سيدضياءالدين طباطبايي و انتخابات دوره چهاردهم يزد

سيدضياءالدين طباطبايي و انتخابات دوره چهاردهم يزد

زمينه‌سازي براي بازگشت سيدضياءالدين طباطبايي
آنچه كه انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي در يزد را پرهياهو ساخت، بيرون آمدن نام سيدضياءالدين طباطبايي از صندوق بود. هر چند كه انتخاب سيدضياء از يزد با اعمال نفوذ مستقيم دولت وقت و نيز عوامل انگليسي صورت گرفت اما انتخاب وي چندان هم بي‌مقدمه نبود. پدر سيدضياء يعني آقا سيدعلي يزدي، از آخوندهاي درباري عصر قاجار و در ابتدا يكي از مخالفان سرسخت مشروطه، بعد از جريان به توپ بسته شدن مجلس به تشويق سيدضياء كه در آن زمان جواني مشروطه‌‌خواه بود، به خيل هواداران مشروطه پيوست و حتي در جهت حمايت از مشروطه و مخالفت با محمد علي‌شاه با گروهي از پيروان خود چند ماهي را در حرم حضرت عبدالعظيم بست نشست. وي بعد از پايان دوران استبداد صغير در سال 1288ش به هنگام انتخابات مجلس دوم به نمايندگي مردم يزد انتخاب شد اما از قبول نمايندگي و رفتن به مجلس امتناع كرد.
ديگر آنكه هشت سال بعد در 18 ارديبهشت 1296 فرمان انتخابات مجلس چهارم به وسيله احمدشاه صادر و چند ماه بعد انتخابات برگزار شد و از جمله در اين دوره سيدضياء نيز از يزد انتخاب شد. (شجيعي، 1344، ص 342) علاوه بر سيدضياء، سيد ابوالحسن حايري زاده و سيدكاظم جليلي هم از يزد انتخاب شدند ولي به علت شرايط ناشي از جنگ جهاني اول، افتتاح مجلس چهارم تا چهار سال بعد يعني تيرماه 1300 به تعويق افتاد. در روز اول تير 1300، مجلس چهارم در شرايطي گشايش يافت كه حدود يك ماه قبل كابينه سيدضياء سقوط كرده و او روانه تبعيد شده بود. بنابراين اعتبارنامه سيدضياء مسكوت ماند و حتي اعتبار نامه عدل‌الملك دادگر و سلطان محمد عامري هم به علت همكاري با سيد ضياء در جريان كودتاي سوم اسفند 1299 رد شد. مدتي بعد دكتر هادي طاهري به جاي سيدضياء انتخاب و به عنوان سومين نماينده مردم يزد روانه مجلس شوراي ملي شد.  گفتني است پس از سقوط كابينه سيدضياء در چهارم خرداد 1300 به وي مبلغ 25 هزار تومان خرج سفر دادند و وي را در معيت قزاقها روانه تبعيد كردند. سيدضياء ابتدا به فرانسه، سپس به سوئيس رفت. در اين سفر عفت خانم، همسر سيدضياء و كلنل كاظم خان سياح و برادرش نيز با همسرانشان حضور داشتند.  سيدضياء در ابتدا تصور مي‌كرد بزودي ورق برمي‌گردد و دولت و ملت ايران از وي براي بازگشت به صحنه سياست دعوت مي‌‌كنند. سپس به محض ورود به سوئيس به شهر زيباي مونترو رفت و در كنار درياچه لمان در هتل مجلل و باشكوه مونتروپالاس كه مخصوص پادشاهان، امرا و ميليونرها بود اقامت گزيد. به همين سبب هم خيلي زود بي‌پول شد. چنان كه حتي كارش به جايي رسيد كه مجبور شد قوطي سيگار طلايش را بفروشد و اغلب چشم به راه بود تا برادرش سيد علاءالدين از عايدات چاپخانه روشنايي در تهران براي او پولي بفرستد كه اغلب هم اين پول دير مي‌رسيد و يا اصلاً نمي‌رسيد و همين باعث شده بود كه سيد ضياء در شرايط معيشتي بدي قرار بگيرد چنان كه جمالزاده مي‌گويد: «به چشم خود روزي او را در خياباني از خيابانهاي شهر ژنو ديدم كه چند قاليچه بر روي دوش داشت و به مغازه‌هاي فرش فروشي مي‌رفت تا بلكه جنس خود را بفروشد.»  سيدضياء در 1310ش از سوي امين‌الحسيني، مفتي اعظم فلسطين براي شركت در كنگره مسلمين به اين كشور دعوت شد. در اين كنگره كه شخصيتهايي نظير محمد اقبال لاهوري، عزام پاشا، شكري قوتلي، مولوي شوكت، محمد علويه پاشا، وزيرمختار مصر و... حضور داشتند، سيدضياء به عنوان نايب رئيس كنگره مسلمين انتخاب شد.  سيدضياء به هنگام اقامت در سوئيس هر چند كه از عرصه سياست ايران به دور افتاده بود؛ اما همچنان مورد توجه بود. چنان كه در اين هنگام به واسطه يكي از تجار ايراني ساكن برلن به نام حسين دانش به ايتاليا رفت و با موسوليني ديدار كرد. در اين ديدار موسوليني از سيدضيا خواست تا عده‌اي از جوانان ايراني شاغل به تحصيل در آلمان را به ايتاليا بياورد تا با كمك و مساعدت دولت ايتاليا و شخص موسوليني در ايتاليا تحصيل كنند.  با اين حال همكاري سيدضيا با كنگره مسلمين كماكان ادامه داشت و حتي در 1312ش براي رسيدگي به امور تشكيلاتي كنگره مسلمين به فلسطين رفت. اما سرانجام وي در 1316ش خود را از اروپا به فلسطين منتقل كرد كه در اين زمان تحت قيمومت انگليس بود و با خريد چند هكتار زمين مشغول كشاورزي شد.
سيدضياء در نزديكي غزه، باغ بزرگي ايجاد كرد كه ايرانيها به آن «حديقه‌الوزير» مي‌گفتند. بعد از بازگشت وي به ايران، يك مباشر يزدي از باغ او نگهداري مي‌كرد. مباشر يزدي، باغ را به چند قسمت تقسيم كرد و به هر قسمت نام يكي از شهرهاي ايران را داد.  سيدضياء در مجموع بيست سال به دور از تحولات ايران گذراند؛ اما با وقوع جنگ جهاني دوم و به خطر افتادن منافع متفقين در ايران، دوباره ياد سيدضياء در اذهان زنده شد؛ چه زماني حامي و بعد رقيب و دشمن رضاشاه شده بود. انگليسيها در صدد برآمدند تا در آخرين روزهاي سلطنت رضاشاه، سيدضيا را به عنوان نخست‌وزير به او تحميل كنند.  اولين كسي كه حتي پيش از هجوم متفقين به ايران با سيدضيا وارد مذاكره شد يك مقام نظامي – امنيتي انگليس يعني كلنل جان تيگ بود. وي در سال 1939 رئيس اينتليجنس سرويس در عراق و اكنون همين سمت را در فلسطين داشت.  در اوايل اوت 1941 (مرداد 1320) طبق دستورالعمل دولت انگليس، كلنل جان تيگ با سيدضيا در مزرعه‌اش در نزديكي غزه ملاقات كرد و با قول حمايت از نخست‌وزيري وي توسط انگليسيها نظرش را براي بازگشت به ايران جلب كرد.
بعد از اين مقالات، سيدضيا به عنوان يكي از كانديداهاي جدي تصدي پست نخست‌وزيري مورد توجه انگليسيها قرار گرفت. سرريدي ويليام بولارد، سفيركبير بريتانيا در ايران طي گزارشي به وزارت امور خارجه انگليس در 24 اكتبر 1941، 2 آبان 1320 مي‌نويسد: «اگر ما شروع به كابينه‌سازي بكنيم ممكن است نظريات سفارتخانه شوروي كاملاً با ما  تفاوت داشته باشد با اين وصف ممكن است يافتن يك نخست‌وزير فعال‌تر و ثابت قدم‌تر از فروغي ضرورت پيدا كند. در حال حاضر نامزد ديگري در اين مملكت وجود ندارد. تقي‌زاده يا سيدضيا ممكن است مناسب باشند ولي اگر معلوم شود هر يك از اين دو به وسيله ما به قدرت رسيده است فاتحه آنان خوانده خواهد شد.»
