پیکار شاعرانه در معرکۀ کشف حجاب
شاعران آن دوره نیز نمیتوانستند در مقابل این پدیدۀ عجیب و مهیب قریحۀ خود را ندیده بگیرند و زبان شعر را در مورد آن نگشایند.
بعضی از این شاعران، مانند میرزادۀ عشقی، ایرجمیرزا و عارف قزوینی، که باد تجدد در دماغ داشتند، با اشعار خود کشف حجاب را تأیید و تشویق، و بعضی دیگر از شاعران متدیّن و سنّتمدار در اشعار خود با کشف حجاب مبارزه میکردند و به شعر ایشان پاسخ میدادند.
در مقالۀ ذیل گوشههایی از این مبارزه نشان داده شده است.
اهميت واقعۀ كشف حجاب، به عنوان نماد و نشان استيلاي فرهنگ غرب بر برههاي از تاريخ ايران، که عدهای از آن با نام عصر تجدد یاد میکنند، بر کسی پوشیده نیست. روشنفکران خودباختۀ ایرانی، از اوان آشنايي با تمدن غرب، از موضع فرهنگی مغلوب و عقبمانده کوشیدند با تشبّهجويي و تمسك كوركورانه به غرب، خود را به عالم تجدد وارد كنند و عدهای از آنها، با ديدگاههاي سادهانگارانه، نوع لباس و پوشش سنتي ايرانيان را مانع پيشرفت كشور پنداشتند و بيهوده تصور كردند كه پيروزي و بهروزي قوم غربي به دليل همين ظواهر بوده است؛ بنابراين گروه گستردهاي از روشنفكران متجدد براي مبارزه به منظور تغيير نوع لباس و پوشش سنتي ايران و تخفيف دايرة حجاب، به طمع پيشرفت از نوع غربي و ورود به عالم تجدد، در مقابل قشرهای متديّن جامعه قرار گرفتند. با بالا گرفتن نهضت مشروطه و رواج روزنامهنگاري به سبك غربي، به حجاب بيشتر توجه شد و عدهای از آن انتقاد كردند. البته متديّنان جامعه بيكار نبودند و رسالههايي در دفاع از حجاب منتشر كردند و به شبهات مطرحشده دراينباره پاسخ دادند.[1] بااينحال بيش از 25 سال طول كشيد تا رضاخان ميرپنج بذرهاي مسمومي را كه روشنفكران غربزدۀ ايراني در انديشه و فرهنگ فرزندان اين آب و خاك كاشته بودند درو كند و در جایگاه مجري استبداد مدرن، براي تحقق بخشيدن اجباري مظاهر تجدد، كشف حجاب را به صورت قانون درآورد.
متأسفانه در بیشتر آثار تحليلی مربوط به كشف حجاب، عمدتاً تأثيرپذيري شخص رضاخان پهلوي از غرب و تقليد كوركورانۀ او از رخدادهاي تركيه ــ كه نتيجۀ سفر او به اين كشور به دعوت آتاتورك در سال 1313 بود ــ عامل اصلي صدور دستور كشف حجاب در 17 ديماه 1314 قلمداد ميشود. در بعضی دیگر، تحلیلگران کوشیدهاند عميقتر به قضيه نگاه كنند. آنها به تلاشهاي رضاخان براي نوسازي فرهنگي مدنظر غرب، كه از سال 1307 با طرح متحدالشكل كردن لباس آغاز شد، اشاره کردهاند. حال آنكه مبارزۀ فرهنگي با حجاب، همانطوركه پيش از اين نيز اشاره شد، سالها پيش از رضاخان و توسط روشنفكران غربزده و خودباخته در برابر افكار بيگانه باب شده بود؛ مبارزهاي كه بيترديد سهم آن در برداشتن حجاب از سر زنان ايراني و هماهنگ ساختن آنان با زنان اروپايي كمتر از زور سرنيزه و قلدري امنيه و شهرباني رضاشاهي نبود.
از ابزارهاي مهم طرفداران كشف حجاب در عرصۀ مبارزۀ فرهنگي براي ترويج بيحجابي، استفاده از ادبيات منظوم و اشعار موزون بود. شاعران نوگرا و متجدد با سرودن اشعار فراوان در ستايش بيحجابي و مذمت حجاب كوشيدند حجاب را با تعابیری چون «كفن تيره و سياه» تحقير کنند و در ميان مردم سبك، و آن را عامل انحطاط جامعة ايراني نشان دهند. هرچند متديّنان خوشذوق كوشيدند به زبان شعر، بعضي از هتاكيها و شبهات مطرحشده را پاسخ گويند، بیشك اشعار ضدحجاب در ميان تودة مردم تأثير منفي خود را بر جاي گذاشت، چنانکه شيخ ابوالفضل خراساني، كه در كتاب «احسنالحكايات في حجابالسافرات» بخش عمدهاي از اشعار حجاب و ضدحجاب را گردآوري كرده، دراينباره نوشته است: «اگر بدانيد لامذهبان ايران و شعراي بيدين از ايشان زماني، كه براي كشف حجاب زنان دامن بر ميان بستند، چه شعرها به هم بافتند و چه مقالهها كه نوشتند! خدا داد مشتي از دوشيزگان و عفايف از زنان را به زودي بگيرد و زمين را از لوث وجود اين قبيل جنايتكاران پاك نموده و هر يك را به كيفر و جزاي خود برساند».[2]
زمینهسازی برای کشف حجاب
در ميان شاعران پيشگام مبارزه با حجاب (عارف، عشقي و ايرجميرزا) ــ سه شاعر دورة مياني مشروطه تا رسمي شدن كشف حجاب ــ تأثيرگذاري بيشتري داشتند.
