گزارش دادستان نظامى شاه!

اين گزارش كه باعنوانِ «اسنادى از بازجوئيهاى شهيد نواب صفوى» در بيست صفحه تكثير شده است، مقدمه كوتاهى هم از «ناشر ناشناس»! دارد كه اين ناشناسى، به جاى روشنگرى، ابهامِ موجود در اصالتِ محتواى گزارش تايپ شده را بيشتر مى‌سازد.
اين مقدمه، اگر نام ناشر را بر خود مى‌داشت، حداقل مى‌شد فهميد كه هدف از نشر آن چيست؟! و يا اگر ناشر، در مقدمه خود توضيح مى‌داد كه اصولا اين گزارش، از طرف دادستانى رژيم، براى چه امرى و توسط چه كسى تهيه شده و چگونه به دست ناشر رسيده و چرا فاقد تاريخ و امضاء و نام بازجو و غيره است؟... باز كمى از آن ابهام كاسته مى‌شد كه متأسفانه چنين كارى انجام نشده است. كه به طور بر ابهامات مى‌افزايد!
مقدمه ناشر چنين است:
مقدمه - اسنادى از بازجوئى‌هاى شهيد نواب صفوى
شهيد نواب صفوى و ديگر ياران شهيدش، نظير خليل طهماسبى، سيد حسين امامى، سيد عبدالحسين و سيد محمد واحدى و... در برهه‌اى از تاريخ ايران درخشيدند. اين برادران با صداقت و اخلاق و پاكى و ساده زيستى و عزم و اراده‌اى بى‌نظير و با سرى پرشور، منشاء آثار بسيارى در جامعه خود به خصوص در ميان طلاب جوان گرديدند.
روحيه ستيزه‌جويى و شجاعت شهامت شهداى فدائيان اسلام براى رژيم شاه قابل تحمل نبود و لذا دست خود را به خون آنان آلوده ساخت. مطالبى كه به نظر شما مى‌رسد گزارشى است كه گويا; دادستان وقت بيدادگاه رژيم سلطنتى، از بازجويى‌هاى شهيد نواب صفوى تهيه نموده است و انتشار آن براى آشنايى بيشتر افراد حقيقت طلب با واقعيت‌هاى تاريخ است.
برخورد صادقانه با تاريخ، حكم مى‌كند كه به دور از دعواهاى كاذب و حب و بغضها با واقعيت‌هاى تاريخى روبه رو شويم. و ضمن اينكه به ارزشها و فداكارى‌هاى نيروهاى مختلف ارج مى‌نهيم. نقاط ضعف و نارسايى‌ها را هم منصفانه بشناسيم. ريشه‌يابى صحيح از وقايع تاريخ به ما اجازه مى‌دهد كه راه انقلاب و رسيدن به پيروزى را با بصيرت بيشترى طى كنيم.
همچنين اين اسناد، گوشه‌هايى از حقايق نهضت ملى ايران را براى خواننده مشخص مى‌كند تا مستقل از تحريف‌هايى كه صورت مى‌گيرد به قضاوت بپردازد..»
                                                           ***
... پس از اين مقدمه، ناشر محترم ناشناس! به تعبير خودش «قسمت‌هايى از بازجويى‌ها» را نقل مى‌كند، و البته دليل اين تلخيص را هم ذكر نمى‌كند و آنگاه با اينكه خود به صراحت مى‌نويسد: «اين گزارشى است كه دادستان وقت بيدادگاه رژيم سلطنتى از بازجوييهاى شهيد نواب صفوى تهيه نموده است» چند سطر بعد، آن را «اسناد» مى‌نامد كه ظاهراً «گوشه‌هايى از حقايق نهضت ملى ايران»! را براى خواننده مشخص مى‌كند، ولى ناشر محترم، خود مشخص نمى‌كند كه با چاپ صفحات تايپ شده با سر ورق «وزارت جنگ» چگونه مى‌توان حقايق نهضت ملى ايران را روشن ساخت؟ ما كه پرونده شهيد نواب صفوى و حتى پيراهن خون آلود وى را هم پس از پيروزى انقلاب اسلامى در بايگانى ارتش و ساواك و... ديده‌ايم و شايد قسمت عمده بازجويى‌هاى انجام شده را هم ورق زده‌ايم، نه تنها اين گزارش را در مجموعه پرونده ايشان سراغ نداريم، بلكه چون در همه صفحات پرونده و بازجويى‌ها، نام بازجو، تاريخ و حتى ساعت بازجويى مشخص شده و همه آنها يا به خط خود شهيدان است و يا به امضاى آنها رسيده است، نمى‌توانيم در اصالت محتواى اين گزارش ترديد نكنيم، به ويژه كه فقدان نام بازجو، امضا و تاريخ، اين احتمال را تقويت مى‌كند كه گزارش پس از شهادت نواب صفوى و يارانش و يا پس از پيروزى انقلاب اسلامى، تهيه و تنظيم شده و بنابر مصالحى خاص، هم اكنون تكثير شده‌‌است.
