تفاوت نقش «علمای بلاد»‌ با «مراجع تقلید» با تأکید بر زندگی مرحوم زند کرمانی

محور اول حوزه های بزرگ علمی هستند که در درجه اول نجف و قم و پس از آن با اختلاف بسیار زیاد می توان از مشهد و قم یاد و محور دوم علمای بلاد هستند که روزگاری را در حوزه های علمیه بزرگ سپری کرده و پس از یک دوره زمانی، به شهرها منتقل شده اند. این افراد می توانستند موجد یک حوزه علمیه کوچک در شهر خود باشند یا اساسا به صورت آزاد با محور مسجد به برنامه های هدایتی خود بپردازند.
تفاوتی که میان عالمان این دو محور وجود دارد، برای نقش و کارکردی که هر کدام دارند و تأثیری که در اجتماع می گذارند مؤثر است.
 الف: یک تفاوت مهم آن است که در حوزه های علمیه، «درس» اعم از درس خواندن و تدریس کردن مهم تر از همه چیز از جمله فعالیت های اجتماعی است، در حالی که در محور دوم، اغلب اوقات به عکس است.
 ب: تفاوت دوم آن است که در محور اول، تماس علمای بزرگ، کمتر به صورت مستقیم با توده های مردم است، گرچه با بخشی از مردم بی ارتباط نیستند. این در حالی است که در محور دوم، تقریبا به عکس است و روحانیون بلاد، با طبقات مختلف مردم، ارتباط نزدیکی دارند.
 ج: تفاوت دیگر این است که روحانیون شهرها به لحاظ درگیر بودن با مردم و سیاست و اجتماع، از بینش و روحیه اجتماعی ناظرتری به امور جاری دارند و از این حیث متفاوت با اغلب روحانیونی هستند که در داخل حوزه های علمیه از این ارتباط تا اندازه ای جدا هستند. 
د:تفاوت دیگر در این است که علمای موجود در حوزه های علمیه، بیشتر تئوریک هستند تا عملگرا در حالی که علمای بلاد به واقعیات موجود در جامعه و سیاست عنایت بیشتری دارند.   
هـ : یکی دیگر از وجوه تفاوت این است که نسلی از روحانیون شهرها، با تحصیل کرده های جدید ارتباط دارند و این امر روی افکار و اندیشه های آنان تأثیر می گذارد. در حالی که در قم و نجف به خصوص، این ویژگی وجود ندارد و لذا از این تأثیر پذیری تقریبا دور هستند.
 دو نکته را باید توجه داشت: نخست آن که این تفاوت ها کلیت ندارد و بسا در هر دو قشر افرادی باشند که به دلیل ویژگی های خاص خود، دقیقا روحیات طرف دیگر را دارند. روشن است که در این قبیل مسائل، نمی توان قواعد کلی استثناء ناپذیر تعریف کرد، مهم آن است که آنچه گفته می شود به روشن تر کردن بهتر وضع کمک کند.
دوم آن که ما مثل سایر زمینه های علمی، هم به نوع اول نیازمندیم هم نوع دوم. بیان تفاوت ها به معنای نفی نیاز به یکی از آنها نیست.
به هر حال برخی از آثار این تفاوت ها را می توان به صورت تجربی در شهرهای مختلف دنبال کرد. اگر دو نمونه اصفهان و مشهد و حتی برخی از شهرهای دیگر مانند کاشان، کرمانشاه، کرمان و برخی از شهرهای دیگر را در نظر بگیریم روی چند نکته می توانیم تأکید کنیم:
 یکم: در این شهرها، اغلب روحانیون در قالب هیئت های علمیه متحد شدند و تشکل های مذهبی برای دفاع از مذهب و مبارزه با فساد عملی که بیشتر جوانان گرفتار آنها بودند، به راه انداختند.
دوم: این که بسیاری از روحانیون در شهرهای بزرگ، فضای ذهنی روشن تر و روشنفکرانه‌تر داشتند و عقاید اجتماعی و مذهبی آنان به دلیل نگاهی که به محیط پیرامون داشتند قدری متفاوت با روحانیون درجه اول در حوزه ها بود. البته آنها گاه تأثیر روی مراجع هم داشتند.
