صنعت نفت ملّی شدن و مشکلاتش

این خواسته نیز سرانجام با روی کار آمدن دکتر مصدق و در واقع با حضور اعضای عمده جبهة ملی ایران، که گرایش ناسیونالیستی داشتند، عملی شد. اما این دولت با کودتای ۲۸ مرداد از عرصة سیاسی مملکت کنار رفت و قدرت دوباره به دست سلطنت‌طلبان عامل دست بیگانه افتاد. در این مقاله تلاش شده است وی‍ژگی‌های مجموعه نیروهای حاضر در دولت ملی، که از علل اصلی شکل‌گیری اختلافات این گروه و شکست نهضت به‌شمار می‌آید، بیان گردد.
۱٫ فقدان ایدئولوژی
اولین مسئلة اساسی که در مجموعه این نیروها وجود داشت فقدان ایدئولوژی بود؛ البته منظور از آن فقدان ایدئولوژی سیاسی است و به این معنا نیست که اینها مسلمان نبودند یا مثلاً فاقد انگیزه‌های دینی بودند. این مسئله چه در میان نیروهای مسلمان و چه نیروهای ملی¬گرا وجود داشت. به عبارت دیگر معین نبود که آنها چه می¬خواهند انجام دهند و مبانی نظری دینی و فلسفی آنچه می¬خواهند انجام دهند چیست. حتی آیت الله کاشانی با وجود اینکه مجتهد بلند مرتبه‌ای بود، چندان اندیشة سازمان‌یافته¬ای از آنچه می‌خواهند انجام دهند نداشت درست است که می¬خواستند با استعمار مبارزه کنند و دست انگلیس را از ایران قطع کنند، اما مشخص نبود که بر‌اساس چه مبنایی می‌خواستند این کار را انجام دهند. دکتر مصدق هم ایدئولوژی نداشتند.
۲٫ فقدان برنامة دراز‌مدت
در کنار نداشتن ایدئولوژی، همة این گروه‌ها و افراد برنامه¬ای دراز‌مدت ¬بودند. در هیچ‌کدام از این احزاب و مجموعه¬ها مشخص نبود که می¬خواستند چه کار کنند. به عبارت دیگر در درون این نیروها «چه باید کردی» وجود نداشت. درست است که نفت ملی شد، ولی پس از آن رویداد رفتارها و اقدامات سیاسی -انجام شده در ایران همگی براساس حوادث روز بود. انگلستان به دیوان لاهه شکایت کرد و ایران در برابر آن از خود دفاع نمود، صادرات نفت ایران قطع ¬شد و دولت ناچار گردید که به فکر برنامه¬ای باشد، دربار در مسائل مداخله می‌کرد و دولت می‌کوشید نفوذ دربار را کم کند، اما از‌آنجاکه رابطۀ شاه با ارتش سر جای خودش باقی بود، قطع نفوذ دربار براساس برنامه‌ای سازمان‌یافته انجام نمی‌شد. قضیۀ اقدام دکتر مصدق برای گرفتن فرمان‌دهی کل قوا هم که شاه در برابرآن مقاومت ¬کرد و دکتر مصدق استعفا نمود و سرانجام به قیام ۳۰ تیر منجر شد، اقدامی سازمان‌یافته نبود که در آن بکوشند ارتش را به سمت نیروهای انقلابی بکشانند. بنابراین هیچ طرحی ریخته نشد برای آنکه شاه آرام آرام از قدرت کنار گذاشته شود. درست است که به صلاح آقایان بود که توطئه‌گران داخلی، مثل اشرف، را از کشور بیرون کنند، ولی برنامة دراز‌مدتی هم برای آن تنظیم نشد.
