روابط ايران و رژيم صهيونيستي

روابط ايران و رژيم صهيونيستي

امروزه، ضرورت مطالعات تاريخي، چه در آموزه‎هاي ديني و چه در آثار انديشمندان فرهيخته‎، چنان اهميتي يافته كه به عنوان يك امر بديهي، جلوه نموده است. از آنجا كه روابط و مناسبات خارجي دولتها، بخش قابل توجهي از تاريخ را به خود اختصاص داده است، بنابراين، بررسي «ارتباط ناشناخته» ايران و اسرائيل با ويژگيهاي خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوي مي‎تواند آثار ارزشمندي در گسترة مطالعات تاريخي در برداشته باشد و ما را در فهم دقيق‎تر پديدة اسرائيل از زواياي مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصميم‎گيري و چگونگي برخورد با اسرائيل در حال و آينده ياري نمايد.
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ايران و اسرائيل و آثار آن، سئوالات متعددي از جنبه‎هاي مختلف قابل طرح مي‎باشد؛ اما هدف اين مقاله، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري است كه: «با توجه به زواياي پيدا و پنهان سه دهة روابط در ابعاد مختلف بين ايران و اسرائيل، آيا اين روابط از نوعي تعادل و توازن نسبي و تأثير پذيري و تأثير گذاري يكساني بر اساس عرف بين‎الملل برخوردار بوده، يا يكي بر ديگري برتري داشته است؟»
براي دستيابي به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ايران و اسرائيل را طي سه دهه (1357-1327) در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بررسي مي‎كنيم.

1. بعد سياسي
در 8 آذر 1326/29 نوامبر 1947، مجمع عمومي سازمان ملل متحد طرح پيشنهادي كميسيوني را متشكل از يازده عضو سازمان ملل مبني بر تقسيم فلسطين به دو منطقة عرب و يهودي، به تصويب رساند. 1 اين تصويب كه در پرتو فعاليتهاي تبليغاتي شديد و ماهرانة آژانس يهود و پشتيباني قدرتهاي بزرگ، به‎ويژه حمايت چشمگير و حياتي آمريكا حاصل شد؛ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي را بر آن داشت تا در ارديبهشت 1327 در پي عقب‎نشيني نيروهاي انگليسي از فلسطين و با استفاده از ضعف اعراب دولت «اسرائيل» را تأسيس كنند.
موشه شرتوك، وزير خارجه اسرائيل، طي تلگرافي به نام «دولت موقت اسرائيل» خطاب به وزير امور خارجه ايران، ضمن اعلام استقرار يك دولت يهود مستقل در فلسطين، با يادآوري خاطره تاريخي نجات قوم يهود توسط كوروش، از رژيم شاه تقاضا مي‎كند كه با «شناسايي اسرائيل و ايجاد رابطه دوستي»2 با آن كشور، بزرگ منشي دوران كورش بزرگ را تكرار نمايد. دولت ايران پس از مدتي با اعزام «عباس صيقل»، به بهانه نظارت بر املاك اتباع ايراني به اسرائيل، اولين گام را در جهت ارتباط با اسرائيل برداشت. صيقل در يكي از گزارشهاي ارسالي خود به ايران با تمجيد فراوان از رفتار اسرائيل، بر تسريع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران تأكيد ورزيد. 3
حكومت ايران، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بين‎المللي و فاكتورهايي چند ـ‌ همچون تبعيد آيت‎الله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوق‎العاده محافل يهوديان در آمريكا، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بين‎المللي و تحولات ناشي از آن و قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب، به‎خصوص در كانون سياستهاي خاورميانه‎اي آمريكا؛ـ زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
اعلاميه رسمي دولت كه در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسايي اسرائيل انتشار يافت، به شرح زير بود:
پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه [در] نتيجه [وقوع] جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند آقاي عباس صيقل را به عنوان نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت امريكا با ايران به عمل آمد، براي اينكه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشكالاتي كه در كار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقاي صفي‎نيا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل دولت ايران، دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ولي براي اينكه اين شناسايي به صورت رسمي درآيد طبق تصميم هيئت دولت آقاي انتظام نماينده دائمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد به اطلاع نماينده دولت اسرائيل رساند كه از اين پس دولت ايران دولت اسرائيل را به طور دو فاكتو به رسميت شناخته است.
تلگراف رسيده از آقاي انتظام حاكي است كه اين دستور به موقع اجرا گرديد.
انتشار خبر شناسايي غير منتظره اسرائيل از سوي دولت ايران، علاوه بر عكس‎العمل شديد برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا و محافل مذهبي‎، واكنشهاي شديد كشورهاي عربي به‎ويژه، مطبوعات آن كشورها را در پي داشت. پيروزي نهضت ملي، انتظارات جديدي را در داخل و خارج از كشور، نسبت به تجديد نظر پيرامون مسأله شناسايي اسرائيل پديد آورد، اين مسئوليت بيش از همه متوجه آيت‎الله كاشاني رهبر مذهبي نهضت بود كه سابقه طولاني در مبارزه با استعمار داشت و از حاميان واقعي فلسطين محسوب مي‎شد. دولت محمد مصدق به خواستة افكار عمومي مردم مسلمان ايران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تير ماه 1330، شناسايي دو فاكتو اسرائيل را پس گرفت و كنسولگري ايران را در اسرائيل منحل كرد.
هر چند انحلال كنسولگري ايران در اسرائيل و فراخواني كادر سياسي ايران از اسرائيل به منزله فسخ شناسايي اسرائيل تلقي گرديد؛ اما، برخي از سياستمداران و به‎خصوص اسرائيلي‎ها از زاويه ديگري به اين مسأله مي‎نگريستند و بر اين اعتقاد بودند كه شناسايي دو فاكتو همچنان به قوت خود باقي مي‎باشد. شاه نيز بر همين باور بود و بعدها سعي كرد در مصاحبه جنجال‎برانگيز خود كه واكنش شديد مصر را به دنبال داشت، شناسايي اسرائيل را به كابينه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نمايد. نكتة قابل توجه در اين ميان، آن است كه شادماني اعراب و مردم ايران از قطع روابط ايران و اسرائيل طولاني نگشت و با كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 و تحكيم پايه‎هاي سياسي رژيم محمدرضا پهلوي، روابط ايران و اسرائيل در ابعاد گوناگون گسترش يافت.
در واقع، يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد 1332، در حوزه سياست خارجي ايران از سرگيري روابط ايران و اسرائيل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بود. در بعد سياسي با افزايش تعداد كارشناسان و كاركنان اسرائيلي در ايران فعاليت نمايندگي اسرائيل رو به گسترش نهاد، به‎گونه‎اي كه نمايندگي اسرائيل يكي از بزرگترين هيأتهاي اسرائيلي در خارج محسوب مي‎شد. نمايندگان اسرائيل، هر كدام با ويژگيها و خصوصيات خاص خويش و به طور مرموز و پيچيده، همواره سعي مي‎كردند در ميان هيأت حاكمه و مراكز مهم نفوذ كرده و حتي به دربار راه پيدا نمايند. مئير عزري، به‎عنوان اولين سفير اسرائيل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دريافت نمايد.
نمايندگان اسرائيل در پرتو دكترين «ميثاق حاشيه‎اي» ديويد بن‎گوريون، بنيانگذار دولت اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، كه مورد پذيرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي مي‎تواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيه‎اي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيب‎پذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار مي‎آيد.
زوي دوريل، نيمرودي، لوبراني، هارملين از جمله نمايندگان فعال اسرائيل در تهران بودند كه با رفتارهاي خارج از مقررات خود قصد داشتند ايران را در برابر يك عمل انجام شده قرار داده و با روشهاي مختلف روابط دو كشور را آشكار سازند كه در برخي موارد، عملكرد آنها با اعتراض شديد نمايندگان كشورهاي عربي به وزارت خارجه ايران همراه مي‎شد.
