فشارهاي اقتصادي عليه مصدق
نخستوزير در اظهارات دفاعي خود اعلام كرد كه مشكل اقتصادي كشور چيزي نيست كه در زمان اين دولت بروز كرده باشد؛ زيرا كسري بودجه در نظام مالي كشور سابقه طولاني دارد، ضمنآنكه از شهريور1320 مقدار كاركنان دولت سهبرابر افزايش يافته است؛ بنابراين معتقد بود كه براي رهايي از سلطه استعمار و استثمار و كسب آزادي و استقلال لازم است كه حاكمان و مردم از خود تحمل و شكيبايي نشان دهند.
از اواخر سال1330 با ظهور نشانههاي بحران اقتصادي در كشور، هم طبقه حاكم و ثروتمندان و هم مردم درخصوص به بنبست رسيدن مذاكرات با شركت نفت، هياتهاي اعزامي آمريكا و انگليس و نمايندگان بانك جهاني سخت نگران شده بودند. حتي انگليس و بهويژه آمريكا بيم آن را داشتند كه بحران اقتصادي موجب شود تا عناصر چپ (حزب توده) از فقر و گرسنگي تودههاي كارگري بهرهبرداري سياسي در جهت جلبنظر آنان به گرايشهاي كمونيستي كنند. ازسويديگر مقامات حكومتي مخالف دكتر مصدق و نيز مقامات انگليسي و آمريكايي از نارضايتي اقتصادي مردم خشنود بودند و حتي به آن دامن ميزدند تا اين بحران اقتصادي به بحران اجتماعي و شورش عليه نخستوزير تبديل شود.
اما نخستوزير بهويژه پس از بازگشت از آمريكا معتقد شده بود كه با صبر و تحمل خواهد توانست قضيه نفت را با موفقيت به پايان رساند؛ غافل از اينكه وعدههاي اقتصادي و نرمشهاي سياسي آمريكا عملا باعث شد وي روند مبارزات را بيشازحد طولاني كند، درحاليكه اين امر كاملا به نفع دشمن تمام شد؛ زيرا هرروز حلقه تحريم نفتي ايران تنگتر ميشد؛ چون انگليس باتوجه به امكاناتي كه داشت، از جمله به پشتوانه قدرت ناوگان تجاري (نفتكشهاي غولپيكر)اش كه تقريبا انحصار حمل و نقل دريايي نفت را در اختيار بريتانيا قرار داده بود، اجازه صدور نفت ايران را، حتي با قيمتي زير قيمت جهاني، به خريداران نميداد.
دكتر مصدق در گزارشي به مجلس سنا اعلام كرد: چنانچه مدتي تامل و استقامت نشان داده شود انگلستان بهناچار به پذيرش شرايط ايران در قانون نهمادهاي تن خواهد داد. دكترمصدق هرگاه از سوي متنفذين، ثروتمندان و طبقه حاكم تحت فشار قرار ميگرفت، براي اينكه قدرت خود را به رخ آنان بكشد و نشان دهد كه جاي نگراني نيست، حزب توده را در تنگنا قرار ميداد. اما رفتهرفته تظاهرات مردم در اعتراض به وضعيت موجود و از بين رفتن رفاه عمومي گسترش مييافت و آنان بهتدريج دولت ايران و نيز ارتش آمريكا و انگليس را مورد حمله و انتقاد قرار ميدادند.
