مبارزات آيتالله بلادي در خلال جنگ جهاني اول

زندگينامه آيتالله بلادي
آيتالله سيد عبدالله مجتهد بلادي بوشهري بهبهاني به سال 1291 هجري قمري در خانوادهاي اهل علم و تقوي در شهر مقدس نجف اشرف ديده به جهان گشود. پدرش آيتالله «حاج سيد ابوالقاسم» ملقب به «سلطان العلما» بود و مادرش «بيبي آمنه بيگم» نام داشت.
سيد عبدالله تا سن نه سالگي در نجف اشرف به سر برد و آموزشهاي اوليه را در محضر پدرش و بانويي فاضل و دانشمند به نام «ملا معصومه» فراگرفت. نه ساله بود كه به همراه خانوادهاش در سال 1300 قمري به بوشهر آمد. در سال 1303 سيد جمالالدين اسدآبادي را در بوشهر ملاقات كرده، به شدت تحتتأثير افكار انقلابي و آزاديخواهانه او قرار گرفت.
در بوشهر سيد عبدالله دروس كلاسيك مذهبي را پي گرفت و نزد دانشمندان برجستهاي چون «شيخ اسماعيل آل الجبار»، «آيتالله علمالهدي بلادي»، «سيد سليمان صدرالاسلام» و «محمدعلي بهبهاني» فقه، اصول، حديث و علم رجال را آموخت. همچنين نزد «سيد عبدالرضا حافظالصحه» پزشكي و زبان انگليسي و نزد «شيخ حبيبالله ذوالفنون آبادي» هندسه و نجوم جديد را تحصيل كرد.
بلادي به سال 1311 قمري راهي نجف اشرف شده، به ادامه تحصيل پرداخت. در سال 1317 قمري با دختر عمويش ازدواج كرد. وي در حوزه علميه نجف نزد بزرگان و مجتهداني چون «آخوند ملاكاظم خراساني» صاحب «كفايه»، «سيد كاظم يزدي» صاحب «عروهالوثقي»، «آقا ملا فتحالله شريعت اصفهاني» و علامه بحرالعلوم تلمذ نمود و از همه اين بزرگان اجازه اجتهاد گرفت.
در سال 1326 قمري همزمان با انقلاب مشروطه به بوشهر بازگشت و فعالانه در پيشبرد اهداف اين انقلاب در نواحي جنوب ايران تلاش كرد. با وقوع جنگ جهانگير اول، همانطور كه در صفحات آينده خواهيم ديد، مبارزه سختي را با انگليس آغاز نمود. با به قدرت رسيدن رضاخان پهلوي، آيتالله بلادي به صف مخالفان وي پيوست و چندين رساله كوتاه و بلند به زبانهاي فارسي و عربي درباره اعمال ضداسلامي رضاشاه منتشر ساخت. با سقوط رضاشاه، آيتالله بلادي به ارشاد و هدايت مردم ادامه داد و سرانجام در 23 محرمالحرام سال 1373قمري/21 مهرماه 1331 شمسي در سن 81 سالگي دارفاني را وداع گفت.
آيتالله بلادي 83 جلد كتاب در زمينههاي مختلفي چون تاريخ معاصر ايران و جهان اسلام، اصول و عقايد، فقه و حقوق اسلامي، حديث، رجال، پزشكي، هيأت و نجوم جديد تأليف و تدوين كرده كه بسياري از اين كتابها تاكنون خطي باقي مانده و به چاپ نرسيده است.
مبارزات ضدانگليسي آيتالله بلادي در بوشهر
آيتالله سيد عبدالله بلادي بوشهري به سال 1326 قمري در گرماگرم جنبش مشروطيت در ايران، از نجف اشرف به بوشهر بازگشت. در اين هنگام هيجان انقلاب مشروطه، روح تازهاي در كالبد مرده مردم دميده بود و آزاديخواهان بوشهر نبرد سختي را عليه استبداد آغاز كرده بودند. آيتالله بلادي خيلي زود جذب اين جنبش شد و شورمندانه به صفوف آنان پيوست.
انگلستان كه منافع زيادي در جنوب ايران و به خصوص بوشهر داشت از حضور و نقش سياسي و اجتماعي مردم در اين نواحي هراس داشت. از اين روي كوشيد با ايجاد تفرقه در بين صفوف انقلابيون، آنان را از يكديگر جدا سازد و خيلي زود به اين هدف رسيد.
با انعقاد قرارداد 1907 بين انگلستان و روسيه تزاري، انگليسيها كه بوشهر را منطقهاي از خاك خود ميدانستند، شروع به اشغال تدريجي آن كرده، به بهانههاي مختلف سرباز و آلات جنگي وارد بوشهر كردند. اين حركت موجب خشم اهالي شد و نارضايتي عمومي از سياست متجاوزانه انگلستان در سطح وسيعي بالا گرفت. برخي از نيروهاي پارتيزاني به رهبري رئيسعلي دلواري براي نشان دادن خشم خود، انگليسيها و منافع آنها در بوشهر را هدف حمله خود قرار داده و ضمن به هلاكت رساندن چند نفر انگليسي، ضربات موثري نيز به منافع آنان وارد آوردند. انگليسيها نيز بيكار ننشسته و با يورشهاي ناگهاني به روستاهاي اطراف بوشهر، ضمن كشتن عده زيادي از اهالي، اموال آنان را سوزانيده و نابود كردند.
اين رفتار زشت انگليسيها از ديد تيزبين آيتالله بلادي دور نماند و وي را واداشت كه در سطح وسيعي به مخالفت و مبارزه با انگليسيها بپردازد. ايشان براي ژرفا بخشيدن به نبرد خود روابط ويژهاي با رئيسعلي دلواري برقرار كرد و او را در حركتهاي ضدانگليسياش ياري داد. آيتالله بلادي يك نظام قوي اطلاعاتي در بوشهر سازماندهي كرد و كليه اخبار و اطلاعات مهم درباره تحركات انگليسيها در اين شهر را گردآوري نموده، در سريعترين زمان ممكن توسط يك پيك سري به دلوار براي رئيسعلي ارسال نمود. اين اطلاعات در تاكتيكهاي جنگي و تصميمگيريهاي سياسي عليه انگليسيها بسيار مؤثر بود.
