تسخير لانه جاسوسی و ره آوردهاي آن از نگاه اصغرزاده ، بی طرف و بهزاديان

 تسخير لانه جاسوسی و ره آوردهاي آن از نگاه اصغرزاده ، بی طرف و بهزاديان

 سه نفر از دانشجويان تسخير كننده لانه جاسوسي آمريكا طي مصاحبه اي با رسانه ها به بازخواني روايت تسخير پرداختند كه خبرگزاري فارس در روز چهارشنبه 13 آبان ماه سال 1388 آن را منتشر نمود . شايان ذكر است كه در زمان انجام این مصاحبه، آقایان «اصغرزاده» و «بهزادیان» نماینده مجلس شورای اسلامی بودند و آقای «بیطرف» در هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) عضویت داشت.

*سوال: ما می‌خواهیم که در ارتباط با تسخیر لانه جاسوسی، انگیزه‌ها، هماهنگی‌ها، نحوه اجرا، برخوردهایی که امام و مسئولین وقت آن زمان با این مساله داشتند و پی‌آمدهای این حرکت مطالبی را از شما بشنویم اما از آنجا که تاکنون مطبوعات با دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مصاحبه‌هایی به انجام رسانده و بعضا مسائل مورد اشاره در آن مصاحبه‌ها مطرح گردیده است ، می‌خواستیم درباره این حرکت به مسائل «ناگفته» و نوعا مطالبی که در این ارتباط مطرح بوده بپردازید آنهم خارج از قالب‌های گذشته به شکلی صریحتر اگر موافق باشید درباره زمینه‌ها و نحوه شکل‌گیری این حرکت صحبت کنیم.
*اصغرزاده : بله ، بنده هم با این نحوه بحث موافقم. می‌گویم که لازم نیست ما برویم در گذشته یعنی مساله را از دید همان چیزی که آن روزها بوده بررسی کنیم. چون این موضوع همانگونه که اشاره کرديد بارها مطرح شده. ما الان نه در رابطه مستقیم با مسائل روز بلکه در این ارتباط که بعد از یک دهه از گذشت این قضیه مشکلات اساسی برای زیر سئوال بردن این حرکت در جریان است. یعنی وضع بگونه ای ست که گفته شود. این حرکت بنابر فلسفه «آنارشیسم» بوده،‌ بر این اساس بوده که نظم را در جامعه بهم زده ، این قضیه یک حرکت غیرطبیعی بود. حرکتی تحمیلی در روند انقلاب بود و خارجی‌ها هر سال دارند تبلیغ می‌کنند که این حرکت اصلا بر اساس تفکر مارکسیستی شکل نگرفته بود . این تبلیغات نهضت آزادی، آنهائی که بحث مذاکره مستقیم را دارند مطرح می‌کنند اینها در باطن معتقد هستند که بهر‌حال حرکت تسخیر لانه جاسوسی نشات گرفته از یک تفکر مارکسیستی است که دائما در تضاد با امریکا و امپریالیسم است. اسلام اصلا نمی‌تواند اینطور بیاندیشد. به نظرم قضیه را باید از این موضع بشکافیم.

سوال: خوبست ابتدا درباره زمینه‌‌ها و نحوه شکل‌گیری حرکت صحبت شود و به ویژه درباره برخی سئوالات پیرامون چگونگی کار بر روی اسناد بدست آمده و نحوه انتشار آنها توضیح داده شود.
*بیطرف : در مورد تسخیر لانه جاسوسی همان‌طور که برادران خودشان گفتند بحث زیاد شده و هر سال مطبوعات اشاره‌ای به این روز و ابعاد این حرکت، هرکدام از زاویه دید خودشان، داشته‌اند . اما سئوالی که شاید اگر هرسال هم مطرح بشود باز جای طرح دارد که می‌تواند بیانگر جهت حرکت باشد، این سئوال است که: انگیزه‌های تسخیر لانه جاسوسی چه بوده است؟‌چه شد که تعدادی دانشجو، بچه‌های انجمن اسلامی دانشگاه‌های تهران با هم صحبت کردند تجمعی کردند و این حرکت را به راه انداختند. من فکر می‌کنم که انگیزه‌ها را می‌توانیم به دو دسته تقسیم کنیم: یکی مسائلی که در حاکمیت نظام در آن زمان می‌گذشت یعنی مشخصا حرکت دولت موقت.
یکی هم مجموع حوادثی که در جامعه به وقوع می‌پیوست. جمعبندی کسانی که روی قضایا تحلیل می‌کردند و مسائل سیاسی اجتماعی جامعه را دنبال می کردند این بود که فتنه‌انگیزی‌هایی که در سراسر کشور در بین اقشار مختلف جامعه بوجود می‌آمد، سر نخ همه این مسائل دست یک قدرت خارجی است که تشخیص دانشجویان خط امام این بود که این سرنخ‌ها دست آمریکا بود و مرکزی هم که این نخها را حرکت می‌داد و می‌جنباند سفارت سابق امریکا در ایران بود.
در ارتباط با موضوع اول، روند حرکت دولت موقت طوری بود که برای دانشجویان مسلمان این اعتقاد را بوجود آورده بود که دولت موقت از مسیر انقلاب منحرف شده و به طور آهسته آهسته یا به قول خودشان گام به گام به سمت امریکا دارد پیش می‌رود. شواهدی که این معنا را مشخص می‌کرد روزنامه‌های آن موقع بود كه اگر نگاه کنیم شاخص همه آنها ملاقات بازرگان و چند تن از اعضای کابینه‌اش در الجزایر با مشاور امنیتی کارتر، آقای برژینسکی بود که در واقع آنها از نظر خودشان به عنوان نماینده نظام رفته بودند و از آنها کمک خواسته بودند برای اداره حکومت. ما این معنا را در ملاقات‌هایی که بعضی از کارمندان سفارت امریکا با مقامات دولت موقت هم داشتند و رفته بودند سفارت، بعد از تصرف لانه در اسناد دیدیم که آنها صراحتا از آمریکائی‌ها برای اداره حکومت درخواست کمک کرده بودند.
این در شرایطی بود که آن قدرت عظیم انقلاب و مردم و حضرت امام در جامعه وجود داشت و این «کند ذهن‌ها» یا مرعوب‌شده‌ها برای اداره حکومت دست نیاز به سوی آمریکا دراز کرده بودند. در ارتباط با فتنه‌انگیزی‌هایی که در کشور می‌شد، قضایای کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، تظاهرات ساواکی‌ها، بی‌حجابها و یا یک حرکتی که بعد از مطالعه اسناد متوجه شدیم که امریکائی‌ها در مدارس طراحی کرده بودند به منظور اغتشاش در وضعیت مدارس تا نظام آموزشی کشور بهم بخورد، همه و همه در واقع دستهای پنهان و مرموز آمریکا بودند که از جاهای مختلف عرصه‌های اجتماعی ما بروز می‌کرد و به صورت حرکت‌هایی که می‌خواستند با انقلاب اسلامی نوپا که هنوز استقلال کامل نیافته بود مقابله کند.
به طور مختصر اگر بخواهیم انگیزه‌ها را بگوئیم همین‌ها بود، منتهی مساله‌ای که در این میان آن زمان شاخص‌تر بود، بحث رفتن شاه به امریکا بود. آنهم به بهانه بیماری و معالجه که تلقی‌ در آن روز‌ها این بود که این یک حرکت توطئه‌آمیز است و می‌خواهند قصه کودتای 28 مرداد را به یک نحوی مثلا در سال 1358 بررسی کنند که عملی هست یا نه. بهر صورت این نیز به عنوان عاملی بود که امریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی و جایگزین کردن یک حکومت مطلوب خویش در کنار طرق مختلف همزمان دارد دنبال می‌کند. یعنی از روش‌های خشونت آمیز و حالت کودتا مانند گرفته تا آن روشهای به اصطلاح خزنده که بیشتر از طریق خود حاکمیت دولت موقت می‌توانست تحقق پیدا بکند.
این سیاست‌های خصمانه امریکا نه تنها برای دانشجویان مسلمان مشهود بود و آنها را به واکنش مجبور می‌کرد بلکه به اعتقاد من اقشار مختلف مردم هم متوجه این مساله شده بودند که جریاناتی که در مملکت در حال وقوع است، سرنخش دست آمریکاست و باید در مقابل آن اقدام نمود. نمونه بارز این معنا راه‌پیمایی‌ای بود که بعد از نماز جمعه تهران یک هفته قبل از تسخیر لانه جاسوسی به صورتی خودجوش برپا کردند و حتی همین مردم نماز جمعه آمدند و از پله‌های درب سفارت تقاطع طالقانی و شهید مفتح هم بالا رفتند که گارد حفاظت سفارت آنها برگرداند. این حرکت مردمی نشانگر آن بود که همین مردمی که به نماز جمعه می‌رفتند مسائل را درک کرده و خواهان برخورد با آمریکا هستند. مشخص بود که در آن زمان وقتی دادگاه‌های انقلاب، این نهاد انقلابی که می‌خواستند خارهای مسیر انقلاب را از بین ببرند، اعلام می‌کرد سه تن از سرمایه‌دارها را اعدام کرده‌اند و امریکا در مقابل این اقدام، موضع‌گیری می‌کرد. نشان از دخالت امریکا در کوچکترین و جزئی‌ترین مسائل ما داشت.
کاری که دانشجویان مسلمان می‌توانستند بکنند این بود که بیایند لانه را تسخیر بکنند و عناصر خودشان را اعلام کنند. البته این نکته را هم باید بگویم که قبل از اشغال سفارت یعنی تا قبل از روز سیزدهم آبان 58 برنامه ما این نبود که اینجا و گروگان‌ها را به مدت طولانی 444 روز نگه داریم بلکه قرار ما فقط این بود که برای سه روز آنها را نگه داریم و پس از اعلام خواسته‌هایمان به دانشگاه‌هایمان باز گردیم ولی حضور فعال و دخالت امام و اینکه کلا حضرت امام رهبری را به دست گرفتند، به مساله شکل‌ دیگری داد.