به هر حال، اصولا از ديدگاه ما اين «گزارش» را نمى‌توان «سند» ناميد، و هيچ پژوهشگر تاريخ هم نمى‌تواند در يك اثر تحقيقى تاريخى، به اين قبيل گزارش‌ها استناد كند، بلكه در هرگونه گزارشى - مانند احاديث منقول از بزرگان دين - اگر تضادى باقرينه‌هاى خارجى ديده‌شود، بى‌شك حكمِ عقل جاى نقل را مى‌گيرد و در نتيجه، در اين مورد خاص هم وقتى ما موضع‌گيرى قاطع و عدم تسليم شهيدان فدائيان اسلام را تا پاى جان مى‌بينيم، نمى‌توانيم يك «گزارش» جعلى را «سند» بدانيم و سپس به داورى بنشينيم.
به عبارت روشن‌تر، پاره‌اى از تعبيراتى كه در اين «گزارش» آمده است، با روحيه و انديشه و شهامت و شجاعت و اخلاص و شهادت‌طلبى شهيد نواب صفوى و برادران او، هماهنگى ندارد و به نظر ما كسى كه اعلاميه تكان دهنده «اى پسر پهلوى» را خطاب به شاه مى‌نويسد و امضا مى‌كند و در كتاب «راهنماى حقايق» ـ كه در واقع مانيفيست سازمان بود ـ با صراحت تمام «شاه و دولت را دشمنان اسلام و غاصبين حكومت اسلامى و خائنين پست فطرت» مى‌نامد و يا حتى در آخرين دفاع مكتوب پيش از اعدام و با دستخط خود، شاه و رژيم را محارب و مهاجم به اسلام معرفى مى‌كند، نمى‌تواند در روزى ديگر كه حكم اعدام وى صادر شده و حتى در آن شرايط، براى حفظ جان خود و يارانش هم درخواست به اصطلاح عفو هم نمى‌كند، با اين چنين تعبيراتى، با جلادان رژيم گفتگو كند؟ گرچه در همين گزارش منتشره هم باز شهيد نواب صفوى به شدت و با شهامت و صراحت، شاه و أذناب او را «مهاجم به اسلام» معرفى مى‌كند و حكومت آن‌ها را غاصب مى‌نامد و...
و اكنون، نشرِ خلاصه اين گزارش، در واقع به عنوان پذيرفتن اصالت و يا تأييد و يا انكار آن نيست، بلكه هدف آن است كه ياران باقيمانده شهيد نواب صفوى، به ويژه كسانى كه در بازجويى‌هاى دادگاه نظامى، تا آخرين روزها و در تمام مدت زندان، در كنار آن عزيزان بوده‌اند، درباره صحت و سقم اين گزارش تهيه شده از «بازجويى‌ها»! نظر بدهند و با اين عمل خود، وظيفه‌اى را كه در قبال تاريخ سازمان فدائيان اسلام دارند، ادا كنند.
با تشكر از دو برادر دانشجويى كه سال گذشته در كلاس درس اينجانب، در دانشكده حقوق دانشگاه تهران ـ در مقطعِ فوقِ ليسانس علوم سياسى ـ مانند طلبه‌هاى حوزه با سؤالات خود، از يكنواختى درس‌هاى من مى‌كاستند. و سرانجام هم، نسخه‌اى از اين «گزارش» را در اختيار من قرار دادند.
