار افكار عمومي زياد بود و حوزه علميه قم در آستانه شرايط جديدي قرار گرفت كه لازم بود تا سر و ساماني يابد. بنا به گفته ايشان در حالي كه آيات صدر و خوانساري خود را از امور مالي حوزه كنار كشيده بودند17 و اداره حوزه نابسامان شده بود، بعد از سقوط رضاخان و از بين رفتن محدوديتهايي كه عليه حوزه و روحانيت صورت ميگرفت، گشايشي حاصل گرديد و نه تنها طلاب سابق به حوزه مراجعت كردند؛18 بلكه اشخاص جديدي نيز به «زي طلبگي» روي آوردند و در شرايط جديد انتظار ميرفت كه در اداره و مديريت حوزه تجديدنظري صورت گيرد.
به هر حال، زماني كه بيماري آيتالله بروجردي بهبود يافته و دوران نقاهت را ميگذراند، عازم قم شد، از مراجع ثلاث، شخص آيتالله صدر، شخصا به تهران آمد و به اتفاق آيتالله بروجردي و ديگر همراهان به طرف قم عزيمت كردند.19 گويا ايشان بيش از ديگران به «رهبري واحد آيتالله بروجردي» اعتقاد داشت.20 مراجع، مدرسين و بزرگان حوزه قم به استقبال ايشان شتافتند. در ورودي شهر قم چادرهايي بنا كردند و آيتالله بروجردي را با تجليل فراوان وارد شهر كردند. ايشان در منزل يكي از بازاريان قم مستقر شد و از همان روزهاي نخست، تدريس خود را شروع كرد. آيتالله صدر در اقدامي ديگر با واگذاري جاي درس و نماز خود به ايشان، گام جديدي در تثبيت رياست آيتالله بروجردي برداشتند.
آيتالله بروجردي بعد از بهبودي كامل تصميم گرفتند، بر اساس نذري كه در زمان بيماري كرده بودند، به زيارت امام رضا(ع) مشرف شوند و اين سفر را در نخستين تعطيلات تابستاني انجام دادند. استقبال از ايشان در شهرهاي مسير «خيلي پرشكوه و با عظمت» بود، به اهتمام حاج ميرزااحمدآقا كفائي فرزند آخوند خراساني در مشهد، چندين روز مراسم ديدار اهالي با آيتالله بروجردي برگزارگرديد.
نمازهاي صحن مطهر تعطيل شد و همگي به نماز ايشان حاضر شدند.21 همين عوامل، زمينههاي «مرجعيت تامه» ايشان را روز به روز در گستره جغرافيايي كشور فراهم ميساخت.
حصول چنين شرايطي، سبب گرديد كه طالبان علوم ديني از سراسر كشور به حوزه علميه قم روي آورند. كوششهاي برخي از علماي قم از جمله امام(ره) نيز در اين رويكرد بيتاثير نبود. بنا بر خاطرات يكي از طلاب آن دوره نجف، امام(ره) نامهاي به حاج شيخ مرتضي حائري فرزند شيخ عبدالكريم نگاشته و خاطرنشان كرده بودند: «حاج آقا حسين بروجردي به قم آمده است. مجلس درس و محفل ايشان، مجالس و محافل عالمان و بزرگان صدر اسلام از قبيل شيخ مفيد و شيخ طوسي را زنده ميكنند، هرچه سريعتر به قم بياييد.»22 نامبرده اضافه ميكند كه در اين فراخوان، نه تنها حائري، كه شخص او نيز اثاثيه را جمع كرده و به قم عزيمت نمودند.22 افزايش آمار طلاب نيز اين رويكرد را تاييد ميكند. در حالي كه تعداد طلاب حوزه علميه در اواخر دوره رضاخان را سيصد تن ذكر كردهاند،23 در آمارهاي ارائه شده براي سال 1326، تعداد طلاب آن حوزه را حدود دوهزار نفر، در سال 1333 حدود سه هزار و پانصد24 نفر و در سالهاي آخر حيات آيتالله بروجردي نيز هفت هزار نفر برآورد شده است.25
به هر حال، شواهد از تحكيم تدريجي موقعيت آيتالله بروجردي به عنوان زعيم ديني شيعيان، حكايت دارد. واقعيت امر اين است كه عوامل متعددي دست به دست هم دادند تا مهاجرت ايشان به قم ميسر گردد و زمينه زعامت و مرجعيت وي فراهم شود. آيتالله بدلا در تعبيري متافيزيكي معتقد است: «يك دست غيبي در كار بود كه مقدماتي را فراهم آورد تا آيتالله بروجردي به اين مقام نائل آيد.»26 يكي ديگر از علماي آن دوره از اين عوامل زمينهساز به عنوان «لطف الهي» نام ميبرد.27 به هر حال، يك دهه زعامت و مرجعيت آيتالله بروجردي بر حوزه علميه قم، دستاوردهايي را به همراه داشت كه با عنوان ميراث آن مرحوم و در چهار حوزه بدين شرح تبيين ميگردد:
1 ـــ انتقال و اقتدار مرجعيت
تاريخ مرجعيت شيعه از فراز و نشيبهاي فراواني برخوردار بوده است. تاريخ نشان ميدهد كه شيعيان به عنوان يك اقليت منسجم در ميان مسلمانان نسبت به حكام و سلاطين از روحيه انقلابي برخوردار بودند؛ از اين رو، مرجعيت به عنوان يك نهاد متولي شيعيان بيشتر در تقابل با سلطنت قرار ميگرفت. ناگفته پيداست كه هرگاه قدرت سلطنت رو به افول ميرفت، نهاد مرجعيت همچون دوره مشروطه، پا در عرصه سياست مينهاد و قدرت مييافت و برعكس، هر زمان قدرت نهاد سلطنت مثل دوره رضاخان، افزايش مييافت، اقتدار نهاد مرجعيت سير نزولي مييافت؛28 ولي اين نهاد هرگز در اين عرصه از بين نرفت؛ بلكه هويت و جايگاه خود را در كوران حوادث حفظ كرد. بر همين اساس است كه نهاد مرجعيت شيعه را يك نهاد هزارساله ميدانند كه به خاطر داشتن دو ويژگي مهم يعني پذيرفتن اجتهاد و داشتن استقلال از حكومتها توانسته به حيات خود ادامه دهد.
به طور كلي ادوار مرجعيت را ميتوان به دو دوره قبل و بعد از تمركز تقسيم كرد. مرجعيت قبل از اينكه در يكي دو سده اخير به صورت يك نهاد منسجم درآيد، دوره طولانياي از پراكندگي و عدم تمركز را پشت سر گذاشته است. اين دوره با آغاز غيبت كبراي حضرت مهدي(ع) شروع شده و به تدريج، صورت پراكنده و ساختاري محلي يافت. هر كس در هر نقطهاي كه ميزيست، به عالم و مجتهد همان منطقه رجوع كرده و مناسبات مالي و شرعي خود را سامان ميداد؛ اما به تدريج و به خصوص با توسعه ارتباطات پيشرفته و سهولت رفت و آمدها، تاسيس پست و تلگراف و چاپ و نشر رسالههاي عمليه، روحانيت شيعه اين امكان را يافت تا نخستين گامهاي خود را جهت تمركز در مرجعيت بردارد. اين عوامل موجب گرديد، شكل مرجعيت و مناسبات مردمي آن دگرگون شود و از چارچوب منطقهاي و حتي كشوري فراتر رفته و به صورت يك نهاد متمركز در جهان تشيع درآيد.