البته در برخي از مسائل پيش‎آمده از وزارت امور خارجه هم كاري بر نمي‎آمد. هر چند به دليل ترس از واكنشهاي مردم و كشورهاي عربي، سفارت اسرائيل در تهران پرچمي بر فراز ساختمان نيفراشته بود، و نمايندگان اسرائيل نمي‎توانستند در تشريفات رسمي ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتيازات ديپلماتيك همانند ديگر كشورها بهره‎مند بودند.
با انتخاب دكتر ابراهيم تيموري به عنوان سفير ايران در تل آويو، نمايندگي ايران فعاليت خود را گسترده‎تر از قبل تحت پوشش دفتري در سفارت سوئيس آغاز نمود. اين نمايندگي در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده مي‎شد و كارمندان ايراني، اعضاي هيأت نمايندگي سفارت ايران در سوئيس تلقي مي‎شدند. «پس از ابراهيم تيموري كه از آذر 1338 تا آبان 1342، نمايندگي فوق‎العاده ايران را در تل آويو عهده‎دار بود؛ به ترتيب، منوچهر پيشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدريه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فريدون فرخ از فروردين 1347 تا آذر 1349، ابراهيم تيموري مجدداً از آذر 1349 تا فروردين 1354 و مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا بهمن 1357، مسئوليت نمايندگي ايران در تل آويو را به عهده داشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي ”ناصر رسوليان“ از بهمن 1357 تا فروردين 1358، جهت تحويل و تحول به تل آويو اعزام گرديد.» 4
با استقرار نمايندگان ايران و اسرائيل در تهران و تل آويو و سفرهاي پنهاني مقامات عالي‎رتبه دو رژيم، به‎ويژه نخست‎وزيران اسرائيل شامل، ديويد بن گوريون، گلداماير، اسحاق رابين، مناخيم بگين، به ايران و سركوب قيام 15 خرداد، روابط در سطح بسيار وسيعي در جنبه‎هاي مختلف گسترش يافت و ايران فعال‎تر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقه‎اي، همراه با اسرائيل گام برداشت.
اسناد موجود گوياي اين واقعيت است كه فعاليت نمايندگي اسرائيل در تهران در مقايسه با فعاليت نمايندگي ايران در تل آويو، به مراتب گسترده‎تر، پيچيده‎تر و آزادتر انجام گرفته است و يكي از دلايل اصلي آن علاوه بر ورزيدگي خاص نمايندگان اسرائيل، پنهان‎كاري و بعضاً تكذيب روابط از سوي رژيم شاه بود. در حاليكه اسرائيل به شدت تمايل به آشكارسازي و رسمي‎شدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداري از موقعيت بين‎المللي مناسب و عدم پذيرش برخي از نهادهاي بين‎المللي و روابط محدود خارجي، ناگزير به روابط پنهاني با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بين كشورها، به‎خصوص روابط سياسي، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه مي‎باشد؛ ولي، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار مي‎كند؛ زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام مي‎گرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است.
2. بعد اقتصادي
سابقه روابط تجاري بين بازرگانان يهودي و ايراني، به قبل از شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران باز مي‎گردد. بازرگانان كه از طريق فروش كالا سود سرشاري كسب مي‎نمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ايران و اسرائيل، نقش تعيين كننده‎اي را در ايجاد روابط اقتصادي ايفا نمودند. در روابط اقتصادي ايران و اسرائيل «نفت» از جايگاه ممتازي برخوردار بود. نياز شديد اسرائيل براي به گردش درآوردن صنايع و توسعه آن و قادر ساختن ماشينهاي نظامي خود در جنگهايش با اعراب، از يك‎سو؛ و فقدان منابع طبيعي و تحريم نفتي اسرائيل توسط اعراب، از سوي ديگر؛ نفت را به منزله يك كالاي استراتژيك درآورده بود. از اينرو، اسرائيل درصدد برآمد تا نيازهاي نفتي خود را از ايران كه داراي ذخاير عظيم نفت و يك كشور غير عربي بود، تأمين كند.
در پائيز 1333 سلطان حسين سنندجي، دبير دوم سفارت ايران در لندن ضمن ملاقاتي با مردخاي گازيت، دبير اول سفارت اسرائيل، پيشنهاد فروش نفت ايران را كرد. گازيت بي‎درنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو ديپلمات يكديگر را در ضيافت ملكه اليزابت دوم، در كاخ باكينگهام ديدند. سنندجي به همكار اسرائيلي‎اش اطلاع داد به زودي معاون مدير عامل شركت ملي نفت ايران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائيل مايل به خريد نفت باشد اين، فرصتي براي مذاكرات مقدماتي خواهد بود. 5
گفتگوهاي پنهاني بر سر نفت نيز از همين سالها آغاز شد و در جريان آن، ايران با فروش نفت موافقت كرد. پس از آنكه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترك نيروهاي انگليسي، فرانسوي و اسرائيل قرار گرفت، همكاري نفتي بين ايران و اسرائيل گسترش يافت. زيرا كانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از كالاهاي وارداتي و 76 درصد از نفت صادراتي ايران، بسته شده بود و ايران مي‎بايست راههاي جديدي براي واردات و صادرات خود پيدا كند. تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي هم، در پي حمله اسرائيل به مصر، نفت ايران را به صورت تنها جايگزين نفت شوروي درآورده بود. در تابستان 1336 شركت نفت ايران نماينده‎اي به اسرائيل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژيم اشغالگر گفتگو كند. رهاورد اين سفر و گفتگوها كه بسيار محرمانه انجام شد، امضاي قراردادي بود كه به موجب آن نفت ايران به بهاي بشكه‎اي 30/1 دلار به اسرائيل فروخته مي‎شد. 6
ديويد بن گوريون، نخست وزير كه از عقد اين قرارداد شديداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد يك لوله نفت هشت اينچي بين بندر ايلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ايران با كاميونهاي نفتكش به پالايشگاه حيفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهره‎برداري قرار گرفت. حدود يك سال بعد در ملاقاتي كه بين محمدرضا پهلوي و لوي اشكول، وزير دارايي اسرائيل انجام گرفت، طرفين توافق كردند روابط خود را در زمينه‎هاي سياسي و نفتي و اطلاعاتي گسترش دهند. شاه براي نشان‎دادن حسن نيت خود آمادگي ايران را براي صدور نفت بيشتري به اسرائيل اعلام كرد. بدين منظور يك لوله 18 اينچي نفت با هزينه‎اي بالغ بر 18 ميليون دلار مي‎بايست احداث مي‎شد. با اتمام ساخت اين لوله در سال 1340 صادرات نفت ايران به اسرائيل دو برابر گرديد.
نفت ايران براي اسرائيل جنبه حياتي داشت. بنابراين، رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. حتي پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائيل بهره‎برداري از چاه‎هاي نفت ابورودپس در شبه جزيره سينا را آغاز كرد تا بتواند وابستگي خود به نفت خارجي را كاهش دهد؛ اما، مايل بود مطمئن باشد كه از ايران نفت دريافت خواهد كرد. ايران به‎رغم فشارهاي اعراب، هرگز در تحريم نفتي اعراب عليه غرب شركت نكرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائيل ادامه داد. علاوه بر اين، مهاجرتهاي دسته‎جمعي يهوديان از ديگر كشورها به اسرائيل و توسعه اقتصادي آن رژيم، از يك سو؛ و وابستگي شديد ايران به فروش نفت به منظور كسب درآمد بيشتر براي اجراي برنامه‎هاي اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفيد»، از سوي ديگر؛ هر دو كشور را بر آن داشت تا در دهه چهل براي صدور و دريافت نفت بيشتر و سرمايه‎گذاري و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائيل اعلام آمادگي نمايند.
