بازتاب شناسایی اسرائیل از سوی دربار پهلوی در بین جهان اسلام
خبر به رسميت شناختن دولت غاصب و جعلي اسرائيل از سوي دولت ايران در 27 اسفندماه 1328 عبدالصاحب صفايي يكي از نمايندگان مجلس شوراي ملي درباره شناسايي اسرائيل چند سئوال زير را به دولت ساعد مراغهاي در مجلس شوراي ملي مطرح نمود:
نظر به اين كه روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفندماه 1328 راديو و روزنامهها خبر شناسايي دولت اسرائيل را از طرف دولت ايران منتشر نمودند و چون اين خبر متعاقب تعطيل موقتي جلسات مجلس شوراي ملي منتشر شده و تا تشكيل مجدد جلسات مجلس قريب به يك ماه وقت باقي است و از طرفي سكوت در اين موضوع برخلاف وظيفه اسلاميت و سمت نمايندگي است، تمنا دارم دستور فرمائيد سئوال زير را براي پاسخگويي جهت دولت جناب آقاي ساعد ارسال دارند.
1- چه ضرورت داشت دولت تصميم خود را درباره شناسايي دولت اسرائيل برخلاف احساسات عمومي، قبل از جلبنظر مجلس شوراي ملي و يا لااقل مشاوره با كميسيون خارجة مجلس، به دنيا اعلام [و] ملت و مجلس شوراي ملي را در مقابل عمل انجام يافته قرار بدهد.
2- اگر [چه] شناختن بالفعل (دوفاكتو) حكومت اسرائيل الزام و تعهدي براي شناختن به حق (دو ژوره) ايجاد نخواهد نمود، معهذا نظر به علاقه و ارتباط مسلمين ايران با ممالك اسلامي عالم بالخاصّه ممالك اسلامي همجوار كه هنوز دولت اسرائيل را به رسميت نشناختهاند، اقتضا داشت دولت ايران از شناسايي دولت اسرائيل بايّ نحوٍ كان خودداري نمايد. آيا اتخاذ چنين تصميمي وضعيت مملكت اسلامي ايران را در بين ممالك اسلامي عالم مواجه با يك جريان غيرمطلوبي نمينمايد.؟
3- اعليحضرت همايون شاهنشاهي در مسافرت پاكستان، ضمن نطق رسمي، ملل اسلامي را دعوت به همكاري و دوستي فرمودهاند.
آيا شناسايي دولت اسرائيل متناقض با دعوت رسمي اعليحضرت همايوني دول اسلامي را به همكاري، تلقي نخواهد شد. [؟]
4- در غيبت وزير امور خارجه و برخلاف بيانات اعليحضرت همايوني، چه نفوذ مرموز و چه تحريكات غيرمرئي، دولت آقاي ساعد را وادار كرده است كه اجازه دهد معاون وزارت امور خارجه چنين دستوري را به نماينده ايران در سازمان ملل متفق [متحد] صادر نمايد.
با اين وصف جواب شايعات اين كه مأمورين حكومت اسرائيل از چندي قبل مشغول تبليغات و صرف وجوهي شدهاند تا دولت ايران را از روش ممالك اسلامي منحرف سازند، چه بايد داد؟
5- آيا اولياي دولت ايران متوجه هستند كه در نتيجة فجايع و جنايات تروريستهاي يهودي، بيش از هشتصد هزار نفر مسلمان فلسطين يك سال و اندي است از خانه و لانه خود آوارهاند كه با شناسايي دولت اسرائيل نمك بر جراحات آنان پاشيده و در نتيجه ناگوارترين اشرار در عالم اسلامي ايجاد خواهد نمود و ضمناً با اين عمل فاصله بيشتري بين هيأت حاكمه و مسلمين ايران بالخاصه جامعه روحانيت اسلامي پيدا خواهد شد كه مسئوليت آن مستقيماً به عهده دولت آقاي ساعد است.
6- ممكن است تصور شود با شناختن حكومت اسرائيل روابط و مبادلات بازرگاني بين ايران و اسرائيل برقرار خواهد شد و از اين راه سودي به دست خواهد آمد (چنان كه مبلغين يهود اين تبليغ را كرده و ميكنند).