*سوال: یکی از ذهنیت‌هایی که برخی مسئولین وقت آن زمان داشتند این تصور بود که ایجاد چنین حرکتی توسط دانشجویان مسلمان تقریبا ناممکن است. همین ذهنیت باعث شده بود که ظاهرا بخشی از شورای انقلاب در مقابل حرکت تسخیر لانه جاسوسی موضعگیری کنند. این مهم است که تاکید گردد دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در برنامه‌ریزشان برای این حرکت احتمال چه نوع برخوردی از طرف عناصر لیبرال را می‌دادند و آیا دست زدن به چنین اقدامی با جاهایی مثل بیت ‌امام هماهنگ شده بود یا خیر؟
*اصغرزاده : خود قضیه لانه جاسوسی یعنی اتفاقی که افتاد خارج از آن مقدمات که به صورت جزئی و اینکه چه تصمیمی گرفته شد و آیا ما می‌خواستیم که در آنجا کم بمانیم یا زیاد، بهرحال یک واقعه‌ای است در تاریخ انقلاب که من فکر می‌کنم اگر از آن جهت خواسته باشیم بررسی کنیم مثل یک‌ آزمایشگاه کوچک است. حادثه لانه جاسوسی می‌تواند بمثابه یک آزمایشگاه کوچک خیلی از ملاکها، ارزشها و حرفها را برای ما روشن کند. بدین معنی که افراد به تناسب بینش‌شان نسبت به انقلاب به این حادثه نیز می‌نگریسته و نسبت به آن قضاوت می‌کردند. شاید در این رابطه بتوان دو خط عمده را تصویر کرد : خط معتقد به انقلاب و خط غیر معتقد به انقلاب . گروهی که انقلابیون راستین هستند یعنی به انقلاب فی‌نفسه معتقدند ، فکر می‌کنند که برای حل مسائل جامعه‌شان باید انقلاب کرد . به همین دلیل پشت اینان برخوردشان با مساله لانه جاسوسی هم ، همانند امام است. بعضی‌ها هم اصلا به انقلاب معتقد نبودند . از همان ابتدا راجع به خود انقلاب و نفس انقلاب مساله‌دار بودند که از جمله همین گروه لیبرالها بودند یا گروه‌هایی بودند که به صورت سنتی اسلام را درک می‌کردند و از اسلام یک برداشت جامد و یک برداشت راکد داشتند . اینها كه بعدا مشهور شدند به طرفداران اسلام سنتی ، در طول انقلاب و بارها توسط امام با آنها برخورد شد. جریان‌هایی که در کنار انقلاب برداشت‌شان برداشت غلطی از انقلاب بود ، حق نداشتند اینجا به حکومت برسند. اما دیدیم که یکی از این جریان‌ها که همین روشنفکران لیبرال بودند باورشان اين بود که این حرکت را یک حرکت آنارشیستی درون جامعه اسلامی می‌دانستند و بهمین دلیل هم هست که هنوز نسبت به این جریان مساله دارند.
یک عده که اساسا اعتقاد به دشمنی‌ آمریکا با انقلاب اسلامی نداشته و ندارند و بحث تقابل اسلام با آمریکا را بحثی می‌دانند که در حقیقت القای «مارکسیسم» در درون جامعه اسلامی است . نمونه بارز این سخن را می‌توان در سخنرانی‌ها و جملات کتاب‌های لیبرالها و روشنفکران غربزده به روشنی دید به عنوان مثال در همین زمینه در کتاب‌ «انقلاب در دو حرکت» نهضت آزادی آمده است:
«بدنبال شعار ضد سرمایه‌داری و فریاد‌های علیه استعمار، استثمار و زمینداری، آنچه قهرا می‌بایستی عرضه گردد و در سطوح مقدم انقلاب قرار گیرد شعار ضد استعمار و نابودی امپریالیسم است... از ویژگی‌های این انقلاب و رهبری آن، مقام اول دادن به طرد استبداد و طاغوت بود. مبارزه با استیلای خارجی به شهادت شعارهای راه‌پیمائی‌ها و محتوای اعلامیه‌ها‌ و مصاحبه‌ها جنبه کاملا دفاعی داشت و فقط اعتراض به پشتیبانی امریکا از شاه و به سرسپردگی شاه به امریکا می‌شد... ولی بعد از پیروزی انقلاب گام فراتری برداشته شد . شعار و ادعای در افتادن با تمامی بیگانگان و نابودی امپریالیسم و پنجه در پنجه امریکا انداختن در سطح جهانی در برنامه انقلاب وارد گردید... چیزی که در مکتب مارکس و در سیاست خارجی شوروی و مرام احزاب کمونیسم بین‌الملل مقام شماره یک را دارد و امر حیاتی برای آنها محسوب می‌شود...»
غربزده‌ها معتقد بودند اسلام را هم باید تلفیق کنیم با فرهنگ غرب و یا بعضی‌‌شان تندتر می‌رفتند و می‌گفتند فرهنگ غرب را کاملا باید بپذیریم. بهرحال طبقه روشنفكر لیبرال معتقد بودند که تز مبارزه با امریکا تز تزریقی توسط افکار مارکسیستی در جامعه است و هیچ زمینه اسلامی ندارد.
یک عده از روشنفکران سنتی، مذهبی‌های باصطلاح سنتی هم که معتقد به انقلاب نبودند یا به زور کنار انقلاب آمده بودند مثل حجتیه‌ایها و مثل گروه‌های سنتی که بهرحال چه در حوزه و چه در دانشگاه یا در جامعه ما وجود داشته اینها معتقد بودند که این حرکت در درون مملکت حرکتی است كه برای بدست گرفتن قدرت صورت گرفته است.
ما خودمان فکر می‌کردیم با برداشت‌هایی که از فرمایشات امام داشتیم یا بعد از آن، فکر می‌کردیم هنوز انقلاب ما تبدیل به یک نظام سیاسی با نهادهای ثابت نشده است که ما برای چنین کاری احتیاج به مشروعیت فرض بفرمائید،‌پارلمانی داشته باشیم.
الان که ما پارلمان داریم الان که مردم خودشان طبق یک مکانیزمی در حکومت دخالت دارند شاید کسانی نتوانند بروند سفارتی را بگیرند. بخاطر اینکه می‌گویند شما می‌روید به نماینده‌تان می‌گویید و نماینده می‌آید در مجلس دفاع می‌کند از قطع رابطه فرضا با انگلیس، اما در این زمان شما توجه کنید که ما هنوز یک انقلاب داشتیم. وضعیت جامعه کاملا انقلابی بود، یک گروه بنام روشنفکران لیبرال آمده بودند و می‌خواستند این انقلاب را از جامعه جدا کنند. جلوی انقلاب را سد کنند و در حقیقت آن نظام سیاسی‌ای که ما در یکساله اول داشتیم یک نظام تثبیت شده‌ای نبود و اصلا اسمش موقت بود . بنابراین حرکت‌های انقلابی کاملا مشروعیت داشت و به همین دلیل هم دیدیم که بعد از این اقدام، امام از آن حمایت کرد. در صورتی که اگر چنین کاری الان و در این شرایط بخواهد انجام بشود شاید هیچکس از آن حمایت نکند و خود ما هم از آن حمایت نکنیم.
الان اگر بخواهیم برگردیم به گذشته و به ارزیابی حادثه تسخیر لانه جاسوسی (که حرکتی طبیعی و از متن انقلاب بوده و اصلا جنسش از نوع جنس انقلاب بوده و در تکامل آن صورت گرفت) بپردازیم و بخواهیم پدیده تسخیر لانه جاسوسی را خارج از چارچوب انقلاب و پیوستگی طبیعی‌ای که با انقلاب داشته ارزیابی کنیم به نظر من خیانت کرده‌ایم به انقلاب. یعنی بیاییم بگوییم که انقلاب ما خوب بود اما گرفتن لانه جاسوسی را جدای از این انقلاب باید بررسی کرد!؟ این خیانت به انقلاب است. من فکر می‌کنم تاکیدی که امام در زمینه تایید این حرکت داشتند بدین لحاظ بوده که هم‌جنس بودن این حرکت با کل انقلاب را تثبیت نمایند. لذا در آن شرايط حادثه لانه جاسوسی قابل نقد و انتقاد نبودکه ما بیائیم از کل انقلاب جدایش کنیم و بگوئیم این حادثه چون عناصرش دانشجویان بوده‌اند یا حالت افراطی نسبت به امریکا داشته یا شرایطی را ایجاد کرده که فرضا با گروگانگیری چهره انقلاب را مخدوش ساخته، حالا قابل محکوم کردن است.
*سوال: اینکه ما بحث کنیم بر سر این مساله که حرکت 13 آبان یک حادثه یا پدیده طبیعی بوده منتهی متعلق به شرایط زمانی و مقطع زمانی خاص، که هنوز ارکان نظام شکل نگرفته، مجلس شکل نگرفته، دولت یک دولت موقت بوده، و با این تعابیر مشروعیتی برای تسخیر لانه جاسوسی قائل شویم یک بحث و یک نوع تعبیر است. اما تعبیر دیگری هم در این زمینه هست و آن اینکه انقلاب ما دارای یک اصول و ارزش‌هایی است. اصول و ارزشهایی که در متن انقلاب و جوشیده از بطن آن است. این اصول و ارزشها چه در زمانی که ارکان نظام شکل گرفته باشد چه نگرفته باشد، هرگاه مورد تهاجم قرار بگیرد یک چنین حرکت‌هایی طبیعی است. حال می‌خواهد در چارچوب مقررات باشد یا نباشد ، در چارچوب دیپلماسی بگنجد يا نگنجد. مثل نحوه عمل امام در قضیه سلمان رشدی، می‌بینیم که امام در حالیکه ما وزارت خارجه داشتیم و می‌توانستیم در چارچوب دیپلماسی اعتراض نمائیم، امام دست به آن موضعگیری تاریخی می‌زنند. در واقع شاید مشروعیت حرکت تسخیر لانه جاسوسی با این تعبیر بیشتر و بهتر روشن شود و آن همبستگی و یگانه بودنش با انقلاب مشخص‌تر باشد.