گره اصلي بحران اقتصادي كشور درواقع در ضعف پيشبينيهاي لازم و فقدان استراتژي در سياست مبارزاتي دكتر مصدق عليه قدرت مسلحي مثل انگليس نهفته بود. مضافا اينكه، نخستوزير نهتنها با انگليس بلكه با آمريكا و شوروي نيز تمامي راههاي مصالحه را مسدود كرده بود؛ زيرا مصدق فقط به نقطه انتهايي آرزوي خود، يعني صرفا به خلع يد و خروج انگليس از صنعت نفت و خاك كشور نظر دوخته بود، بدون اينكه به پيامدهاي اقدام مهم خود توجه اساسي كند و در يابد كه پس از خلع يد، بهعنوان مثال استخراج و فروش نفت با چه مشكلات احتمالي مواجه خواهد شد؛ بدين معنا كه آيا كارشناسان و متخصصان ايراني قادر هستند خودشان عمليات استخراج را سامان دهند و چنانچه انگليس سياست تحريم عليه ايران را به كار گيرد آيا از عهده اين كار برخواهند آمد يا بازار جهاني خريدار نفت ايران خواهد بود؟ دكتر مصدق نيز مثل هر دولت ديگري، وقتيكه از تامين نيازمنديهاي مردم عاجز شد، ديگران و از جمله روزنامهنگاران و نمايندگان مجلس را به وابستهبودن به خارج و كارشكني و دامنزدن به بحران اقتصادي كشور متهم ميكرد. البته اين مساله تاحدي صحت داشت؛ اما اولا حتي خود مصدق هم بعدها پذيرفت كه در پيشبينيهايش صرفا به اظهارنظر كارشناسان اتكا كرده و دچار اشتباه شده بوده است، ثانيا چرا بايد دولت چنان ضعيف عمل كند كه زمينههاي بروز بحران را فراهم سازد تا وابستگانبهخارج امكان دامنزدن به آن را داشته باشند.
درواقع مصدق تصور ميكرد طرف جنگ او فقط انگليس است و لذا آن كشور بهزودي ناچار خواهد شد به قانون نهمادهاي او تن دهد؛ در حاليكه امپرياليسم يك نظام جهاني درهمپيچيده و غيرقابلتفكيك است؛ بهطوريكه نميتوان با انگليس دوست بود، اما با آمريكا جنگيد يا برعكس. اگر ترومن در مقابل دكتر مصدق از خود نرمش نشان داد، در جهت رضايت و تامين استقلال ايران نبود، بلكه او از اين طريق ميخواست از انگليس امتياز بگيرد و قدرت انحصاري بريتانيا بر حوزههاي نفتي ايران را به نفع خود بشكند. لذا گرچه اقدام دكتر مصدق فيحدنفسه قابلستايش و تقدير بود و گفتههاي وي در حضور نمايندگان دوره هفدهم در منزلش مبنيبراينكه هر كشوري كه بخواهد از زير سلطه استعمار رها شود و به استقلال و حاكميت ملي دست يابد، راه پر پيچوخمي در پيش دارد و ناچار است سختيها را تحمل كند نيز كاملا صحيح بود، اما بدون شك بخش بسيار مهمي از سياستمداري نيز انعطافپذيري است؛ درحاليكه اظهارات اوليه مصدق در شروع مبارزاتش عليه انگليس با سخنان او در واپسين روزهاي صدارتش تفاوت چنداني نداشت و مردم و مجلس هيچگونه آثاري از گشايش و بهبود شرايط طي دو سالونيم حكومت وي مشاهده نكردند. مصدق به اتكا چهل يا پنجاه نماينده جبهه ملي در مجلس و عامه مردم طرفدار خود كه قاعدتا درك سياسي ضعيفي حداقل نسبت به روند سياست بينالمللي داشتند، روي انتظارات خود در مقابل انگليس پافشاري ميكرد.
اين پافشاري بهحدي فراتر از حد معمول ادامه يافت كه ميان نزديكان او نيز اختلاف بروز كرد و مردم نيز رفتهرفته از كنار او پراكنده شدند. در اوج محبوبيت دكتر مصدق، مجلس سنا هيچوقت نميتوانست به خود اجازه دهد كه نخستوزير را استيضاح كند، اما اين كار در اواخر سال1330 صورت گرفت.