۳٫حذف نیروهای فداکار
در کنار فقدان برنامة مشخص، نیروهای فداکاری نیز در دولت ملی وجود نداشت و فردی نبود که حاضر باشد برای حفظ اهداف این جبهه به فداکاری دست زند. آقایان به محض آنکه به قدرت رسیدند نخستین اقدامی که انجام دادند حذف فدائیان اسلام بود. فدائیان اسلام، به رهبری نواب صفوی، برنامة ویژه‌ای داشت که آن را سالیان پیش اجرا کرده بود. این گروه نیروهای خود را از بین پایین¬ترین قشرهای اجتماعی کشور انتخاب می¬کرد و حتی سراغ به اصطلاح لات و لوتها هم رفته، با آنها صحبت کرده و آرام آرام آنها را ارشاد کرده بود. مهم‌تر از همة اینها این مسئله بود که افراد واردشده به مجموعة فدائیان اسلام حاضر بودند برای رسیدن به اهداف اسلامی به هر نوع فداکاری تن دهند. به عبارت دیگر فدائیان اسلام مجموعه‌ای فداکار را در برمی‌گرفت و در کل کشور متدین¬ترین نیروها، که به‌شدت تحت‌تأثیر شخصیت فداکارانة شهید نواب صفوی بودند، در این مجموعه گرد هم آمده بودند.
این گروه ازآنجاکه برای پس گرفتن منافع ملی از چنگال قدرت خارجی ــ که ابزار سلطه، امکانات نظامی و سیطرة سیاسی و امنیتی داشت ــ نمی‌توانست از طریق مذاکره وارد شود به ترور دست زد.
متأسفانه در دولت مصدق فدائیان اسلام را کنار گذاشتند. نیروهای دولت نه تنها درک به کار گرفتن این افراد را نداشتند، بلکه حتی نتوانستند این گروه را به بازی بگیرند. این مسئلة بسیار مهمی بود که اگر دولت نمی‌توانست فدائیان اسلام را به خدمت بگیرند، حداقل می‌توانست با آنها نجنگد و جایی را برای آشتی بگذارد تا در زمان لازم به کمک آنها بیایند. نواب هیجده ماه از سی ماه عمر دولت مصدق را در زندان به سر برد؛ برای اینکه در سال ۱۳۲۷ در آمل و ساری سخنرانی کرده بود و پس از سخنرانی ایشان عده‌ای راه افتاده و شیشه‌های مشروب‌فروشی را شکسته بودند. بدین ترتیب نواب را به دلیل شکسته شدن شیشه‌های مشروب‌فروشی به‌دست کسانی‌که پای سخنرانی او بودند هیجده ماه زندانی کردند. آنها به توده‌ای‌ها اجازه و فرصت فعالیت دادند، اما به فدائیان اسلام چنین اجازه‌ایی را ندادند. در مقابل این اقدام افرادی را هم نداشتند که حاضر باشند برایشان به فداکاری تن دهند؛ برای مثال در سفر گروهی از دولتیان به امریکا، به آقای دکتر مصدق گفتند که بهتر است آقای متین دفتری در این گروه نباشد؛ زیرا مشکوک است، اما ایشان پاسخ داد: خانم این چهار تا موی سر من را هم می‌کند؛ زیرا دفتری داماد ایشان است و من نمی‌توانم که ایشان را نبرم. بدین ترتیب متین دفتری هم همراه گروه اعزام شد و آنها با جرج مک‌گی دربارة خرید نفت مذاکره کردند و به تفاهم رسیدند. قرار شد معاون وزیر خارجة امریکا نتیجه را صبح اعلام کند، اما صبح هرچقدر منتظر شدند خبری اعلام نشد. پس از مدتی متوجه شدند که متین دفتری شب مذاکره به انگلیسی‌ها خبر داده است و آنها تا صبح با امریکا لابی کرده و آنها را تحت فشار قرار داده‌ تا اینکه آنها راضی شده‌اند که مسئله خرید نفت از ایران را منتفی اعلام کنند. متأسفانه این مجموعه به اندازة آنچه به دست آورد فداکاری نکرد. البته شایان ذکر است که منظور از فداکاری فقط خطرپذیری نیست؛ بسیاری از موارد این فداکاری گذشتن از منافع شخصی، حزبی و جناحی بود که این انتقاد به آقای کاشانی و آقای مصدق، هر دو وارد است، ولی ازآنجا‌که قدرت و دولت در دست دکتر مصدق بود، او بیشتر مقصر است.