جمعه، 12/10/68، تهران، سيدهادى خسروشاهى
گزارش دادستان نظامى شاه(1)
س: جريان قتل مرحوم سپهبد رزم‌آراء را مشروحاً بنويسيد و هر كس به نحوى از انحاء در آن دخيل بوده، دقيقاً با توصيف چگونگى شركت معرفى نمائيد؟
ج: آقاى كاشانى وقتى از مسافرت لبنان برگشتند، سپهبد رزم‌آراء را براى اسلام و مسلمين خطرناك تشخيص داده بودند و روى اين قضيه، صحبت و تبليغ زياد مى‌نمودند و دكتر بقائى به خصوص روى اين مطلب كه او آلت انگليسى‌هاست و خطرناك است زياد تبليغ مى‌كرد و بعد از او مكى و آزاد و نريمان، شايگان، دكتر فاطمى و دكتر مصدق هم خصوصاً بسيار تبليغ بر روى همين مطلب مى‌كردند و حائرى‌زاده هم جزو همين‌ها بود و در شبى كه در زمان حكومت رزم‌آراء، من اين آقايان را براى اتمام حجت دينى خواستم دكتر بقائى و مكى و حسين فاطمى آمدند به منزل حاجى محمود آقائى، خيابان عين‌الدوله و اين سه نفر صريحاً گفتند كه: فعلا خطر بزرگ و مانع پيشرفت‌هاى دينى و ملى رزم‌آرا است و او بايستى از بين برود تا كارها درست شود و آقاى حائرى‌زاده و نريمان هم كه در آن مجلس آن شب تأييد عمومى مى‌كردند، آقاى كريم‌آبادى مدير اصناف نيز همين جهت را معتقد بود و بر روى اين مطلب تبليغات شديد در روزنامه اصناف و شفاهاً مى‌نمود و من هم از نظر دينى، همين اعتقاد را داشتم و يك شبى، كاشانى در زمان حكومت رزم‌آراء چون در آن وقت بنده مخفى بودم حاج ابوالقاسم، رفيعى را فرستاد پيش من كه ايشان مى‌خواهد با شما ملاقات كند و قرار اين ملاقات گذاشته شد كه ايشان بيايند منزل حاج ابوالقاسم رفيعى در خيابان لُرزاده و آقاى حاج سيد هاشم حسينى هم آمد و حاج ابوالقاسم رفيعى، از اتاق براى پذيرائى بيرون رفت و كاشانى بعد از شرح و بحث در اطراف مسائل دينى گفت: هفت نفر بايستى از بين بروند كه از همه خطرناك‌تر و جلوتر رزم‌آراء است يعنى: دكتر اقبال، سرتيپ‌زاده، سرتيپ دفترى، سردار فاخر، دكتر زنگنه، و دكتر طاهرى را شمرد و گفت ولى اسم من و تو در بين نباشد و من به ايشان جواب دادم اگر براى خداست مانعى ندارد كه اسم من هم در بين باشد، ولى شما در سنگر براى اسلام محفوظ باشيد و همه كار به دست خداست.
و به خصوص نظرم هست كه بعد از رفتن ايشان، بنده با حاج سيد هاشم گفتگو كرديم كه رزم‌آراء از جهت دينى، پيشِ ما معلوم است. آنهاى ديگر كه ايشان گفت. جنبه سياسى دارد و ايشان نمى‌داند كه ما از نظر سياسى دخالت در اين امور نمى‌كنيم و بعداً كسانى كه داوطلب شده بودند، قريب يكى دو ماه با ماشين جيپ كه گاهى كرايه مى‌كردند و ماشين عادى سوارى ـ كه كرايه مى‌كردند ـ و اين جريان رفت و آمد، مدتى طول كشيد و گاهى هم همين افراد داوطلب به طور معمول به منزل آقاى كاشانى مى‌رفتند و مى‌آمدند و آقاى كاشانى هم آنها را مى‌شناختند كه داوطلب هستند و هر روز يا هر چند روز يكبار به دنبال رزم‌آراء مى‌روند و گاهى آنها را ـ به طورى كه خودشان نقل مى‌كردند ـ و چند مرتبه هم كه كار دير شده بود، گفته بودند كه: اينها مرد اين كار نيستند و البته بنده هم بسيار