*اصغرزاده: نظر من هم همین بود. روی سخن من پاسخی به یک گروه از آنهایی است که مشروعیت این قضیه را زیر سوال می‌برند. بحث من اینست، همان که شما می‌گوئید، قوام سیاسی ما و قوام اجتماعی ما به همین ارزشهاست که شما می‌گوئید. یعنی این ارزشهای مشترک است که جامعه ما را حفظ کرده و آن ارزشهای انقلابی است. ارزشهای انقلابی برای جامعه ما یک شرایط بحرانی یا یک شرایط غیرطبیعی نیست. بلکه طبیعت جامعه ما این ارزشهاست. هر وقت این ارزشها را برداریم اتفاقا آن موقع ناپایداری ایجاد می‌شود. شما وقتی می‌آئید دروازه‌ها را باز می‌کنید و می‌گوئید «خارجی‌ها بیایند.» وقتی شما می‌آئید مسائل فرهنگی را «شل» می‌گیرید و یکسری آزادیهای فرهنگی در داخل جامعه می‌دهید یا به لحاظ سیاسی می‌گوئید که می‌خواهیم همان نقشی را که دیگر کشورها دارند در صحنه بین‌المللی  برعهده بگیریم، می‌بینید انقلاب دچار تعارض می‌شود، مملکت دچار تعارض می‌شود.
*سوال: مسئله امریکا با ایران، بحث رابطه دو کشور نیست بلکه مبارزه با امریکا برای انقلاب ما به عنوان یک اصل و ارزش مطرح است به همین جهت تجدید رابطه با امریکا مخدوش ساختن یک اصل از انقلاب است. لذا تاکید بر نگرش از این بعد به مساله امریکاست اگر ما این مساله را به عنوان یک اصل در انقلاب بدانیم آن وقت این تلاش‌هایی که الان در زمینه تجدید رابطه با امریکا می‌شود و اینکه گفته می‌شود اکنون از موضع قدرت می‌خواهد با امریکا رابطه برقرار شود! و مساله را از سطح یک اصل از اصول انقلاب به سطح روابط دیپلماتیک میان دو کشور تنزل می‌دهند، متاسفانه ما را به نقطه‌ای می‌رساند که یک اصل مهم از اصول انقلاب زیرپا گذارده مي شود و ما نباید به این دام بیفتیم. اجازه بدهيد برگردیم به موضوع اصلي يعني تسخیر لانه جاسوسی، پیرامون انگیزه‌ها و زمینه‌های حرکت صحبت شد . درباره تسخیر لانه نیز اگر ممکن است توضیح دهید بویژه مخالفتهایی که در همان روزها می‌شد و نحوه برخورد امام.
*بهزادیان:‌ در مجموعه‌ای که بهرحال به عنوان شورای لانه معروف شده و مکان آن جایی در میدان انقلاب بود که بعد ساختمان جهاد شد بحث و برنامه‌ریزی آنجا انجام می‌شد . مقدمات حرکت روز 13 آبان بود که تظاهراتی به مناسبت روز دانش‌آموز برگزار می شد و لازم بود که اخبار درز نکند به دو خاطر، یکی اینکه ممکن بود گروه‌هایی دیگر پی ببرند و با انگیزه‌ها و اهداف ناصحیح دست به این اقدام بزنند و در واقع پیشدستی بکنند که در این صورت زمینه چنین حرکتی را از جانب دانشجویان مسلمان مخدوش ساخته و از بین می‌برد. دومین مساله خوف از این جهت بود که عناصر حاکمیت دولت موقت موضوع را کشف کرده و اقداماتی را در خنثی‌سازی این اقدام قبل از حرکت ما به عمل آورند. از طرفی هم لازم بود که اطلاعات بچه‌ها در زمینه مسئولیت‌هایی که هر یک برعهده دارند به طور کامل و صحیح به آنها داده می‌شد. من یادم هست توی دانشگاه‌ها همان روز خبر داده شد از جمله دانشگاه ما 6 صبح روز یکشنبه 13/8/58 بود فکر می‌کنم که بچه‌ها جمع شدند و آنجا کروکی و نقشه و دربها برای بچه‌ها تشريح گردید و براي 3 ساعت یا 4 ساعت بعد در چهار راه خیابان طالقانی قرار گذاشته شد که حرکت بخوبی انجام شد.
*اصغرزاده: من جزئیات ساعات اول را برایتان می‌گویم بنا به آن دلایلی که برادرمان بهزادیان به آن اشاره کردند بمنظور لو نرفتن طرح تسخیر لانه، فقط افرادی ابتدا انتخاب و دعوت شدند که کاملا علاوه بر اینکه این جریان را قبول داشتند قول می‌دادند که طرح را جای دیگر نقل نکنند. روزی که این تصمیم گرفته شد و دانشجویان آمدند عمل کنند، لحظه‌ای که جلوی لانه تجمع کردند و حمله کردند داخل، تا نیمه‌های شب وضعیتی بسیار بحرانی و یک حالت روانی خاصی بر بچه‌ها حکمفرما بود. بخاطر اینکه اولا در یک کاری وارد شده بودند که می‌توانست به شدت مورد بی‌مهری مسئولین قرار بگیرد و با آنها برخورد کنند و می‌توانستند نیروی انتظامی بیاورند و اینها را دستگیر کنند و می‌توانست داخل لانه یک اتفاق ناخواسته‌ای بیفتد . این مساله علیرغم اینکه ما حساب کرده بودیم و آقای موسوی خوئینی‌ها هم داخل جمع ما بود و وجود ایشان به عنوان یک روحانی برای تسکین اعصاب و حالت آرامش روانی بچه‌هادلگرم كننده بود ، علیرغم همه این برنامه‌ریزی‌ها در ساعتهای اولیه یعنی وقتی بچه‌ها آمدند داخل و در لانه بسته شد و آمدند شروع کردند به گروگان گرفتن و تصرف ساختمانها و اقدامات دیگر بسیار وضع داخلی لانه بحرانی بود. باز شدن درب و تهاجم به داخل آن کاملا با برنامه بود اما چون روزی بود که تظاهرات روز دانش‌آموز برگزار می‌گردید، احتمالا همراه ما هم عده‌ای همینطور از مردم و افراد عادی آمدند داخل که به سرعت آنها را باید تخلیه می‌کردیم از داخل سفارت و بعد وقتی در بسته می‌شد فضای بیرون در خیلی مهم بود که در آن ساعتهای اولیه چه جوی ساخته بشود. یک عده مردم که در حال تظاهرات بودند، آمده بودند آنجا جمع شده بودند. یک عده می‌گفتند اینها مسلمان هستند و یک عده می‌گفتند اینها غیر مسلمانند. یک روحانی هم آمده بود می‌گفت «اینها کمونیست هستند، مردم حمله کنید و اینها را بیرون بریزید»! در این گیرودار هنوز آقای موسوی خوئینی‌ها نرسیده بودند. یعنی با اینکه ما تلفن زده بودیم و لحظه تهاجم را به ایشان گفتم و تاکید شد که خودشان را برسانند، هنوز در لحظات اول نرسیده بودند و برای ما مشکل بود کنترل این جو. البته از آنجائی که این جو را پیش‌بینی کرده بودیم عکس حضرت امام را خواهرها روی چادرهایشان نصب کرده بودند و ما یک گردن‌بندی درست کرده بودیم و عکس امام را آویزان کرده بودیم و دو سه نفر مسئول بودند که اوضاع را کنترل کنند از جمله خود من مراقب بودم، آمدم دم در و دیدم که جو مناسب نیست خیلی دنبال این بودیم که آقای موسوی خوئینی‌ها خودشان را برسانند. بعد از اینکه آقای موسوی خوئینی‌ها آمدند جلوی درب لانه جاسوسی و وارد شدند، جو بیرون لانه آرام شد. اما از این لحظه فشار ارگانهای انتظامی و فشار شخصیت های لیبرال روی ما زیاد شد. از جمله یکی از آقایان بزرگوار که اگر تاریخ حوادث لانه بخواهد نوشته بشود شاید نام ایشان را در آن ذکر نمائیم ، چند مرتبه تلفن زدند در همان غروب روز اول به محل سفارت آمریکا و ما را ابتدا توصیه کردند به اینکه من پدر شما هستم بیاید بیرون شما حرفتان را زدید و در مرحله دوم به صورت تهدید كه من دستور می‌دهم نیروهای انتظامی حمله کنند داخل سفارت و شما را دستگیر کنندو...
همین فشارها که به لانه جاسوسی می‌آمد همین وضعیت هم دقیقا توی بیت امام در قم بود یعنی تلفن های بی شماری توسط دولت موقت ، خود وزیر خارجه شان ، خود نخست وزیر شان ، شخصیت های مختلف مملکت به قم زده می‌شد ، مي گفتند « آقا! اینها به اسم شما رفته اند و این کار را کرده اند و مملکت دارد از هم می‌پاشد و اینکه سفارت آمریکا در ایران تصرف بشود یک مساله ساده ای نیست. پای انقلاب در کار است. » به دفتر امام هم این را گفته بودند. وضعیت این چند ساعت اول بحراني بود . بخصوص اینکه این ساختمان اصلی هم یک مقداری دیر تصرف شد و ما اسلحه نداشتیم و وقتی هم که تصرف شد آن اتاقهايي که آمریکائیها داشتند آنجا آن کدهای رزم و اسناد طبقه بندی شده در آن را از بین می‌بردند ، ما تا رمز آن در راه کشف کردیم و رمزش را باز کردیم ساعتها طول کشید و مقداری از آن اسناد خرد شده بود.
مساله به این صورت است که اصلا چند نفر در سفارت آمریکا مسئول هستند که در لحظات بحرانی وارد یک اتاق رمز می‌شوند. اسناد طبقه بندی شده آنجاست ،‌کدهای رمزی که برای ارتباطات ماهواره ای به کار می‌گیرند آنجاست. آنها را شروع می‌کنند با دستگاههای کاغذ خردن کن، خرد می‌کنند و از بین می‌بردند و یک تلفن مستقیم هم بین این اتاق و کاخ سفید یا وزارت خارجه شان برقرار است که از این طریق دائما از آمریکا به آنها دستور می‌دادند و اینها آخرین وضعیت را گزارش می‌کردند که اینها رسیده اند به پشت در و می‌خواهند در را باز کنند و دارند در را می‌شکنند. در این وضعیت آن مامورین همچنان مشغول خرد کردن بودند تنها چیزی که ما خارج از اسناد رشته شده به عنوان اسناد مهم بدست آوردیم اسنادی بود که متعلق به اتاق شخص کاردار بود . این بدین خاطر بود که در آن لحظه وي در ساختمان نبوده و جهت انجام کاری به وزارت خارجه رفته بود.