يكي از موضوعات مهم در جريان نفت بين ايران و اسرائيل، موضوع خط لوله جديد بندر ايلات ـ اشكلون است كه براي اسرائيلي‎ها از اهميت فوق‎العاده‎اي برخوردار بود. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن مسير تردد كشتيها از دماغه اميدنيك در جنوب افريقا، سبب گرديد كه اسرائيلي‎ها طرحي را ارائه نمايند كه به‎واسطه آن كشتيهاي نفتكش وارد بندر ايلات در خليج عقبه شوند و نفت دريافتي از ايران به‎وسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتيهاي نفتكش به اروپا حمل گردد. در يكي از اسناد سري سفارت آمريكا، امتيازات خط لوله نفت بين بندر ايلات و درياي مديترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتكشها بررسي گرديده و از جهات مختلف به فوايد نفت از طريق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ايلات ـ اشكلون، 260 كيلومتر طول داشت كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت و از اين طريق، نفت ايران به مناطقي در اروپا، به‎ويژه، به ايتاليا و روماني ارسال مي‎شد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده ميليون تن نفت از طريق اين لوله به اسرائيل فرستاده شد. ارسال نفت ايران حتي پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1352 ادامه يافت؛ مخصوصاً از زماني كه اسرائيلي‎ها مجبور شدند حوضه‎هاي نفتي اشغال شده در صحراي سينا را به مصري‎ها بازگردانند. 8
شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعده‎هاي خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. به عبارت ديگر، اسرائيل در سال 1959 بين 24 تا 27 هزار بشكه در روز و در سال 1971 بين 85 تا 95 هزار بشكه در روز نفت از ايران وارد كرده است.» 9
سند زير كه از سفارت امريكا در تهران در تاريخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأييد واردات نفت اسرائيل از ايران در سال بيانگر همكاري مشترك و گسترده ايران و اسرائيل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به كشورهاي اروپايي و ديگر مناطق مي باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشان‎دهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلي اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز ميباشد بوسيله ايران تأمين مي‎شود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس – اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت مي‎باشد از جانب ايران است.تيپلين در اواخر 1960 با 200 ميليون دلار هزينه بر پا گرديد و گنجايش كنوني‎اش 45 ميليون تن در سال مي‎باشد (در حدود 850 هزار بشكه در روز) در جريان است. در 1976 به نظر مي‎رسد كه چيزي در حدود 350 هزار بشكه از نفت خام ايران روزانه از طريق تيپلين بـراي مشتريـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال مي‎شد. 10
گشايش كانال سوئز هم، به طور جدي بر خط لوله ايلات – اشكلون تأثير نگذاشت، زيرا جريان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائيلي‎ها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابي ايران بود كه در راستاي منافع اسرائيل به پيش نمي‎رفت و پيروزي آن قطع نقت را در برداشت.به‎خصوص كه تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژي، اسرائيل بود. مرتضي مرتضايي، رئيس نمايندگي ايران در اسرائيل، طي گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ كه محتملا از آخرين گزارشهاي او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائيل كه در حال حاضر 8/7 ميليون تن مي‎باشد و نيمي از آن از ايران خريداري مي‎گردد، طبق ارزيابي كارشناسان نفتي با احتساب چهاردرصد افزايش مصرف سالانه درسال 1980 به ده ميليون تن و در سال 1984 به 5/11 ميليون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمين انرژي اسرائيل كماكان مواد نفتي خواهد بود. 11
در يك جمعبندي كلي از همكاري نفتي ايران و اسرائيل مي‎توان گفت، ايران بزرگترين فروشنده نفت به اسرائيل بود. هر چند شاه در مصاحبه‎هاي مطبوعاتي ارسال نفت به اسرائيل را منكر مي‎شد و در برابر پاسخ چگونه رسيدن نفت به اسرائيل، اظهار بي‎اطلاعي مي‎نمود. اما پذيرش بي اطلاعي شاه بسيار ساده لوحانه مي‎باشد، زيرا، كسي كه در جزئي‎ترين مسائل كشور دخالت داشت، چگونه ممكن بود در مسئله‎اي با اين همه حساسيت كه پيامدهاي مخاطره‎آميزي داشت، بي‎اطلاع باشد. در واقع نقش اصلي و اساسي را در ماجراي نفت ايران به اسرائيل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخي از مقامات همچون امير عباس هويدا نخست وزير، اسدالله علم وزير دربار و منوچهر اقبال مدير عامل شركت نفت، ايفا مي‎كردند. شاه در برابر شديدترين واكنش كشورهاي عربي به‎خصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزيد و به درخواستهاي برخي از مقامات كشورهاي عربي و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبني بر قطع نفت به اسرائيل وقعي ننهاد و مشاركت ايران در خط لوله نفت بند ايلات – اشكلون را سودمند دانست و زماني كه به مصر و عربستان نزديك شد، در ملاقات با مقامات اسرائيلي آنها را از نگراني خارج ساخت و تأمين نفت اسرائيل را تضمين نمود و تا پايان حكومتش هيچگاه صدور نفت به اسرائيل را قطع نكرد.
در ميان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاري ايران و اسرائيل، تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، يكي از قراردادهاي مهم بازرگاني، كه در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادي بين ايران و اسرائيل محسوب مي‎شود، موافقت‎نامه بين بانك ملي ايران و بانك لوسي‎لو اسرائيل مي‎باشد. «اين موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسيد. در ماده هشت آن آمده است: اين موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و براي مدت يك سال به قوت خود باقي خواهد بود و هر گاه يكي از طرفين موافقت‎نامه دو ماه پيش از پايان مدت قرارداد تمايل خود را مبني بر عدم ادامه مفاد آن به طرف ديگر اعلام نمايد خودبخود تمديد خواهد گرديد.»12 كالاهاي مورد نظر طرفين در اين قرارداد، طيفي از كالاهاي شيميائي، ساختماني، غذائي، آرايشي و ماشين‌ ‌آلات را در بر مي‌گيرد.
موافقت‎نامه مذكور را مي‎توان از جنبه‎هاي مختلف مورد بررسي قرارداد و نكته‎هاي قابل توجهي را در آن يافت. برخي از اين نكات عبارت‎اند از:
1. در فهرست صادرات ايران به اسرائيل كالاهايي همچون گندم، جو، برنج و حتي مرغ و تخم مرغ مشاهده مي‎شود كه صدور اين اقلام بيانگر وضعيت اقتصادي ايران قبل از كودتاي 28 مرداد 1331 مي‎باشد. ايران از نظر اقتصادي تا حدودي خودكفا بوده و درصد اندكي وابستگي به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از كودتا، يكي از پيامدهاي ناشي از آن تغيير ساختار اقتصادي كشور ايران بود كه با تك محصولي شدن اقتصاد كشور، وابستگي دولت به درآمد نفت به سطح بسيار نامطلوبي مي‎رسد و در واقع نفتي كه كنسرسيوم در اختيار داشت، نقش مؤثر و تعيين كننده‎اي در وضعيت اقتصادي و اوضاع سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي بر جاي گذاشت.
2. موافقت‎نامه مورد اشاره بر اساس معامله پاياپاي انجام گرفته و در آن براي هر كدام از كشورها يك اعتبار نيم ميليون دلاري جهت خريد تعيين گرديده، كه نشانگر تعادل صادرات طرفين مي‎باشد؛ اما در سالهاي بعد از كودتا تجارت خارجي ايران با اسرائيل كاملاً يكجانبه و شتابان به سود اسرائيل پيش رفت. به گونه اي كه حتي تخم مرغ ايران را اسرائيل تأمين مي‎كرد.