در خصوص نخستين مرجعي كه با تمركز مرجعيت در وي، رهبري متمركز روحانيت شيعه حاصل شد، سه نظريه وجود دارد، دكتر عبدالهادي حائري، مركزيت عام يافتن مرجعيت را به شيخ محمدحسن نجفي (فوت 1266ق) صاحب جواهرالكلام مربوط ميداند؛30 حال آنكه حميد عنايت معتقد است كه از اواسط قرن 19 م شيخ مرتضي انصاري (فوت 1281ق) يكي از برجستهترين نوابغ فقهي شيعه، رهبري متمركز را ميان علما و روحانيت شيعه كه تا آن زمان به صورت دستهجمعي هدايت ميشد، بازكرد.31 نامبرده تصريح ميكند كه از آن پس، اين فكر رواج يافت كه مجتهد «اعلم» سزاوار آن است كه مورد تقليد شيعيان قرار گيرد؛ زيرا برتري شيخ انصاري نه تنها در ايران بلكه در عثماني، جهان عرب، هندوستان و ديگر كشورهاي اسلامي نيز مورد شناسايي قرار گرفت31 و بالاخره استاد مطهري، تمركز مرجعيت را يك گام متاخر دانسته و خاطرنشان ميسازد: «شخصيتي كه براي نخستين بار در قرن اخير، رياست و زعامت كل پيدا كرد و وسايل ارتباطي جديد كمك بزرگي براي توسعه دامنه رياست و زعامت او فراهم ساخت، مجتهد بزرگ، مرحوم حاج ميرزامحمدحسين شيرازي (فوت 1312ق) بود. مظهر اين اقتدار در فتواي ايشان راجع به تحريم تنباكو و عليه قرارداد وي تبلور يافت.»32
قضاوت درباره شرايط زماني و تجزيه و تحليل تمركز مرجعيت در هر يك از اين سه عالم، دشوار به نظر ميرسد؛ ولي نظرات دكتر حائري و استاد مطهري به ترتيب بر اساس رويكرد جامع فقهي جواهرالكلام و رويكرد سياسي شيرازي بزرگ در فتواي معروف ايشان مبتني است؛ حال آنكه اجماع پژوهشگران بر اولويت تمركز مرجعيت بر شيخ مرتضي انصاري استوار ميباشد.33
در صورت پذيرش هر يك از مقاطع و مراجع مذكور اين امر مسلم است كه مرجعيت شيعه بعد از نامبردگان با تداوم حيات خود، به ترتيب در مراجع و آيات عظام آخوند ملامحمدكاظم خراساني (فوت 1329ق)، سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي (فوت 1337ق)، ميرزا محمدتقي حائري شيرازي (فوت 1339ق)، شيخ فتحالله شريعت اصفهاني (فوت 1330ق)، سيدابوالحسن موسوي اصفهاني (فوت 1367ق) و محمدحسين طباطبايي بروجردي (فوت 1380 ق 1340 ش) تمركز يافت. البته، همزمان با نامبردگان، مراجع و علماي متنفذ ديگري نيز ميزيستند؛ ولي آنان به طور معمول تحت تاثير مراجع مذكور قرار ميگرفتند و از اين جمله ميتوان به ميرزا محمدحسين نائيني (فوت 1355ق)، شيخ عبدالكريم حائري (فوت 1355ق) و ... اشاره كرد.
با اين مقدمه و با عنايت به شرح مختصري كه درباره سوابق علمي و مهاجرت آيتالله بروجردي به قم گفته شد، ميتوان دريافت كه نيل ايشان به مرجعيت كل از يك جنبه ديگر نيز حائز اهميت است و آن پايگاه مرجعيت از نجف به قم بود. همانطور كه در سلسله مراجع متمركز اشاره گرديد، آيتالله سيدابوالحسن اصفهاني قبل از آيتالله بروجردي، مرجعيت كل را بر عهده داشت و البته، مراجع ديگري چون آيتالله حسين قمي در عتبات، مراجع ثلاث در ايران و برخي ديگر از مراجع نيز از نفوذ محلي و منطقهاي برخوردار بودند؛ اما مراجع ثلاث با استقبال از آيتالله بروجردي، تا حد ايثار خود را از مقام و موقعيت مرجعيت كنار كشيدند و همزمان، با رحلت دو تن از اين مراجع نيز شرايط خاصي براي نفوذ مرجعيت كل ايشان فراهم گرديد. رحلت آيتاللهالعظمي سيدابوالحسن اصفهاني در 9 آذر 1325 ش صورت گرفت و به فاصله سه ماه بعد نيز آيتاللهالعظمي حسين قمي به ديار باقي شتافت. مهمترين پيامد اين واقعه، انتقال مرجعيت از نجف به قم بود؛ زيرا با مرجعيت كل آيتالله بروجردي، بر رقابت ديرين تمركز مرجعيت در ايران با عراق خاتمه داده شد و مرجعيت به ايران منتقل گرديد.
ناگفته نماند كه با حصول تمام اين شرايط، شخص آيتالله بروجردي، هرگز قدمي براي كسب مرجعيت برنداشت. قولي از ايشان در يكي از درسهايش مطرح است كه مويد همين مطلب ميباشد: «من [بروجردي] براي رسيدن به مرجعيت، يك قدم برنداشتم؛ اما يك وقت احساس كردم، مرجعيت، سراغ من آمده و من مسوول هستم، بپذيرم»34 همچنين، يكي از طلاب آن دوره در خاطراتش نقل ميكند كه بعد از رحلت آيتالله ابوالحسن اصفهاني، مجالس ترحيم متعددي در ايران برگزار شد. واعظ، به طور معمول مرجع اعلم را در اين مجالس، معرفي مينمايد. در يكي از اين مجالس كه در مشهد برپا شده بود، شيخ محمود حلبي واعظ آن مردم را به ميرزا مهدي اصفهاني از مراجع و علماي برجسته مشهد ارجاع داد. ميرزا مهدي كه در مجلس حاضر بود، برآشفت و گفت: «اين چه حرف نامربوطي است كه ميگويد.» از مجلس بلند شد و رفت.35 در حصول شرايط مرجعيت عامه براي آيتالله بروجردي، بايسته است كه به رحلت دو تن از مراجع ثلاث حوزه قم نيز اشاره كرد. آيتالله سيدمحمدتقي خوانساري در شهريور 1331 و آيتالله سيدمحمد حجت و سيدصدرالدين صدر نيز در ديماه 1332 در گذشتند و بدين صورت، زمينههاي لازم براي تمركز كامل مرجعيت در ايشان به عنوان مرجع شيعيان جهان بيش از پيش فراهم گرديد.
صرف نظر از رسيدن آيتالله بروجردي به مرجعيت شيعيان، نكتهاي كه از اهميت ويژهاي برخوردار است و تاكنون نيز مورد توجه و پژوهش قرار نگرفته، انتقال مرجعيت از نجف به قم ميباشد. اين نكته از دو جنبه حايز اهميت است: حكومت و مردم. چنين به نظر ميرسد كه نظام حاكم تمايلي به استقرار مرجعيت در ايران نداشت. پرواضح است كه در صورت حضور مرجعيت در ايران، قدرت و هيات حاكمه با رفتار خلاف قانون شرع به چالش كشيده ميشدند. از اين رو، شايد بتوان با نظر نويسنده مقاله «آيتالله بروجردي در بروجرد» همعقيده شد كه رضاخان از روي عمد در نخستين سالهاي پادشاهياش با استقرار آيتالله بروجردي در قم مخالفت ورزيد و با اتخاذ تدابير و توطئههايي مانع اقامت ايشان در شهر قم و حوزه علميه آنجا گرديد.
ماجرا از اين قرار بود كه آيتالله بروجردي در دوران اقامتش در بروجرد، سفرهايي به عتبات، مشهد و قم ميكرد. در جريان يكي از اين سفرها كه مقارن با دومين سال سلطنت رضاخان بود، حدود يكسال در مشهد ماند و در آنجا، كلاسهاي درس و بحث ايشان رونق بسزايي گرفت. چون در بين اهالي جايگاهي يافت، دستگاه حكومتي با ادامه اقامتش در آن شهر مخالفت ورزيد؛ از اين رو، عازم قم شد. عزيمت وي به قم در پي دعوت و اصرار آيتالله حائري صورت گرفت. در آن شهر نيز همان ماجرا تكرار شد،36 نتيجه آن، بازگشت مجدد ايشان به بروجرد بود. پرواضح است كه شهر كوچكي چون بروجرد همچون تبعيدگاهي براي ايشان محسوب ميگشت؛ زيرا آن شهر همچون مشهد يا قم زمينههاي لازم براي تبديل به يك پايگاه حوزوي را نداشت. در اين شهرهاي مذهبي به خاطر وجود حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) بستر بالقوه مذهبياي براي جذب طلاب علوم ديني را داشت. به اين ترتيب، حدود يك دهه و نيم ديگر، ايشان در بروجرد انزوا اختيار كرد تا اينكه بعد از سقوط رضاخان و فضاي باز سياسي سالهاي نخست پادشاهي محمدرضاي جوان، زمينه لازم براي مهاجرت ايشان فراهم گرديد.
