لابی صهیونیستی در واشنگتن

جسارت و شجاعت نویسندگان مقاله از این جهت است که آنها به خوبی از حملات طرفداران صهیونیست ها و متهم شدن به اسلامگرایی آگاه بودند؛ چرا که برای نسبت دادن چنین نسبت هایی به افراد نیازی نیست که آنها حق موجودیت رژیم صهیونیستی را زیر سوال ببرند، بلکه صرف اینکه از سیاست های این رژیم انتقاد بکنند باعث می شود که هدف این اتهامات و علاوه بر آن از لحاظ فکری و سیاسی نیز در معرض تهدیدات شغلی قرار گیرند تا عبرتی برای دیگران باشند. قرار است مقاله یادشده در ماه سپتامبر در قالب کتابی منتشر شود.
انتشار خبر چاپ این کتاب که روزنامه عبری زبان  هاآرتص از آن با عنوان  دور دوم رویارویی یاد می کند که پس از گذشت کمتر از یکسال از  دور اول صورت می گیرد، جنجال های زیادی در آمریکا به دنبال داشت. مساله مهم در این میان آن است که روزنامه مذکور از انتشار تحقیقی تحت عنوان  بررسی ائتلاف آمریکایی ـ صهیونیستی به عنوان  اقدامی پیشگیرانه در برابر طرح های این کتاب خبر داده است که  دوری گلد سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل متحد و مشاور سیاسی  بنیامین نتانیاهو نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی و رئیس کنونی حزب  لیکود آنرا تهیه کرده است.
گلد با بررسی تاریخ روابط میان رژیم صهیونیستی و آمریکا؛ به ویژه از زمان  کندی بر این نکته تاکید می کند که ماهیت روابط میان این دو کشور از آغاز به همین شکل بوده است و به نقل از کندی می گوید که روابط آمریکا با این رژیم تنها به روابط آن با انگلیس شبیه و همسان است. به گفته گلد، این مساله ربطی به فشارهای لابی صهیونیستی متشکل از یهودیان و غیر یهودیان طرفدار رژیم صهیونیستی ندارد.
وی در ادامه سخنانش اعلام می کند که حمایت های آمریکا از رژیم صهیونیستی، ربطی به فشار لابی صهیونیستی در آمریکا ندارد ؛ بلکه واشنگتن به خاطر منافع عالی استراتژیک خود در جریان جنگ سرد، اقدام به دفاع از این رژیم کرد و اکنون نیز با وجود تغییر عوامل تهدید و همچنین دگردیسی در چهره جامعه بین الملل؛ به ویژه منطقه خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم، همین سیاست خود را ادامه می دهد و در این راستا، تاکید زیادی بر ابعاد نظامی و اطلاعاتی دارد.
لازم به ذکر است که سوالی که در آغاز این مقاله مطرح کردیم، همواره مورد توجه بوده است و عامل بسیاری از درگیری های سیاسی و عقیدتی مراجع تصمیم گیری و مقامات سیاسی کشورهای عربی بوده است؛ چرا که موضع آمریکا در قبال منازعه دیرین عربی ـ صهیونیستی، همواره بر دیدگاه رسمی و مردمی جهان عرب در قبال سیاست های آمریکا سایه افکنده است.
علاوه بر این، همواره سه نوع دیدگاه و تفسیر در ارتباط با سیاست های خاورمیانه ای دولت آمریکا مطرح بوده است: دیدگاه ایدئولوژیکی که بر اساس آن، رژیم صهیونیستی خط مقدم جبهه امپریالیستی آمریکا تلقی می شود؛ این دیدگاه مربوط به رادیکال های دیروزی است که البته امروز بعد جدیدی به خود گرفته است، زیرا دیگر واشنگتن رهبر جبهه غربی است که در ذات خود دشمن عرب ها و مسلمانان به شمار می رود.
دیدگاه دیگری که در این زمینه مطرح است، دیدگاه استراتژیک در قبال مسئله سیاست های خاورمیانه ای آمریکا است که در مقابل دیدگاه ایدئولوژیک قرار دارد. در این دیدگاه، استراتژی جهانی و منطقه ای واشنگتن و در ضمن آن، چالش میان ایالات متحده و قدرت بزرگ جهانی و همچنین سیاست های کاخ سفید برای حفظ منافع دائمی و ثابتش مورد بررسی قرار می گیرد.
دیدگاه دیگری که در این زمینه مطرح است، دیدگاه سیاسی است که تمام تاکیدش بر نقش لابی ها یا گروه های فشار در سیاست های آمریکاست؛ گروه های فشاری که دایما در حال رقابت با یکدیگر جهت تاثیر گذاری بیشتر بر سیاست های آن و سوق دادنش به سمت مسائل مهم و استراتژیک در جهت دلخواه خود می باشند.