خلاصه اینکه توصیف آن لحظات بحرانی، گذشته از این حوادث، وضعیت روحی و روانی بچه‌های داخل لانه بسیار سنگین بود و از طرفی تلفن پیچ هم شده بودیم. با فرار رسیدن غروب و تاریکی هوا، نگرانی‌های بچه‌ها افزایش یافته بود. همه در بیرون لانه دچار ابهام بودند مردم و ارگانها و ما خیلی نگران بودیم که نکند خلاصه دولت موقت با قدرتی که دارد به نیرو‌های انتظامی دستور بدهد و اینها به هر حال حمله کنند به لانه. در چنین وضعیت بحرانی، همان شب حاج احمد آقا تلفن زدند از قم و معلوم بود که ایشان و دفتر امام در قم هم، با همان فشار تلفن ها روبرو بوده اند. این تلفن و مطالبی که طی این تماس رد و بدل می‌گردید از اهمیت خاصی برخوردار بود.
اما با اینکه به واسطه آقای خوئینی‌ها به صورتی اجمالی در جریان قرار گرفته بودند اما حتی فشاری که بر روی بچه‌ها بود را گویا احساس کرده بودند و دقیقا متوجه شده بودند که بچه ‌ها در سفارت خیلی تحت فشار هستند. به همین دلیل به حاج احمد آقا فرموده بودند که از قم به آقای موسوی خوئینی‌ها زنگ بزنند ایشان طی این تماس تلفنی گفتند: امام فرموده‌اند که بچه‌ها نگران نباشند جای بسیار خوبی را گرفته اند. حالا نکند یک وقتی ول کنند بیایند بیرون. این خبر وقتی همان شب اول بین بچه‌ها پخش شد اصلا قضیه فرق کرد و آن حالت نگرانیها، تشویق‌ها و اعصاب خرد شدنها، بر طرف شد و بدین ترتیب قضیه از فازدانشجویي آمیز به فاز بالای انقلاب آورده شد. با چنین آرامش خاطری، بچه‌ها شروع به برنامه ریزی کردند برای یک مدت طولانی تر از آن مدتی که قبلا پیش بینی کرده بودند که در اینجا بمانند.
*بیطرف: در ارتباط با تعداد گروگانها و تشکیلات سفارت دو نکته را خدمتتان عرض کنم. در روز سیزدهم آبان بعد از انجام تسخیر کامل لانه جاسوسی و ماجراهایی که بود و برادران توضیح دادند ، بالاخره افراد داخل سفارت تسلیم شدند. تعداد زیادی ایرانی در آنجا بودند که بعضی از آنها مراجعه کننده بودند . فرضا کسانی که برای ویزا آمده بودند به داخل ساختمانهای سفارت و یا کارهای دیگری داشتند. یک تعداد ایرانی بودند که کارمند سفارت بودند و کارمند رسمی آنجا بودند و کار می‌کردند، غیر از اینها یک تعداد غیر آمریکایی بودند که داخل سفارت کار می‌کردند و ما بقی هم آمریکائیها بودند.
همان لحظاتی که کار تسخیر به طور کامل انجام شد کلیه مراجعینی را که در داخل سفارت  بودند رها کردیم و گفتیم که آزادند و بروند از سفارت خارج شوند. ایرانی هایی هم که کارمند سفارت بودند پس از پر کردن پرسشنامه هایی که آدرس و مشخصاتشان را خواسته بودیم تا اگر لازم شد بتوانیم با آنها تماس بگیریم، بعد از چند ساعت آزاد شدند و رفتند . پنج غیر آمریکایی شامل یک پاکستانی یکی بنگلادشی و دو تا فيلیپینی و یک کره ای نيز در آنجا حضور داشتند اینها پس از چند روز آزاد شدند و ما آنها را تحویل سفارتخانه های دولتشان ایران دادیم. از این پنج نفر یکنفر به نام محمد یوسف که پاکستانی بود در عین حالیکه ما اعلام کردیم که ایشان آزاد است و می‌تواند برود خودش اظهار علاقه کرد که با ما همکاری بکند و تقریبا در طول آن مدتی که آمریکائیها آنجا بودند ایشان عهده دار کار آشپزی اینها را داشت که غذای بسیار خوشمزه ای برای آنان می‌پخت. می‌دانید که اینها مواد غذایی بطور کامل در حد بسیار زیادی در آنجا داشتند.
یعنی در طول مدت 444 روز اینها غذای معمولی و حتی عالی همیشگی خود را می‌خوردند بدون اينکه احتیاج به تهیه مواد اولیه خارج از سفارت پیدا کنند .ما روز اول فکر کردیم که اینها نان و خرما می‌خوردند غذای که خودمان می خوردیم که آن عبارت از همان نان و خرما بود به آنها دادیم ولی متوجه شدیم که اینها آسیب پذیر هستند و مریض خواهند شد. لذا با همکاری آقای یوسف آشپز پاکستانی غذای خودشان با کیفیت عالی در طول مدت اسارت به آنها داده شد.
تعداد آمریکائیها 63 نفر بود که افراد مختلفی در سطح بالا تا افراد معمولی تر یا محافظین که بیشتر رنجرهای آمریکایی بودند . ما این 63 نفر را بعد از دستور حضرت امام که زنها و سیاهپوستهای غیر جاسوس را آزاد کنید 13 نفر از آنها را آزاد کردیم که با مصاحبه هایی که کردیم و بر اساس سوابقشان برداشتمان این بود که اینها سیاهپوست و يا زناني هستند که عضو سیا نیستند و کار جاسوسی ندارند و فقط در كارهاي سفارت همکاری ميكردند . يك نفر ديگر آنها هم به علت بیماری فلج آزاد شد و تحویل دولت دادیم.
49 گروگان دیگر که آمریکایی بودند تا روز آخرنزد ما بودند . سه نفر هم که شامل کاردار و همراهانش در وزارت خارجه بودند و مدتها در اختیار آن وزارتخانه قرارداشتند و بعدا تحویل ما شدند.
سفارت آمریکا تشکیلات گسترده ای در تهران داشت . تقریبا کاملترین چارت تشکیلاتی را آمریکائیها در تهران داشتند و عناصر عمدتا ورزیده و با سابقه را از جاهای مختلف دنیا، ماموریت تهران می‌دادند در آن زمانی که لانه جاسوسی تصرف شد از لحاظ پستهای سازمانی ما اسامی شان را داریم . آنها بخش رسمی سیا داشتند . کسانی که در این بخش کار می کردند عضو رسمی سازمان سیا بودند. مسئول این بخش آقای «توماس آهرن» بود که فردی بسیار پیچیده بود و خودش هم که مصاحبه کرد اعتراف کرد که من عضو رسمی سازمان سیا هستم و سوابق خدمتی‌اش را هم در کل دنیا گفت .بخش سیا در تهران پنج عضو رسمی داشت. البته این در شرایطي بود که تعدادی پرسنل رسمی سیا به واسطه پیروزی انقلاب از ایران رفته بودند. یک بخش مستشاری داشتند که کار فروش سلاحها و کنترل تسليحات نیروهای دفاعی و نظامی ایران را بعهده داشتند. غیر از مستشارهایی که کار فروش و معاملات و غیره داشته اند، قسمت «اطلاعات دفاعی» داشتند که بیشتر کارهای جمع آوری اطلاعات را می‌کردند . بعد از تصرف لانه جاسوسی 3 سایت جاسوسی آمریکا در ایران تا روز تسخیر لانه جاسوسی فعال بودند و در آن روز آمریکائیهایي که در آنها مستقر بودند تمامی دستگاهها را شکستند و افراد آن تماما متواری شدند. تا روز سیزدهم آبان این سه سایت كار جمع آوری مخابرات شوروی را می‌کردند و کسی هم اطلاع نداشت! آنها بخش روابط بین الملل فرهنگی نيز داشتند که کنترل مسائل فرهنگی و قسمت به اصلاح آموزش زبان را داشتند . قسمت اداری ، کشاورزی ، کنسولی ،اقتصادی و سیاسی هم از قسمت های فعالشان در تهران بود .  بروس لینگن كاردار بوده که درست لحظه ای که ما به داخل سفارت رفته بودیم ایشان با قطب زاده وزیر خارجه وقت در وزارت خارجه ملاقات رسمی داشت که با یک محافظ و یک همراهش در آنجا بودند. آنها مدت یکسال در وزارتخانه نگه داشته شدند و پس از یکسال آنها را تحویل ما دادند.
*سوال: در زمینه تبلیغات دانشجویان چه آن مطالبی که در دستگاههای تبلیغات عمومی انتشار می‌یافت و چه جزوات و کتبی که منتشر می‌شد و بعضا هم اکنون منتشر می‌شود نحوه عمل و هماهنگی با ارگانهای ذیربط چگونه صورت می‌گرفت و برخوردهای مسئولین وقت در این ارتباط چگونه بود؟
*بهزادیان: در زمینه تبلیغات، با توجه به مسئولیت که بنده بر عهده داشتم و آن روابط بیرونی لانه بود، به لحاظ این مسئولیت، برخوردهایی با روزنامه ها و رادیو تلويزیون داشتیم که از فراز و نشیبها و تفاوتهایی در روزهای مختلف برخوردار بود. روز هفدهم آبان امام در دیداری که فکر می‌کنم با کارکنان شهرداری اهواز داشتند، بصورتی علنی و رسمی و با قاطعیت این حرکت را مورد تائید قرار دادند . امام در قسمتی از سخنان خود فرمودند : « حالا که این لانه فساد کشف شده است خیلی چیزها برای ملت ما باید کشف بشود آنجا دستگاههای جاسوسی زیاد ، مع الاسف در ظرف چند ساعتی که نتوانستند این جوان های عزیز ما درها جوری بوده است که قابل باز کردن نبوده است ، رمزهایش را نمی‌دانستند اینها ، در آن زیر زمین های بزرگ، اسناد بزرگی که از جاسوسی شان بوده است. از جنایت ها شان بوده است ، از خائنینی بوده است که با آنها همکاری داشتند بکلی از بین بردند... معذلک یک مقدارش را که دیگر فرصت برایشان نشده که از بین ببرند، دست دوم و سومش مانده است... اینها یک مرکز توطئه و مرکز جاسوسی در مملکت ما قرار دادند ...»