بلادي افزون بر ارتباط با رئيسعلي دلواري، با ديگر خوانين جنوب مانند «زائر خضرخان» و «شيخ حسين خان چاهكوتاهي» نيز ارتباط داشت. او حتي تلاش مينمود كه با برخي از خوانين خائن و بيگانهپرست «بندر ريگ» و «شبانكاره» نيز تماس حاصل نمايد و آنان را به ملت و آزاديخواهان پيوند دهد كه البته موفق نشد. حتي براي آنكه با آنان اتمام حجت كند، خود شخصاً به بندر ريگ و شبانكاره رفت و با «حيدرخان حيات داوودي» و «اسماعيل خان شبانكارهاي» ديدار و گفتگو انجام داد و اين دو را به پيوستن به مردم و تنفر از انگليس فراخواند، اما سودي نبخشيد. در اين باره در كتاب خاطرات سياسياش مينويسد:
قبل از مهاجرت از بوشهر به فاصله يك سال، احقر خصوصاً به ديدن اين خوانين در مقر حكومتشان فرد فرد رفتم و لساناً همهگونه نصح و انذار كردم. همه را تصديق ميكردند و وعدههاي خوب ميدادند، لكن بعد از رسيدن مقام و مرحله امتحان... تا آخر نفس هم دست از حمايت انگليسيها و خزئل، كه ابليس آنها بود، برنداشتند.
منزل آيتالله بلادي واقع در محله «بهبهاني» بوشهر، كانون مبارزه با انگليسها بود. وي در سخنرانيهاي عمومي خود در مساجد و بر منابر شديداً به آنها حمله ميكرد و جنايات انگليسيها را در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي افشا مينمود. وي براي ضربه زدن به اقتصاد انگليس و مبارزه با توسعهطلبي اقتصادي و سياسي اين كشور در جنوب ايران و حوزه خليج فارس، طي يك فتواي تاريخي، خريد و فروش كالاهاي ساخت انگليس را تحريم كرد و مبادله با بازرگانان انگليسي را «حرام» دانست. اين تحريم بازتاب گستردهاي در بوشهر و نواحي اطراف داشت وجمع زيادي از تجار ميهنپرست به آن فتوا عمل نمودند.
تحريم كالاهاي انگليسي و حرام دانستن معامله با آنان خشم قنسول انگليس در بوشهر و سفير اين دولت در ايران را برانگيخت و قنسول انگليس را واداشت كه گزارش خصمانهاي عليه وي به وزارت خارجه بريتانيا ارسال دارد. «سِرادوارد گري» وزير امور خارجه انگلستان پس از دريافت اين گزارش، طي تلگرافي به «جورج باركلي» سفير انگليس در ايران نوشت كه براي مقابله با اين تحريم و سركوب مردم بوشهر تصميم به اعزام يك فروند ناو جنگي به سواحل بوشهر گرفته است. گري در اين تلگراف همچنين نظر باركلي در اين باره را جويا شده بود. باركلي در پاسخ نوشت:
من گمان ميكنم اعزام كشتيهاي جنگي به بندر بيشتر باعث هيجان در باب تحريم بشود. لذا من اين نوع اقدامات را تصويب نمينمايم.
متأسفانه به دليل عدم همراهي دولت و برخي از رهبران مذهبي محلي، اين تحريم چندان مؤثر واقع نشد و پس از مدتي در هم شكست.
آيتالله بلادي براي آنكه رخدادهاي جهان اسلام را مستقيماً دنبال كند و اطلاعات لازم را از منبع مستقيم دريافت دارد، علاوه بر مطالعه روزنامههاي ايراني چاپ خارج از ايران مانند ثريا، حبلالمتين و اختر، با روزنامه انگليسي زبان تايمز مشترك شده بود و مرتب آنها را مطالعه ميكرد. وي در سخنرانيها و نوشتههايش استفادههاي فراواني از مطالب اين روزنامهها مينمود.
در آستانه جنگ بينالملل اول، بلادي به عنوان برجستهترين رهبر روحاني و مذهبي مخالف انگليس در بوشهر و نواحي جنوب ايران به شمار ميرفت. وي اخبار دنيا را به طور مرتب دنبال ميكرد و نسبت به كوچكترين مسائل جهان اسلام حساسيت و واكنش از خود نشان ميداد و مردم را نيز در اين مسائل آگاه ميكرد. او براي آنكه حساسيت مذهبي رهبران جهان تشيع در عراق را برانگيزاند و براي آنكه جنايات انگليسيها در جنوب ايران را افشا سازد، به مراجع طراز اول نجف اشرف و سامرا تلگرافها و نامههاي فراواني نوشت. در اين نوشتهها بلادي مجتهدين مقيم عراق را به ظلمي كه بر مردم بوشهر و تنگستان ميرفت آگاه ساخت و از آنان براي رهايي از يوغ ظلم انگليس استمداد طلبيد. اين نوشتهها نقش مؤثري در تنوير افكار مجتهدين داشت و شناخت مناسبي در مورد رفتار خشن و ضدانساني انگليسيها با مردم ايران به آنها داد. در كتاب «لوايح و سوانح» در اين باره مينويسد:
احقر هم بر حسب تكليف ديني خود از بدو ورود به بوشهر و عودت از نجف اشرف، چون اين دخالت من غيرالحق را و دخالت مسلحه را در ثغر مهم ايران، بوشهر، ميديدم، به قدر امكان مشغول به نطق بر منابر و خطابات در محافل و تلگراف به مركز دولت و ملت و خطوط به عراق و علما مينمودم. اين معني بيشتر اسباب عداوت آنان [انگليسيها] و اتباعشان با احقر گرديد.
نويسنده جزوه «مجتهد مبارز» درباره فعاليتهاي سياسي آيتالله بلادي در بوشهر در آستانه جنگ جهاني اول مينويسد:
در جنگ بينالملل اول، به اقتضاي تقوي و فضيلت با نهايت كفايت و شهامت به منظور ترويج شرع شريف و حفظ استقلال ايران، با صدور فرمان جهاد، علم مخالفت و مبارزه با بيگانگان برافراشت و دارالشرع معظمله، كانون احرار و آزاديخواهان بود.
يكي از فرزندان او نيز در همين باره چنين نوشته است:
يكي از سخنرانيهاي آيتالله بلادي بهبهاني در بوشهر بين جمعيت چند هزار نفري در يكي از مساجد در زماني صورت گرفت كه كشتيهاي جنگي انگليسي در لنگرگاه بوشهر براي شليك و گلولهباران كردن بوشهر آمادگي داشتند و اين امر باعث شد كه فرماندار وقت بوشهر از ايشان تقاضاي ختم مجلس و متفرق شدن جمعيت را بنمايد.
