سرد شدن روابط ایران با دولت صهیونیستی با روی کار آمدن دولت مصدق
روزنامه صوتالنّاس چاپ بصره، در شماره مورخ 15 مه 1951 [ارديبهشت 1330ش] تحت عنوان «آخرين خبر» چنين نوشت:
امروز علماي الازهر در قاهره پيامي به دولت ايران از طريق غيرمستقيم ارسال و تقاضا كردهاند كه دولت ايران شناسايي رسمي خود با اسرائيل را نقض كند. علماي مزبور به آقاي [آيتالله] كاشاني پيشواي دستة فداييان اسلام تلگرافي ارسال داشته و تقاضا نمودهاند كه اين پيام را به دولت ابلاغ نمايد. ضمناً علماي الازهر متذكر شدهاند كه چون روح ميهنپرستي را در شخص آقاي كاشاني ديده و براي خدمت به اسلام و مبارزه با استعمار فداكاري مينمايد به اين اقدام دست زدهاند.
اعضاي هيأتهاي اعزامي تحصيلي در الازهر هم نامههاي مشابهي به آقاي كاشاني [در اين ارتباط] فرستادهاند.
سفارت ايران در قاهره با تأييد خبر روزنامه عراقي صوتالناس، در گزارشي خطاب به وزارت امور خارجه افزود:
علماي الازهر از آيتالله كاشاني تقاضا دارند دولت ايران را وادار نمايد شناسايي اسرائيل را ملغي اعلام كند.
روزنامه النذير چاپ حلب، طي يادداشتي با اشاره به درخواست علماي الازهر از آيتالله كاشاني براي فشار به دولت ايران جهت بازپسگيري موضوع شناسايي و قطع ارتباط با اسرائيل نوشت:
داستان شناسايي اسرائيل، داستاني است كه بدبختي اعراب را در خصوص مسئله فلسطين تكميل كرده است. با اين شناسايي بود كه دولت دزدان توانست وارد سازمان ملل متحد شود و از حمايت اين سازمان بهرهمند شود. فكر به رسميت شناختن اسرائيل از مغز هري ترومن [رئيسجمهور وقت آمريكا] تراوش كرد و زائيده شده كه خودش بعد از دوازده دقيقه آن را به رسميت شناخت. از اين جهت اعراب از اين كه آمريكا و پس از آن انگليس و فرانسه و دول ديگر باختري، اسرائيل را به رسميت شناختند چندان شگفتزده نشدند، زيرا ميدانستند كه اين دولتها، حق و عدالت را با ترازوي خود ميسنجند. اما هنگامي كه مشاهده كردند دولتهاي خاوري مانند تركيه، هند و ايران آن همه روابط مذهبي و تاريخي و [حق] همجواري را زير پا گذاشته و اسرائيل را به رسميت شناختند، بينهايت دچار تعجب و دهشت شدند.
در اين مقاله ضمن نكوهش دولت هندوستان از يك سو و تقدير از پاكستان به دليل عدم شناسايي اسرائيل از سوي ديگر، از آيتالله كاشاني چنين درخواست شده است:
آيا ميتوانيم از پيشواي ايراني كه تخت انگلستان را لرزانيد ، اميدوار باشيم كه كاري كند تا ايران شناسايي خود را نسبت به دولت اسرائيل پس بگيرد. اميدواريم اكنون كه همه فهميدهاند، قضيه اسرائيل، قضيه عربي نيست، بلكه مسئلهاي است كه به تمام كشورهاي اسلامي مرتبط و بستگي دارد، اميدواريم اين [جمله ناقص است] دست به چنين اقدامي بزند.
