نگاهی به پیامدهای جنگ جهانی دوم برای ایران

نگاهی به پیامدهای جنگ جهانی دوم برای ایران

در این رابطه ، جنگ جهانی دوم که از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ادامه داشت، برای ایران که به طور رسمی در ۴ سپتامبر ۱۹۳۹ بی طرفی خود را اعلام کرده بود، چه در دوره اشغال پنج ساله(از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵) و چه در روزگاران پس از آن تا امروز، آثار مهم و ماندگاری داشته است.

نگارنده کوشیده است تا به گونه ای کوتاه به بیان آن آثار و پیامدها بپردازد. عملیات اشغال ایران به بهانه عدم اخراج آلمانی های شاغل در صنایع ایران، در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ ( سوم شهریور ۱۳۲۰) از سه جبهه شمال، غرب و جنوب انجام شد.مقاومت نیروهای ایرانی با تلفات نظامی همراه بود.

در این رابطه آمار های متفاوتی وجود دارد.در جنوب، نیروی دریایی نو پای ایران، پس از مقاومت و تلفات ۵۰۰ نفری و کشته شدن فرمانده آن، تا حد زیادی آسیب دید.در غرب و شمال مقاومت جدی تر بود. اما سرانجام، پس از تلفات نظامی و غیر نظامی، ایران به اشغال نیروهای خارجی در آمد. این جنگ به لحاظ نظامی،آسیب عمده ای به ارتش ملی ایران زد و موجب از هم پاشیدن آن شد. این ارتش برای اولین بار به سبک ارتش های جدید ملی، با سربازگیری عمومی و سلسله مراتب مرسوم جهانی، در دوره رضا شاه شکل گرفت.

 اگر چه قدرت آن در منطقه و در میان اعضای پیمان سعد آباد و امکان مقابله با تهاجم خارجی مهم بود، اما در واقع، بیشتر برای کنترل ناامنی های ناشی از مقاومت در برابر شکل گیری دولت ملی جدید و ساختار های آن و نیز برخورد با مخالفین در داخل بود. لذا، در برابر قدرت های بزرگ خارجی آن روز، آن هم شوروی و بریتانیا توان مقاومت نداشت.همین موضوع باعث شد تا در دوره پس از جنگ، شاه ایران برای امنیت در برابر قدرت ها تنها چاره را در ورود به بلوک بندی های جهانی ببیند.

تاثیر دیگر جنگ در ایران اشغال شده، مشکلات اقتصادی و اجتماعی داخلی بود. با سر نگونی رضاشاه، ساختارهای اداری و خدماتی و درمانی آسیب دید. حضور نیروهای خارجی و اشغال ساختار های ارتباطی همانند راه آهن ۹۰۰ کیلومتری ایران و نیز برخی ساختمان هیای دولت و انتقال قله و مواد غذایی داخل کشور به خارج، موجب گرانی، قحطی و مرگ و میر بخشی از مردم شد.

هنوز هم مردمی که از آن سالها زنده مانده اند از "شهریور بیست" و حوادث پس از آن به بدی یاد کرده و آن را مصداق دوره نابسامانی امور و مضیقه مردم می دانند. همچنین باید به فضای سیاسی کشور در این دوره اشاره کرد. با تبعید رضاشاه، دوره استبداد سیاسی پایان یافت و آزادی های سیاسی گسترده ای ایجاد گردید که حتی تا یک دهه بعد و کودتای شاه در بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ ادامه پیدا کرد.

احزاب سیاسی پا گرفتند و مطبوعات آزادانه منتشر شدند.احزاب این دوره عمدتا با سه گرایش سلطنتی، ملی ولیبرال و کمونیستی بودند.یکی از این احزاب که تاثیر مهمی بر زندگی سیاسی ایران داشته حزب چپی توده بود.این حزب با جذب نیرو های مهمی در ایران، ادبیات داستان نویسی ایران را برای چند دهه در انحصار خود داشت.

 روش سیاسی این حزب در برخورد با مسائل و مخالفان ، و ایراد اتهام خیانت، و مضموم دانستن ثروت و سرمایه و تجارت و مفاهیمی چون "سرمایه دار زالو صفت ، امپریالیسم و... "سال ها در فرهنگ سیاسی ایران مطرح بود.