تا این روز ، هم به لحاظ اینکه برنامه ریزی ما برای سه روز بود و هم به لحاظ جو حاکم بر رسانه های گروهی کشور و طرز تفکر مسئولین وقت در دولت موقت، اخبار مربوط به لانه تقریبا حالت بایکوت داشت. در این روزها سعی خود ما بر این بود که در رابطه با جمع آوری اسناد کار کنیم . بنده با یکی دو تا از برادرها به تهیه تصویر و فیلم از داخل لانه و مصاحبه باگروگانها اقدام کردیم . زیرا امیدی به رسانه های گروهی آن زمان نداشتیم. (از اطلاعیه های ما در آن روزهای اول، اطلاعیه های شمار 1 و 2 در روزنامه ها به صورتی مختصر و مجمل و در رادیو تلویزیون ظاهرا اطلاعیه شماره 1 را اصلا پخش نکردند.)
اگر بخواهیم تحلیلی از رسانه های گروهی آن زمان بکنیم تا سیزده آبان بهر حال قطب زاده معدوم به عنوان مدیر عامل صدا و سیما بود و بدنه صدا و سیما هم غالبا دست عوامل و عناصر وابسته به گروههای منحرفی مثل جنبش ملی مجاهدین آن زمان بود که وابسته به منافقین بودند. فلذا در آنجا از مدیر عامل گرفته تا معاون سازمان و غیره  نسبت به حرکت دانشجویان مسلمان خط امام خیلی مساله داشتند البته در ارتباط با صدا و سیما لازم به ذکر است که حضور آقای موسوی خوئینی ها در شورای پنج نفره صدا و سیما بعد از استعفای قطب زاده در روز پانزدهم یا شانزدهم به بعد، کمک قابل توجه و شایانی بود که در پخش اخبار لانه و افشاگریها حاصل شد و اندکی دست دانشجویان باز شد. اینکه گفته می‌شود اندکی دست دانشجویان باز شد بدین خاطر است که بهر حال در شورای 5 نفره و بعد از آن شورای 3 نفر اکثریت در دست طرفداران بنی صدر بود و بدین خاطر بود که ارتباط مستقیم دانشجویان خط امام از طریق رادیو تلویزیون با مردم حتی بعد از تائید و پشتیبانی قاطع حضرت امام هر روز مشکل و مشکلتر می‌گردید. به خاطر دارم که بعد از آن صحبتهای امام در هفدهم آبان، یک گروه خبری تلویزیون آمد به داخل محوطه لانه و یک برنامه یک ساعته تهیه کرد که پخش آن فیلم از تلویزیون تاثیر بسزایی بر روی افکار عمومی جامعه گذاشت . تائید امام همچنین باعث شد که ما بتوانیم اخبار و افشار گریها را بطور مستقیم از طریق رادیو تلویزیون به اطلاع مردم برسانیم. بدین شکل که برادران می‌رفتند در استودیوی تلویزیون می‌نشستند و مستقیما با مردم صحبت می‌کردند. اما مخالفتهای عناصر دست اندر کار با این مساله نهایتا موجب شد که برنامه مستقیم ما بعد از حدود یک ماه و نیم قطع گردد و حتی کار به جای رسید كه بنی صدر دستور داد : ورود دانشجویان به صدا و سیما ممنوع شود و اخبار و اطلاعاتش را به تلکس‌های خبری بدهند. مهره های بنی صدر هم در آن زمان مثلا غنضفر پور یا سلامتیان مسئول خبر بودند.
خلاصه برقرار کردن ارتباط از این طریق با مردم بسیار سخت و محدود بود البته در همان قضیه نامه بنی صدر ، مساله از طریق آقای موسوی خوئین ها پیگیری شد و در شورای انقلاب مطرح شد .در شورای انقلاب گفته بودند که اینها را مثلا اجازه بدهید که به صدا و سیما بروند ، ولی هیچ وقت به وضعیت روزهای اول برنگشتیم و حداکثر حضور بود و دادن اخبار بود ولی برداشت برداشت خود آنها بود.
یک نکته دیگری که در خاطرم هست از حمایت مردم از همان روز پانزدهم یا شانزدهم آبان در هر بخش خبری، یعنی 2 بعد از ظهر یا 8 شب که من آنجا حضور داشتم هر بار تقریبا یک کیسه حدود 15 کیلویی حاوی تلگرافهایی بود که به حمایت از این حرکت از طرف انجمن ها سازمانها و گروههای داخل کشور و اصناف و اقشار مختلف مردمی می‌آمد. من یادم هست که این کارمندان خبر برای اینکه اسم اینها را بنویسند مثلا انجمن اسلامی فلان یا بهمان حمایت کرده اند به علت تراکم عجیب و بیش از حد این حمایت ها و یا هر دلیل دیگر، بعد از چندی تصمیم گرفتند که نام آنها را نخوانند و به اصطلاح سروته خبر را با ذکر جملاتی کلی مثل دستجات گروهها و اقشار مختلف مردم حمایت کردند، جمع نمایند . این امر همانگونه که برادرمان بیطرف اشاره کردند نشانگر این بود که بعد از حدود ده ماه که از پیروزی انقلاب گذشته بود، آن روند حرکت دولت موقت و کارهایی که انجام داده بود مردم را به اینجا رسانده بود که دولت بر خلاف خواسته ملت و امام در مقابل آمریکا دست به مسامحه کاری زده است .
در مورد روزنامه های آن زمان، روزنامه های صبح بامداد، جمهوری اسلامی بود و بعد از ظهر کیهان، اطلاعات و انقلاب اسلامی. در مورد روزنامه بامداد که موضع گیریهایش مشخص بود و منتشر کننده مواضع دولت موقت با همان بینش بود و تحلیل های همان روزهای اول و دوم بامداد ما را به این تصمیم و نتیجه رساند که خبرنگارش را اصلا راه ندهیم. کیهان و اطلاعات هم دست یک چنین تیپ‌ها و اشخاصی بود یعنی واقعیتش این بود که نظام و نیروهای حزب الله در آنها نفوذ نداشتند. روزنامه حمهوری اسلامی هم که تبعیت از چارچوب «حزب جمهوری اسلامی» می کرد و سعی می‌کرد نظرات شورای مرکزی را غالبا منعکس نماید، نحوه برخوردش همان نحوه برخوردهای بخشی از شورای انقلاب بود و برخورد نسبتا مثبتی داشت. روزنامه انقلاب اسلامی هم که مشخص است. تصور کنید در چنین جوی کار تا چه حد مشکل می‌شود. به یاد دارم بر سر یک افشاگری - فکر می‌کنم افشاگری شماره 6 بود - که در واقع اولین افشاگری بود که در آن اسم شخص و عنوان می‌آمد، چیزی راجع به مقدم مراغه‌ای بود و مطالبی راجع به دولت موقت ، بعضی از همین روزنامه ها معرکه گرفتند و نهضت آزادی به دادستانی شکایات کرد و خلاصه از اینجور مسائل . من اینها را می‌گویم بدین خاطر که مردم ما بدانند که در آن زمان علیرغم تائید و پشتیبانی امام ، معهذا چه مشکلاتی بر سر راه وجود داشت . اما نکته ای که درباره رسانه های گروهی خارجی مطرح است اینکه از همان روزهای اول به خاطر شناختن هویت گروگان گیرندگان و مشخص شدن نقطه نظراتشان یا مقاصدی دیگر رسانه های گروهی آمریکا علاقمند به برقراری کردن ارتباط با لانه بودند مثلا آنجا وقت ماهواره ای توسط شبکه تلویزیونی ان. بی سی گرفته می‌شد و اینجا در اتاق آن طرف حیاط محوطه لانه محلی برای ضبط مصاحبه ها توسط برادران تدارک دیده شد که از آنجا به پخش سوال و جوابهای خبرنگاران با برادران ما به صورت زنده می‌پرداختند. یکی از کارهای خوبی که در آن زمان صورت گرفته این بود که اولین بار تنی چند از گروگانها که از جمله آنها « جوزف سوبیک » نام داشت و بر اثر صحبتهايي که برادران ما با او داشتند تغییراتی کرده بود و حاضر شده بود که یک مقداری از جنایتهای آمریکا در ایران را طی مصاحبه افشا نماید و محکوم کند . برنامه بسیار جالبی از آب در آمد و تاثیر خوبی بر افکار عمویم مردم آمریکا گذاشت که اثر آن مدتها باقی ماند.
*سوال: در خصوص اسنادی که در لانه جاسوسی وجود داشت که برخی از آنها انتشار یافته و بخشی از آن نیز تحت نظر گروهی از دانشجویان قرار دارد وضعیت چگونه است و نحوه اتخاذ تصمیم درباره انتشار آنها به چه شکل می‌باشد؟ ضمنا در این زمینه چه جمعبندی خاصی دارید؟
*اصغر زاده: مجموعه اسناد لانه جاسوسی که به دست آمده چه آنهایی که مربوط به بخش های غیر سازمان سیای سفارتخانه بود اعم از تحلیل های اقتصادی سیاسی نظامی و بخشهای مختلف و چه اسنادی که مربوط به سازمان سیا هست در حقیقت بخش جاسوسی و کارهای جاسوسی آمریکا در منطقه را توضیح می‌دهد، یک مجموعه گرانبهایی است که باید جزوسرمایه های ملی ماحساب شود چون همه اینها حاوی عملکرد آمریکا در طول سالهای حکومت شاه بر ایران بود و بعد حاوی تحلیلها و عملکردهای آمریکا در طول انقلاب می‌باشد.
