نگاهی بر روند ملی شدن صنعت نفت در ایران

ملی شدن صنعت نفت ایران با نام مصدق پیوند خورده است. اما در کنار مصدق، نام نیک آیت الله کاشانی نیز به عنوان رهبر مذهبی که با اوج گیری نهضت ملی و جنبش ملی شدن صنعت نفت، پس از بازگشت از عراق، از مصدق و اقداماتش حمایت می کرد و در واقع رهبری مذهبی ملی شدن صنعت نفت ایران را بر عهده داشت، جای دارد. در این نوشتار قصد آن داریم نگاهی گذرا بر روند ملی شدن صنعت نفت داشته باشیم. ذکر این نکته ضروری است که در این نوشتار به زندگی مصدق و نقش ایشان در ملی شدن صنعت نفت اشاره شده است، اما نباید نقش خطیر آیت الله کاشانی را در ملی شدن صنعت نفت نادیده انگاشت.
از قرارداد دارسی تا ملی شدن صنعت نفت
مظفرالدین شاه در سال 1901، معامله ای را انجام داد که به نظر او سودمند بود. پادشاه پول قابل ملاحظه ای را از «ناکس دارسی» دریافت کرد، و در عوض بهره برداری از نفت سراسر ایران را به این مهندس ماجراجوی استرالیایی واگذار کرد. بعدها انگلیسی ها نیز شرکت را از دارسی خریداری و شروع به استخراج نفت کردند. تا سال 1933، وضع به همین منوال بود و انگلیسی ها این ثروت ملی را چپاول می کردند، تا اینکه پس از مذاکرات طولانی، قرارداد جدیدی جایگزین قرارداد پیشین شد، اما این قرارداد نیز نمی توانست سهم ایران را از این ثروت ملی برآورد کند. قرارداد 1933 به مدت 50 سال بسته شده بود و این در حالی بود که منابع نفتی ایران، بسیار گسترده و وسیع بود و از طرفی دیگر صنایعی که ایران قصد ایجاد آن را داشت، روز به روز نیاز بیشتری به نفت پیدا می کرد. بیست سال از عقد قرارداد گذشته بود که اعتراضات نسبت به این قرارداد به اوج خود رسید که با افزایش سهم ایران از فروش هر بشکه نفت، بر مدت این قرارداد نیز 30 سال دیگر افزوده می شد.
مصدق پس از شهریور 20 و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره چهاردهم مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع می‌شد.
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس با مداخلات قوام‌السلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، مصدق نتوانست قدم به مجلس بگذارد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگليس این بود که قرارداد سال 1933 دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما دولت لایحه را ده روز قبل از خاتمه دوره تقنینیه تسلیم مجلس کرد تا مخالفین نتوانند به نحوی موثر مخالفت خود را ابراز دارند. بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌سر رسید.
در این مرحله بود که مصدق باز وارد عمل شده بود؛ به چند نفری از نمایندگان مجلس دلایل مخالفت با لایحه را عرضه نمود، نظر موافق آنان را برای رد لایحه جلب کرد و این نمایندگان قانع شدند که به چنین طرحی نمی توان رای موافق داد. اما پاسخی که شاه برای مجلس فرستاد، در نوع خود جالب توجه بود؛ رئیس مجلس پاسخ شاه را برای مجلس این چنین خواند: «اعلیحضرت فرمودند، انگلیس ها حاضر نیستند حتی یک واو از این قرارداد را پس و پیش کنند. ما در موضع ضعف قرار داریم و چاره دیگری نیست.»
گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور 1320 سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود.
انتخابات شانزدهم مجلس، با تقلبات و مداخلات شاه و دربار همراه بود بنابراین صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد، اما در نوبت دوم انتخابات، مصدق به مجلس راه یافت. به دنبال آن طرح ملی شدن نفت را به مجلس پیشنهاد کرد که طبق آن کشف معادن و تصفیه و استخراج آن به خود ایرانیان واگذار می شد. مصدق خطاب به اتلی، نخست وزیر وقت و عضو حزب کارگر انگلستان که صنایع سنگین را در مملکت خویش ملی کرده بود گفت: «باید در همه کارها تابع منطقی واحد بود. اگر شما می توانید صنایع تان را ملی کنید چرا ما در ایران نباید چنین حقی داشته باشیم؟»
اما نکته ای که ذکر آن لازم به نظر می رسد، این است که در این زمان نخست وزیری مصدق مطرح می شود که یکی از نمایندگان اکثریت درباری در مجلس از مصدق سئوال می کند:
- اگر شما نخست وزیر هم بشوید این طرح را اجرا خواهید کرد؟
جوابی که مصدق می دهد بسیار زیرکانه است:
- فقط به شرطی نخست وزیری را می پذیرم که اول این طرح در مجلس به تصویب برسد.