۴٫ نبود روحیة انقلابی
مسئلة دیگر این است که در این دوره افراد اصلاً روحیۀ انقلابی نداشتند و علاوه بر فقدان روحیة فداکاری، کسی به دنبال ایجاد تحول ساختاری در کشور نبود. کسی دنبال این نبود که نظام سلطنتی را، که خود ابزار سلطه بود، از بین ببرد؛ در واقع به دلیل ساختار سلطنت وابسته به استعمار بود و تداوم نظام سلطنت به این وابستگی دامن می‌زد.
امام خمینی(ره) در‌این‌باره فرموده است: «اصلی‌ترین اشتباه دکتر مصدق این بود که او اجازه داد نظام سلطنت بر جای بماند و قدرت این را داشت که نظام سلطنت را از میان ببرد. چون اجازه داد نظام سلطنت برسر جایش بماند، اینها وقتی دوباره قدرت گرفتند، دوباره همة آن چیزها را بازگرداندند. اصلی‌ترین عامل عقب‌ماندگی در این کشور خود سلطنت بوده است؛ لذا باید دکتر مصدق این را برمی‌داشت».
البته در میتینگ جلالیه در روز ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ دکتر حسین فاطمی، وزیرخارجۀ، اعلام کرد که «شاه در ایران روی ملک فاروق را سفید کرده است و چون از کشور رفته و باید حکومت جمهوری اعلام کنیم»، اما الهیار صالح و دکتر سنجابی به‌سرعت گفتند: «ایشان حرف خودش را زده است و نظر دولت این نیست. نظر دولت این است که اعلی‌حضرت باید برگردد.» حتی سرتیپ سپه‌پور، فرماندة نیروی هوایی، گفت: شاه دارد می‌رود ما می‌دانیم در کدام هواپیماست. اگر اجازه بدهید هواپیما را روی هوا می‌زنیم. معلوم هم نمی‌شود. چه اتفاقی افتاده است. دکتر مصدق اجازه نداد. گفت: نه. چون من برای حفظ سلطنت رضاخان قسم نخوردم، اما برای حفظ سلطنت محمدرضا قسم خورده‌ام. بنابراین آقایان کوشیدند محمدرضا را برگردانند این درحالی است که اگر فقط در مصاحبه‌ای شفاهی هم اعلام می‌کردند که او دیگر سلطنت ندارد و از کشور رفته است، عملاً ارتش هم قدرتش را از دست می‌داد و به دلیل تهی شدن ارادة متکی به قدرت فرماندهی کل قوا، ارتش دیگر به کودتا دست نمی‌زد. کسانی که هم در داخل از گروه‌های مختلف جامعه طرفدار شاه بودند به میدان نمی‌آمدند؛ چون شاه کشور را رها کرده بود و قرار نبود برگردد، دولت دکتر مصدق می‌توانست کل قدرت را در اختیار بگیرد.
۵٫ نداشتن سیاستی درست در زمینة مسئلة کمونیسم
مسئلة دیگری که باید در این جبهه به آن توجه شود شکل‌گیری تناقضی بسیار اساسی در درون نهضت ملی بود. دکتر مصدق می‌کوشید به شکل گسترده‌ای از طرح خطر کمونیسم در ایران استفاده کند؛ یعنی اجازه دهد که حزب توده با انواع میتینگ‌ها بتوانند تظاهر پیدا کنند و از این طریق دولت امریکا را متقاعد کند که ما در ایران با خطر کمونیسم روبه‌رو هستیم و اگر شما به ما کمک نکنید ممکن است که کشور به دست کمونیست‌ها بیفتد. این سیاست تا حدودی در برابر حزب دموکرات و هری ترومن، رئیس‌جمهوری امریکا نتایج مثبتی داشت، اما کاری که در این میان انگلیسی‌ها براساس شناخت نسبتاً دقیق‌شان از جامعة ایران انجام دادند این بود که از طریق «کمونیسم‌ترسی» موجی را در درون ایران و داخل کشور به راه انداختند؛ آنها در کنار توده‌ای‌هایی که فعالیت