3. از آنجايي كه دولت مصدق در محاصره اقتصادي قرار داشت، اسرائيل با توجه به شناخت نياز ايران براي بهبود وضعيت نابسامان اقتصادي، فرصت را غنيمت دانست و از اين طريق قصد داشت زمينه را براي ديگر امور فراهم سازد.
4. كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل، عمدتاً شامل محصولات غذايي بود كه ناشي از يك اقتصاد سنتي است؛ اما كالاهاي صادراتي اسرائيل به ايران بيشتر جنبه صنعتي داشت كه گامي در جهت توسعه در جهان صنعتي محسوب مي‎شود.
5. با توجه به اينكه دولت مصدق در تيرماه 1330 طي اعلاميه‎اي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند و اين تصميم وي، خوشحالي مردم مسلمان و تمجيد سياستمداران و شخصيتهاي برجسته كشورهاي عربي را در پي داشت، ارتباط با اسرائيل به‎خصوص فروش نفت به آن رژيم، كه در واقع به نوعي تقويت اسرائيل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگيز بود و همين موضوع واكنشهايي را در برخي از كشورهاي عربي برانگيخت. در همين باره روزنامه المساء، چاپ بيروت در تاريخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضي از جرايد تلگراف زير را منتشر نمود:
قرارداد بازرگاني جديدي بين ايران و اسرائيل منعقد گرديده است كه اسرائيل مبلغ نيم ميليون دلار به ايران بپردازد و اين قرارداد از تاريخ 15 ژوئن سال جاري (قرار است) به موقع به اجر درآيد. دكتر مصدق مصمم شده است كه نفت خود را به اسرائيل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داريم كه دولت ايران قرارداد را ملغي و دولت ايران دوستي خود را با 70 ميليون عرب و صدها ميليون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
كاردار سفارت ايران در پاريس در تاريخ 27/3/1332 طي نامه‎اي به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در يكي از روزنامه‎هاي چاپ پاريس، صحت و سقم اصل قرارداد را جويا شده است، وي در اين نامه مي‎نويسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاريس به تاريخ 12 ژوئن 1953 خبري از تل آويو منتشر نموده مبني بر اينكه بين اسرائيل و ايران يك قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار براي مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گرديده است. خواهشمند است از صحت و سقم اين خبر اين سفارت را مستحضر فرماييد. 14
علاوه بر اين، برخي ديگر از نمايندگيهاي خارج از كشور هم به طور مكرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مي‎نمودند. وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به سوال سفارت ايران در بغداد، ضمن تكذيب خبر منتشر شده روزنامه‎هاي چاپ بغداد درباره روابط بازرگاني و اقتصادي بين ايران و اسرائيل درباره موافقت‎نامه اخير مي‎نويسد:
موافقت‎نامه[اي] هم كه بين بانك ملي ايران و بانك اسرائيل بسته شده تازگي ندارد و فقط به منظور تسهيل واريز حساب دريافت و پرداخت در كشور ايران و اسرائيل منعقد شده است و چنين موافقت‎نامه‎اي هيچ مربوط به ايجاد روابط سياسي بين دو كشور ايران و اسرائيل نيست. مراتب فقط براي استحضار خودتان استعار گردد. 15
بديهي است كه پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد يك توجيه كلي بيش نبود، آن هم فقط جهت آگاهي سفير ايران در بغداد. اگر ليست بلند كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل و، اسرائيل به ايران را نمي‎توان روابط بازرگاني نام نهاد، پس چه عنواني را بايد براي آن انتخاب نمود؟!
روند بازرگاني ايران و اسرائيل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات هميشه اسرائيلي‎ها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائيل به ايران در سال 1349،ـ 22 ميليون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 ميليون دلار رسيد و تا سال 1353 به 63 ميليون دلار افزايش يافت. كالاهاي وارده يا از طريق تركيه كه با اسرائيل مناسباتي داشت و يا توسط كشتيهاي نفتكش خالي كه به خليج فارس باز مي‎گشتند به ايران حمل مي‎گرديد».16
نگاهي به جدول ميزان بازرگاني خارجي ايران به اسرائيل ما را با اين واقعيت آشنا مي‎سازد كه بين صادرات ايران به اسرائيل نسبت به واردات كالا از ايران فاصله بسيار زيادي وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ايران از اسرائيل از رقم 2160 ميليون ريال به 14،700 ميليون ريال افزايش يافت و صادرات به اسرائيل از 9 به 181 (ميليون ريال) صعود كرد. اگر بخواهيم در مقايسه با مجموع كشورهاي اسلامي جايگاه اسرائيل و ميزان و حجم تجارت خارجي آن را با ايران معلوم كنيم بايد گفت كه در سال 1350 واردات ايران از اسرائيل يك و نيم برابر واردات ايران از دو كشور تركيه و پاكستان (كه با ايران توسط پيمان عمران منطقه‎اي وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائيل نه تنها چند برابر واردات از همه كشورهاي عربي بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلكه از واردات ايران از تمام كشورهاي مسلمان جهان [در آسيا و افريقا] نيز بيشتر بود. 17
روند نامتعادل تجارت خارجي تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. مرتضي مرتضائي، رئيس نمايندگان ايران در تل آويو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادي آن، به اين مطلب اشاره دارد كه براي افزايش ميزان صادرات ايران به اسرائيل اعضاي سفارت از هرفرصت مذاكره با ارباب صنايع و بازرگاني اسرائيل كه پيش مي‎آمد، استفاده كردند. بديهي است كه اين تلاشها به منظور كاهش فاصلة چشمگير و نامتعادل تجارت با اسرائيل صورت گرفته است. اما به‎رغم فعاليت آنها، گزارش وي حكايت از آن دارد كه به هيچ وجه تعادلي در تجارت خارجي ايران با اسرائيل ايجاد نشده است:
طبق آمار رسمي منتشره از طرف دولت اسرائيل صادرات اين كشور به ايران طي سال 1976 متجاوز از 92 ميليون دلار و واردات اسرائيل از ايران طي همان سال فقط 4/4 ميليون دلار بوده است. 18
البته در برخي از منابع ميزان تجارت ايران و اسرائيل، خيلي بيش از اين ارقام، ذكر شده است. به عنوان نمونه، در يكي از منابع موجود آمده است: «روابط تجاري ايران و اسرائيل ساليانه بالغ بر 400 ميليون دلار بود.» 19 با توجه به اينكه ورود كالا به ايران به شيوه‎هاي مختلف انجام مي‎گرفت و عمدتاً، به صورت ‎محرمانه بود؛ رقم فوق‎الذكر را نمي‎توان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامي روز به روز، سبب ركود صادرات اسرائيل به ايران شد و براي آنهايي كه سالها، از اين طريق بهره فراواني را به دست آورده بودند، خسارت سنگيني كه در جريان ركود صادرات وارد مي شد، باور نكردني، سخت و ناگوار بود.
بخش كشاورزي قسمت مهمي از روابط ايران و اسرائيل را در امور اقتصادي به‎خود اختصاص داده بود. اسرائيل پس از آنكه به رشد سريع كشاورزي دست يافت، قادر بود به لحاظ توليد محصولات كشاورزي علاوه بر نياز خود، بخشي از محصولات را به خارج صادر نمايد. عباس صيقل، مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين، طي گزارشي در تاريخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجيد از پيشرفتهاي اسرائيل در بخش كشاورزي از مقامات ايران تقاضا مي‎نمايد تا تعدادي از افراد را براي فراگرفتن تجربيات به اسرائيل اعزام دارند.