مطالب زیادي در آنهاست که قابل استفاده و تدریس در محیط های آموزشي در دانشگاه است. انتشار این اسناد از لحاظ سیاسي هم برای آمریکائیها ضربه ای بوده است برای اینکه شیوه های کار سند برداری آنها در دنیا افشا شد. اسناد مربوط به دوره و مقطع زمانی از 22 بهمن 57 تا 13 آبان 58 از این نظر دارای اهمیت و توجه است که نشان می‌دهد آمریکا به هیچوجه در رابطه با انقلاب اسلامی، حاضر نیست رای مردم ایران را بپذیرد و دائما دنبال نقشه است که بگونه ای سناریوهای خودش را طراحی کند. حتی دولت موقت را هم که به لحاظ تئوریک معتقد به رابطه با آمریکا و غرب است از خودش نمی‌داند و به آنها به عنوان یک پل و مرحله نگاه می‌کند که بتواند به وسیله آنها ریشه های ثابت در انقلاب پیدا نماید و بعد توسط اینها و این ریشه ها ی ثابت بتواند انقلاب را جابجا کند. می‌خواهم بگویم که این اسناد برای تاریخ انقلاب ما بسیار گرانبهاست. برای منطقه هم خیلی مهم است چون سفارت ایران در منطقه یک محور و مرکزی داشته و مقدار زیادی از رو نوشت اسنادی که در کشورهاي دیگر برای سازمان سیا و وزارت خارجه آمریکا جمع آوری و ارسال می‌شده یک نسخه از آنهادر اینجا نگهداری می‌شده که بعضی از اسنادی که ما بدست آورده ایم و در کتابهای مختلفی منتشر شده مثل اسناد مربوط به هند ، پاکستان و عراق و ... و اسناد مربوط به امنیت خلیج فارس.
نکته جالبي که در این اسناد شاید باشد و من می‌خواهم خدمتتان بگویم این است که آمریکا به طور کلی در خلیج فارس تا زمان سقوط شاه یک سیستم امنیتی تک قطبی را در خلیج فارس پذیرفته بود و مشهور هم هست که شاه به عنوان ژاندارم منطقه و ایران به عنوان بزرگترین کشور جغرافیایی و سیاسی حائز شرایط ژئوپوليتیک لازم در منطقه است قدرت اصلی رادر خلیج فارس دارا بوده حافظ منافع غرب است و اجازه می‌دهد نفت جریان پیدا کند و حتی اگر حکومتی در خلیج بخواهد تحت فشار قرار بگیرد شاه می‌تواند با لشکر کشی و کمک نظامی از آن حمایت کند مثل واقعه ظفار . در اسناد کاملا مشهود است که حکومت ایران در زمان شاه یک چنین نقشی را برای آمریکا ایفا می‌کرده است. ولی بعد از انقلاب که آمریکا متوجه می‌گردد دیگر نمی‌تواند ایران را داشته باشد و نیروی حاکم بر انقلاب نیرویی است که با کل منافع آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس مساله دار است و نمی‌تواند حافظ منافع آنها باشد بلکه حتی با منافع آنها در تضاد است یک طرح امنیتی جدیدی را ایجاد می‌کند. چیزی که ما از اسناد یکساله یعنی چند ماهه قبل از تصرف لانه می‌بینیم کاملا مشخص است که در همان چند ماه اول، آمریکا برای ایجاد یک ساختار امنیتی در منطقه دچار مشکل است و چون انقلاب ایران را بهر حال نمی‌تواند تحمل کند یا باید یک طرحی ایجاد کند و یک نیروی قدرتمندی را در مقابل ایران بتراشد که بتواند ایجاد بالانس کند و یا یک امنیت جدیدی را در چهارچوب منافع خود برای خلیج فارس ایجاد نماید. اسنادی در لانه در این زمینه موجود است و مقدمات این قضیه را نشان می‌دهد که بسیار ارزشمند است. اسناد دیگری که موجود می‌باشد عمدتا در ارتباط با مسائل اقتصادی منطقه و توانائی های آمریکا از نظر سیاسی اقتصادی و نظامی در منطقه است و این نکته را دقیقا مورد تاکید قرار می‌دهد که آمریکا در منطقه حضور فعالی داشته و نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی قدرت آمریکا در منطقه را كور کرده و آنها سردرگم به دنبال راه حلی برای بازگرداندن نفوذ خود به منطقه می‌باشند.
یکسری کتابها و اسناد لانه جاسوسی منتشر شده و یک تعداد اسناد هست که هنوز هم آن چیزهایی است که بهم میچسبانند . اوراق رشته رشته شده اي است که تقریبا به آخرش رسیده و کار بسیار مشقت باری است چون آن دسته از رشته هایی است که با هم مخلوط شده اند و بدست آوردن آن وقت و دقت فراوانی را می‌برد زیرا رشته هایی که عرض شان عمدتا کمتر از یک دوم عرض یک حرف انگلیسی است کار بسیار طاقت فرسائی است. یکسری میكروفیلمهایی هم بود که یک طرحهایی را بچه ها دنبال می‌کردند تا از آنها استفاده کنند . ولی اینها هیچکدامش به جای خیلی بالایی که بتوانیم آن را به عنوان دستاوردهای عظیم محسوب کنیم نرسیده است. بهر حال شاید چند جلد از اسناد بیشتر برای انتشار باقی نمانده باشد . يکسری اسناد فنی هم هست که در امور کارشناسی بیشتر موثر است و باید ارگانهای مربوطه از آن استفاده کنند . از قبیل وزارت دفاع ، وزارت نفت یعنی وزارت خانه هایی که این اسناد به نوعی به آنها مربوط می‌شده است.
*سوال: چرا اینها را منتشر نمی‌کنید؟ به نظر می‌رسد اگر انتشار عمومی این مطالب از جنبه های امنیتی و اطلاعاتی مشکلی نداشته باشد بسیار خوب است بخصوص براي آنها که اهل تحقیق می‌باشند.
*اصغر زاده :بله. یک طرح هم این است که اینها را به همان شکل کتب و اسناد منتشره چاپ کنیم. البته اجرای این طرح مقداری بودجه و حمایت می‌خواهد همچنین در نظر است که تاریخ تسخیر لانه و مسائل و رخدادهای آن نوشته شود.
*سوال: بد نیست پیرامون پی آمدهای انقلاب دوم نیز صحبتی شود . یعنی در فاصله این 444 روز چه چیزهای اثبات شد و چه حرکتهایی را ميتوان نشات گرفته از پیروزی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ارزیابی  نمود؟
* اصغر زاده : همانگونه که قبلا اشاره شد تسخیر لانه جاسوسی برای يك مقطع زمانی کوتاه توسط دانشجویان برنامه ریزی شده بود اما وقتي با حمایت امام و اقشار مختلف روبرو گردید مبدل به یک خواست ملی و عمومی گردید و بچه ها در این شرایط دیگر قادر به تصمیم گیری نبودند بدین معنی که دانشجویان هم در حقیقت هضم شده بودند در آن خواست عمومی . یعنی اگر هم دانشجویان می‌خواستند تصمیم بگیرند که گروگانها را مثلا آزاد بکنند مردم چنین اجازه ای را نمی‌دادند . کما اینکه در مقاطع مختلف وقتی سیاستهایی را شورای انقلاب طراحی می‌کرد مثل تحویل گروگانها یا بعضی مسائل مثل انتقال گروگانها مردم واکنش نشان می‌دادند و می‌آمدند مقابل در لانه جاسوسی و نسبت به این تصمیمات اعتراض می‌کردند. حتی وقایع ساعتهای اول نیز به ما ثابت کرد که پای در جریان بسیار عظیمی گذاشته ایم که این جریان در سرنوشت انقلاب و وقایع آینده انقلاب و منطقه تاثیر عمیقی دارد. بعدا هم دیدیم که تحليل گران و سیاستگزاران خارجی این واقعه را به عنوان یکی از وقایع تاریخی که منطقه را دچار تحول کرد اسم بردند و هنوز هم دنبال ارزیابی اثرات آن قضیه و تاثیری که آن جریان بر روحيه ملتهای منطقه داشته هستند. از جمله من دیدم روزنامه آساهی شیمبون که یکی از پر تیراژ ترین روزنامه های ژاپن است یک تعداد خبرنگار فرستاده بود داخل کشور ما که اینها در هفتمین یا هشتمین سالگرد تصرف سفارت آمریکا یک ارزیابی کنند از آن قضیه و تبعات آن و ما فهمیدیم که اینها از طرف سازمان سیا به چنین ماموریتی اعزام گردیده بودند. یعنی سازمان سیا مطالعات گسترده ای را برای پیگیری این قضیه دارد و بعد در تحلیلها یشان هم خواندیم که خیلی از مقامات آمریکایی اتفاقاتی را که در منطقه روی می‌داد بخصوص در لبنان و کشورهای اسلامی ،‌ ناشی از این حرکت می‌دانند و آن را یک نقطه عطف تلقی می‌کنند به خاطر اینکه تا قبل از تصرف لانه جاسوسی اقدامات ، خشن و خشونت آمیز و عمدتا تروریستی و گروهکی بود . انفرادی بود اما بعد از اینکه پدیده لانه جاسوسی اتفاق افتاد وامام حمایت کردند و مردم وارد صحنه شدند در واقع یک ملت وارد تصمیم گيري شده و توانسته کاری را بکند و خلاصه انزجار و نفرت خودش را نسبت به آمریکا نشان بدهد. این امر تاثیر مثبت بسیار زیادي را در روحیه جوانها و گروههای اسلامی نهضت های اسلامی در کشور های دیگر داشت. غربیها معتقدند این اولین بار است که در طول تاریخ مبارزات ملتها یک جریان محدود و مقطعی و به قول آنها آنارشیستی تبدیل شده به یک فاز انقلابی گسترده عمومی و ملی و علت تاثیرش نیز همین است.
