سیاست ایران در قبال کردستان عراق

سخن آنست که علیرغم وجود تفاوتها در عملکرد سیاست خارجی ایران طی دو دوره مورد نظر ، می توان به نوعی پیوستگی نیز در سیاست ایران برخورد که از الزامات منافع ملی برمی خیزد، و از این جهت، قرابت فرهنگی و نیز همسویی سیاسی میان ایران و کردهای عراق را در نهایت تحت الشعاع نگرانیهای ناشی از تغییر در مرزهای ملی به رسمیت شناخته شده منطقه قرار می دهد. سرفصلهای بحث عبارتند از: قرن درگیری کردها در عراق، ایران و عراق: از هم پیمانی تا طولانی ترین جنگ قرن، سیاست کمک و امتیاز در دهه 1970، بیم و انتظار در دهه 1990، و سخن پایانی.
دولتها به دلایل مختلف نسبت به آنچه که در محیط سیاسی و امنیتی آنها می گذرد، حساس هستند و این موضوع به ویژه برای دولتهایی که به عنوان «قدرت منطقه ای» شناخته شده و ایفای نقش می کنند، اهمیت بسیار دارد. جمهوری اسلامی ایران که از تمام ویژگیهای مادی و معنوی یک قدرت منطقه ای برخوردار است، طبیعتاً نمی تواند در قبال تحولاتی که در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز، خلیج فارس، و خاورمیانه می گذرد، بی تفاوت بماند. این دغدغه از مجموعه عواملی همانند نگرانیهای امنیت ملی در قبال مداخلات امریکا و اسرائیل و محاصره جغرافیایی ایران، مشارکت در تامین صلح و ثبات منطقه ای، حضور فعال در حوزه فرهنگی و تمدنی خود، و از همه مهمتر رسالت انقلاب اسلامی در احیای هویت مذهبی ملل مسلمان و کوشش برای ممانعت از سلطه قدرتهای بیگانه بر می خیزد. از این رو، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در رابطه با بحرانهای سیاسی ـ نظامی در کشورهای افغانستان ، تاجیکستان ، آذربایجان – ارمنستان و عراق درگیر بوده است، و در میان این بحرانها، مسائل عراق و به ویژه تحولات یک دهه اخیر در شمال و جنوب آن کشور برجستگی خاصی یافته است.
پیشینه درگیری ایران در مسائل کردستان عراق به اوایل دهه 1970 میلادی ـ زمانی که دولت ایران در حمایت از کردها به مبارزه با رژیم بعث پرداخت ـ برمی گردد. اما تفاوتهای مهمی در عملکرد سیاست خارجی ایران طی این دو مقطع وجود دارد. هدف اصلی این نوشتار بررسی مقایسه ای سیاست خارجی ایران در این دو دوره، به منظور درک و تبیین علل و عوامل اساسی تاثیرگذار بر آن است. در واقع، می خواهیم به این موضوع بپردازیم که آیا سیاست منطقه ای ایران در دو دوره موردنظر در قبال مسائل کردها از نوعی تداوم و پیوستگی برخودار بوده، یا اینکه در آن تفاوت وجود دارد.
ادعایی که در این نوشتار شده آن است که محیط بین المللی ، منطقه ای و داخلی متفاوت، سیاست خارجی ایران را در دو دوره مورد نظر با دو وضعیت متفاوت مواجه نموده است. برخلاف دهه 1970، اینک ابتکار عمل در مسائل کردستان و کل عراق کمتر در دست ایران است و اساساً مسئله عراق یک «پروژه امریکایی» محسوب می شود که تلاش می کند آن را در راستای منافع خود و هم پیمانانش شکل دهد. در عین حال مسئله مشترک در هر دو برهه برای ایران، تاکید بر پکپارچگی عراق است.
برای این منظور، ابتدا تاریخچه ای از مساله کردها در عراق بیان شده، سپس پیشینه روابط دو کشور ایران و عراق مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین، سیاستهای ایران در دو برهه زمانی دهه 1970 با عنوان سیاست کمک و امتیاز و دهه 1990 با عنوان بیم و انتظار مطرح شده و در پایان نیز به ارائه یک جمع بندی پرداخته خواهد شد. قرن درگیری کردها در عراق کردها به عنوان چهارمین گروه قومی خاورمیانه، بویژه از جهت منازعات منطقه، توجه زیادی را به خود جلب کرده اند اما در حال حاضر این کردهای عراق هستند که با ایجاد یک موجودیت خودمختار، به مهمترین بحران قومی منطقه تبدیل شده اند. علت را بایستی علاوه بر سیاستهای سرکوب حزب بعث، در نسبت جمعیت کردهای عراق (درمقایسه با سایر کشورهای منطقه) (2) و ساختار قومی کشور عراق دید.  اساساً مسئله کرد در عراق، با پیدایش این کشور ارتباط دارد. از زمانی که در پایان قرن نوزدهم، ناسیونالیسم و مدل ملت ـ کشوری از اروپا فراتر آمده و در سایر نقاط جهان مطرح گردید، روشنفکران با پیشینه های قومی متفاوت، در چارچوب امپراطوری عثمانی نیز به اقتباس این مدل پرداختند. مهمترین گروههای قومی که در قلمرو امپراطوری عثمانی (به غیر از قلمرو آن در اروپا و افریقا) مدعی ایجاد ملت شدند، ترکها ، عربها، کردها و ارامنه بودند.(3) با فروپاشی امپراطوری فوق در جریان جنگ جهانی اول، دولتهای مختلفی در خاورمیانه پدیدار گردید در اصول چهارده گانه ویلسون به کشورهای مستقل ارمنستان ، عربستان و کردستان اشاره گردید و بخش سوم پیمان سور 1920 (1299 ه. ش) که از سوی قدرتهای متفق با دولت قسطنطنیه به امضاء رسید، به بخش کردستان موسوم شد و بنا بود که این کشور شامل بیشتر کردستان سابق عثمانی (کردستان عراق، ترکیه و سوریه) باشد و مرز آن با ارمنستان، بعدها توسط یک کمیسیون بین المللی معین شود.
