چهارعامل نهضت انقلابی ۱۵ خرداد

چهارعامل نهضت انقلابی ۱۵ خرداد

از عوامل مؤثر در شکل گیرى جنبش هاى انقلابى، میزان نابرابرى و فقر در میان مردم یک جامعه، میزان شکاف جمعیت در امتداد خطوط قومى، تصور وجود فساد در میان مقامات حکومتى، سطح تسلیحات و میزان وفادارى نیروهاى نظامى حکومت، سنت هاى فرهنگى مؤید خشونت یا عدم توسل به خشونت، به عنوان ابزار اعتراض علیه بى عدالتى اجتماعى، اندازه فیزیکى یک کشور و سرشت سرزمینى آن و درجه نزدیکى و سطح مداخله کشورهاى دیگرى که شکل گیرى و موفقیت یک جنبش انقلابى را مورد حمایت قرار مى دهند و یا با آن مخالفت مى کنند و… مى باشند. اما از میان همه عوامل ممکن، عواملى مهم و داراى برجستگى اند که (براساس ارزیابى دانش پژوهان پیشرو در حوزه مطالعات انقلاب) اگر بطور همزمان رخ دهند، به نظر مى رسد، شرایط لازم و کافى براى موفقیت یک جنبش انقلابى را داشته باشند. با این حال، شاید ترتیب شکل گیرى و اهمیت نسبى این عناصر در نهضت پانزده خرداد متفاوت باشند. اما مهمترین عناصرى که در وقوع ۱۵خرداد۴۲ نقش بسیارى داشته اند عبارتند از: وجود نارضایتی ، داشتن آرمان واندیشه جدیدکه می توان به«  ایدئولوژی» تعبیرکرد ، رهبری ، داشتن روحیه انقلابی که می توان به جایگاه مردم  ونیروی های که در«زمینه» ، «فرایند» و«نتایج» نهضت های موجود نقش موثری دارد. سوال اصلی ؛آیا نهضت پانزده خرداد ۱۳۴۲ شرایط یک انقلاب واقعی را همراه داشت؟ فرضیه ؛ هرحرکت انقلابی باید برچهاعامل استوارباشد که بتواند زمینه ،فرآیند ونتیجه ای به همراه داشته باشدو نهضت پانزده خرداد این شرایط را درخود به همراه داشت.

 واژه گان کلیدی :    انقلاب اسلامی ، ۱۵ خرداد، رهبری ، مردم ونارضایتی

 

چهارعامل ازیک نهضت انقلابی ( ۱۵ خرداد)

                
تبیین علمی مسئله ؛
از عوامل مؤثر در شکل گیرى جنبش هاى انقلابى، میزان نابرابرى و فقر در میان مردم یک جامعه، میزان شکاف جمعیت در امتداد خطوط قومى، تصور وجود فساد در میان مقامات حکومتى، سطح تسلیحات و میزان وفادارى نیروهاى نظامى حکومت، سنت هاى فرهنگى مؤید خشونت یا عدم توسل به خشونت، به عنوان ابزار اعتراض علیه بى عدالتى اجتماعى، اندازه فیزیکى یک کشور و سرشت سرزمینى آن و درجه نزدیکى و سطح مداخله کشورهاى دیگرى که شکل گیرى و موفقیت یک جنبش انقلابى را مورد حمایت قرار مى دهند و یا با آن مخالفت مى کنند و… مى باشند. اما از میان همه عوامل ممکن، عواملى مهم و داراى برجستگى اند که (براساس ارزیابى دانش پژوهان پیشرو در حوزه مطالعات انقلاب) اگر بطور همزمان رخ دهند، به نظر مى رسد، شرایط لازم و کافى براى موفقیت یک جنبش انقلابى را داشته باشند. با این حال، شاید ترتیب شکل گیرى و اهمیت نسبى این عناصر در نهضت پانزده خرداد متفاوت باشند. اما مهمترین عناصرى که در وقوع ۱۵خرداد۴۲ نقش بسیارى داشته اند عبارتند از: وجود نارضایتی ، داشتن آرمان واندیشه جدیدکه می توان به«  ایدئولوژی» تعبیرکرد ، رهبری ، داشتن روحیه انقلابی که می توان به جایگاه مردم  ونیروی های که در«زمینه» ، «فرایند» و«نتایج» نهضت های موجود نقش موثری دارد. لذا
 ۱ ـ نارضایتى در حوزه ساختارسیاسى، فرهنگى و اقتصادی که منجر به بحران مشروعیت درجامعه می شود.
۲ ـ عوامل منسجم کننده که عبارتند از: ایدئولوژى(اسلام)، رهبرى . دراین عامل وجودعواملی همچون « آرمان مطلوب ، اندیشه ناب » به چشم می خورد.
۳ ـ داشتن روحیه انقلابی ،که این برمی گردد به جایگاه نیروهای انقلابی که ما ازآن به « مردم » تعبیر می نماییم. ازطرفی مهمترین عواملی که درهرسه مورد بالا به چشم می خورد عنصر« اراده » است .تااراده نباشد ، نه نارضایتی تولید می شود ونه هیچ چیز دیگر، برعکس نظریه مارکس که انقلاب را عنصرارادی نمی داند، بلکه عواملی جبری را درعلل انقلاب موثر می داند.
۴-  درفرایند انقلاب اسلامی ، حرکت دورانی نبوده بلکه این حرکت یک مسیرصعودی رابه خود طی کرده وروز به روز برشدت آن آفزوده شده است.

مدل تبیین نهضت پانزده خرداد:


نارضایتى(بحران مشروعیت) + عوامل منسجم کننده (ایدئولوژی ورهبری)+ داشتن روحیه انقلابی (مردم )= نهضت پانزده خرداد.
بعبارت دیگر؛ جنبش های انقلابی واجتماعی همانند نهضت پانزده خرداد جهت پیروزی به چهارشرط اساسی نیازدارند.
۱-     زمینه نارضایتی
۲-     وجود ایدئولوژی ( اندیشه)
۳-     مردم
۴-      رهبری ( نخبگان دینی اعم ازروشنفکران اسلامی وقشرروحانیت)

سوال اصلی ؛آیا نهضت پانزده خرداد ۱۳۴۲ شرایط یک انقلاب واقعی را همراه داشت؟
فرضیه ؛ هرحرکت انقلابی باید برچهاعامل استوارباشد که بتواند زمینه ،فرآیند ونتیجه ای به همراه داشته باشدو نهضت پانزده خرداد این شرایط را درخود به همراه داشت.

مقدمه
بعدازکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به برکناری دولت ملی مصدق وسرکوب نیروهای مذهبی مبارزمنجرشد، هریک ازاین نیروها، به نحوی ازصحنه خارج شدند.آیت الله کاشانی منزوی وخانه نشین شد ؛ گروه فداییان اسلامی،بااعدام رهبران آن متلاشی گردید؛ مرجعیت دینی شیعه نیزکه دردستان آیت الله بروجردی بود، تمایلی به مشارکت درمسایل سیاسی نداشت.بنابراین ،حدود یک دهه  نیروهای مذهبی وقشرروحانی ؛ حضورفعالی درصحنه سیاسی کشورنداشتند.بارحلت آیت الله بروجردی ، شاه زمینه ی انجام اصلاحات موردنظرآمریکا را مناسب دید واصلاحات ارضی ، تغییرقانون انتخابات انجمن های ایالتی وولایتی وانقلاب سفید را درجنبه های اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی به مرحله عمل گذاشت.
بنابراین شاه جهت تحکیم بخشیدن پایه هاى قدرت خویش، سعى در گسترش آن در تمام عرصه ها را داشت. جهت پی بردن  به اهمیت این مسئله ودرک درست آزآن باید ازسه زاویه به این حرکت نگاه نمود.

نگاه از زوایای زمینه ، فرایند ونتایج

یکم ؛ زمینه نهضت پانزده خرداد

درباب زمینه نهضت پانزده خرداد چهار سوال اساسی قابل طرح است.
سوال اول: زمینه نارضایتی درنهضت پانزده خرداد: یکی از عوامل به وجود آمدن نهضت پانزده خرداد را می توان نارضایتی دانست .
الف ) نارضایتی خارجی؛
کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد زمینه نارضایتی مردم راعلیه این دولت فراهم ساخت .لذا دولت آمریکا برای فرارازاین فشارمردمی دست به یک رشته اصلاحات اجتماعی با عنوان رفورم نمود تاازاین طریق به چندهدف اصلی خودبرسد.
۱- اعتباربخشیدن به مهره های دست نشانده خود دراین کشورها؛
۲- جلوگیری ازافزایش فشاربسیارشدید برمردم ؛
۳- فریب مردم وجلوگیری ازتکوین حرکتهای اصیل مردمی ؛

این اصلاحات زمینه وابستگی اقتصادی ایران را به امریکا بیشترمی کرد وبجای تولید به خرید مصنوعات وارداتی ازکشورآمریکا تشویق می کرد واین عوامل زمینه نارضایتی مردم ازاین قدرت ها را فراهم می نمود.

