رزم‌آرایی که شاه از او می‌ترسید

رزم‌آرایی که شاه از او می‌ترسید

اما پیش از همه باید گفت در دهه بیست دو تن از فرماندهان نظامی بیش از همه مشهور بودند: سرلشگر رزم‌آراء و سرلشگر حسن ارفع. برای فهم تحولات دهه بیست شمسی باید به اختلافات بین این دو توجه داشت، ارفع بیش از رزم‌آرا مورد حمایت دربار بود و او بنیادگذار احزاب به ظاهر فاشیست مثل حزب آریا به شمار می‌آمد. در طول دهه بیست شمسی فرماندهی ستاد ارتش بین این دو تن دست به دست می‌شد، گاهی این و گاهی آن یکی به این منصب دست می‌یافتند. رزم‌آرا افسری بود تحصیل کرده که به نوعی اصلاحات در ارتش و دستگاه سیاسی کشور باور داشت، توجه داشته باشیم خسرو روزبه افسر توپخانه در دوره ریاست رزم‌آرا بر ستاد ارتش بود که کتاب اطاعت کورکورانه را نوشت، به واقع می‌توان گفت این کتاب به نحوی علیه سرلشگر ارفع نگاشته شده است.
 
به رزم‌آرا اتهام می‌زدند با تشکیلات حزب توده مرتبط است، حتی فرار زندانیان توده‌ای از زندان به سال ۱۳۲۹ را به پای او نوشتند، با توجه به اینکه روزبه به ظاهر از نزدیکان رزم‌آرا بود، این شایعه و این اتهام بیشتر به او می‌چسبید. فرار زندانیان توده‌ای زمانی صورت گرفت که رزم‌آرا به نخست وزیری دست یافته بود، به واقع این عملیات زمانی صورت گرفت که رزم آراء از حمایت امریکا و انگلیس برای پیشبرد برنامه‌هایش در نیمه دوم دوره نخست وزیری‌اش ناامید شده بود و گفته می‌شد او برای اینکه قدرتهای غربی را از امکان نزدیکی ایران به شوروی بترساند، در کنار یک رشته اقدامات دیگر به فرار زندانیان توده‌ای هم کمک کرد.
 
با تمام این اوصاف نام رزم آرا زمانی بر سر زبان‌ها افتاد که قوام‌السلطنه نخست وزیر کشور بود و توانست برخی اختلافات را با شوروی به نحوی مسالمت آمیز حل و فصل نماید، به گونه‌ای که قوای اشغالگر شوروی بدون کوچک‌ترین درگیری با نیروهای نظامی ایران و بدون کشمکش مهمی با دولت مرکزی، حمایت خود را از فرقه دمکرات آذربایجان برداشتند و برای مشارکت در سهام نفت شمال ایران یکی از مهم‌ترین متحدان خود را‌‌ رها ساختند. آن زمان رزم آرا به عنوان رئیس ستاد ارتش فرماندهی عملیات حمله علیه بقایای فرقه را عهده دار بود. از‌‌ همان زمان حس حسادت شاه، هم علیه قوام تحریک شد و هم علیه رزم آرا، زیرا شاه دوست می‌داشت مردم شخص او را قهرمان به اصطلاح نجات آذربایجان بدانند. از این به بعد شاه از رقابت‌های نهان و آشکار افسرانی مثل ارفع برای به هم زدن موازنه قوا در ارتش به نفع خود بهره برداری می‌کرد و به نوعی رزم آراء را تضعیف می‌نمود.
 
اهمیت قضیه زمانی آشکار می‌شود که بدانیم ارفع در رکن دو ارتش یعنی اداره ضداطلاعات ارتش همکاران زیادی داشت و این گروه با برخی از رهبران احزاب سیاسی مثل دکتر مظفر بقائی، روزنامه نگاران و نمایندگان مجلس و مسئول اطلاعاتی دربار یعنی حسین خطیبی ارتباطی سازمان یافته داشتند.
 