سیاسی می‌کردند از چهره‌های قدیمی کمونیسم، که از حزب توده و باقی گروه‌های کمونیستی جدا شده بودند، مانند آقای محمد فاتح و دیگران، توده‌ای‌های قلابی درست کردند و این افراد را به خدمت گرفتند. افراد یادشده شعارهای بسیار تند ضددولتی، ضداسلامی و ضدشاهی سر می‌دادند؛ شعارهایی که خود توده‌ای‌ها هم آنها را بیان نمی‌کردند. این برنامه به این دلیل بود که جبهة بسیار عمدة پشتیبان ملی شدن صنعت نفت، یعنی نیروهای مذهبی کشور، را متوجه خطر احتمالی کمونیسم کنند؛ خطر ناشی‌شده از سوی روس‌ها برای دست یافتن به آب‌های آزاد که آن را از طریق حزب کمونیسم و انواع احزاب سیاسی در ایران دنبال می‌کردند. زمانی که خطر جدی وجود احزاب و حلقه‌های مختلف کمونیستی در سراسر کشور مطرح شد، این دیدگاه به‌طور جدی در میان نیروهای مذهبی قوت گرفت که بین سلطنت و کمونیسم یکی را انتخاب کنند؛ بین شاهی که به مسلمان بودن تظاهر می‌کرد و این مطلب را اعلام می‌نمود که مذهب رسمی ایران تشیع است و حداقل قدرت این را نداشت که به‌طور جدی با آنها مقابله کند و دولت کمونیستی که دشمن مذهب بود. این‌گونه بود که آنها سلطنت و شاه را انتخاب کردند؛ زیرا تداوم سلطنت نسبت به ورود به حوزة دیکتاتوری پرولتاریای روس‌ها می‌توانست فرصت جدیدی را به نیروهای مسلمان و نیروهای ملی کشور بدهد. و از سوی دیگر علما ساختار سلطنت را می‌شناختند و می‌دانستند که چگونه باید با آن کار کنند. این در حالی است که ساختار نظام کمونیستی مبتنی بر دیکتاتوری پرولتاریا را نمی‌شناختند.
همان‌گونه‌که اشاره شد، دولت دکتر مصدق قصد این را داشت که به این طریق امریکایی‌ها را بترساند، ولی این سیاست با روی کار آمدن جمهوری‌خواهان در امریکا تغییر پیدا کرد. استراتژی جمهوری‌خواهان حذف دولت‌های ملی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن کمونیست‌ها بود؛ بااین‌حال دولت مصدق استراتژی سیاسی خود را تغییر نداد و مهم‌تر از آن این‌ بود که در داخل انگلستان هم تحولات عمده‌ای روی داد و به جای دولت کارگر کلمنت اتلی، این بار وینستون چرچیل محافظه‌کار بر سر کار آمد. چرچیل به سیاست و دغل‌کاری معروف بود و در عرصة بین‌المللی نسبت به مخالفان خود بسیار بی‌رحم عمل می‌کرد؛ بدین ترتیب هم در امریکا جمهوری‌خواهان به رهبری ژنرال آیزنهاور بر سر کار آمدند و هم در انگلستان محافظه‌کاران به رهبری چرچیل به قدرت رسیدند. این‌گونه بود که ارادة هر دو گروه بر انجام‌دادن کودتا در ایران به ثمر رسید و هر دو پذیرفتند و طی جلسه‌ای با حضور چرچیل، آیزنهاور، وزیر‌خارجة امریکا، رئیس سیا و رئیس اینتلجنت سرویس موافقت شد که در این طرح کودتا اجرا شود. دو، سه برنامه پیشنهاد شد که یکی از آنها را سازمان سیا با نام آژاکس طراحی کرده بود و دیگری عملیات چکمه بود که ام‌آی سیکس (MI6 ) طرح آن را داده بود. ظاهراً برنامة عملیات چکمه نتایج بهتری داشت و استفاده از اراذل و اوباش و نیروهای فداکار به سلطنت بیشتر از استفاده از نظامیان، که طرح عملیات آژاکس بود، در موفق شدن کودتا مؤثر بود.