عارف قزويني، كه از شاعران زبردست عصر تجدد و اهل مبارزه با سنّت همراه باستانگرايي افراطي و ضديّت با مذهب بود،[3] در يكي از قطعههاي ادبي خود به سال 1297.ش با عنوان «تمدن بيتربيت نسوان» چنين سروده است:
بفكن نقاب و بگذار در اشتباه ماند
تو بر آن كسي كه ميگفت رخت به ماه ماند
بدر اين حجاب و آخر بدرآ ز ابر چون خور
كه تمدن ار نيايي تو به نيم راه ماند
تو از اين لباس خواري شوي عاري و برآري
بدر همچو گل سر از تربتم ار گياه ماند
دل آن كه روت با واسطة حجاب خواهد
تو مگوي دل كه آن دل به جوال كاه ماند[4]
وي همچنين اشعار ديگري به سال 1302.ش سروده است:
ترك حجاب بايدت اي ماه رو مگير
در گوش وعظ واعظ بيآبرو مگير
بالا بزن به ساعد سيمين نقاب را
گر هرچه شد به گردنم، آن را فرومگير[5]
ميرزاده عشقي[6] نيز، هرچند اشعار ضدحجاب چنداني ندارد، به دليل نفوذ شعر و جريدة پرتيراژش در مبارزۀ فرهنگي عليه حجاب مؤثر بوده است. شيخ ابوالفضل خراساني دربارۀ او نوشته است: «مگر نشنيدهايد اشعار كفر شعار عشقي بيدين[7] مكار را كه چندان اين بدبخت غدّار اعلان لامذهبي به اشعارش داد تا منتقم حقيقي كیفر او را به دست همان كس كه تمام اين خوشرقصيها را براي او نمود، در كنارش نهاد و او را به ’بئسالمهاد‘ انتقالش داد و تا بود براي بيعفّتي و بيناموسي جانفشانيها نمود و براي نمونه و مسطور، اين است چند شعر از اشعارش:
آتش طبع تو عشقي كه روان است چو آب
رخ دوشيزه نگر از چه فكنده است نقاب
از حجاب است كه اين قوم خراباند خراب
اين خرابي ز حجاب است كه نايد به حساب
در حجاب است سخن گرچه بود ردّ حجاب
تو سزد فخر كني بر دگران بدهي درس
عيب باشد كه تو را از دگران باشد ترس
شرم چه؟ مرد يكي بنده و زن يك بنده
زن چه كرده است كه از بنده بود شرمنده
چيست اين چادر و روبندة نازيبنده
گر كفن نيست بگو چيست پس اين روبنده
مرده باد آن كه زنان زنده بگور افكنده
اين سخن مذهب هركس باشد
چادر و پيچه دگر بس باشد
* * *
با من از يك دو سه گوينده هم آواز شود
كمكم اين زمزمه در جامعه آغاز شود
از همين زمزمهها روي زنان باز شود
لذت از زندگي جامعه احراز شود
عزّت و فتح به اين جامعه دمساز شود
ور نه تا زن به كفن سر برده
نيمي از ملّت ايران مرده»[8]
همانطور كه ذكر شد، شعراي متديّن در برابر اين هجمۀ فرهنگي به حجاب ساكت نبودند؛ براي مثال شريعتمدار نيشابوري در پاسخ به شعر ذكرشدۀ عشقي چنين سروده است:
زن و مردند به نسبت چه كتان و مهتاب
جملگي مست غرورند چه شيخاند و چه شاب
عالم و جاهل شهر از رخ خوبند خراب
پس خرابي شود اصلاح و مرمّت ز حجاب
آتش مفسده را آب زند اين جلباب
همه گيرند از اين ملّت درس
او ندارد ز كس وحشت و ترس
چون ز بيننده كند منع نظر روبنده
باشد اين چادر و روبنده بسي زيبنده
هست از او عصمت و ناموس زنان پاينده
اين سخن مذهب هركس باشد
گو به دشمن كه جفا بس باشد
زن در اسلام ز روبنده سرافراز شود
از زنان ملل خارجه ممتاز شود
ايمن از چشم بد مردم غمّاز شود
صاحب عفّت و دمساز به اعزاز شود
عزّت و فتح در اين جامعه آغاز شود
زن كه روبنده ز رخ بسترده
مردنش به كه بماند زنده[9]
متأسفانه ميرزادۀ عشقي همچنان افكار ضدحجاب خود را ادامه داد. او در قطعهاي ديگر كه به سال 1299 (چهار سال بعد از سرودن «نمايشنامة كفن سياه») با عنوان «دزد پاتختي» سرود، آورده است:
رجال ما همه دزدند و دزد بدنام است
كه دزد گردند، بدنام دزد پاتختي است
زنان كشور ما زندهاند و در كفناند
كه اين اصول سيهبختي، از سيهرختي است[10]
هجمههای ایرجمیرزا به حجاب
ايرجميرزا، شاعر تجددگرا، كه از قرار معلوم شاهزاده هم بود، هرچند از دانش بهرۀ چندانی نداشت، دارای قريحة شاعرانة نيرومندي بود. جنبة اندرزگرايانۀ اشعار وی و نیز هجويات و هزلياتش سبب شد نفوذ او ميان عامة مردم توسعه يابد. با وجود نداشتن تفكر عميق و انديشههاي سطحي، از يك طرف، و تأثيرپذيري شديد او از غرب، كه بلاي عمومي براي همة نوگرايان پس از مشروطه بود، سبب شد تا ايرج شعرش را در خدمت ترویج سطحيترين لايۀ تمدن غربي قرار دهد. محجوب، كه ديوان كامل وي را به طبع رسانده، در مقدمة اثر خويش تصريح كرده كه ايرج «در مقام تبليغ افكار انقلابي و اصلاح جامعه[!] مطالعهاي عميق نداشته و ريشة دردها و بدبختيهاي اين ملّت را تشخيص نداده» است. وي «گمان برده است كه اگر همهكس، به مدرسه بروند و دندان خود را مسواك كنند و از سينهزني دست بردارند و قوانين بهداشتي و آداب معاشرت را مراعات كنند، كار درست خواهد شد».