مادة 64 پیمان با این قرار پایان می پذیرفت که «به کردهایی که قلمرو امپراطوری عثمانی زندگی می کنند، باید اختیار پیوستن به دولت مستقل کرد داده شود». اما میان سیاستی که لندن در پیمان سور دنبال کرده بود با سیاستی که عملاً در سالهای بعد در خاورمیانه پیش گرفت تضاد و تناقض بود. در اوت سال 1921 (1300 ه. ش) سرپرسی کاکس، نماینده عالی بریتانیا در بغداد، در پی یک همه پرسی، امیرفیصل را که خود عراقی نبود بر تخت سلطنت نشاند و سپس ولایت موصل(4) را نیز به قلمرو آن افزود. از طرف دیگر پیروزیهای مصطفی کمال نیز موجب گردید تا در سال 1923 (1302 ه. ش) قرارداد دیگری به نام پیمان لوزان منعقد شود. این قرارداد، حل مسئله کردها را موکول به کمیسیون تحقیق جامعه ملل می کرد. از طرفی پیروزی کمال موجب شد تا مسئله کردها دیگر صرفاً به ولایت موصل محدود شود. کمیسیون تحقیق تا مارس 1925 از ولایت موصل بازدید کرد و گزارش داد که «کردها نه ترک و نه عرب، بلکه به زبان آریایی سخن می گویند و جهت و راستای احساس قومی آنها مشخصاً کردی است.»(5)
به هرحال، از همان ابتدای تشکیل دولت عراق، جنگ کرد و عرب آغاز گردید و طی سه دوره 1925 –1915، 1975-1965 و 1991-1980 شدت گرفت. البته تا زمانی که حکومت عراق سلطنتی بود، کردها عملاً خودمختار بودند، اما با کودتای 1958 (1337 ه. ش) عبدالکریم قاسم و ایجاد جمهوری عراق، و تلاش بغداد برای کنترل استانهای کردنشین رویاروییها جدیتر شد و هرچند که به موجب قانون اساسی جدید عراق در سال 1960 (1339 ه.ش) حقوق ملی کردها به رسمیت شناخته شد، اما در عمل، اوضاع تفاوت چندانی با گذشته نداشت.(6)
به هر حال، تاریخ و پیشینه، فرهنگ و سنتهای قدیمی، زبان و نژاد و قومیت از جمله موضوعاتی هستند که کردها را از اعراب در عراق جدا ساخته اند و به نظر می رسد تا زمانی که هویت کرد و عرب مطرح است، این جدایی و رویارویی وجود خواهد داشت.
ایران و عراق: از هم پیمانی تا طولانی ترین جنگ قرن
گفته شد که در سال 1920 (1299 ه.ش) واحد جدیدی به نام «دولت عراق» در خاورمیانه پدیدار گشت . اما دولت ایران حاضر نشد که پادشاهی عراق را به رسمیت بشناسد. در مورد علت استنکاف تهران از این امر، دو عامل ذکر شده است. نخست آنکه، تسلط بریتانیا بر عراق، که از طریق موافقتنامة قیمومیت و زیر نظر جامعه ملل اعمال شده بود، از نظر ایرانیان قابل پذیرش نبود. آنها عراق را یکی دیگر از قرارگاههای استعمار بریتانیا و تهدیدی بر حاکمیت ایران تلقی می کردند. به علاوه، مهاجرت علماء شیعه، که مخالف قیمومیت بریتانیا بر عراق بودند، از شهرهای مقدس کربلا و نجف به ایران، تیرگی روابط دو کشور (و همچنین با بریتانیا) را در پی داشت. در واقع، چنین به نظر می آید که در این زمان دولت ایران از سوی بخشی از علماء ـ که بیشتر به خاطر مسائله مذهبی ـ مخالف با شناسایی هر آنچه که نزدیک به قیمومیت اجانب بر مناطقی باشد که شهرهای مقدس کربلا و نجف را در بر می گرفت، بسیار تحت فشار بود.(7)
مسئله دوم، مشکل موقعیت تعداد زیادی از ابتاع ایران بود که در عراق زندگی می کردند. بنابه معاهده اقامت انگلیس و عراق مورخ 25 مارس 1924 (5 فروردین 1303)، برای اتباع کشورهای اروپایی و ایالت متحده و ایام سلطه عثمانی از مزایای حقوقی کاپیتولاسیون برخوردار بودند. همان حقوق محفوظ ماند. ایران که در ایام گذشته از نوعی مزایای کاپیتولاسیون برخوردار بود، اینک که از این مزایا محروم گشته بود و از لحاظ وجهه و از نقطه نظر منافع، تعداد قابل توجهی از اتباعش در آن کشور بودند، خود را مغبون احساس می کرد. همچنین مناقشات و تنشهای مرزی دو کشور در جریان بود، و تنها پس از لغو معاهده حقوقی سال 1924 عراق و انگلیس، (و آغاز مذاکرات دو کشور برای حل و فصل مسائل مرزی)، دولت ایران در آوریل سال 1929 (فروردین 1308) عراق را به رسمیت شناخت.(8)
از آن زمان به بعد روابط دو کشور فراز و نشیبهای زیادی داشت و عراق یکی از پردردسرترین همسایگان برای ایران بوده است.
معمولاً روابط هر کشور با همسایگانش در قالب یکی از اشکال ارتباطی همزیستی مسالمت آمیز، هم پیمانی،(9) اقماری،(10) و رقابت و منازعه(11) قابل بررسی است ، و تحقق هر یک از این اشکال و وضعیتها قبل از هرچیز به قدرت دو کشور در سطح منطقه ای و جهانی مربوط است.