ب) نارضایتی داخلی؛
براى مطالعه بهتر در این دوره و شکل گیرى نارضایتى، باید از جهات گوناگونى به بررسى نارضایتی سیاسى، فرهنگى و اقتصادى این نهضت  پرداخت.
۱ ـ نارضایتی سیاسى: ازجمله زمینه های نارضایتی سیاسی عبارتنداز:

۱ ـ شاه پس از کودتاى ۲۸ مرداد کوشید، قدرت استبدادى را که پدرش سال ها پیش در اختیار داشت، بدست آورد و به صورتى خودکامه و غیرمسئوولانه ایران را اداره کند؛
۲ ـ در این دوره عملا همه احزاب سیاسى و جمعیت هاى غیر حکومتى تحت کنترل قرار گرفته و یا منحل شدند؛
۳ ـ براى توسعه سیاسى شرایط فراهم نشد. اصولا نظام سیاسى حاکم که عنصر استبداد و روش تمرکز با هم داشت، مانعى عمده براى هرگونه تغییر بنیادین در توسعه سیاسى بشمار مى رفت؛
۴ ـ ملت با نظام سیاسى و همه اجزاى آن بیگانه بود. از این رو، نتوانست از سویى اهداف و برنامه هاى آن را درک نماید و ازسوى دیگر، علاقه و تعهدى را نسبت به این طرح ها در ذهن خویش احساس کند؛
۵ ـ با ایجاد فاصله میان مردم و تصمیم گیران سیاسى، زمینه هاى لازم براى بهبود اوضاع سیاسى در جامعه بوجود نیامد؛
۶ ـ در طى این سال ها، هر سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه، عملا به ابزار قدرت بلامنازع و نامحدود شاه و بازوى اجرایى سلطنت بدل شده بود، به گونه اى که اساساً تفکیک قوا، استقلال و اقتدار هریک از این قواى سه گانه و بطور کلى توزیع قدرت حتى در میان ساختارها و نهادهاى حکومتى بى معنا بود؛
۷ ـ دراین دوره یک بار دیگر همانند سال هاى سلطنت رضاشاه، اقتدارگرایى و حاکمیت سلطنتى بر سه پایه دولت، دربار و بوروکراسى متکى شد. در این دوره تحولاتى رخ داد که ایران را وارد مرحله جدیدى نمود:

۲- نارضایتی فرهنگی

رضا شاه پس از رسیدن به قدرت و تحکیم بخشیدن پایه هاى قدرت خود، مبارزه با مذهب و شعائر آن را جزء اصول رسمى حکومت قرار داد و با روى کارآمدن فرزندش، سیاست هاى فرهنگى گذشته با رنگ و لعاب دیگرى تداوم یافت. وى نیز مانند پدرش با سیاست هاى مختلف در پى تغییر فرهنگ دینى مردم ایران بود و آداب و بدعت هایى ناسازگار با اعتقادات اسلامى را به جامعه تحمیل کرد. و این تغییرات فرهنگى در دو دوره اول و دوم حکومت وى قابل مشاهده است.

ازمهمترین زمینه های فرهنگى قیام ۱۵ خرداد را به اختصار مى توان چنین اشاره کرد:
بیگانگان با برنامه ریزی دقیق،طی چند مرحله وبااستفاده اززمینه های داخلی ، نفوذ خودرا گسترش داده وتعمیق می بخشند .ابتداء با همزبانی وهمدلی به تخریب باورهای بومی ومذهبی کشورمورد نظرمی پردازند ودرمراحل بعد، ارزش هاوآرمان های خودرا جایگزین ارزش هاوباورهای ملی ومذهبی این کشورمی سازندودرنهایت آنهارابه انقیادخود درمی آورند. درایران نیز، چنین فرایندی طی شد ودرخلال تاریخ معاصربرای تخریب باورهای دینی وملی مردم ،کوشش های گوناگونی به عمل آمد. که ازمهمترین این اقدامات عبارتنداز؛
۱ ـ احیاى سنت هاى پیش از اسلام در ایران و تأکید بر ایران گرایى و پارسى گرایى؛
۲ ـ تأکید بر ناسیونالیسم ایرانى در راستاى وفادارى به سلطنت خاندان پهلوى بر اساس شعار «خدا، شاه و میهن»؛
۳ ـ رویارویى با فرهنگ و باورهاى توده مردم؛ازطریق تاسیس سازمان های فراماسونری وکلوپ های روتاری  که توسط گراتس مامورسازمان سیا درایران صورت گرفت که هدف آن استحاله ی فرهنگی محوراصلی ماموریت این سازمان بود.
۴ ـ گسترش بى بندوبارى در جامعه و ترویج مراکز ابتذال;
۵ ـ اسلام ستیزى در مراکز آموزشى;
۶ ـ ترویج و تعمیق آداب و عادات فرهنگى غرب;
۷ ـ حمایت از گسترش و نفوذ عقاید باطل بویژه بهائیت;
۸ ـ تضعیف و تحقیر روحانیت، علما و حوزه هاى علمیه;
۹ ـ سخت گیرى در مورد گرایش جوانان تحصیل کرده به مذهب.

۳- نارضایتی اقتصادی؛

یکى از دغدغه هاى مهم محمدرضا پهلوى در دوره زمامداریش چه در دوره اول و در دوره دوم بخش اقتصادى بود. به همین دلیل، بیشترین بودجه کشور به اموراقتصادى اختصاص داد.
زمینه های نارضایتی اقتصادی ؛
ا. در مورد بخش کشاورزى مى توان گفت:

۱ ـ روند واردات محصولات کشاورزى در دهه چهل و پنجاه افزایش چشم گیرى یافت، که نشان دهنده سه مطلب است:
الف) برنامه هاى دولت در بهبود وضع کشاورزى ناموفق بوده است; و اصلاحات ارضى باعث کاهش محصولات کشاورزى مخصوصاً گندم شده است;
ب) بخش کشاورزى کشش تولید مورد نیاز براى مصرف را نداشته است؛
ج) نرخ رشد تولید محصولات، روندى مداوم، مستمر و متوازن را طى نمى کرد.

۲ ـ منشأ اصلى بى ثباتى وضعیت تولید در این بخش، به عدم برنامه ریزى دقیق دستگاه حکومتى برمى گشت.

۳ ـ مشخص نبودن میزان درآمد حاصل از فروش محصولات براى تولیدکنندگان و فقدان سطح قابل پیش بینى محصول سال در بازار، بى ثباتى را پدید مى آورد.

۴ ـ کاهش سطح زیرکشت محصولات، به سبب عدم سوددهى مناسب تولیدات و حمایت نکردن دولت از محصولات کشاورزى.

۵ ـ کاهش سهم بخش کشاورزى هم در تولید ناخالص ملى غیرنفتى و هم در کل تولید ناخالص ملى، بگونه اى که بازدهى زمین در کشاورزى ایران صفر یا منفى بود(F[1]F).

6 ـ نظام مالکیت ارضى در ایران چهار نوع بود:
الف) مالکین دولتى؛
ب) مالکیت خصوصى؛
ج) زمین هاى وقف؛
د) زمین سلطنتى؛
از این رو، مالکیت عمدتاً خصلتى شهرى داشت و مالکان بخشى از زندگى خود را در شهرها مى گذراندند.

۷ ـ تولید کشاورزى در ایران عمدتاً کاربر بود و حیوانات و نیروى کار انسانى بمانند بخش کشاورزى عمده ترین نیروى مورد استفاده بود و از نیروى مکانیکى کمتر استفاده مى شد.

۸ ـ اغلب زمین هاى کشاورزى در اختیار مالکان بزرگ قرار داشته و رابطه میان زمین دار بزرگ و دهقانان بر اساس مزارعه بود یعنى دهقان موظف بود که بخشى از محصول خود را در عوض اجاره به مالک بپردازد.

۹ ـ تولید محصولات کشاورزى به خاطر عواملى همچون، شیوه هاى بسیار ابتدایى و ناکارآمد کشاورزى، نظام اربابى همراه با سهم برى، سطح بسیار پایین تشکیل سرمایه در کشاورزى و… بسیار پایین بوده است.

۲- درباره بخش صنعت مى توان این چنین گفت:
۱ ـ از ۱۳۴۱ شمسى به بعد بخش صنعت و معدن چه در برنامه هاى دولت و چه در اختصاص بودجه به آن اهمیت زیادترى پیداکرد.
۲ ـ مهمترین بخش صنعت ایران، صنعت نفت بود. تکیه بیش از حد به منابع نفتى و عدم تکیه به تولید، دولت را از اعمال تولید مانند; کارفرما، کارگران و مصرف کنندگان جدا مى کرد و این برخلاف کشورهاى توسعه یافته بود که بیش از %۹۲ کل درآمد دولت از محل دریافت مالیات حاصل مى شد. از این رو، مشاهده مى گردد، دولت به سبب استقلال مالى خود را در برابر مردم مسئوول و پاسخگو نمى دانست.
۳ ـ حمایت هاى خارجى و نفوذ آنان در ایران، زمینه سرمایه گذارى شرکت هاى چند ملیتى را فراهم آورده و در نهایت سود بیشتر را آنان مى بردند.
۴ ـ حمایت هاى رژیم متوجه گروه هاى خاصى چون بنیاد پهلوى و شاهزادگان و… بود. همچنین نظام سرمایه گذارى بیشتر وابسته به رژیم بود.
۵ ـ افزایش بهاى نفت، زمینه ارتقاى ضعف اقتصادى ایران را فراهم نیاورد; چراکه زیرساخت هاى صحیحى شکل نگرفته بود.
۶ ـ با تزریق دلارهاى نفتى به جامعه، تغییرات اساسى در شیوه مصرف بوجود آمد و مردم ایران را وابسته به تولیدات خارجى کرد.
۷ ـ عدم توانایى دولت در کنترل تورم که به برنامه ریزى ضعیف و عملکرد نادرست سیستم برمى گشت.