اولاً از يهودي سود بردن كار مشكلي است – ثانياً بر فرض احتمال و امكان چنين منفعتي، آيا نتايج وخيمه سياسي آن از نقطهنظر داخلي و آزردگي عالم اسلامي از نقطهنظر بينالمللي ارزش آن را دارد كه يك مملكت كهنسال اسلامي مبادي معنوي خود را فداي منافع موهوم موقتي بنمايد؟
چون طبق قانون اساسي، دولت ايران دولت اسلامي است، طبعاً دولت ايران موظف ميباشد اصول اسلامي و احساسات عمومي مسلمين را در كليه امور سياسي رعايت نمايد. بنابراين شايسته نبود بدون مطالعه و مشاوره با مجلس شوراي ملي مبادرت به شناسايي دولت اسرائيل كرده باشند.
اميدوارم در جلسه علني مجلس شوراي ملي توضيحات بيشتري در اطراف اين سوء سياست ايراد نمايم، ولي انتظار ميرود آقاي ساعد براي تسكين احساسات عمومي هر چه زودتر علل و موجبات اين شناسايي نابهنگام و غيرمنتظره را اعلام دارند.
همانگونه كه يادآوري شد، خبر شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران در خارج، به ويژه كشورهاي اسلامي نيز بازتابهايي داشت.
گزارش سفارت ايران در بغداد در اين باره چنين است:
روزنامه الاخبار چاپ بغداد در شماره بيستم اسفندماه جاري [سال 1328] به نقل از مخبر رويتر در تهران مينويسد كه دولت ايران مشغول مطالعه شناسايي دولت اسرائيل ميباشد و محافل سياسي واشنگتن اهميت بسياري به اين شناسايي ميدهند و آن را عامل مهمي در برقراري آرامش در خاورميانه ميدانند.
بلافاصله پس از اعلام و اقدام ايران در شناسايي دولت اسرائيل، روزنامه مصري الاهرام با عنوان «ايران اسرائيل را شناخت» چنين نوشت:
مطابق تلگرافي كه از تهران رسيده است آقاي نصرالله انتظام نماينده ايران در سازمان ملل متحد شناسايي دولت را (به طور دوفاكتو) به نماينده اسرائيل ابلاغ نمود.
روزنامه الاهرام در همان زمان طي مصاحبهاي با سفير وقت ايران در قاهره، درباره علت شناسايي اسرائيل از سوي ايران نوشت:
... نماينده الاهرام در اين باب از آقاي علي دشتي سفيركبير ايران استعلام نمود و پرسيد: عللي كه ايجاب نمود ايران برخلاف اجماع دول اسلامي عموماً و دول عربي خصوصاً كه تصميم گرفتند از شناختن دولت اسرائيل خودداري نمايند – دولت اسرائيل را [به رسميت] بشناسد چه بوده است. معزياليه [علي دشتي] در پاسخ چنين اظهار نمودند:
به عقيده من دول اسلامي و عربي [ناخوانا] دولت مزبور را شناختهاند والّا قرارداد متاركة جنگ با كي بوده است ؟ دول عربي و اسلامي با اسرائيل مذاكره نموده و قراردادهاي متاركه با آن بستند. آيا مذاكرات مزبور اعتراف تقريبي به دولت مزبور نيست؟
سفير [علي دشتي] اضافه نمودند: شناسايي اسرائيل از طرف ايران براي حفظ منافع اتباع و مصالح ايران بوده است. چه در خاك عموماً و در خاك اسرائيل خصوصاً مصالح و منافعي داريم و علاوه بر آن در اين نواحي اتباعي داريم و حتي در بين آوارگاني كه از فلسطين مهاجرت كردهاند عدهاي از ايرانيان بودهاند كه حفظ منافع آنها لازم بود[...] نماينده روزنامه [الاهرام] به ايشان [علي دشتي سفير ايران در قاهره] اظهار نمود [:] به طوري كه ملاحظه كرديد، ايران قبل از مسافرت اعليحضرت شاه به آمريكا، دولت اسرائيل را نشناخته بود. آيا اين مسافرت در اين امر تأثير داشته است؟ سفيركبير با اظهار موافقت راجع به اين نظر، اضافه نمودند كه مدتها قبل از مسافرت شاه به آمريكا نيز مذاكراتي در اين باب مخصوصاً راجع به اتباع ايران در اسرائيل بين طرفين جريان داشت[...]