علي‌رغم همه تلاش انگليسيها در سال 1320 شرايطي براي بازگشت سيدضيا مهيا نشد و بولارد در دوم فوريه 1942/13 بهمن 1320 در گزارش محرمانه خود به وزارت امور خارجه ضمن برشمردن افرادي همچون تقي‌زاده، سهيلي، حسين علاء و وثوق‌الدوله و طرح شرايط آنها براي نخست‌وزيري و جاي‌گزيني با فروغي مي‌نويسد: «فعلاً سيدضيا طالبي ندارد كه بازگشتش را توجيه كند و به نظر مي‌رسد بيشتر ايرانيان او را از ياد برده‌اند.»  اما انگليسيها به اين سادگي سيدضيا را رها نكرده و همچنان وي را به عنوان گزينه‌اي ارزشمند و قابل تأمل مدنظر داشتند.
بويژه كه در اين زمان حزب توده دست به فعاليت گسترده‌اي زده بود و هم‌زمان، اوج‌گيري حس همدلي و همراهي ايرانيان با آلمانيها منافع انگلستان را با خطر مواجه ساخته بود. همين مسائل آنان را واداشت تا روي شخص سيدضيا بيش از پيش سرمايه‌گذاري كنند. در 14 آوريل 1942/25 فروردين 1321 بولارد، سفيركبير انگلستان در ايران، در نامه‌اي به وزير كشور بريتانيا مقيم قاهره درباره لزوم بازگشت سيدضيا از او خواست تا در اين باره اقدامات لازم را به عمل آورد. در تعقيب نامه بولارد، آدريان هولمن، كاردار سفارت انگليس در تهران در 30 ژوئن 1942/9تير 1321 طي نامه‌اي خطاب به هاپكينسون، رئيس دفتر وزير مقيم قاهره نوشت: «من احساس مي‌كنم كه ما بايد نزديك‌ترين تماس ممكن را در مورد مسئله سيدضيا با هم داشته باشيم زيرا ممكن است كه او در آينده‌اي نزديك ارزش زيادي براي ما پيدا كند. نظر من اين است كه فعلاً منتظر بمانيم تا موقعيت كابينه فعلي (كابينه سهيلي) كمي بيشتر متزلزل شود. آن گاه خيلي محتاطانه ببينيم كه آيا نمي‌‌توانيم مشكلاتي را كه اكنون بر سر راه بازگشت او موجود است برطرف نماييم؟»
در ژوئيه 1942/شهريور 1321 كلنل جان تيگ، رئيس اينتليجنس سرويس در فلسطين براي بار دوم در غزه با سيدضيا ملاقات كرد. سيدضيا در اين زمان معتقد بود كه قادر است با تشكيل سازمانهاي چريكي در نقاطي از ايران كه تحت اشغال متفقين نيست و او در آن نقاط نفوذي دارد، به مبارزه با عوامل نازيها در ايران بپردازد. سيدضيا به كلنل تيگ پيشنهاد داد كه حتي حاضر است براي بحث و بررسي درباره اين موضوع به قاهره برود و با مقامات ارشد انگليس درباره طرح خود گفتگو كند. در اين زمان S.O.E يكي از سازمانهاي نظامي – امنيتي انگليس طرحي براي سازماندهي دسته‌هاي چريكي در ميان ايلات قشقايي و بختياري در دست بررسي داشت و مايل بود كه در صورت امكان از سيدضيا به عنوان رهبر و عامل تشكيلاتي استفاده كند. انگليسيها نيز ابراز تمايل كردند در صورت اشغال ايران به وسيله آلمانيها از سيدضيا به عنوان رهبر جنبش ايران آزاد استفاده كنند.  پيشنهاد بولارد، آلن چارلز ترات، دبير قسمت شرقي سفارت و نيز رئيس سرويس اطلاعاتي انگليس (MI-6) كه تحت پوشش كاردار سفارت انگليس در تهران خدمت مي‌‌كرد، براي مذاكره با سيدضيا مأموريت يافت.  مستر ترات در 24 سپتامبر 1942/2مهر 1321 براي مذاكره با سيدضيا و آشنايي با ديدگاههاي وي تهران را به مقصد بيت‌المقدس ترك كرد. كميسر عالي انگليس در فلسطين دستور داشت تا ترتيب ملاقات محرمانه ترات و سيدضيا را بدهد. قبل از اين هم انگليسيها سر و صداي زيادي درباره تشكيل كنفرانس تبليغات جنگ در بيت‌المقدس به راه انداخته بودند و اين مسئله پوششي بود تا هدف اصلي مسافرت ترات به بيت‌المقدس را مخفي نگه دارند و هدف از اين سفر را صرفاً شركت ترات در آن كنفرانس وانمود كنند.
ترات بعد از ملاقات با سيدضيا به بولارد گزارش داد كه؛ «سيدضيا هنوز هم يك ايراني وطن‌پرست است و مشتاق انجام خدماتي براي كشور خود مي‌باشد و شديداً معتقد است به اينكه كشورش بايد با انگليسيها به هر نحو ممكن همكاري نمايد.» بولارد پس از دريافت گزارش ترات درباره ملاقاتش با سيدضيا در 6 اكتبر 1942/14 مهر 1321 طي گزارشي به آنتوني ايدن، وزير امور خارجه انگلستان نوشت: «اين ملاقات براي مقصود ما بسيار مفيد و قابل استفاده بوده و باعث شده است تا درباره استفاده از وجود سيدضيا در صورتي كه موقعيت ايجاب نمايد تصميم روشن و قاطعي بگيريم.» بولارد در ادامه گزارش خود درباره شرايط اساسي ايران و مشكلات موجود در مورد بازگشت سيدضيا مي‌نويسد: «در صورت سقوط كابينه فعلي ايران (كابينه قوام) ضياء مي‌تواند كانديداي رضايت‌بخشي براي نخست‌وزيري ايران باشد... بدبختانه اين موضوع كه كانديداتوري ضيا براي نخست‌وزيري مورد قبول شاه و يا سفارت شوروي قرار گيرد مورد ترديد است ولي من فكر مي‌‌كنم با وجود چنين مسئله‌اي ما بايد تمام مشكلات را تا بازگشت قريب‌الوقوع ضيا به ايران نديده بگيريم.»
بعد از وقايع شهريور 1320 علاوه بر انگليسيها، گروهي از رجال سياسي ايران هم به سيدضيا نامه نوشتند و او را تشويق به بازگشت نمودند چند نفر هم براي ديدار و ترغيب وي براي بازگشت، به فلسطين سفر كردند كه مطرح‌ترين آنها مظفر فيروز بود. مظفر فيروز كه رضاشاه و خانواده پهلوي را قاتلان پدرش نصرت‌الدوله فيروز مي‌دانست، سعي داشت تا با آوردن سيدضيا به عنوان كسي كه رقيب رضاشاه بود اركان سلطنت پهلوي را به لرزه اندازد. مظفر فيروز در آذرماه 1321 به غزه رفت و دو هفته مهمان سيدضيا بود. وي در آنجا ترتيب مصاحبه‌اي با سيدضيا را داد. بعد از بازگشتش به تهران مديران جرايد براي چاپ اين مصاحبه جنجالي به سوي او هجوم آوردند اما مظفر فيروز به سفارش خود سيدضيا، متن مصاحبه را در اختيار عباس خليلي، مدير روزنامه اقدام گذاشت چرا كه پيش از كودتاي سوم اسفند 1299، عباس خليلي از همكاران سيدضيا در روزنامه رعد بود.  اين مصاحبه روز پنجشنبه 8 بهمن 1321 در روزنامه اقدام با تيراژي وسيع چاپ شد. سيدضيا در اين مصاحبه درباره اوضاع ايران و خطرهايي كه ايران را از نظر سياسي و جغرافيايي تهديد مي‌كرد و بويژه خطر كمونيسم و راههايي كه بايد براي رهايي از اين خطرات در پيش گرفت، سخن گفته بود.  در اين روز، روزنامه فروشها در سطح شهر تهران با صداي بلند چاپ و انتشار مصاحبه جنجالي سيدضياء را به همه اعلام مي‌كردند، مصاحبه‌اي كه بيش از همه خشم حزب توده و دولت شوروي را برانگيخت. در اين هنگام كم كم مقدمات بازگشت سيدضيا فراهم مي‌شد.
