ما و شریعتی
دکتر علی شریعتی یکی از چهرههای جالب و تأثیرگذار و به گونهای هنوز زنده در تاریخ دهههای اخیر کشور ما است. سخن گفتن دربارة شریعتی وضعیتی حساس و منحصر به فرد دارد. غبار ناشی از رویکردهای عصبیتآلود اینک که بیش از ربع قرن از مرگ او گذشته است هنوز سخن گفتن دربارة او را سخت و احتیاطآمیز کرده است.
در این گفتار کوتاه قصد من به هیچ روی ارائه یک بررسی جامع از آراء و شخصیت شریعتی نیست، زیرا چنین کاری اگر بخواهد که با دقت و انصاف انجام پذیرد نیازمند فرصتی بسیار فراختر و حوصلهای بیشتر است.
آنچه در این مقال کوتاه میخواهم بدان پردازم، صرفاً جمعبندی در خصوص نسبتی است که امروز و بیش از ربع قرن پس از پیروزی انقلاب که بیشک آثار شریعتی از عوامل زمینهساز در ظهور و یا حداقل بخشی از وسعت و تأثیرگذاری آن بود، با ما میتواند و باید که داشته باشد. منظور از “ما” در این جا نسل و نیروها و جوانان و میانسالان انقلابی و آرمانگرا و یا حداقل منصف و استقلالطلبی است که هرچقدر هم [که به حق] به برخی ناکارآمدها و سوءمدیریتها انتقاد داشته باشیم به هر حال بر ضرورت حفظ و تقویت میراث هویت معنوی خود و دفاع از استقلال سیاسی و آرمانهای عدالتطلبانة انقلاب در مقابل شبیخون نظام سرمایهداری بینالمللی و بهویژه یانکیهای آمریکایی تأکید داریم.
برای بیان اجمالی نسبت “ما و شریعتی” از این منظری که گفتم، باید ابتدائاً به اختصار و کوتاه و فشرده دربارة “علی شریعتی” و شخصیت و آراء او سخن گفت [هرچند که میدانیم ارائة دقیق و جامع چنین بحثی نیازمند مجالی فراختر از فرصت محدود این گفتار کوتاه است و لاجرم آنچه میگوئیم بر سبیل اجمال است و اشاره]
دکتر علی شریعتی آنگونه که از برخی آثار و نیز توصیفاتِ یاراناش برمیآید به لحاظ شخصیت انسانی است آرمانگرا و پرشور و معنوی و مبارز و معنا جو و عدالتخواه و دارای درد دین. از این منظر سیمای شخصیت او جذاب و دوستداشتنی است و شور انقلابی و آرمانگرای قلماش الهامبخش و شورآفرین در طریق مبارزة انقلابی علیه امپریالیزم و استعمار ناشی از فرهنگ آمریکایی و الگوی پوچ و مبتذل و ویرانگر حیات متنزل حیوانی – جانوریای است که امپریالیزم لیبرال میخواهد بر جهانیان به عنوان یگانه الگوی زندگی تحمیل نماید.
“شخصیت” شریعتی آنگونه که از برخی فرازهای آثاری چون “هبوط” و “کویر” و “گفتگوی تنهایی” و چهرهپردازیهای جذاب او از برخی شخصیتهای بزرگ صدر اسلام برمیآید، دوستداشتنی و دلسوخته و دارای درد دین و تعهد انقلابی و شور مبارزاتی است و در شرایط امروز ما و در برابر احیاء تأسفبار سیطرة بسیاری از مظاهر ادبیات و سینما و تئوریهای لیبرالی مظاهر غربزدگی شبهمدرن، بیتردید جالب و خواستنی و قابل تأمل مینماید.