 یکی از آثار مهم دیگرجنگ دوم در ایران، شکل گیری جمهوری های تصنعی آذر بایجان و کردستان به وسیله فرقه دموکرات و با حمایت مستقیم شوروی بود. بر اساس پیمان سه جانبه ایران، شوروی و بریتانیا در ژانویه ۱۹۴۱، قرار بر این بود که با پایان جنگ، نیروهای خارجی پس از ۶ ماه از ایران خارج شوند.اما نه تنها این تعهد انجام نشد، بلکه با کمک به یک حرکت تجزیه طلبانه، بنیانی برای اقدامات جدائی خواهانه بعدی گذاشته شد.

بعد ها در سال های پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، این موضوع زمینه ای برای جنگ داخلی محدودی در مناطق مذکور شد.در واقع، این جمهوری های چند ماهه، نوعی هویت سازی جعلی بود که به سادگی از صحنه سیاسی ایران دور نمی شود.

از سوی دیگر باید به تاثیر این جنگ و به ویژه حوادث بعدی آن بر جهت گیری های سیاست خارجی ایران در سالهای دهه ۲۰ تا ۵۰ اشاره نمود.عدم خروج نیروهای خارجی از ایران و مسائل بعدی آن، دولت ایران را برای چهار دهه در درون بلوک سیاسی و نظامی غرب قرار داد.در واقع،شاه جوان ایران در آن دوره، چاره ای نمی دید جز این که با وابستگی به غرب، برای کشورش امنیت خارجی ایجاد کند.امنیتی که بهای آن از دست رفتن استقلال ملی و باز شدن دست دولت های بزرگ درمداخله مستقیم در مقدرات و سرنوشت ملی بود.

 اما به نظر من باید تاثیر اساسی و ماندگارتر جنگ را بر ذهنیت سیاستمداران و حتی مردم ایران دید.این اثر گذاری، به شکل عدم اعتماد به قدرت های خارجی و نهاد های فرا ملی درمسائل حیاتی کشور و فشارهای آنها برای مقهور ساختن اراده ملی در رفتار سیاستمدارانی چون دکترمحمد مصدق در قضیه ملی کردن نفت و امام روح الله خمینی در موضوع جنگ تحمیلی، و سیاستمداران امروز در موضوع دستیابی بومی به فن آوری هسته ای قابل درک است.

اگر چه نمی توان صرفا علت این رفتار ها را با آن پدیده توضیح داد. اما، برای درک این رفتار ها، فهم همدلانه آن پدیده مهم بسیار اهمیت دارد.سیاست موازنه منفی دکتر مصدق، سیاست نه شرقی و نه غربی امام خمینی و سیاست دستیابی به تکنولوژی هسته ای صلح آمیز بومی در ایران امروز، در واقع، به نوعی عدم اعتماد به عناصر خارجی را در خود نشان می دهد.اشارات روشنی که دکتر مصدق و آیت الله خمینی به حوادث جنگ جهانی دوم دارند، به خوبی نشان می دهد که آن پدیده بر شخصیت سیاسی آنها تاثیر اساسی داشته است. امام خمینی در بیش از ۵ مورد در سخنرانی های سیاسی خود خطاب به مردم، از جنگ دوم به عنوان نمونه ای برای خیانت قدرت های خارجی و قابل اعتماد نبودن آنها اشاره می کند.

 پس، در حقیقت، جنگ جهانی دوم، برای ایران به عنوان "پل پیروزی" متفقین یک پدیده شوم بو د و آثارفراوانی، چه در دوره اشغال پنج ساله و چه در دوره های بعدی و به ویژه تاثیرات ادراکی و روان شناختی ماندگاری برای نگاه تصمیم گیرندگان سیاسی ایرانی به دولت های بزرگ خارجی داشته است و به نظر من هنوز هم، آثار به جامانده از آن پدیده شوم و مفاهیم و انگاره های حاصله از / و یا در واکنش به آن، در سیاست خارجی امروز ایران قابل درک است. همه اینها در حالی است که متاسفانه در مسائل بعدی جنگ و از جمله خسارت های ناشی از اشغال ایران هیچ ترتیبی داده نشده و حتی در مراسمات معمول مربوط به بزرگداشت جنگ از دعوت ایران نیز خودداری می شود.