سوال دوم : نقش اندیشه های موجود درنهضت پانزده خرداد
همانطوری که دردوره قبل اشاره شد. جریان های سیاسی ایران برگرفته ازجریان های تقریبا دهه های قبل می باشند که درمقاطع گوناگونی باشدت وضعف مواجه بودند ولی دراصل واساس ادامه همان جریان های سیاسی هستند که به نیروهای چپ ، ملی واسلامی مشهورهستند. بنابراین در ایـران ، اوّلیـن فـعـّالیـت هـاى سـیـاسـى بـه مـفـهـوم جـدیـد، قـبـل از مـشـروطـه وکـمـى بـعـد از آغـاز عـصـرِ نوین در غرب ، آغاز شد که اغلب نیز، متاثر از فراماسونرى ، یعنى همان تشکیلات سرّىِ جاده صاف کن استعمار بوده است ، و فراموش خانه و مجمع آدمیتِ میرزا ملکم خان ، از معروف ترین آن به شمار مى رفت. در آستانه انقلاب مشروطه نیز گـروه هـاى سـیـاسـى دیـگـرى پـدیـد آمـد، (مـانـنـد انـجـمـن مـخـفى و یا انجمن ملى ) که به جاى لیبرالیسمِ انگلیسى ، از سوسیالیسم روسیه نشات مى گرفت . با این وصف ، هـیـچ گـاه در ایـران قـبـل و بـعـد از مـشـروطـه ، حـزب سـیـاسـى بـه مـعـنـاى واقـعـى آن شـکـل نـگرفته است ، بلکه عمده فعالیت هاى سیاسى در چهارچوب جریان هاى فکرى ـ سیاسى زیر بروز کرده اند:

۱- چپ : چـپ کـه یکى از معانى آن سوسیالیست و یا کمونیست است ، سابقه اى طولانى در تاریخ احزاب ایـران دارد. انـجـمـن مـلى کـه از گـروه هـاى سـیـاسـى قـبـل از مـشـروطـه بـه شـمـار مـى رود، تـحـت تـاءثـیـر حـزب سوسیال دموکراتِ قفقاز که در جناح بلشویکِ حزب کمونیست روسیه قرار داشت ، تاءسیس شد. احـزاب اجـتـمـاعـیـون عـامـیـون و اعـتـدالیـون نـیـز از سـوسـیـالیـسـم و کمونیسم روسى تاءثیر پـذیـرفـتـنـد، امـا در اولى کـه قـائل بـه انـفـکـاک کـامـل قـوه سـیـاسـى از قوه روحانى بودند، بـاسـوادهـاى غـرب رفـتـه یا روشنفکران غرب زده چون تقى زاده و قوام الدوله عضویت داشتند. ولى در دومـى که اعتقاد به اجراى دین در جامعه داشتند، افرادى چون رهبران مشروطه عضو بوده و یـا از آن طـرفـدارى مـى کردند. و زمانى که این دو حزب متلاشى شدند، حزب کمونیست ایران بـه رهـبـرى (حـیدرخان عمواوغلو) و حزب سوسیالیست (به رهبرى سلیمان میرزا) بر بخشى از بـقـایـاى آن ها تاءسیس گردید. کمونیست ها در دوره رضاخان ، نه تنها اجازه فعالیت نیافتند، بـلکـه هـمـواره و بـه ویـژه پـس ‍ از ۱۳۱۰ ه‍ .ش . تـحـت تـعـقـیـب حـکـومـت قـرار گـرفـتـنـد که حاصل آن ، دستگیرى و زندانى شدن ۵۳ نفر از کمونیست هاى شناخته شده به رهبرى دکتر محمد تقی آرانی بود.
مـهـم تـریـن تـشـکـل مـتعلق به چپ در دهه هاى ۲۰ و ۳۰، حزب توده ایران است که در ۱۳۲۰، از عـنـاصـر بـاقـى مـانـده حـزب کـمـونـیـسـت ایـران ، جـنـاح چـپ جـنـبـش جـنـگـل ، گـروه مـوسـوم بـه ۵۳ نفر و… تاءسیس شد. حزب توده که خواهان استقرار یک حکومت کـمـونیستى در ایران بود، در ۱۳۲۷ به علت ترور نافرجام شاه و نسبت دادن آن به حزب ، از سـوى رژیـم تـعـطیل شد، اما مصدق ، در دوره نخست وزیرى به آن اجازه فعّالیت داد، و خود نیز، بـه هـمـکـارى بـا آن پرداخت . پس از کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حزب توده ، سرکوب شد و تا پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى ، بـه عـرصـه رسـمـى فـعـالیـت هـاى حزبى درون کشوربرنگشت.
سازمان چریک هاى فدایى خلق ایران ، دیگر گروه کمونیستى معروف ایران است که در دهه ۴۰ و ۵۰ ظـهـور کـرده انـتـقـاد بـه عـمـلکرد حزب توده در کودتاى ۲۸ مرداد، و نیز انتقاد به روش مـسـالمـت آمـیز مبارزه علیه دولت ، باعث شد که برخى از جوانان عضو آن حزب و جبهه ملّى از آن جـدا شـونـد که معروف ترین آن ، گروه بیژن جزنى و گروه پویان و احمدزاده بودند. این دو کـه اوّلى بـر خـلاف دومـى به جنگ شهرى بر جنگ روستایى اعتقاد داشت ، در ۱۳۵۰ با بـرگـزیـدن تـقـدم جـنـگ روسـتـایـى و ائتـلاف بـا هـم ، سـازمـان چریک هاى فدایى خلق ایران  را تـشـکـیـل دادنـد کـه در طـول حـیـات خـود، تـنـها ضرباتى کوچک مانند حمله به کلانترى قلهک و ترور رئیس دادرسى ارتش را بر رژیم وارد کردند.

۲- اسلامى؛ پـیـش از دهـه ۲۰، گروه هاى مذهبى و یا احزاب اسلامى ، در صحنه فعالیت هاى سیاسى حضور مـسـتـقـل نـداشـتـنـد، اغـلب ایـن گـروه هـا، در تشکل هاى سیاسى دیگر، چون انجمن مخفى (آیة اللّه طباطبایى )، حزب اجتماعیون اعتدالیون (آیة اللّه بهبهانى ) و حزب اصلاح طلب (آیة اللّه مدرس ) مشغول فعّالیت بودند. در دوره استبداد بیست ساله رضاخان ، گروه هاى اسلامى و شخصیت هاى مـذهـبى ، مانند آیة اللّه بافقى ، در جریان امر به معروف و نهى از منکر خانواده شاه ، آیة اللّه نوراللّه اصفهانى در مساءله خدمت اجبارى طلاب و آیة اللّه قمى در حادثه کشف حجاب بیش از هر کس و گروه دیگر، مورد حمله و سرکوب قرار گرفتند.بـا سـقـوط رضـاشـاه ، تـعـداد کـمـى از گـروه هـاى سـیـاسـى اسـلامـى ، مـثل مجمع مسلمانان مجاهد (آیة اللّه کاشانى ) جامعه مسلمین (فقیهى شیرازى )، انجمن تـبـلیـغـات اسـلامـى (شـهـاب پـور) و اتـحـادیـه مـسـلمـیـن ایـران (سـراج انـصـارى ) تـشـکـیـل شـدنـد کـه شـاخص ترین آن ها، فدائیان اسلام بود. این جمعیت در ۱۳۲۴ از سوى سید مجتبى میرلوحى معروف به نواب صفوى ، موجودیت خود را اعلام کرد. نواب که در پى ایجاد یک حـکـومـت اسـلامى بود، نخست ، با مصدق و جبهه ملّى همکارى کرد، ولى هنگامى که دریافت ، جبهه مـلى بـه دنـبـال چـنـیـن هـدفـى نـیـسـت از آن جدا شده ، به مخالفت با آن برخاست . نواب پس از کـودتاى ۲۸ مرداد دستگیر و در ۱۳۳۴ ه‍ .ش . اعدام شد. پس از آن ، فدائیان اسلام مرکزیت خود را از دست دادند اما به صورت گروه هاى کوچکِ دور از هم به فعالیت خود ادامه دادند.
در اوایـل دهـه ۴۰ با هدایت و راهنمایى حضرت امام خمینى (ره )، بقایاى جمعیت فدائیان اسلام که در بـازار تهران به صورت هیاءتى مشغول مبارزه بودند با اندیشه برقرارى حکومت اسلامى مـتـحـد شـدنـد و هـیاءت هاى مؤ تلفه اسلامى را تشکیل دادند. مؤ تلفه اسلامى با اعضایى چون شـهـیـد مـطـهـرى ، بهشتى ، باهنر، حاج مهدى عراقى ، بخارایى و… در تداوم مبارزه و گسترش پـیـام هـاى امـام (ره ) نـقـش مـهـمى داشتند. حزب ملل اسلامى ، با هدف راه اندازى قیام علیه رژیم پـهـلوى و بـراندازى آن ، از سوى اشخاصى چون ابوالقاسم سرحدى زاده ، محمدکاظم موسوى بجنوردى و محمد جواد حجتى کرمانى و… تاءسیس ‍ شد، و به مبارزه مسلحانه پرداخت ، ولى با دستگیرى اعضاى اصلى اش در ۱۳۴۴، به عمر کوتاه آن خاتمه داده شد.