تهييج مى‌كردم و كوشش مى‌نمودم و نيز آقاى عبدالله كرباسچيان هم به وسيله روزنامه نبرد ملت و شفاهاً تهييج مى‌كرد تا اينكه چند روز آن افراد داوطلب خسته و تقريباً مأيوس شده بودند و منتظر فرصت بعدى بودند و يك روز آقاى طهماسبى با چشم گريان پيش بنده آمد و گفت: خواهش مى‌كنم آن اسلحه كه پيش شماست، بدهيد من تنها و شخصاً بروم. اول قدرى امتناع كردم و گفتم شايد نتوانى، اصرار كرد و گرفت و رفت و باز مدتى موفق نشد و بعد از آن، يك شبى ما منزل حاج ابوالقاسم رفيعى بوديم، روزنامه اطلاعات را خواندم نوشته بود فردا مجلس ختم آيت‌الله فيض در مسجد شاه است. به همين مناسبت فرستادم آقاى طهماسبى از منزلش آمد و قضيه را به ايشان گفتم. خوشحال شد و در آن شب آقاى حاج سيد هاشم حسينى و آقاى عبدالحسين واحدى و آقاى سيد محمد واحدى و آقاى حاج ابوالقاسم رفيعى در اتاق كه تقريباً زير زمين بود، با آقاى طهماسبى همگى در آنجا بوديم و صبح پس از نماز و دعاى مفصل، همان هفت تير را كه در آن وقت پيش خودم بود، به ايشان دادم. ايشان حركت كرد به سمت مسجد شاه... مصافحه كرديم، رفتند و سيد محمد واحدى را هم كه در آن وقت بچه بود، به دنبال ايشان فرستادم كه خبر بياورد و بعد از ساعتى سيد محمد وارد شد كه: رزم‌آراء كشته شد.
س:به طور خلاصه در مورد قتل مرحوم رزم‌آراء كسانى را كه باعث و محرك قتل بوده‌اند و اشخاصى كه با علم و اطلاع از حيث تهيه و تدارك وسايل قتل و تسهيل اجراى قتل و يا به هر نحوى از انحاء به خليل طهماسبى كمك كرده‌اند، نام ببريد و نقش هر يك را در انجام منظور بنويسيد:
ج:آقاى كاشانى و آقاى دكتر بقائى و آقاى حسين فاطمى و آقاى آزاد و آقاى حائرى‌زاده و آقاى مكى و آقاى نريمان و آقاى شمس قنات‌آبادى و آقاى كريم‌آبادى ـ مدير اصناف ـ و آقاى عبدالله كرباسچيان و آقاى نصرالله كريمى كرمانشاهى و آقاى شايگان و آقاى دكتر مصدق و بنده و آقاى حاج سيد هاشم حسينى و آقاى سيد عبدالحسين واحدى و آقاى حاج ابوالقاسم رفيعى و آقاى حاج احمد آقائى و آقاى على زهرى ـ كه تبليغات شديد عليه او مى‌كردند ـ به خصوص آقاى دكتر مصدق و آقاى كاشانى و آقاى دكتر بقائى و بنده. تبليغات آنها و بنده در اينكه رزم‌آراء بايستى از ميان برود صريح، ولى تبليغات عمومى آقاى كاشانى و دكتر مصدق از همه شديدتر و صريح‌تر بود. بنده و آقاى كاشانى هم دستور صريح داده و تشخيص خودمان را به آنها مى‌گفتيم كه: تكليف اين است...
س: منطق آنها در تجويز قتل مرحوم سپهبد رزم‌آراء چه بود؟
ج:افراد جبهه ملى يعنى آقايان: دكتر شايگان و مصدق و حائرى‌زاده و نريمان و دكتر بقائى و آزاد و مكى و حسين فاطمى و على زهرى و شمس قنات‌آبادى و نصرالله كرمى كرمانشاهى و كريم‌آبادى مدير اصناف مى‌گفتند چون او، يعنى رزم‌آراء آلت انگليسى‌هاست و خائن به مملكت است، بايستى از بين برود و منطق آقاى كاشانى هم اين بود كه او آلت انگليسى‌ها و خائن به مملكت و اسلام است و منطق من و آقا سيد عبدالحسين واحدى و حاج سيد هاشم حسينى اين بود كه او مهاجم به اسلام است.