درحاليكه دكتر مصدق ميتوانست براي فرار از اتهامات امروزي و دوريجستن از اتهام خودمحوري و خودخواهي، موضوع نفت را پس از شكست كامل مذاكرات به عهده مجلس شوراي ملي گذارد تا مجلس بهعنوان تجليگاه اراده ملت درخصوص چگونگي حل بحران نفتي تصميم گيرد، اما متاسفانه هركس كوچكترين تمايلي به اتخاذ سياست نرمش در اين مساله از خود نشان ميداد، از سوي او به وطنفروشي و وابسته به اجنبي بودن متهم ميشد. دكتر مصدق كه خود از سوي نمايندگان مجلس براي تصدي نخستوزيري انتخاب شده بود، از شاه تصدي وزارت جنگ را درخواست ميكرد، اما وقتي با پاسخ منفي روبهرو شد در روز بيستوپنجم تيرماه1331 استعفاي خود را تقديم شاه كرد و در روز بيستوهفتم تير فرمان نخستوزيري احمد قوام (قوامالسلطنه) صادر گرديد.
اين واقعه نزديك به دو حادثه سياسي مهم ديگر رخ داد: يكي پيروزي حزب محافظهكار و نخستوزيري مجدد چرچيل؛ يعني شخصي كه شديدا ضدكمونيست و معتقد بود در صورت مماشات با دكتر مصدق حزب توده قويتر و زمينه نفوذ شوروي در ايران براي كسب امتياز نفت شمال بيشتر خواهد شد و ديگراينكه در آمريكا نيز حزب جمهوريخواه با سركارآمدن يك ژنرال جنگ جهاني دوم ــ آيزنهاور به جاي ترومن ــ رياست جمهوري را دراختيار گرفت. اين دو حزب معمولا در مسائل بينالمللي ديدگاههايي نزديك بههم دارند و لذا اين دو حادثه قطعا به زيان دكتر مصدق تمام شد.
چرچيل در نخستين اقدام، كليه داراييهاي ايران نزد بانكهاي انگليس را توقيف كرد و فروش لوازم و تجهيزات نفتي به ايران را، چه از سوي كشورش و چه از سوي دولتهاي دوست، ممنوع نمود. او به كاركنان انگليسي و تمام اتباع دولتهاي مشتركالمنافع و از جمله استراليا و كانادا ــ كه همچنان در زمينه استخراج نفت با ايران همكاري ميكردند ــ اطلاع داد كه دريافتي آنان از ايران قابل تبديل به پوند نخواهد بود؛ علاوهبراين، پرداخت وام بيستوپنجميليوني بانك صادرات ــ واردات آمريكا به ايران نيز با توطئه و دسيسه انگليس مسكوت ماند.
انگلستان پس از تحريم نفتي ايران به تمام دولتها و از جمله به شوروي اعلام كرد كه چون تاسيسات و تجهيزات و سرمايهها متعلق به اين كشور است و ايران به طور غيرقانوني اقدام به مصادره اين اموال نموده، لذا هر دولتي كه به خريد نفت ايران اقدام كند، عليه او تحريم اقتصادي اعمال خواهد شد.
در پي اين تحريم، دكتر مصدق «اقتصاد بدون نفت» را به اجرا گذاشت و سياست رياضت اقتصادي را در پيش گرفت؛ كه همزمان امواج نارضايتي عمومي نيز گسترش يافت؛ بهطوريكه حقوق كارمندان كاهش يافت، هزينههاي تشريفاتي از جمله ماموريتهاي داخلي و خارجي و پرداخت هر نوع اضافهكار ممنوع گرديد، طرحهاي عمراني متوقف شد. علاوه بر اين، مصدق ناچار شد به بانك مركزي دستور دهد تا به چاپ اسكناس اقدام كند. با اين حال، تمام اين اقدامات گرچه فشار اقتصادي بر دكتر مصدق را افزايش داد، اما موجب سقوط او نشد.