اما دشمنی‌ها علیه رزم آرا وقتی شدت یافت که او با حمایت امریکا و انگلیس به نخست وزیری ایران در سال ۱۳۲۹ دست یافت. نخست وزیری او البته امری شگفت انگیز تلقی شد، زیرا رزم آرا مردی نظامی بود و تا آن زمان سابقه نداشت یک نظامی پست نخست وزیری را به دست گیرد؛ حتی در زمان رضاشاه هم با اینکه بسیاری از مناصب اداری و سیاسی به دست نظامیان اداره می‌شد، اما پست نخست وزیری هرگز به آن‌ها داده نشد. حمایتهای امریکا و انگلیس از نخست وزیری رزم آراء شاه را نگران کرده بود، او تصور می‌کرد قدرتهای بزرگ سرمایه داری برای آینده سلطنت او برنامه‌ای دارند که می‌خواهند به دست امثال رزم آرا اجرا نمایند. اما واقعیت این بود که رزم آرا برای مهارکردن موج خواسته‌های مردم برای ملی شدن نفت به منصب نخست وزیری رسیده بود، او می‌خواست طرح امریکائی‌ها را برای تقسیم سود خالص ناشی از درآمد نفت به صورت ۵۰-۵۰ اجرا کند، طرحی که تا قبل از این انگلیسی‌ها به شدت با آن مخالفت می‌کردند.
 
دو شعار کلیدی جنبش ملی مردم ایران برای آمریکایی‌ها خطرناک جلوه می‌کرد، شخص ترومن هم بار‌ها اشاره کرده بود مفهوم این دو شعار کلیدی را درک نمی‌کند: ۱. طرح ملی شدن نفت و ۲. طرح سیاست موازنه منفی که از سوی دکتر محمد مصدق مطرح شده بود. ترومن می‌گفت اگر اصل ملی شدن نفت در ایران انجام شود، کلیه قراردادهای نفتی امریکا را با کشورهای نفت خیز از جمله ونزوئلا و عربستان سعودی با مخاطره مواجه خواهد کرد، ضمن اینکه ادامه تسلط بلامنازع شرکت نفت انگلیس و ایران که به شکلی وحشیانه دولت و ملت ایران را استثمار می‌کرد، غیرقابل تحمل شناخته می‌شد. دیگر اینکه ترومن بار‌ها گفته بود منظور رهبران جنبش ملی ایران از مفهوم سیاست موازنه منفی را درک نمی‌کند، زیرا به نظر او دولت‌های جهان از دو حال خارج نیستند: یا با امریکا و متحدان این کشور هستند و یا علیه این کشور و متحدانش که در اینصورت سیاست همسوئی با شوروی را در پیش گرفته‌اند.
 
نخست وزیری رزم آرا در حقیقت گامی بلند به منظور برقرار کردن تعادل بین شعارهای جنبش ملی شدن صنعت نفت و تقاضاهای شرکت نفت انگلیس و ایران محسوب می‌شد که هیچ گونه تغییر قابل توجهی را در مفاد و مواد قرارداد دارسی نمی‌پذیرفت. در حقیقت انگلیس هم از سر ناچاری به نخست وزیری رزم آرا تن داده بود، انگلیسی‌ها وقتی توانستند وخامت اوضاع را درک کنند که متوجه شدند حتی دولت مورد اعتماد آن‌ها یعنی دولت رجبعلی منصور هم نتوانست مرهمی بر آلام شرکت نفت بگذارد، منصور‌‌ همان کسی است که اطلاعات محرمانه ارتش ایران را در اختیار انگلیسی‌ها قرار داد و به واقع باعث شد متفقین کشور را در شهریور ۱۳۲۰ اشغال نمایند. اما رزم آرا موقعی بسیار نامناسب به نخست وزیری منصوب شد، مردم شعار ملی شدن نفت می‌دادند و رهبران هم پشت سر مردم راه افتاده بودند، بنابراین امکان هیچ گونه عقب نشینی نبود. شعار تنصیف عواید نفتی به صورت پنجاه پنجاه هم گامی به عقب محسوب می‌شد، رهبران نهضت ملی به چیزی کمتر از ملی شدن نفت رضایت نمی‌دادند، اما واقعیت این است که معلوم نبود مقصود از ملی شدن نفت چیست؟
 