۳- ملى ؛ حـزب اجـتـمـاعـیـون عـامـیـون ، کـه یـکـى از دو حـزب بـزرگ بـعـد از انـقـلاب مـشروطه در مجلس اوّل بـود اولیـن حـزب مـلى گرا و ناسیونالیست ایران به شمار مى رود. این حزب ، بعدها به نـام حزب دموکرات ، به رهبرى سید حسن تقى زاده به فعّالیّت پرداخت و از کودتاى رضاخان حمایت ، و در تقویت و تداوم آن تلاش کرد. حزب دموکرات ، در آستانه مجلس پنجم (۱۳۰۲ ه‍ .ش .) مـتـلاشـى شـد و جـاى خـود را بـه احـزابـى مـانـنـد حـزب تـجـدد (تـدیـن )، حـزب رادیکال (داور) و حزب ترقى خواه (تقى زاده ) داد. این احزاب ، به ویژه حزب تجدد، نقش ویژه اى در تـغـیـیـر رژیـم قـاجـار و تـحـکـیـم رژیـم پهلوى ایفا کردند. در دوره سلطنت رضاشاه ، از فـعـّالیـت ایـن حـزب نـیـز، مـانـنـدِ دیـگـر احـزاب مـلى ، چـپ و گـروه هـاى اسلامى جلوگیرى به عمل آمد.
 در فـضـاى بـاز سیاسى نسبى در اوایل دهه ۲۰، گروه هاى سیاسى ناسیونالیستِ زیادى چون حـزب ایران (زیرک زاده )، اراده ی ملى (سید ضیاء)، پان ایرانیست (پزشک پور)، دموکرات ایران (قـوام )، مـلت ایـران (فـروهـر) و جـبـهـه مـلى (مـصـدق ) شـکـل گـرفـت کـه جـبـهـه مـلى ، مـعروف ترین و مشهورترین آن ها بود. جبهه ملى در ۱۳۲۸ با گـردآمـدن چـنـد گـروه و حزب سیاسى ، موجودیت خود را اعلام نمود و ملى کردن صنعت نفت را مهم تـریـن بـرنامه خود قرار داد. سرانجام ، جبهه ملى با حمایت افکار عمومى و گروه ها و شخصیت هـاى اسـلامـى ، بـه ویـژه آیـة اللّه کـاشـانى قانون ملى شدن صنعت نفت را در مجلس تصویب و بـراى اجـراى آن ، مـصدق به سمت نخست وزیرى منصوب شد. با سقوط دولت مصدق ، جبهه ملى مـورد سـرکـوب رژیـم کـودتـا قـرار گـرفـت و فـعـالیـت هـایـش تـا ۱۳۳۹ تعطیل گردید.
در ۱۳۳۹، جـبـهـه مـلّى بـا برنامه هاى جدید و با چراغ سبز مصدق که در آن زمان در تبعید به سـر مـى بـرد، بـا نام جبهه ملى دوم ، تشکیل شد و در فضاى تازه اى که شاه بر اساس فشار آمـریـکـا (دکـتـریـن کـندى ) ایجاد کرده بود، تا ۱۳۴۴ به فعالیتش ادامه داد. امّا انشعاب در آن که نام (نهضت آزادى ایران ) بر خود نهادند، از محبوبیت و قدرت جبهه ملى کاست . گروه جدید، با شعار مبارزه بر اساس دین ، از سوى افرادى چون مرحوم آیة اللّه طالقانى ، مـهدى بازرگان و یداللّه سحابى پا به عرصه حیات گذاشت . با بازگشت اختناق ، فعالیت هـاى نـهـضـت آزادى کـاهـش یافت ، در همین دوران برخى از اعضاى آن ، سازمان مجاهدین خلق ایران (مـنـافـقـیـن فـعـلى ) را تـاءسـیـس کردند تا مبارزه با رژیم از طریق مسلحانه امکان پذیر شود. سـازمان تا سال ۱۳۵۴ که اعلام نمود، دیگر به اسلام اعتقادى ندارد، از حمایت بیش تر گروه هـا و شـخـصـیت هاى اسلامى برخوردار بود. در مجموع ، بعد از ۱۳۴۴، فعّالیّت مسالمت آمیز کم رنـگ جبهه ملى و نهضت آزادى و مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق که هیچ گاه مورد حمایت و تایید امام (ره ) قرار نگرفت ، چندان کمکى به پیروزى انقلاب اسلامى نکرد.
بنابراین این جریان ها به لحاظ تشکیلاتی ومبانی فکری فرق زیادی با دوره های قبل نکردند ولی درشدت وضعف نسبت به عملکرد ووظایف خود درطول تاریخ معاصردچارنوسان بودند.

سوال سوم :نقش رهبری درنهضت پانزده خرداد
اگربخواهیم مناسبات روحانیت با حاکمیت سیاسی دراین دوره را نشان دهیم ، می توان گفت : این دوره ازدورهای پنجگانه مناسبات روحانیت وحاکمیت سیاسی ،دوره پنجم یعنی دوره« تسلط وپیروزی» را پشت سرمی گذارند. ازطرفی روحانیت‌ شیعه‌ پس‌ از مشروطه، ضربه‌ سختی‌ را متحمل‌ شد که‌ بخشی‌ از آن‌ به‌ اختلاف‌ نظر میان‌ خود مراجع‌ طرفدار و مخالف‌ مشروطه‌ و در راس‌ آنها آخوند خراسانی‌ و سیدمحمدکاظم‌ یزدی‌ برمی‌گشت. با این‌ ضربه‌ و پس‌ از تحکم‌ رضاخان‌ بر مسند قدرت‌ در ایران، امیدی‌ برای‌ احیای‌ مرجعیت‌ در ایران‌ نبود؛ تااین‌ که‌ با فعالیت‌ مرحوم‌ آیت‌الله‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری‌ در تاسیس‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ در سال‌ ۱۳۴۰ قمری/ ۱۳۰۱ شمسی، مرجعیت‌ شیعه‌ احیا شدF[2]F. 15 سال‌ بعد، زمانی‌ که‌ مرحوم‌ حائری‌ درگذشت‌ (۱۷ ذی‌قعده‌ ۱۳۵۵/۱۰ بهمن‌ ۱۳۱۵)، مرجعیت‌ یک‌ دوره‌ بسیار سخت‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود.F[3]F به‌ دنبال‌ ضعف‌ دیانت‌ در ایران‌ و صدماتی‌ که‌ طی‌ دو دهه‌ برای‌ شعائر مذهبی‌ پدید آمده‌ بود، مراجعه‌ به‌ علما بسیار کاهش‌ یافته‌ و دستگاه‌ مرجعیت، از لحاظ‌ مالی‌ به‌ شدت‌ ضعیف‌ شده‌ بود.دراین دوره دامنه‌ نفوذ مرجعیت‌ شیعه‌ با رهبری‌ آیت‌الله‌ بروجردی، و با تکیه‌ بر مفاهیم‌ سیاسی‌ -مذهبی‌ شیعه‌ در جامعه‌ گسترش‌ پیدا کرد. به‌ هر صورت، تکیه‌ اصلی‌ مرجعیت‌ روی‌ تقویت‌ حوزه‌ علمیه‌ بود؛ حوزه‌ علمیه‌ای‌ که‌ در آن‌ زمان، ۴۰ سال‌ از تاسیس‌اش‌ می‌گذشت، و با شکل‌ گرفتن‌ جنبش‌ فکری‌ طلاب‌ جوان‌ که‌ در درس‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ و مرحوم‌ داماد (م‌ ۱۳۸۸ ق) و امام‌خمینی‌ و آیت‌الله‌ گلپایگانی‌ و سپس‌ در درس‌ تفسیر و فلسفه‌ علامه‌ طباطبایی‌ شرکت‌ می‌کردند، حیات‌ جدیدی‌ به‌ خود گرفت.در مجموع، بررسی‌ وضعیت‌ عمومی‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ در دوره‌ مرجعیت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ که‌ مجتهدی‌ روشن‌ و خردمند بود، نشان‌ می‌دهد که‌ حوزه‌ یاد شده، از هر جهت‌ رشد کرد: یکی ازقسمت هایی که رشد خوبی یافت، تقویت‌ جایگاه‌ دین‌ و مذهب‌ در جامعه‌ بود که‌ پس‌ از یک‌ دوره‌ آسیب‌ شدید در عصر رضاخان، اکنون‌ ترمیم‌ یافته‌ و مرجعیت‌ که‌ طی‌ سه‌ چهار دهه‌ در اثر تبلیغات‌ منورالفکرها و با حمایت‌ استبداد تضعیف‌ شده‌ بود، بار دیگر تقویت‌ شد.تربیت‌ نسلی‌ از فضلا که‌ در دوره‌ بعد شمار زیادی‌ از آنان‌ هم‌ به‌ لحاظ‌ علمی‌ و هم‌ سیاسی‌ نقش‌ فعالی‌ را در حوزه‌ علمیه‌ عهده‌دار شدند، یکی‌ از اقداماتی‌ بود که‌ در این‌ دوره‌ صورت‌ گرفت. حمایت‌ از تشیع‌ در برابر اتهامات‌ و انحرافات‌ نیز کاری‌ بود که‌ مرجعیت‌ را بیشتر درگیر مسائل‌ جامعه‌ تشیع‌ کرد. مبارزه‌ با بهائیت‌ که‌ بر فعالیت‌ خود افزوده‌ بود، یکی‌ از مسائل‌ حاد این‌ دوره‌ بود. اندیشه‌ بازگرداندن‌ جامعه‌ شیخی‌ مذهب‌ در کرمان‌ تلاش‌ دیگری‌ بود که‌ صورت‌ گرفت؛ هر چند به‌ جایی‌ نرسید. اصرار بر رسمی‌کردن‌ دروس‌ شرعی‌ و دینی‌ در مدارس‌ دولتی‌ نیز از اقدامات‌ مهم‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ بود. مجموعه‌ این‌ رفتارها، حوزه‌ علمیه‌ را وارد مرحله‌ جدیدی‌ کرد که‌ به‌ نوعی‌ زمینه‌سازی‌ تحولات‌ پس‌ از درگذشت‌ مرحوم‌ بروجردی‌ در فاصله‌ سال‌های‌ ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ بود.از آنجا که‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ هنوز در مرحله‌ای‌ قرار نداشت‌ تا سیاست‌ را در متن‌ حوزه‌ وارد کند، نقش‌ او به‌ عنوان‌ مرجع، در حوادث‌ دوران‌ نهضت‌ ملی‌ نقش‌ سیاسی‌ حاشیه‌ای‌ است.F[4]F در این‌ زمان، نه‌ تنها مرجعیت، بلکه‌ روحانیان‌ برجسته‌ای‌ که‌ در تهران‌ و شهرستان‌ها علایق‌ سیاسی‌ و ملی‌ داشتند، در فعالیت‌های‌ سیاسی‌ وارد می‌شدند. در تهران‌ به‌ جز آیت‌الله‌ کاشانی، دو برادر با نام‌های‌ آقایان‌ سیدرضا زنجانی‌ (رهبر نهضت‌ مقاومت‌ ملی‌ پس‌ از ۲۸ مرداد)F[5]F و سید ابوالفضل‌ زنجانی‌ (از موسسان‌ نهضت‌ آزادی) و نیز حاج‌ شیخ‌ حسین‌ لنکرانی‌ در فعالیت‌های‌ سیاسی‌ شرکت‌ داشتند. همین‌ زمان‌ یعنی‌ از اوایل‌ نهضت‌ ملی، برخی‌ از روحانیان‌ تهران‌ دست‌ به‌ ایجاد هیات‌ یا جامعه‌ علمیه‌ تهران‌ زدند که‌ در برخی‌ از حوادث‌ سیاسی‌ اطلاعیه‌هایی‌ صادر می‌کردند و بیشتر جانبدار نهضت‌ ملی‌ بودند.