[11] بايد بر آن افزود: ايرجميرزا تصورش بر اين بوده است كه اگر زنان ما، حجاب را از سر بردارند و مردان لباس امروزي بپوشند، متمدن خواهند شد.[12] از ميان قصيدههاي ايرجميرزا در مورد تخفيف حجاب يك قصيده شهرت فراواني يافت و همين سبب شد مخالفان وي در برابر آن قصيده، شعرها بسرايند. وی اين قصيده را كه به صراحت در نقد حجاب است، با مطلع «نقاب دارد و دل را به جلوه آب كند / نعوذ بالله اگر جلوه بينقاب كند»، شروع، و بهشدت از فقها و اسلامشناساني كه مدافع حجاب بودند انتقاد کرده است. وی در این شعر، که نشاندهندۀ بیاطلاعی و ضعف آموزههای دینی اوست، حجاب را حیلۀ فقيه شهر و تفسیر ناصواب او از باطن قرآن نامیده است، چه به زعم او ظاهر قرآن تأکیدی بر حجاب ندارد.[13]
مصرع «فقيه شهر» در این شعر اشاره به عنوان مقالهاي است كه محمدتقي اصفهاني در حبلالمتين در دفاع از كشف حجاب نوشته است. اين شعر به دلیل لحن گستاخانهای که داشت، در زمانه خود بلوایی به پا کرد و بسياري از شاعران ديندار را به عکسالعمل واداشت؛ براي مثال آقاسيدمحمد نظنزي طباطبايي در قصيدة بلندي، ضمن اشاره به اينكه پاسخ دادن به شاعري همچون ايرجمیرزا بيفايده است، ابتدا آدرسهاي قرآني وجوب حجاب را برشمرده و سپس از روحانيت دفاع کرده است.
مگر كه آية «يُدنين» را نخوانده حريف
كه جهل بيهوده دايم به شيخ و شاب كند
به امر و نهي الهي فقيه را چه گناه
بگود حسود رَوَد بر خدا جواب كند
برو بمير به شيخ و فقيه طعنه مزن
چگونه شبپره تكذيب آفتاب كند
ز پاكدامني شيخ ما همين يك بس
كه از نواهي اسلام اجتناب كند
نه چون تو زاني زنديق زشت زن صفتي
بگويد آنكه زن از من چرا حجاب كند
فقيه تابع شرع است ديگران به هوا
از آن خداي در امالك الرتاب كند[14]
آقا محمد عاصي رشتي هم شاعر ديگري است كه در نقض اين قصيدة ايرجميرزا، شعري در پانزده بيت سروده كه شيخ يوسف گيلاني آن را در كتاب «وسيله العفائف» يا «طومار عفت» آورده و چند بيت اول آن بدين شرح است:
اگر رقيب دل خود ز غصّه آب كند
محال آن كه توان رفع از حجاب كند
بگو به مدّعي هرگز به مدعا نرسي
بسوز عاقبت اين غم تو را كباب كند
هزار مثل تو كردند اين خيال ولي
نشد ميسّر ايشان كه فتح باب كند
هر آنكه كوشش رفع حجاب بنمايد
خداي خانة عمرِ و را خراب كند[15]
سومين قصيدهاي كه در كتاب «وسيلهالعفائف» به عنوان چكامة حجابيه رديهاي بر شعر شاهزاده ايرجميرزا آمده است، قصيدة 32 بيتي احمدي است كه شيخ يوسف گيلاني، نویسندۀ کتاب، شاعرش را به ما شناسانده است. شاعر در اين چكامه حجاب را عامل مصون ماندن زنان از آفات دانسته و در پاسخ توهين ايرجميرزا به فقها آورده است:
فقيه را چه گنه باشد ار كه بيخردي
تند به فطرت خود عوعو كلاب كند
ز فرط بوالهوسي منكر حجاب شود
ز روي جهل چنين جهد بيحساب كند
كلام شيخ بود جمله از فروع و اصول
تمام پيروي شرع مستصاب كند
بود مروّج احكام احمد مرسل
همه متابعت سنّت كتاب كند[16]
قصيدة ديگري كه در نقض شعر ايرجميرزا سروده شده، اثر موسي طبرسي كاظميني، متخلص به ضيايي، است. او از عالماني است كه رسالة ضيائيه را دربارۀ حجاب نگاشته است. وي در اين رساله نوشته است: «چند بيتي در جواب اشعاري كه در ردّ حجاب گفته شد، انشا گرديد. خوب است به سمع قارئين محترم برسانيم، ولي راجع به قسمي است كه خصم گفتة ناهنجار خود از براي طعن فقيه در رشتة نظم درآورده و طبع سخيف خود را در اين موضوع ظاهر گردانيده است:
فقيه شرع همي امر بر حجاب كند
كه تا بناي فساد و حيل خراب كند
هزار نكتة باريك، اندر آن ديده است
كجاست ديده، كه درك از ره ثواب كند
عدو چه ديده كه وضعش خلاف پيشۀ اوست
شود مشوّش و بر رفع آن شتاب كند
براي رفع حجاب و ز بهر طعن فقيه
به گوشهاي رود و عوعو كلاب كند
نكات آيه و اخبار جز به فهم فقيه
كجاست در خور كس تا كه پيچ و تاب كند»[17]
ايرجميرزا، در ادامة قصيدة خود از اينكه به دلیل حجاب، پسران نميتوانند همسران دلخواه خويش را انتخاب كنند ــ چرا كه اجازة ديدن آنان را پيش از ازدواج ندارند ــ نيز انتقاد کرده است:
به غير ملّت ايران كدام جانور است
كه جفت خود را ناديده انتخاب كند[18]
اين همان اشكالي است كه در بسياري از مقالات مخالفان حجاب آمده و موافقان پاسخهايي مانند اينكه شارع اجازة ديدن دختر را به خواستگار داده است به آن دادهاند. متأسفانه ايرج، با وجود این، خودش را به تغافل زده و در شعر ديگري باز همين انتقاد را تكرار کرده است:
خدايا كي شوند اين خلق خسته
از اين عقد و نكاح چشم بسته[19]