نگاه عرب ها به مسئله عوامل تعیین کننده در سیاست های خاورمیانه ای آمریکا کاملا متفاوت است. دسته ای معتقد به یک دید ایدئولوژیکی و استاتیک هستند که بر اساس آن درگیری میان اعراب و صهیونیست ها تا ابد باقی خواهد ماند. دسته دیگر قائل به دیدگاه و تفسیر سیاسی از این مسئله هستند و به سادگی مسئولیت تمامی اقدامات و برخوردهای سیاسی آمریکا در جهان عرب و سیاست های این کشور را متوجه لابی صهیونیستی می داند، البته بدیهی است که تکیه بر دیدگاه و تفسیر سیاسی از مسئله و مرتبط دانستن سیاست های خاورمیانه ای آمریکا به یک فاکتور (لابی صهیونیستی) اقدامی نادرست است و باید گفت که سیاست گذاری های آمریکا بر اساس معیارهای مختلفی صورت می گیرد.
معیارهای موثر در سیاست گذاری های آمریکا، معیارهایی پویا و ذاتا متغیر است و هر کشوری به میزان پویایی سیاست های خود، از این معیارها بهره می گیرد؛ اما مساله ای که در این میان باید به آن توجه داشت این است که این معیارها ثابت نیستند و در گذر زمان، دچار تحول می شوند و چنین نیست که معیارها در داخل یا خارج تحت تاثیر هیچ عاملی قرار نگیرند بلکه آنها نیز همگام با تحولات بین المللی، دستخوش تغییر و تحول می شوند.
بدون شک، لابی صهیونیستی، همچنان قدرت تاثیر گذاری خود بر موضع آمریکا در قبال مناقشه اعراب و اسرائیل و حتی مسائل دیگری را که در خارج از دایره مکانی این مناقشه قرار دارند ـ ولی در مسئله مناقشه تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می پذیرد ـ حفظ کرده است، البته آن چیزی که به نام لابی صهیونیستی شناخته می شود، با گذشت زمان مولفه های جدیدی می یابد.
از لحاظ حجم فعالیت این لابی، باید گفت که نوانجیلی ها و نو محافظه کاران، تاثیر زیادی در تقویت قدرت این لابی و جایگاه آن دارند و در این میان نقش نوانجیلی ها بیشتر در زمینه ایدئولوژیکی است ولی نو محافظه کاران بیشتر در استراتژی های این لابی تاثیرگذار هستند. پس بدین صورت ما با سازمانی متشکل از گروه های مختلف روبرو هستیم که با وجود اختلاف زمینه های فعالیت آنها، همگی در جهت حمایت از رژیم صهیونیستی حرکت می کنند.
به نظر من، علاوه بر روابط ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی، مسئله دیگری که در زمینه سیاست های خاورمیانه ای آمریکا باید به آن توجه داشت، فقدان قدرت کشورهای عربی برای ایجاد کمترین حد توازن در سیاست های حمایتی آمریکا از رژیم صهیونیستی است.

باید به این مساله نیز توجه داشت که این ضعف کشورهای عربی نیز دلایل متعددی دارد. یکی از این دلایل آن است که رژیم صهیونیستی و هوادارانش با هم توافق نظر دارند، ولی کشورهای عربی و حامیان آنها، مجموعه ای هستند که گاها دارای اولویت های متناقض با هم هستند اما این تناقضات ضرورتا در سیاست های رسانه ای یا سخنرانی های عمومی به چشم نمی خورد.
دلیل دومی که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد، این است که حامیان رژیم صهیونیستی مساله  اسرائیل را در راس اولویت های خود قرار داده اند، اما کشورهای عربی چنین دیدی نسبت به مساله فلسطین ندارند.
دلیل سومی که در این زمینه می توان ارائه داد، آن است که بنیادهای لابی صهیونیستی در آمریکا، جزئی از این جامعه شده است و می توان به صورت کنایی به آن عنوان لابی عربی را هم داد؛ چرا که برخی از این افراد، اصالتا عرب هستند، هر چند که آنها تا حد زیادی از نسل های دوم و سوم عرب های آمریکایی تاثیر پذیرفته اند.
اما مشکل اساسی که در این زمینه وجود دارد این است که واکنش های عرب ها در مقابل اقدامات صهیونیستی، یا مبتنی بر مواضع خشک عقیدتی است که بر اساس تفکر قطع روابط و مناسبات سیاسی با این کشور بنیان نهاده شده است و تفکر رایج در میان بسیاری از محافل کشورهای عربی نیز همین سیاست و یا سیاست سکوت در برابر سیاست های این کشور است و تنها در موارد استثنایی، برخی از این کشورها به خود جرات می دهند که از سیاست های این کشور انتقاد کنند که این مساله نیز دردی را دوا نکرده و تاثیری در سیاست های این کشورها ایجاد نمی کند.
به هر حال، شرایط حاکم بر کشورهای عربی همین است و  لابی عربی در هر دو حالت نمی تواند اقدامی در این زمینه انجام دهد و سیاست تهدید و تطمیع آمریکا مانع از این می شود که این کشورها کاری از پیش ببرند.
بنابراین قدرت تاثیر گذاری لابی صهیونیستی در سیاست های آمریکا، تنها از باورها و منافع آشکار و قدرت تشکیلاتی و روابط این کشور ناشی نمی شود، بلکه مساله مهم در این میان فقدان دیدگاه واحد در میان لابی عربی و عدم تعیین اولویت ها در منافع آن است.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که تا زمانی که کشورهای عربی از تحقق کمترین موفقیت سیاسی در برابر سیاست های آمریکا یا تغییر در روابط خود با این کشور عاجز باشند، این مشکل همچنان وجود خواهد داشت.