۱-  مرجعیت پس ازسال ۱۳۴۰ شمسی
پس‌ از درگذشت‌ مرحوم‌ بروجردی‌ در فروردین‌ ۱۳۴۰، مرجعیت‌ واحدی‌ که‌ پدید آمده‌ بود، گرفتار پراکندگی‌ شد. مرحوم‌ آیت‌الله‌ سیدمحسن‌ حکیم‌ در نجف، چهره‌ای‌ درخشان‌ بود. شاه‌ نیز که‌ در پی‌ بیرون‌ بردن‌ مرجعیت‌ از ایران‌ بود، تلگراف‌ تسلیت‌ خود را به‌ مناسبت‌ درگذشت‌ مرحوم‌ بروجردی به‌ او فرستاد. تلقی‌ علمای‌ داخل‌ کشور آن‌ بود که‌ «دولت‌ ایران‌ خیلی‌ مایل‌ است‌ مرجع‌ تقلید از ایران‌ بیرون‌ برود.»F[6]F حتی‌ در یک‌ محفل‌ مذهبی‌ در شیراز، این‌ اقدام‌ شاه‌ به‌ معنای‌ مقدمه‌ای‌ برای‌ انحلال‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ تلقی‌ شده‌ بود.F[7]F به‌ همین‌ دلیل، درست‌ عکس‌ خواسته‌ شاه، بسیاری‌ از علما و فضلای‌ کشور در پی‌ آن‌ بودند تا از میان‌ علمای‌ داخل‌ کشور کسی‌ را به‌ مرجعیت‌ برگزینند. در ایران‌ چندین‌ نفر در قم، تهران‌ و حتی‌ مشهد واجد شرایط‌ مرجعیت‌ بودند. در قم، بجز امام‌خمینی(ره) آقایان‌ سیدکاظم‌ شریعتمداری، محمدرضا گلپایگانی‌ و مرعشی‌ نجفی‌ مطرح‌ بودند. در تهران‌ مرحوم‌ حاج‌ سیداحمد خوانساری‌ و در مشهد آیت‌الله‌ میلانی‌ (۱۷ مرداد ۵۴) حضور داشتند. طلاب‌ جوان‌ با استعدادی‌ که‌ در قم، در درس‌ امام‌ شرکت‌ داشتند، در پی‌ طرح‌ مرجعیت‌ امام‌ بودند.
پراکندگی، شماری‌ از روحانیان‌ فعال‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ عمومی‌ اسلامی‌ را بر آن‌ داشت‌ تا در این‌ وضعیت‌ بحرانی، چاره‌ای‌ بیندیشند و زمانی‌ که‌ مرجعیت‌ واحدی‌ بر اوضاع‌ مسلط‌ نیست، وضعیت‌ آرمانی‌ مورد نظر خود را درباره‌ کیفیت‌ مناسبات‌ میان‌ مرجعیت‌ و مردم‌ ارائه‌ دهند.نتیجه‌ این‌ تکاپو، پدید آمدن‌ کتاب‌ «بحثی‌ درباره‌ مرجعیت‌ و روحانیت» بود. میان‌ نویسندگان‌ این‌ کتاب، مرتضی‌ مطهری‌ و علامه طباطبایی و… بودند که مرجعیت‌ را مطرح‌ کرد.

۲- برآمدن‌ نهضت‌ روحانیت‌
از مهم‏ترین و اساسى‏ترین عوامل شکل‏گیرى و کامیابى یک جنبش اجتماعى، رهبرى آن جنبش است. مقوله «رهبرى» در جریان شکل‏گیرى یک جنبش، هیچگاه تعیینى و از پیش طراحى شده نیست، بلکه زمینه‏ها و عوامل گوناگونى در برجسته سازى یک گروه، حزب، سازمان و یا یک شخص براى پیشتازى و هدایت آن جنبش، تأثیرگذار هستند. از سوى دیگر، رفتار سیاسى رهبرى و میزان ظرفیت و توانمندى آن در مواجهه با چالش‏هاى نو به نو و پیش‏بینى نشده فراروى جنبش، نقش اساسى در استمرار و استقرار رهبرى یا جابه ‏جایى و جایگزینى آن ایفا مى‏کند. اگر این جنبش اجتماعى، به یک انقلاب تبدیل شود ـ آن هم انقلابى فراگیر، همه جانبه و بنیادین ـ حساسیت و اهمیت نقش رهبرى و تعامل تدریجى و فزاینده میان آن و نیروى اصلى جنبش؛ بر روند حرکت و آینده انقلاب به عنصرى سرنوشت ساز تبدیل مى‏شود و مرگ و حیات آن انقلاب به این عنصر پیوند مى‏خورد.

الف ) تدریجى بودن روند شکل‏گیرى رهبرى امام(ره):
از آغاز نهضت روحانیت در سال ۴۰ تا ۱۹ دى ماه ۵۶ ـ نقطه آغازین ظهور و بروز طوفان سهمگین انقلاب اسلامى ـ شبکه گسترده روحانیت انقلابى و پیرو امام با تلاش‏هاى گسترده و غالباً خودجوش، توانسته بود منطق و انگیزه مبارزاتى امام خمینى(ره) را به اقشار مختلف مردم مؤمن و متدین انتقال دهد و نگرش و کنش انقلابى ستیز با رژیم دیکتاتور فاسد و وابسته پهلوى را در جامعه ایجاد کند. البته تلاش‏هاى دیگر جریان‏هاى فکرى و سیاسى در ایجاد فضاى مبارزه در اقشار مختلف جامعه، تأثیر فراوانى داشت و رقابت‏هاى فکرى و سیاسى پنهان در جامعه، خواه ناخواه زمینه شکل‏گیرى مبارزه‏اى همگانى را علیه رژیم مساعد مى‏ساخت.

ب ) رقباى سیاسى امام در عرصه احراز رهبرى نهضت:
اگر چه امام (ره) هرگز به مقوله سیاست از زاویه دیدگاههاى دنیا مدارانه و قدرت طلبانه نمى‏نگریست و در عرصه حضور انقلابى خود نیز نسبت به هیچ شخص یا گروهى احساس رقابت نمى‏کرد ، ولى این مانع نمى‏شد که جریان‏ها، احزاب و شخصیت‏هاى مطرح سیاسى با او احساس رقابت نکنند. در آستانه حضور سیاسى فعّال و بارز امام(ره) در عرصه مبارزات اجتماعى، سه رقیب عمده براى نهضت روحانیت مشاهده مى‏گردد:

۱) جریان چپ الحادى و کمونیستى به نمایندگى حزب توده ایران.

۲) جریان راست لیبرالى و ملى گرا به نمایندگى جبهه ملى ایران.

۳) جریان مدعى روشنفکرى دینى به نمایندگى نهضت آزادى ایران .