بخشي از قصيدة احمدي كه پيش از اين به آن اشاره شد در پاسخ به همين اشكال است:
يكي معما گفتي كه از چه ايراني
نديده جفت براي خود انتخاب كند
جواب گويمت از اين سبب كه ميبايد
به دهر نوع بشر فخر بر دواب كند
بهراستي بود اين دأب و ديدن حيوان
چو جفت ديد دل از حرص كامياب كند[20]
ايرجميرزا، در ادامۀ اين قصيده، بار ديگر حجاب را اسباب عقبماندگي زنان دانسته و اين را عاملی براي ادامة سلطة مفتيان بر نيمي از مردم عنوان كرده است:
نقاب بر رخ زن سدّ باب معرفت است
كجاست دست حقيقت كه فتح باب كند[21]
آقا سيدمحمد نطنزي پاسخ ايرجميرزا را در قصيدۀ خود بدين شرح داده است:
حجاب زن ز كجا سدّ باب معرفت است
ز رفع پرده چه معلومي اكتساب كند
كدام ملّتي از علم زن ترقي كند
كسي بگويد اين كلمه تا ثواب كند
ز رو گشادن زنها چه معرفت خيزد
به جز مبادي اخلاق را خراب كند[22]
شاعر قصيدة احمدي نيز بخشي از شعر خود را به پاسخ اين اشكال ايرج اختصاص داده است:
كه گفت برقع زن سدّ باب معرفت است
چگونه زن بر بيگانه فتح باب كند
اگر كه مردي به گو چسان تواني ديد
نظر به روي زنت غير، بيحجاب كند[23]
ايرجميرزا در مثنوي عارفنامه نيز ضديت خود را با حجاب عيان كرده است و با بیان کردن این نکته به مخاطبان كه چادر مانع بيعفتي نيست کوشیده است اين تفكر را جا بيندازد كه زن، حتي اگر بيحجاب باشد، ميتواند عصمت و عفت خويش را حفظ كند.
چو زن خواهد كه گيرد با تو پيوند
نه چادر مانعش گردد نه روبند
زنان را عصمت و عفّت ضرور است
نه چادر لازم و نه چاقچور است
زن رو بسته را ادراك و هش نيست
تئاتر و رستوان ناموسكش نيست
اگر زن را بود آهنگ حيزي
بود يكسان تئاتر و پايديزي[24]
پاسخ اين انتقادات، پيش از اين، در رسالههايي كه در دفاع از حجاب نوشته شده به تفصيل آمده بود. مدافعان حجاب بارها تصريح كرده بودند كه حجاب مانع از روي آوري زنان به فحشا نيست، اما هر عاقلي ميتواند درك كند كه بيحجابي، زمينة فحشا را به راحتي فراهم ميكند. اگر حس عفّت در وجود زن ــ حتي زن بيحجاب ــ باشد، ميتواند مانعي براي تمايل او به فساد شود، بااينحال زن بیحجاب با عفّت ديگران را تحريك خواهد كرد.
با وجود این ايرجميرزا براي به تصوير كشاندن عقايد خود با زبان شعر، حكايتي خيالي از ماجراي خود و زن محجبهاي نقل کرده كه تسليم او شده، و بدينوسيله كوشیده است ثابت كند بين چادر و عصمت ملازمهاي وجود ندارد. اين شعر عكسالعمل اميرالشعراي نادري، شاعر آستان قدس، را برانگيخت و سبب شد او شعر تند و تيزي در پاسخ وی بسراید كه در ابتداي آن از فصاحت زبان ايرج تعريف كرده، سپس انتقاداتي به او وارد آورده بود:
همه اشعار تو درّ ثمين است
ولي برخي از آن غثّ و سمين است
در اول بس نكو گفتي سخن را
ولي بدخواندي آخر اين دهن را
تويي گر از حجاب اينگونه بيزار
زن خود بيحجاب آور به بازار
حجاب زن كه از عهد قديم است
خد را نصّ قرآن كريم است
به قدح بيحجابان گفته استاد
«كه هرچه ديده بيند دل كند ياد»
مرنج از من دلت هرچند تنگ است
كلوخانداز را پاداش سنگ است[25]
ايرجميزا، كه از پاسخ اميرالشعراء سخت رنجيد، در قصيدهاي، ضمن توهين به وي، بار ديگر سخنان خود را دربارۀ اينكه حجاب مانع اصلي پيشرفت كشور است تكرار كرد:
تمام اين مفاسد از حجاب است
حجاب است آنچه ايران زوخراب است
حجاب دست و صورت هم يقين است
كه ضدّ نصّ قرآن مبين است[26]
او استدلال وجود نداشتن حجاب دست و صورت در قرآن كريم را در شعر ديگري نيز آورده است:
كجا فرموده پيغمبر به قرآن
كه بايد زن شود غول بيابان
كدام است آن حديث و آن خبر كو
كه بايد زن كند خود را كوچولو
پيمبر آنچه فرمودست آن كن
نه زينت فاش و نه صورت نهان كن
حجاب دست و صورت خود يقين است
كه ضد نصّ قرآن مبين است[27]
مروري بر مجموعه اشعار ايرجميرزا نشان ميدهد كه او، همچون ساير روشنفكران متجدد، در پي كشف حجاب كامل به سبك و سياق غرب بود، اما براي فريب جامعه به صورتي پيچيدهتر عمل كرد. این عده از روشنفکران در مرحلة اول فرايند كشف حجاب کوشیدند با استناد به دلايل قرآني و حديثي، مدعاي خود دربارۀ غيرشرعي بودن حجاب سنتي را، كه پوششي براي تمامي جسم زن بود، اثبات كنند و باز گذاشتن صورت و دو دست را به عدلة شرعي ثابت نمايند، اما در مرحلة بعدي، كه دستیابی به هدف كشف حجاب به معناي اروپايي آن بود، چون زمينۀ استفاده از دين براي ملغا كردن وجود نداشت، به جنبههاي اجتماعي و استدلالهاي عرفي روي آوردند. در هر صورت اين شيوة عملكرد هم نشاندهندۀ روحيۀ فريبكارانۀ ايرجميرزا و همفكران متجدد او است.