واقعیت دیگر این است که رزم آرا نتوانست برنامه‌های خود را پیش برد، نیز او قادر نبود اعتماد امریکا و انگلیس را کاملاً به سوی خود جلب کند. این است که دست به اقداماتی جالب توجه زد: نخست اینکه تلاش کرد اختلافات دولتهای ایران را با شوروی برطرف نماید، در همین زمان بود که زندانیان توده‌ای با کمک افسری جوان به نام ستوان رفعت محمدزاده گریختند و این فرار را به نام رزم آراء ثبت کردند.
 
دیگر اینکه رزم آرا نتوانست وامی بیست میلیون دلاری از امریکا دریافت کند، پس برای اینکه طرف غربی را به منظور دریافت سریع‌تر وام بترساند، مناسبات خود را با اتحاد شوروی بهبود بخشید. رزم آرا مهم‌ترین گام را زمانی برداشت که در روز چهاردهم اسفند سال ۱۳۱۹ در مجلس شانزدهم حاضر شد و گفت چگونه می‌توان نفت را ملی کرد بدون اینکه کار‌شناس و پول لازم را برای اینکار فراهم نمود؟ او گفت بهتر است ابتدا به طرح تنصیف عواید نفتی تن داد تا مقداری پول پس انداز شود و با آن بتوان کار‌شناس تربیت کرد و هزینه‌های لازم را برای طرح ملی شدن نفت فراهم نمود. اینجا بود که سفیر کبیر انگلیس به شدت از او انتقاد کرد، امریکا هم از رفتار رزم آراء رنجیده خاطر شد، زیرا سیاست او در قبال شوروی غیرقابل قبول شناخته می‌شد.
 
از سوئی رزم آرا مورد خصومت شاه بود، شاه می‌ترسید رزم آراء سلطنت او را مضمحل سازد. بعلاوه طیف افسران تحت فرماندهی ارفع و البته رکن دو ارتش و سیاستمدارانی مثل بقائی هم به دنبال تسویه حساب با او بودند، آن‌ها که به شدت به شاه وفادار بودند تصور می‌کردند رزم آرا نقشه هائی برای تغییر سلطنت در سر می‌پروراند. اما رهبران جبهه ملی هم با رزم آرا میانه بسیار بدی داشتند، آن‌ها او را سدی در برابر شعار ملی شدن نفت تلقی می‌کردند. امریکا از اینکه او روابط خارجی را با شوروی بهبود بخشیده بود، رنجیده خاطر بودند و انگلیسی‌ها از این نگران بودند که رزم آرا اصل ملی شدن نفت را با شرایط بحران اقتصادی و فقدان کار‌شناس نفتی و کمبود نقدینگی برای اجرای آن طرح، رد نکرده بلکه امکان تحقق آن را مورد پرسش قرار داده بود. فدائیان اسلام هم البته با رزم آرا مناسباتی خصمانه داشتند، از این حیث که او را عامل امریکا و انگلیس می‌دانستند. همه این عوامل دست به دست هم دادند و باعث شدند روز شانزدهم اسفند ۱۳۲۹ او به ضرب گلوله از پای درآید، تصدی نخست وزیری توسط رزم آرا در شرایط بسیار نامناسب سیاسی و نیز التهاب ناشی از شعار ملی شدن صنعت نفت، عمر دولت او را مستعجل کرد، لیکن این دوره کوتاه برای محققین و مورخان سرشار از نکته‌هاست و البته پیداست که تاریخ واقعی این مقطع زمانی هنوز نانوشته باقی مانده است.
 
دانشیار دانشکده تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)