در پي سخنرانيهاي شديداللحن و آتشين آيتالله بلادي عليه انگليسيها و مزدوران داخلي آن، اوضاع شهر بوشهر متشنج شد و مردم در مساجد گرد آمده و عليه انگليس شعار داده و قصد حمله به آنان را نمودند.
در روز 25 ربيعالثاني 1333 آيتالله بلادي و جمعي از علماي ديگر به «مسجد نو»، واقع در محله شنبدي، رفته و سخنرانيهاي فراواني عليه انگليس نمودند. مردم پس از شنيدن اين سخنان تهييج شده، سر به شورش برداشته و خود را آماده يورش به قنسولگري انگليس واقع در محله كوتي نمودند. «موقرالدوله» حاكم بوشهر كه خود در مسجد حضور داشت به هراس افتاد و به هر نحوي كه بود، علما را راضي نمود تا مردم را آرام نمايند. وي در بازگشت از مسجد طي تلگرافي به «احتشامالسلطنه» وزير داخله ايران نوشت:
الساعه كه نيم ساعت به ظهر جمعه 25 (ربيعالثاني 1333) مانده از مسجد نو برگشتم. هيجان عمومي به درجهاي است كه فوق تصور است. چنين ازدحامي در بوشهر هرگز دست نداده بود. كل علما و عموم طبقات اهالي حضور داشتند. ملخص خطابه علما اين بود كه سه سال بدون اينكه هيچ ضرر مالي و جاني از بنادر به انگليس رسيده باشد، در آنجا اخلال كرده و عده قشون نگاه داشته و حالا هم علانيه هتك حرمت و حيا و بيطرفي دولت را كرده، با وصف احكام جهاديه حججالاسلام خودداري كردهايم. حالا هم قصد بلوا و جنگ و جهاد نداريم. جلاء قشون انگليس و رجعت قنسول و تاجر و خانم آلماني را ميخواهيم و دست از حقوق مشروعه برنميداريم و اگر ما را بكشند ايلات و عشاير و اهالي غيور جنوب زنده هستند و به وظيفه اسلاميت و ايرانيت رفتار خواهند كرد.
با همه تلاشي كه آيتالله بلادي و ديگر علماي بوشهر در جهت جلوگيري از مظالم و تجاوزات انگليسيها به مردم كردند، به مقصود نائل نيامدند و تيرشان به سنگ خورد. از اين رو آيتالله بلادي تير آخر را از كمان رها كرده، عليه انگلستان و اتباع آنها و همچنين جاسوسان و خائنين ايراني طرفدار آنان اعلام جهاد داد. در قسمتي از متن اعلاميه جهاديه آمده بود:
دولت جبار و ستمگر انگليس قصد حمله به خاك ما را دارد. بر ما واجب است كه از خاك خود دفاع كنيم.
به دنبال فتواي جهاد آيتالله بلادي ديگر مجتهدان منطقه مانند آيات عظام سيدمرتضي اهرمي، شيخ محمدحسين برازجاني و شيخ علي آل عبدالجبار نيز اعلام جهاد كردند. افزون بر اين علما و مراجع تقليد نجف اشرف نيز كه پيش از اين از طريق نامههاي آيتالله بلادي از مظالم انگليسيها آگاه شده بودند، طي فتاوي جداگانه عليه ارتش و دولت بريتانيا اعلام جهاد كردند.
تحركات ضدانگليسي بلادي، مقامات ديپلماتيك بريتانيا در بوشهر را خشمگين كرد و آنان را واداشت اين سد بزرگ را از جلوي پاي خود بردارند. از اين روي با همكاري برخي عناصر وابسته ايراني، نقشه ترور و از ميان برداشتنش را پي ريختند. فرزند ايشان در اين باره مينويسد:
خلاصه اينگونه امور باعث شد استعمارگران در صدد ترور آيتالله بلادي برآيند. علاوه بر اين، جريان از چند طريق به اطلاع ايشان رسيد. نامههايي از علماي طراز اول شيراز و رؤساي عشاير و سران نهضت مانند زائر خضرخان و شيخ حسين خان چاهكوتاهي و رئيسعلي دلواري و... براي ايشان ارسال شد كه بيم ترور ايشان و از بين يا از هم پاشيدن نهضت (وجود دارد) لذا ضمن تأييد جريان ترور از او خواسته شده بود هر چه زودتر عازم شيراز شود.
اما آيتالله بلادي با وجود خطر حتمي ترور، مدت ديگري نيز در بوشهر مانده، عليه انگليسيها فعاليت كرد. در اين ميان اخبار نوميدكنندهاي از حضور رو به گسترش انگليسيها در بوشهر به او ميرسيد. وي كه ديد نميتواند در بوشهر بماند و به فعاليت مذهبي و سياسي خود ادامه دهد، طرح مهاجرت از بوشهر را ريخت. خود ايشان درباره انگيزه مهاجرتش از بوشهر به شيراز چنين نوشته است:
... متأسفانه مددي از ملت و دولت نديدم و روز به روز قوه و قدرت آنها زياد ميشد، تا آنكه تكليف شرعي خود [...] و اباء نفس و منع شرع از ماندن در بلدهاي كه در تحت سيطره اجانب باشد، مجبور به مهاجرت و جلاي وطن شدم. لذا روز شنبه دوم ماه جماديالآخر سال يك هزار و سيصد و سي و سه [1333] هجري [قمري] ترك خانه و لانه و اهل و اولاد و جنبيات شخصي گفته به شيراز آمدم در زمان حكومت جناب مخبرالسلطنه...
مؤلف رساله «مجتهد مبارز» نيز درباره مهاجرت ايشان از بوشهر به شيراز و استقبال آزاديخواهان شيراز از وي مينويسد:
چون ديد انگليسيها در بوشهر نفوذ زيادي پيدا كرده، اراده تصرف بوشهر دارند، دولت وقت هم ضعيف و توجهي نسبت به آن بندر مهم ننموده و اقدام نتيجهبخشي مشاهده نميگردد، بنابراين علاوه بر اين كه مقصد پيشرفتي ندارد، جانش هم در خطر است، لذا از روي كمال اضطرار مهاجرت به شيراز فرموده، آزاديخواهان آنجا، صاحبان بصيرت، مقدم مقدسش را گرامي دانسته، پذيرايي شايان و احترام فراوان و بسزايي برايش قائل گرديدند.