منتظر محلاتي، كه از شعراي متديّن سالهاي پس از مشروطه است، سكوت در قبال فريبكاري منتقدان حجاب را تاب نياورده و قصيدهاي در 34 بيت دربارة ايرجميرزا سروده است:
به حق حق كه نشناسد خدا را
بود منكر كتاب و شرع ما را
وگرنه اين حجاب از حق رسيده
به ابدان زنان روحي دميده
ببين آن سورة احزاب و آن نور
كه آياتش چو نوري هست در طور
پيمبر از خدا بر ما رسانده
ز لطفش بر زنان او درفشانده
به آخوند و به ملاها چه مربوط
كه ايرج هر زمان هي ميزند سوط
عجب نبود از اين نادان احمق
كه بر آخوند و ملا ميزند دق
چنين كس گر زند طعن فراوان
به شرح احمد آن ختم رسولان
نميبايد عجب كردن ز كارش
چو او را نيست زينها ننگ و عارش
به كبوس و كراوات و فكلها
به كشف صورت و هم موي زنها
به مست كردن ميان كوچه شبها
به گردش رفتن در سينماها
همي خواهد كه ملك آباد گردد
ز نعمت اهل آن دلشاد گردد![28]
مناظره بر سر اشعار محمود افشار
دکتر محمود افشار از شاعران پایان دورۀ قاجار و ابتدای دوران پهلوی است که دو شعر جنجالی و متناقض دربارۀ حجاب دارد: یکی از آنها شعری است در سیزده بیت که در سال 1300.ش در شهر یزد سروده و در آنجا به ظاهر از نقاب و حجاب و عصمت زنان دفاع کرده است. این غزل که در زمان آغاز تبلیغات مبارزه با حجاب منتشر گردید، با استقبال هواخواهان حجاب مواجه شد و نفوذ بسیاری میان مردم پیدا کرد؛ بهگونهای که در بیشتر جزوهها و رسالههای دفاع از حجاب درج گردید:
پرده زنهار میفکن ز رخ چون قمرت
تا مبادا بزند دیدۀ ناکس نظرت
گرد بر روی مزن، وسمه بر ابروی مکش
که تو خوبی نتوان کرد از این خوبترت
رقص با هرکس و هرجای مکن میترسم
نقص حسنت بشود عیب به جای هنرت
کمتر از خانه برون پای بنه بی مادر
سر بازار و محله اگر افتد گذرت
بهترین زینت دختر نه مگر عصمت اوست
خود تو دانی، چه بگویم من از این بیشترت[29]
به گفتۀ خود دکتر افشار، شاعری به نام گلچین گیلانی به طنز شعری در رد غزل حجابیۀ او سرود که در نشریۀ فکاهی شهر رشت با عنوان «صورت» چاپ شد:
دختر آخر به چه کار آید علم و هنرت
رنج بیهوده مبر کار مکن بر ضررت
پای زنهار منه بیخبر از خانۀ خویش
تا مبادا رسد از سِرِّ ترقی خبرت
گاهگاهی اگر از خانه نهی بیرون گام
پنبه در گوش کن و کیسه بیفکن به سرت[30]
محمد کسمائی شاعر دیگری است که اتفاقاً او هم اهل رشت است. وی شب 15 بهمن 1305 شعری در 22 بیت بر ضد غزل افشار سرود و در آن زنان را به کشف حجاب و آموختن دانش ترغیب کرد؛ بهگونهای که گویی کسب علم در گرو بیحجابی زنان است:
دخترا پرده بیفکن ز رخ چون قمرت
زچه میترسی اگر اوفتد از کس نظرت
این حجابی که تو از مادر خود بردی ارث
نیست در شرع نه این پیچه نه روبند سرت
سوره نور بخوان آیۀ سی از بر کن
بهترین تیغ جدال است و قویتر سپرت
عصمتت را نکند حفظ به جز علم و کمال
علم و صنعت ندهد راه به هر ره گذرت
به تو میگویم در مدرسۀ طب عمل
چادر و پیچه دگر جای ندارت به سرت
از تو میپرسم اگر دکتر دندان بشوی
کندن ریشه کجا پیچه و غمض بصرت[31]
شاعران متدیّن در موافقت شعر افشار و پاسخ به ابیات کسمایی اشعار بسیاری سرودهاند؛ از آن جمله است قطعهای اثر طبع فیض که در روزنامۀ بازپرس با مطلع «خواهی ار باشدت از گلبن عزت ثمری/ سعی کن تا نفتد پرده ز روی قمرت». از دیگر اشعاری که در حمایت از افشار سروده شده قصیدۀ حاجی آقا اسماعیل دهقان در نشریۀ البرز است که در آن ضمن دفاع مستدل از مبانی حجاب، بخشی از شبهات مطرحشده در شعر کسمایی، بهویژه بحث منافات حجاب با کسب علم، پاسخ داده شده است:
دخترا میکنم از مغلطهکاران خبرت
که مبادا ببرند از ره عفّت به درت
تا خبردار شوی یا به قلم یا تبلیغ
برده چادر ز تو بنهند کلاهی به سرت
سورۀ نور بخوان آیۀ سی یک و بگیر
ز«خمر هُنَّ» نقابی به رخ چون قمرت
طلب از مهد همی علم و ادب تا به لحد
کاین بود امر خدا گفتۀ پیغامبرت
علم آموز ولی علم زنان نی مردان
فرض شد علم ز پیغمبر نیکو سیرت[32]
افزون بر این، کاظم لاکانی هم قصیدهای سیزده بیتی در این قافیه سروده که متن آن در «مسائلالعفائف» آمده است. وی در بعضی از ابیات علمآموزی را برای زنان مفید دانسته و ارتباط آن با کشف حجاب را رد کرده است:
ای پری روی بنه چادر عفّت به سرت
وی سیهموی مران پردۀ عصمت ز برت
همچو گل باز مکن غنچهات ای مایۀ ناز
که خزان آید و ریزد همه برگ و برت
علم جو علم که از قید جهالت برهی
نه که آن علم دهد راه به هر شور و شرت[33]
سید محمد تقی واحدی، مدیر نشریۀ دعوت اسلامی کرمانشاه، که در امر پاسخگویی شاعرانه بسیار پیگیر و مصمم بوده نیز شعری در چهارده بیت در دفاع از شعر افشار سروده است، که همزمان در نشریۀ «سرافراز» هندوستان نیز چاپ شد:
مهرخا پردۀ ناموس میفکن ز سرت
تا که عالم نشود مات ز ترک نظرت
رخ ز بیگانه ببند ار بودت حسن شرف
تا که عالم نشود مات ز ترک نظرت
وی در پایان این شعر دختران را به آموزش علم نافع توصیه کرده است:
تا توانی پی دانش برو، آموز ادب
لیک آن علم که آخر نرساند ضررت
علم مطلوب مگر نیست تو را در دامن
با خبر باش نرانند به راه دگرت
واحدی کرد تو را آگاه و گلشن هم گفت
ای پری پرده میفکن ز رخ چون قمرت[34]
مقصود واحدی از بردن نام گلشن، اشاره به شعری است که گلشن پیش از او در دفاع از شعر حجاب سروده و در نشریۀ دعوت اسلامی منتشر کرده؛ زیرا مصرع آخر شعر واحدی از مصرع اول شعر او برداشته شده است:
ای پری پرده میفکن ز رخ چون قمرت
نرسد تا که گزند از نظر بد نظرت
عفت و عصمت تو زیور و زیبی نیکوست
هان نباید که نظر بود به زیب دگرت
عدم عصمت نسوان همه از بیعلمی است
ای پری باد ز عفریت جهالت حذرت
بشنو از «گلشن» و در کسب ادب کوشش کن
که بود بی ادبی باعث ننگ و خطرت[35]
هیاهو بر سر شعر دکتر افشار و ابیات فراوان شاعران در دفاع یا رد شعر او در حالی سروده شد که متأسفانه خود افشار، پس از ماجرای کشف حجاب، در استقبال از آن شعری مبسوطی با مطلع «رخ زیبای تو ای ماه که رشک قمر است/ خوب در پرده و از پرده برون خوبتر است» سرود و از این اقدام تجلیل کرد. وی بعدها دربارۀ تعارض این دو شعر نوشت: حقیقت امر این است که طرفداران و مخالفان غزل، مقصود مرا در نیافته گمان برده بودند که از حجاب طرفداری نمودهام(!)، حال آنکه منظور من پردۀ عفّت و حیا بود.[36]
پاسخ فراهانی به شعر زندشاهی
در کتاب «حجاب و شراب در ادیان» نوشتۀ رهنما کرمانشاهی، به شعری از آقای فراهانی در پاسخ غزل آقای زندشاهی«بیا برافکن از آن روی چون نقاب آخر» اشاره شده است:
مزن زیاده بر این طعنه بر حجاب آخر
که حرف بیهوده را هم بود حساب آخر
مکن مغلطه کین مدعای برهانی
هزار شعر و مثل را دهد جواب آخر
به بیحجابی خورشید و بینقابی ماه
چه ارتباط که زن را بود حجاب آخر
برای کشف حجاب اینقدر مکوش و مجوش
به خاک میبری این فکر ناصواب آخر
که چهرۀ پردهنشینان پاک دامن را
کنی نگاه و نمایی دهان پر آب آخر[37]
کرمانشاهی افزوده است: دانشمند گرامی آقای سامان از شعر فوق استقبال کرده و چنین گفته است:
اگر که شرط شریعت بود کتاب آخر
کتاب کرده زنان را پس حجاب آخر[38]
اما متأسفانه بیت دیگری از شعر سامان را نیاورده است.