بولارد در چهاردهم فوريه 1943/25 بهمن 1321 در گزارش خود به وزارت امور خارجه مي‌نويسد: «به نظرم مي‌رسد جنبشي به طرفداري از سيدضيا در حال قد برافراشتن است كه در آغاز قابل توجه نبود.»
در اين زمان علاوه بر شاه، تعدادي از نمايندگان مجلس، رجال سياسي مستقل و سفير شوروي هم به شدت با بازگشت سيدضيا مخالف بودند.
در 14 ژوئن 1943/24 خرداد 1322 به دعوت حزب وطن تجمعي در تهران تشكيل شد كه در آن هواداران سيدضيا شركت كردند و در پايان مراسم قطع‌نامه‌اي صادر شد كه طي آن از سيدضيا خواسته شده بود به ايران بازگردد و قدرت را به دست گيرد. انگليسي‌ها اين گونه با كمك دوستان خود در ايران زمينه‌هاي بازگشت سيدضيا به صفحه سياست را چنان ماهرانه فراهم آوردند كه حتي براي شاه و سفير شوروي هم اين شبهه پيش آمده بود كه دولت انگليس در اين مورد نقشي نداشته است و سيدضيا به دعوت احزاب و مردم ايران به كشورش بازمي‌گردد. وزيرمختار امريكا در تهران نيز چندان از موضوع اطلاع نداشت ولي به درستي به نقش انگليسيها پي برده بود. در اوت 1943/مرداد 1322 وزيرمختار امريكا طي گزارشي به وزارت خارجه امريكا نوشت كه دلايل بسياري او را متقاعد ساخته است كه انگليسيها ضيا را تحريك به بازگشت به ايران نموده‌اند.
اما انگليسيها با همه تلاشي كه به خرج دادند در نهايت باز هم افكار عمومي سررشته امور را در دست ايشان مي‌ديد چنان كه بولارد در خاطرات خود در آستانه بازگشت سيدضيا به ايران مي‌گويد: «موقعي كه شنيدم سيدضيا قصد بازگشت به ايران دارد تا بار ديگر به امور سياسي مشغول شود با خود انديشيدم كه بازگشت او در چنين موقعيتي اصلاً به صلاح نيست زيرا شك نداشتم او به دليل آنكه از يك كشور تحت قيمومت انگليس مي‌آيد مسلماً هر برنامه سياسي كه در پيش بگيرد همگان ما را به عنوان پشتوانه اقداماتش قلمداد خواهند كرد... به اين ترتيب معلوم است كه بازگشت سيدضيا به ايران نمي‌توانست هيچ ارتباطي با ما داشته باشد.»

مبارزات انتخاباتي در يزد
در اول تير 1322، شاه فرمان انتخابات مجلس چهاردهم را صادر كرد و بلافاصله بعد از اين بود كه گروه‌هاي مختلف وارد كارزار انتخاباتي شدند. در اين زمان سيد علي‌اكبر موسوي زاده هم بعد از سالها دوري از تحولات سياسي يزد به ميدان آمد. سيد علي‌اكبر موسوي زاده از اواخر دوره قاجار و در جريان انتخابات دوره چهارم (سال 1296) به عنوان يكي از ليدرهاي آزادي خواهان در برابر جناح مرتجعين به سركردگي دكتر هادي طاهري و سيدكاظم جليلي، وارد رقابتهاي سياسي يزد شده بود.  بعدها اين رقابت در جريان انتخابات مجلس ششم اوج گرفت. همكاري موسوي‌زاده با فرخي يزدي در انتشار روزنامه‌هاي قيام، طوفان و پيكار و نيز مبارزه با ضد رضاشاه وي را در يزد به چهره‌اي وجيه‌المله تبديل ساخته بود. بويژه كه از مرداد 1321 وي با بر عهده گرفتن رياست دادگاه محاكمه متهمين شهرباني دوره رضاشاه يعني افرادي نظير سرپاس مختاري، پزشك احمدي و قاتلان سيدحسن مدرس و سردار اسعد بختياري، شهرت و محبوبيتي زايدالوصف يافته بود. در اين شرايط، جمعيت آزادي‌خواهان يزد به وسيله محمد گلشن از تجار مطرح و با محوريت شخص سيد علي‌اكبر موسوي‌زاده تشكيل شد.  جمعيت آزادي‌خواهان يزد كه از همان ابتدا در مقابل گروه مرتجعين يعني باند دكتر طاهري و سيد كاظم جليلي صف‌آرايي كرده بود با شعار آزادي و رفاه براي جامعه به ميدان آمد. اين جمعيت با صدور بيانيه‌هايي مردم را به فعاليت سياسي فراخواند اما در عين حال براي جلوگيري از درگيريهاي پيش‌بيني نشده اعلام كرد كه در انتخابات شوراي شهرداري كه در آن زمان در حال برگزاري بود هيچ دخالتي نخواهد كرد.
موسوي‌زاده از اوايل تيرماه وارد يزد شد و ملاقاتهايي را با برخي تجار و رجال بانفوذ يزد آغاز نمود. در اين مدت تقريباً همه مخالفان گروه مرتجعين گرد وي جمع شده بودند. او همچنين يك روز با گروه خود به ديدار آيت‌الله ميرزا سيد علي‌مدرس لب خندقي، مطرح‌ترين روحاني و مجتهد طراز اول يزد رفت. موسوي‌زاده در اين ديدار شمه‌اي از طرح و برنامه و اقدامات خود را در ديوان كيفر بيان نمود و همچنين در مورد برنامه‌هاي بعدي خود از جمله درباره انتخابات سخناني گفت. از آنجا كه آيت‌الله لب خندقي همواره از دخالت در امور سياسي خودداري مي‌كرد در مورد فعاليتها و برنامه‌هاي سياسي موسوي‌زاده اظهارنظري نكرد و در پايان از وي پرسيد: «خوب سيد علي‌اكبر بگو ببينم براي دينت چه كردي؟»
در روز چهارشنبه 8 تيرماه 1322 ساعت 7 بعد از ظهر در مسجد امير چقماق ميتينگي از طرف جمعيت آزادي‌خواهان برگزار شد و موسوي‌زاده با توجه به شرايط جديد حاكم بر فضاي كشور به سخنراني پرداخت و ضمن صحبتهاي خود به انتقاد از دولت پرداخت و نيز برنامه‌هاي خود را براي حضور در انتخابات بيان كرد.
اين ميتينگ انتخاباتي با استقبال پرشور مردم يزد روبه‌رو شد و حتي گروهي از سران مرتجعين هم در آن شركت داشتند. همچنين متن كامل سخنان موسوي‌زاده كه به وسيله عده‌اي از تندنويسان تهيه شده بود بلافاصله در چاپخانه گلبهار چاپ و در سطح شهر منتشر شد. جالب اينكه به فاصله كوتاهي از پايان اين مراسم، تلگرافي از طرف وزارت دادگستري براي موسوي‌زاده، رئيس ديوان كيفر رسيد كه به محض وصول اين تلگراف نامبرده موظف است از يزد حركت و در تهران خود را به معاونت وزارت دادگستري معرفي كند. در اين تلگراف همچنين تأكيد شده بود كه هيچ عذر و بهانه‌اي براي تأخير احتمالي وي در اجراي اين دستور پذيرفته نيست. به ناچار موسوي‌زاده همان شب يزد را به سوي تهران ترك كرد و البته بعدها معلوم شد كه اين تلگراف با اعمال نفوذ شخص دكتر طاهري و به منظور ناكام گذاشتن موسوي‌زاده در رسيدن به اهدافش از طرف وزارت دادگستري به يزد مخابره شده است.