۶٫شناخت کافی نداشتن از جامعة لات‌ها و لوطی‌ها
در آن زمان لات‌ها در تهران برای خودشان باند، سردسته و تقسیم‌بندی داشتند. بعضی از آنها در محلات افراد خوب و مثبتی بودند که لوطی خطاب می‌شدند؛ مانند طیّب، اما بعضی دیگر به معنای دقیق کلمه لات بودند و به مسائل اخلاقی پایبند نبودند. در مقابل لات‌ها، لوطی‌ها هم در محلات برای خودشان نیرو و سلسله مرتبه داشتند. آنها در ایام عزاداری و … با هم دسته‌های خاصی را راه می‌انداختند، از نوامیس محل محافظت می‌کردند و در کل در محلات تهران عامل امنیت بودند: اما لات‌ها عامل ناامنی در شهر بودند. در کودتای ۲۸ مرداد، انگلیسی‌ها از لات‌ها استفاده کردند و هم از لوطی‌ها. در کودتا هم طیب حضور داشت و هم حسین رمضان یخی، هم ناصر جگرکی است و هم پری آژدان‌قزی، هم ملکه اعتضادی است و هم شعبان جعفری. نه تنها از لات‌ها و لوطی‌ها استفاده کردند، بلکه رفتند در محله جمشید، سردستة زن‌های فاسد را هم اجیر کردند تا در کودتا شرکت کند. یکی از آنها خانمی بود به‌نام پری آژدان‌قزی.
طیب خود به حضورش در کودتای ۲۸ مرداد اشاره کرده و گفته است: من در ۲۸ مرداد از امریکایی‌ها پول گرفتم و شاه را بر سر کار آوردم، ولی در ۱۵خرداد از آقای خمینی پول نگرفتم و من تظاهرات راه نینداختم. پهلوی‌ها قدر کسانی‌ را که برایشان فداکاری می‌کردند، به غیر از افراد خاصی همچون شعبان جعفری، نمی‌دانستند و باقی هر کدام طی رقابتی درونی و انتقام‌گیری با دیگری درگیر می‌شدند و شخص مقابل را به مسیر دیگری می‌فرستادند. با طیب نیز چنین رفتاری کردند. البته طیب شخص متدینی بود. که به‌شدت به امام حسین(ع) اشتیاق داشت. همین شوقش به امام حسین(ع) نیز او را نجات داد. در حوادث خرداد سال ۱۳۴۲ عده‌ای مانند آقای عراقی که از نیروهای طیب می‌ترسیدند این مطالب را با امام خمینی در میان گذاشتند، اما امام گفت که این فرد با بقیه تفاوت دارد او فردی است که سال به سال منتظر عاشوراست تا برای امام حسین(ع) عزاداری کند. شما بروید سلام مرا به او برسانید. او علیه شما کاری نخواهد کرد. بنابراین آنها پیش طیب رفتند و به او گفتند: می‌خواهیم تظاهرات بکنیم، بعضی‌ها گفتند که شما مانع می‌شوید و پیش آقای خمینی این مطلب را منتقل کردیم و وقتی‌که به طیب گفتیم که آقای خمینی گفته است که طیب عشقش امام حسین است و او کاری نخواهد کرد ما دیدیدم که طیب رنگش دگرکون شد، و فورا دست توی جیبش کرد یک صدتومانی درآورد به پسرش داد و گفت که پسر برو عکس آقای رو بیار و اینجا بزن. البته طیب واقعاً در حوادث ۱۵خرداد مؤثر نبود، ولی حکومت چون می‌خواست کسی را مقصر جلوه دهد، طیب و حاج اسماعیل رضایی را در حکم متهمان اصلی اعدام کرد.
در ماجرای کودتا از همة این نیروها استفاده شد و متأسفانه دولت دکتر مصدق هیچ برنامه‌ای برای حفظ خود نداشت. دولت‌ها وقتی رأی گرفتند وظیفه دارند که برای حفظ خودشان تلاش کنند. دولت مردمی تکلیف دارد تا آخرین لحظه بایستد و در برابر هر خطری ایستادگی کند. وظیفة قانونی او است که آنچه را به او سپرده‌اند حفظ کند. اما متأسفانه این دولت به وظیفه خود عمل نکرد.