پاسخ مدیر نشریۀ دعوت اسلامی به شعر فانی
در همین اوان شاعری با تخلص فانی نیز شعری در توصیه به کشف حجاب سرود:
ای بت ماه رخ از روی برانداز حجاب
که بود عیب بر آن عارض چون ماه نقاب
پرده بردار ز رخ رونق خورشید ببر
حیف باشد به چنین حسن خداداد حجاب
هر چه خوب است سزاوار تماشا باشد
چون حرام است رخ خوب نهان از احباب[39]
این شعر نیز عکسالعمل سید محمد واحدی، مدیر نشریۀ دعوت اسلامی، را به دنبال داشت. وی که پیش از این نیز بعضی از شعرهای او در پاسخ به شاعران متجدد آمد، چنین سروده است:
ای مه سیم بر از روی مینداز حجاب
بنما حائل آن صورت چون ماه نقاب
پرده بگذار به رخ رونق این حسن مبر
که متاع تو بسی هست نفیس و کمیاب
هر چه خوب است بباید همه پنهان باشد
غیر غیرت که بود فاش میان احباب
منما سعی تو در امر هلاکت فانی
بس کن این قدر پی نعقه دونان مشتاب[40]
مناظرۀ زنی محجبه با مهرانگیز
اشعار ضد حجاب و مبارزۀ فرهنگی برای بیحجابی فقط به مردان شاعر محدود نشد و بعضی از زنان شاعر، بهویژه فرنگرفتهها و غربزدهها، نیز در این مبارزۀ فرهنگی مشارکت کردند. برای مثال زنی به نام مهرانگیز در همان سالها اشعاری در ستایش بیحجابی سرود که سخت وقیحانه و بیشرمانه بود. سه بیت از شعر او چنین است:
تا به کی در کفن تیره بود پیکر ما
شیخنا بهر خدا دست بدار از سر ما
شیخنا این همه تزویر مکن مکر بس است
کس ندیده است که گل پردهنشین در بر ما
ای ثمیندرّه بکن تیرهکفن از سر خود
چون سبب گشته سیهرویی از این چادر ما
همانطورکه ملاحظه میشود، در شعر او نیز حملات اصلی به سوی روحانیت، یعنی پاسداران اصلی موازین اسلام از جمله حجاب، است. خراسانی نوشته است: «بهحمدالله زنی عفیفه و محجبه جواب اشعار کفرآمیز مهرانگیز بیتمیز را داده و آن اشعار این است:
شوخکا شور مینگیز در این کشور ما
مفکن چادر ناموس و حیا از سر ما
شیخ ناکرده ز خود حکم بپوشیدن رو
زان که او را نسزد تا که بود مهتر ما
گول مردان هوس باز مخور مهرانگیز
هدف تیر ملامت منما پیکر ما
همچو گل غنچه بباید که بپیچیم به خود
ورنه باد هوس آزرده کند گلپر ما
این کفن نیست که بر پیکر ما گشته محیط
برج ناموس بود مهر امین اختر ما».[41]
بیشتر پیام شعر این شاعر گمنام تحذیر زنان از گرفتار شدن به سرنوشت زنان اروپایی و نیز حمایت از حجاب به عنوان حکم الهی و دفاع از روحانیت است.
پاسخ به جودوی لنگرودی
اسماعیل دهقان، که پیش از این نیز غزلی از او دربارۀ حجاب آوردیم، در همان دوران شعری در پاسخ به شعر جودی لنگرودی با این مطلع «تا برون آید از پرده خرامان نشود / اختر طالع این قوم نمایان نشود»، سروده است:
ماه تا در پس ابر است و نمایان نشود
بس عزیز است و گرامی که تبیان نشود
دارد اخلاق عمومی چو چنین شور و شغب
زن همان به دگر از کوچه خرامان نشود
کشور از پاره عمامه به سر درد کشید
وز فکل تجربه کردیم که درمان نشود[42]
دهقان در این شعر پانزده بیتی از روحیۀ غربزدگی متجددان به تندی انتقاد کرده است که اثر آن به دلیل آنکه در قالبی شعری بیان شده چند برابر است.
شعر نصیری بروخی و پاسخ طلوعی
شیخ ابوالفضل خراسانی در شرح یکی از اشعار ضد حجاب چنین نوشته است: «از ملّتی که شعرای آنها مثل بروخی مرتد بیشعور در مقام کشف حجاب و سفور چنین اظهار عداوت با قرآن و علمای دین و اسلام و مروّجین احکام نمایند، چه توقعی است؟ ببین در این جمله از اشعار چگونه آثار کفر و زندقۀ بیشمار از خود اظهار نموده است:
بگو به مفتی شهر آن که انقلاب کند
حجاب بر سر افعال ناصواب آخر
چه عیب دارد اگر بیحجاب شد زن من
زن من است و به میل من این صواب کند
تمام مقصد ما کار کردن زنهاست
تو گوی، زن خود کار با حجاب کند
اگر که شیخ مرا توبه میدهد ز گناه
بگو به خویش که خود توبه از شراب کند
فدای ملّت بیچاره شو بقیۀ عمر
بگو که آتش دوزخ تو را کباب کند
ولی بهحمدالله در شمارۀ سال سیم ربیعالثانی مجلۀ دعوت اسلامی کرمانشاهی، آقای طلوعی اشعار ذیل را با این مطلع در جواب نصیری بروخی کافر نگاشته:
صبا بگو به نصیری که کم شتاب کند
نظر از روی تفکر در این جواب کند
وی در این شعر شبهات مطرحشده از جانب نصیری بروخی را از زبان مفتی شهر پاسخ داده است:
اگر که مقصد تو کار کردن زنهاست
کسی نگفته زن از کار اجتناب کند
کدام کار اهم از ادارۀ منزل
گمان مدار که بیهوده خورد و خواب کند
اگر که طالب کاری بگو به دولت خویش
برای مردم بیکار فتح باب کند».[43]
نتیجه:
مروری بر آثار باقیمانده از عصر تجدد و بازکاوی کارنامۀ روشنفکران آن برهه از تاریخ ایران بهخوبی رواج تفکر مغلوبپندار فرهنگ شرق در برابر غرب را نشان میدهد. بیگمان شعر و ادبیات فارسی نیز، که ملازم همیشگی اندیشۀ ایرانی بوده، از این آسیب بینصیب نبوده است. در برنامۀ غرب برای کشورهای مشرقزمین، بهویژه ایران و ترکیه، که وارث تمدنی دیرپا و اسلامی بودند، مسیری ترسیم شده بود که از خودباختگی فرهنگی و شیفتگی به مظاهر تمدن غرب آغاز میشد و سرانجام به استحالۀ فرهنگ شرق در تمدن نوپای غرب منتهی میشد. جادهبازکنهای این مسیر، که قرار بود در هر پیچ آن یکی از سنّتهای اسلامی کنار گذاشته شود، سربازان خودباختۀ فرهنگی بودند. پس بعضی از روشنفکران ایرانی را با ظواهر غرب فریفتند و عدهای دیگر را جیرهخوار خود کردند، گروهی دیگر نیز که دنبال جوّ زمانه بودند، دنبال آنها را گرفتند و سپاه مزدور غرب اینگونه تشکیل شد. آنها در مسیر حرکت هرجا که بنای مستحکمی از فرهنگ ایرانی ــ اسلامی را بر سر راه میدیدند، چون موریانه به جان پایههای آن میافتادند و تا فرو نمیریخت دست از کار نمیکشیدند. در این بین شاعران متدیّن که میدان را برای ترکتازی آنها هموار دیدند، روشنگرانه به میدان آمدند و سپاهی برای مقابله سروسامان دادند. آنها اشعار خود را چون چراغی بر سر مسیر ترسیمشدۀ غرب آویختند و با انشای مقصود اصلی روشنفکران غربزده، انتهای این مسیر منتهی به ترکستان را به مردم هشدار دادند.