با اين همه نه تنها از ميزان فعاليتهاي جمعيت آزادي‌خواهان يزد پس از اين ماجرا كاسته نشد بلكه گسترش هم يافت به گونه‌اي كه جوّ ساكن و يزد بعد از قريب به بيست سال بر هم خورده بود. مستقيم، رئيس پست و تلگراف يزد در 14 تيرماه 1322 طي تلگرافي كوتاه به وزارت پست و تلگراف در تهران اوضاع يزد را چنين گزارش مي‌دهد: «وزارت – اخيراً در يزد كنفرانسهايي داده مي‌شود كه موجب تحقير دولت و منجر به اغتشاش خواهد شد.»  چنان كه گفته شد در اين زمان اختلافات كهنه آزادي‌خواهان يزد با گروه مرتجعين به سردستگي دكتر طاهري و سيد كاظم جليلي، يادگار اواخر دوره قاجار، از نو احياء شده بود. احمد صدري، فرماندار يزد به عنوان بالاترين مقام مسئول در يزد هوادار جناح دكتر طاهري و جليلي بود. صدري در مسير ممانعت از فعاليتهاي موسوي‌زاده و هوادارانش برآمد و علناً مي‌گفت: «من به دستور نمايندگان مجلس (طاهري و جليلي) پشت اين ميز نشسته‌ام و نخواهم گذاشت مخالفان اين نمايندگي در حوزه مأموريت من نفوذي پيدا كنند.»
رقابتهاي سياسي يزد به عرصه مطبوعات تهران هم كشيده شد و روزنامه اقدام در 16 تيرماه ذيل تيتري با عنوان «سهل ممتنع» نوشت: «كشاكشي در يزد بر پا شده، فرماندار آن ديار بدعتي ايجاد كرده كه در هيچ تاريخي نظيري نداشته، ژاندارم و پاسبان مسلح براي انتخاب انجمن شهرداري آماده كرده، به دست ياران وكلاء كنوني كارت دعوت داده، سايرين را محروم نموده كه بر اثر رفتار او محترمين شهر به هيجان آمده‌اند، تلگرافهاي آنان را منتشر نموديم، اين چه وضع انتخابات و چه نحو آزادي و مقصود از اين رفتار و فشار چيست؟ بنابراين بايد گفت انتخاب سهل و ممتنع است. خوب و بد است. بايد خوب را از بد مجزي و مجرد نمود، بدي را بايد زدود و بد را بايد كشت، در كيش زردشت قتل حشرات واجب آمده براي اينكه مضر كشت و زرع و مفسد زندگاني است، اين حشرات موذيه (مرتجعين يزد) كه به اندازه فيل و كرگدن ضخيم شده‌اند، بايد نابود شوند كه قتل آنها در نظر خردمندان شريفه دلير به اندازه حشره تأثير ندارد، قتل مادي و معنوي ضرورت دارد تا حيات ما از تجاوز آنان مصون شود... آزادي را به ما ذره ذره مي‌دهند ولي حيات ما را خرمن خرمن غارت مي‌كنند. در حريت ما، در زندگاني و سعادت و آسايش اين قوم تأمل و مطالعه و تشكيل جلسه و گفتگو و تبادل رأي پرورت دارد. در جنايت و ربودن رمق ملت با سرعت تصميم مي‌گيرند، در عزل يك فرماندار جاني پرهيزكارند، در نصب يك پرهيزكار احتياط مي‌كنند! در گذرانيدن قانون مضر عجول و بي‌تابند در قانون نافع و مفيد مردد و حيرانند!»
در اين زمان كميسيون انتشارات جمعيت آزادي‌خواهان به شدت فعال بود و علاوه بر پخش اعلاميه‌ها و بيانيه‌هايي كه نمايانگر سمت و سو و برنامه‌هاي اين گروه بود، همواره خلاصه‌اي از ابار يا مطالبي را كه روزنامه‌هاي تهران در مورد يزد منتشر مي‌كردند به صورت اطلاعيه‌هايي چاپ و در بين مردم منتشر مي‌نمود. از جمله در يكي از اطلاعيه‌هاي مزبور آمده بود: «روزنامه‌هاي پايتخت درباره نمايندگان يزد چه مي‌نويسند؟ شماره 13 باباشمل... يكي از آل طاهر (دكتر طاهري) و يك نفر هم‌دست او در شركت بيمه مبلغي به جيب زده و بعداً به چاك زده‌اند و يكي از محترمين كرسي‌نشينان مبلغي براي مسكوت ماندن قضيه جور او را كشيده است.
بابا شمل: چيزي كه عوض دارد گله ندارد. انشاءالله در انتخابات دوره چهاردهم با همان پولها اين يكي جور آن يكي را مي‌كشد و از خجالتش درمي‌آيد.
شماره 35 ميهن پرستان: حقه وافور نمايان گرديد. دستهايي كه با قبضه شمشير و دسته گرز آشنا بود با چوب وافور مأنوس شد.
شماره 13 باباشمل: هم قطار چه چيز نمايان شد! اسلحه‌اي كه در دست بيشتر كرسي‌نشينان و رجال مملكت ماست از همين رقم مي‌باشد كه از انبار مهمات مرشد جليل (سيدكاظم جليلي) بيرون آمده است و با همين اسلحه است كه روزي افراد جور فتح نمايان مي‌كنند.»
تقريباً از نيمه مرداد 1322 فرمانداري يزد آماده برگزاري انتخابات شد. در اين زمان بخش‌نامه‌هاي وزارت كشور مبني بر لزوم تلاش كارمندان دولت در جهت حفظ سلامت انتخابات و جلوگيري از هرگونه عمليات خلاف قانون براي توابع و بخشداري‌هاي يزد فرستاده شد.  آن‌گاه مقدمات شروع انتخابات دوره چهاردهم مجلس در يزد فراهم شد و فرمانداري براي تشكيل انجمن نظارت بر انتخابات و تعيين اعضاي اصلي و علي‌البدل از طبقات شش گانه دعوت به عمل آورد اما از آنجا كه اكثر دعوت‌شدگان جزء عوامل و بعضاً وابستگان و فاميلهاي نزديك دكتر طاهري و سيدكاظم جليلي، وكلاي يزد بودند اين اقدام فرمانداري با مخالفت موسوي‌زاده و هواداران وي روبه‌رو شد. در نتيجه فعاليت و پي‌گيريهاي جمعيت آزادي‌خواهان يزد كه گاه با مراجعه مستقيم به منزل بسياري از مدعوين فرمانداري همراه بود در روز موعود، تنها عده كمي از مدعوين در فرمانداري حاضر شدند و در نتيجه فرمانداري مجبور شد مدتي بعد دوباره از همان مدعوين قبلي دعوت به عمل آورد. در نهايت روز 29 مرداد انجمن نظارت تعيين شدند و هيأت مديره انتخاب و پس از تعيين حوزه‌هاي فرعي، آگهي انتخابات كه از طرف انجمن نظارت تهيه و چاپ شده بود در شهر و بخشهاي تابعه منتشر شد.  معترضين كه حامياني هم در تهران داشتند شروع به فرستادن تلگرافهايي مبني بر اعمال نفوذهاي فرمانداري به نفع دكتر طاهري و جليلي كردند كه در مطبوعات تهران نيز چاپ مي‌شد. در نهايت عده‌اي از اهالي به نشانه اعتراض به دخالتهاي غيرقانوني احمد صدري (فرماندار) در تلگراف‌خانه تحصن كردند و به وسيله تلگراف عليه صدري اعلام جرم كردند و خواستار تعويض او شدند. كم كم مخالفتها اوج گرفت و دسته‌هايي دو سه هزار نفري در سطح شهر به تظاهرات پرداختند و در نتيجه اين اقدامات عوامل و نزديكان دكتر طاهري و جليلي كه چندي پيش به شدت فعال بودند مرعوب شدند و تا حدودي جو عمومي به نفع موسوي‌زاده برگشت. در اين شرايط، وزارت كشور فردي را به نام ساري اصلان به عنوان بازرس و براي رسيدگي به شكايات معترضين روانه يزد كرد. به هنگام ورود او به يزد، جمع معترضين با هدايت و سازمان‌دهي جمعيت آزادي‌خواهان چندين بار بر ضد دكتر طاهري و جليلي دست به تظاهرات زدند و خواستار تغيير اعضاي انجمن نظارت بر انتخابات شدند كه اكثريت آنان با وابستگان اين دو نفر بود. در جريان اين تظاهرات عده‌اي هنگام عبور از نزديكي خانه فرماندار شعارهاي «مرده باد فرمانده دست‌نشانده قانون شكن» و «مرده باد وكلاي تحميلي يزد» سر دادند. ساري اصلان كه قبلاً با توصيه‌هاي دكتر طاهري و جليلي روانه يزد شده بود با مشاهده وضع موجود بناي اعتراض به اقدامات غيرقانوني و اعمال نفوذهاي صدري را نهاد و در آخرين روز حضورش در يزد جلسه فرمانداري را به حالت قهر و اعتراض ترك گفت و روانه تهران شد.