طرح اين ماجرا از اين جهت حائز اهميت است كه ميبايست در بررسي تاريخي نقش مرجعيت، به تقابل آن با نظامهاي حاكم توجه داشت. از اين رو، نظام حاكم هرگز نميخواست كه چنين قدرتي در ايران به وجود آيد و به انحاي مختلف مانع شكلگيري آن ميشد. از همين منظر است كه ميتوان ارسال تلگراف تسليت رحلت آيتالله بروجردي در فروردين سال 1340 به آيتالله حكيم در نجف از سوي محمدرضا پهلوي را تحليل كرد و شايد از همين زاويه بتوان به رويكرد غيرسياسي آيتالله بروجردي در دوران يك دهه و نيم مرجعيت وي پي برد و مجموعه اقداماتش در طرد فدائيان اسلام و طرفدارانشان از حوزه علميه قم، بيتفاوتي نسبت به كودتاي 28 مرداد 1332 و... را تبيين كرد. اقداماتي كه هرچند با آرمانخواهيهاي سياسي عناصري همچون امام خميني نسبت عكس داشت؛ ولي ايشان رسالت خود را در حفظ و بقاي حوزه، حتي به بهاي دور نگهداشتن حوزه از سياست ميدانست.
با اين احوال، نبايد چنين تصور كرد كه آيتالله بروجردي از موضع ناتواني و يا ترس با نظام حاكم برخورد ميكرد. در دو مورد از خاطراتي كه راجع به ديدارهاي محمدرضا پهلوي با آيتالله بروجردي نقل شده، ايشان به شاه خاطرنشان ميسازد كه: «به اسلام تشبه داشته باشيد»،37 «تظاهر به اسلام كنيد. چرا در مساجد مسلمين نميآييد... نميخواهم بگويم كه مسلمان نيستي.»38
همچنين در دوره دولت دكتر مصدق و در پي سوء استفاده برخي از روزنامهنگاران از فضاي باز سياسي و اهانت آنها به مقام مرجعيت، مصدق از اختياراتش استفاده كرد و قانوني در خصوص جلوگيري از اهانت به مراجع و روحانيت به تصويب رساند كه بر اساس يك بند آن، چنين روزنامههايي بدون محاكمه تعطيل شوند.39 ناگفته نماند كه ايشان به طور متقابل نيز از دخالت حكومت در امور شرعي و مذهبي جلوگيري ميكرد. چنانچه به دنبال اعلام عيد فطر از طرف دولت بدون اطلاع مراجع، در فروردين 1338 در اجتماع سي هزار نفري مردم در مسجد اعظم قم، عصبانيت خود را در اعتراض به دخالت دولت نشان داد.40
اما، اقتدار مرجعيت از جنبه دومي نيز اهميت يافت و آن، نفوذ در ميان تودههاي مومن مذهبي بود. سازماندهي شبكه وسيع روحانيت درگستره جغرافيايي كشور در ادامه بيشتر توضيح داده خواهد شد چنان جايگاهي به مرجعيت و به نفع روحانيت در كشور بخشيد كه در جريان تشييع جنازه آيتالله بروجردي، از آن به عنوان «بزرگترين تشييع جنازه يك عالم ديني» تا آن زمان ياد شده است؛ به طوري كه در خاطرات آمده است: «جاده حد فاصل تهران قم در روز مراسم، خطي ممتد از حركت ماشين بود» هياتهاي مذهبي از شهرهاي بروجرد، كرمانشاه، ملاير، همدان، مشهد، تبريز، لنگرود، زرند، مزلقان، رفسنجان، كرمان، يزد، اصفهان، اراك، قزوين، خرمآباد و...41 به قم آمده و به عزاداري پرداختند. به هر حال، در مدت اندكي اين، امام خميني بود كه علاوه بر بعد مذهبي اقتدار مذكور، به آن روح سياسي نيز بخشيد و در راستاي قيام عليه نظام حاكم از آن سود جست.
2 ـــ سيستم وكالت و جمعآوري سهم امام(ع)
در دورههاي طولاني تمركز مرجعيت در نجف، شيعيان ايران وجوه شرعيه خود را براي مراجع آن ديار ارسال ميكردند. هرچند، اين وجوه براي پرداخت شهريه طلاب و موارد ديگر بنا به تشيخص مراجع در راه گسترش اسلام هزينه ميشد؛ ولي بدون ترديد يكي از مهمترين پيامدهاي تمركز مرجعيت در ايران جلوگيري از خروج اين پول از كشور بود. از آن پس، اين پولها براي تنظيم نهاد مذهب در كشور شامل احياي حوزهها، ساختن مساجد، تربيت طلاب و مواردي از اين قبيل هزينه ميگرديد كه گام مهمي در راستاي سازماندهي روحانيت در گستره جغرافيايي كشور تلقي ميشد و از همين زاويه نيز روز به روز بر قدرت و نفوذ آن در اقصا نقاط كشور افزوده ميشد.
گويا، تعيين نمايندگاني توسط مراجع در شهرستانها براي جمعآوري وجوه شرعيه، سابقهاي ديرينه دارد. با احياي حوزه علميه قم در دهه نخست سال 1300ش به تدريج بخشي از اين وجوه بر اساس تعهدي كه بازاريان تهران به حاج شيخ عبدالكريم داده بودند، به جاي نجف به قم سرازير شد. بر اساس اين تعهد، حاج شيخ ماهيانه به طور تقريبي هزار تومان دريافت و هزينه ميكرد. ايشان با اين مبلغ براي طلاب مجرد ماهيانه سه تومان و براي طلاب متاهل شش تومان شهريه پرداخت مينمود.42 اين برنامه در پانزده سال زعامت ايشان بر حوزه علميه قم اجرا ميشد و با همين تدابير، حوزه علميه به حيات خود ادامه داد. حاج شيخ علاوه بر پرداخت شهريه طلاب، مدرسه فيضيه را با همين پولها بازسازي كرد و براي آن كتابخانهاي ساخت، براي فقرا و مساكين قم دارالطعامي ايجاد كرد و بيمارستاني در قم تاسيس نمود. بعد از خرابيهاي سيل سال 1313 قم، به همت مردم و خيرين به ترميم خرابيها و احداث چندين سد مبادرت ورزيد و در نهايت، براي شهر قم غسالخانه و قبرستاني نو ساخت.43 ناگفته نماند كه اين فعاليتهاي عمراني بيشتر با كمكهاي مالي خيرين صورت ميگرفت.
همانطور كه گفته شد، بعد از رحلت حاج شيخ عبدالكريم، رياست ديني حوزه به عهده سه تن از مراجع و علماي وقت حوزه علميه يعني آيات صدرالدين صدر، محمد حجت و محمدتقي خوانساري گذاشته شد. منابع، از اين دوره به عنوان فترت حوزه قم ياد ميكنند. به هر حال، آيات مذكور تا مدت كوتاهي به طور مشترك، شهريه طلاب را ميدادند تا اينكه شهريههاي هر يك جدا شد. ماجراي اين واقعه در خاطرات يكي از علما چنين آمده است كه آيتالله حائري در يكي از روزهاي آخر عمرش، مراجع ثلاث مذكور به اضافه دو تن ديگر از بزرگان حوزه يعني سيدمحمدباقر قزويني و حاج ميرزا مهدي را به منزلش دعوت كرد و به آنان گفت: «من چهل هزار تومان به عنوان وجوهات شرعيه از مردم طلبكارم. از اين ميترسم كه وقتي بميرم، اين چهل هزار تومان، با اين پولهايي كه درصندوق بيتالمال است، به عنوان مال شخصي من تلقي شود... شما چارهاي بينديشيد و مرا از اين تشويش خاطر نجات دهيد.» آنان پيشنهاد كردند كه شما نذر كنيد تا پول طلب و آن مبلغ ديگري را كه داريد به مصرف طلبهها برسد. ايشان چنين نذري كرد و بعد از فوت آن مرحوم، اين پولها در صندوقي جمع شد و زير نظر مراجع ثلاث به صورت شهريه به طلاب پرداخت گرديد.44
بعد از اين، مراجع مذكور مرحله تا مدت كوتاه ديگري به صورت جداگانه شهريه ميدادند؛ ولي پس از چندي ابتدا، آيتالله خوانساري خود را كنار كشيد و گفت: «من در امور مالي دخالت نميكنم.» از اين رو نه، شهريه ميداد و نه وجوهات ميگرفت. بعد از آن، آيتالله صدر نيز نتوانست به پرداخت شهريه ادامه دهد. تنها آيتالله حجت بود كه به پرداخت شهريه ادامه داد.45 مقسم شهريه ايشان، فردي به نام سيد عبدالوهاب موسوي بود.46 يكي از طلابي كه در آستانه سقوط رضاخان از حوزه علميه اصفهان به حوزه علميه قم عزيمت نموده و در آنجا ماندگار شده است، در خاطراتش از پرداخت شهريه توسط هر يك از مراجع ثلاث و هر كدام به مبلغ 15 قران (ريال) به طلاب ياد كرده است كه در اين صورت ميتوان نتيجه گرفت، طلاب در بيشتر سالهاي دوره فترت ماهانه 45 ريال دريافت ميكردند.