در مورد روابط دو کشور ایران و عراق می توان دوره هایی را به صورت زیر برشمرد:
الف) دورة روابط مبتنی بر هم زیستی و هم پیمانی نسبی: از زمان قیمومیت انگلیس بر عراق (1920)، و سپس استقلال آن کشور در سال 1932، تا پایان عمر حکومت پادشاهی در سال 1958، به خاطر نفوذ انگلستان در منطقه، روابط دو کشور چه در قالب پیمان سعدآباد و چه پیمان بغداد و یا حتی خارج از آن، بیشتر دوستانه بوده است. هرچند که در این دوره هم اختلافات مرزی گاه و بیگاه رخ می داد، اما معمولاً بدون درگیری مهمی حل می شد.
ب) دورة رقابت و جنگ: پس از کودتای سال 1958، روابط دو کشور وارد دوره ای از رقابتهای جدی شد که ابتدا (68-1958) این رقابت محدودتر و سپس با آغاز حکومت بعث (88-1968) وارد دورة منازعه و جنگ گردید، و از سال 1988 به بعد تاکنون وضعیت نه جنگ و نه صلح حاکم شده است.
در این دوره مسائل مختلفی در روابط دو کشور مطرح بوده است. روابط نزدیک دولتهای عراقی پس از کودتا با شوروی و ورود ناوگان شوروی در حمایت از آنها به خلیج فارس و نگرانی دولت ایران، سیاستهای تندروانه آنها در سطح منطقه و تضاد ماهیتی با نظامهای پادشاهی از جمله در ایران، سیاستهای گسترش طلبانه سرزمینی در قبال کویت و ایران (طرح مسئله اروندرود و ادعاها در مورد خوزستان)، ایجاد درگیریهای نظامی در سالهای 1339 و 1352 و از همه مهمتر تجاوز به سرزمین ایران در سال 1359 و 8 سال جنگ تحمیلی، و بالاخره مسئله کردها در عراق در شمار آن مسائل می باشد.(12)
هدف ما پرداختن به همه این مسائل نیست، بلکه برآنیم تا سیاست ایران را در قبال مسئله کردها در دو مقطع دهه 1970 و 1990 مقایسه کنیم.
کمک و امتیاز: ایران و کردها در دهه 1970
سیاست ایران در قبال مسئله کردها طی سالهای 1970 تا 1975 از پیچیدگی خاصی برخوردار است. در این قسمت تلاش شده است که با توجه به قضیه کردها در شمال عراق، موضوع کمکهای ایران به آنها را با توجه به عوامل بین المللی، منطقه ای و داخلی مورد بررسی و تحلیل قرار بدهیم.
با کودتای سال 1337 (1958) در عراق، مسائل قومی در این کشور وارد مرحله جدیدی شد. علی رغم خوشبینی های حاصله از کودتای قاسم در مورد حقوق ملی کردها در عراق، ماهیت نظام او با توجه به تاکیدش بر ناسیونالیسم عربی، آتش دشمنی کردها را شعله ور ساخت که در طول یک دهه بعد تداوم یافت. اما با کودتای حزب بعث، موج جدیدی از درگیریها آغاز شد. این درگیریها با گفتگوهای محرمانه میان دولت و بارزانی به موافقتنامة مارس 1970 منتهی شد که براساس آن قرار بود:
ـ «موجودیت ملت کرد» به رسمیت شناخته شود.
ـ برای توسعه فرهنگ کرد «چارچوب اداری خاصی» به وجود آمده و زبان کردی را به عنوان وسیله آموزش، در مدارس و مؤسسات و دانشگاهها و دانشکده های تربیت معلم و افسری معمول گردد.
همچنین مقرر گردید که قانون اساسی عراق از جهات زیر اصلاح شود:
ـ مردم عراق مرکب از دو ملت کرد و عرب است.
ـ یکی از معاونان رئیس جمهوری، کرد باشد.
ـ کردستان از نظر داخلی خودمختاری باشد.(13)
در 17 ژوئیه ، دولت عراق قانون اساسی موقت جدید را اعلام کرد، اما این قانون حاوی اصلاحات پیش بینی شده در ماده 10 موافقتنامه نبود. ماده مربوط به کردها بر وظایف آنها تاکید داشت اما در مورد حقوقشان مبهم مانده بود. سیاست عربی کردن مناطق کردنشین آغاز شد. این سیاست عمدتاً در کرکوک و خانقین و موصل (اطراف چاههای نفت) رواج یافت. همچنین در اواخر سپتامبر 1971 واقعه تازه ای رخ داد: دولت عراق در واکنش به اعاده مجدد جزایر خلیج فارس از سوی ایران، حدود 50000 نفر از مردم کرد شیعه (اکراد فیلی) را که در خانقین و مناطق مجاور آن ساکن بودند، اخراج نمود.