پیامدهای بعد از کودتا
کودتای ۲۸ مرداد بعد از وقوع خود پیامدهایی را به دنبال داشت که دربارة آن شبهاتی مطرح است. متأسفانه در ادبیات ملی‌گرای ما فقط به محاکمة دکتر مصدق اشاره شده و از اقدام علیه گروه‌های دیگر سخنی به میان نیامده است. در ادبیات چپ هم فقط محاکمة اعضای سازمان نظامی حزب توده مطرح شده است و در این‌سو در ادبیات اسلام‌گراها، سخنی از محاکمة ملی‌گراها نیست. هنگامی‌که کودتا انجام گشت با هر سه گروه یاد شده مقابله شد؛ البته با فاصلة زمانی و به نوبت و با برنامه‌ای سازمان‌یافته. دم تیغ‌ترین این افراد دکتر مصدق و دکتر فاطمی و باقی اعضای جبهه ملی بودند. نخست این افراد در دادگاه نظامی هرکدام به دو الی سه سال و نیروهای سیاسی به هفت الی هشت سال زندان محکوم شدند. دکتر مصدق هم سه سال زندانی شد و بعد هم به ملک اربابی‌اش در احمدآباد تبعید گردید. البته افرادی که به هشت الی نه سال زندان محکوم شده بودند بعد از پنج، شش ماه یا یک سال، آزاد شدند که بیشتر آنها بعد از آزادی به اروپا و امریکا رفتند و در آنجا ساکن شدند؛ مانند دکتر شایگان. بعد از آنکه در سال ۱۳۳۲ با نیروهای ملی تصفیه حساب کردند، در سال‌های ۱۳۳۴ – ۱۳۳۳ نوبت به چپ‌گراها رسید. رژیم اعضای سازمان نظامی حزب توده را شناسایی و آنها را دستگیر کرد. ۲۶ نفر از اعضای سازمان را اعدام، و تقریباً دویست، سیصد نفر دیگرشان را هم به حبس‌های طولانی مدت و حتی حبس ابد، محکوم نمودند.
بعد از کودتا ۲۸ مرداد، امریکایی‌ها سیطره خودشان را به اشکال مختلف بر ایران مستولی کردند که یکی از آنها بحث الحاق ایران به سیاست سدّ نفوذ بود. امریکایی‌ها در این دوره سیاست روسیه را سیاست خمیری می‌نامیدند؛ یعنی همان‌گونه‌که تودة خمیر پس از مدتی آرام‌آرام و به‌طور طبیعی و تدریجی اطراف خودش را می‌گیرد و پهن می‌شود، روس‌ها نیز با این سیاست خمیری خود از یک دوک‌نشین به بزرگ‌ترین کشور جهان تبدیل شده‌اند. به علاوه از آنجا که این کشور حامی ایدئولوژی مارکسیسم است به دلیل حضور هواداران این اندیشه، مارکسیسم و در نتیجه ایدئولوژی روس‌ها در کشورهای دیگر هم رشد نموده است.
امریکایی‌ها برای اینکه جلوی رشد روس‌ها را بگیرند درصدد برآمدند دیواری دفاعی ایجاد کنند. آنها این دیوار دفاعی را با پیمان‌های دفاعی، نظامی و امنیتی مختلف سازماندهی کردند. اولین نوع از این پیمان‌ها پیمان ناتو بود که کماکان هم بر سر جای خودش باقی است. بعد از این پیمان با پیمان سیتو در منطقة شرق‌دور و سپس با پیمان سنتو در منطقة آسیای‌جنوب غربی و آسیای‌مرکزی روبه‌روییم. پیمان اخیر در بغداد با حضور ایران، عراق، عربستان، ترکیه، پاکستان، افغانستان (کشورهای جنوبی روسیه) امضا شد و به پیمان بغداد هم معروف گردید. اعتراض فدائیان اسلام به الحاق ایران به پیمان سنتو سبب درگیری دوبارة این نیرو با حکومت شد که ترور علاء را به دنبال داشت، اما پس از ترور علاء کار دستگیری فدائیان اسلام آغاز شد و با سرعت و به مدت یک ماه طرح سرکوبی این گروه به پایان رسید. بدین ترتیب اسلام‌گراها هم سرکوب شدند و بنابراین طرح سرکوبی در این دوره به‌طور جدی در مورد هر سه گروه به کار گرفته شد.