در خاطرات متعددي از وخامت و اوضاع نابسامان حوزه در اين دوره مطالب زيادي آمده است. محدوديتها و اعمال فشارهاي مختلف عليه روحانيت و حوزه در آن سالها به حدي زياد بود كه «بسياري از فضلا [ي حوزه قم] به شهرستانهاي ديگر روي آورده، انزوا اختيار كردند.»48 صرف نظر از فشارهاي حكومتي ـــ كه پيشتر اشاره شد لازم است به مساله انتقال مرجعيت از قم به نجف در اين دوره پرداخته شود. همانطور كه مطرح گرديد، بازاريان تهران در آستانه عزيمت شيخ عبدالكريم از اراك به قم در سال 1300ش تعهد كرده بودند كه هزينههاي مورد نياز براي احياي حوزه و تداوم آن را بپردازند. زماني كه ايشان رحلت نمودند، اين تعهد نيز منتفي گرديد. به خصوص اين كه مرجعيت تامه آيتاللهالعظمي ابوالحسن اصفهاني در نجف نيز به تدريج فراگير شد و شيعيان ايران نيز وجوه هنگفت شرعيه خود را به سوي نجف ارسال نمودند. از اين رو، در بررسي اوضاع حوزه قم در دوره مراجع ثلاث نبايد تنها مساله پراكندگي مديريت و يا ضعف عملكرد آنها مدنظر قرارگيرد. بديهي است كه وقتي پول چنداني در اختيار نبود، نميبايست توقع ساماندهي حوزه را نيز داشت. نقش مراجع مذكور در سخنان يكي از فضلاي حوزه قم به حق ادا شده است: «به خاطر زحمات ارزنده اين بزرگان، حوزه از انحلال نجات يافت؛ ولي رشد و ترقي پيدا نكرد.»48
بدون ترديد، همين شرايط برخي از دلسوختگان حوزه و روحانيت را بر آن داشت كه فكر اساسياي براي حل مساله نموده و براي ساماندهي بنيادي حوزه اقدام به دعوت از آيتالله بروجردي با عنايت به تمركز تدريجي مرجعيت در ايشان و نجات حوزه از انحطاط نمايند؛ زيرا به حق تمركز مرجعيت، تمركز مالي را نيز به همراه داشت. به ويژه آنكه در آن سالها، فشارهاي هيات حاكمه از حوزه و نيز روحانيت برداشته شده بود و لزوم مبارزه با تبليغات كمونيستي و رو به گسترش حزب توده، نوعي همسويي بين نظام حاكم و متوليان مذهبي كشور را ايجاب ميكرد.
شايد يكي از علل عدم پاسخ مثبت آيتالله بروجردي در سالهاي قبل از عزيمت به قم به دعوت بزرگان و فضلاي اين شهر، همين مشكل مالي بوده باشد. از برخي خاطرات چنين برميآيد كه بازاريان تهران در اين مورد همچون زمان حاج شيخ عبدالكريم چنين تعهدي را به آيتالله بروجردي سپرده بود. آنان وعده كردند: «اگر شما به قم برويد، ما وجوهات را به جاي آيتالله اصفهاني در نجف براي شما در قم ميفرستيم.»50 ولي چنين به نظر ميرسد كه آنان در ايفاي عهد خود كوتاهي به خرج دادند و عدم ارسال پول، چنان ايشان و حوزه را در مضيقه قرار داد كه حتي تصميم به بازگشت به بروجرد گرفتند. چون برخي از شاگردان از اين تصميم اطلاع يافتند، در صدد چارهجويي برآمدند. ايشان پاسخ دادند: «در تهران [دوره بستري در بيمارستان فيروزآبادي] عدهاي به من وعده دادند كه در قم به من كمك ميكنند تا بتوانم سر و ساماني به اوضاع بدهم؛ اما تاكنون، خبري از آنان نشده است.»51
در اين مورد، در صحيفه امام(ره) نامهاي از امام خميني خطاب به محمدتقي فلسفي واعظ آمده است كه تدوينكنندگان صحيفه، تاريخ آن را 1327 يا 1328 ش ذكر كردهاند، در هر يك از اين دو حالت، تاريخ ارسال نامه بعد از رحلت مراجع عظام، آيات اصفهاني و قمي ميباشد كه در اين صورت، طي چند سال آينده به تدريج، مرجعيت تامه شيعيان در آيتالله بروجردي متمركز گرديد و اين امر، تمركز مالي را نيز به دنبال داشت. در هر صورت، اين نامه را ميتوان يكي از اسناد قابل تامل تلقي كرد. امام(ره) در ابتداي نامه با يادآوري اين نكته كه مسلمين فرصتهاي زيادي را از دست داده و سنگرها را يكي بعد از ديگري تسليم دشمنان كردهاند، علل آن را «جهالت به وضعيت دنيا به واسطه سوء تبليغات دشمنان» دانسته و ميافزايد: «عدهاي ديگر براي گرمي بازار خود با عقلايي كه ميخواستند اقدام به اصلاح نمايند، معارضه و مبارزه كرده و ميكنند، از جمله بسياري از علماي بلاد ازارسال وجوه جلوگيري ميكنند و نميگذارند وجوه به ايشان برسد.» سپس در ادامه با برشمردن خطرات «انحلال» حوزه، خاطرنشان ميكند: «اكنون معظمله آيتالله بروجردي از چند ماه به اين طرف مبالغي مقروض شدهاند، چه براي نان نجف و سامره و چه براي شهريه قم و اصفهان و گاهي مشهد و جاهاي ديگر.» و در پايان توصيه مينمايد: «يك مجمع خصوصي ...متشكل از تجار، مردم خيرخواه و با كمك و مساعدت امثال آقاي حاج ميرزا علينقي كاشاني، آقاي شالچي، آقاي خسروشاهي، آقاي بازرگان، آقاي مصطفوي و هر كه صلاح ميدانيد، مطلب را به طور وافي تذكر دهيد؛ بلكه بتوانند اولا قروض ايشان را به فوريت اداكنند و ثانيا به طور اساسي يك تعهدي بكنند كه مرتبا در هر ماه هر كس به مقدار مقدور مساعدت كند و اگر جزئي تساهي شود، ميترسم، امر به جايي منجر شود كه موجب تاسف و تاثر شود و نتيجه نداشته باشد.»52
اين نامه به خوبي، وضعيت بحراني سالهاي نخست زعامت آيتالله بروجردي بر حوزه قم را نشان ميدهد. افزون بر آن در پي انتقال مرجعيت از نجف به قم و تمركز تدريجي آن در آيتالله بروجردي، چنين به نظر ميرسد كه تعهدات پرداخت شهريه مراجع نجف از جمله آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني نيز به عهده ايشان قرار گرفته بود. اين نكته نيز ناگفته نماند تا قبل از آيتالله اصفهاني، پرداخت شهريه عام در حوزهها جاري نبود. قبل از ايشان وجوهاتي كه به دست مراجع ميرسيد، براي پرداخت شهريه به شاگردان خود هزينه ميكردند.53 آيتالله اصفهاني اين شيوه را پايهگذاري كردند و آيتالله بروجردي هم آن را ادامه دادند. براي اين منظور، آيتالله اصفهاني در شهرهاي بزرگ و به ويژه مذهبي، نمايندگاني را به عنوان وكيل خود انتخاب كرده بودند كه وظيفه آنان جمعآوري و ارسال وجوه شرعيه به نجف بود. از جمله اين وكلا ميتوان به «حاج آقا يحيي تنكابني در تهران، آقاي صديقين در اصفهان و آقايان شيخ حسين مقدس و مصباح در مشهد»54 اشاره كرد. همين شيوه را نيز آيتالله بروجردي اتخاذ كردند و نمايندگان بيشماري را در شهرهاي مختلف گماردند و از جمله آيتالله احمد خوانساري در تهران و ميرزا نصرالله خلخالي در نجف را انتخاب كردند. اين ميراث، برخلاف انتقال مرجعيت از قم به تهران بعد از رحلت آيتالله بروجردي، تنها توسط مراجع ايران گهگاه مورد بهرهبرداري سياسي قرار ميگرفت.
