روشنفکران و جمهوری رضاخانی

روشنفکران در تحولاتی که منجر به تغییر نظام سیاسی ایران و پادشاهی رضاخان گردید نقش بسزایی داشتند از جمله این تحولات جریان جمهوریخواهی بود. به صورتی که می توان اظهار داشت این جریان تا حد زیادی توسط همین گروه ایجاد و جریان پیدا کرد. ‏
در مورد مواضع روشنفکران جامعه ایران در قبال جریان جمهوریخواهی هر چند رسیدن به یک تقسیم بندی درست و دقیق دور از دسترس به نظر میرسد، اما با تامل در اعمال، رفتار و چگونگی مواجهه این طیف با جریان جمهوریخواهی و البته با کمی اغماض می توان آنها را به دو دسته کلی موافق و مخالف تقسیم نمود که این دو دسته نیز در درون خود به دو دسته بدین شرح تقسیم می شوند:
1ـ موافقان شامل موافقان ایدئولوژیک و طرفداران رضاخان 2ـ مخالفان شامل مخالفین تندرو و مخالفین میانه رو. در این مقال به بررسی مواضع روشنفکران موافق و مخالف جمهوری رضاخانی پرداخته خواهد شد

‏ 1ـ روشنفکران موافق جمهوری
الف ـ موافقان ایدئولوژیک: طی جریان جمهوریخواهی گروهی از روشنفکران بودند که به دلیل اعتقادات و عقاید ایدئولوژیک شان، ذاتاً و حقیقتاً از استقرار رژیم جمهوری در ایران طرفداری کرده و خواستار برچیده شدن نظام سلطنتی و استقرار رژیم جمهوری بودند. ‏
گروه یاد شده عمدتاً در قالب حزب سوسیالیست سازمان یافته بودند، حزب سوسیالیست، که آمیزه ای از جریانهای سیاسی و حزبی به ظاهر نا متجانس صدر مشروطیت بود که با به هم پیوستن جریان محافظه کار اعتدالیون با جریان تندرو و انقلابی دموکرات ها در سال های پس از جنگ جهانی اول پدید آمد. علاوه بر ترکیب یاد شده طیفی از تجدد گرایان تحول طلب و
نو اندیش که جریان های فکری و سیاسی آن روز را رهبری می کردند در آن حضور داشتند. این حزب را سلیمان میرزا اسکندری و سید صادق طباطبایی رهبری می کردند و افرادی چون ناصر الاسلام، جهانگیر خان صور اسرافیل، میرزا شهاب،
شرف الملک، نیر السلطان، سعید العلما، ضیا الواعظین و... در آن عضویت داشتند. ‏
اعضای حزب سوسیالیست که به تبع اعتقادات حزبی و ایدئولوژیکی، رضاخان را عنصری متجدد، ملی گرا و اصلاح طلب تلقی می کردند. 1 در طرح اندیشه جمهوریخواهی و هدایت این حرکت با تمام قوا و امکاناتی (اعم از کرسی های مجلس روزنامه ها و محافل سیاسی  فکری و...) که در اختیار داشت، می کوشیدند تا با حمایت از رضاخان رژیم جمهوری در ایران استقرار یابد. اما با اعلامیه سردار سپه مبنی بر توقیف جمهوریخواهی این عده از جمله رهبرشان سلیمان میرزا سرخورده شده و با مشخص شدن هدف نهایی رضاخان با سلطنت وی مخالفت کردند. به طوری‌که سلیمان میرزا اسکندری تنها فردی بود که در مجلس موسسانی که با رای اکثریت رضاخان را به پادشاهی رساند باآن مخالفت نمود. 2
ب ـ موافقان طرفدار رضاخان: برخلاف گروه اول عده دیگری از روشنفکران موافق با جمهوریخو اهی بودند که بیش از آنکه طرفدار واقعی جمهوریت باشند، خواهان افزایش قدرت و نفوذ سردار سپه و صعود وی به مقامات بالای سیاسی بودند. درو اقع آنان از آن روی سنگ جمهوریت را به سینه می کوفتند که رضاخان بتواند از طریق آن و به عنوان رئیس جمهور حاکمیت کشور را به دست گیرد. این گروه اکثراً در حزب تجددگرد آمده بودند، و در مجلس پنجم اکثریت را از آن خود کرده بودند. ‏