يكي از اهداف اصلي از ارسال چنين گزارشي زمينه‎سازي براي شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران بود كه اين مسئله حدود دو ماه بعد، از سوي دولت ساعد انجام پذيرفت.
طرح كشت و صنعت قزوين، يكي از بزرگترين طرحهاي كشاورزي بود كه تا آن زمان از سوي يك كشور خارجي تحقق يافت. اين طرح فوايد بسيار سودمندي را براي اسرائيلي‎ها در بر داشت، به‎گونه‎اي كه يكي از روزنامه‎هاي اسرائيلي در مقاله‎اي با عنوان «قزوين، امپراطوري اسرائيلي در ايران» از آن ياد كرد. البته مقامات ايراني نيز استقبال شديدي از اين طرح به عمل آورده و حتي نتايج به دست آمده براي شاه آن قدر خوشايند بود كه در هنگام بازديد، آن روز را «روز اسرائيل» ناميد. هر چند طرحهايي همانند پروژه قزوين به لحاظ اقتصادي نتايجي را در برداشت، اما پيامدهاي ناشي از مسائل جانبي آن، با توجه به اينكه اين گونه طرحها و فعاليتها سبب تقويت رژيم اسرائيل در برابر ملت مظلوم فلسطين مي‎گشت، در نگاه مردم با ايمان و مسلمين جهان، امري مذموم و ناپسند تلقي مي‎شد.
در سال 1354 شاه دستور داد كه «كميته‎هاي مختلط همكاريهاي فني و علمي بين كارشناسان ايران و اسرائيل» تشكيل شود. به منظور عملي كردن دستور شاه، رئيس اداره خاورميانه وزارت امور خارجه [اسرائيل] به تهران آمد و قرار بر اين شد كه كميته مشترك دايمي مركب از نمايندگان دو كشور تشكيل و جنبه‎هاي مختلفه روابط في‎مابين، من‎جمله همكاري در زمينه پزشكي، تحقيقات علمي، كشاورزي و استفاده از انرژي هسته‎اي و خورشيدي را مورد بررسي و مطالعه قرار دهد. هويدا، نخست وزير وقت، نيز به وزارت‎خانه‎هاي مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پيگيري نموده با طرفهاي اسرائيلي ديدار و گفتگو كنند. البته نخست‎وزير تأكيد كرد كه اين مذاكرات بايد به طور كاملاً محرمانه و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براي جلوگيري از بهره‎برداري تبليغاتي، جلسات در تهران تشكيل شود.» 20
در ميان ديگر اسناد همكاريهاي علمي و آموزشي ايران و اسرائيل، مواردي همچون، استفاده از كارشناسان اسرائيلي درمسئله «مبارزه و كنترل مگس»21 «پيشنهاد فروش سگهاي تربيت شده به ارتش يا تعليم افراد براي آموزش سگ در ايران»22 و «ارسال فيلمهاي آموزشي از پيشرفتهاي كشاورزي اسرائيل و نحوه كشت و پرورش ميوه در گرم‎خانه‎ها و دام‎داري و آبياري قطره‎اي به ايران»23 مشاهده مي‎شود.
فعاليتهاي شركتهاي مختلف اسرائيلي در ايران بخش مهم ديگري از روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بود. انجام طرحهاي صنعتي و كشاورزي، ساخت و احداث سدها، كارخانه‎ها، ساختمانهاي بزرگ، مجتمعهاي مسكوني، هتلها، راهسازي، پل، تعمير پالايشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل كالاها، مبادلات پستي و توليدات كالا در زمينه‎هاي مختلف از جمله مواردي است كه شركتهاي اسرائيلي در آن به طور فعال و گسترده ظاهر مي‎شدند و از اين طريق علاوه بر نفوذ در سيستم اقتصادي ايران، سود سرشاري را كسب مي‎نمودند.
روابط اقتصادي ايران و اسرائيل به‎رغم اينكه از اوايل دهه 40 شتاب گسترده‎اي به‎خود گرفت؛ اما محدوديتهايي از جمله، اقتصاد غير مكمل ايران و اسرائيل، نبودن ارتباطات زميني بين دو كشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و كمبود كشتيهاي باري، تا حدودي در تحقق نيافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با اين وجود، محمدرضا پهلوي با تأثيرپذيري از پيشرفتهاي سريع اسرائيل در نظر داشت تا از اسرائيل به عنوان يك الگوي توسعه استفاده نمايد.
3. بعد امنيتي ـ اطلاعاتي
اسرائيل به لحاظ داشتن موقعيتي خاص، به‎ويژه، فقدان عمق استراتژيك و آسيب‎پذيري ناشي از تهديدات امنيتي و نياز به تحقق يافتن اصل راهبردي امنيتي خود مبني بر برتري نظامي بر ساير كشورهاي منطقه، نياز مبرمي به ايجاد ارتباط امنيتي و اطلاعاتي با كشوري در منطقه داشت كه بتواند تأمين‎كنندة اهداف مورد نظر باشد. ايران به دليل همجواري با كشورهاي عربي خاورميانه و با برخورداري از فاكتورهايي همچون وجود بيش از چهل هزار يهودي، پذيرنده يهوديهاي مهاجر از كشورهاي عربي، دارا بودن آزادي يهوديان به لحاظ فعاليتهاي مذهبي، فرهنگي، اقتصادي و با توجه به نفوذ و نقش آنها در سيستم حكومت محمدرضا پهلوي، مناسب‎ترين مكاني بود كه اسرائيل مي‎توانست به هرگونه فعاليت اطلاعاتي و عملياتي در راستاي تأمين امنيت خود دست يابد.
هر چند در دوران حكومت محمدرضا پهلوي، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)، توسط سازمان «سيا» پايه گذاري شد؛ اما، بر اساس يك برنامه‎ريزي هدايت شده، سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد)، جايگزيني سازمان آمريكا گرديد و در واقع ساواك، توسط موساد در راستاي تحقق اهداف اسرائيل، تقويت و گسترش يافت.