شبكه منسجم وكلا و جمعآوري سهم امام(ع) و ديگر وجوه شرعيه و ارتباط آنان با مرجعيت، نمونهاي از يك شبكه ارتباطي كامل و كارآمد بود كه در بازنگري امام خميني، اين شبكه در خدمت نهضت به امر پيامرساني و گسترش آموزههاي انقلاب در شهرستانها همت گماشت. امام(ره) تا قبل از درگذشت آيتالله بروجردي برخلاف نيل به مرجعيت، گامي در اين مورد و يا تعيين وكلا برنداشت؛ اما بعد از آن بر اساس متن اجازهنامه شرعي مندرج در صحيفه امام(ره) در سال 1340 به 28 نفر مجوز امور حسبيه و شرعيه و نقل حديث و يا پاسخگويي به سوالات را داد. در اين مجموعه، اسامي اشخاص نظير صادق احسانبخش، هاشم رسولي محلاتي، حسن طاهريخرمآبادي، صادق خلخالي، علي غيوري نجفآبادي، محمدعلي گرامي و… آمده است. اين آمار در سال بعد 1341 به دوازده نفر ميرسد. از اسامي افرادي كه در فهرست اين سال به چشم ميخورد، ميتوان به مهدي لواساني، ابوالقاسم مسافري، سيدكاظم نورمفيدي، يدالله رحيميان و… اشاره كرد كه با احتساب بقيه اجازهنامههاي صادره از طرف ايشان تا تاريخ 21 ارديبهشت 1357 اين آمار به رقم بزرگ 603 مورد ميرسد.55 متاسفانه، برخلاف اهميت كاركرد اين بنياد مالي در بقاي حوزهها كمترين اسناد و مداركي در اين خصوص وجود ندارد؛ البته، يك مناظره قلمي بين دو تن از نوادگان آيات بروجردي و محمدتقي خوانسارينجفي اندكي از زواياي آن را آشكار كرده است. سيدمحمدرضا بروجردي نقل ميكند كه آيتالله بروجردي، دفترچهاي مخصوص شهريه خصوصي آقازادهها و بيوتات داشت. چنين اشخاصي كه بيشتر در ايران و عراق ساكن بودند و پدارنشان از بزرگان و علما محسوب ميشد. ايشان بر اساس همين فهرست براي آنان شهريه مفصلي ارسال ميكردند؛ حتي اگر در سلك روحانيت هم نبودند. صرفنظر از شهريه خاص، مهمترين كار ايشان پرداخت شهريه طلاب بود. تا قبل از آيتالله بروجردي در حوزه رتبهبندي طلاب معمول نبود. ايشان با برگزاري امتحانات، طلاب حوزه را نظاممند كرد و به تناسب هر مقطع، شهريه همان رتبه را ميداد. بيشترين شهريه 60 تومان بود، اين شهريه را عمومي ميگفتند. حاج محمدحسين احسن، پيشكار مالي ايشان بود.56 پرداخت شهريه خصوصي و همچنين پرداخت عمومي بر اساس امتحان را نيز منابع ديگر تاييد ميكنند.57
يكي از نزديكان بيت آيتالله بروجردي درخاطراتش ماجرايي را نقل ميكند كه از آن ميتوان به خلوص عمل و امانت آيتالله بروجردي در امور مالي پي برد. ماجرا از اين قرار بود كه شبي در جمع تعدادي از علما در محضر ايشان، مقداري پول از كويت آوردند. آن مرحوم در حالي كه پولها را به پيشكار خود ميداد تا براي تكميل ساختمان حمام و مسافرخانهاي مخصوص علما در سامرا به آقا شيخ نصرالله خلخاليوكيل ايشان در نجف حواله كند، گفت: «آخر عمر، كار ما به صرافي رسيده است، از كجا بگيريم و به كجا بدهيم؟ چه جواب در آخرت به هيچ؟» يكي از حاضران گفت: «حضرتعالي براي عالم تشيع اين كارها را كرديد، ايشان فرمودند: «خير، خير. اخلص العمل فان الناقد بصير.»58
در بيشتر خاطراتي كه از سوي شاگردان آن مرحوم نقل شده از اهتمام ويژه وي به امور طلاب و علما سخن به ميان آمده است. در سخن يكي از شاگردان ايشان و به نقل از آيتالله بروجردي آمده است: «سحرها كه بيدار ميشوم، به فكر حجرههاي مدارس قم و شهرستانها هستم. به فكر پيرمردهاي حوزه قم و ديگر شهرستانها هستم. فكر ميكنم كه فلان عالم از كار افتاده، چگونه اداره ميشود. بايد ادارهاش كرد.»59
به هر ترتيب، چنين به نظر ميرسد كه سيستم تثبيتيافته وكلا در دوره آيتالله بروجردي، در سالهاي بعد به بار نشسته و به دنبال رشد اقتصادي كشور و تمكن مالي بازاريان، تجار و ديگر اقشار كشور، در بستر نظام انتخاب وكلا در شهرستانها، وجوه هنگفت شرعيه از شهرها و حتي روستاها جمع و همچون رودي به سوي قم جاري ميشد.60
استاد شهيد مرتضي مطهري در سخنرانياي كه با عنوان «مزايا و خدمات مرحوم آيتالله بروجردي» در نشست انجمن اسلامي دانشجويان كه به منظور چارهجويي براي انتخاب مرجع در سال 1341 تشكيل شده بود، از خدمات آن مرحوم به نيكي ياد كرده و خاطرنشان ساخته است كه آيتالله بروجردي به منظور سر و سامان دادن به امور وكالت، برخي از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب درآورد. دفتري تهيه كرد كه در آن نام وكلا، حدود وكالت، مضمون وكالتنامه، محل سكونت و معرف وكيل درج ميشد. در مواردي كه تخلفي از سوي وكلا ديده ميشد، آن وكالتنامه را مسترد ميكرد. اين عمل، سيستم وكالت را از هرج و مرج خارج ساخت. علاوه بر آن، ايشان دفتر ديگري براي مراسلات تنظيم كرد كه نامهها با نمره وارد دفتر ميشد و با نمره جواب داده ميشد. هميشه، مشخص بود كه راجع به هر موضوعي چه جوابي داده شده است. مطهري در پايان خاطرنشان ميكند، اين تدابير در محيطي انجام ميشد كه شعار قافلهسالاران آن «نظم در پي نظم» بود.61
در روشي مشابه بر اساس دفترچه دستنويس باقيمانده از امام خميني، ايشان نيز با نظم و دقت در جدولي به صورت افقي شامل رديف، اسم گيرنده و شهرت وكيل، تاريخ صدور (هـ.ق) و معرف، حدود اختيارات را مشخص كرده است. آمار فهرست مذكور 531 وكيل ميباشد.62
بر اساس اين سيستم، ميزان و مبالغ دريافتيهاي آيات بروجردي و خميني ارقام هنگفتي را نشان ميدهد. يكي از منابع، ميزان نسبي پرداخت ماهيانه وجوه شرعيه آيتالله بروجردي را دو ميليون ريال نوشته است63 كه اين مبلغ با تقسيم پرداخت شهريه طلاب از سوي آيات گلپايگاني و شريعتمداري در نخستين ماههاي رحلت آيتالله بروجردي كه هر كدام 75 هزار تومان را تقبل كردند، همخواني نسبي دارد.64 قابل ذكر است كه بر اساس يكي از گزارشهاي شهرباني، امام خميني در ارديبهشت 1342 «همه روزه، مبلغ چهل تا پنجاه هزار ريال وجوه شرعيه به طور مستمر»65 دريافت ميكرد.