اما البته در سوی دیگر بسیاری از آثار او قرار دارد که در یک نگاه منصفانه و بیتعصب دربارة آنها میتوان گفت که رگههای پررنگی از یک التقاط تئوریک و عدم خلوص اعتقادی و تأثیرپذیری انفعالی و تقلیدی از گونهای “مدرنیسم دینی” در بسیاری از آنها [مثلاً “درسهای اسلامشناسی حسینیه ارشاد”، “حسین وارث آدم”، برخی گفتارها دربارة “اقبال لاهوری” و تحلیلهای ارائه شده از تحولات تاریخی و تفسیر قصة قرآنی “هابیل و قابیل” و برخی قسمتهای “مذهب علیه مذهب” و بحثهای ایشان دربارة “توحید” و مفهوم “روشنفکر” و ... ] به صراحت دیده میشود و از این منظر برخی نوشتههای او را به عنوان حلقههایی از زنجیرة آثار “روشنفکری دینی” مطرح میکنند. “روشنفکری دینی” جریانی است که به لحاظ تاریخی ریشه در صدر مشروطه دارد و با اصل گرفتن مفروضات مدرنیسمای چون “اعتقاد به اصل پیشرفت تاریخی” و “اصالت رویکرد علمی در تفسیر و تبیین وقایع و حوادث” و تأثیرپذیریهای مستقیم و غیرمستقیم از بسیاری مشهورات مدرنیستی و گرایشهای ایدئولوژیک مختلف آن [اعم از مارکسیسم یا لیبرالیسم یا ناسیونالیسم و یا نحلهای چون اگزیستانسیالیسم] در تاریخ 150 سالة اخیر کشور ما و به ویژه از سالهای دهة 1340 ش. به بعد نقش مهمی را در ارائه تفسیرهای التقاطی و غیر اصیل از اسلام بر عهده گرفته است. از آراء پوزیتیویستی – لیبرالیستی مرحوم بازرگان در تفسیر اسلام گرفته تا ملغمهای که “مجاهدین خلق” و “آرمان مستضعفین” و “فرقان” با تکیه بر تفسیر مارکسیستی از اسلام ارائه میدادند، همگی نمودها و حلقههایی از التقاطاندیشی غربزدة جریان مسموم به “روشنفکری دینی” هستند که با اصل گرفتن مشهورات مدرنیستی و بالتبع اقتضائات تفکر نفسانیت مدار اومانیستی، خواسته و یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته به خلط مبحث و انکار خلوص اندیشة دینی و مقابله با اسلام فقاهتی اصیل [که متکی بر کتاب و معارف اهل بیت(ع) است] پرداختهاند. از این منظر بیتردید جریان روشنفکری به اصطلاح دینی، حافظگونهای مخرب از مدرنیسم دینی و التقاطاندیشی و کینهورزی به روحانیت شیعه به عنوان پاسدار ودایع اصیل معرفتی تشیع بوده است. کینهورزی و عداوتی که در بسیاری موارد همچون ترور استاد مطهری و یا عملیات کور و ویرانگر منافقین علیه چهرههای روحانی انقلاب، ماهیت استبدادی و خشن و فاقد ظرفیتهای اندیشگی خود را به روشنی عیان کرده است.
کارنامة جریان موسوم به “روشنفکری دینی” از زمان “میرزا یوسفخان مستشارالدوله” تا امروز به ویژه در سالهای دهة 1320 شمسی به بعد و با ظهور افرادی چون “احمد کسروی” و آراء التقاطی – لیبرالی نهضت آزادی و اسلامِ مسخ شده و ماتریالیسمزدة سازمان منافقین قبل از انقلاب و رویکرد بسیار تأسفبار گرایش مارکسیستی روشنفکری به اصطلاح دینی ایران علیه انقلاب اسلامی و اسلام اصیل در قالب خروج تروریستی منافقین در سال 1360 و حرکت میتوان گفت خائنانه و وابستة گرایش نئولیبرالیست روشنفکری به اصطلاح دینی ایران از سالهای 67 و 68 به بعد در مسیر شبههآفرینی و تردیدافکنی علیه ایمان و یقینیات دینی و نهایتاً کفرگوئیهای پلورالیستی و نسبیانگارانه علیه تعالیم اهل بیت (ع) و نفی آرمانهای مبنائی انقلاب اسلامی و بسترسازی برای کودتای خزندة فرهنگی – سیاسی و برقراری سیطرة یک رژیم نئولیبرالیست و سکولار و همسو با امپریالیزم آمریکا [و بلکه دستنشاندة آن در ایران] که خود را در جریان آراء “عبدالکریم سروش” و “حلقة کیان” و گرایشهای سیاسی افراطی مدعی اصلاحطلبی امروز نشان میدهد؛ کارنامهای ناموفق و تیره بوده است که علیرغم صداقت انفرادی و خلوص نیت و رشادتهای حماسی برخی افراد ساده و صادق [اما ضعیف به لحاظ آشنایی با مبانی اعتقادی] آن، در کلیت خود به عنوان جریانی مبلّغ شبهمدرنیته و لاجرم تحکیم بخش سیطرة استعمار امپریالیستی در ایران معاصر عمل کرده است.