دولت و مقامات وقت مصر نيز اعتراض خود را نسبت به اين حركت ايران، به مقامات ايراني گوشزد و نارضايتي خود را از اين اقدام يك كشور اسلامي اعلام و آن را خيانتي به جهان اسلام تلقي و تأكيد كردند.
وزارت امور خارجه ايران در نامهاي به رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي در اين باره نوشت:
در پاسخ بخشنامة تلگرافي صادره به نمايندگيهاي شاهنشاهي درباره شناسايي دوفاكتو «De Facto» دولت اسرائيل، گزارش از سفارت كبراي شاهنشاهي در قاهره رسيده كه رونوشت آن به پيوست براي استحضار تقديم ميشود.
پاسخ تلگرافي رمز 217
امروز (سهشنبه 23 اسفندماه [1328] 14 مارس [1950] وزير خارجه مصر را در قصر زعفران در پذيرايي اعليحضرت پادشاه افغانستان ملاقات كرده او را كنار كشيده و به طور اجمال خبر شناسايي اسرائيل را از طرف ايران به وي اطلاع داده و دلايلي كه ما را به اين سياست كشانده است و اين كه اين شناسايي در دوستي ما با كشورهاي عربي رخنهاي وارد نخواهد ساخت تذكر دادم [...]
بديهي است اثر اوليه قضيه خوب نبود، وقتي به طور مقدمه گفتم «دولت ايران هيج موجبي نداشت كه اسرائيل را نشناسد»، او نگذاشت من جمله خود را تمام كنم و گفت «آيا مسلماني و برادر بودن يك موجب كافي و مؤثر نبوده؟» [،] گفتم به واسطه همين موجب كافي و مؤثر بود كه دولت ايران با اين كه همهگونه دلايلي داشت كه از همان روز نخست اسرائيل را بشناسد، آن را نشناخته و در همه جا با سياست كشورهاي عربي همراهي كرده است. ولي از يك طرف منافع اتباع ايران در فلسطين، از طرف ديگر مقتضيات غيرقابل اغماض ارتباطات سياسي ما را خود به خود به اين جا كشانيده است.
مخصوصاً وقتي در نظر بگيريم كه اسرائيل به عضويت سازمان ملل متحد پذيرفته شده، دولت تركيه آن را شناخته، كشور اردن مشغول مذاكره راجع به عقد قرارداد صلح با آن ميباشد و دولت شرقي نيمه مسلمان هندوستان هم آن را شناخته است. (گفت هندوستان هنوز نشناخته، گفتم خواهد شناخت). ملاحظات متعددي از اين قبيل دولت ما را ناچار به اين تصميم كشانيده است [...].
وزير امور خارجه [مصر] گفت در درجه اول توقع ما از دوستي ايران اين بود كه آنها را نشناسد ولي حالا كه شناخته است دوستي و مساعدت دولت ايران را براي ما تأمين كنيد. گفتم آن تأمين است و ميتوانيد مطمئن باشيد.
لبنان از ديگر كشورهايي بود كه خبر شناسايي اسرائيل از سوي دولت شاهنشاهي ايران، بلافاصله در ميان مطبوعات و مقامات آن بازتاب پيدا كرد. در نامه وزارت امور خارجه به رياست دفتر مخصوص شاهنشاهي در اين باره چنين آمده است:
از سفارت شاهنشاهي در بيروت راجع به اعلام شناسايي دوفاكتوي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي و تأثيرات آن در لبنان گزارشي رسيده است كه رونوشت آن به پيوست براي استحضار تقديم ميدارد.
سفارت شاهنشاهي ايران در بيروت طي گزارشي به وزارت امور خارجه نوشته است: وصول امريه تلگرافي شماره 2170 جناب آقاي نخستوزير داير [بر] شناسايي «De Facto» دولت اسرائيل و اعلام آن به دولت لبنان، به طوري كه ضمن تلگراف شماره 234 به عرض رسانده شد و توضيح گرديد كه پانزدهم مارس مراتب به دولت لبنان اعلام خواهد گرديد. ظهر روز پانزدهم مارس مطابق با 24/12/1328 به ملاقات جناب آقاي رياض صلح نخستوزير كه در غيبت آقاي وزير امور خارجه، وزارت خارجه را نيز عهده مينمايد رفتم و به معزياليه اظهار داشتم: به طوري كه استحضار داريد دولت شاهنشاهي ايران با وجود داشتن عده زيادي تبعه در فلسطين و لزوم حفظ منافع آنها و همچنين منافع ديگر معذالك از نظر همكيشي و داشتن «Sympathie» دولتهاي عرب از شناختن دولت اسرائيل خودداري نموده و با آن كه تقريباً كليه دول «De Facto» و عده زيادي «De Jure» يا دول عرب در نظريه خود مبني بر عدم شناسايي دولت اسرائيل پايداري كرده است. لكن حفظ منافع اتباع كشور، دولت شاهنشاهي را ملزم مينمود كه در رويه خود مطالعات مجدد به عمل آورد و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال ناگزير و مجبور به تغيير رويه اوليه خود شده و دولت شاهنشاهي تصميم به شناسايي دولت مزبور گرفته و از امروز پانزدهم مارس دولت اسرائيل را «De Facto» خواهد شناخت[...]