3 ـــ احياي حوزههاي علميه شهرستانها
آيتالله بروجردي در دوران يك دهه مرجعيت و زعامت خود، اقدام به احداث و احياي بسياري از حوزههاي علميه، مساجد و ديگر مراكز مذهبي در شهرستانها نمود. اين تكاپوها نه تنها از نگاه پژوهشگران تاريخ معاصر به دور مانده است؛ بلكه ايشان را متهم به برخورد مسالمتآميز با حكومت و دورنگهداشتن حوزه از سياست تلقي كردهاند. از همين منظر و در اين مجال سعي خواهد شد، رويكرد ايشان در دو حوزه مذكور و ارتباط آنها با هم مورد بررسي قرار گيرد. در زمان رضاخان، حوزه قم به خصوص و حوزههاي علميه شهرستانها به طور عموم از رونق و تكاپو افتاده بودند. آيتالله بروجردي چنين تشخيص دادند كه لازمه ساماندهي حوزهها اين است كه به دور از جنجالهاي سياسي، وقت و امكانات موجود را صرف اين كار كنند. به تعبير ديگر، با ورود در حوزه سياست و معارضه با نظام، فرصت لازم براي پيشرفت برنامههاي امورات حوزه باقي نميماند؛ بلكه در اين صورت، نظام حاكم نيز همچون دوره رضاخان مانع تداوم فعاليت آن ميشد. ايشان نميخواست فرصت مناسبي كه براي احياي حوزهها به دست آمده و همچنين زمينههايي كه باعث خودداري هيات حاكمه از دخالت در ساماندهي حوزه و برنامههاي او حاصل شده است را به بهانه واهي از دست بدهد.
از نگاه امروز، جامعهاي كه شاهد و ناظر مرجعيت و رهبريت امام خميني در كشور بود، ممكن است، اين مقايسه نادرست را بكند و با عنايت به رفتار و رويكرد سياسي امام(ره)، آيتالله بروجردي را به خاطر موضع غيرسياسي مورد مواخذه قرار دهد؛ در حالي كه چنين تلقياي داراي مفروض اشتباه است. آيتالله بروجردي و امام(ره) هر كدام رسالتي جداگانه براي خود قايل بودند. بدون ترديد، امام(ره) براي برپا داشتن رسالت مورد نظر خود قيام از ميراث بزرگ آيتالله بروجردي در احياي حوزهها و سازماندهي روحانيت و تربيت مجتهدين بيشمار بهرهها برد.
آيتالله بروجردي ميديد كه ميتواند در حوزهها خواست خود را تحقق بخشد. چنانچه در خاطرات فلسفي آمده است: «وي پرداخت شهريه به طلاب حوزه نجف را همانند طلاب حوزه قم، مشروط به شركت آنان در آزمون ساخته بود؛ ليكن آيتالله اصطهباناتي اين امتحان را تحريم كرد و اگرچه مرجعي بزرگ چون آيتالله عبدالهادي شيرازي به حمايت از ايشان برخاست؛ ليكن به سبب كثرت مخالفتها موضوع آزمون منتفي گرديد.»66 فلسفي در خاطراتش از شرايط سياسي جامعه و مواضع آيتالله بروجردي پرده برداشته است. وي با تشريح اوضاع كشور و تركتازيهاي تودهايها در دهه بيست و سي به اين نتيجه رسيده است كه در آن سالها روحانيت بين دو بدي مخير مانده و ناچار بود، خيرالشرين را برگزيند؛ از اين رو، به حمايت از قانون اساسي مشروط كه در آن مذهب رسمي، مذهب حقه اثنيعشري معرفي شده بود، پرداخته، خود را مجبور ديد، در برابر يورش تودهايها، از شاه و نظام سلطنتي حمايت كند.67
با اين مقدمات، به خوبي، ميتوان ماهيت رويكرد غيرسياسي آيتالله بروجردي و كوششهاي ايشان براي احياي حوزهها را دريافت. نكته ظريف و قابل تامل در اين رويكرد، جلوگيري از برانگيخته شدن حساسيت كارگزاران نظام در خصوص احياي حوزهها بود؛ زيرا اگر آنان متوجه ميشدند، هر روز، حوزههاي علميه در شهرهاي مختلف تاسيس و يا احيا شده و در برابر هيات حاكمه قد علم نمودهاند، بدون ترديد، مانع اين فعاليتها ميشدند. به تعبير ديگر، نظام حاكم از رشد سريع حوزهها خطر چنداني احساس نميكرد و آيتالله بروجردي و مشاوران وي نيز همين خواسته را داشتند تا بتوانند بدون دغدغه به تلاشهاي نهادسازي خود بپردازند.
حاصل سخن اينكه مواضع سياسي آيتالله بروجردي، برخاسته از شرايط زمان بود. ايشان در دوره زعامت خويش نه تنها اقتدار حوزه علميه قم را بازگرداند؛ بلكه با تدبير لازم به احيا و ايجاد حوزههاي علميه ديگري در كشور پرداخت. يكي از شاگردان آن مرحوم در خاطراتش نقل ميكند كه «مدارس علميه و فرهنگي بسياري توسط ايشان به ويژه در مازندران ساخته شد.»68
بر اساس برخي خاطرات پراكنده، در بعضي شهرها حوزه علميه تاسيس كرد. براي شهرهاي ديگر نيز با گسيل نمايندگاني به احياي حوزه آنها همت گماشت. در كرمانشاه حوزه علميه ساخت.69 و در پي درخواست اهالي شهر، آيتالله عطاءالله اشرفي اصفهاني70 را در سال 1335 براي رسيدگي به امور ديني مردم، به آن شهر روانه كرد و به عبدالجليل جليلي نيز اداره حوزه علميه آن شهر را واگذار نمود.71 حجتالاسلام صادق احسانبخش از فضلاي گيلاني مقيم حوزه قم را نيز با درخواست اهالي رشت در سال 1339 و به منظور احياي حوزه و مراكز ديني آنجا به رشت اعزام نمود72 و بسياري از مدارس اصفهان را نيز احيا كرد.73
حجتالاسلام شيخ مجتبي عراقي يكي از مشاورين آيتالله بروجردي در خصوص امور عمراني فعاليتهاي ايشان را در مصاحبهاي به تفصيل شرح ميدهد. نامبرده علت ساخت حوزه علميه در كرمانشاه را «براي مبارزه با عقايد خرافي شيطانپرستان در آن منطقه، تشكل روحانيون … و رواج عقايد گوناگون» در منطقه عنوان كرده، عراقي از سوي ايشان ناظر بناي آن حوزه بوده است. وي خاطرنشان ميسازد كه آيتالله بروجردي ساختمان قديمي مدرسه خان را در قم خراب كرد و ساختمان سه طبقه مجهزي احداث نمود. او از تاسيس و اداره كتابخانه مسجد اعظم نيز به عنوان يكي از اقدامات آيتالله بروجردي نام برده است.74 «نكته پاياني اينكه ايشان شهريه تمام اين حوزهها را نيز ميپرداخت. در واقع، با دريافت همين پولها بود كه حوزههاي مختلفي در كشور احيا شدند و غالبا با شكلگيري نهضت، روحانيت به عنوان يك نهاد سياسي متنفذ نظام عمل كردند. بالاخره، تاسيس مركز اسلامي هامبورگ را نيز ميبايست به اين فهرست اضافه كرد.»75
4 ـــ سازماندهي روحانيت
تصور سازمان روحانيت نبايد مانند يك تشكل سازمان يافته همچون احزاب سياسي باشد؛ بلكه سازمان يافتگي روحانيت از يك بعد ظاهري (لباس روحانيت) و از يك جنبه باطني (نگرش اعتقادي) برخوردار است. در اين ديدگاه ارتباطات افراد، محتواي مذهبي پيدا ميكند و بر همان اساس نيز جهت مييابد. حتي در نگاهي فراتر، رويكرد ديگر اقشار و مومنين مذهبي به اين سازمان نيز بر همان اساس اعتقادي شكل ميگيرد؛ از اين رو، يارگيري روحانيون از تودههاي مومن مذهبي به مراتب سهلتر از احزاب سياسي در ايران ميباشد.
بر اساس اين مفروض، روحانيون را ميتوان سازمانيافتهترين نيروهاي اجتماعي كشور تلقي كرد. سازمان، هم وسيله قدرت است و هم وسيله اجراي آن. روحانيون از ديرباز داراي سازمان كموبيش استوار و سلسله مراتبي بودند كه به خاطر داشتن روابط و همبستگيهاي داخلي از انسجام بالايي برخوردار بود.76 همانطور كه گفته شد، تاسيس حوزه علميه قم و انتقال مرجعيت به ايران، نخستين و مهمترين گام در اين راستا تلقي ميشود. احياي حوزه در دوره آيتالله بروجردي اين گامها را استوار ساخت. از اين زمان، قم داراي چنان پايگاه روحانياي گرديد كه هرگاه طلبهاي به سلك روحانيت درميآمد، خود را عضو و رابط يك تشكل سازماندهي شده با مركزيت قم و شاخههاي بيشمار آن در شهرستانها ميدانست. اين شبكه با گسترش در حوزه جغرافيايي كشور، انسجام روحانيت را تحكيم بخشيد. نخستين فارغالتحصيلان حوزه علميه قم بعدها خود از موسسان و يا احياگران بسياري از حوزهها در شهرستانها گرديدند. اين رويكرد در دوره مرجعيت آيتالله بروجردي منجر به تشكيل بنياد شبكه روحانيت در كشور گرديد. عامل اصلي اين رونق، تمركز مرجعيت در آيتالله بروجردي و سيل ارسال وجوه شرعيه به قم بود. اين امكانات، منجر به تشديد رويكرد عمومي به طلبهشدن و «زي طلبگي» گرديد.