ما معتقديم وقتی راجع به انقلاب اسلامی صحبت می‌کنیم و تقسیم بندی می‌کنیم بین تفکر انقلابی و غیر انقلابی و تفکر معتقد به خط امام یا غیر خط امام ، یکی از ویژگی‌های اصلی خط امام را بحث ضدیت با آمریکا و جایگاه سرمایه داری غرب و امپریالیسم می‌دانیم و این ضدیت را کاملا ذاتی و پایه ای برای انقلاب می‌بینیم. این حرف را من قبول ندارم که گفته شود ما ابتدا فلان بودیم و بعد به خاطر حوادثی که اتفاق افتاده ضد آمریکایی شدیم اصلا اين انقلاب  از ابتداي شكل گيري به خاطر برداشت صحیحی بوده که شخص امام خمینی از آمریکا و منافع آمریکا داشته اند. لذا خود بخود این انقلاب به صورتی دائمی و مستمر در تعارض ذاتی با منافع آمریکاست و به همین دلیل است که دائما زمینه ها و شرایطي ایجاد می‌شده برای تقابل بین انقلاب و آمریکا و هر وقت احساس می‌کردیم که در کشور ما نسبت به غرب یا نسبت به آمریکا سهل انگاری‌های صورت می‌گرفت انقلاب رادچار تعارض می‌ديديم به خاطر اینکه یکی از پایه های اساسی اندیشه خودش را در معرض از دست رفتن قرار می‌دهد. این مساله در همان زمان هم وجود داشت که تصرف لانه جاسوسی اتفاق افتاد بعد در جنگ تحمیلی به صورت حمایت همه جانبه آمریکا از عراق جلوه گر ‌شد و بعد هم در قضیه سلمان رشدی به صورت مقابله با فرهنگ اسلامی که توسط غرب شروع شده بود شکل گرفت . اما غربيها از یک پایگاه فکری ثابت با این مساله برخورد می‌کنند یعنی یک تحلیل ثابت در ارتباط با آن چیزهایی که در اطراف عالم اتفاق می افتد داشته اند و نسب به زمانهای مختلف شیوه های مختلف را ارائه می‌دهند. اگر ما بخواهیم نسبت به غرب، جهان سرمایه داری غرب و سمبل های آن که حکومت های غربی صنعتی هستند ودر راس آن هم آمریکاست، بخواهیم نظریه ای خلاف آن برداشتهای حضرت امام ارائه نماییم مانند این می‌ماند که راجع به خود اسلام اساسا بخواهیم شک کنیم یعنی باید بگویم که اسلامی که از پایه های انقلاب ماست و به همان میزان که مذهبی بودن انقلاب یک پایه نظری انقلاب ماست ، برداشت ما نسبت به جهان سرمایه داری غرب و آمریکا یک برداشت کاملا اصیل، انقلابی و متعلق به مبنای نظری انقلاب است.
*سوال: یکی از انگیزه‌های حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در دست زدن به اقدام انقلابی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، ملاقات رئیس دولت موقت با برژینسکی بود، پس باید این امر یک اصل لایتغیر برای تمامی دست اندر کاران و مسئولین جمهوری اسلامی به ویژه دولت تلقی گردد که در صورت بروز چنین تفکرات واعمالی، نتیجه‌ای جز تقابل و برخورد قاطعانه اقشار مختلف متعهد جامعه را در بر نخواهد داشت.
*اصغرزاده:‌ با مساله آمریکا و نحوه برخورد با آن من اصلا خیلی موافق این نیستیم که قبل از ذکر و تشریح استدلال و منطق انقلاب و خط امام به صورتی کلیشه‌ای با این مساله برخورد کنیم و مثلا بگوییم که هر کسی گفت مذاکره با آمریکا یا بحث آمریکا را مطرح کند بزنیم تو دهان او و استدلال و منطق خودمان را مطرح نکنیم و اسباب وارد کردن این اتهام برخودمان را فراهم آوریم که اینها آدم‌های کلیشه‌ای هستند. ما از روی استدلال و دستاوردی که درمتن انقلاب داشته و داریم حرف می‌زنیم.
در واقع این مساله برمی‌گردد به آن بحث اصلی که در جهان اسلام همیشه به عنوان یک خطر تعدادی از به حساب اندیشمندان جهان اسلام همیشه نسبت به غرب و آمریکا برداشت‌های متفاوت با هم داشتند :
یک عده از آنها معتقد بودند که به هر حال برای رشد، پیشرفت وحتی استقلال می‌توانیم دست به دامان امریکا بزنیم یا دست به دامان غرب بشویم با آنها رابطه داشته باشیم . اينها همیشه نسبت به وضعیت موجود غرب یعنی پیشرفت‌های صنعتی و تکنولوژیکی آن دچار یک نوع حقارت می‌باشند بدین ترتیب راه حل اینان برای فرار از وضعیت موجود متوسل شدن (به عبارت صریح‌تر تسلیم شدن و گردن نهادن) به غرب است .
در رابطه با جریان اسرائیل و فلسطین تعداد زیادی از روشنفکران عرب دچار این خطا شدند یعنی فکر می‌کردند برای حل مشکل اسرائیل می‌توانند به آمریکا نزدیک شوند. در داخل کشور ما هم این اندیشه یک اندیشه مرده نیست یک اندیشه‌ای است که در ذهن بسیاری از کارشناسان و در ذهن برخی از مسئولین ما وجود دارد که ما می‌توانیم برای حل برخی از مشکلاتمان به غرب یا آمریکا نزدیک بشویم واین امر یک مساله خطرناکی است. در این اتفاق که الان در منطقه افتاده شاید این فکر و اندیشه در بعضی‌ها از خود تجاوز آمریکا به خلیج فارس خطرناک‌تر است که ما می‌توانیم با کمک آمریکا مساله منطقه را حل کنیم یعنی یک راه حل آمریکایی برای منطقه پیدا بکنیم.
متاسفانه در داخل کشور ما آن تفکر که من می‌گویم که مدعی است ما می‌توانیم مسایل و مشکلات را با کمک غرب یا آمریکا حل کنیم هر از چندگاهی به بهانه‌ای مطرح ميشود . یک زمانی می‌گویند که دنیا متحول شده و دیگر دو ابرقدرت نیست، جنگ سرد پایان یافته وضعیت و مکانیزم روابط قدرت در آینده اصلا برخلاف زمان جنگ سرد است و یک نوع وحدت جهانی پیش آمده وخلاصه در دنیا بحران‌ها در حال حل شدن است . آمریکا و شوروی به توافق رسیده‌اند و شرایط انقلابی در هیچ جا صرفه و هزینه برای یک کشور ندارد بلکه هر کشوری باید دنبال این باشد که از لحاظ اقتصادی خودش را جلو ببرد تا در اینده دنیا بتواند نقش داشته باشد و او را به حساب آورند. این حرفها از آن حرفهای بسیار خطرناکی است که در مملکت ما زده می‌شود. آخر مگر انقلاب ما زائیده بحران بین شرق وغرب بوده که حالا بگوییم چون شرق و غرب روابطشان خوب شده واختلافاتشان با هم حل شده ودیگر جنگ سرد پایان یافته ما نمی‌توانیم انقلابی باشیم! مگر مسایل منطقه‌ای مان درخلیج فارس زائیده جنگ سرد بوده که حال بگوییم دیگر با گذشته فرق کرده؛ حالا شوروی دارد از افغانستان کنار می‌رود و سوریه در حال آمریکایی شدن است، فلان کشور فلان کار را می‌کند، کامبوج داردمساله‌اش حل می شود اعراب واسراییل به جایی می‌رسند و حرفهایی از این قبیل . واقعیت قضیه این است که هیچ تغییر بین‌المللی که مبتنی است بر قدرت آنهم قدرت میلیتاریزه سرمایه‌داری غرب و آمریکا تغییری داده نشده و حتی تشدید هم شده است یعنی آمریکا خشن‌تر از گذشته نسبت به حل مسایل جهان دارد برخورد می‌کند. بسیار بسیار تجاوزطلبانه‌تر وتجاوز‌گرانه‌تر با مسایل برخورد می‌کند . خودش را مدعی آقایی دنیا می‌داند هیچ تغییری نکرده که ما هم در روش‌های خودمان تغییر بدهیم. من دیدم که در کشور ما یک جوی از سال گذشته ایجاد شده که چون دنیا تغییر کرده و جنگ سرد تمام شده و رابطه بین شرق و غرب داردحل می شود وکمونیسم سقوط کرده ما هم باید طرحی نو برای سیاست خارجی‌مان ترسیم نماییم. انگار که آمریکا دیگر آمریکای شیطان بزرگ نیست در حالی که قضایای اخیر خلیج فارس نشان داد که آمریکا یک ذره مصالح منطقه را در نظر نمی‌گیرد و از تمام بحران‌ها مسایل برداشت خودش را می‌کند.
آمریکا در این قضیه حاضر نیست یک ذره به سازمان ملل باج بدهد حاضر نیست به اروپا که هم پیمانان خودش هستند باج بدهد یا به ژاپن باج بدهد بلکه یک راه حل مطابق با منافع خودش رادر منطقه طراحی می‌کند وافکار عمومی دنیا را نیز به این سمت سوق می‌دهد که همه با او هماهنگ باشند.
برای ما خطرناکتر از کویتی که در اختیار عراق باشد وجود آمریکایی است که در منطقه یک ساختار جدید سیاسی امنیتی ایجاد کند . به عنوان مثال آمریکا ممکن است یکی از نقشه‌ها و طرح‌هایش حمله ترکیه به عراق باشد. وقتی ترکیه بیاید و قسمتی از خاک عراق که نفت دارد مثلا موصل وکرکوک را بدست بگیرد به نظر من قدرتي خواهد شد که به هر حال پایه صهیونیسم را در خاورمیانه تقویت کرده . تبدیل به یک ابرقدرتی می‌گردد درضلع جنوبی ناتو که می‌تواند به پشتوانه آمریکا در بسیاری از کشورهای آسیایی نفوذ و سیطره داشته باشد و اعمال حاکمیت کند. اگر ما دنبال راه‌حل‌ها یا یک ساختارهای جدیدی باشیم که در تعارض با منافع غربی و آمریکا نباشد به نظر من این امر مخالف بامنافع انقلاب خواهد بود. ما چه طور می‌توانیم این را بپذیریم که یک پیمان منطقه‌ای، یک ساختار جدید امنیتی سیاسی درمنطقه یک تحولات جغرافیایی یا ژئوپلتیکی در منطقه بوجود بیاید که غربی‌ها و آمریکایی‌ها راجع به آن حرف نداشته باشند وبامنافع انقلاب ما هم یکی شود؟ مگر ما می‌توانیم در یک چنین چیزی شرکت کنیم. مگر ما معتقد نیستیم انقلاب اسلامی‌مان منافعی دارد كه در تعارض جدی با منافع کشورهای سرمایه‌داری غرب است. اگر این تعارض را معتقد هستیم چگونه می‌توانیم در یک پروسه‌ای در یک مقطع زمانی در تحولات داخل منطقه‌ بگونه‌ای سهیم باشیم که این تحولات با منافع غرب در تعارض نباشد. من فکر می‌کنم این قضیه که ما زمانی کوتاه بیاییم و حرفهای انقلاب را نزنیم وبحث‌هایی در جامعه‌مان مطرح بکنیم که این بحث‌ها در حقیقت باز کردن پای آمریکا در جامعه ما باشد و یا اساسا انقلابمان را این طور جلوه بدهیم که این انقلاب است که از ابتدا در باره آمریکا دچار خطا شده؟ این بحث‌هایی است که هویت انقلاب ما را زیر سوال می‌برد وگذشته ما را زیر سوال می‌برد و بعد ما را بسیار منفعل‌تر از وضعیت موجود می‌کند. این بحث‌ها به صلاح ما نیست.