روزنامههاي منطقه خاورميانه نيز، نسبت به خبر شناسايي اسرائيل از سوي دولت شاهنشاهي ايران عكسالعملهاي مختلفي نشان دادند. روزنامه الاخبار چاپ بغداد با اظهار تأسف از شناسايي اسرائيل از طرف دولت ايران، اضافه كرد كه اين موضوع پس از بازگشت محمدرضاشاه از سفر آمريكا در دستور كار دولت ايران قرار گرفته است.
روزنامههاي الزمان و الشعب چاپ بغداد، الفباء و الكفاح و الايام چاپ دمشق از ديگر روزنامههايي بودند كه نسبت به خبر يادشده، موضعگيري كردند.
در گزارش وزارت امور خارجه به دفتر مخصوص شاهنشاهي درباره عكسالعمل مقامات عراقي نيز چنين آمده است:
راجع به اعلام شناسايي دوفاكتوي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي گزارشي از سفارت شاهنشاهي در بغداد متضمن شرح مذاكرات وزيرمختار با جناب آقاي توفيق سويدي نخستوزير و وزير امور خارجه عراق رسيده كه رونوشت آن را به پيوست براي استحضار تقديم ميدارد.
در گزارش سفارت شاهنشاهي ايران در بغداد آمده است:
پيرو تلگراف شماره 519، مورخ 24/12/1328 راجع به موضوع شناسايي عملي دولت اسرائيل زحمتافزا ميشود. پس از وصول تلگراف شماره 2170 به امضاي جناب آقاي ساعد نخستوزير به ملاقات جناب آقاي توفيق سويدي نخستوزير و وزير امور خارجه عراق رفتم و مراتب را به طور مقتضي مذاكره نمودم. ايشان اظهار داشتند البته اين خبر چندان مطلوب نميباشد ولي از اين كه دولت ايران خواستهاند اين مطلب را دوستانه قبلاً به ما اطلاع دهند امتنان داريم. اينجانب اظهار داشتم مقصود تنها اطلاع دادن نيست بلكه ميخواهيم دولت عراق از جهات و دلايلي كه موجب اين اقدام ميباشد، استحضار داشته باشد. بعد آقاي توفيق سويدي گفتند از فشاري كه دولت آمريكا در اين باب وارد ميآورد مستحضر هستم. روابط ما هم با آمريكا خيلي ناراحت و پيچيده است. ضمناً ايشان پرسيدند كه آيا در ايران علما و پيشوايان [ديني] با اين اقدام دولت مخالف نيستند؟ در پاسخ گفتم تصور نميكنم ، زيرا دولت شاهنشاهي مدت طولاني به احترام احساسات مذهبي با كشورهاي مسلمان اين شناسايي را به تأخير انداختند ولي حالا اسرائيل كشوري است كه وجود دارد و به جز چند دولت، تمام دول دنيا آن را شناختهاند و دول عربي هم ضمن عمل، وجود آن را تصديق نمودهاند[...].
شگفتانگيز آن است كه سفير ايران در عراق، ضمن توجيه علت شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران، با كمال گستاخي، از نخستوزير عراق دربارة شناسايي اسرائيل از سوي آن كشور استفسار ميكند و پس از پاسخ منفي طرف عراقي، اين چنين ادامه ميدهد:
بعد پرسيدم پس مسئله نفط [نفت عراق] را كه به حيفا نميرود و ساليانه مبلغي از اين بابت به دولت عراق ضرر ميرسد، چه ميكنيد[؟] ايشان گفتند اين مسئله را تقريباً حل كردهايم و شركتهاي نفت و لوله نفتي اصولاً قبول كردهاند كه آن را منحرف نمايند و به بندر ديگري غير از حيفا برود.