این حزب که تحت رهبری تدین قرار داشت، با همه توان خود تدارکات ایدئولوژیک و سیاسی صعود رضاخان به راس حاکمیت سیاسی ایران را در عرصه های گوناگون فراهم آورده بودند. ناگفته نماند در اینجا نظر به اوایل دوره پنجم مجلس شورای ملی و جریان جمهوریخواهی است که تدین در راس این حزب قرار داشت و بعد از این جریان و به طور مشخص بعد از سرکوبی شیخ خزعل افرادی نظیر داور و تیمور تاش در کنار تدین درصدر این حزب قرار گرفتند که در جریان جمهوریخواهی از یاران مدرس شمرده شده و با این جریان به مخالفت برخاسته بودند. و با تریبون ها و امکانات خود از قبیل، کرسی های مجلس، مطبوعات، محافل سیاسی- حزبی مجدانه در این راه گام بر می داشت و همان گونه که در بررسی تاریخی جریان جمهوریخواهی اشاره کردیم تلاش های فراوانی برای استقرار جمهوریت در ایران به سرکردگی رضاخان، چه در مجلس و چه بیرون از آن انجام داد. اما به مجرد اینکه این جریان به شکست انجامید و رضاخان از به کارگیری این حربه جهت تصاحب قدرت منصرف شد، آنها نیز جمهوریت را به فراموشی سپرده و این بار تلاش های خود را در راستای پادشاهی رضاخان سازماندهی کردند. ‏

‏ 2ـ روشنفکران مخالف جمهوری
الف ـ مخالفان تندرو: در جریان جمهوریخواهی تعدادی از روشنفکران و تجدد خواهان آشکارا با جمهوریت به مخالفت برخاستند از میان آنان ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی به طرق مختلفی چون؛ درج مقاله، سرودن شعر، ایراد سخنرانی و... بیش از دیگران با جمهوریتی که رضاخان سردمدارش بود به مخالفت علنی و جدی برخاستند. ‏
ملک الشعرای بهار، نویسنده، شاعر و سیاستمدار بزرگ معاصر به دلیل اعتقادی که به مشروطیت و قانون اساسی داشت و رژیم مشروطه را با توجه به اوضاع آن روز کشور مناسبتر و ارجح از جمهوری می دانست، با آن به مخالفت پرداخت، وی در مقاله مهمی که در روزنامه قانون به چاپ رساند به نقد و ارزیابی جمهوریخواهی رضاخانی پرداخته و تغییر رژیم مشروطه به جمهوری را غیر ضروری دانست. از نظر بهار مشروطه برای ایران کافی و وافی و حمایت از آن به منزله حمایت از آزادی بود. وی جمهوری شدن ایران در چنان اوضاع و احوالی را با توجه به نفوذ گسترده رضاخان منجر به دیکتاتوری وی و نابودی آزادی می دانست، بهار به قدری با جمهوریتی که به سرکردگی رضاخان و طرفدارانش تبلیغ می شود مخالفت داشت و آن را نامتناسب با اوضاع ایران می دانست، که تحقق آن را در آن شرایط نوعی خیانت تلقی می‌کرد. به اعتقاد وی کسانی که واقعاً طالب پیشرفت و آزادی ایران بودند می بایست تلاش خود را در راستای تکامل و اجرای کامل مشروطیت و قانون اساسی به کار گیرند. نه اینکه درصدد انهدام آن برآمده، به تبلیغ جمهوریت بپردازند. 3
اما مهمترین و تندروترین مخالف جمهوری رضاخانی، شاعر خوش قریحه، جوان انقلابی و آزادیخواه میرزاده عشقی بود که با بهره گیری از قدرت بیان، قلم و استعداد شاعری خود به مخالفت جدی با جمهوریخواهی رضاخانی برخاست. وی در مقاله ای تحت عنوان "جمهوری قلابی" به تحلیل ماهیت و اهداف جمهوریتی که رضاخان و طرفدارانش در پی آن بودند پرداخته و می نویسد: ‏
‏ "چیزی که خیلی مضحک به نظر می رسد این است که گوسپند چران های سقز جمهوری طلب شده اند و این گوینده با یک من فکل و کراوات ضد جمهوری هستم! کیست که این مسئله را مضحک نمی داند؟ آیا حقیقتاً گوسپند