با حصول اين شرايط، آيتالله بروجردي در رويكردي جديد نه تنها اقدام به اعزام وكيل و مبلغ به شهرهاي مختلف كشور نمود؛ بلكه به اعزام نمايندگاني به آمريكا و آلمان نيز اهتمام ورزيد. اينك، گستره تاثيرگذاري فكري و فرهنگي حوزه علميه قم و مرجعيت در ايران، مرزهاي كشورها را درهمنورديده و حتي به تعامل با ديگر نهادهاي مذهبي جهاني انجاميده است. اوج اين تكاپوها در تماس با مركز «دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه» صورت گرفت كه منجر به صدور فتواي معروف شيخ شلتوت مفتي و رييس دانشگاه الازهر در پذيرش شيعه به عنوان يكي از مكاتب فقهي در كنار مكاتب تسنن گرديد. به تعبير ديگر، روحانيت از انزواي خويش بيرون آمد و در هواي جهاني نفس كشيد و نه تنها از سازماندهي دروني در كشور بهرهمند گرديد؛ بلكه به تعامل، مكاتبه و بهرهبرداري از تجارب اديان و مذاهب ديگر پرداخت و براي اين منظور به تلاشهايي براي معرفي تشيع و تبليغ آن در سطح جهاني با اعزام مبلغان و انتشار مجلاتي نظير درسهايي از مكتب اسلام با شمارگان وسيع روي آورد.
اينكه روحانيت بعد از يكي، دو دهه انفعال، فعال مايشاء شد و ديگر، نه تنها به چشم خصومت و يا تخريب به مناسبات پيشرفته رقيب نمينگريست؛ بلكه گامهاي سودمندي براي بهرهمندي از نهادي نوين جهت نشر اسلام برداشت. تاسيس و يا كمك به احداث مدارس ديني به سبك جديد از جمله اين اقدامات بود. دانشآموزان در اين مدارس از دبستان تا متوسطه موظف بودند، هم علم بياموزند و هم دين. اداره اين مدارس بر عهده نيروهاي تحصيلكرده حوزوي و گهگاه دانشگاهي خوشفكر بود. اينك، نهادهاي مذهبي سعي داشتند بر نهادهاي جديد سيطره يافته و با بهرهمندي از آنها در جهت تبليغ آموزههاي شيعي گام بردارند.
ممكن است، اين سوال پيش آيد كه آيتالله بروجردي چگونه توانست اين رويكرد نوين را در حوزه و نگرش روحانيت ايجاد كند؟ ضروري است، نسبت به بينش فكري و فقهي او توجه نمود و بر نقش مجتهدي وي در حوزه قم تاكيد كرد. در سخني منسوب به امام(ره) نقل شده است كه: «طلبهاي كه مقدمات و سطح را خوب طي كرده باشد و داراي استعداد باشد، دو تا سه ماه در درس آيتالله بروجردي، شركت كند، مجتهد ميشود و ميتواند همين روش را در ديگر ابواب مسايل فقهي، بهكارگيرد.»77
يكي از شاگردان آن مرحوم، سبك اجتهادي آيتالله بروجردي را به طور فهرستوار بدين شرح بيان كرده است:
1 ـــ توجه به تاريخ پيدايش مساله و اين كه از كي اين مساله در فقه شيعه يا سني مطرح شده است.
2 ـــ بيان و تشريح آيه مربوط براي به دست آوردن عموم اطلاق، جهت مراجعه به آن در موارد مشكوك.
3 ـــ بررسي احايث عامه از منابع خود آنان.
4 ـــ بررسي اقوال فقهاي عامه.
5 ـــ بررسي اخبار با توجه به زمان و محيطي كه روايت از امام(ع) صادر شده است كه اين را از طريق بررسي فتاواي فقهاي اهل سنت كه با امام(ع) معاصر بودند، به دست ميآورد.
6 ـــ بررسي فتاواي شيعه، مخالف يا موافق روايات.
7 ـــ تقليل اطلاعات و معلومات در ابتداي امر، از طريق تطبيق آنان بر فتاواي فقهاي معاصر ائمه(ع).78
يكي از روحانيون نوانديش تهران به نام حاجسراج انصاري كه در سال 1333 مدت كوتاهي در حوزه علميه قم رحل اقامت افكنده، به فراست پيشبيني ميكند كه نسل جديدي در حوزه در حال ظهور است: «ميان محصلين علوم دينيه حوزه علميه قم، جواناني پاك و مرداني بيباك هستند كه در ناصيه آنها علايم عظمت و نبوغ هويداست و آينده درخشاني در انتظار آنهاست، آنها حقايق درخشنده را از قعر درياي علوم ميجويند، در سايه مراقبتهاي آن رادمرد بزرگ، تمام محصلين علوم دينيه با نهايت سعي و كوشش به تحصيل علوم اشتغال دارند و عده مهمي از آنان كه تحصيلات ابتدايي و متوسطه فرهنگ جديد را نيز به پايان رسانيده و ديپلمه شدهاند، نه تنها علوم جديد آشنا هستند؛ بلكه يك زبان خارجي را كاملا بلدند.»79
اين تلاشها محققين را در قضاوت نسبت به دستاوردهاي آيتالله بروجردي خوشبين ساخته است. به گونهاي كه برخي، آمار پرورشيافتگان مجتهد حوزه را در دوره آن مرحوم، هفتصد مجتهد ذكر كردهاند.80 ناگفته پيداست كه تربيت چنين نسلي با همياري ديگر اساتيد حوزه علميه قم به خود جامه عمل پوشيده است: «تربيت نسلي از فضلا كه در دوره بعد، شمار زيادي از آنان، هم از لحاظ علمي و هم، سياسي نقش فعالي را در حوزه علميه عهدهدار شدند، يكي از اقداماتي بود كه در اين دوره صورت گرفت. در اين باره، درس تفسير و فلسفه علامه طباطبايي و مرحوم سيدمحمد محققداماد و نيز امام خميني بسيار موثر بود. استاد شهيد مرتضي مطهري و امام موسي صدر تنها دو دستپرورده همين حوزه علميه هستند.»81
آيتالله بروجردي ميراث عظيمي از خود برجاي نهاد، ميراثي كه به سرعت در ژرفاي جامعه ريشه دواند، مومنين به آن افتخار ميكردند، اقشار ثروتمند با جان و دل وجوه شرعيه خود را براي عظمت آن ميپرداختند و روشنفكران ديني از آن استقبال مينمودند. هنر امام خميني و مراجع بعد از ايشان در حوزه علميه قم، آن بود كه به اين ميراث، روح سياسي بخشيدند و در عرصه سياست و مبارزه آن را از قوه به فعل درآورند.
پينوشتها
1 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، مصاحبه ويژه مجله حوزه با شاگردان آيتالله بروجردي، به كوشش مجتبي احمدي و ديگران، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379، سخن آيتالله فاضل لنكراني، ص 167.
2 ـــ اين نكته نيز ناگفته نماند كه در سلسله مقالات «تاريخ حوزه علميه قم» مندرج در يكي از نشريات مذهبي دهه بيست (آيين اسلام، س4، ش7، خرداد 1326) موسس حوزه علميه قم را آيتالله آقا ميرزا محمد فيض و در سال 1296 ش ذكر كرده كه بعدها در پي دعوت او آيتالله حائري در 1299 به قم عزيمت نمود. ر.ك: رسول جعفريان، برگههايي از تاريخ حوزه علميه قم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 15.
3 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، مصاحبه با آيتالله سيد محمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 53.
4 ـــ مهدي حائري يزدي، خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي، به كوشش حبيب لاجوردي، تهران، كتاب نادر، 1380، صص 61 ـــ 62.