برخي از مورخان كوشيدهاند اين مهاجرت را نوعي «فرار» قلمداد كنند. اينان به اين اكاذيب اكتفا نكرده و حتي تاريخ مهاجرت آيتالله بلادي را كه روز شنبه سوم ماه جماديالآخر 1333 بوده، چند ماه به جلو برده و روز يا شب 26 رمضان 1333 رقم زدهاند تا با اين كار وي را فردي بيمسئوليت و جبون كه قدرت مقاومت در برابر دشمن نداشته، فرار را بر قرار ترجيح داده است، معرفي كنند. اما مراجعه به متن كتاب «لوايح و سوانح» واهي بودن اين ادعا را به اثبات ميرساند و نشان ميدهد كه چندين ماه قبل از آنكه اساساً بوشهر به اشغال انگليسيها درآيد، وي اقدام به مهاجرت به شهر شيراز نموده است.
مبارزات ضدانگليسي آيتالله بلادي در شيراز
آيتالله بلادي در شيراز مورد استقبال پرشور علما و مردم قرار گرفت و پس از استقرار در شيراز در استمرار اقدامات و فعاليتهاي ضداستعماري، تلگرافي به مجلس شوراي ملي مخابره كرد. در اين تلگراف با اشاره به اشغال بوشهر، نظر دولت مركزي و مجلس را به سوي اشغال غيرقانوني بوشهر توسط نيروهاي انگليسي معطوف و جلب نمود. بلادي در اين تلگراف نوشته بود:
مجلس مقدس. شرالاوطان مالا يأمن فيه اليقظان. با وجود بودن اردوي همجوار جنوب و عدم تقابل آنها به اردوي دولت متبوعه توقف دعاگو در بوشهر مشكل. عاجلانه وارد شيراز. عودت به بوشهر متوقف بر يكي از دو امر: رفع جُند مخالف، يا وجود اردوي مؤالف. منتظر كسب تكليف از آن مقام منيع است.
جواب مجلس شوراي ملي آب سردي بود بر احساسات انقلابي و وطنپرستانه آيتالله بلادي:
فلان. مطلب مهم مجلس و دولت مشغول به تصفيه، نميتوانند عقيده سياسي خود اظهار فرمايند مگر نتيجه اقدامات آنها تدريجاً ظاهر گردد. تفصيل پست مينويسيم.
البته هرگز «جواب تفصيلي» نيز توسط پست نرسيد!
بلادي كه از كمك و همياري دولت مركزي و مجلس شوراي ملي در دفاع از بوشهر و آزادسازي اين شهر نوميد شده بود، براي تهييج حس وطنپرستي و آزاديخواهي مردم شيراز شروع به نگارش اعلاميههاي افشاگرانه و مقالات هشداردهنده نمود. به همين دليل چندين مقاله كوتاه و بلند درباره جهاد و نبرد با كافران و همچنين نقش مخرب انگليس در از هم پاشيدن و استثمار كشورهاي اسلامي نگاشت و در برخي از روزنامههاي محلي شيراز به چاپ رسانيد. در يكي از نخستين مقالات خود با اشاره به حركتهاي ضداسلامي روسيه تزاري و انگلستان در سرزمينهاي اسلامي نوشت:
... ملاحظه بفرماييد: چقدر از ممالك مسلمانان را بردهاند؟ مملكت مراكش را بردهاند. مملكت طرابلس را بردهاند. جبلالطارق را بردند. جبلالاسود را بردند. تونس را بردند. اندلس را بردند. بالقان را بردند. قفقاز را بردند. مصر را بردند. حبشه را بردند. زنگبار را بردند. هندوستان را بردند. عمانات را بردند. بلوچستان را بردند. تركستان خوارزم و خيوه و بخارا را بردند. قبرس را بردند. الجزيره (الجزاير) را بردند. فقط مملكت ايران و عثماني باقي مانده بود. امروز از طرف شمال و جنوب و شرق و غرب با اين دو دولت اسلامي در مهاجمهاند.
بنادر ايران و عراق عرب را هم اشغال نمودهاند و حاضر شدهاند كه اسلامبول و طهران، كه عاصمه اين دو مملكت و دولت اسلامي است، هم قبضه كنند تا آنكه قلب مملكتين را هم گرفته باشند، كه خداي نخواسته يك مرتبه نبض مملكتين ساقط و ساكن شود و به كلي جسد هر دو مملكت از حركت بيفتد.
آيتالله بلادي براي آنكه حس مذهبي و معنوي مسلمانان ايران را برانگيزاند و براي آنكه روحيه جهاد و نبرد با انگليس را در مجاهدين تقويت نمايد، طي مقاله مفصلي مفاد دعاي «مرزداران» صحيفه سجاديه امام زينالعابدين رهبر چهارم شيعيان را مورد بحث و بررسي قرار داده، فرازهاي مهم و حساس اين دعا را تجزيه و تحليل كرد. اين مقاله نيز در سطح وسيع چاپ و به سرتاسر ايران فرستاده شد. همچنين چند روزنامه محلي شيراز اقدام به چاپ متن كامل آن مقاله نمودند.
در اعلاميه جداگانه ديگري بلادي ضمن شرح جنايات دول استعمارگر در كشورهاي اسلامي و ايران حكمرانان و سلاطين اين كشورها را مخاطب قرار داد و نوشت:
لاكن معالتأسف سلاطين اسلام به علت غلبه تنپروري و انغمار در راحتطلبي و عدم زاجر و رداع به كلي غافل از نصح آن حكيم مشفق عليم گشته، اوقاتي را كه قيمت هر آنش خراج مملكتي بود، به واسطه آسودگي از حملات دشمنان كه به خوبي ميتوانستند همهگونه تدارك و تهيه از براي رفع دشمن نمايند، صرف ملاهي و عيش بهيمي نمودند. تا آنكه امروز كار ممالك اسلامي به جايي رسيده كه دل دشمن هم به حالش ميسوزد. گويا نصاري عمل به آيه نمودند و در مقام تهيه و تدارك قلع مسلمين برآمدهاند. امروزه شجره طيبه توحيد را ميخواهند از ريشه درآورند. با آنكه بحمدالله سيصد ميليون مسلمان روي كره زمين مسكن دارند، معذالك در كمال خوف و وحشت زيست مينمايند. دشمنان هم بيرحمانه موقع را غنيمت شمرده، از شش جهت بر ممالك مسلمين حملهور شدهاند. گاهي بقعه مقدسه رضوي را روس هدف گلوله توپ و اهالي آنجا را طعمه شمشير، گاهي بر تبريز در روز عاشورا حمله نموده بزرگان مسلمين را قصابوار قطعه قطعه نمايند، گاهي بر قزوين، گاهي بر گيلانات، گاهي تهيه حمله بر عاصمه و پايتخت مملكت مي نمايند.
