ارنست پرون و انگلیسی ها

ارنست پرون و انگلیسی ها

وقتی این مسایل ومیزان  نفوذ انگلیسی ها مشاهده می شود, تردیدی نمی ماند که انگلیسی ها اززمان کودتا روی رضاخان ودر خانه و در محل کار او نفوذ کامل داشته اند و این نفوذ غیرمشهود تا رفتنش ادامه داشته است. پس به ترتیب تقدم ,انگلیسی ها در زندگی خصوصی و ضمن انجام وظایف مملکتی روی رضاخان و اطرافیان نزدیک او نفوذ داشته اند,سپس روی محمد رضا (ولیعهد)و اطرافیان او نفوذ داشته اند,سپس روی زن  های رضاخان و بچه های او و اطرافیان آنها نفوذ داشته اند و در نوبت بعدی روی اشخاصی که به هر سبب با آنان ارتباط و ملاقات داشته اند,نفوذ داشته اند. در زمان رضاخان این نفوذ غیر محسوس بود چون او چنین می خواست , ولی در زمان محمد رضا نه فقط محسوس بود بلکه علنی بود و خود محمدرضا این افراد را می شناخت و رعایت آنها را می کرد.
صرفنظر از مهره هایی چون سلیمان بهبودی ,که نوکر مخصوص رضاخان بود,مسلما خانم ارفع از دوران طفولیت محمدرضا,مستقیما یاباواسطه خانوادگی ,اطلاعاتی به انگلیسی ها می داد. آیا می توان پذیرفت که انگلیسی ها که علاقه زیاد به جمع آوری اطلاعات از روحیات وزندگی ولیعهد داشتند ,با بودن این خانم در مقام سرپرستی محمدرضا در بهترین شرایط نبودند و از این طریق استفاده نمی کردند؟ مسلما خانم ارفع توسط انگلیسی ها کاشته شده بود.روشن است که از همان آغاز ,انگلیسی ها از وضع من نزد محمدرضا نیز اطلاع دقیق داشتند و برایم پرونده جداگانه تشکیل داده و مسلما مرا عنصر مطلوب برای خود می شناخته اند.چرا؟چون وضعم نزد محمد رضا منحصر بفرد بود و با  خانواده محمد رضا نیز (که در 100قدمی عمارت محمد رضا زندگی می کردند )تماس داشتم.
در دوران تحصیل در له روزه,زن مدیر مدرسه امریکایی بود و دو معاون داشت که زن هر دو انگلیسی بودند.این مدرسه محل خوبی برای انگلیسی ها بود زیرا در آن از مهاراجه هندی تا میلیاردر آمریکایی تحصیل می کردند .تا آنجا که به یاد دارم شاید از محصلین این مدرسه فقط یک نفر سوییسی بود. علت این که سوییسی ها به این مدرسه نمی آمدند گرانی آن بود,زیرا سالیانه _بدون تعطیلات تابستان_2400فرانک هرینه 9 ماهه مدرسه بود که به نرخ سال 1310معادل 4800تومان می شد.لذا طبیعی است که فقط فرزندان طبقه خاص می توانستند در آنجا تحصیل کنند.به هر حال,انگلیسی ها 3ماه قبل از ورود محمدرضا ,ارنست پرون رادر آنجا بعنوان مستخدم کاشته بودندکه رل خود را بسیار خوب بازی کرد.پرون که لباس مستخدمی می پوشید و در غذاخوری خدمت می کرد,توانست علاقه محمدرضا را به خود جلب کند.او شعرهایی می گفت که در وصف محمدرضا بود و رمان های مختلف به سبک خاصی قرایت می کرد که برای محمدرضا فوق العاده دلپذیربود,پرون با من نیز فوق العاده دوست شد ومن هم با او صمیمی شدم . روشن است که پرون به طور منظم از محمدرضا و من به انگلیسی ها گزارش می داده و انگلیسی ها مرا برای حفظ پرون عنصر مطلوب خود می شناخته اند و لذا پرون تمام تلاشش را می کرد که من با او مخالفتی نکنم . در یک دوران ,پرون برای انگلیسی ها اهمیت خاصی یافت وباید بگویم که من همیشه از او حمایت کردم و موقعیتش را نزد محمدرضا تثبیت نمودم.
گفتم که پس از بازگشت به ایران,پرون مغضوب رضاخان بود. ولی پس از رفتن رضا او دیگر محدودیتی نداشت و از آن پس دراوقات فراغت همیشه با محمدرضا بود. در این ساعات معمولا محمدرضا,من وپرون با هم بودیم زندگی مشترکی داشتیم.پرون نه تنها نسبت به من حسادت نمی کرد ,بلکه به من احترام زیاد می گذارد وگاه می گفت ):من مریوس تو هستم .از هر کار من که خوشت نیامد تذکر بده!)این رفتار پرون برای جلب رضایت من بود و شاید به جلب رضایت من نیز نیازی نداشت,ولی به هر حال رفتارش با من چنین بود.پرون برخلاف من,بامحمدرضا بی پروا وخشن بود.او تقاضاهایش را با خشونت مطرح می کردو هرچه می خواست باید انجام می شد .محمد رضا کاه عصبانی می شد و موقتا او را از خود می راند و چند روزی قهر می کرد.سپس من شفاعت می کردم و از پرون دفاع می نمودم و او یکی دو روز بعد به نحو دیگر می توانست وضع قبلی خود را نزد محمدرضا تجدید کند.
 