جریان چپ الحادى و مارکسیست ـ لنینیستى حزب توده، باسابقه دو دهه حضور فعال و گسترده در صحنه تحولات سیاسى و با پشتوانه بلوک شرق به سرکردگى اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى (سابق)، اساسا براى مذهب و روحانیت در عرصه حرکت سیاسى ـ اجتماعى، نقش و جایگاهى قائل نبوده و بنابر آموزه‏هاى ایدئولوژیک خود، مذهب را عامل فریب و تخریب توده‏ها و نیز روحانیت را قشرى واپس گرا و رو به اضمحلال تلقى مى‏کرد.
جریان راست لیبرالى و ملى گرا، با تکیه بر تجربیات عینى خود در سالهاى ۲۸ تا ۳۲ و استفاده از شهرت و محبوبیت دکتر مصدق، خود را متولى جنبش مى‏دانست و رهبران آن با همه اختلافات و رقابتهاى درونى، تلاش مى‏کردند نقش جبهه ملى را همچنان حفظ کنند.گرایش این جریان به غرب، امید و باور آنان به وعده‏ها و روش‏هاى لیبرالیستى و محافظ کارانه براى ایجاد تحوّلى مثبت در اوضاع جامعه بود.
جریان مدعى روشنفکرى دینى که در نظر و عمل، تز «اسلام منهاى روحانیت» را دنبال مى‏کرد، با این گمان که روحانیت آنچنان ظرفیت و توان ندارد که بتواند اقشار تحصیل کرده را جذب جنبش کند، و برتر از آن، رهبرى جنبش اگر در اختیار روحانیت باشد، آینده آن مبهم خواهد بود و به خاطر «سنتى بودن رهبرى»، توفیقى نصیب جنبش نخواهد شد، خود را بهترین گزینه براى احراز رهبرى مى‏دانست. یکى از عناصر برجسته این جریان ـ که اولین رئیس جمهور پس از انقلاب شد ـ در سالهاى منتهى به پیروزى انقلاب ـ صریحاً به نقد رهبرى روحانیت پرداخت و البته با مستثنى کردن یکى دو نفر از چهره‏هاى برجسته انقلابى، محرمانه نغمه کنار نهادن روحانیت را از رهبرى جنبش ساز کرد. تلاش چهره‏هاى شاخص این جریان در اوج پیروزى انقلاب و در قالب دولت موقت، براى جهت دهى مطلوب نظر خود به روند جامعه و عدم التزام به مشى امام راحل(ره) در مدیریت جامعه، دلیلى آشکار بر رقابت آنان با رهبرى امام است.
علاوه بر این سه جریان در طول ۱۵ سالِ رشد و گسترش و تعمیق نهضت امام خمینى(ره)، رقباى دیگرى هم در صحنه رقابت به ظهور پیوستند. این رقباى جدید را هم مى‏توان در سه جریان خلاصه کرد.
۱ـ جریان سازشکار و متحجرانه در روحانیت، به سردمدارى برخى چهره‏هاى شاخص در سطح مدعى مرجعیت.
۲ـ جریان رادیکال و انقلابى به ظاهر اسلامى به نمایندگى سازمان مجاهدین خلق ایران.
۳ـ جریان رادیکال و انقلابى الحادى و کمونیستى به نمایندگى سازمان چریک‏هاى فدایى خلق ایران.

ازدیگرجریان هایی که به صورت قوى‏تر و گسترده‏تر در صحنه رقابت حضور داشت، جریان سازشکارانه و متحجرانه‏اى بود که در حوزه‏هاى علمیه و روحانیت شکل گرفت و در طول ۱۵ سال پس از آغاز نهضت اسلامى تا پیروزى انقلاب، با حمایتهاى پنهان و آشکار رژیم پهلوى، در مقابل نهضت امام(ره) قرار داشت. این جریان با ظاهرى کاملاً دینى و حوزوى، و گاه با اتخاذ شیوه‏هاى روشنفکرانه و متجددمآبانه و متناسب با اقتضائات زمان، در خدمت اهداف رژیم پهلوى قرار داشت و تا پیروزى انقلاب ـ و حتى تا سالها پس از آن ـ خود را دوشادوش رهبرى امام خمینى(ره) مطرح مى‏ساخت. اشاره‏اى که امام(ره) به خون دل خوردن خود، براى جریان تحجر فکرى در حوزه‏ها نموده‏اند، نشانگر عمق چالش این جریان با مشى امام(ره) در عرصه مبارزه سیاسى و اجتماعى، پى برد.
اما چه عوامل و زمینه‏هایى در رهبرى امام خمینى(ره) نهفته بود که در این میدان، رهبرى بلامنازع و مقتدرانه امام(ره) را رقم زد.؟ درجواب باید گفت ؛ این عوامل را باید درویژگی ها واستراتژی ورهبری امام باید دید.

سوال چهارم : نقش مردم درنهضت پانزده خرداد
هرچند فقها، فلاسفه و علمای شیعه در گذشته نیز به مباحث مربوط به روابط مردم و حکومت توجه داشتند اما رویکرد آنان به نقش مردم در حکومت، با اندیشه‌ها و نظریات مدرن تفاوت داشت؛ بدین معنا که علمای شیعه در گذشته بیشتر دغدغة آن را داشتند که از حقوق مردم تحت حاکمیت یک حکومت غیردینی دفاع کنند. ظلم‌نکردن حکومت به مردم، حفظ مال، جان و آبروی مردم و برخورد عادلانه با آنان از سوی حکام بیشترین نکات مورد تاکید در نظریات علمای شیعه در گذشته بود. اما در نظریات جدید، علاوه بر این تاکیدات، ورود مردم به عرصه تاسیس و تشکیل نظام سیاسی نیز مطرح می‌گردد.

تاریخ اندیشه سیاسی نشان می‌دهد که در برخی نظریات، با طرح اقسام مختلف حکومت، همچون مدینه جماعیه (دموکراسی‌های امروزی)، نقش مردم به صورت پررنگ مطرح شده است اما مدینه جماعیه نظام سیاسی مطلوب علمای شیعی نبود بلکه حکومت مطلوب آنان مدینه فاضله بود که بیشتر بر حفظ حقوق مردم از سوی حکومت  تاکید داشت. به عبارتی می‌توان گفت نظریات کلاسیک بیشتر حقوق محور یا عدالت محور بودند، حقوقی که باید از سوی حکومت مورد توجه قرار می‌گرفت و مهم‌ترین عنصر آن رعایت عدالت نسبت به رعایا و پرهیز از ظلم بود در حالی‌که در نظریات جدید علاوه بر تاکید بر حفظ حقوق مردم، به نقش آنان در تاسیس و تشکیل حکومت و نظام سیاسی نیز اهمیت داده می‌شود. دقیقا تحت تاثیر این دیدگاهها و نیز شرایط عینی بود که «آزادی» در مباحث اندیشه سیاسی محوریت یافت. می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین تفاوتهای حضرت امام(ره) با علمای پیشین این بود که ایشان تلاش فقها برای تاسیس حکومت را واجب اعلام نمودند در حالی‌که فقهای گذشته این مساله را تنها به رجوع مردم منوط می‌دانستند؛ یعنی آنان معتقد بودند که چنانچه مردم به فقیه رجوع کنند و از او بخواهند، فقیه مکلف خواهد بود که در راستای تشکیل حکومت اقدام کند. اما حضرت امام در کتاب «البیع» بر وجوب تحصیل حکومت تاکید ‌کردند و آن را برای فقها از واجبات کفایی و مردم را نیز به همکاری با آنان مکلف می‌دانستند.
حضرت امام برای نقش مردم در حکومت اهمیت ویژه‌ای قائل بودند؛ به‌‌گونه‌ای که می‌فرمودند: «میزان، رای مردم است.» اما درخصوص این که منظور از این جمله چیست، مباحث زیادی درگرفته که در کل، این مباحث را می‌توان در دو طیف دسته‌بندی کرد. طیف اول با استفاده از قاعدة لطف این جمله را تفسیر می‌کنند. بدین‌معنا که آنان می‌گویند: حضرت امام می‌فرمودند فلسفه ارسال رسل هدایت مردم است و تمام انبیاء و ائمه برای این منظور آمده‌اند؛ بنابراین می‌توان گفت که انبیاء به نوعی خدمتگزار مردم هستند و فلسفه رهبری الهی، هدایت و خدمت به مردم می‌باشد و علت تعیین شروط و وظایف سخت برای رهبریت از سوی خدا، آن است که به مردم لطمه‌ای وارد نشود. براین اساس می‌توان گفت یکی از موارد لطف آن است که به خواست مردم توجه داشته باشیم و آنان را در اموری که به خود آنان مربوط است مشارکت دهیم و از همین رو بود که خداوند به رسولش می‌فرمود: «و امرهم شوری بینهم» «و شاورهم فی الامر»؛ در حالی‌که پیامبر اکرم(ص) پس از مشورت با مردم و عمل به خواست آنان در جنگ احد با شکست مواجه گردید. اما باز هم خداوند فرمود آنها را عفو کن و با آنان مشورت کن؛ زیرا راه‌حل مشکلات مردم، مشارکت دادن خود آنان در امور است و رهبر تلاش می‌کند مردم را به نحو درست هدایت کند و ابزارهای مشارکت سالم را فراهم کند و لذا حضرت امام با تشکیل نهادهای مشارکتی مثل احزاب، شوراها، مجلس   و . . .  مخالفتی نداشتند.
اما طیف دوم، در استنباط خود از این جمله، به نظریه فلسفه تاریخ حضرت امام‌(ره) استناد می‌کنند که در آن ایشان معتقدند که در سراسر تاریخ دو جریان وجود داشته است: مستکبران و مستضعفان. انبیاء و رهبران الهی در گروه مستضعفان قرار دارند که خداوند به آنان (مستضعفان) توصیه می‌کند در امور دینی و دنیوی پشتیبان و یاور هم باشند؛ چنانکه بسیاری از مظاهر دینی چون نماز جماعت، نماز جمعه و عیدین، حج، تولی و تبری، بر جنبه عینی این همیاری در قالب مشارکت مردمی و حضور تشکیلاتی دلالت دارد. ضمن آنکه حضرت امام به جبر قائل نبودند و معتقد بودند که انسان مختار آفریده شده و به اختیار خود می‌تواند اعمال عبادی و بندگی الهی را به جا آورد و یا ترک کند؛ یعنی اعتقادی که حضور و مشارکت اختیاری مردم در انجام امور نیک و ترک اعمال خلاف را توجیه می‌کند؛ «تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»؛ که مبنای فقهی حضرت امام(ره) در بحث تکلیف و قدرت نیز بر همین اساس توضیح داده می‌شود؛ چون حضرت امام مبنای تکلیف را بر اختیار می‌دانستند و معتقد بودند چنانچه انسان مختار نباشد، تکلیف نیز معنی پیدا نخواهد کرد.
گفتنی است که تاکید امام بر حضور و مشارکت مردم و لزوم این امر، از باب حکم حکومتی بود و ایشان نظریه خود را از این منظر مطرح کردند و میزان را رای مردم دانستند. نقش حکم حکومتی آن است که مطابق مصلحت، حکمی را که در شرع نیامده ارائه می‌کند و لذا ایشان با حکم حکومتی خویش به نوعی می‌خواست به رای مردم اعتبار بخشد و آنان را بر سرنوشت خود حاکم سازد و لذا می‌توان گفت نظریه حضرت امام نه بر مردم‌داری دینی بلکه بر مردم‌سالاری دینی اطلاق دارد؛ بویژه آن‌که ایشان در ضمن این قبیل سخنان خود همواره تاکید می‌کردند که «مردم اسلام را می‌خواهند.»
بنابراین از دهه‌ی ۱۳۴۰ به بعد به تدریج خطوط تفکری در صحنه‌ی سیاسی شیعه آشکار می‌شود که به وضوح حکومت را حق بدیهی فقها اعلام نموده وفقها در نوشته‌های خود به روشنی به شیوه‌های تحقق آن که همانا مشارکت مردم می باشد اشاره می‌نماید. قیام ۱۵ خرداد ،۴۲ بی تردید برجسته ترین تحول نهضت اسلامی در دهه ۱۳۴۰ بود که اقشار وسیعی از توده های ملت را به صحنه مبارزه علیه رژیم کشاند، خیزش مذهبی- سیاسی را در سطحی گسترده به نمایش گذاشت و با حکومت وقت درافتاد. این حرکت را به طور مشخص نیروهای مذهبی هدایت می کردند، اما در آفرینش آن، غالب طیف ها و گرایش های سیاسی- اجتماعی نقش داشتند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که  رویکرد حکومت ها به مردم  درطول تحولات معاصرایران چندگانه است .