درگیری میان کردها و ارتش بعث که به جنگ پنجم کردستان معروف شد بار دیگر آغاز گردید و در این جنگ که گفته می شود یکی از خونین ترین جنگها در کردستان بوده است، کمکهای ایران به کردها آنچنان عرصه را بر دولت عراق تنگ نمود که صدام حسین به شکست ارتش خود اعتراف نمود.(14)
در مورد کمکهای نظامی ایران به کردها، اسداله علم در خاطرات خود به حضور سربازان ایرانی در جبهه جنگ با ارتش عراق اشاره کرده است.(15) حسین فردوست نیز به ارسال یک فرستنده رادیویی قوی برای حزب دمکرات کردستان اشاره دارد.(16)
جیمزبیل در این رابطه می نویسد:
«رئیس جمهوری نیکسون ، جان کانالی را به ایران فرستاد تا به اطلاع شاه برساند که امریکا از نقشه او در حمایت از کردها پشتیبانی می کند. در فاصله سالهای 1972 (1351) تا 1975 (1354)، مبلغ 16 میلیون دلار از بودجه سیا در این راه صرف شد. ایران نیز مقدار زیادی کمک نظامی به کردها می داد ».(17)
هنری کسینجر نیز در این رابطه مدعی است که «دو لشکر ایرانی در حمایت از کردها فعال بود و دخالت داشت و نیز 300 میلیون دلار از طرف شاه برای این منظور خرج شد.»(18)
از نظر عصمت شریف وانلی که کتابش با مقدمه نویسندگان مشهور ژرار شالیان و ماکسیم رودنسون به چاپ رسیده، علت روی آوردن ملامصطفی بارزانی رهبر کردها به شاه، قرارداد 1972 شوروی و عراق بود. در گزارش پایک به کنگره امریکا در مورد فعالیتهای سیا، که در 19 ژانویه 1976 ارائه شد آمده است که «بارزانی به هیچ وجه به شاه اعتماد نداشت»، آنچه که باعث همکاری بارزانی با شاه گردید، اعتماد به قول رئیس جمهور امریکا بود. در واقع شاه هیچ نیازی به پول 16 میلیون دلاری امریکا نداشت، و این صرفاً برای جلب نظر بارزانی بود. گزارش پایک می افزاید که «نه امریکا و نه شاه خواهان پیروزی کردها نبودند، هدف تحلیل توان نظامی عراق بود.»(19)
در این دوره منافع اسرائیل هم مطرح بود و آنها نیز در حمایت شاه از کردها دخیل بودند. جنگهای 1967 و 1973 اسرائیل با اعراب، مسئله کردها و تحلیل توان عراق را به موضوعی دلچسب برای اسرائیل تبدیل نموده بود.(20)
به طور کلی، می توان سیاست خارجی ایران در این دوره و بویژه در قبال کردهای عراق که متاثر از یکسری عوامل بین المللی، منطقه ای و داخلی بوده را اینگونه تحلیل کرد.
مهمترین عوامل بین المللی موثر بر سیاست خارجی ایران در دهه 1970 میلادی عبارتند از: خروج نیروهای نظامی انگلیس از شرق کانال سوئز (و خلیج فارس) ، دکترین نیکسون و سیاست دوستونی، بازگذاشتن دست شاه در خریدهای تسلیحاتی، و افزایش قیمت نفت.
ایران در سالهای دهه 1960 فقط یک حلقه در زنجیر دفاعی امریکا در برابر بلوک کمونیست بشمار می رفت، اما در سالهای دهه 1970، بویژه با خروج نیروهای نظامی انگلیس از منطقه به صورت متحد ممتاز ایالات متحد امریکا در آمد. قدرت نمایی شاه کمک زیادی به اجرای دکترین نیکسون می کرد زیرا کاملاً با نظریات نیکسون مطابقت داشت.(21)
بنابراین، امریکا امنیت خلیج فارس را در درجه اول به ایران و سپس به عربستان سعودی واگذار کرد و به ایران اجازه داد هرگونه و هر مقدار سلاح غیرهسته ای را که مایل باشد به دست آورد. مهمترین تحولاتی که باعث چنین تغییر سیاستی شد، دکترین نیکسون، تنش زدایی بین دو ابرقدرت ، و بالاخره افزایش بهای نفت بود.
در آذر 1350 که انگلستان نیروهایش را از خلیج فارس بیرون برد، امریکائیها در جنگ ویتنام گرفتار بودند و برایشان دشوار بود که جای انگلیسیها را پرکنند. به این جهت سیاستی را پیش گرفتند که نیکسون آن را «سیاست دوپایه» می نامید، یعنی با ارسال کمکهای نظامی فراوان دو قدرت محلی ایران و عربستان را مامور حفظ امنیت خلیج فارس نمودند. براساس همین سیاست بود که نیروهای نظامی ایران به طور جدی در خلیج فارس حضور یافته و به قابوس، سلطان جدید عمان در سرکوبی شورشیان ظفار یاری رساندند.(22)
در راستای نظام بین المللی و منافع جهانی امریکا، سیاست خارجی شاه خدمات دیگری را نیز برای آن فراهم کرده بود. به قول نیکسون ،«شاه حاضر نشده بود در تحریم نفتی اعراب شرکت کند، و همچنان به روابطش با اسرائیل ادامه می داد و نفت مورد نیاز دولت یهود و ناوگان ششم امریکا در مدیترانه را تامین می کرد . او با تمرکز نیروهایش در مرزهای عراق و ارسال کمکهای محرمانه به شورشیان کرد، ارتش عراق را در جایش میخکوب کرده و مانع شده بود که دولت عراق در جنگ اکتبر نقش مهمی ایفا کند».(23)
در سطح منطقه خاورمیانه و خلیج فارس نیز عواملی وجود داشتند که بر سیاست خارجی ایران اثر داشتند. مرگ جمال عبدالناصر و ادعاهای رهبران عراق در مورد رهبری اعراب، کودتای سرهنگ قذافی در لیبی در اول سپتامبر 1969 (10 شهریور 1348) و تلاش جمعی کشورهای عرب در مقابل اسرائیل و نیز امریکا (مثل تحریم نفتی) از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر سیاستهای شاه در مورد منطقه بود.(24)
در درون نظام سیاسی، شخص شاه همه کاره سیاست خارجی بود. نخست وزیر و وزرای خارجه صرفاً فرمانبر او بودند.(25) بسیاری از اقدامات او عمدتاً ناشی از بلندپروازیهای او بود: بلندپروازی برای تبدیل ایران به یک ابرقدرت منطقه ای، افزایش حریم امنیتی کشور و کمک به دوستان خارجی. وی در نطق خود در نخستین جلسه برنامه عمرانی پنجم در تخت جمشید به تاریخ 15 آبان 1351 گفت:
« سه سال پیش ما از حدود دفاع خلیج فارس تخیلمان تجاوز نمی کرد ولی امروز نه تنها به بحر عمان و به سواحل ایران تا گواتر اجباراً توجه داریم بلکه چون آبهای دریای عمان به سایر آبها و اقیانوسها متصل است و از آنجا که روی آب مرز نکشیده اند، این است که مسئولیت ما بکلی دگرگون شده است و به قسمتهایی از مملکت باید توجه کنیم که سابق اصلاً فکر آن را نمی کردیم و جبهه هایی برای ما باز شده که در سابق نبود.»(26)
شاه همچنین در جای دیگری می گوید:
«دیگر حریم امنیت ما خلیج فارس نیست بلکه اقیانوس هند است.»(27)
تحریکات دولت عراق نیز شرایط را برای سیاست خارجی ایران دگرگون نمود. از نظر ایران، بهترین وضعیت ایجاد شده بود تا به مشکل اروندرود خاتمه دهد. لذا مسئله کردهای عراق از این جهت نیز به موضوعی اساسی برای شاه تبدیل شد.(28) شرایط بین المللی و منطقه ای مساعد، به علاوه زمینه مناسب داخلی در سایه خریدهای تسلیحاتی کلان، و دارا بودن یک ارتش قدرتمند همگی از عواملی بودند که شاه را در اتخاذ تصمیم برای کمک به کردها تشویق نمودند.