باید توجه داشت که طرح این سئوال به این معناست که مصدق موضوع را تعقیب نکند و در عوض رئیس دولت آینده شود، اما مصدق نپذيرفت .
در 29 اسفند سال 1329، قانون ملی شدن صنعت نفت به اتفاق آراء به تصویب می رسد. اصول و شرایط ملی شدن صنعت نفت ایران آن گونه که به موجب قانون مقرر می گردد به شرح زیر است:
1 ـ تصدیق و قبول اصل ملی شدن نفت و حاکم بودن آن بر کلیه شئون صنعت نفت ایران.
2 ـ قرار گرفتن همه عملیات صنعت نفت در دست دولت ایران با پیش بینی تشکیل شرکت ملی نفت ایران و با این تفاهم که هیچ قسمت از عملیات مزبور به سازمانی واگذار نشود که به تمام معنی مجری تصمیمات، دولت ایران نباشد.
3 ـ مجاز بودن استفاده از کارشناسان خارجی به شرط اجرای ترتیباتی برای گماشتن تدریجی ایرانیان بجای آنها.
4 ـ فروش نفت به مشتریان شرکت سابق به مقادیری که قبلاً مورد معامله بوده با این شرط که مشتریان نسبت به مقادیر زاید بر آن با تساوی شرایط حق تقدم خواهند داشت.
5 ـ تعلق کلیه درآمد نفت و فرآورده های نفتی به دولت ایران با این تفاهم که تحویل گیرنده نفت ایران هیچگونه انتفاعی جز تحت عنوان معامله خرید نخواهد داشت.
6 ـ رسیدگی به دعاوی و مطالبات حقه شرکت سابق و دعاوی و مطالبات متقابل دولت ایران با پیش بینی تودیع 25درصد از عایدات خالص نفت به منظور پرداخت غرامت به شرکت سابق.
یک ماه بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، مصدق مقام نخست وزیری را می پذیرد و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام می کند.
زندگی مصدق در یک نگاه
محمد مصدق، در سال 1261 هجری شمسی در تهران، در یک خانواده اشرافی به دنیا آمد، پدرش میرزا هدایت الله معروف به «وزیر دفتر» و مادرش ملک تاج خانم بود. محمد هنگام مرگ پدرش، که ده سال بیشتر نداشت، از سوی ناصرالدین شاه «مصدق السطنه» نامیده شد. محمد تحصیلات مقدماتی اش را در تبریز گذراند و سپس راهی تهران شد و به مستوفی گری خراسان گمارده شد. مصدق در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او به دلیل سن او که به سی سال تمام نرسیده بود، رد شد. مصدق در سال 1287 شمسی برای ادامه تحصیلات خود ابتدا به فرانسه و سپس به سویس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق نائل آمد.
با آغاز جنگ جهانی اول، مصدق به ایران مراجعت نمود و مدتی در سمت والی گری (استانداری) و وزارت خدمت کرد؛ در حکومت صمصام السلطنه، عنوان معاونت وزارت مالیه را دارا بود که به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشارالملک) از این سمت استعفا داد. در زمانی که وثوق الدوله قرارداد 1919 را امضا کرد، مصدق در اروپا با انتشار نامه و مقاله هایی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد.
مصدق در مراجعت دوباره به ایران، به والی گری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای 1299 در این مقام ماند و پس از کودتای سید ضیاء و رضاخان، دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود استعفا داد. اما با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السطنه که به نخست وزیری رسیده بود، مصدق را به وزارت مالیه (دارایی) انتخاب کرد. اما دولت قوام السلطنه نیز دوام نیاورد و سقوط کرد. در خردادماه 1302، مشیرالدوله که دوباره روی کار آمده بود،  مصدق را به عنوان وزیر خارجه در کابینه اش پذیرا شد.  مصدق در این دوره با خواسته انگلیسيها برای دو میلیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت کرد. پس از آن که رضاخان به نخست وزیری رسید، مصدق از همکاری با او امتناع کرد.  مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد و زمانی که سلسله قاجار با روی کار آمدن رضاخان، منقرض شد،  مصدق با انتخاب رضاخان، به پادشاهی مخالفت کرد. این مخالفت ها به جایی رسید که با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاشاه،  مصدق خانه نشین شد و در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد.  مصدق پس از سقوط رضاشاه، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد، مصدق در این زمان طرح قانونی را به تصویب رساند که دولت را از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران بودند، منع می کرد.