يكي ديگر از روزنامههاي چاپ دمشق در همين دوران، در مقالهاي با عنوان «درس عبرت» ضمن اشاره به شگفتي جهان اسلام و عرب نسبت به افشاي خبر شناسايي رژيم صهيونيستي از سوي سلطنت پهلوي، مقامات مسئول و وقت ايران را مورد مؤاخذه و مذمت قرار داده، ميافزايد:
اگر دولت سابق [ايران] ميدانست كه اين كار روزي آشكار خواهد شد، خود را هرگز به اين كار پست راضي نميكرد و خودش و نام نيك ملت [ايران] را به مقدار معدودي پول نميفروخت[...] نطق آقاي مكي منشي جبهه ملي كه گفت شناسايي اسرائيل با رشوه صورت گرفته، ما را سخت تكان داد. آيا ما نبايد از اين بابت كه با اندكي پول، ملت فروخته ميشود متأثر شويم و دلمان به درد آيد؟
اين بيشرمي و پشت پا زدن به اصول اخلاقي از افرادي سر ميزند كه امور ملتها را در دست دارند اما بدون رضايت ملت خود اقداماتي را مرتكب ميشوند كه ملت از آن بيزار است و استغفار ميكند.
اين نشريه نيز در ادامه خواستار بازپسگيري شناسايي اسرائيل از سوي كشور ايران و قطع هرگونه ارتباط با رژيم صهيونيستي شده است.
روزنامه سوري الفيحاء نيز در اين باره چنين نوشت:
هنگامي كه در 1949 [1328] دولت ايران اسرائيل را به رسميت شناخت، ما هيچ ترديدي نداشتيم كه دستهاي بيگانه در كار است. زيرا روابط مشترك تاريخي، وحدت ديني، علمي و ادبيات مانع از آن بود كه برادران ايراني ما، خود عليه اعراب شمشير بكشند و با چنين اقدامي، پيشينه آن همه دانشمندان و فقهاي ايراني را كه نقش عظيم در ساختن كاخ تمدن عظيم اسلامي داشتهاند و در اين راه بار گراني را به دوش كشيدهاند، فراموش كنند. [...] هنگامي كه آقاي مكي در پارلمان ايران گفت كه شناسايي دولت اسرائيل از سوي ايران با رشوه صورت گرفته، هيچ دچار شگفتي نشديم. در آن زمان [...] دكتر مصدق با اين شناسايي مخالفت كرد وقتي كه از سخنگوي دولت و دست راست مصدق با اين صراحت ميشنويم، احساسات واقعي ملت ايران در مقابل ما مجسم ميشود و علت اصلي شناسايي دولت يهود را درك ميكنيم. ما هنگامي كه به ياري ايران برميخيزيم و آرزومند استقلال كامل سياسي و اقتصادي آن هستيم، از اين جهت است كه ملت ايران را ملت برادر خود ميدانيم.
اين نشريه نيز در ادامه ضمن تقاضا از مقامات وقت ايران براي بازپسگيري شناسايي اسرائيل و قطع هرگونه رابطه با رژيم صهيونيستي ميافزايد:
ما اطمينان داريم زماني كه ملت ايران از استعمار بيگانه رهايي يابد، سياست مستقل آن بر بنيان مصالح كشور استوار خواهد شد و سوابق تاريخي و سنن ملي در آن حفظ خواهد شد و اين هرگز با شناسايي دولت يهودي كه بر پايه گناه، ظلم و غارتگري ايجاد شده، سازگار نخواهد بود. گفتار آقاي مكي پردهها را از جلوي چشمها برداشت و كدورت را از دلهاي اعراب نسبت به ايران زايل ساخت و ثابت كرد كه رابطهاي را كه چهارده قرن اعراب و [جمله ناقص است] را به يكديگر اتصال داده، ممكن نيست به دست مزدوراني فاسد از هم گسسته شود. به علاوه روشن و ثابت شده كه ملت واقعي ايران همان نگاه بدبينانه و نفرتي را نسبت به آنان [مقامات وابسته و مزدور حكومت پهلوي و اسرائيل] دارند كه اعراب نيز.
روزنامه الحوادث، چاپ بغداد و برخي محافل مصري نيز ضمن تقبيح موضوع گرفتن رشوه از سوي برخي دولتمداران وابسته ايران براي شناسايي اسرائيل و اشاره به سخنان آقاي مكي در مجلس شوراي اسلامي، از مقامات وقت و علماي ايران درخواست كردند كه نسبت به پسگيري موضوع شناسايي اسرائيل و قطع ارتباط با اشغالگران يهودي فلسطين تلاش و اقدام كنند.