 انواع حکومت و رویکرد آنها به مردم
          نوع حکومت                                                                    ارکان حکومت
 
 حکومت الهی  (مردم‌سالاری دینی)                      مقید به رضایت مردم و رضایت خداوند
 
حکومت لیبرال دموکراسی (مردم‌سالاری سکولار)             مقید به رضایت مردم
 
حکومت‌های استبدادی سلطنتی                                    عدم تقید به رضایت خدا و مردم
 

 بنابراین مردم دراندیشه حکومت قاجاروپهلوی اول ودوم ،چون یک حکومت استبدادی سلطنتی محسوب می شده ، لذا مردم هیچگاه رضایتی دراین نوع حکومت ها نداشتند .زیرا این نوع حکومت ها یکی ازویژگی های بارزشان عدم تقید به رضایت مردم می باشد. وحال اینکه اندیشه ی که مقید به رضایت مردم توسط امام خمینی ازسال ۱۳۴۲ به بعد به صراحت مطرح شد . این اندیشه در سال ۱۳۵۷ با بروز عوامل چندگانه‌ای که به فروپاشی رژیم شاهنشاهی منجر شد، در عمل محقق گردید و منجر به پیدایی گفتمان جدیدی در تاریخ سیاسی شیعه شد.

دوم ؛ فرایند قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ :
پس از برگزارى رفراندوم و در شرایطى که همه رسانه هاى داخلى و خارجى یکصدا شاه و انقلاب سفید او را مى ستودند، اثرات آن کم کم در جامعه ظهور پیدا کرد، امام(قدس سره)براى ادامه مبارزات، نشست هاى هفتگى جهت تصمیم گیرى هاى مشترک در برابر سیاست هاى ضداسلامى رژیم را سامان دادند. در نهایت با پیشنهاد امام(قدس سره) عید نوروز۱۳۴۲ شمسى، به دلیل مصایب وارده بر اسلام عزاى عمومى اعلام شد. و در مدت کوتاهى به سراسر کشور منتشر شد. بدنبال تحریم نوروز، در برخى محافل، مجالس عزا برپا شد، گستردگى این حرکت و زیر سؤال بردن برنامه هاى شاه، خشم حکومت را برانگیخت و دولت به این جمع بندى رسید، که باید با حرکتى قهرآمیز، ضربه محکمى به نیروهاى مذهبى بزند، و منجر به حمله نیروهاى امنیتى شاه به مجلس سالگرد شهادت امام صادق(علیه السلام) در دومین روز عید نوروز گردید که عده اى کشته و مجروح شدند. با این اقدام تحرکات فراوانى براى افشاى چهره رژیم از سوى نیروهاى مذهبى و توجیه عملکرد رژیم صورت گرفت. بهرحال، با فرا رسیدن محرم، دسته هاى عزادارى و مجالس گوناگون به راه افتاد که به سخنرانى امام(قدس سره) در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه ختم شد، در این سخنرانى امام با بهره گیرى از مناسبت عاشوراى حسینى در سخنان خود حکومت پهلوى را با دودمان بنى امیه و یزید مقایسه کرد و مشابهت هاى آنان را برشمرد و به شاه نصیحت کرد، به اسلام و روحانیت احترام بگذارد و دست کم از سرنوشت پدرش عبرت گیرد و شاه را از هم سویى با اسرائیل و عوامل صهیونیسم و بهائیت در ایران برحذر داشت و تهدید نمود که در صورت ادامه مخالفت هاى رژیم با اسلام، ملت، او را از مملکت بیرون خواهند انداختF[8]F.

این سخنرانى به روند مبارزات، شتاب بخشیده و در ۱۴خرداد۱۳۴۲ راهپیمایى هاى وسیعى در شهرهاى مختلف کشور برگزار شد، تحلیل گران دریافتند، کشور در آستانه بحران فراگیرى قرار گرفته و امام(قدس سره) در کانون این حرکت قرار دارد. از این رو، رژیم براى غلبه بر ناآرامى هاى سیاسى ـ مذهبى تنها راه را در دستگیرى امام(قدس سره)مى دید. در نیمه شب ۱۵خرداد۱۳۴۲ ایشان را بازداشت و به تهران منتقل کرد. این اقدام رژیم، اعتراض طبقات مختلف جامعه را درپى داشت. از جمله این که؛ در شهرهاى تهران، قم، ورامین و… قیام خونینى برپا شد. قیام ۱۵خرداد بى تردید برجسته ترین تحول نهضت اسلامى در دهه ۱۳۴۰ بود که اقشار وسیعى از توده هاى ملت را به صحنه مبارزه علیه رژیم کشانید. این حرکت را بطور مشخص نیروهاى مذهبى هدایت مى کردند; اما در آفرینش آن غالب طیف ها و گرایش هاى سیاسى ـ اجتماعى نقش داشتند. قیام ۱۵ خرداد باعث آگاهى مردم و افشاى ماهیت رژیم پهلوى شد و رهبرى مبارزات انقلابى به نیروهاى مذهبى رسید.

بنابراین نهضت پانزده خرداد درروند وفرایند خود دارای ویژگی های ذیل بود.

۱-     اسلامی شدن مبارزه ؛

۲-     اخلاص وقاطیت دررهبری ؛

۳-     مردمی شدن مبارزه ؛

۴-     مخالفت با اصل سلطنت ؛

۵-     بیگانه ستیزی ؛

۶-     حضورروحانیت درصحنه مبارزات ؛

سوم ،  آثار و پیامدهاى پانزده خرداد:
همان گونه که در بحث هاى پیشین اشاره شد شکل گیرى نارضایتى به عملکرد و کارکرد یک رژیم سیاسى در جهت پاسخ به نیازهاى مردم آن برمى گردد. و این پاسخ گویى و عدم آن به ویژگى هاى یک رژیم وابسته است. چراکه اگر ویژگى ها و خصوصیات یک رژیم، با خواست مردم همخوانى داشته باشد و یا نیازهاى مردم در عرصه هاى مختلف، سنخیت داشته باشد، ماندگارى آن سیستم را درپى خواهد داشت و در غیر این صورت، افول و شکست آن را بشارت خواهد داد. هر چقدر از عمر پهلوى دوم مى گذشت و از دهه ۱۳۲۰شمسى فاصله مى گرفت، بویژه پس از کودتاى ۲۸ مرداد۱۳۳۲ که پایه هاى قدرت شاه بوسیله ارتش و دیگر ارکان آن استحکام یافت، فاصله بین رژیم و مردم و به تبع آن فاصله میان نیازهاى مردم و خواست آنان با سیاست هاى رژیم که متأثر از خواست بیگانگان بویژه ایالات متحده آمریکا بود، بیشتر مى شد. از این رو، مشاهده مى شود; عوامل مهم نارضایتى در ایران (استبداد داخلى و استعمار خارجى) که قبلا اشاره شد، بسترهاى مناسب و لازم این شکاف را فراهم آوردند و مردم ایران شاهد آسیب رسیدن به هویت ملى و اعتقادات مذهبى خویش بودند، نارضایتى در آن ها را فراهم آورده و گسترش داد که دقیقاً از عملکرد رژیم پهلوى در عرصه هاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى متأثر بود و این کارکرد رژیم نیز متأثر از سیاست هاى نیروهاى بیگانه در ایران بوده است.