براي ايجاد ارتباط بين ساواك و سرويس اطلاعاتي اسرائيل، دلايل متعدد وجود داشت. اول اينكه شاه و مشاوران وي به اين نتيجه رسيدند كه به منظور حفظ روابط ايران و اسرائيل، سرويسهاي اطلاعاتي هر دو كشور بايد اين روابط را اداره و كنترل كنند. به عقيده شاه، روابط آشكار ديپلماتيك بين دو كشور به نفع ايران نبود و بهترين راه براي حفظ و اطمينان از روابط پنهاني، اين بود كه وظيفه انجام ارتباط با اسرائيل به ساواك واگذار شود. دوم اينكه شاه و افسران ساواك بر اين عقيده بودند كه سازمان سيا تمركز خود را بر رقابت با كا.گ.ب قرار داده و شكل‎گيري و فعاليت آن سازمان در زمينه جنگ سرد بوده است. چيزي كه كارآموزان ساواك نياز داشتند و شاه نيز آن را تأييد مي كرد، فعاليت در سطح منقطه‎اي براي جمع‎آوري اطلاعات و ضد جاسوسي بود؛ به ويژه، با توجه به تهديدات انقلابيون عرب عليه رژيم شاه، موساد با ارائه تجربيات وسيعش در خاورميانه، كاملترين و بهترين همكار براي ساواك بود. سوم اينكه تعدادي از رؤساي بخشهاي مختلف ساواك از آموزش كادر ساواك توسط سيا شكايت مي‎كردند. در نهايت اينكه افسران ساواك معتقد بودند كه براي مأموريت آنها در برابر مخالفين داخلي و خارجي شاه، مهارتهاي فني‎اي كه موساد در اختيار آنها خواهد گذاشت، بسيار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتي ديگر است. 24
يكي از جنبه‎هاي مهم همكاريهاي ساواك و موساد، تبادل اطلاعاتي بود كه از طريق دستبرد به اسناد سفارتخانه‎هاي عرب و عكاسي مخفيانه از محتواي كيفهاي ديپلماتيك به دست مي‎آمد. در اين رابطه، پول و زن، دو وسيله معمول در بهره‎برداري از نقاط ضعف اعراب محسوب مي‎شد. در سال 1962 پس از ملاقات ماير آميت، ـ رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل كه يك سال بعد به رياست موساد رسيد،ـ با يك مقام بلند پايه ساواك در مورد نحوه استفاده از اين شيوه‎هاي كسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرويس، اطلاعاتي را كه از راه‎هاي مختلف به دست مي‎آوردند و مورد علاقه طرف مقابل نيز بود در اختيار يكديگر قرار مي‎دادند. تبادل اطلاعات بين دو كشور به سه صورت انجام مي گرفت: 25
الف) نيازمنديهاي اسرائيل و ايران در زمينه اطلاع از فعاليتهاي ارتش عراق و افغانستان و ديگر موضوعات مورد علاقه كه به صورت سئوالهاي كتبي مبادله مي‎شد. اگر هر طرف جوابي داشت، براي طرف مقابل مي‎فرستاد. در مواردي نيز نماينده يكي از سرويسها در ملاقات با نماينده سرويس ديگر، يا احياناً مسئولان آن سرويس، به طور شفاهي تقاضاي كسب اطلاعات، يا درخواست كتبي نموده و از اين طريق هر ماه اطلاعات زيادي بين طرفين مبادله مي‎گرديد. به عنوان مثال، در سه ماهه منتهي به اسفند ماه 1351، جمعاً 187 گزارش بين ساواك و موساد مبادله شد. گزارشهاي ارسالي موساد براي ساواك بيشتر حاوي مطالبي در رابطه با فعاليت سازمانهاي فلسطيني، روابط اعراب با يكديگر و همچنين تجزيه و تحليل اوضاع داخلي كشورهاي عرب بوده است. ايران نيز بيشتر، اخبار مربوط به عراق، اوضاع افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه را براي موساد فرستاده است.
ب) ملاقاتهايي كه مقامات و مسئولان دو سرويس با يكديگر داشتند. در اين ملاقاتها طرفين درباره موضوعات مورد علاقه مذاكره و اطلاعات لازم را مبادله مي‎كردند.
ج) هر سال چند بار تيمهاي اطلاعاتي طرفين، براي تبادل اطلاعات به كشورهاي يكديگر مسافرت مي‎كردند. در كنفرانسهاي سه جانبه با تركيه و اتيوپي نيز كه هر ساله تشكيل مي‎شد ساواك و موساد و سرويس امنيتي كشور سوم، اطلاعات لازم را مبادله مي‎كردند.
اسرائيلي‎ها گاه اقدام به فروش اطلاعات خود به آمريكا نيز مي‎نمودند. در يك مورد، اطلاعاتي در خصوصي هواپيماهاي روسي (ميگ) كه به عراق تحويل داده شده بود، به دست آمد. ساواك بلافاصله اطلاعات مزبور را در اختيار موساد و سپس سيا قرار داد. هنگامي كه مقامات موساد قصد فروش همان اطلاعات را به سازمان سيا داشتند، مطلع شدند كه ساواك قبلاً اخبار مربوط را بدون دريافت وجهي در اختيار آنها قرار داده است. 26
بررسي روابط امنيتي‎ـ اطلاعاتي ايران و اسرائيل بيانگر اين واقعيت است كه اسرائيل، موثرترين و بيشترين نقش را در هدايت، تقويت و گسترش ساواك از طريق آموزش كاركنان ساواك، به عنوان بهترين شيوه براي تحقيق اهداف خود ايفا نموده است.
آموزشهايي كه اسرائيلي‎ها به ايراني‎ها مي‎دادند تقريباً سير مشخصي را طي مي‎كرد. با توجه به اسناد ساواك مي‎توان شيوه و نحوه عملكرد سازمان اطلاعاتي اسرائيل در ايران را به شكل مستدل و مدون خلاصه كرد. ارتباط آموزشي ايران و اسرائيل عمدتاً از چهار مرحله تشكيل مي‎شد كه عبارت بودند از:
1- شناسايي نيازها: در اين مرحله، نيروهاي اسرائيلي با توسل به اطلاعات و عمليات آشكار و پنهان خويش، نيازها و كاستيهاي اطلاعاتي ايران را شناسايي مي‎كردند.
2- تطميع: اسرائيل پس از شناخت نيازمنديهاي ايران، اطلاعاتي درباره امكانات خود به شكل مبالغه آميز به رؤساي ساواك منتقل مي‎كرد.
3- آموزش ناكافي: رؤساي ساواك پس از آن كه احساس مي‎كردند نياز آنها توسط اسرائيلي‎ها برآورده مي‎شود؛ افرادي را به منظور آموزش به اسرائيل اعزام مي‎كردند (و يا استاداني را از اسرائيل دعوت مي‎كردند). كارشناسان و مستشاران اسرائيل، طي يك دوره فشرده و كوتاه مدت، فقط برخي نكات را به شاگردان خود منتقل مي‎كردند. در اين مرحله، اسرائيلي‎ها سعي مي‎كردند، اشتياق و عطش آموزشياران ساواك را بيش از پيش تشديد كنند. شيوه مزبور بر اين پايه استوار و متداول است كه مي‎گويند دو گروه به خريد و دريافت اطلاعات بيشتر، احساس نياز نمي‎كنند. گروه اول آن كساني كه از مقوله مورد نظر هيچ نمي‎دانند؛ و گروه دوم افرادي كه در زمينه مورد نظر اطلاعات كافي دارند. از سوي ديگر، گروهي كه اطلاعات ناقص در يك زمينه دارند، شور و شوق وافري جهت كسب آن معلومات از خود نشان مي‎دهند. لذا براي فروش اطلاعات بايد مقداري از اطلاعات را به رايگان و با سهولت در اختيار متقاضي قرار داد.
4- مرحله نهايي: در اين مرحله متقاضي خواهان آموزش است، لذا اسرائيل با شرايط مطلوب و دريافت هزينه بيشتري به آموزش اقدام مي‎كرد. مراحل چهارگانه فوق در بسياري از موارد مشابه «درخواست آموزش، صادق است.» 27
بدين ترتيب آموزشهاي مورد نياز ساواك در ابعاد مختلف از جمله، آموزش بازجويي، ضد جاسوسي، ضد براندازي، ارتباطات جاسوسي و آموزش روساي نمايندگي ساواك در خارج از كشور توسط اساتيد و كارشناسان برجسته موساد و با استفاده از جزوه‎ها و كتابها و فيلمهاي آموزشي، تحت نظارت مؤثر، ارتشبد حسين فردوست، به پرسنل ساواك تعليم داده مي‎شد.