همزمان، روزنامه اليقظه، چاپ بغداد نيز با اشاره به درخواست تعدادي از جوانان عراقي از آيتالله كاشاني براي اقدام در قطع ارتباط ايران و اسرائيل خطاب به آن مقام روحاني چنين نوشت:
عموم ملت عراق، مندرجات عريضههايي را كه از كشورهاي عربي و اسلامي داير بر قطع روابط ميان دولت مسلمان ايران و دولت موهوم اسرائيل تقديم حضور مبارك گرديده، تأييد مينمايند. امروزه ايران مركز خطرناكي براي جاسوسي عليه دولتهاي عربي شده است و حال آن كه دولتهاي مزبور اسرائيل را تحريم اقتصادي كردهاند تا آن را تحت فشار قرار داده و از پاي درآورند، شناسايي دستجات يهود از طرف دولت مسلمان ايران، ضربه مهلكي بر پيكر دولتهاي اسلامي و عربي ميباشد. زيرا يهود از ديرباز، از دشمنان حقيقي ما بوده و امروز ميخواهند حجرالاسود را به دريا افكنده و مرقد جدّتان پيغمبر اعظم صلالله عليه و آله را ويران سازند. بدين سبب استدعا داريم، نفوذ مذهبي و سياسي خود را نزد ميهنپرست غيرتمند دكتر مصدق به كار بنديد تا هرگونه ارتباطي را بين ملت مسلمان ايران و دين يهود قطع نمايند. ملت عراق در كمال بيصبري در انتظار اقدام درخشان شما است. اقدام كنيد و درنگ و خودداري نكنيد. خداوند شما را در جهاد مقدس آزادي ايران مسلمان و رفاه آن موفق فرمايد. والسلام عليكم.
نشريه رسمي «اخبار مصر» متعلق به سفارت مصر در سوئيس، طي نوشتهاي با عنوان «آيا ايران شناسايي خود را نسبت به اسرائيل پس خواهد گرفت؟» با نقل قول از يكي از نمايندگان مجلس شوراي ملي در خصوص دريافت رشوه از سوي برخي دولتمداران بلندپايه رژيم پهلوي براي شناسايي اسرائيل، ابراز اميدواري كرده بود كه دولت مصدق برخلاف سياست دولت و كابينه قبلي، موضوع شناسايي رژيم صهيونيستي را بازپس گرفته و هرگونه ارتباط با اسرائيليها را قطع و مسدود كند.
نكته تأملبرانگيز و شگفتآور، اقدام مقامات سفارت ايران در سوئيس در قبال انتشار اين خبر بود. بر اساس گزارش سفارت ايران در برن، كاردار وقت ايران در دولت مصدق، علاوه بر تكذيب موضوع اخذ رشوه براي شناسايي اسرائيل و اعتراض شديد به مسئولان سفارت مصر در سوئيس، از آن دسته از مقامات دولت قبلي ايران كه نسبت به شناسايي رژيم جعلي اسرائيل اقدام كرده بودند، به طور تلويحي حمايت و دفاع كرده و خواستار عذرخواهي آنها شده است. كاردار وقت ايران، در گزارش خود به مقامات وزارت امور خارجه، از اين كه توانسته با دروغپردازي و پنهانكاري، ديپلماتهاي مصري مستقر در سوئيس را وادار به عذرخواهي كند، با احساس افتخار! چنين نوشته است:
در برابر اين عبارات موهن بلافاصله يادداشتي رسماً به سفارت مصر در برن نوشته و اعتراض به عمل آوردم و تقاضا كردم كه وسايل جبران چنين عمل خلاف حقيقت و دوستي را فراهم آورند... وزيرمختار مصر شفاهاً از اين پيشآمد نامطلوب [!] عذر خواست و وابسته مطبوعاتي او نيز به دفتر اينجانب آمد، حاضر شد و رسماً طلب اعتذار كرد و گفت مطلقاً سوءنيتي در بين نبوده و اين خبر در جرايد مصر هم منتشر شده و آنها نيز اتكا به اظهار يكي از نمايندگان مجلس شوراي ملي [ايران] نمودهاند. [...] وابسته مطبوعاتي [مصر] قول داد اين مطلب را تكذيب نمايد...