به طور کلی، شاه از این مسئله چند استفاده برد، یکی میخکوب کردن ارتش عراق و بدینوسیله جلب نظر مساعدتر اسرائیل نسبت به رژیم خود. دوم، تضعیف یکی از دوستان شوروی و جلب نظر مساعدتر امریکا، سوم گرفتن امتیاز در اروندرود بوسیله قرارداد 1975 الجزیره و همه اینها بیشتر به مدد شرایط مساعد بین المللی بود. جالب است که کنار آمدن شاه و صدام به دنبال کنفرانس سران آمریکا و شوروی (فورد و برژنف) در 1974، و چهار ماه پس از حل مسئله ویتنام و خروج امریکا از سایگون بود.
با توجه به آنچه که گفته شد، به نظر می رسد برای تبیین سیاست خارجی ایران در قبال کردهای عراق در این دوره ، سیاست بین المللی در خاورمیانه اصلی ترین عامل می باشد.
بیم و انتظار : دهه 1990
به دنبال بحران کویت و شکست ارتش بعث از نیروهای متحدین، مردم عراق علیه دولت شورش نمودند. این شورش بنابه اعتقاد برخی تحلیلگران با نظر مساعد امریکا و متحدین از طرف ارتش عراق سرکوب شد و میلیونها نفر آواره در پی داشت که از مرزهای عراق گریخته و وارد خاک ایران شدند. شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامة شماره 688 با اشاره به برنامه های دول ایران، فرانسه و ترکیه، سرکوب مردم را به عنوان تهدید صلح و امنیت بین المللی دانسته و از کشورها خواست که به مردم عراق کمک کنند. قطعنامه شورای امنیت فرصت را برای دخالت نیروهای امریکا، انگلیس و فرانسه و مهیا نموده و آنها شمال و جنوب عراق را به عنوان منطقه ممنوعه پروازی(29) و نیز منطقه امن(30) اعلام نموده و به حمایت از مردم پرداختند.(31)
متعاقب این اقدامات، کردها در سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک ـ یعنی مناطقی که در دهه 1970 از سوی دولت عراق به عنوان قلمرو خودمختار شناخته شده بود ـ با برگزاری انتخابات آزاد مجلس ملی خود را تشکیل دادند. همچنین ، در نشست هایی که در دمشق، وین و صلاح الدین (کردستان عراق) با حضور بیشتر مخالفین دولت عراق برگزار شد، «یک عراق فدرالیستی و دموکراتیک» مورد پذیرش معارضین حکومت عراق واقع شد؛ موضوعی که به عنوان یک منشا مشروعیت دولت محلی کرد بدان استناد می شود.(32) از این زمان به بعد، کردها بارها اعلام کرده اند که به دنبال تجزیه عراق نیستند، بلکه به عنوان یک موجودیت فدرال در یک عراق دمکراتیک حضور خواهند داشت.
پس از مدتی میان دو حزب اصلی حاکم در شمال عراق (اتحادیه میهنی و حزب دمکرات) سلسله ای از درگیریها آغاز شد، این درگیریها با وجود سابقه طولانی اختلاف دو گروه(33)، این بار بیشتر در سر کنترل قلمرو و نیز اداره گمرکات مرزی و تقسیم درآمدهای آن بود. اختلافات با تصرف اربیل (مرکز دولت خودمختار کرد و محل پارلمان کردی) به وسیله نیروهای جلال طالبانی تشدید گردید . در نتیجه مذاکرات مختلف میان طرفین، و میانجیگری ایران و کشورهای اروپایی و امریکا، در چند نوبت آتش بس برقرار شد، اما از شهریور سال 1375 بار دیگر آتش منازعه شعله ور شده و سرانجام به عملیات مشترک نیروهای بارزانی و ارتش عراق و تصرف کل مناطق کردستان به وسیله آنها انجامید.(34) مدتی بعد اتحادیه میهنی توانست استان سلیمانیه را پس بگیرد و از آن زمان مذاکرات سران دو حزب با میانجیگری واشنگتن منجر به ثبات نسبی در شمال عراق شده است.