در 8 شهريور 1322 سيد علي‌اكبر موسوي‌زاده ك در اين زمان در كانون توجهات مردم يزد بود و يكي از برندگان انتخابات به حساب مي‌آمد و در ضمن يكي از قضات ارشد دادگستري و رئيس ديوان كيفر هم بود به جرم حمايت از آلمانيها توسط نيروهاي انگليسي دستگير و به بازداشتگاه متفقين در اراك منتقل شد. بدين ترتيب زمينه براي انتخاب سيدضيا فراهم آمد.
از سوي ديگر سرتيپ قدر، فرمانده لشكر 9 اصفهان، يكي از واحدهاي پياده اين لشكر را با تجهيزات كامل و به فرماندهي ستوان وجداني به بهانه تعقيب اشرار نايين و يزد با حكم مأموريت روانه اين ناحيه كرد كه چند روز بعد اين واحد ارتش براي حفظ انتظامات شهر و در اصل براي مقابله با گروه معترضين در اختيار فرمانداري يزد قرار گرفت.  اين واحدها علاوه بر گروهان پادگان يزد بودند. با ورود نيروهاي ارتش به معركه، فرمانداري درصدد ارعاب و تهديد مخالفين برآمد به نحوي كه عده‌اي از ايشان يزد را به سوي تهران ترك كردند. عده‌اي هم انتخابات را تحريم كردند و از سويي با توجه به وضع پيش آمده و نيز جريان دستگيري و بازداشت موسوي‌زاده كه 22 ماه طول كشيد، اكثر سران جمعيت آزادي‌خواهان يزد به جز چند نفر معدود همگي به سوي باند طاهري، جليلي و سيدضيا كشيده شدند كه چند روز بعد وارد بازي شد و با ايشان نه تنها سازش كه همراهي و همكاري هم كردند.  در اين شرايط، از روز شنبه 2 مهر دادن تعرفه و اخذ رأي در حوزه‌هاي مركزي و فرعي آغاز شد و ظاهراً در همين روزها بود كه سيدضيا هم روانه كشور شد. در روز رأي‌گيري عده‌اي سرباز با مسلسل بر پشت بام مصلاي يزد (محل رأي‌گيري) مستقر شدند و عده‌اي مسلح هم در اطراف حوزه رأي‌گيري پاس مي‌دادند و انتخابات تحت شرايط امنيتي و پليسي برگزار شد.
علاوه بر اين آراي يزديها از سي تا پنجاه ريال خريد و فروش مي‌شد.  زماني كه سيدضيا در آستانه ورود به كشور بود، انتخابات يزد تمام شده بود و مشغول شمارش آرا بودند كه طبق سنت نانوشته دوره‌هاي قبل، دكتر طاهري و سيدكاظم جليلي در صدر بودند و همچنين به جاي محمدحسين نواب، ديگر وكيل يزد در سالهاي سلطنت رضاشاه كه بعد از شهريور 1320 به جمعيت آزادي‌خواهان و دار و دسته موسوي‌زاده پيوسته بود، اين بار قاسم هراتي، تاجر و ملّاك معروف يزدي به مدد و پشتوانه هزينه كردن مبلغ دو ميليون ريال در رده سوم قرار و مقدار زيادي از آراي وي نيز خوانده شده بود.  در اين هنگامه نيز سفارت انگليس در تهران دست به كار شد. چنان كه بولارد بعدها در تاريخ 26 فوريه 1944/6اسفند 1322 طي گزارشي به وزارت امور خارجه انگليس نوشت: «شيوه ما در طول انتخابات هرگز آن نبوده است كه با فهرستي از پيش تعيين شده از نمايندگان، با دولت ايران روبه‌رو شويم، ولي ما هميشه از طريق نخست‌وزير و وزير كشور طرف مشورت قرار گرفته‌ايم و نظر خودمان را به آنها و كانديداهايي كه مايل‌اند حداكثر سعي را براي منافع ايران انجام دهند گفته‌ايم. ما همچنين به مأموران كنسولگريهاي خودمان دستور داده‌ايم كه اهالي محلي را به حمايت از كانديداهاي مناسب مترقي و بيشتر محلي تشويق و ترغيب كنند.»
سفارت انگليس همچنين در دستوري به كنسولگري كرمان، مركز فعاليت انگليسيها در جنوب، كنسولگري يزد به نفع سيدضيا وارد عمل شود.  از سويي وزارت كشور در تلگراف رمزي به فرمانداري يزد خواستار بيرون آوردن نام سيدضياء از صندوق انتخابات شد.  مقبول‌الرحمن، نايب كنسول انگليس در يزد نيز به دنبال قاسم هراتي فرستاد و گفت چون سيدضيا تازه از فلسطين آمده است و بناست بزودي نخست‌وزير شود فعلاً لازم است كه پايگاه و جاپايي داشته باشد و بدين ترتيب او را راضي كرد كه اجازه بدهد سيدضيا در انتخابات نفر سوم شود. ضمن اينكه مقبول‌الرحمن قول داد كه سيدضيا نمايندگي را قبول نمي‌كند و به محض آماده شدن شرايط براي نخست‌وزيري‌اش از نمايندگي استعفا خواهد كرد و قاسم هراتي كه نفر چهارم شده است مي‌تواند به جاي سيدضيا وارد مجلس شود. بدين ترتيب با جلب نظر قاسم هراتي آراي او را به نام سيدضيا خواندند. در نتيجه سيدضيا سوم و قاسم هراتي چهارم شد.  هم زمان با اين وقايع در يزد، سيدضيا از طريق مرز كرمانشاهان (احتمالاً روز 4 يا 5 مهرماه) وارد كشور شد. سيدضيا به سفارش مظفر فيروز در طول زمان برگزاري انتخابات كرمانشاه كه اينك تحت اشغال نيروهاي انگليسي بود، وارد اين منطقه شد تا هوادارانش كه توسط برخي از افراد خانواده بزرگ فرمانفرماييان سازمان‌دهي شده بودند بتوانند ورود پيروزمندانه نخست‌وزير آينده كشور را جشن بگيرند. از تهران هم نصرالله و اسدالله رشيديان براي حمايت مالي و نيز محافظت و همراهي سيد ضيا به كرمانشاه رفته بودند. طبق برنامه‌ريزي قبلي، گروهي از اعيان و اشراف و نيز اهالي كرمانشاه به همراه افرادي از خانواده‌ فرمانفرماييان و نيز برادران رشيديان تا فاصله 32 كيلومتري خارج شهر براي استقبال از سيدضيا رفتند. سيدضيا در اين محل سخنراني كوتاهي ايراد كرد كه با تشويق حاضران روبه‌رو شد. سپس روانه منزل عليرضا خان اعتضادالسلطان برادرزن عبدالحسين ميرزا فرمانفرما شد. منوچهر فرمانفرماييان كه خود جزء سردستگان مستقبلين بود مي‌گويد:
آن شب سر ميز شاه سيدضيا را مردي بي‌نهايت جذب‌كننده و سخنراني چنان چيره‌دست يافتم كه با وجود لكنت زبان آشكارش، همه ما را واداشته بود به دقت به سخنانش گوش دهيم... هنوز دور ميز شام ننشسته بوديم كه در زدند. خدمت‌كار وارد شد و تلگرامي را آورد كه از نتايج انتخابات آن روز در يزد خبر مي‌داد. با وجود آنكه سيدضيا بيشتر از بيست سال بود كه به شهر خودش پانگذاشته بود و حتي اصلاً در كشور حضور نداشت، در صدر فهرست نتايج انتخابات قرار گرفته بود.