به هر روي در زمان نخستوزيري دكتر محمد مصدق در سال 1330ش، دفتر نمايندگي ايران در اسرائيل با چالش و مشكلاتي مواجه گرديد كه در نهايت منجر به تعطيلي آن شد. بعضي منابع، موضوع شناسايي اسرائيل را از جمله اختلافات و شكاف ميان دكتر محمد مصدق و آيتالله كاشاني دانستهاند. بر اساس اطلاعات منابع ياد شده، «در اوايل ماه ژوئن سال 1951 روزنامه اطلاعات تلگرافي از كاشاني به روزنامه مصري المصر چاپ كرد مبني بر اين كه «ايران به زودي شناسايي خود را از اسرائيل مسترد خواهد نمود زيرا اين شناسايي هيچگونه مبناي قانوني ندارد».
اسناد و مدارك تاريخي معتبر حكايت از آن دارد كه آيتالله كاشاني نه تنها مخالف هرگونه شناسايي رژيم غاصب صهيونيستي بود، بلكه موجوديت اسرائيل را نيز نامشروع ميدانست و معتقد بود كه تنها راهحل اين مسئله آزادسازي سراسر سرزمين فلسطين و حذف اسرائيل از صفحه جغرافياي منطقه است. منابع يهودي نيز در اين باره تأييد ميكنند كه:
مخالفت روحانيون با به رسميت شناختن اسرائيل ناشي از غرور [اعتقاد و ديدگاه] اسلامي آنان بود در صورتي كه هواداران مصدق به دليل سياستهاي داخلي دولت و عدم مشروعيت و قانوني نبودن تصميم به رسميت شناختن اسرائيل و به طور كلي روش دولت در امور مربوط به سياست خارجي با آن مخالفت ميورزيدند.
مئير عزري كه سالها به عنوان نمايندة اسرائيل در ايران خدمت كرده است، ادعا ميكند كه قطع رابطه با اسرائيل در نتيجه فشار كشورهاي عربي بر ايران بوده است.
در هر حال در سال 1331 و در زمان نخستوزيري دكتر محمد مصدق بر اساس سياست دولت او، دفتر نمايندگي ايران در فلسطين اشغالي تعطيل و بسته شد و آقاي رضا صفينيا طبق دستور به ايران بازگشت.
لازم به ذكر است كه دولت مصدق هيچگاه نسبت به لغو يا بازپسگيري شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران اقدام نكرد. بلكه صرفاً به بستن و تعطيلي دفتر نمايندگي ايران و فراخوان و بازگرداندن آقاي رضا صفينيا نماينده فوقالعاده و وزيرمختار دولت شاهنشاهي در اسرائيل اكتفا نمود. پس از تعطيلي دفتر نمايندگي ايران در فلسطين اشغالي، وزارت امور خارجه طي نامهاي به نخستوزير درخواست كرد كه يكي از دو كشور تركيه يا ايتاليا به عنوان حافظ منافع ايران در اسرائيل تعيين و اعلام شود. متن نامه ياد شده به شرح ذيل است:
به طوري كه خاطر مبارك مستحضر است پس از برچيده شدن نمايندگي موقت دولت شاهنشاهي از كشور اسرائيل ، امور مربوط به حفظ منافع اتباع شاهنشاهي در آن كشور و كارهاي نمايندگي مزبور به سفارت شاهنشاهي ايران در عمان واگذار گرديد. چون كشور اردن هاشمي با اسرائيل هيچگونه روابطي ندارد از اين جهت امور مربوط به اتباع كشور شاهنشاهي به كلي تعطيل و بلاتكليف مانده است. اخيراً سفارت كبراي شاهنشاهي در آنكارا كه در ماههاي اخير به طور غيرمستقيم كارهاي مربوط به اتباع شاهنشاهي در اسرائيل را انجام ميداد، ضمن نامه شماره 2763 كه رونوشت آن به پيوست تقديم ميشود اظهارنظر كرد كه كارهاي حفظ منافع ايران به يكي از دول دوست واگذار شود.