در اين ديدار سفير ايران در بغداد از طرف عراقي تقاضا ميكند تا اجازه ندهد مطبوعات عراقي نسبت به اقدام خيانتبار دولت شاهنشاهي ايران در شناسايي اسرائيل، واقعيتها را منعكس و در اين باره روشنگري كنند:
متعاقب مذاكراتي كه با جناب آقاي توفيق سويدي نخستوزير و وزير امور خارجه عراق در باب شناسايي دولت اسرائيل نموده و خواهش كردم ترتيبي [اتخاذ نمايند] در جرايد اين قضيه سوءتعبير نشود و مطالب زنندهاي درج ننمايند.
وي در ادامه با ابراز خرسندي ميافزايد:
روزنامه الشعب شرحي در اين باب نوشته و مطالب را چنانچه شايد و بايد توضيح داده است. [...] روزنامههاي ديگر هم در اين باب غالباً به ذكر اصل خبر اكتفا كرده و يا اگر مطالبي درج كردهاند در همين زمينهها ميباشد.
در لبنان وضع به گونهاي ديگر بود. اسماعيل پوروالي سفير ايران در لبنان، طي گزارشي به وزارت امور خارجه ابراز شادماني كرده است كه در زمان انتشار خبر شناسايي اسرائيل از سوي ايران، چندين رويداد ناگهاني در داخل لبنان سبب شده است تا مسئله ايران تحتالشعاع آن رخدادها قرار گيرد و جرايد لبناني نتوانند درباره آن تحليل و تفسير كرده و افكار عمومي را عليه ايران تحت تأثير قرار دهند. وي نوشته است:
[...] واقعه اول قطع اتحاد گمركي بين لبنان و سوريه بود، به اين شرح كه دو دولت لبنان و سوريه كه از سال 1943 با يكديگر اتحاد گمركي داشتند در اثر يك سلسله شكايات از يكديگر و يك رشته مكاتبه بين دولتين بالاخره در روز 14 مارس اين اتحاد از طرف دولت سوريه الغا كرد[...] به اين جهت روزنامهها فوقالعاده در اطراف موضوع قلمفرسايي نموده و هنوز هم مينمايند. واقعه دوم خبر شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت [اردن] هاشمي و عقد اتحاد دائمي با اسرائيل و در جرايد نوشتند كه اعليحضرت ملك عبدالله شخصاً به بندر عقبه تشريف برده و در همان موقع وزراي مختار آمريكا و انگليس نيز به بندر مزبور رفته و شناسايي دولت اسرائيل و عقد عهدنامه در همان بندر به عمل آمده است. [...] اين وقايع خوشبختانه فرصت و مجال نداد كه جرايد اين كشور نسبت به تصميم دولت شاهنشاهي به غير از درج خبر، مطلب ديگري بنويسند و حال آن كه در اطراف اقدام دولت تركيه در شناسايي De Facto دولت اسرائيل جرايد لبنان تا اندازهاي سر و صدا راه انداختند و عمل دولت تركيه را تنقيد نمودند.
سفير ايران در لبنان در ادامه، توصيه كرده كه سعي شود در داخل كشور، به ويژه در مجلس شوراي ملي ايران نيز خبر شناسايي اسرائيل از سوي ايران طرح و بررسي نشود. او ميافزايد:
تصور ميكنم كه در روزنامه اطلاعات خواندم كه گويا يكي از آقايان وكلا در نظر دارد در خصوص شناسايي دولت شاهنشاهي در مجلس شوراي ملي از دولت سئوال نمايد. عقيده بنده بر اين است كه در مرحله اول دولت سعي بفرمايد كه اين موضوع در مجلس مطرح نشود و در ثاني اگر هم به اين معني موفق نباشند لااقل سعي شود كه نماينده كليميها در مجلس در قبال اظهارات وكيل سئوال كننده، پاسخي ندهد كه مبادا موضوع صحبت از مباحثه به مشاجره و ضمن مشاجره تعصبات مذهبي در خود مجلس شوراي اسلامي پيش آيد و در خارج از مجلس نيز پيشآمدهاي غيرمترقبهاي رخ دهد[...] و بر اثر پيشآمدهاي غيرمنتظره جار و جنجال راه بيفتد كه بيشتر موجبات كدورت پيش آيد.