با توجه به اينكه كار شمارش آرا در يزد روز نهم مهر به پايان رسيد و با در نظر گرفتن خاطرات منوچهر فرمانفرماييان بايد گفت حتي پيش از پايان شمارش آرا يعني در همان روزهاي 4 يا 5 مهر بود كه پيشاپيش خبر پيروزي سيدضيا را به وي دادند تا با خاطري مطمئن وارد تهران شود. علي‌رغم نقش روشن انگليسيها در بازگشت، سپس پيروزي او در انتخابات يزد؛ اما ايشان همچنان اصرار داشتند كه در اين قضايا هيچ دخالتي نداشته‌‌اند. بولارد در خاطرات خود مي‌نويسد:
ما در ايران متهم بوديم كه از يكي از سياستمداران ايراني به نام سيدضياءالدين طباطبايي حمايت مي‌كنيم. در حالي كه واقعاً چنين نبود ولي براي خنثي كردن و رفع اين شبهه نيز كاري از دستمان برنمي‌آمد.
به هر روي در انتخابات يزد از مجموع 27194 ورقه تعرفه توزيع شده سيدكاظم جليلي با 25574 رأي اول، دكتر طاهري با 25356 رأي دوم و سيدضياءالدين طباطبايي با 21914 رأي سوم و قاسم هراتي هم چهارم شد. پس از پايان مدت قانوني ارائه شكايات، انجمن نظارت بر انتخابات شكايات واصله را كه تعداد آن هم كم نبود قانوني ندانست و ضمن تنظيم صورت مجلس و تأييد صحت جريان انتخابات، اعتبارنامه‌هاي سه نفر منتخب اول را صادر كرد.  پس از پايان جريان انتخابات، فرمانداري يزد اطلاعيه ذيل را براي اطلاع اهالي منتشر كرد:

تاريخ 24/7/22
  علامت شير و خورشيد وزارت كشور
اداره فرمانداري يزد
آگهي
طبق ماده 39 انتخابات براي اطلاع اهالي آگهي مي‌شود
جناب آقاي سيد ضياءالدين طباطبايي با 21914 رأي
آقاي سيد كاظم جليلي با 25574 رأي
آقاي دكتر هادي طاهري با 25356 رأي
حائز اكثريت بوده چون قبولي خودشان را به وسيله وزارت كشور اعلام داشته‌اند براي نمايندگي دوره چهاردهم قانون‌گذاري مجلس شوراي ملي انتخاب و استوارنامه صادر گرديد:
فرماندار يزد - صدري
انتخابات زرتشتيان يزد هم در آبان ماه همان سال برگزار شد و از 1619 رأي مأخوذه رستم گيو با اكثريت 1559 رأي از طرف زرتشتيان يزد برگزيده شد كه در حقيقت همين رأي حكم پيروزي رستم گيو در انتخابات زرتشتيان كل كشور را داشت. چرا كه يزد با دارا بودن بيشترين تعداد زرتشتي، نقش اصلي را در تحولات سياسي اجتماعي اين اقليت ايفا مي‌كرد. در كرمان هم رستم گيو از مجموع 749 رأي مأخوذه 739 رأي به دست آورد. در تهران نيز وي از مجموع 354 رأي اخذ شده 319 رأي را به خود اختصاص داد. علاوه بر اينها در شيراز هم فرد مزبور از مجموع 26 رأي اخذ شده 25 رأي داشت و در كل؛ رستم گيو با اكثريت 2642 رأي، كه بيش از نيمي از آن را مرهون زرتشتيان يزد بود، به عنوان نماينده زرتشتيان ايران راهي مجلس شد.

بازتابهاي انتخابات يزد در مركز
سيدضيا در روز 7 مهر 1322 در ميان استقبال عده‌اي از هوادارانش و نيز گروهي از رجال سياسي و رؤساي ادارات تهران كه وي را نخست‌وزير بعدي مي‌دانستند وارد تهران شد. در اين روز كارواني از اتومبيلهاي شيك و گران قيمت براي استقبال سيدضيا در تهران به راه افتاد.
خبرگزاري رويتر ضمن اعلام خبر ورود سيدضيا به تهران گفت: «مدتي است كه پيشنهادهايي به وي شده كه به ايران بازگردد و مقام نخست‌وزيري را اشغال كند. تمام روزنامه‌ها خبر بازگشت او را به خط درشت نگاشته و به تمجيد و تحسين وي پرداخته و برخي نيز نوشته‌‌اند كه آقاي سيدضياء‌الدين طباطبايي همواره بين هم‌ميهنان خويش دمكرات تمام عيار بوده و علاقه تام و تمامي نسبت به متفقين دارد.»
سيدضيا در همان روز ورود به تهران ساعت 5/6 عصر به ديدار شاه رفت و در اين ديدار دو ساعته به او اطمينان داد كه هيچ‌گونه داعيه‌ زمامداري ندارد و تنها به قصد خدمت به كشور و پاسخ به عواطف مردم يزد كه او را به نمايندگي برگزيده‌اند به تهران بازگشته است. سيدضيا در خانه‌اي مجلل واقع در فيشرآباد از طرف رضا صراف‌زاده، تاجر معروف يزدي به وي اهدا شده بود، سكونت يافت. اين خانه كه در و پنجره‌ها و تمام نماي بيروني و حتي وسايل داخلي و مبلمان آن هم به رنگ سبز درآمده بود تا ضمن تأكيد بر سيادت صاحبخانه به وي نوعي قداست هم بدهد به كاخ سبز يا قصر الخضراء شهرت يافت و از همان روز نخست‌ هر روز دسته دسته مريدان سيدضيا در اين خانه به ديدار وي مي‌رفتند و در روز 8 مهرماه، سهيلي نخست‌وزير هم به ديدار وي رفت.  چه بسا برخي ويژگيهاي شخصيتي سيدضيا بود كه باعث شد تا گروه زيادي از رجال سياسي بر گرد وي جمع شوند. چنان كه جمالزاده در اين باره مي‌گويد: «به اصطلاح فرنگي‌ها، سيد تريبون و سر دسته حزب و علمدار حزب خلق شده بود.»
پس از بازگشت سيدضيا بلافاصله حزب توده عليه وي موضع گرفت و ميتينگ عظيمي در ميدان سنگلج بر ضد او برپا نمود كه بين طرفداران سيدضيا و هواداران حزب توده درگيري شديدي رخ داد.  با بازگشت سيدضيا به ايران عده زيادي از جمله تعدادي از تجار و بازرگانان يزدي از قبيل محمد هراتي، رضا صراف‌زاده و حتي ارباب مهدي يزدي اطراف وي را گرفتند و منابع مالي او و بعدها منابع مالي حزب اراده ملي را تأمين كردند.  بر سر تصويب اعتبارنامه سيدضيا هم از همان ابتدا درگيريهايي بين طرفين ايجاد شد. در 7 دي ماه سهيلي، نخست‌وزير در اطلاعيه‌اي اعلام كرد كه مجلس چهاردهم اول بهمن افتتاح خواهد شد. اما براي اين كار موانع عمده‌اي بود چرا كه شمارش آراي تهران هنوز تمام نشده و از سويي انتخابات تبريز هم به علت پاره‌اي مشكلات از جمله شبهه تقلب از آذرماه به حالت تعليق درآمده بود.
در اين شرايط عده‌اي از نمايندگان عمدتاً هوادار سياست انگليس در ايران درصدد بودند كه دكتر هادي طاهري، وكيل يزد را به رياست مجلس انتخاب كنند و تا قبل از حضور وكلاي تهران كه تعدادي چهره‌هاي ملي و مخالف انگليس هم در ميانشان بود و نيز وكلاي آذربايجان كه گمان مي‌رفت تعدادي از آنها عضو حزب توده باشند، اعتبارنامه‌هاي خود و بويژه اعتبارنامه سيدضيا را تصويب كنند. در برخي مجامع سياسي چنين شايع شده بود كه نمايندگان مذكور مي‌خواهند اعتبارنامه تعدادي از وكلاي توده‌اي را رد كنند و زمام مجلس را به دست سيدضيا بسپارند. همين مسئله باعث نگراني شاه، برخي سياستمداراني كه در زمان نخست‌وزيري سيدضيا به دستور وي بازداشت شده بودند و نيز هول و هراس سفير شوروي و حزب توده شده بود. از اين رو تعدادي از وكلاي توده‌اي به بهانه مسافرت، از تهران خارج شدند تا مجلس را از اكثريت بيندازند. در نتيجه افتتاح مجلس به اسفندماه موكول شد.