او در نامه خود به وزارت امور خارجه افزوده بود:
آخرين دفعه كه آقاي حكيمي رايزن سفارت كبراي [در تركيه] با وزيرمختار اسرائيل [در آنكارا] راجع به املاك مهرانگيز بانو يزدي مقيم حيفا مذاكره ميكردند، وزيرمختار با دادن وعده اقدام مساعده سئوال كرده است كه چرا دولت شاهنشاهي حفاظت منافع اتباع ايران را در فلسطين به نماينده يكي از دول ديگر از قبيل ترك [تركيه] – سوئيس يا غيره واگذار نميكند [...؟].
حدود ده روز پس از نامه وزير امور خارجه، نخستوزير نيز در پاسخ چنين نوشت:
عطف به نامه شماره 3045/66897 – 14/11/30[13]، اشعار ميدارد از دو كشور تركيه و ايتاليا يكي را كه به مصلحت نزديكتر باشد انتخاب فرمائيد.
بر مبناي دستورالعمل يادشده، وزير امور خارجه وقت، در خصوص واگذاري مسئوليت حفاظت از منافع ايران در فلسطين اشغالي، در پاسخ به نخستوزير چنين نوشت:
جناب آقاي نخستوزير
عطف به مرقومه مورخ 24/11/1330، شماره 31690، راجع به انتخاب يكي از دو كشور ايتاليا يا تركيه براي حفظ منافع اتباع شاهنشاهي در اسرائيل به استحضار ميرساند كه چون انتخاب تركيه بيشتر به مصلحت بوده كشور مذكور براي اين منظور انتخاب شد. مراتب كتباً به سفارت كبراي دولت جمهوري تركيه در طهران و سفارت كبراي شاهنشاهي در آنكارا ابلاغ شد تا اقدام لازم به عمل آورند. البته از هر پاسخي كه برسد خاطر عالي را [...] خواهد داشت.
باقر كاظمي وزير امور خارجه وقت در نامه ديگري، درباره دليل انتخاب تركيه نوشت:
[...] منافع مربوط به اتباع ايران در كشور اسرائيل و حفظ منافع ايران به عهده يكي از كشورهايي كه در اسرائيل نمايندگي دارند واگذار شود. به نظر وزارت امور خارجه چون تركيه با اسرائيل روابط سياسي و كنسولي داشته و براي انجام اين منظور از ساير كشورهايي كه با اسرائيل روابط سياسي ايجاد كردهاند شايستهتر است، در صورتي كه تصويب فرمائيد حفظ منافع اتباع شاهنشاهي در اسرائيل به دولت مذكور واگذار گردد.
بر اين اساس، وزارت امور خارجه ايران طي نامهاي خطاب به سفارت تركيه در ايران و نيز وزارت امور خارجه تركيه، نوشت:
وزارت امور خارجه شاهنشاهي تعارفات خود را به سفارت كبراي دولت جمهوري تركيه اظهار و احتراماً خواهشمند است اقدام فرمائيد دولت جمهوري تركيه حفظ منافع اتباع شاهنشاهي را در اسرائيل قبول فرمايند. به وسيله سفارت كبراي شاهنشاهي در آنكارا نيز اقدام لازم در اين خصوص و وزارت امور خارجه تركيه به عمل آمده است.
اين وضعيت تا پايان عمر دولت دكتر مصدق، يعني تا 28 مرداد 1328، استمرار داشت. پس از 28 مرداد و بازگشت محمدرضا به ايران، فصل ديگري از روابط ايران و اسرائيل گشوده شد.