لذا همگى این ، موارد زمینه را براى یک حرکت انقلابى آماده مى ساخت و همگى اینها معلول نارضایتى انقلابى است. چرا که وقتى بین محتواى ذهنى و فکرى با واقعیات بیرونى در تقابل هم قرار گیرند و زمانى که شرایط به حد ناامیدى و نارضایتى از بهبودى وضع موجود مى رسد، چنین نارضایتى ها موجب انقلاب خواهند بود، و انقلاب اسلامى یک نمونه بسیار عالى از آن بود.

قیام ۱۵ خرداد ، اگرچه درظاهربا شکست روبرو شد ، اما تاثیرات بلند مدت خودرا برروند سیاسی واجتماعی ایران باقی گذاشت.البته این قیام ، محدود به روز۱۵ خرداد بنود وبرخلاف تصورعمومی ، دریک روز خلاصه نمی شد، بلکه حدود ده روز طول کشید تا رژیم شاه به طورکامل براوضاع مسلط شد.ازمهمترین نتایج این قیام عبارتنداز؛

۱-     فراگیری نهضت وحضورهمه گروه ها،قشرها وطبقات اجتماعی درروند مبارزه؛

۲- مذهبی بودن مبارزه وحضورنیروهای مذهبی ، به ویژه جامعه ی روحانیت – مراجع ، علماودیگرروحانیون – درصحنه ی مبارزه که این عوامل موجب حضورگسترده ی مردم درجریان مبارزه شد؛

۳-     پیروی ازمبانی دین اسلام درجریان مبارزه؛

۴- مشخص بودن رهبری مبارزه که دروجودامام خمینی (ره) به عنوان مرجع تقلید ورهبری سیاسی مردم متجلی بود؛

۵-     اخلاص وقاطعیت رهبری نهضت؛

۶-     جنبه ی بیگانه ستیزی جنبش که لبه ی تیزحملات آن متوجه آمریکا ، اسرائیل وشخص شاه بود. این خصوصیات شاید درهیچ یک ازجنبش های اجتماعی تاریخ معاصرایران سابقه نداشت ویا درکنارهم جمع نشده بود.

۷-     افزایش رشد سیاسی روحانیت وحوزه های علمیه و ورود به صحنه ی سیاست کشور؛

۸-     الگوقرارگرفتن مذهب برای مبارزه ورویکرد بیشتر نیروهای مبارزبه مذهب؛

۹-     افشای چهره ی ریاکارانه ی شاه وماهیت رژیم وی برای توده های مردم ؛

۱۰- تثبیت مرجعیت ورهبری امام خمینی(ره) ، با تایید مراجع ، علماء ، حمایت وپشتیبانی مردم؛

۱۱- روشن شدن ماهیت گروه های سیاسی وابسته ولیبرال ومحوشدن جاذبه ی گروه های سیاسی غیرمذهبی؛

۱۲- تبیین نظریه ی ولایت فقیه ، توسط امام خمینی (ره) به عنوان نظام حکومتی جایگزین رژیم شاه

۱۳- سرآغاز موج بازگشت به خویشتن ورفع ازخود بیگانگی درجامعه ی ایران ؛

۱۴- محوشدن جاذبه گروه های سیاسی ؛

۱۵- تکامل مبارزات سیاسی ورشدتوده مردم ؛

۱۶- مذهب ، مکتب وراهنمای مبارزه،

۱۷- برملاء شدن چهره منافقانه شاه؛

۱۸- افزایش رشد سیاسی درروحانیت وحوزه های علمیه ومردم؛

۱۹-  وقوع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در۲۲ بهمن ۱۳۵۷

خلاصه ونتیجه ؛ دربحث تحولات ایران ، آنچه که ازاهمیت بسزایی برخورداراست ، چهارمسئله اساسی است . نارضایتی ، اندیشه وایدئولو‍ژی ، رهبری ومردم که دراین میان شرکت مذهب شیعه درتحولات سیاسی واجتماعی دوقرن اخیرایران، موجب وقوع انقلاب اسلامی ایران شده است ودرواقع انقلاب اسلامی ، تکرارقیام تنباکو ، نهضت مشروطه ، جنبش ملی شدن نفت وقیام عظیم ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ می باشد. اگرچه به لحاظ انگیزه اجتماعی وسیاسی ، تفاوت های اساسی وشباهت هایی بین این چهارتحول وجودداشته است؛ ا

حرکت قیام ۱۵ خرداد۴۲ ، نمایانگرارتقاء تلاش علماء برای ایستادگی دربرابر زدودن معنویت جامعه بانام انقلاب سفید بود.

منابع و مآخذ

ـ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، تهران،‌رسا، ۱۳۶۰٫
ـ جواد منصوری، قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد،‌تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷٫
ـ ‌قیام ۱۵خرداد به روایت اسناد ساواک، ۴ جلد، چاپ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۸ ـ ۱۳۷۹٫
ـ رحیم روح‌بخش، نقش بازار در قیام ۱۵ خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱٫
ـ‌انقلاب اسلامی به روایت خاطره، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲٫
ـ عباس خلجی، اصلاحات آمریکایی، ۱۳۳۹ ـ ۱۳۴۲ و قیام ۱۵ خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱٫
ـ فریبا جعفری، نقش روحانیت در قیام ۱۵ خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵٫
ـ مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمد‌رضا پهلوی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۶٫
ـ مظفر شاهدی، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور (۱۳۳۵ ـ ۱۳۵۷) چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۶٫
ـ حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، قم، دارالفکر و دارالعلم، ۱۳۵۶٫
ـ امام خمینی، کوثر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۱ ـ ۱۳۷۳٫
ـ امام خمینی، صحیفه نور، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۶۱٫
ـ اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۱ ـ ۴، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴٫
ـ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ۱۱ جلد، بی‌جا، بنیاد فرهنگی امام رضا، بی‌تا.
ـ مهدی بازرگان‌، خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، تهران، رسا، ۱۳۷۵٫
ـ عمادالدین باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر تفکر، ۱۳۷۳٫
ـ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد دوم، تهران، بنیاد شهید، ۱۳۶۴٫
ـ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد سوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴٫
ـ اسدالله علم، یادداشتهای علم، جلد ۱ ـ ۵، تهران، کتابسرا، ۱۳۷۱ ـ ۱۳۸۲٫
ـ عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، ۱۳۶۷٫
ـ محمد‌تقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجت‌‌الاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶٫
ـ کاپیتولاسیون: گناهی که هویدا به آن اعتراف کرد، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
ـ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ۲ جلد، تهران، سا ۱۳۷۱٫
ـ دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه و کاووس باسمنجی، تهران، کتابسرا، ۱۳۷۷٫
ـ محمد‌کاظم موسوی بجنوردی، مسی به رنگ شفق: سرگذشت و خاطرات سید‌کاظم موسوی بجنوردی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱٫
ـ محسن نجات حسینی، بر فراز خلیج فارس، چاپ دوم، تهران، نشر نی، ۱۳۷۹٫
ـ کاظم مقدم، خشونت قانونی، قم، محدث و برگزیده، ۱۳۸۰٫
ـ‌ اسدالله بادامچیان، آشنایی با جمعیت مؤتلفه اسلامی، تهران، اندیشه ناب، بی‌تا

پانوشتها
--------------------------------------------------------------------------------

[۱]. محمدعلى کاتوزیان، اقتصاد سیاسى ایران، ترجمه محمدرضا نفیسى و کامبیز پرتوى، صص ۲۲۶-۲۲۷٫

 

۱-  چگونگی  آمدن‌ مرحوم‌ حائری‌ به‌ سلطان‌آباد اراک‌ و پس‌ از آن‌ استقرار در قم، بنگرید به‌ خاطرات‌ آیت‌الله‌ اراکی، در مجله‌ یاد، ش‌ ۴، صص‌ ۲۴و ۲۵٫.

[۳] . آیت‌الله‌ حائری‌ به‌ دلیل‌ حفظ‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ از مقابله‌ با رضاخان‌ خودداری‌ کرد. او معتقد بود تا پیش‌ از استوارشدن‌ پایه‌های‌ حوزه‌ علمیه، نمی‌توان‌ و نباید اقدامی‌ صورت‌ داد.

[۴] . به‌ نقل‌ از روزنامه‌ دنیا در ملاقاتی‌ که‌ شاه‌ در قم‌ با آیت‌الله‌ بروجردی‌ داشت‌ و ضمن‌ آن‌ آیت‌الله‌ از شاه‌ خواسته‌ بود تا مساله‌ محاکمه‌ دکتر مصدق‌ را حل‌ کرده‌ و او را آزاد کنند، ایشان‌ بر عدم‌ دخالت‌ خود در سیاست‌ تاکید کرده‌ است. بنگرید به: خواندنی‌ها، سال‌ ۱۴ (۱۳۳۳)، ش‌ ۵۹، صص‌ ۹و۱۰٫

[۵] . مجله‌ تاریخ‌ معاصر ایران، ش‌ ۱۷، صص‌ ۲۹۷، ۳۰۳- ۳۰۰

[۶] . قیام‌ ۱۵ خرداد به‌ روایت‌ اسناد ساواک، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۹٫

[۷] . همان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۲٫

[۸]. صحیفه نور، ج ۱، صص ۹۱و۹۵٫