مسیر ترسیمشدۀ غرب برای انحطاط فرهنگی ایران، چندسالی بعد توسط رضاخان و با تصویب قانون اجباری کشف حجاب و اتحاد لباس رسماً افتتاح شد، اما گذر زمان نشان داد که ریشههای فرهنگ ایرانی اسلامی در اعماق جامعه دیرپایتر از این است که با تزریق افکار مسموم و ضددینی روشنفکران غربزده خشک شود و با قطع این درخت تناور از تنه نمیتوان حیات را از ریشهها گرفت.
پينوشتها
________________________________________
[1] ــ رک: فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ص 184
[2] ــ ابوالفضلبن محمد خراسانی، احسنالحكايات في حجابالسافرات، تهران، ج 1، 1365.ق، ص 70
[3] ــ رک: دیوان عارف قزوینی.
[4] ــ همان، ص 229
[5] ــ همان، ص 273
[6] ــ سید محمدرضا فرزند سیدابوالقاسم معروف به میرزاده عشقی در سال 1272.ش در همدان به دنیا آمد. وی به روزنامهنگاری روی آورد و نامۀ عشقی را در سال 1333 در همدان انتشار داد. پس از آن به سرعت درگیر سیاست شد و در درگیرودار سیاستبازیهای سالهای 1302 و 1303.ش گرفتار گردید و در 12 تیرماه 1303.ش ترور شد. گفته میشد که تروریستهای وابسته به رضاخان وی را کشتند، اما ترورکنندگان شناخته نشدند.
[7] ــ عشقي در شعري گفته است: قصۀ آدم و حواي دروغ است دروغ ــ نسل ميمونم و افسانه بود از خاكم. (كليات مصور عشقي، تهران: اميركبير، ص 369)
[8] ــ كشفالغرور، ص 42؛ برگرفته از نمايشنامة كفن سياه، سرودهشده در سنۀ 1295.ش
[9] ــ همان، ص 43
[10] ــ كليات مصور عشقي، تهران: جاويدان، 1375، ص 329
[11] ــ محمدجعفر محجوب، ايرجميرزا و نياكان او، ص 34
[12] ــ رسول جعفريان، داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 165
[13] ــ محمدجعفر محجوب، همان، ص 13
[14] ــ ابوالفضل بن محمد خراسانی، همان، ص 103
[15] ــ شیخ یوسف نجفی گیلانی، وسيلهالعفائف یا طومار عفت، رشت: مطبعه فردوس، 1306، ص 210
[16] ــ همان، ص 211
[17] ــ موسي طبرسي كاظميني، رسالة ضيائيه، ص 39
[18] ــ محمدجعفر محجوب، همان، ص 13
[19] ــ رک: شعر فكاهي غلامرضا روحاني در مناظرۀ دو نفره دربارة ازدواج به سبك قديم و جديد دربارۀ رؤيت زن پيش از ازدواج؛ كليات اشعار و فكاهيات روحاني «اجنه»، تهران، كتابخانه سنايي، ص 208
[20] ــ شیخ یوسف نجفی گیلانی، همان، ص 211
[21] ــ محمدجعفر محجوب، همان، ص 14
[22] ــ شیح یوسف نجفی گیلانی، همان، ص 210
[23] ــ همان، ص 212
[24] ــ محمدجعفر محجوب، همان، صص 84 ــ 75
[25] ــ محمدعلي مصاحبي، «تذكرة مدينهالادب»، عبرت، تهران: انتشارات كتابخانه مجلس، 1376، ج 1، ص 403
[26] ــ همانجا.
[27] ــ محمدجعفر محجوب، همان، صص 84 ــ 75
[28] ــ ذبیحالله محلاتی، كشفالغرور او مفاسدالسفور، تهران: دارالکتب الاسلامیه آخوندی، 1338، صص 25 ــ 22
[29] ــ سفرنامه و دفتر اشعار دکتر محمود افشار، تهران: بنیاد موقوف افشار، 1362، ص 314
[30] ــ محمود افشار، گفتار ادبي، كتاب دوم: اشعار، تهران: مجموعه انتشارات ادبي و تاريخي، 1353، صص 390 ــ 389
[31] ــ همان، ص73
[32] ــ همان، 387 ــ 383
[33] ــ همان، ص385
[34] ــ همان، صص 389 ــ 388
[35] ــ همان، ص386 به نقل از مجله الاسلام و او به نقل از نشریه دعوت اسلامی
[36] ــ همان، صص 69 ــ 68
[37] ــ مصطفی رهنما کرمانشاهی، حجاب و شراب در ادیان، ص 19
[38] ــ همانجا.
[39] ـ رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 195
[40] ــ ذبیحالله محلاتی، همان، ص 16
[41] ــ ابوالفضل بن محمد خراسانی، همان، صص 132 ــ 131
[42] ــ دیوان اسماعیل دهقان، رشت، 1329، صص 236 ــ 234
[43]ــ ابوالفضل بن محمد خراسانی، همان، صص 90 ــ 89