چران های سقز جمهوری طلب شده اند؟ آیا می فهمند جمهوری چیست؟ جمهوری خوردنی است جمهوری پوشیدنی است یا جمهوری را درو می کنند و یا با جمهوری نان می پزند؟!... آیا می توان او را صاحب عقل سلیم دانست؟ این جمهوری بود؟ یک مقاله ترجمه از روزنامه وقت ترکیه، چند مقاله و شعر و یک جریده یک کنفرانس ضیا الواعظین، یک تصنیف و های و هوی چند نفر استفاده چی، افراشتن چند عدد پرچم قرمز و... حاصل همه اینها را نباید اسمش را بگذاریم جمهوری. خدا برکت بدهد به ایرانی، جمهوری که سی سال مقدمه می خواهد در عرض سه ماه آن را ساخت آن جمهوری قلابی و همان همسایه ای که سال ها خیال خوردن ایران را کرده و آن را به شکل "کلاه" می خواهند سر ایرانی بدبخت بگذارند... این جمهوری چه بوده و با ما چه مناسبت داشت؟ ما هزار گونه اصلاحات مادی و معنوی لازم داریم. که اگر آن وقت اسم جمهوری را ببریم مثل حالا مضحک و مسخره آمیز به نظر نیاید. والا قبل از این کار ها جمهوری، آن هم جمهوری قلابی برای ما تناسب کلاه و سیلندر به سر گوسپند چران سقزی خواهد بود. "4
همانه گونه که از مطالب بالا برمی‌آید عشقی نیز به مانند ملک الشعرای بهار اوضاع و شرایط کشور را مساعد پذیرش جمهوری نمی داند و آن را غیر واقعی، مصنوعی و خواسته بیگانگان (انگلستان) ذکر می کند. عشقی تنها کسی بود که در میان روشنفکران بی مهابا و با لحنی تند مخالفت خود را با رضاخان و جاه طلبیهای وی ابراز می کرد. این شاعر انقلابی حتی پس از توقف و شکست جریان جمهوریخواهی دست از مبارزه با رضاخان بر نداشت و با مقالاتی چون "آرم جمهوری" و اشعاری مانند "جمهوری سوار" و "نوحه جمهوری" همچنان به مخالفت با رضاخان ادامه داد. و این کار را تا بدان مرحله ادامه که با چاپ کاریکاتوری در روزنامه قرن بیستم، با هدف نکوهش رضاخان و برنامه هایش، جنجال بزرگی به پا کرد این اقدام عشقی آنچنان تأثیری داشت که رضاخان تاب تحمل از کف داده و عمال وی روز 12 تیر ماه 1303 این شاعر انقلابی را درخانه اش به قتل رساندند. 5
ب ـ مخالفین میانه رو: این طیف که اکثریت آنها موافق اقدامات و اصلاحات رضاخان بوده اما مشی دیکتاتورمآبانه او را نمی پسندیدند، در جریان جمهوریت با وی همراهی نکردند. در عین حال مخالفت خود را، آنچنان که در مورد عشقی و بهار ذکر کردیم، آشکار ننمودند، بلکه نهایتاً در مجلس به لایحه جمهوریت رای منفی داده و مانع از تصویب آن شدند. از جمله این افراد می توان به تقی زاده، مصدق، داور، تیمور تاش، نصرت الدوله فیروز و... اشاره کرد. جالب توجه اینکه این افراد علی الخصوص سه فرد اخیر از تشکیل دولتی متمرکز و قوی به دست رضاخان حمایت می کردند، و بعد از جریان جمهوریخواهی با نزدیک شدن به وی تمام سعی و تلاش خود را جهت رساندن رضاخان به پادشاهی و تاسیس سلسله پهلوی به کار بردند. ‏

پی نوشتها:
1 ‎‏- ایرج اسکندری، همان ص 33. ‏
2 ‎‏ - در این باره ن. ک به: مکی، تاریخ بیست ساله، همان، ج 3، صص 601 -590. ‏
3 ‎‏- بهار، همان، ج2 ص 180-176‏
4 ‎‏- میرزاده عشقی، "جمهوری قلابی" درج در کلیات عشقی، به کوشش علی اکبر مشیر سلیمی (تهران، امیر کبیر، چاپ هفتم، 1357) صص 146-. 141‏
5 ‎‏- در این مورد ن. ک. ب: مکی، تاریخ بیست ساله، همان، ج3 صص 70-59. و بهار، همان، ج2، صص 114-104. ‏