ساواك بسياري از وسايل مورد نياز خود را در امر جاسوسي و كسب اطلاعات از اسرائيل خريداري مي‎كرد. از جمله مي‎توان به مواردي از قبيل، ضبط صوتهاي ويژه جاسوسي، مركب نامريي، دستگاه‎هاي اشعه ايكس و … اشاره كرد. در كميته اطلاعاتي مشترك ايران و اسرائيل به تاريخ 1339 كه در سالهاي اوليه تأسيس ساواك، تشكيل شده بود، توافق شد: سرويس اسرائيل براي تكميل وسايل ارتباطي مأمورين سرويس ايران حاضر است هر گونه وسايل از قبيل بي‎سيم، مركب نامريي، وسايل عكاسي، مخفي كردن پيام و غيره در اختيار سرويس ايران بگذارد و طرز بكار بردن آنها را نيز تعليم دهد. سرويس ايران صورت نيازمنديهاي خود را تهيه و به سرويس اسرائيل خواهد داد. 28
براي نمونه، «در يكي از درخواستهاي خريد تجهيزات از اسرائيل، دو نماينده اداره كل پنجم ساواك پيشنهاد كرده بودند كه با توجه به اينكه وسايلي كه در تخصص شيمي و عكاسي در سرويس اسرائيل موجود است و براي تخصصهاي مذكور در ساواك، مفيد به نظر مي‎رسد؛ از موساد خواسته بود، ضمن اعلام قيمت، نحوه خريد، در اختيار گذاردن دستورها و ترتيب آموزش (در اسرائيل يا تهران) در مورد نحوه بهره‎برداري از وسايل مذكور، نيز نسبت به مجهز و آماده‎كردن يك دستگاه وانت مجهز به وسايل عكس‎برداري پنهاني براي مراقبت ثابت، توسط متخصصان سرويس اسرائيل در تهران ـ يا اعلام هزينه تمام شده و ترتيب آموزش براي بهره‎برداري از آن‎ـ اقدام مقتضي به عمل آيد. همچنين اداره كل پنجم براي رفع مشكلات فني خود به خصوص در مورد استفاده از وسايلي كه از اسرائيل خريداري مي‎كردند از كارشناسان و متخصصين اسرائيل كمك مي‎گرفتند.» 29
موساد در ايران سازمان اطلاعاتي مستقلي را تحت عنوان «سرويس زيتون» تشكيل داد كه وظيفه آن عبارت بود از مقابله با مخالفان اسرائيل در ايران، كشف اقدامات آنان، و بركناري مسئولاني كه نسبت به اسرائيل بدبين و يا با آن مخالفت مي‎كردند. استخدام جاسوس در تهران و اعزام آنان به كشورهاي مورد نظر، از ديگر موارد همكاريهاي مشترك سرويس اطلاعاتي ايران و اسرائيل بود كه در قالب طرح «كريستال» به اجرا درآمد. در ميان ساير اقدامات عملياتيِ مشترك برون‎مرزي ساواك و موساد مي‎توان از تجهيز نمودن كردهاي عراق براي مقابله با حكومت آن كشور، كمك‎رساني به نيروهاي امام البدر در واقعه يمن، تلاش براي حفظ تاج و تخت ملك حسين در واقعه اردن، عمليات مشترك عليه گروه‎هاي فلسطين نام برد. آنها، همچنين، طي اجلاسهاي سه جانبه با حضور سرويس امنيت ملي تركيه به مبادله اطلاعات پيرامون موضوعاتي مانند كشورهاي عربي، اتحاد شوروي، ارمنيها، كردها و سازمانهاي فلسطين مي‎پرداختند.
در برخي موارد سرويس زيتون بدون اطلاع ساواك، خود به برخي از اقدامات مبادرت مي‎ورزيد. علاوه بر اين، اسرائيل داراي سه پايگاه برون مرزي در ايران بود كه عراق و كشورهاي عربي را در بر مي‎گرفت. نكته قابل توجه اينكه، موساد براي آنكه هيچگونه ردپايي از خود در فعاليتهاي برون مرزي به‎جاي نگذارد، اقدام به اخذ شناسنامه‎هاي ايراني جهت نيروهاي خود مي‎نمود. بنابراين، در مجموع مي‎توان گفت كه رابطه ساواك و موساد از يك همكاري به مفهوم واقعي آن برخوردار نبود، بلكه رابطه‎اي يك‎طرفه بود كه موساد در پرتو استفاده از امكانات ساواك به سوي اغراض و مسير خود گام برمي‎داشت و اين روند تا پايان دوران حكومت پهلوي ادامه يافت.
3. بعد نظامي
نيروهاي مسلح، اصلي‎ترين ستون داخلي بود كه شاه براي حفظ و تداوم حكومت خود به آن تكيه داشت. از اينرو، شاه همواره توجه و كنترل خاصي بر آنها اعمال مي كرد. وجود مرز طولاني ميان ايران و شوروي، با توجه به نظام دو قطبي و جنگ سرد و تهديدات منطقه‎اي به‎خصوص از جانب عراق و مصر، پس از روي كار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گرديد تا شاه به سمت و سوي افزايش انواع سلاحهاي جنگي گرايش يابد. اين مسأله زماني به اوج خود رسيد كه از يكسو، بر اساس دكترين نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، شاه در راستاي حفظ منافع آمريكا، نقش ژاندارمي را در منطقه خليج فارس برعهده گرفت و از سوي ديگر، با افزايش قيمت نفت و درآمد ايران در جريان جنگ چهارم اعراب و اسرائيل، ايران توان چشمگيري جهت خريد جنگ افزار كسب نمود. به گونه‎اي كه دولت ايران حدود يك سوم از كل درآمدهاي پولي خود را به هزينه‎هاي نظامي اختصاص داد.
هر چند بخش عمده تسليحات ايران از طريق آمريكا تأمين مي‎شد و ايران در اواسط دهه 1970 به بزرگترين خريدار اسلحه آمريكايي در جهان تبديل شده بود؛ اما از آنجا كه شاه، ادامة بقاي خود را در داشتن تسليحات هر چه بيشتر و متنوع‎تر مي‎ديد و از ديد تحليل‎گران، به «جنون عظمت» در خريد سلاح مبتلا گرديده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسليحاتي بود كه براي فروش محدوديتي نداشته باشند. به تشخيص شاه و ژنرال طوفانيان، «اسرائيل» به عنوان مناسب‎ترين منبع تعيين شد. لازمة اين تشخيص آن بود كه بين ايران و اسرائيل روابط نظامي هم برقرار گردد و آنها را به همديگر نزديكتر سازد. به‎خصوص، هر گاه دولتهاي دمكرات آمريكايي يا كنگره، با فروش سلاح جنگي به ايران مخالفت مي‎ورزيدند، ايران گامهاي بلندتري به سوي اسرائيل برمي‎داشت كه در اذهان مقامات ايراني به منزله «آمريكاي كوچك» تلقي مي‎شد. روند خريدهاي تسليحاتي از اسرائيل به گونه‎اي پيش رفت كه در سالهاي پاياني رژيم شاه، ايران به عنوان بزرگترين خريدار جنگ افزار و تسليحات از اسرائيل محسوب مي‎شد.