اين موضوع نشان ميدهد كه خود مقامات سياسي و ديپلماتهاي ايراني نيز به عمق خيانت رژيم پهلوي در شناسايي اسرائيل واقف بودند و به خوبي ميدانستند كه پايبندي مردم مسلمان ايران به آرمانهاي اسلامي سبب خيزش و عكسالعمل جدي آنان خواهد شد. بنابراين به هر شكل ممكن سعي داشتند نه فقط در سطح جهاني و به خصوص منطقهاي و در ميان كشورهاي اسلامي، بلكه مهمتر از همه در داخل ايران نيز، مسئله يادشده عكسالعمل و حركتي را برنينگيزد و رژيم را با چالش جديد و جدي مواجه نكند.
البته عكسالعملهاي ناشي از انتشار خبر به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي از سوي ايران در كشورهاي اسلامي متفاوت و به مرور زمان نيز جديتر و شديدتر ميشد. براي مثال، دولت مصر، به فاصله كمتر از ده روز پس از انتشار خبر يادشده طي نامهاي از طريق سفارت خود در تهران، اعتراض شديد آن كشور را نسبت به اين مسئله اعلام كرد.
وزارت امور خارجه در يادداشتي به دفتر مخصوص شاهنشاهي در اين باره نوشت:
كاردار سفارت مصر در تهران در تاريخ 6 فروردين 1329، يادداشتي از طرف دولت متبوعه خود حاكي از اين كه دولت مصر نميتواند اقدام دولت شاهنشاهي را در شناسايي دولت اسرائيل عمل دوستانه تلقي نمايد، به وزارت امور خارجه تسليم نمود. حسبالامر رونوشت يادداشت مذكور با رونوشت پاسخي كه داده شده به پيوست تقديم ميگردد كه از شرف عرض پيشگاه مبارك بگذرانند.
وزارت امور خارجه در پاسخ به اعتراض مصر، ضمن تكرار توجيهات قبلي، ميافزايد:
اقدام دولت ايران در شناسايي دوفاكتوي دولت اسرائيل عملاً تغيير مهمي در وضعيت نميدهد زيرا از يك سال قبل نماينده دولت شاهنشاهي در بيتالمقدس براي حفظ منافع اتباع ايران مقيم بوده است.
دولت شاهنشاهي اقدام فعلي را به هيچوجه مباين با روابط صميمانه با ساير كشورهاي مسلمان نميداند بلكه بر عكس تصور ميكند، بودنِ يك نماينده از طرف ايران در فلسطين كه مستقيماً با مقامات دولت اسرائيل تماس داشته و مقاصد و مكنونات دولت ايران را درباره علاقهمندي به حفظ صلح و آسايش در آن قسمت از جهان براي آنان تشريح نمايد در پيدا كردن راهحل مسالمتآميز و رفع اختلافات موجود و همينطور براي بازگشت دادن آوارگان عرب [فلسطيني] كمك مؤثري بوده باشد و البته حفظ منافع چندين هزار تبعة ايران هم كه اخيراً مواجه با اشكالات جدي شده بودند، ايجاب به شناسايي دوفاكتوي اسرائيل كه اغلب كشورهاي آن را شناختهاند مينمود.
وزيرمختار ايران در دمشق نيز عكسالعمل مقامات سوري را در مورد به رسميت شناختن اسرائيل چنين شرح ميدهد:
به طوري كه در گزارش شماره 157م مورخ 30/11/1328 موضوع شناسايي اسرائيل معروض گرديد، رفتار كشورهاي عرب نسبت به دولت شاهنشاهي نه تنها مساعد نيست بلكه از حدود نزاكت معموله ديپلماسي در روابط كشورها هم دور است. اقامت دو سال و نيم در مصر و اقامت اخير در سوريه [...] هر روز عقيده اينجانب را راسختر مينمايد. [...] در ظاهر تعارفات خيلي زياد است ولي در هر مورد كه به آنها مراجعه ميشود با رفتار و روية خود بياعتنايي و بيعلاقگي و شايد احساسات بدتري را نسبت به ما نشان ميدهند. [...] مثلاً در مورد داوطلبي جناب نصرالله انتظام براي رياست جلسة عمومي آينده سازمان ملل كه به آنها مراجعه شد، يعني خود اينجانب از نخستوزير و وزير امور خارجه سوريه ملاقات كردم تا امروز هيچگونه پاسخي نفياً يا اثباتاً به ما ندادند ولي هر روز از منبع خبر منتشر ميشود كه آقاي عزام پاشا دبيركل اتحاد[يه] عرب چنين و چنان گفته و جامعة عربي كانديداتور[ي] آقاي ظفراللهخان، وزير خارجه پاكستان را تأييد خواهد كرد.