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، دست هایی در کار بود تا مانع انتخاب مصدق شود، و مداخلات قوام السطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، نتیجه داد و مصدق نتوانست به مجلس راه یابد اما وي بیکار ننشت و در بیرون از مجلس جنبش «نهضت ملی شدن نفت» را هدایت کرد. در انتخابات مجلس شانزدهم مصدق دوباره قدم به مجلس گذاشت و این بار توانست طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کند. مصدق سپس به نخست وزیری رسید.
بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس، دولت انگلیس شکایتی از ایران در شورای امنیت سازمان ملل، مطرح کرد. مصدق برای احقاق حق ملت ایران عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت و سپس به دادگاه لاهه رفت و در آنجا توانست از حق ملت ایران دفاع کرده و دادگاه بین المللی لاهه را متقاعد کند که به شکایت بریتانیا رسیدگی نکند و به یک پیروزی بزرگ دست یابد.
انتخابات دوره هفدهم مجلس با دخالتهای دربار و ارتشیان به تشنج کشیده شد، مصدق برای جلوگیری از کارشکنی ارتش و دربار ابتدا دستور توقف انتخابات در حوزه های انتخاباتی را صادر و سپس درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد و مصدق در 25 تیرماه 1331 از مقام نخست وزیری استعفا داد و مجلس قوام السلطنه را به نخست وزیری انتخاب کرد. اما مردم ایران که خواستار بازگشت مصدق بودند و از برکناری مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز، تظاهراتی در حمایت از مصدق به راه انداختند و موفق شدند به خواسته خود برسند و در 30 تیر 1331 دکتر مصدق را بار دیگر به نخست وزیر ایران برسانند. اما مجلس این دوره به دنبال استعفای بسیاری از نمایندگان طرفدار مصدق، و با همه پرسی (رفراندم) در کشور در 23 مرداد 1332 منحل شد.
در روز 25 مرداد 1332 کودتای ننگین علیه دولت مصدق صورت گرفت، این کودتای را سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلیس هدایت کردند، و این کودتا از آنجا شروع شد که طبق نقشه شاه فرمان عزل مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف کرد تا این فرمان را به مصدق ابلاغ کند. اما نیروهای محافظ نخست وزیری، رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت کردند و این کودتا موقتاً به شکست انجامید و محمدرضا شاه پهلوی را وادار کرد تا به رم بگریزد.
اما دست های پنهان دولت های آمریکا و بریتانیا بیکار نماند و در پشت پرده طرح کودتای دیگری را به رهبری سرلشکر زاهدی به راه انداخت؛ در روز 28 مردادماه 1332، سازمان سیا با دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران، آنها را به خیابان کشانید، کودتاچیان به سمت خانه مصدق هجوم بردند و پس از چندین ساعت نبرد خونین، گارد محافظ نخست وزیری را نابود کرده و خانه را پس از غارت کردن به آتش کشاندند. آمریکا و انگلیس با اجرای کودتای 28 مرداد 1332 توانستند مصدق را برکنار کرده و محمدرضا شاه پهلوی را دوباره به قدرت رسانند.
در دادگاه نظامی که پس از کودتای 28 مرداد برای مصدق تشکیل شد، مصدق به سه سال زندان محکوم شد. مصدق در این دادگاه گفت: «تنها گناه من و گناه بزرگ و بزرگ تر من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم.»
مصدق پس از گذراندن این سه سال در زندان، به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود. در 14 اسفند ماه 1345، خورشید این آزادمرد ایرانی نیز غروب کرد و مصدق به دلیل بیماری سرطان در سن 84 سالگی درگذشت. وصیت مصدق این بود که در کنار شهدای 30 تیر در ابن بابویه دفن شود، اما با مخالفت شاه این خواسته وی اجابت نشد و مصدق در یکی از اتاقهای خانه اش در احمدآباد به خاک سپرده شد.