رفيقش انگليس هم الحال چند سال است اردوي منحوس خود را ساخلو بوشهر و ساير نقاط بنادر نموده، چون ديد مطلقاً كسي تعرض به آنها ندارد، ديگ طمعش به جوش آمده، رسماً بوشهر را تصرف مالكانه نموده، بيرق شاهنشاهي را خوابانيده، بيرق منحوس صليب را در شهر اسلام افراشت، مشغول عمليات شده، جوانان غيور متدين وطندوست دشتي، و تنگستان و چاهكوتاه را با آنكه قليلالاستعداد بودند، بدون هيچ درنگ سينه خود را هدف گلوله توپ و تفنگ اين دشمن دين نموده، الحال يك ماه و چند روز است كه روح صاحب شرع را از خود شاد كردهاند.
وي در قسمت ديگري از همين مقاله با تكيه بر تز «اتحاد اسلامي» كه از سوي برخي علما و خصوصاً امپراطوري عثماني طرح شده بود، راهحل نجات ايران را قيام عمومي مردم ميداند و در همين باره مينويسد:
... فقط چيزي كه ميتواند آنها را خارج كند اتفاق دولت و ملت و مساعدت ايلات و عشاير و مساعدت ارباب ثروت است تا به قوه سرنيزه آنها بيرون شوند. خدا ميداند موقعي از براي استفاده ايران به دست آمده كه هيچوقت چنين موقعيتي به دست نيامده بود و بعد از صلح عمومي ديگر به دست نخواهد آمد. مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي همداني معروف به افغاني طابثراه، كه درجات اسلاميت و ديانت و توحيدش از كتاب او در رد نيچري كه به دست خود در هندوستان نوشته است و به طبع رسانيده، معلوم ميشود اين مرد بزرگ مسلمان از اين حسرت جان داد، كه چه زماني باشد كه دولت عثماني و ايراني و افغاني و تركستان و هندوستان بر ضد روس و انگليس قيام نمايند و يك بيرق توحيد را في مابين مراتب نصب كنند و همگي در تحت آن بيرق با روس و انگليس در مقام مقابله برآمده مراتب شئون كعبه و قرآن و ديانت و مملكت و نواميس اسلاميان از شر ارباب تثليث محفوظ بماند.
سپس با تحليل اوضاع جهان و اروپا عموماً و وضعيت بحراني و تزلزل انگليس و روسيه تزاري خصوصاً مينويسد:
امروز بحمدالله از طرف مغرب دولت عثماني با روس و انگليس مشغول مقاتله است و از طرف مشرق دولت افغان مشغول مقاتله است با روس و انگليس، دولت فاتحي مثل آلمان و اطريش هم در اروپا روز روشن را در چشم روس و انگليس سياه كرده. دولت انگليس در جزاير بريتانياي خود هم در تحت فشار است. ايرلنديها استقلالطلبند. در هندوستان در فشار، در جبلالطارق در فشار و گرفتاري، و در داردانل در فشار و گرفتاري، در كانال سوئز و حدود مصر در فشار و گرفتاري در بابالمندب و عدن در فشار و گرفتار، در بحر اقيانوس كبير در كمال وحشت و اضطراب، كاناداي آمريكا در معرض حمله اتازوني، جزيره استراليايي او در خط استقلالطلبي و تهاجم آلمان، در حدود عراق عرب مشغول و گرفتار، در حدود بلوچستان و سيستان در فشار و گرفتار، الحال در حدود جنوب ايران هم گرفتار شده است. آيا از اين موقع بهتر از براي ايران به دست ميآيد؟ نه!
از آن طرف دشمن شمالي، اروپاي مغربي او به كلي ساقط و در تصرف دولت فاتح امپراتوري آلمان است و به همين زودي پايتخت او را تهديد خواهد نمود و داخله اروپاي او و در كمال اغتشاش، حدود قفقاز او به واسطه حملات لشكر منصور عثماني در فشار...
پس از تحليل اوضاع روس و انگليس آيتالله بلادي در مقام نتيجهگيري برآمده و مينويسد:
... درچنين موقع خداداد، دولت كه بايست شخص اعليحضرت شاهنشاه، كه اول دلسوز اين مملكت است، به نفس نفيس [...] از مقر سلطنت بعد از نصب وليعهد در دارالخلافه با تمام قواي سلطنتي و تمام ايلات و عشاير شجاع ايران حركت كرده با دو دولت اسلامي شرق و غرب ايران و مساعدت امپراطوري آلمان همدست شده يك جهت مسلمين را دو حصه كرده، قسمتي به طرف شمال و قسمتي به طرف جنوب برانند، از خداوند استمداد نصرت اسلام را درخواست نمايند. اميد است در اين دوره كه بهترين دورههاي عالم است، اسلاميان از حضيض اسارت به اوج امارت برسند.
آيتالله بلادي با روشنبيني، آينده جنگ را پيشبيني كرد و در سال 1915 دقيقاً وقايع سال 1919 و جريان صلح ورساي و عدم توجه به ادعاهاي ايران در صلح پاريس را حدس زده و چنين نوشت:
اگر دولت ايران خود را به جريان مذاكرات مركزي تسليت بدهد، يك وقت ملتفت ميشود كه صلح عمومي شده و آن مذاكرات همه از براي اغفال دولت و ملت بوده و داخله هم مغشوش شده، آن وقت دولت ايران به هر طرف رو آورد اعتراض خواهد شنيد.
بلادي چون ديد اعلاميهها و مقالاتش چندان در روند امور مؤثر نيست، براي آنكه به تكليف شرعي و سياسي خود عمل كند، تلاش كرد بار ديگر با خوانين خائن جنوب مكاتبه كرده و آنان را از كار پليدشان باز دارد. از اين رو نامهاي به صورت بخشنامه نوشته و به كليه خوانين دشتستان و شبانكاره و بندر ريگ ارسال كرد. وي در اين نامه خوانين خائن جنوب را نصيحت كرده و عمل ننگين آنها را گوشزد كرد، اما اين نكتهها سودي نبخشيد و حتي آن خوانين زحمت پاسخ منفي را نيز به خود ندادند.
بلادي دلسرد نشد و چون ديد كار عملي از او برنميآيد كوشيد با تجديد سازمان شبكه اطلاعاتي متلاشي شدهاش در بوشهر و برازجان، اخبار نبرد و درگيري مجاهدين را به دست آورد تا در سطح وسيعي منتشر نمايد. از اين رو شروع به نامهنگاري با عوامل اطلاعاتي خود در بوشهر و برازجان نمود و از آنان خواست كليه اخبار جنگ تنگستانيها با انگليس را براي او ارسال دارند.