نفس عملکرد هم باید اینگونه باشد که ما دایما دنبال راه‌حل‌های مستقل باشیم. هیچ لزومی ندارد ما در شرایطی دایما جنگ‌افروزی کنیم. هیچکس با جنگ‌افروزی موافق نیست اسلام جنگ‌افروز نیست اصلا انقلاب ما یک انقلاب جنگ‌افروز نیست بلکه جنگ را به ما تحمیل می‌کنند به عبارت دیگر انقلاب ما در مقابل تبعیض،‌تحقیر و اجحافات و بی‌عدالتی‌هایی که نسبت به انقلاب و مردم ما می‌شود واکنش نشان می‌دهد یعنی دایما این روحیه‌ای که شاید آنها تعبیر می‌کنند به خشونت از ما می‌بینند به خاطر خشونتی است که آنها به انواع حیل به ما دارند تحمیل می‌کنند و ما می‌خواهیم از خودمان دفاع کنیم.
سوال: شاید یکی از جنبه‌های تداوم انقلاب دوم،‌شناساندن و افشای جریان‌های تفکراتی باشد که چندان اعتقادی به اصول انقلاب بویژه تعارض ذاتی انقلاب اسلامی با منافع غرب و آمریکا ندارند و حتی برای تبلیغ این طرز فکر منحط خود به پاره‌ای از توجیهات مقدس مآبانه نیز متوسل می‌شوند.
بهزادیان: اگر ما شرایط و جوی که در قبل و حین تسخیر لانه جاسوسی وجود داشت دقیقا مورد توجه ونظر قرار دهیم و تفکرات جریان‌های موجود در آن زمان را موشکافی نماییم و با بیرون کشیدن یکسری اصول از میان نظرات آنها، تقسیم بندی‌ را انجام دهیم و جریان‌ها و تفکرات موجود کنونی در کشور و انقلاب را نیز بررسی کنیم تشابه نظرات فراوانی را خواهیم یافت. البته در کنار این قضیه نگاهی نیز به دریچه و زاویه دید آمریکا به مسایل مختلف انقلاب از جمله جریان‌های درون جامعه ما مفید خواهد بود. به وقوع پیوستن انقلاب با آن سرمایه‌گذاری‌هایی که آمریکا روی رژیم شاه کرده بود و حرکت عظیم انقلاب ، به گونه‌ای بود که هیچکدام از آن اقدامات آمریکا نتوانست مانع از پیروزی انقلاب گردد، اما این ساده‌اندیشی بود که تصور شود آمریکا از آنهمه سرمایه‌گذاری به سادگی خواهد گذشت.لذا می‌بینیم که سعی آمریکا بر این قرار می‌گیرد که در مرحله اول این انقلاب راتحت کنترل خود درآورد . یادم نمی‌رود اردیبهشت 58 بود که مساله برقراری روابط با آمریکا مطرح شد و معرفی کاردار وحتی سفیر طرح گردیده بود که با آن برخورد حضرت امام ناکام شد ولی آمریکا تلاش خود را با هدف به کنترل درآوردن انقلاب ادامه داد. زمانی زمینه‌سازی برای روی کار آوردن یک تیپ جدید "میانه‌رو " در نظام و انقلاب و زمانی هم اقدامات نظامی مانند کودتای نوژه و حرکت‌های براندازی و محاصره‌های مختلف. قضیه تجدید رابطه با‌ آمریکا آنقدر پیش می رود تا به اوایل آبان ماه 58 ملاقات الجزایر- با برژینسکی- می‌رسد که با تسخیر لانه جاسوسی این رشته قطع می‌شود . اما با توجه به عمق نفوذی که آمریکا در ایران حتی تا حد مرجعیت در ایران داشته- آنگونه که اسناد لانه جاسوسی نشان می‌دهد- معلوم بود که حتی ضربه تسخیر لانه جاسوسی، آمریکا را از ادامه هدف خود بازنخواهد داشت. لذا می‌بینیم سرمایه‌گذاری که بلافاصله بر روی فردی مثل "بنی‌صدر " می‌کند بار دیگر احتمال به حاکمیت رسیدن کامل میانه‌روها را افزایش می‌دهد و در کنار آن سعی آمریکا در کشاندن پای ایران به سازمان‌های بین‌المللی است .  یادمان نمی‌رود ولع رفتن بنی‌صدر به سازمان ملل و برخورد حضرت امام که مانع از این امر شدند. آمریکا حتی خط روی کارآوردن میانه‌روها را  بعد از سقوط بنی‌صدر و در دوران جنگ نيز دنبال می‌کند. شاید به صورت بارز و علنی پیگیری این خط را بعد از قبول قطعنامه می‌بینیم. در یکی از اسناد لانه جاسوسی مطلبی است از "سيد كاظم شریعتمداری" که از موضع یک مرجع تقلید به آمریکایی‌ها می‌گوید: "بعد از مدتی، زمان پایان اداره امور بر اساس احساسات و بر سر عقل آمدن و گذاشتن شعارها به کار را می‌توان امیدوار بود ". بعد از پذیرش قطعنامه ما همین حرف را از زبان افرادی دیگر در روزنامه‌ها شاهد بودیم این آقایان مطرح می‌کردند ضرورت ارتباط با جهان غرب را و ضرورت رها کردن بیگانه‌ستیزی وغرب‌ستیزی را که جزو خصوصيتهاي انقلاب اسلامی‌ ایران است وانجام مذاکره و ارتباط مستقیم با غرب را. همچنین ما بعد از پذیرش قطعنامه به این طرف از یکسو مباحثی در زمینه ارتباط با جهان غرب و در پیش گرفتن سیاست استحاله به اجرا در آمد و از سوی دیگر این مساله مطرح شد که راه‌اندازی چرخ‌های اقتصادی کشور و جلوگیری از سنگ‌اندازی عراق در روند مذاکرات آتش‌بس و پیدا کردن مشتری بیشتر برای فروش نفت و همه اینها در گرو برقراری رابطه با آمریکاست.
*سوال: در حالی که سنگ‌اندازی عراق در روند مذاکرات قطعنامه 598 به گونه‌ای دیگر حل شد و آنها که تصور می‌کردند از طریق غرب و آمریکا می‌توانند عراق را وادار به پذیرش شرایط جمهوری اسلامی کنند دیدند که از آن طریق به هیچ وجه حل نشد.
*بهزادیان: در ارتباط با کمک‌های اقتصادی خارجی و راه‌اندازی اقتصادی ، القاء این فکر در برخی مسولین ما که با گرفتن کمک‌های خارجی می‌توان اقتصاد کشور را ساخت و به هر حال این مساله را به مرحله قانونی رساندن و بعد از دوسه سال بفهمیم که ما اصلا هیچ امکانی برای گرفتن این امکانات و مساعدت اقتصادی در اختیارمان نیست و همه‌اش گره می‌خورد وسر وکار نظام ما با موسسات اعتباری اقتصادی و اقتصاد بین‌المللی است ( که باز هم در آنجاها حرف آخر را آمریکاست که می‌زند. )خلاصه تبلیغ بر روی این مساله که عراق دشمن اصلی ماست نه آمریکا و اینکه مثلا در جریان حادثه زلزله گیلان، و زنجان به ما بقبولانند که آمریکا یک ماه به نفع ما عمل کرده است همه اينها وجوه مختلفی از جریان‌های تیپ میانه روی، مطلوب آمریکا است .
ابتدا مطرح می‌شد تثبیت مدیریت و مدیریت واحد و گفته می‌شد که در مقابل دولت موقت این نهادهای انقلاب تصمیمات دیگری را می‌گیرند که باعث لطمه‌خوردن به روند اصلاحات وساماندهی کشور می‌شود . اين گرايشها الان هم به نوع دیگری مطرح می‌شود مهم این است که با دقت در نظرات و اعمال این جریانها میزان صداقت آنها را ارزیابی نماییم . به نظر من باید در مقاطع و مراحل مختلف زمانی چهره‌های گوناگون آمریکا را شناسایی کنیم . به عنوان نمونه مثلا در روز سیزدهم آبان هر سال می‌توانیم با بزرگداشت این روز به صورتی واقعی به افشای چهره‌های مختلف شیطان بزرگ بپردازیم. منظورم این نیست که ما از روز 13 آبان و این مراسم و این عنوان یک تابوت زیبایی درست کنیم برای گذاشتن همه آن خاطرات حماسه و شور در آن تابوت و این را خلاصه بدرقه‌اش کنیم که هر سال و یواش یواش مستهلک گردد در صورتی که این روز، روزی است که ما باید چهره شیطان را که هر سال لباس تازه‌ای به خودش می‌پوشاند برای مردم روشن کنیم.
*اصغرزاده: در پایان این نشست لازم است اشاره شود که تصرف لانه اثر روحی و روانی بسیار خوبی را بر روی نیروهای مومن به انقلاب گذاشته بود .در ماه‌های پیروزی انقلاب هیچ موقع مردم ما به اندازه‌ روزهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا شاد نبودند. همه خوشحال و با روحیه‌ای شاد مقابل لانه می‌آمدند و ابراز احساسات می‌کردند. ما در فرمایشات حضرت امام و در روحیه ایشان هم دیدیم. امام در برخوردی که با ماها داشتند خیلی خوشحال و متبسم بودند .این وضعیت را قبل از آن ندیده بودیم. از جمله کسانی که قضیه تصرف لانه بسیار در روحیه‌اشان اثر گذاشته بود و این خوشحالی را هم بروز می‌دادند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودند که چند مرتبه خودشان تشریف آوردند لانه و آنجا نشستند و با بچه‌ها صحبت کردند.