توصيه پاياني وزيرمختار چنين است:
در هر حال سياست اسلامي[!] در آن قسمت كه مربوط به همكاري ما با اعراب است هيچگاه مفيد فايده نخواهد بود. از اين راه هيچگونه انتظار و مساعدتي نبايد داشت. سياست اسلامي ما بايستي بيشتر متوجه به همكاري با تركيه و كشورهاي واقع در شرق ايران باشد.
روزنامه الانشا چاپ سوريه نيز در تاريخ 23/4/1950، اعتراض خود را نسبت به موضوع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران اعلام و از دولت و مقامات ايراني خواست كه به جاي بهانه حمايت از بيست هزار تبعه ايراني در فلسطين، از يك ميليون مسلمان فلسطيني منتظر حمايت از مسلمانان ايران جانبداري كنند. در سوريه، علاوه بر مطبوعات و رسانههاي آن كشور، مقامات سوري نيز در برابراقدام جنايتبار ايران در شناسايي اسرائيل، عكسالعمل بسيار منفي و اعتراضآميز و حتي اهانتبار نشان دادند.
وزيرمختار ايران در سوريه، طي گزارشي خطاب به نخستوزير وقت ايران در اين باره نوشت:
جناب آقاي ساعد نخستوزير
بازگشت به تلگراف شماره (2170) مورخ 22/12/1328 راجع به شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي احتراماً به عرض ميرساند كه روز چهاردهم مارس از جناب آقاي خالدالعظم نخستوزير كه وزارت امور خارجه سوريه را نيز عهده دارند براي صبح پانزدهم وقت خواستم كه مراتب را به اطلاع ايشان برسانم ولي نخستوزير سوريه به واسطة گرفتاري [!] فوقالعاده كه در اثر جريانات اخير و قطع روابط اقتصادي با لبنان داشتند عذر خواستند، پيغام دادند كه مديركل وزارت خارجه كه شخص دوم در آن وزارتخانه است از طرف ايشان اينجانب را خواهد پذيرفت. به همين لحاظ صبح روز پانزدهم آقاي صلاحالدين طبرزي مديركل وزارت خارجه را ملاقات و تصميم و نظريات دولت شاهنشاهي را طبق امريه به اطلاع ايشان رسانيدم.
البته شخصاً خيلي دلتنگ شد و اظهار تأسف كرد[...].
خبر شناسايي اسرائيل در كشورهاي اروپايي نيز بازتاب متفاوتي داشت. در گزارش وزارت امور خارجه در اين باره آمده است:
به نمايندگي شاهنشاهي دستور داده شده بود، انعكاساتي كه در باب شناسايي «De Facto» اسرائيل در كشور محل مأموريت حاصل ميشود گزارش نمايند. طبق گزارشي كه از سفارت كبراي شاهنشاهي در لندن رسيده، جرايد آنجا خبر شناسايي را بدون هيچگونه تفسيري منتشر نمودهاند. فقط روزنامه ديلي كرونيكل چاپ لندن در شماره 16 مارس [1950م/26 اسفند 1328ش] بعد از ذكر خبر اضافه كرده است كه با مبادلة نماينده سياسي بين ايران و اسرائيل و افتتاح باب تجارت بين آن دو كشور ممكن است بحران موجوده بين كشورهاي عربي و اسرائيل برطرف و خطر جنگ در خاورميانه زايل شود.
انتشار اخبار به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي از سوي ايران شاهنشاهي موجي از شادي و خرسندي را در ميان رهبران يهودي، كانونها و گروههاي صهيونيستي به وجود آورد. به طوري كه بعضي رهبران يهودي با مراجعه به نمايندگي ايران در فلسطين اشغالي تقدير و تشكر خود را از مقامات ايراني اعلام كردند. در نامه نماينده مخصوص ايران در فلسطين اشغالي خطاب به رياست دفتر مخصوص شاهنشاهي در اين باره آمده است:
در نتيجه شناسايي دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي ايران نامهاي از طرف رئيس كل روحانيون يهود مبني بر تشكر از زحمات بندگان اعليحضرت همايون شاهنشاهي و اولياي دولت رسيده و درخواست نموده كه اين تشكرات به عرض برسد.اينك نامه ايشان كه از رجال محترم و متنفذ يهود و فوقالعاده نسبت به ايران علاقهمند[!] ميباشد به پيوست تقديم ميگردد.