اين كار با موفقيت صورت گرفت و بلادي اخبار رسيده را در سطح گستردهاي در شيراز و ديگر مناطق پراكنده نمود و حتي در برخي روزنامهها به چاپ رساند.
جنگنامه ضدانگليسي آيتالله بلادي
در اين هنگام از مركز مجاهدين تنگستان و چاهكوتاه از آيتالله بلادي تقاضا شد كه براي نبرد با دشمن دستورالعملي تنظيم و تدوين نمايد. او بلادرنگ تقاضاي مجاهدين را با مسرت تمام اجابت كرد و با الهام از تعاليم عاليه اسلامي و احكام رهاييبخش قرآن دستورالعملي در 110 ماده درباره اصول نبرد با كفار تحرير و براي مجاهدين ارسال داشت.
مطالعه اين نگاشته، روشن بيني و ديد «تاريخي» بلادي را كاملاً نشان ميدهد. وي ضمن ارائه دستورالعملهاي مختلف درباره اصول نبرد، رعايت بهداشت، رفتار خوب با اسراي جنگي، تشكيل يك شبه ضداطلاعات، رعايت نظم و امور اداري بر مسئله به اصطلاح امروز «روابط عمومي» و «تاريخنگاري جنگ» تأكيد فراواني نمود و چندين بند از نظامنامه را اختصاص به اين مهم داد. او از مجاهدين خواست براي خود چاپخانهاي فراهم آورند و اخبار جنگ را به طور مرتب چاپ و منتشر كنند.
بيگمان اگر رهبران مجاهدين به اين دستورالعمل و رهنمودها داير بر نگارش و حفظ مدارك رخدادهاي جنگ با امپرياليسم انگليس عمل كرده بودند، امروز بايگاني باارزشي از رخدادهاي جنگ جهاني اول در جنوب ايران در دسترس مورخان و محققان قرار داشت و آنان را راهنمايي ميكرد.
آيتالله بلادي و اشغال شيراز توسط انگليسيها
مقاومت و خيزش اسلامي تنگستانيها به دليل خيانتهاي دشمنان دوستنما و قدرت نابرابر دشمن توسعهطلب چندان دوام نياورد تا جايي كه مجاهدين برخلاف ميل باطني مجبور به امضاء معاهده صلح با انگليسيها شدند. در شيراز نيز وضع نه تنها رضايتبخش نبود بلكه بدتر هم شد. انگليسيها توانستند از ضعف و زبوني حكومت مركزي استفاده كرده، مخبرالسلطنه را از شيراز بيرون كنند و بعد از چند زد و خورد خونين چند ماهه، بر نيروهاي حزب دموكرات و ژاندارمري فائق آيند و با دسايس و ايجاد تفرقه و نفاق، از آتش جهنم مردم مؤمن و انقلابي فارس رهايي يابند. بار ديگر خفقان و سانسور شديد بر فضاي شهر شيراز حاكم شد و انقلابيون تحت تعقيب قرار گرفتند؛ عده زيادي بازداشت و زنداني و چند نفر به طرز فجيعي گردن زده شدند و يا جلو توپ گذاشته شدند. ارتجاع به شهر بازگشت و آيتالله بلادي به شدت تحتنظر قرار گرفت. با وجود اين او دست از مبارزه با انگليس برنداشت و با ارسال نامههاي فراواني به شمال ايران، هموطنان خود را از اوضاع تيرة جنوب ايران آگاه كرد. كتاب «لوايح و سوانح» در اين باره مينويسد:
در اين موقع كه ابواب سرور بر انگليسپرستها مفتوح و ابواب حزن و اندوه بر وطندوستان گشوده، و قشون مركزي فارس و حكومت و متنفذين و بعضي تجار داخله و بيشرفان همه بر ميل آنان بودند، اظهار حق علناً خيلي با خطر بود. لهذا محافل علما و احتفالات احزاب را برچيدند و خفيهگرد، حتي از اندرون خانههاي مردم، استراق سمع ميكرد. واقعاً دوره تلخي بر وطندوستان مرور ميكرد، لذا انواع لوايح را سراً نوشته به طهران و اصفهان و تبريز و نقاط ديگر روانه ميكردم...
در يكي از اين «لوايح» درباره مظالم انگليسيها در جنوب ايران آمده بود:
آيا تقابل ملت مظلوم ايران با رژيم استبداد و دادن هزاران جوان نيكونهاد و تحمل خسارتهاي مادي و معنوي فقط براي آن بود كه دولت انگليس قسمت مهم جنوب ايران را غاصبانه متصرف شود؟
آيا بايد ساكت نشست آنكه دولت انگليس به توسط مأمورين سياسي و نظامي و تجارتي خود با عجله فوقالتصور در استملاك صفحه جنوب، تهيهها و تداركها نمايد؟
آيا ميتوان ساكت ماند بدان كه تقريباً دوازده هزار قشون هندي به سركردگي تيمي از مأمورين نظامي اروپايي در تمام بنادر و ولايات و ايالات جنوب حكمفرما شوند.
آيا ميتوان به اهمال گذرانيد آنكه در بندر مهمي مثل بوشهر و محمره و عباس و لنگه با همدستي حاكمي عاري از ناموس و ديانت و شرف و امانت، مثل دريابيگي و رياست گمركات جنوب بلجيكي عليالدوام كشتيها وارد شده قشون و آلات ناريه و مهمات حربيه پياده و حمل به نقاط داخله داده و تهيه بر باد دادن اين آب و خاك و اتلاف نفوس فلكزده اين مملكت نمايند؟
... آيا ميتوان ساكت ماند كه دولت انگليس به همدستي حكام خائن مثل خزعلها و دريابيگيها و حيدرخانها و اسماعيلخانها و نامداري كل قشون جنوب را به اسم «اس. پي. ار» در كف سياست خود بگيرند؟...