سوم: بسیاری از روحانیون شهرها منشأ بخشی از خدمات اجتماعی و خیریه ای بودند که در تهران نمونه هایی چون فیروز آبادی و در اصفهان نظیر آیت الله حاج شیخ محمد باقر زند کرمانی (1312 - 1389ق) را داریم. روحانیونی که در شهرها به امور خیریه می پرداختند، بسیار نیرومند عمل کرده و گردش مالی کار آنها حتی در مقایسه با برخی از سازمان های رسمی در این زمینه، بیشتر بود.
چهارم: نگارش برخی از آثار متفاوت با آنچه در حوزه های علمیه نوشته می شود. نمونه اش از کارهای مرحوم آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی در تبریز در باره بحران آذربایجان یا در اصفهان توسط همین مرحوم زند کرمانی در باره تاریخ مختصر نفت در دنیا است. حتی مرحوم آیت الله خادمی هم تا اندازه ای با نگارش رهبر سعادت تا حدودی در همین زمینه فعال شد.
پنجم: آن که روحانیون بلاد به تمام معنا حافظ دین مردم هستند. این امر به خصوص در مواقع حساس است. وقتی روحانی بلد حتی در سخت ترین شرایط تقیه کنار مردم بماند، محوری برای حفظ دین مردم برابر فشارها ـ از هر نوع آن ـ و تمامی انحرافات خواهد بود.
 حاج شیخ عبدالکریم حائری علم بلد و مرجع تقلید
با وجود همه آنچه گذشت، باید عرض کنیم در یک حوزه خاص، آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، به رغم آن که مؤسسه حوزه علمیه قم و مرجع تقلید است (و البته همان زمان مرجع کل آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است)، درست مانند یک «عالم بلد» یعنی روحانی یک شهر، دارای دیدگاه‌هایی بود که او را از صرف یک عالم تئوریک متمایز می کرد. دلیل این نکته هم به جز مسائل تربیت فکری او می توانست این باشد هنوز حوزه علمیه، به مرحله ای که مورد نظرما در این تحلیل است نرسیده بود و قم آن روزگار، در آستانه تشکیل یک حوزه علمیه بزرگ با ویژگی های خاص خود بود. به هر حال، حاج شیخ، مانند یک «عالم بلاد» بر اساس توصیفی که گذشت، عمل کرد. یکی از آشکارترین این ویژگی‌ها این است که علمای بلاد به کارهای خیریه و مردمی عنایت بیشتری دارند. البته حاج شیخ به اعتبار ریاست حوزه، به مدرسه سازی یا بازسازی (مدارس علمیه) هم توجه داشت، اما همزمان با همان تعاریفی که برای «علمای بلاد» شد، به مسائل خاص شهر قم توجه داشت.
مرور بر اقدامات حاج شیخ عبدالکریم در قم از ساختن بیمارستان، کارخانه ریسندگی و بافندگی، تأمین برق قم، ساخت رخشتوی خانه، ساختن خانه برای مردم، اندیشه کردن برای جلوگیری از سیل و بسیاری از مسائل دیگر در منابع به تفصیل یاد شده است. این سنت شخصیت ویژه ای را از حاج شیخ در اذهان ترسیم می‌کند. سهام الدوله برای وصیت نزد حاج شیخ می آید و ایشان به جای پیشنهاد ساختن مسجد و حسینیه، تأسیس بیمارستان در قم را پیشنهاد می کند که بیمارستان سهامیه ساخته شد. همین طور به سید محمد فاطمی هم که پول حقوق دادگستری را مصرف نکرده بود و تنها فرزند پسرش هم درگذشته بود، پیشنها د ساختن بیمارستان فاطمی را می‌کند. فهرست کاملی از این آثار را شیخ محمد رازی در کتاب مهم آثار الحجه: صص 61 - 63 آورده است. در باره این بینش ایشان که تا چه اندازه به این قبیل کارهای مردمی اهمیت می داده، نواده ایشان نیز توضیحاتی داده است (مجله حوزه، ش 125، ص 52 ـ 53).