شبهمدرنیته و مظاهر فرهنگی و ادبی و سیاسی آن بزرگترین عامل مقوّم استبداد و وابستگی همهجانبه در تاریخ معاصر کشور ما و نیز اصلیترین علت بیعدالتی و بحران هویت و اضطراب فرهنگی و وضعیت نابسامان و تلخ برزخی ما بوده و هست و جریان روشنفکری به اصطلاح دینی ایران در کلیت خود قبل و بعد از انقلاب و به ویژه در سالهای اواخر دهة 1360 و در قالب گرایش التقاطی و نئولیبرالیستی داعیهداران “قبض و بسط تئوریک شریعت” و به قول آمریکاییها “اسلامِ میانهرو” و “اسلامِ مدرن” یکسره و تماماً در خدمت استحالة هویت معنوی و دینی جامعه و زدودن آرمانگرایی انقلابی و مبارزاتی و جاده صاف کنی برای احیاء سیطرة مجدد کمپانیهای بزرگ چند ملیتی و دولت متجاوز ایالات متحده عمل کرده است.
البته دربارة مرحوم شریعتی و نسبت او با امروز ما نباید بر پایة کارنامه و عملکرد و مبادی و غایات التقاطی و انحرافی جریان موسوم به “روشنفکری دینی ایران” قضاوت کرد. اگرچه امروز بسیاری از داعیهداران به اصطلاح “روشنفکری دینی” خود را یگانه میراثداران شریعتی میدانند، اما واقعیت این است که رویکرد ستیهنده و خروش ضدسرمایهداری و روح آرمانگرا و مبارزه جویِ ضد امپریالیستی شریعتی [علیرغم برخی خطاهای تئوریک و عدم خلوص اعتقادی و بعضی رگههای التقاطاندیشی در آراء و آثار او] با رویکرد تسلیمطلبانه و ذلتبار و انفعالی و ضدانقلابی و بلکه فراتر با آنها در جاده صافکنی برای بازگشت سلطة آمریکا به هیچ روی تحت هیچ شرایطی نسبتی و قرابتی ندارد.
از این رو دلالان مروّج نسبیانگاری و تعمیم نبوت و صراطهای مستقیم و پذیرش مدل آمریکایی و نئولیبرالیستی زندگی و حکومت و هضمشدن در نظام جهانی سلطه به هیچ روی حق و صلاحیت آن را ندارند تا خود را میراثدار شریعتی و تداومبخش راه او عنوان نمایند.
اگرچه در برخی آراء و مبادی و رویکردهای اندیشة مرحوم شریعتی رگههای دردناکی از التقاط و عدم خلوص و تجددزدگی و پذیرش مشهورات اومانیستی وجود داشته است، اما او آنگونه که در آثاری چون “امت و امامت” و یا برخی دفاعیات جانانهاش از شاکله و شخصیتهای مبارز روحانیت شیعه و بسیاری از مظاهر معرفتی دینی گذشتة تاریخی ما و نیز افشاگری علیه جماعت بیهویت و مرعوب و غربزدة شبهمدرن سطحی و روشنفکران وابسته خود را نشان میدهد از اساس با میراثداران دروغین امروز او که سربازان و مزدبگیران سرمایهداری جهانی و تحقق نظم نوین جهانی “بوش” و “دیک چنی” هستند، تفاوت و تضاد داشته و دارد.
بنابراین در بررسی نسبت ما با شریعتی باید به این مهم توجه کرد که اگرچه در قلمروهای تئوریک و اعتقادی و مخصوصاً تأثیرپذیری مبنایی آرای آن مرحوم از مشهورات و مفروضات مدرنیستیای چون “اصل پیشرفت” یا “اصالت عقل” و برخی علمزدگیهای وی باید با احتیاط و از مواضع نقادانه روبرو شد، اما شخصیت آرمانگرا و پرشور و ضدغربی و ضدسرمایهداری و ستیهنده و روحِ پرشور وی که مجذوب محمد (ص) و علی (ع) و “ابوذر” و “سلمان” و معنویت و عدالتطلبی و انقلابیگری بود برای نسل امرزو ما که نیازمند تزریق خون تازهای از شور انقلابی است، میتواند کاملاً قابل تأمل باشد. اگرچه باید کوشید و کاوید و شعور انقلابی خود را از حقایق کتاب و معارف اهل بیت (س) آموخت تا خدشهای در آن راه نداشته باشد و از رهزنی نسبیانگاران و پلورالیستها و مدرنیستها و التقاطیون [به ویژه التقاطیون نئولیبرال مروج “پوپر” و “فون هایک”] در امان باشد.