س: از آقايانى كه نام بردى تا روز دستگيرى شما به كداميك باز هم اعتقاد داشته و در وطن‌پرستى و خدمت به اسلام آنها هيچ‌گونه شك و ترديدى نداشته و نداريد؟ يعنى آقايان را نوكر اجنبى و بيگانه و مهاجم به اسلام مى‌دانيد يا خير؟
ج:خير، يعنى در وطن‌خواهى و اسلام، كه مورد ادعاى آنهاست ايمان و اعتقادى ندارم. يعنى معتقدم كه منافع شخصى خود را مى‌خواهند و نه منافع وطن و نه منافع اسلام را نمى‌خواهند و طبعاً در وطن‌خواهى و ايمان‌شان ترديد دارم.
از قضاياى بعد از ورود آقاى كاشانى از لبنان، اين بود كه در همان روزها و كلا اقليت جبهه ملى و شخص ايشان كه انتخاب شده بود، براى اينكه در مجلس راجع به اسلام و الغاء قوانين خلاف اسلام صحبت كنند، رجوع مى‌كرديم و ايشان مسامحه كرده وعده بعد را مى‌دادند و مطلب قابل ذكر اينكه معروف كرده بودند رزم‌آراء به دلائل مسلم مى‌خواهد كودتا كند و تمام مخالفين خود را از بين برده حكومت جمهورى مثل حكومت آتاتورك در تركيه تشكيل دهد و اين هم از جهت فشارهايى كه آتاتورك در تركيه به اسلام وارد آورد، در روحيه مردم مسلمان عليه رزم‌آراء بسيار مؤثر بود.
س:شما موقعى كه شنيديد جنازه شاهنشاه فقيد را تصميم دارند به نجف اشرف ببرند عكس‌العمل مخالفى نمودى يا خير؟
ج:بله.
س: تا حالا وانمود مى‌كردى كه اشخاصى را براى اينكه احكام اسلام را اجرا كنند مى‌خواستى بكشيد، جنازه شاهنشاه فقيد به چه مجوز به نجف حمل نشود و چرا مخالف بودى و چه اقداماتى را انجام دادى؟
ج:اولا در نجف اشرف در آن وقت بسيارى از افراد و عماء مخالفت مى‌كردند. بنده چون معتقد بودم كه صدمات و لطمات اخيرى كه به دين اسلام در ايران شيعه وارد آمده، در زمان ايشان بود، از اين جهت مخالفت كردم و بعد از همان سفر هم ـ كه با پادشاه ملاقاتى كردم ـ به ايشان گفتم ان‌شاءالله در زمان سلطنت شما آن ضربات كه به اسلام وارد آمده، جبران گرديده و قلوب مسلمين متوجه و موافق شما خواهد شد و بنده و هيچ مسلمانى، غرضِ خصوصى نداشته فقط علاقمند به اين جهتيم و اقدام بنده در نجف اشرف اين بود كه: در مسجد هندى ضمن منبر، مخالفت با ورود جنازه شاه سابق به نجف اشرف نمودم...
س:در صفحه 29 نوشتيد شاهنشاه فقيد در زمان سلطنت صدمات و لطمات به دين اسلام وارد آوردند. توضيح دهيد به نظر شما با اين بيانى كه نوشتيد، اعليحضرت شاهنشاه فقيد را مهاجم به دين اسلام مى‌شناسيد يا خير؟ اصطلاحى كه خودتان نسبت به كسانى كه احكام اسلامى را اجرا نمى‌كنند، بيان مى‌نمائيد.
ج:بله. يعنى مهاجم مى‌دانم، ولى اعمالى كه فرموديد: قسمت عمده بى‌حجابى و موسيقى و انواع منكرات به وسيله راديو و كارناوال و برداشتن عمامه در حوزه‌هاى عليمه از سر اهل علم و در غير حوزه عليمه و رواج شُرب خمر و مسكرات علنى و مجالس رقص و تمام منكراتى كه شيوع پيدا كرده و رايج شد و نيز قوانينى كه برخلاف قانون اسلام و قانون اساسى تدوين گرديد و به موقع اجرا گذارده شد.