در نامه ديگري به آزاديخواهان شمال ايران كه تازه از قيد حكومت روسيه تزاري آزاد شده بودند و به رهبري روحاني مبارز «ميرزا كوچكخان» براي استقرار يك حكومت جمهوري مبارزه ميكردند، نوشت:
ناله جمعي از جنوبيان اسير كه در هنگام نورانيت آفاق سياسي عالم متأسفانه تازه اسارت و رقيت نصيب و سرنوشت آنان شده است. چون در اين موقع مهم تا يك اندازه برادران شمالي و خصوص احزاب سياسي ايران با زبان آزاد و قلم جاري و قدم ثابت و عزم راسخ مشغول اصلاحات مفاسد مادي و معنوي صفحه شمال ميباشند، و چون ما بدبختان جنوب در حقيقت يك مشت اسير بدبختانه از جميع جهات آزادي قدم و قلم و لسان محروم ماندهايم، استدعاي عطف نظري از برادران شمالي خود داريم.
در اين هنگام در شرايطي كه حكومت انگلستان سرتاسر خاك جنوب را متصرف شده بود، دولت مركزي ايران قصد نمود كه انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي ملي را برگزار نمايد. احزاب سياسي فارس اعم از حزب دموكرات و حزب اعتداليون به جوش و خروش افتاده و جمعي آزاديخواه را نامزد كرده و شروع به فعاليت نمودند.
آيتالله بلادي كه از هوشياري بالاي سياسي برخوردار بود و ميدانست كه محال است انگليسيها بگذارند نمايندهاي وطندوست و ضدانگليسي از شيراز به مجلس راه يابد، طي يك نشست محرمانه با سران انقلابي فارس به آنها توصيه نمود انتخابات را تحريم كرده و خود را درگير مبارزهاي عبث و بيفايده نسازند. به همين دليل نيز چندين جلسه با گروهها و احزاب سياسي برگزار كرد و دلايل خود را بازگفت. حتي مقالهاي نيز در اين باره نوشته، به طور مخفي منتشر كرد. حزب اعتداليون به نصايح بلادي گوش داده، انتخابات را در شيراز تحريم كرد. اما حزب دموكرات فارس همچنان به مشي خود ادامه داد و پس از اندكي با شكست روبرو شد و از صحنه كنار گذاشته شد.
آيتالله بلادي در ليست سياه انگليسيها
فعاليتهاي انقلابي و وطندوستانه آيتالله بلادي از چشم جاسوسان و مأموران اطلاعاتي قنسولگري انگليس در شيراز دور نماند و نام وي در «ليست سياه» قنسولگري قرار گرفت. جاسوسان انگليس خبر دادند كه آيتالله بلادي براي ادامه مبارزه قصد بازگشت به بوشهر را دارد. اين خبر خيلي زود به بوشهر رسيد. مسئولان قنسولگري انگليس در بوشهر بلافاصله تلگراف محرمانهاي به قنسولگري شيراز ارسال و در اين تلگراف كه به امضاء سرگرد «ترور» رسيده بود، نوشته شده بود:
از قرار مسموع جناب آقاي عبدالله مجتهد بهبهاني اين اوقات در نزد ايالت [...] اسباب براي عودت به بوشهر مينمايد. البته اكيداً از آمدن ايشان منع كنيد. چون از هواخواهان آلمان است. توليد زحمت براي ما و خود خواهد كرد.
قنسول انگليس در شيراز به مجرد دريافت اين تلگراف يادداشتي به اين مضمون به حكمران فارس نوشت:
... اين تلگراف الساعه رسيد. بعد از ترجمه به خدمت فرستادم. ببينيد اين شخص در چه كاري است و اگر سفارشي به او ندادهايد ندهيد و اگر دادهايد پس بگيريد به بوشهر نرود. اگر رفت او را برميگردانند.
حكمران فارس عبدالحسين فرمانفرما، فوراً آيتالله بلادي را به دارالحكومه احضار و مراتب نارضايتي انگليسيها مبني بر بازگشت او به بوشهر را به اطلاع ايشان رساند. آيتالله بلادي ناچار نامهاي به حكمران فارس نوشت و از اتهامات وارده بر خود از جمله آلمان دوستي دفاع كرد.
اتهام آلماندوستي انگليسيها به آيتالله بلادي ناشي از عدم شناخت مواضع سياسي ايشان در قبال دولت متجاوز انگليس بود. وي در آغاز رساله «لوايح و سوانح» درباره گرايش مردم ايران به آلمان و علت اصلي آن مينويسد:
اين معني و امثال آن به انضمام ظلمهايي كه از قبل از جنگ عمومي از اين دو دولت [منظور روس و انگليس] از شمال و جنوب نسبت به ايران شده بود [...] نوعاً ملت ايران را متمايل كرد به طرف آلمان و عثماني. زيرا كه آنها را دشمن خود ميديدند و انسان بالطبع دشمن را دوست ميدارد.
در نامهاي نيز كه به حكمران فارس نگاشت ضمن ردِّ اتهام آلماندوستي و وابستگي به سياست اين كشور نوشت:
و اما در خصوص هواخواهي احقر نسبت به بعضي كه آنها توهم كردهاند، آن هم خيلي بياساس بلكه توهم فاسد است.
احقر شأن خود را اجل از آن ميدانم كه متمايل به طرفي شوم و مجذوب اجانب گردم. با آنكه يكي از نمايندگان شرع در شمارم و اگر ميخواستم اين ننگ را به خود هموار نمايم، لازم نبود كه به شيراز بيايم بلكه در همان صفحات حول و حوش صحاري بوشهر ميماندم. به خانه و عيال و اطفالم نزديكتر بودم. شايد بعضي استفادههاي منحوسه هم ميكردم. يكي از وجوه آمدنم به شيراز خوف همين اتهام بود مبادا كسي اين گمان را در حق احقر ببرد والا همان مواضع قريب به بوشهر ميماندم.
سرانجام دول متحد (آلمان، اطريش و عثماني) پس از چهار سال زد و خورد خونين در 1918 ميلادي/1336 قمري از دول متفق (انگليس، فرانسه و آمريكا) شكست خوردند. اين شكست براي مبارزان و آزاديخواهان ايران فاجعهآميز بود و باعث شد انگليس سلطه مطلقي بر سرتاسر ايران پيدا نمايد.