در این دوران ,پرون رفت و آمد علنی به سفارتخانه های انگلیس (بویژه),سوئیس و فرانسه را شروع کرد. او در صحبتهای خصوصی با محمدرضا و نیز در صحبتهایی که من حضور داشتم به وضوح نظرات انگلیسی ها را می گفت. او عموما جزئیات را به من می گفت تا به محمدرضا بگویم.مثلا میگفت :(ن به سفارت مراجعه کردم و چنین نظراتی دارندکه باید اجرا شود.نظر آنها چنین است... این ها را به محمدرضا بگو.!)
گاه که نظرات سفارت از طریق پرون وبا واسطه من به محمدرضا گفته می شد و پذیرش آن برایش ثقیل بود ,در چنین مواردی یک حاالت انفعال و تمکین دراو مشاهده می کردم. ادن حالت انفعال تا رفتن محمدرضا از ایران در او وجود داشت. هر گاه محمدرضا مسئله ای را نمی پذیرفت ,پرون آمرانه و با حالت تحکم به من می گفت تا به او بگویم و جملاتی از این قبیل را به کار می برد:(من می خواهم ادن کار بشود!) پرون گاه حتی در حضورمن نیز با محمدرضا با چنین لحنی صحبت می کرد و اگراو موردی را نمی پذیرفت ,می گفت :(باید بکنی ,وگرنه نتایج آن  را خواهی دید!)محمدرضا برای اینکه از شر پرون خلاص شود ویا برای اینکه توهین بیشتری نشود می پذیرفت وعلیرغم این توهین ها ,همواره در مقابل پرون حالت تسلیم داشت.
تسلط پرون بر محمدرضا قدرت او نبود, بلکه ضعف مهم محمدرضا بود که در تمام طول سلطنتش وجود داشت و من این روحیه را کاملا می شناختم.توقعات شخصی پرون از محمدرضابر خلاف من بود که هیچ چیز نمی خواستم. پرون برای دوستان ایرانی اش پست می گرفت و برای دشمنانش ترک پست. دامنه دستورات پرون همه عرصه ها را فرا می گرفت: اشخاص مهمی که در مراجع قضایی تحت تعقیب بودند(در رده وکیل و وزیر و امثالهم )گاه پرون خواستارراکد شدن و توقف پرونده هایشان می شد. در انتصابات مداخله جدی داشت و کار به جایی کشیده بود که دیگر برای عزل یا نصب یک مدیر کل به محمدرضا احتیاج نداشت و روراسا انجام می داد و تنها برای انتصاب وزرا و یا تحمیل نمایندگان مجلس به محمدرضا مراجعه میکرد و تحقیقا همه نظراتش برآورده می شد.دوستی یا دشمنی پرون با اشخاص همیشه در حد اعلا درجه قرار داشت و اعتدالی در کار او نبود.
پرون در میان خانواده های درباری موقعیت عجیبی کسب کرده بود. خانواده های اشرافی اسم و رسم دار افتخار می کردند که پرون نزد آنها برود و پرون از همه این اماکن اخبار را جمع می کرد وبه سفارت انگلیس می داد. رفت وآمدهای پرون همه با (هزارفامیل)بود,مانند فرمانفرمائیان ها ,قوم الملک شیراژی و غیره. او گاه به من می گفت (دیشب منزل فلانی بودم,مشکلاتی داشت و دستوردادم مقداری از گرفتاری هایش حل شود!)مقامات مملکتی به موقعیت پرون پی برده بودند وحتی اگر برای یک وزیر مشکلی پیش می آمد به پرون مراجعه می کرد.