از همان ابتدای تشکیل دولت خودمختار، ترکیه در صدد برآمد تا با حملات مکرر و عمق خاک عراق حزب کارگران کرد (پ. ک. ک) را در فشار گذارد. بسیاری از تحلیلگران عقیده دارند که انگیزه آنکارا از این دست اندازیها، اهمیت استراتژیک و ژئواکونومیک منطقه است، و هر زمان که روابط عراق با غرب دوستانه نبوده (مانند دورة وفاداری عبدالکریم قاسم)، یا دولتهای عراق ضعیف بوده اند (مانند سال 1983 در جریان جنگ ایران و عراق و از سال 1991 به بعد)، ترکیه در صدد اجرای اهداف توسعه طلبانه خود برآمده است.(35)
جمهوری اسلامی ایران ضمن اتخاذ موضع بی طرفی در جنگ متحدین و عراق (91-1990) ، سرکوب مردم را به وسیله نیروهای نظامی بغداد محکوم کرده و پذیرای صدها هزار آواره کرد و شیعه گردید، اما به اقدامات متحدین در شمال عراق (ایجاد منطقه امن و پرواز ممنوع) به دیده تردید نگریسته است.
یران مسئله کردها را در عراق بیشتر در قالب کل عراق می بیند. پیشینه تلخ جنگ و درگیری میان دو کشور و وضعیت فعلی (وضعیت نه جنگ و نه صلح)، موضوع عراق را در ردیف اولویتهای سیاست خارجی ایران قرار می دهد. علی رغم همدردی مردم و دولت ایران با ملت ستمدیده عراق اعم از شیعه، سنی و کرد، بر حفظ تمامیت ارضی آن کشور تاکید شده و این مطلبی است که تقریباً همه دولتهای منطقه (شاید بجز کویت و اسرائیل) در مورد آن اتفاق نظر دارند. اینکه تحولات دهه اخیر منجر به فروپاشی عراق گردد، برای سیاستمداران خاورمیانه سنگین می نماید. مرزهای خاورمیانه عمدتاً محصول پیمانهای سیاسی قدرتهای اروپایی در پایان جنگ جهانی اول هستند و تاکنون نیز بیشتر به کمک آنها نگه داشته شده اند. برای اثبات صحت این مطلب می توان به رخدادهای سالهای 1958، 1968 و 1990 اشاره کرد. البته شکستن این مرزها مسبوق به سابقه بوده، اما فروپاشی در عراق معنای دیگری دارد. حداقل برای دولتهای همسایه آن کشور پذیرش این امر کار آسانی نیست.(36) از این رو، کشورهای منطقه (ایران، ترکیه و سوریه) در واکنش به تحولات شمال عراق طی سالهای دهه 1990 اقدام به برگزاری یک سلسله نشستها با عنوان «اجلاس سه جانبه» نمودند و هفت دوره از این گفتگوها برگزار شده تا موضوع از کنترل آنها خارج نشود.»(37) جدا از اقدامات فوق، ایران واقعیات و مسائل کردستان را پذیرفته و برای حفظ منافع ملی خود اقداماتی را انجام داده است. مهمترین مسائلی که ایران در ارتباط با مناطق شمال عراق با آن روبرو بوده عبارتند از:
1-اقدامات گروههای مخالف ایران در ان مناطق و رخنه به مرزهای ایران.
2-ناامنی و بی ثباتی شمال عراق و تاثیر آن بر ایران.
3-حضور و نفوذ فزاینده قدرتهای غربی و به ویژه امریکا و ترکیه در منطقه کردستان .
در پاسخ به این مسائل، جمهوری اسلامی ایران کوشیده است تا ضمن ارتباط با گروههای کرد شمال عراق، فعالیت مخالفین خود را محدود نماید، به طوری که اتحادیه میهنی کردستان پذیرفته است که پایگاههای مخالفین ایران را از منطقه تحت کنترل خود تعطیل نماید. برای جلوگیری از ناامنی در منطقه، ایران به میانجیگری میان دو رقیب عمده کرد پرداخته است. ناامنی و جنگ در کردستان عراق به دلایل مختلف به ضرر ایران است. این ناامنیها در درجه اول موجب آزار و رنج مردم مسلمان آن دیار ـ که از نظر قومی و زبانی ایرانی هستند ـ می شود، سپس با ناامن شدن منطقه، مرزهای ایران نیز لطمه دیده و بالاخره اینکه بهانه ای برای مداخله و حضور قدرتهای خارجی می گردد.
با توجه به اینکه تنها راه ارتباط اتحادیه میهنی کردستان عراق با جهان خارج، خاک ایران است (قلمرو قدرت اتحادیه میهنی از شمال و غرب به قلمرو بارزانی ها، و از جنوب به قلمرو صدام محدود می شود)، و بخش عمده روابط و مبادلات اقتصادی آنها با ایران است، به طور طبیعی، بیشترین و بهترین رابطه را آن گروه دارد.
یکی از نگرانیهای مهم ایران، حضور و نفوذ قدرتهای غربی و ترکیه در شمال عراق است. تلاش برای جلوگیری از سقوط کل منطقه در دامن آنها، منوط به برقراری ارتباط و حمایت از گروههای مستقل تر در آن دیار است. نگرانی عمده ایران آن است که تحولات در منطقه به شکلی پیش برود که در نهایت منافع امریکا و متحدان منطقه ای آن متحقق شود.