در مورد مرحوم شیخ عبدالکریم یک نکته دیگر هم اهمیت دارد. و آن این است که حاج شیخ تعلق به مکتب آخوند خراسانی دارد. آخوند علائق ویژه ای با مشروطه و مشروطه خواهی دارد. به نظرم نوحی احساس سنخیت هست. به هر حال بعدها دولتهای مشروطه ایران هم در حد شعار هم که بود ابراز علاقه به آخوند می کردند و پسر ایشان مرحوم کفایی هم در مشهد با دولت های وقت رابطه خوبی داشت. جدای از این ارتباط نوعی تعلق خاطر فکری به واقعیات سیاسی واجتماعی در مکتب آخوند خراسانی هست که در مکتب شیخ فضل الله نیست. مکتب شیخ، مکتب نفی و تحریم است اما مکتب آخوند ضمن داشتن تحریم، نوعی نگاه مثبت هم هست. درک واقعیات اجتماعی و سیاسی و توجه به روند پیشرفت امور که تدریجی است یک اصل در مکتب آخوند است. به نظرم این امر به حاج شیخ عبدالکریم منتقل شده بود. البته بروز آن در توجه به امور اجتماعی و خیریه هم بود. درست است که حاج شیخ کاری به دولت های مشروطه خواه نداشت، اما دولت تا حدودی هوای او را داشت.
به هر روی، منابع متفق هستند که آیت الله حاج شیخ عبدالکریم روش خاصی را در مدیریت شهر قم ـ جدای از ریاست حوزه ـ بنیاد گذاشت که یکی از ابعاد آن تأثیر گذاری روی شاگردانش از همین زاویه بود.
 
محمد باقر زند کرمانی شاگرد حاج شیخ عبدالکریم به عنوان یک عالم بلد موفق
مرحوم آیت الله محمد باقر زند کرمانی (م شهریور 1348ش) یک عالم برجسته ای است با اصل کرمانی که به هوای علم به اصفهان آمد، سپس به قم رفت و مدت هفت سال شاگردی مرحوم حائری را کرد و سپس به اصفهان بازگشت. این عالم خدمات اجتماعی و دینی کم نظیری در این شهر دارد که مهم ترین آنها مرکز پزشکی عسکریه است که بیش از نیم قرن از فعالیت آن در اصفهان می گذرد، آن هم زمانی تأسیس شد که مهم ترین مرکز درمانی در اصفهان متعلق به مسیحیان بود.
مرحوم آیت الله زند در این روش خود علاوه بر عمل به وظیفه خود به عنوان یک عالم بلد، تحت تأثیر حاج شیخ عبدالکریم حائری بود.
آقای حسن زند کرمانی فرزند سوم آیت الله زند تأکید می کند که پدرم علاقه خاصی به حاج شیخ عبدالکریم داشت (فطرت، ص 13).
همچنین آیت الله زند کرمانی در شرح حال خود نوشت خود، وقتی از استادانش یاد می کند هیچ کس را به اندازه حاج شیخ عبدالکریم نستوده و ملقب به القاب نکرده است (فطرت، ص 46) در آنجا گفته است که خاطراتش از آن مرد را در کتاب سوانح ایام عمر من آورده است.
مرحوم زند کرمانی در جای دیگری با اشاره به این که هشت سال (یک شش سال و بعد رفتن به تهران و در بازگشت باز یکی دو سال) در درس حاج شیخ عبدالکریم شرکت کرده در زندگینامه خود نوشت خود در باره اهتمام حاج شیخ به امر سیل بند در قم، چنان سخن می گوید که گویی واقع تحت تأثیر واقع شده است:‌ «در بزرگی نفس نفیسش همین بس که در واقعه هول انگیز سیلاب که به شهر قم روآور شد، شخصا به دفاع پرداخت و به دست شریف خود مشغول سد بندی گردید و عملا سرمشق عموم مردم از عوام و خواص شد. در همین سیلاب بنیان کن، جماعتی از اهل ابرقوئیه قم عمارات مسکونیشان دستخوش سیلاب گردیده و بی خانمان شدند. ایشان برای یکایک آنها عمارات نو، ساختمان نموده و به رایگانشان بخشید. ... اولین مریضخانه قم به همت والای ایشان تأسیس گردید. قبرستانی که برای این شهر تهیه فرمود، از حیث مطابقت با جزئیات احکام شرع مقدس و بهداشت اسلامی، در ایران منحصر به فرد بود. مدارس قم را که اغلب رو به ویرانی رفته بود، تعمیر کافی فرمود». (فطرت، ص 48 ـ 49).