اين نامه در تاريخ 22 مارس 1950م/2 فروردين 1329 از سوي بن صيون مهير حي اوزي رئيس شوراي حاخامي منطقه ريشون ليصيون خطاب به مقامات بلندپايه ايراني و دربار ايران نوشته و ارسال شده است. در اين نامه نويسنده تقدير و تشكر خود را از دولتمداران ايران به دليل به رسميت شناختن اسرائيل اعلام و خوشحالي خود را از اين بابت ابراز كرده است.
نمونه مشابه ديگر، ملاقات تعدادي از نمايندگان رهبران يهودي مقيم فلسطين با نماينده مخصوص ايران در اسرائيل است كه در نامه چنين آمده است:
روز يكشنبه 19 فروردين ماه [1329] سه تن از نمايندگان روحاني يهوديان عراقي نزد بنده آمدند از توجهات دادگسترانه اعليحضرت همايون شاهنشاهي درباره يهوديان عراقي كه به ايران پناهنده شده بودند و آزادي عزيمت آن به هر كجا كه بخواهند و از سياست مدبرانه دولت شاهنشاهي ايران نسبت به يهوديان مزبور تشكر نموده و درخواست نمودند كه سپاسگزاري عبيدانة آنها را به نام يهوديان عراق به عرض خاك پاي مبارك همايوني و اولياي دولت شاهنشاهي برسانم. مخصوصاً در مقابل تمثال مبارك ايستاده، ذات مقدس شهرياري را دعا كرده[!] و از خدا خواستند كه در ظل توجهات ملوكانه ايران مجد و عظمت كورش كبير را كه اجداد آنها را از اسارت نجات داده دريابد. در روزنامه پالستين پست و جرايد عبري خبر آمدن آنها نزد بنده انتشار يافته است.
اين گزارش نيز براي دفتر مخصوص شاهنشاهي ارسال شده است.
روزنامه الثفر چاپ بصره در شماره مورخ 16 مارس 1950 نوشت:
يكي از نامههاي خبرگزاري تلآبيب [تلآويو] حاكيست كه ايران اسرائيل را به رسميت شناخته است. اين روزنامه در همين تاريخ، با عنوان «اعليحضرت همايون شاهنشاه ايران» خبر داد كه در كنفرانس روزنامهنگاران كه بعد از ظهر ديروز [15 مارس 1950] در كراچي منعقد گرديده بود، سئوالي از اعليحضرت همايون شاهنشاه ايران در خصوص صحت و سقم موضوع شناختن اسرائيل از طرف ايران شد و اعليحضرت در پاسخ خاطرنشان فرمودند كه شانزده روز قبل تهران را ترك فرموده و نميتوانند اين خبر را تأييد يا تكذيب فرمايند. ولي فرمودند كه دولت ايران اين مسئله را قبلاً مورد بررسي و مطالعه قرار داده بود.
اين نشريه همچنين در تاريخ 28 مارس 1950 نيز مجدداً موضوع شناسايي اسرائيل از سوي ايران را به نقل از روزنامه الاهرام چاپ قاهره منعكس كرد. روزنامه صوتالناس چاپ بصره از ديگر روزنامههاي عراق بود كه شماره 28 مارس 1950 به نقل از اخبار دريافتي از فلسطين اشغالي تحت عنوان «آخرين ساعت» نوشت: «وزير يهودي استوارنامه نماينده ايران در فلسطين را پس از اين كه ايران دولت اسرائيل را به رسميت شناخت دريافت نمود و از نماينده ايران پذيرايي كرد». روزنامههاي عراقي آخرالانباء چاپ بصره و نيز صوتالناس چاپ بصره نيز ضمن اشاره به خبر يادشده به اشتياق و استقبال يهوديان بصره و عماره اشاره كرده كه با شوق و شعف به ادارات نامنويسي دولت عراق مراجعه و براي رفتن به اسرائيل و خروج از عراق ثبتنام ميكنند.