به طور کلی، سیاست امریکا در قبال عراق مراحلی را طی نموده است . در ابتدا به وسیله سیاست مهار تلاش براین بود که قدرت نظامی عراق محدود شود و از طریق تحریمها، مقاومت آن شکسته شود، اما در پائیز سال 1377، طرحی به نام «آزادسازی عراق» به تصویب کنگره رسید که براساس آن دولت موظف به حمایت از گروههای معارض شد تا دولت صدام را سرنگون نموده و یک دولت جدید را بر سر کار آورند.(38)
چنانچه دولت مورد ادعا، بخاطر مدیون دانستن خود به امریکا ، سیاست خصمانه ای در قبال ایران پیش گیرد این وضعیت ، تهدیدی شدید علیه امنیت ملی ایران است. در حال حاضر، علی رغم تلاشهایی که دولت ایران برای نزدیک شدن به کشورهای منطقة خلیج فارس داشته، هنوز هم پیوندهای ایجاد شده در سطحی نیست که بتواند نفوذ ائتلاف امریکا، اسرائیل و ترکیه را در تعادل قرار بدهد، چه برسد به اینکه آنرا خنثی نماید. چنانچه عراق آینده نیز به محور آمریکا ـ اسرائیل ـ ترکیه بپیوندد، کار برای ایران مشکلتر می شود. بدون وجود یک عراق ـ که وضعیت آن در سطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی روشن شده باشد ـ امکان ایجاد موازنه در مقابل قدرت ترکیه و اسرائیل (که از حمایت امریکا نیز برخوردار است)، کار آسانی نیست. یک عراق که مردم مظلوم آن بر سرنوشت خود حاکم باشند و کشورهای منطقه بتوانند به آن اعتماد کنند، به جای ایجاد تهدیدی برای کویت، سوریه و ایران، و ایجاد بهانه برای حضور امریکا در منطقه باشد، به یک امتیاز و فرصت برای امنیت ملی و منطقه ای تبدیل خواهد شد.
در مجموع، این درک جهت گیری سیاست خارجی ج.ا.ایران طی سالهای اخیر در قبال کردستان عراق، نخست باید به سطح تحلیل بین المللی پرداخته شود. براین اساس، درهر گونه اقدام در رابطه با عراق بایستی به نقش امریکا در نظام بین المللی کنونی توجه شود. همچنین محیط بین المللی جدید به خاطر اوجگیری بحرانهای قومی، و موج گسترده ای از استقلال ملتها در آسیای مرکزی، قفقاز، شرق اروپا و حرکت به سمت خودمختاری در مناطق مختلف مثل فیلیپین (میندانائو)، اندونزی (تی مور شرقی)، روسیه (چچن)، هند (کشمیر) و انگلستان (ولزواسکاتلند) ، دچار تحولات اساسی شده است. این محیط جدید حساسیت ویژه ای به اقدامات و رفتارهای سیاست خارجی ایران می دهد.
در سطح منطقه، طی سالهای اخیر، برخلاف دهه 1970 که ایران تنها بازیگر فعال و ژاندارم امریکا در منطقه بود، بازیگران دیگری چون امریکا، انگیس، فرانسه، ترکیه و اسرائیل حضور دارند و مسائل عراق را تحت تاثیر قرار می دهند، و همانگونه که گفته شد، تلاش گسترده ای در جریان است تا موقعیت و منزلت ایران و سوریه در منطقه منزوی شود.
و بالاخره اینکه، در بعد داخلی نیز سیاست خارجی ایران عمدتاً متاثر از روندهای داخلی است، و تصمیمات محصول مکانیسمهای جمعی می باشد. این موضوع، ویژگی متفاوتی را ـ به نسبت آنچه که در دهه 1970 در مورد سیاستگزاری خارجی ایران وجود داشت ـ به اقدامات جدید می دهد.
سخن پایانی
محیط و شرایط بین المللی، منطقه ای و داخلی متفاوت، عملکرد سیاست خارجی ایران را در دو دهه 1970 و 1990 متاثر ساخته است، اما با وجود این، هم تفاوتهایی در این ارتباط قابل درک است و هم اینکه نقاط مشترکی یافت می شود.
در دهه 1970، سیاست خارجی ایران با برخورداری از حمایت امریکا و موقعیت و منزلت منطقه ای مناسب مشترک خود و ابرقدرت حامی، سیاست کمک به کردها را پیش گرفت و سپس با اخذ امتیاز از دولت عراق ، مصالحه سیاسی با بغداد را پذیرفت. اما در دوره اخیر، هم شرایط و محیط بین المللی و هم وضعیت منطقه چندان مساعد نیست و تلاشهای جمهوری اسلامی ایران برای تنش زدایی در سطح جهان، علی رغم برخی موفقیتها، هنوز نتوانسته است در عرصه عمل دستاورد سیاسی ملموسی در ارتباط با منطقه کسب نماید. از این رو، شکل گیری و رقم خوردن آینده عراق بدون رعایت منافع ایران، یک نگرانی اساسی در میان دست اندرکاران سیاست خارجی در تهران می باشد. ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای، و به عنوان کانون ارتباط مناطق خاورمیانه و خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز، و جنوب آسیا ، با وجود گشایش محیطی به مدد فروپاشی شوروی، و سیاست تنش زدایی رئیس جمهور جدید، از ناحیه افغانستان و عراق احساس نگرانی می کند. تداوم وضع موجود در مورد این دو کشور چندان مطلوب نیست، اما اگر روند تحولات هدایت شده از خارج، آن را به سوی وضع نامطلوب تری هدایت کند، آنگاه جمهوری اسلامی ایران خود را در محیط امنیتی خطرناکتری خواهد یافت.
پیوستگی مهم سیاست خارجی ایران در دوره مورد بحث، تاکید بر تمامیت ارضی و یکپارچگی عراق است و ایران حاضر نیست که عراق دچار تجزیه شود، چرا که از نظر دولتمردان تهران، با توجه به نقش بازیگران بین المللی دیگر، و نیز ناپایدارشدن مرزهای رسمی در منطقه، پیامدهای آن در پرده ابهام قرار دارد.
 
پاورقی ها
(1) آقای جهانگیر کرمی عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین (ع) می باشند.
(2) حدود 25 درصد از جمعیت عراق را کردها تشکیل می دهند و بخش عمده ای از سرزمینهای حاصلخیز کشور در قلمرو مناطق آنهاست. به نقل از منبع زیر:
ـ کندان و دیگران، کردها، ترجمه ابراهیم یونسی، (تهران: نشر روزبهان، 1370)، صفحات 177 تا 180.