در خاطرات آقای صفوی ریزی از افراد نزدیک به مرحوم آیت الله زند بوده، به نقل از آیت الله آمده است: در روحانیت اگر آیت الله حائری را ندیده بودم یک نفر کافر استدلالی بودم. حاج شیخ خیلی مرد وارسته ای بود. وقتی وی را دیدم فهمیدم روحانیت واقعیت و حقیقت دارد. چرا که قبل از آن هر که را دیدم بر خلاف آن چیزی بود که می باید می بود. (فطرت، ص 98).
در تعریف «علمای بلاد» روی توجه خاصی که این قشر نسبت به درک جامع تر واقعیات سیاسی و اجتماعی دارند تأکید کردیم. این تعبیر و تفسیر برای مرحوم زند کرمانی تا اندازه ای قابل قبول است. وی در خاطرات شخصی خود نوشته ای دارد که تحلیلی از اوضاع ایران و رابطه علما و دولت از زمان صفویه تا مشروطه دارد که در کتاب فطرت بیدار زمان صص 54 ـ 74 چاپ شده است. این تحلیل نشانه فکر عمیق او از مناسبات موجود در جامعه، بویژه میان دو قشر مهم، علما و حکومت دارد. رساله مزبور مع الاسف به رغم اهمیت ناقص و مغلوط برجای مانده است.
البته در باره «علمای بلاد»‌ در اصفهان باید بیفزایم که تشکیل هیئت علمیه در اصفهان به منظور مقابله با فسادهای رایج، تجاوز و تعدی دولتی ها به حقوق مردم، پیگیری خواسته های عمومی، مقابله با بهائیت و انحرافات فکری یکی از قدم های مثبتی بود که توسط مرحوم آیت الله حاج سید حسن چهارسوقی و همراهی آیت الله خادمی و شماری دیگر دنبال شد. آیت الله زند به رغم آن که در تمامی این عرصه ها فعال بود، اما بیشتر به صورت مستقل عمل می کرد و تا آنجا که می دانیم در جلسات هئیت علمیه شرکت نداشت. با این حال، یک تنه، و به دلیل شخصیت علمی و اجتماعی محترمی که داشت، در چهارچوب همان نظریه «علمای بلاد» در اصفهان آثار خیر و نیک بسیاری را بنیاد گذاشت.
تاب بسیار خوب «فطرت بیدار زمان» (اثر دوست عزیز جناب آقای حجت الاسالم زاهد نجفی) می تواند آینه ای روشن برای ارائه تصویری از زندگی این عالم بلد باشد.
گزارش جالبی که این کتاب به عنوان «تحلیل تاریخ» ص 192 ـ 211 آمده باز هم نشان از بینش عمیق تاریخی این شخصیت است. توجه به این که نادر چگونه موقوفات مدارس را از میان برد و به تعلیم و تعلم در این کشور آسیب زد، توجه به این که ضربه نادر به هند سبب دست اندازی بیشتر انگلیسی ها شد (در عین تمجید از نادر به عنوان نجات دهنده ایران) از نکات قابل تأمل در این نوشته است. عبارت وی این است: پس عزیزم! تعجب مفرما که از بین بردن کلیه موقوفات مدارس را بزرگترین ضربه مهلک بر پیکر اسلام و مسلمین و ایران و ایرانیت خواندم (ص 200). وی از این که نادر و کریم خان دو نفر آدم شجاع و متهور اما «بی سواد و عامی» بودند ابزار ناراحتی می کند و این که «هنر و صنعت و علم و دانش» در این دوره ها «ذکرش هم فراموش شده و مقتضی شده که به کلی سیر انحطاطی کامل گردیده»‌ از دیگر نکات محل تأمل در نوشته های اوست.
به هر حال هدف یک مرور بود، آن هم در مراسمی که برای بزرگداشت این عالم جلیل القدر در روز 24 شهریور ماه 1390 در کنار مزار وی در تخت فولاد در بنای باغ طوبی تشکیل گردید. رحمة الله علیه رحمة واسعة و حشره الله مع الرسول و آله

برگرفته از خبرآنلاین