5 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، به كوشش غلامرضا كرباسچي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، سخن آيتالله حسينعلي منتظري، صص 95 ـــ 96.
6 ـــ محمدحسين منظورالاجداد، مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست: اسناد و گزارشهايي از آيات عظام نائيني، اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي 1339 ـــ 1292 ش، تهران، شيراز، 1379، صص 403 ـــ 404.
7 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، مصاحبه با آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 33.
8 ـــ همان، مصاحبه با آيتالله محسني مدبري، ص 277.
9 ـــ همان، سيد جواد علوي، (مقاله)، «آيتالله بروجردي در بروجرد»، صص 358 ـــ 359.
10 ـــ مرجعيت در عرصه سياست و اجتماع، پيشين، ص 408.
11 ـــ خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي، پيشين، ص 59.
12 ـــ فصلنامه باد، سال دوم، شماره 5، زمستان 1365، خاطرات حجتالاسلام عبدالحميد معاديخواه، ص 38.
13 ـــ ماجراي تبعيد آيتالله قمي از اين قرار بود كه ايشان در آستانه واقعه مسجد گوهرشاد از مشهد، به تهران عزيمت كرد تا رضايت رضاخان را جهت انصراف از متحدالشكل كردن لباس جلب كند؛ ولي رضاخان نه تنها با او گفتوگو نكرد؛ بلكه دستور داد، شبانه او را از تهران به عتبات تبعيد كنند.
14 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيد جعفر احمدي، ص 84.
15 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، خاطرات محمدحسين مسجدجامعي، ص 97.
16 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 45.
17 ـــ هفتاد سال خاطره از آيتالله حسين بدلا، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، صص 144 ـــ 145.
18 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 53.
19 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، پيشين، خاطرات محمدحسين مسجدجامعي، ص 97.
20 ـــ همان، خاطرات عبدالعلي باقي، ص 105.
21 ـــ هفتاد سال خاطره از آيتالله سيدحسين بدلا، پيشين، ص 163.
22 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات حجتالاسلام مجتبي عراقي، صص 169 ـــ 170.
23 ـــ همان، مصاحبه با آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 53.
24 ـــ برگهايي از تاريخ حوزه علميه قم، پيشين، صص 31 و 37.
25 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 54.
26 ـــ هفتاد سال خاطره از آيتالله سيدحسين بدلا، پيشين، ص 163.
27 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، سخن آيتالله سيدجعفر احمدي، ص 86.
28 ـــ حسن يوسفي اشكوري، «حوزه و حكومت: بيست سال پس از ادغام» (مصاحبه)، روزنامه نشاط، شماره 47، 12 ارديبهشت 1378، ص 6.
29 ـــ عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران، اميركبير، 1364، ص 82.
30 ـــ حميد عنايت، انديشههاي سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1372، ص 279.
31 ـــ مرتضي مطهري، «مشكل اساسي در سازمان روحانيت» (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركت سهامي انتشار، بيتا، ص 181.
32 ـــ حامد الگار، دين و دولت در ايران؛ نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1369، ص 42.
33 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله محمد فاضللنكراني، ص 146.
34 ـــ همان، خاطرات آيتالله محسني ملايري، صص 278 ـــ 279.
35 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، سيدجواد علوي، «آيتالله بروجردي در بروجرد»، صص 356 ـــ 357.
36 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، پيشين، خاطرات سيدحسين ناصري، ص 154.
37 ـــ همان، خاطرات آقاي ابطحي، ص 151.
38 ـــ مرجعيت در عرصه سياست و اجتماع، پيشين، اسناد شماره 54، 55 و 56، صص 479 ـــ 482.
39 ـــ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج1: زمينهها، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1378، ص 116.
40 ـــ خاطرات 15 خرداد، (دفتر پنجم)، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1376، ص 77.
41 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، پيشين، خاطرات محمدعلي اراكي و محمدحسين مسجدجامعي، صص 25 ـــ 27.
42 ـــ عمادالدين فياضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري (موسس حوزه علميه قم)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، صص 105 ـــ 114.
43 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم). پيشين، خاطرات محمدصادق تهراني، صص 89 ـــ 90.
44 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدحسين بدلا، ص 101.
45 ـــ خاطرات آيتالله خان يزدي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381 ، ص 38.
46 ـــ خاطرات آيتالله منتظري (اين كتاب فاقد مشخصات است)، صص 89 ـــ 90.
47 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله شيخ علي پناه اشتهاردي.
48 ـــ همان، خاطرات آيتالله محد فاضل لنكراني، ص 144.
49 ـــ خاطرات آيتالله منتظري، پيشين، ص 112.
50 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمد باقر سلطاني طباطبايي، ص 46.
51 ـــ صحيفه امام: ج1: بيانات، پيامها و…، امام خميني، 1312 ـــ آبان 1343، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، صص 24 ـــ 25.
52 ـــ «گفتوگو با سيدمحمدرضا بروجردي (نو آيتالله بروجردي)، به مناسبت چهلمين سالگرد «رحلت آيتالله العظمي بروجردي»، همشهري ماه، شماره 11، سال اول، بهمن 1380، ص 13.
53 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيد مصطفي خوانساري، ص 70.
54 ـــ صحيفه امام، ج1، صص 46 ـــ 76، 94، 99، 125 ـــ 132 و 448 ـــ 512.
55 ـــ «گفتوگو با سيدمحمدرضا بروجردي»، همشهري ماه، پيشين، صص 12 ـــ 14.
56 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، به ترتيب ر.ك: مصاحبه با آيتالله محسني ملايري، ص 285 و مصاحبه با آيتالله حسين بدلا، ص 101.
57 ـــ همان، مصاحبه با آيتالله محسني ملايري، صص 280 ـــ 281.
58 ـــ همان، مصاحبه با آيتالله سيدمصطفي خوانساري، صص 67 ـــ 68.
59 ـــ براي اطلاعات بيشتر در اين خصوص ر.ك: «مسايل مالي و اقتصادي نظام حوزه»، ماهنامه حوزه، شمارههاي 27 و 28، مرداد، آبان 1367.
60 ـــ مرتضي مطهري، «مزايا و خدمات مرحوم آيتالله بروجردي» (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركت سهامي انتشار، بيتا، ص 142.
61 ـــ صحيفه امام، ج1، صص 448 ـــ 512.
62 ـــ مجله آشفته، 12 بهمن ماه 1334، شماره 2، به نقل از سيدجلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج1، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 363.
63 ـــ محمدصادق صادقي گيوي، خاطرات آيتالله خلخالي، جلد1، تهران، سايه، 1379، ص 56.
64 ـــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده امام خميني، گزارشهاي شهرباني كل كشور، شماره بازيابي 661، كد 1/641، ص 51.
65 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، پيشين، خاطرات سيدعباس حاتميزدي، صص 260 ـــ 261.
66 ـــ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، به كوشش حميد روحاني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص 113.
67 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 40.
68 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 54.
69 ـــ محمد اشرفي اصفهاني، محراب خونين باختران، تهران، سروش، 1362، ص 72.
70 ـــ مصاحبه آيتالله عبدالجليل جليلي با مركز اسناد انقلاب اسلامي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، تاريخ مصاحبه 8/9/73.
71 ـــ انقلاب اسلامي در گيلان، بينا، بيتا، صص 10.
72 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله سيدمحمدباقر سلطانيطباطبايي، ص 54.
73 ـــ همان، خاطرات حجتالاسلام شيخ مجتبي عراقي، صص 171 ـــ 175.
74 ـــ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (تاريخ حوزه علميه قم)، پيشين، خاطرات اكبر هاشميرفسنجاني، صص 190 ـــ 191.
75 ـــ عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ج اول: تاملي بر مسايل و تحولات اجتماعي ايران، تهران، سمت، 1379، ص 130.
76 ـــ چشم و چراغ مرجعيت، پيشين، خاطرات آيتالله شيخ لطفالله صافيگلپايگاني، ص 132.
77 ـــ همان، خاطرات آيتالله شيخعلي پناه اشتهاردي، صص 196 ـــ 197.
78 ـــ برگهايي از تاريخ حوزه علميه قم، پيشين، ص 106.
79 ـــ روحالله حسينيان، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 429.
80 ـــ رسول جعفريان، «مرجعيت سياسي شيعه»، زمانه (ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر)، سال دوم، شماره 7 و 8 ، فروردين و ارديبهشت 1382، ص 16.