(3) Ann – Catrin Emanuelson. Chasing The Rainbow : Economic & Social Constraints Facing Kurdish National Aspirations in Iraq , The International Journal Of Kurdish Studies, Vol8, Nos.1-2,1995,p.111.
(4) در دورة امپراتوری عثمانی به جای عراق فعلی سه ایالات جداگانه به نامهای موصل، بغداد و بصره وجود داشت.
(5) کندال، همان منبع، ص 181.
(6) برای مطالعه بیشتر ر.ک:
-Ofra Bengio, The Challenge to the Territorial Integrity Of Iraq
,Survivat, Summer 1995.
-Iraq : A Country Study, ed by H.C. Metz, (Washington D.C., 1990).
-O.Bengio,Middle East Contemporary Survey: Iraq, (Boulder: Westview Preww, 1990).
(7) ملک الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، (تهران : انتشارات امیرکبیر، 1357)، ص 325.
(8) علی اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، (تهران: انتشارات پروین و معین ، 1372)، صص 9-177.
(9) وجود یک پیمان نظامی یا سیاسی و یا اتحاد ضمنی، اعم از پیمان دو جانبه، چندجانبه و یا در پیوند با قدرتهای بزرگ جهانی.
(10) وابستگی یکی به دیگری.
(11) وجود طیفی از رقابت نهفته و آشکار تا خصومت، منازعه و جنگ شدید.
(12) برای مطالعه بیشتر در مورد روابط ایران و عراق می توان به منابع زیر مراجعه نمود.
ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، (تهران: نشر البرز، 1373).
ـ علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (دولت دست نشانده)، (تهران: نشر قومس،1376).
ـ مارک ، گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی ، (تهران: نشر مرکز ، 1371).
ـ منوچهر محمدی، مروری بر سیاست خارجی ایران دوره پهلوی، (تهران: نشر دادگستر، 1377).
ـ مرتضی مدرسی، تاریخ روابط ایران و عراق، (تهران: فروغی، 1352).
ـ وزارت امورخارجه ایران، روابط ایران و عراق، (تهران: ادارة نهم، 1355).
(13) کندال، همان منبع، صص 3-172.
(14) کنت آر. تایمرمن، سوداگری مرگ، ترجمه احمد تدین، (تهران: رسا، 1373)، ص 70.
(15) درمورد این کمکها گفته شده که شامل تفنگ، سلاحهای خودکار، تیپ ضدهوایی و توپ صحرایی می شود. به نقل از منبع زیر:
ـ گفتگوهای من با شاه، خاطرات محرمانه امیراسداله علم، (تهران: طرح نو، 1371).
(16) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، جلد اول: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1370)، ص 502.
(17) جیمزبیل، شیرو عقاب : روابط بدفرجام ایران و آمریکا ، ترجمه فروزنده برلیان، (تهران: نشر فاخته، 1372) ، ص 281.
(19) Micheal G. Nehme and Lokman I. Meho, Pawns in a deadly Game: Iraqi Kurds & The United States , 1972-75 , International Studies, Vol.32, No.1,1995,p. 83.
(20) علم نیز در خاطرات خود در مورد قرارداد 1975 الجزیره می نویسد، از شاه پرسیدم: «پس کردستان خودمختار چه می شود؟» و شاه گفت: «از اولش مهملات بود.»، به نقل از : خاطرات علم، جلد دوم، ص 664.
(21) ازغندی، همان منبع، ص 407.
(22) Charles A. Kupcan . The Persian Gulf & The west: The Dilemmas of Security. (Boston, Allen & Unwin. 1987),p.212.
(23) آندره فونتن، یک بستر و دو رؤیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، (تهران: نشرنو، 1362)، ص 457.
(24) فونتن، همان منبع، ص 457.
(25)Nehme, Op. Cit., p.84.
(26) علم در خاطرات 15 اسفند 1352 خود می نویسد: «به سفیران ایران در خارج دستور داده شده بود که از مراجعه مستقیم به نخست وزیر خودداری کنند».
(27) مهدوی، همان منبع، ص 396.
(28) همان منبع، ص 406.
(29) غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، (تهران: رسا، 1371)، صص 2-361.
(30) No- Fly Zone.
(31) Safe Haven.
(32) جهانگیر کرمی، شورای امنیت سازمان ملل متحد و مداخله بشردوستانه، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1375).
(33) M.Gunter, A Defacto Kurdish State , Third World Quarterly, Vol.14. No .2,1993,p.65-6.
(34) مایکل گانتر، «پنجاه سال منازعه در شمال عراق»، ترجمه مراد ویسی، روزنامه سلام، 17 شهریور 1375، (به نقل از Middle East Journal).
(35) جهانگیر کرمی، «گزارشی از تحولات شمال عراق در دهه 1990»، مجله سیاست دفاعی ، شماره پیاپی 20 و 21.
(36) اصغر جعفری ولدانی، «چشم داشتهای ترکیه به شمال عراق»، ماهنامه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره 96-95، ص ص 3-62.
(37) به همین خاطر، از همان ابتدای تشکیل دولت خودمختار کرد، سران احزاب کرد کوشیده اند تا به دولتهای منطقه بقبولانند که آنها در پی جدایی از عراق نیستند. در کنفرانس صلاح الدین نیز که اکثر معارضین عراقی اعم از کرد، شیعه و سنی عرب در آن حضور داشتند تصویب شد که «کنفرانس میهن یکپارچه عراقی، به ارادة ملت کرد در انتخاب نوع رابطه با بقیه شرکت کنندگان در میهن یکپارچه ، در قالب نظام فدرالیستی احترام می گذارد.»
(38) تداوم حملات ترکیه به شمال عراق و پیمان نظامی آن کشور با اسرائیل منجر به قطع آن گفتگوها شد.
(39) D. Bayman , & others, The Rollback Fantasy , Foreign Affairs, Jan/Feb 1999.