در اين ميان شمارش آراي تهران در 15 بهمن ماه پايان يافت و دكتر محمد مصدق يكي از مخالفان سيدضيا در صدر فهرست تهران جاي گرفت. در 6 اسفند مجلس گشايش يافت و پرونده انتخابات يزد براي بررسي به شعبه سوم مجلس رفت كه پس از رسيدگي، اين شعبه شكايات واصله به روند انتخابات يزد را غيرقانوني دانست و صحت آن را تأييد كرد.
اعتبارنامه‌هاي دكتر طاهري، سيد كاظم جليلي و رستم گيو در روز يكشنبه 14 اسفند 1322 مطرح و با اكثريت آرا تصويب شد؛ اما به هنگام طرح اعتبارنامه سيدضيا، كساني چون تقي فداكار و دكتر رضا رادمنش از طرف فراكسيون حزب توده و نيز دكتر مصدق مخالفت خود را با آن اعلام كردند كه بدين ترتيب طرح اعتبارنامه سيدضيا به جلسات بعد موكول شد.  لازم به ذكر است پيش از اين جمع كثيري از مخالفان سيدضيا به دكتر مصدق متوسل شده بودند و از جمله تعدادي از جوانان و دانشجويان يزدي مقيم تهران ضمن شرح جريانات انتخابات يزد مداركي را مبني بر تقلب و چگونگي اعلام نام سيدضياء به وي عرضه كردند و ضمن شرحي از اجحافات وكلاي تحميلي يزد، خواستار مخالفت با اعتبارنامه سيدضيا شده بودند.
روزنامه رهبر ارگان رسمي حزب توده هم در روز 14 اسفند،‌ همان روزي كه بنا بود اعتبارنامه سيدضيا در مجلس مطرح شود، تيتر اصلي خود را چنين انتخاب كرد: «بزرگ‌ترين ننگ تاريخ در دوره دمكراسي وكالت سيدضيا است.»
در طي اين مدت انگليسيها به شدت نگران مخالفت با اعتبارنامه سيدضيا در مجلس بودند. بولارد در 21 ژانويه 1944/30 دي 1322 طي گزارشي مي‌نويسد: «اعتبارنامه نمايندگان به وسيله كل مجلس مورد بررسي قرار مي‌گيرد و اگر اين كار جدي گرفته مي‌شد عده بسيار معدودي بر جاي مي‌‌ماند، ولي امر محتمل اين است كه آنها با يكديگر تباني مي‌كنند كه چيزي نگويند هر چند مي‌شنوم مقامات بيشتر نگران رد اعتبارنامه مردي (سيدضيا) هستند كه گفته مي‌شود هم درستكار است و هم لايق و نترس. مردي كه در ايران حكم سيمرغ و كيميا را دارد و احتمالاً موي دماغ جماعت راحت‌طلب قديمي خواهد شد.
در جلسه سه‌شنبه 16 اسفند 1322 مجلس شوراي ملي، دكتر مصدق ابتدا از رادمنش و فداكار خواست شكايت خود را پس بگيرند تا مخالفت وي با سيدضيا به حزب توده نسبت داده نشود. همچنين مصدق گفت دفاع از وطن واجب كفايي است و هنگامي كه يك نفر داوطلب شد تكليف از ديگران ساقط مي‌شود. بدين ترتيب دكتر مصدق يك تنه به مخالفت با سيدضيا برخاست. مصدق ضمن نطق خود حقايقي را پيرامون وابستگي سيدضيا به انگلستان و نيز نقش غيرقابل انكار وي در كودتاي سوم اسفند 1299 بيان كرد. سپس نحوه انتخاب او را از يزد زيرسئوال برد و گفت: «اهالي يزد كه كاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل مي‌رسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند و آقا را كه بعد از 22 سال نسياً منسياً بوده از روي چه نظر انتخاب نمودند؟ فقط يزدي بودن كه براي مدرك انتخاب كافي نيست. من اهل آشتيان هستم و از آشتيان يك رأي هم ندارم. از خواص آقا شنيده شد كه دو ميليون تومان اهالي يزد براي تشكيلات حزبي آقا داده‌اند. يزديها هم اين تمول را از كجا آورده‌اند و اين سخاوت محيرالعقول را براي چه به خرج داده‌اند؟»
ادامه نطق مصدق به روز بعد موكول شد و او در ادامه صحبتهايش ضمن ذكر سابقه سيدضيا وي را داراي مأموريت جديدي دانست و گفت: «طرز ورود آقا بعد از 22 سال به ايران و اينكه فوراًٍ از يزد انتخاب شدند ثابت مي‌كند كه آقا باز هم براي كاري مأمور هستند. بسيار جاي تأسف است كه وعده‌هاي سهيلي و تدين راجع به عدم دخالت در انتخابات لباس عمل نپوشيد. در هر كجا هم كه تحت نفوذ واقع نشدند انتقادات بسيار نمودند و ناموس مملكت را به باد دادند. اي كاش اين قبيل اشخاص يك روز اگر مي‌شد شاگرد دبستان سيد يزدي بودند. شخص متوفي نقل مي‌كرد كه در زمان صدارت حاج ميرزا حسين خان سپهسالار به امر ناصرالدين شاه كسي را مي‌بردند بكشند در جواب سئوال سپهسالار گفتند كه سيد يزدي سارق است كه از خانه ظهيرالدوله اشياء مهمي سرقت كرده است. سپهسالار او را خواست و گفت كه چون تو اولاد رسولي توبه كن تا نزد شاه از تو شفاعت كنم. سيد يزدي گفت من دزدم ولي راستگو و صديقم و تاكنون با كسي عهدي ننموده‌ام كه از آن تخلف نمايم من از مرگ هراسي ندارم من مي‌خواهم كشته شوم و كسي را به دروغ اميدوار نكنم، من به درستي و راستي ايمان دارم و خود را فداي عقيده مي‌نمايم من نمي‌توانم عهدي ببندم كه به عهد وفا ننمايم. هر قدر سپهسالار اصرار نمود اظهار ندامت نكرد. اي كاش مي‌گفت گوش دروغ‌گو را بايد بريد تا صورتاً هم مصداق حقيقي و من يشابه أبه فما ظلم باشد.»
مصدق صلاحيت سيدضيا را براي نمايندگي مجلس رد كرد و او را جاده صاف كن ديكتاتوري عهد رضاخان دانست. بعد از پايان نطق دكتر مصدق، نقابت يكي از نمايندگان مجلس به دفاع از سيدضيا پرداخت و برخي اقدامات كابينه سيدضيا مثل اولين قرارداد با دولت شوروي، الغاي كاپيتولاسيون و... را برشمرد. نقابت در مورد حمايت يزديها و پولي كه توسط برخي از آنها براي سيدضيا خرج شده بود در جواب دكتر مصدق گفت: «فرمودند يزديها اين تمول را از كجا آورده‌اند كه با هم در امور مالي كمك بكنند. بنده تصور نمي‌كنم كه اينها محتاج به جواب باشد فقط اين را بايد عرض كنم، البته شهر يزد و كرمان يا جاي ديگر با داشتن زراعت و تجارت، مخصوصاً يزديها كه فوق‌العاده در هوش و ذكاوت و پشت كار و همه چيز معروف هستند البته مي‌توانند نسبت به يك كسي كه عقيده دارند ثروتي جمع‌آوري كنند.»