س:بسيار خوب اعليحضرت محمدرضا شاه پهلوى به نظر شما در دوران سلطنت خود مهاجم به دين اسلام و احكام اسلام بوده‌اند يا خير؟
ج:بله، يعنى تا وقتى از حق قانونى خود براى اجراى احكام اسلام استفاده نكنند، مهاجم‌اند.
س: اين نامه به شما ارائه مى‌شود (برگ رديف 787 پرونده خليل طهماسبى ارائه شد) كه موضوع آن توصيه به خليل است كه مندرجات كتاب فدائيان اسلام را در نظر داشته باشد و وكيل براى خود قبول نكند، زيرا اين كار مؤثر دانستن غير خدا و شرك است و خطاب به خليل نوشته مى‌شود (شما به خدا نزديك‌تر شديد مواظب باشيد، دور نشويد) توضيح دهيد اين خط شماست يا خير، ضمناً توضيح دهيد مرحوم رزم‌آراء به صواب‌ديد چه اشخاصى كشته شد آنها را معرفى كن!
ج:بله خط بنده است و قتل رزم‌آراء را من تشخيص داده بودم و نيز افراد جبهه ملى هم اشاره كرده بودم كه اين كار وظيفه است.
س:چنين استنباط مى‌شود كه مى‌گوئيد كشتن مرحوم رزم‌آراء را آقايانِ مسئول، صلاح دانستند و انجام عمل به عهده فدائيان اسلام بود. آيا اين استنباط صحيح است يا خير؟ توضيح دهيد دكتر مصدق چه نظرى داشت؟
ج:استنباط جنابعالى صحيح است و نظر آقاى دكتر مصدق هم همين بود كه صلاح است رزم‌آراء از بين برود.
س:جزئيات مذاكرات كاشانى را با خود، در مورد از بين بردن آن هفت نفر اگر مايليد و مقتضى مى‌دانيد لطفاً بنويسيد اگر هم مايل نيستيد مرقوم فرمائيد: «اقتضاء ندارد و جزء اسرار است.»
ج:خير اقتضاء دارد و ذكر مى‌كنم و آن اينكه: در يك شبى، آقاى كاشانى منزل حاج ابوالقاسم رفيعى آمد و من و آقاى حاج سيد هاشم هم آنجا بوديم. راجع به مقاصد و بى‌دينى‌ها گفتگو كرديم. گفتم: شما كه به مجلس رفتيد يعنى نماينده مجلس شديد، حالا تكليف اين بود كه در مجلس مذاكراتى در خصوص الغاء قوانين مخالف اسلام و اجراء احكام اسلام مى‌شد تا وقتى خدا توفيق عمل آن را مرحمت كند، فعلا گفتگو مى‌كرديد. ايشان در آخر بيانات گفتند و در اين مورد سخن خود را آهسته‌تر كردند گفتند هفت نفر مانع هستند كه اگر اينها از ميان بروند كارها رو به اصلاح و درست مى‌شود و مخصوصاً گفتند اينها دست‌هاى انگليس هستند و گفتند ولى بايد اسم من و تو در ميان نباشد. من هم گفتم: آقا اسم شما نباشد براى حفظ شخصيت شما صحيح، ولى اسم من باشد چه مانعى دارد؟ هر چه خدا بخواهد مى‌شود ]اگر [ كشته هم شديم، در راه خدا شهيديم. ولى مقصود، هدف‌هاى سياسى نبوده، بايستى احكام اسلام اجرا شود...»
... اين بود آنچه كه به نام گزارش دادستان نظامى شاه اخيراً منتشر شده و چنانكه از چگونگى سؤال‌ها و جواب‌ها روشن است، هدف پرونده سازى عليه بعضى از افراد است و لحن سؤالات، گاهى خيلى محترمانه و گاهى غير مؤدبانه است و پاسخ‌ها هم تكرارى است... و نام بازجو و تاريخ بازجويى و... كه در صحت اسناد معتبر است، روشن نيست... و روى همين اصل بايد گفت كه اين «گزارش» غير مستند، جعلى و براى تحريف و سياه‌نمائى چهره شهيد نواب صفوى و متهم ساختن افرادى است كه مورد نظر رژيم بوده‌اند.
پي نوشت :
1 - هفته نامه بعثت، سال دهم، شماره 43ـ شماره مسلسل 508 ـ مورخ يكشنبه 24/10/1368 ش.
به قلم