آيتالله بلادي و قرارداد ورساي
پيروزي انگلستان نه تنها آيتالله بلادي را از ادامه مبارزه نوميد نكرد بلكه بر شدت مخالفت او با دولت بريتانيا و سياست ضدايراني او، افزود. بلادي با روشنبيني، آينده شوم و تاريك انگلستان را حدس زده و صراحتاً سقوط و از هم پاشيدن امپراطوري بريتانيا و برانيگخته شدن موج استقلالخواهي در درون مرزهاي اين كشور را در اواسط قرن بيستم ميلادي پيشبيني نمود. در اين باره در اواخر كتاب «لوايح و سوانح» چنين مرقوم كرده است:
... انگليس اگر راست است و اين گردش چرخ روزگار به اختيار و قوه و قدرت علم و حكمت و سياست آنها به ميل آنها شده است، پس اين قرن بيستم مسيحي را براي خود محفوظ دارند كه اين قرن تمام شود و متلاشي نگردند. گويا ببينم به چشم آنكه، مستعمرات دولت انگليس متلاشي شده كه مطلقاً التيام پيدا نخواهد كرد و هر كدام از كانادا و استراليا و هندوستان و مصر جدا جدا استقلال براي خود تحصيل كرده از سيطره انگليس خارج شدهاند. وكذالك جزاير مركزي او هم تجزيه خواهد شد و سپس كار نژاد انگلوساكسونها به جايي برسد كه با كمال ذلت و خواري در ممالك اجانب در كارخانجات عمله و مستخدم گردند.
وي همچنين با توجه به روند غيرمنصفانه صلح ورساي و قرارداد 1919 پاريس و رفتار ظالمانه دول متفق با آلمان، خيز دوباره آلمان و وقوع يك جنگ جهانگير ديگر را پيشبيني كرده و نوشت:
ميخواهند بلكه او [آلمان] را از هستي ساقط كنند و از وحشت جلالت آتيه او راحت شوند و حال آنكه قوياً گمان ميرود آنكه، آلمانها نهضت ديگري بر ضد انگليسها و فرانسه بنمايند...
آيتالله بلادي و مخالفت با قرارداد 1919
پس از جنگ جهاني اول، انگليسيها براي يكسره كردن كامل كار ايران و سلب كامل استقلال سياسي و اقتصادي اين كشور، قرارداد ننگين 1919 را با وثوقالدوله امضاء كردند. سلطان احمدشاه قاجار نيز در ضيافتي در لندن به مناسبت انعقاد قرارداد 1919 جام شراب نوشيد!
بلادي كه اوضاع سياسي ايران را از طريق مطبوعات انگليسي زبان ـ و به خصوص تايمز ـ دنبال ميكرد، هنگامي كه خبر انعقاد قرارداد 1919 و سخنان احمدشاه در حضور «جرج پنجم» پادشاه انگلستان را شنيد، خشمگين شد و اعلاميه شديداللحني عليه انگليس و احمدشاه صادر نمود:
عجب آن است كه در اين اواخر با آن همه تطاولات ظالمانه انگليس، دولت ايران بدون مراجعه به ملت، عقد معاهداتي جديد با انگليسيها بسته است كه هر مادهاش جداگانه تيشهاي است كه بر ريشه اساس سياست و استقلال ايران ميزند و اگر به جريان آمد، مسلماً ايران به كلي از استقلال ابداً محروم خواهد شد. احمدشاه مسافرت به اروپا بدون مراجعه به ملت ميكند و در مجلس ضيافت شاه انگليس در لندن، مشغول استماع و تصديق كلمات محيلانه پادشاه انگليس ميشود كه ميگويد: «از يك صد سال به اين طرف دولت انگليس كمال رعايت دوستي را نسبت به ايران داشته!» خيال ميكند مردم ايران همه غافلند و فراموش كردهاند تعديات او را نسبت به ايران، ابتدا در مجزا كردن عضو افغانستان از ايران و كذا بردن بحرين و بلوچستان ايران و كذا جنگ شصت سال قبل او با ايران و بمبارد بوشهر و محمره و كذا بستن معاهدات با حكام مأمورين ايران... و كذا مساعدت با روس در معاهده (هزار و) نهصد و هفت و كذا اخراج شوستر خزانهدار و مستشار ماليه ايران و كذا دخالت مسلحه او در ايران در اين جنگ عمومي و به اسيري بردن ايرانيان بدون حق مشروع و تغيير بيرق ايران و قبضه بوشهر و بمباردمان دلوار و تنگستان و ... به دست گرفتن قشون نظامي ايران و تصرف كردن جهازات بحري ايران و منع تجارت ايران با دول غير از خود و منع دولت از عزل و نصب حكام و... و امثال اينها كه همه كشتن استقلال ايران است، باز ميگويد: من استقلال ايران را ميخواهم... معاهده بستن ايران با او مانند معاهده گوسفند است با گرگ.
سپس با نظر به قانون اساسي و مشروطيت ايران و ضمن حمله به احمدشاه و «جوان خام» خطاب كردن او مينويسد:
... اين جوان خام كه خود را پادشاه مملكت اسلام و شيعه ميداند و با آنكه در قانون اساسي ماده اول ثبت است آنكه پادشاه اين مملكت بايد رسماً جعفري مذهب و مروج اين مذهب باشد، متأسفانه با اين حال، علناً ميگويد: «من اين جام را به سلامتي پادشاه انگلستان و ملت انگلستان مينوشم...» آيا ترويج مذهب جعفري به همين است؟... امان از جهالت، امان از بدبختي، نه ملت علم دارد نه دولت.
فعاليتهاي تئوريك ضدانگليسي آيتالله بلادي در شيراز
آيتالله بلادي در طول اقامت خود در شيراز، افزون بر فعاليتهاي سياسي و اجتماعي، چندين كتاب و رساله علمي، نظري و تاريخي در افشاگري مقاصد استعماري انگلستان و شرح مباني اصيل اسلامي و شيعي نوشت كه از آن جمله ميتوان اين كتابها را نام برد:
1. ايقاظ الحبيب في مظالم الصليب (كتابي است درباره ظلمهاي مسيحيان و اهل صليب در ممالك اسلامي از صدر اسلام تا عصر مؤلف).
2. الشمس الطالعه في شرح الجامعه (شرط مبسوطي است از زيارت جامعه)
3. ترجمه البصر الحديد (رسالهاي است درباره نجوم و ستارهشناسي)
4. نجميه مثلثه (رسالهاي است درباره برخي مسائل نجومي)
5. پنجاه سئوال تعليمالاطفال (رساله كوتاهي است درباره آموزش مسائل ديني براي كودكان و نوجوانان به زباني ساده و شيرين)
6. مختصر مفيد در شواهد توحيد (كتابي است در اثبات واجبالوجود و ردِّ عقايد فلسفي ماترياليست ها)
7. جلد دوم كشكول
8. لوايح و سوانح
آيتالله بلادي سرانجام پس از هفت سال اقامت در شيراز به سال 1339 هجري قمري پس از پايان قطعي جنگ جهاني اول و بيرون رفتن سپاهيان اشغالگر انگليس از اين شهر، به بوشهر بازگشت.