پس از آن سيدضيا به دفاع از خود پراخت و ضمن شرح سوابق خود در صدر مشروطيت گفت: «پس از ورود من به ايران، در تهران شنيدم اهالي يزد مرا به سمت وكالت مجلس شوراي ملي انتخاب كرده‌اند. تعجب كردم زيرا چنانچه عرض كردم قصد اشغال مقاماتي را نداشتم. گفتم بعد از 23 سال مي‌روم ايران مملكت محنت‌زده خود را ببينم اگر توانستم خدمتي مي‌كنم اگر نتوانستم خدمتي بكنم يا در ايران مي‌مانم يا چنانچه 23 سال از اين مملكت دور بودم باز هم مراجعت مي‌كنم، خبر وكالت بنده از يزد مرا تكان داد و نمي‌خواستم قبول كنم زيرا به كسي ننوشته بودم و از هيچ يك از رفقا و دوستان خودم يا اهالي يزد تقاضا نكرده بودم در همين حال دچار يك محذوري شدم و آن اين بود كه 32 سال قبل اهالي يزد پدر مرا به سمت وكالت مجلس شوراي ملي انتخاب كردند. 24 سال پيش هم خود من وكيل شدم كه وقايع كودتا پيش آمد. اين مرتبه سوم بود، اخلاقاً نمي‌توانستم به اهالي يزد بگويم كه من شانه خود را از زير بار مسئوليت خالي مي‌كنم. اصرار اهالي يزد و تلگرافات متولي كه به من مخابره كردند و اصرار دوستان باعث شد كه من وكالت را قبول كنم.»
همچنين سيدضيا خود را از كليه اقدامات انجام شده در دوره سلطنت پهلوي مبرّا دانست و گفت من در تمام اين مدت در خارج از كشور بودم. علاوه بر اين درباره كودتاي سوم اسفند 1299 با انكار نقش انگليسيها خطاب به مصدق گفت: «خير آقا! اين كودتاي انگليسي نبود، انگليسيها پيش‌بين هستند – انگليسيها سياست سه ماهه ندارند – اگر انگلستان مي‌خواست سياست سه ماهه داشته باشد كار انگلستان چند قرن پيش مثل كار  امروز ما شده بود. نه خير، اين يك كودتاي انگليسي نبود. (دكتر مصدق: پس چه بود؟) فداكاري سيدضياءالدين بود. حال اين اقرارات من شما را قانع نكرد حقايق ديگري هست كه نگفتم و نمي‌گويم. اگر مي‌خواهيد بدانيد محكمه علياي عدالت ملي را تشكيل دهيد من براي محاكمه حاضر هستم. من مسئوليت مسبب بودن وقايع سوم حوت را به عهده مي‌گيرم.»
پس از رأي‌گيري مخفي از 86 نفر عده حاضرين 57 نفر به اعتبارنامه سيدضيا رأي مثبت دادند و اعتبارنامه وي با اكثريت او را واداشت تا بعد از تصويب اعتبارنامه وي با اكثريت آرا تأييد شد.  دمكرات‌منشي دكتر مصدق او را واداشت تا بعد از تصويب اعتبارنامه سيدضيا به عنوان نخستين فرد با او روبوسي كرد و به او تبريك گفت. هر چند كه به ظاهر بحث نمايندگي سيدضيا در مجامع داخلي ايران پايان يافت اما درگيري بين انگلستان و شوروي در اين مورد همچنان ادامه داشت. بولارد در 18 فوريه 1945/29بهمن 1323 خطاب به سفيركبير شوروي در ايران كه سيدضيا را عامل بريتانيا مي‌دانست نوشت: «در ايران كه ايراني نمي‌تواند آب بخورد بدون آنكه متهم نشود تحت نفوذ انگليس يا روس يا امريكا يا قدرت خارجي ديگر عمل مي‌كند، اغلب گفته مي‌شود دولت انگلستان سيدضيا را به ايران آورد. از قضا اين اتهام نادرست است.»  بدين ترتيب با انتخاب سيدضيا از يزد، صف‌آرايي شمال و جنوب در كشور پديد آمد.

منابع
1. اسناد و ديدگاهها (حزب توده ايران از آغاز پيدايي تا انقلاب بهمن 1357)، بي جا، حزب توده، 1360.
2. بولارد، ريدر ويليام، خاطرات سرريدر ويليام بولارد، سفيركبير انگلستان در ايران (نامه‌هاي خصوصي و گزارشهاي محرمانه)، ترجمه غلامحسين ميرزا صالح، چ دوم، تهران، طرح نو، 1378.
3. بولارد، ريدر – كلارمونت، اسكراين، شترها بايد بروند، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362.
4. تشكري بافقي، علي‌اكبر، مشروطيت در يزد، تهران، مركز يزدشناسي، 1377.
5. جامي، گذشته چراغ راه آينده است، ويرايش دوم، تهران، ققنوس، 1377.
6. جمالزاده، سيد محمدعلي، خاطرات سيد محمدعلي جمالزاده، به كوشش ايرج افشار و علي دهباشي، تهران، شهاب ثاقب، سخن، 1378.
7. ذوقي، ايرج، ايران و قدرت‌هاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران، پاژنگ، 1367.
8. رسولي‌پور، مرتضي، نگاهي از درون (خاطرات سياسي دكتر جواد صدر)، تهران، علم، 1381.
9. سيف پور فاطمي، نصرالله، گزند روزگار، تهران، شيرازه، 1379.
10. شجيعي، زهرا، نمايندگان مجلس شوراي ملي در بيست و يك دوره قانون‌گذاري، تهران، دانشگاه تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1344.
11. صفايي، ابراهيم، پنجاه خاطره از پنجاه سال، تهران، بي‌نا، 1371.
12. صفايي، ابراهيم، خاطره‌هاي تاريخي، تهران، كتاب سرا، 1368.
13. فرمانفرماييان، منوچهر، خون و نفت (خاطرات يك شاهزاده ايراني)، ترجمه مهدي حقيقت خواه، تهران، ققنوس، 1377.
14. كي‌استوان، حسين، سياست موازنه منفي در مجلس چهاردهم، چ دوم، بي‌جا، مصدق، 1355.
15. گلشن، جلال، يزد ديروز، قم، صحيفه خرد، 1384.
16. مجموعه اسناد يزد، ج سوم، يزد، بنياد ريحانه‌الرسول، 1380.
17. مكي، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، ج هشتم، چ اول، تهران، علمي، 1364.
18. موسوي‌زاده، جهانگير، محاكمه (رضاشاه در برابر تاريخ)، ج دوم، تهران، موسوي‌زاده، 1380.
19. مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (جستارهايي از تاريخ معاصر ايران)، ج دوم، چ هفتم، تهران، اطلاعات، 1374.
20. ميرحسيني، محمدحسن، خاطرات سعيدي فيروزآبادي، يزد، دانشگاه يزد، 1383.

مقالات
1. اندرماني زاده، جلال، اسنادي از انتخابات در ايران (عصر قاجار و پهلوي)، مجله تاريخ معاصر ايران، سال سوم، شماره 12، زمستان 1378.
2. مكي، حسين، انتخابات آزاد يزد! دكتر طاهري و سيدكاظم و سيد ضياءالدين چگونه انتخاب شدند؟، روزنامه رهبر، سال اول، شماره 145، مورخ 24/7/1322.
3. هاشم‌زاده محمديه، عباس، آقا سيدعلي علوي يزدي و انقلاب مشروطه، كاوش‌نامه علوم انساني دانشگاه يزد، شماره اول، پاييز و زمستان 1379.

پايان‌نامه
1. هاشم‌زاده محمديه، عباس، زندگاني سياسي و آثار سيدضياءالدين طباطبايي يزدي، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، گروه تاريخ، دانشگاه فردوسي مشهد، نيم‌ سال دوم تحصيلي 1370-1369.

روزنامه‌ها
1. روزنامه اقدام، شماره 166، مورخ 8/11/1321
2. روزنامه اقدام، شماره 257، مورخ 16/4/1322
3. روزنامه رهبر يزد، سال اول، شماره 10، مورخ 11/7/1325
4. روزنامه رهبر، سال اول، شماره 142، مورخ 20/7/1322
5. روزنامه رهبر، سال دوم، شماره 238، مورخ 14/12/1322
6. مذاكرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 14/12/1322
7. مذاكرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 16/12/1322
8. مذاكرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 17/12/1322

اسناد
1. آرشيو سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران
2. آرشيو سازمان اسناد ملي يزد

منابع شفاهي
1. آرشيو شفاهي سازمان اسناد ملي يزد: مصاحبه با بمانعلي حُسني (روزنامه‌نگار و فعال سياسي يزد در دهه‌هاي بيست و سي)
2. مصاحبه با حسين بشارت (از مطلعين تاريخ و تحولات سياسي يزد)