اسرائيل نيز در فروش تسليحات جنگي به ايران انگيزه‎هاي خاص خود را داشت. اولاً، به ايران به ديدة عمق استراتژيك خود مي‎نگريست كه در جنگها مي‎توانست از كمكهاي لجستيكي و پشتيباني‎اش استفاده كند. چنانچه در چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل به دليل نياز فوري اسرائيل، ايران مقداري تجهيزات جنگي به اسرائيل ارسال كرد. ديگر اينكه، اسرائيل با فروش تسليحات و گسترش دامنة همكاريهاي نظامي، درآمد قابل توجهي به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعي وابستگي در ايران نسبت به تجهيزات اسرائيلي به‎وجود مي‎آورد. ضمناً، اسرائيل كاملاً مي‎دانست هر سلاحي كه از هر طريقي به دست حكومت ايران برسد، به عنوان تهديدي عليه كشورهاي انقلابي عرب قلمداد خواهد شد و بنابراين، اسرائيلي‎ها از لابي خود جهت راضي ساختن آمريكائي‎ها به فروش تجهيزات و تسليحات مورد درخواست شاه استفاده مي‎كردند. 30
شاه به منظور كسب پشتيباني امريكا و اخذ جنگ‎افزارهاي بيشتري از آن كشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائيل را از چارچوب همكاريهاي كشاورزي و نظامي به زمينه‎هاي ديگري گسترش دهد. لذا در فروردين 1344 به‎رغم مخالفت آرام وزير امور خارجه، ارتشبد حسن طوفانيان، معاون تسليحاتي وزارت جنگ را براي خريد تعداد زيادي مسلسل دستي يوزي براي افراد شهرباني و گارد شاهنشاهي به اسرائيل فرستاد. مسلسلهاي مزبور براي نخستين‎بار، در آذرماه آن سال هنگامي كه پادشاه عربستان سعودي از ايران بازديد رسمي به عمل آورد و از گارد احترام سان ديد، به نمايش درآمد. در سوم خرداد 1345 ژنرال عزر وايزمن، رئيس ستاد ارتش اسرائيل، همراه با سروان آويهوبن نون، فرمانده نيروي هوايي آن كشور به تهران آمد. وايزمن طي سه روز اقامت خود در ايران با شاه و ارتشبد بهرام آريانا، رئيس جديد ستاد ارتش و ارتشبد محمد خاتمي فرمانده نيروي هوايي ديدار و مذاكره كرد. همچنين با يك فروند هواپيمايي ايليوشين روسي كه خروشچف ضمن آخرين سفر شاه به مسكو در سال 1344 به او هديه كرده بود، عازم اصفهان گرديد. 31
ژنرال طوفانيان طي درخواست كتبي به كلي سري، مورخ 18/7/1345 به شماره 2059/45187 از سرهنگ نيمرودي وابسته نظامي اسرائيل در تهران تقاضاي خريد جنگ افزار و مهمات ذيل را مي‎نمايد:
الف) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 14 قبضه؛
ب) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 26 قبضه؛
پ) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
ت) خمپاره 160م. م. دودزا پي دبيليوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
ج) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
چ) خمپاره 120 م. م. دودزا پي دبيلوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
در اين نامه تأكيد شده، شاه قوياً مصمم است جنگ افزارهاي ياد شده، خريداري شود و طوفانيان از نيمرودي درخواست نموده كه معامله را قطعي نمايد. 32
در پائيز سال 1345، سرهنگ نيمرودي قراردادي درباره تعمير 35 فروند هواپيماي جت جنگنده اف ـ 86 ايران در اسرائيل امضا كرد كه مبلغ آن حدود 3 ميليون دلار بود. نيمرودي همچنين قرارداد ديگري به مبلغ 3 ميليون دلار جهت فروش خمپاره اندازهاي سنگين 120 و 160 ميليمتري ساخت اسرائيل امضاء كرد. از طرف ايران، اين دو قرارداد را ارتشبد طوفانيان امضا كرد كه در دوستي‎اش با اسرائيل جاي هيچ‎گونه شك و ترديدي نبود. به دنبال معاملات فوق، ارتشبد بهرام آريانا، رئيس ستاد ارتش ايران، همراه با طوفانيان از اسرائيل ديدن كردند. آن دو در 29 آبان 1345 وارد فرودگاه تل آويو شدند و به توصيه نيمرودي استقبال باشكوهي از آنان به عمل آمد. آريانا دوست واقعي اسرائيل بود و از شاه تقاضا كرد تا همكاري با اسرائيل را در زمينه‎هاي مختلف گسترش دهد. شاه خريد 6000 قبضه ديگر مسلسل يوزي [پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل] را تصويب كرد. 33 تأييد خريد اسلحه در اين زمان و به دنبال بحراني شدن منطقه و تا حدودي سردي روابط با اسرائيل به معناي موافقت شاه در گسترش همكاري مجدد با اسرائيل محسوب مي‎شد.
در سوم اسفند 1346، اسرائيل به حكومت محمدرضا پهلوي پيشنهاد كرد كه آماده است اعتباري به ارزش 75 ميليون دلار در اختيار ايران قرار دهد تا در جهت تقويت نيروهاي دفاعي ايران، هزينه شود. در پي دريافت اين پيشنهاد، هيأت وزيران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسي قرار داد و با تصويب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذكور را براي خريد اقلام دفاعي تحصيل نمايد.
در اسناد نخست وزيري آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاري بانك اسرائيل به خريد جنگ افزار و تسليحات مختلف از اسرائيل اقدام كرد و هيأت وزيران هم در 3/8/1348 قراردادهاي خريد اين وزارتخانه را تصويب نمود. اين قراردادها عبارتند از:
الف) قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بي لگد 106 ميلي متري به مبلغ 5.075.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 43/771.716 دلار مي‎باشد.
ب) قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 9.353.655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار مي باشد.
پ) قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 1.145.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار مي‎باشد. 34
اين قراردادها و به‎ويژه تخصيص اعتبارهاي چند ميليون دلاري از سوي اسرائيل براي تقويت نيروهاي نظامي ايران در منطقه، پيش از پيش روابط نظامي ايران را در وضعيت تازه‎اي قرارداد؛ به‎گونه‎اي كه ارتش ايران به عنوان يكي از استفاده كنندگان اصلي سلاحهاي اسرائيلي محسوب مي‎شد.
بهره‎گيري از مشاورين نظامي اسرائيل در خريد تسليحات نظامي از كشورهاي اروپايي، انعقاد قرارداد بين شركتهاي اسرائيلي و نيروي دريائي ايران به منظور طراحي تأسيسات و خانه سازي، انعقاد قرارداد براي تعمير هواپيماي جت جنگنده اف ـ 16 ايران در اسرائيل، تجهيز ناوچه‎هاي نيروي دريايي ايران به تجهيزات الكترونيكي، طرح محرمانه عمليات گُل، براي توليد موشك‎هاي زمين به زمين با برد 450 كيلومتر، برگزاري دوره‎هاي مختلف آموزش براي نيروهاي نظامي ايران در اسرائيل، از جمله مواردي هستند كه در روابط نظامي ايران و اسرائيل تحقق يافته است.
هر چند ايران و اسرائيل به اين نتيجه رسيده بودند كه با همكاري نظامي و تكيه بر ارتش مي‎توانند در برابر تهديدات منطقه‎اي به منافع واحدي دست يابند، اما در مجموع بررسي روابط نظامي اين واقعيت را نشان مي‎دهد كه اسرائيل در روابط نظامي نيز، از يك برتري منافع برخوردار بود. چه به لحاظ كسب درآمد هنگفت از فروش تسليحات و تجهيزات به ايران و چه به لحاظ برگزاري دوره‎هاي آموزشي نظامي براي نيروهاي مسلح در رده‎هاي مختلف ارتش، كه هر كدام از اينها مي‎توانست نوعي وابستگي در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهاي اسرائيلي و تأثيرگذاري در سياست دفاعي ايران برجاي گذارد.
3. بعد فرهنگي
اسرائيل در رابطة استراتژيك خود با ايران، نگاه ويژه‎اي به مقوله فرهنگ و آموزش به منظور بسترسازي و تغيير نگرش افكار جامعه ايران در راستاي دستيابي به اهداف مختلف خود داشت. آنها با شناخت از تمايلات دروني محمدرضا پهلوي مبني بر احياء باستان گرايي، به بزرگنمايي كوروش تحت عنوان نجات دهنده قوم ستمديده يهود و يك موسي بالقوه، پرداخته و با ظرافت و شگردهاي خاص تبليغاتي از محمدرضا پهلوي به عنوان «كوروش دوم» ياد نمودند. البته اين شبيه‎سازي نيز با توجه به ويژگيهاي شخصيتي محمدرضا، برايش بسيار دلپذير و خوشايند بوده و از آن استقبال مي‎كرد.
مقامات اسرائيلي بر اين باور بودند كه عامل غيرعربي بودن در خاورميانه زمينه احساسي نزديكي ايران و اسرائيل را فراهم مي‎سازد. بر همين اساس اسرائيلي‎ها از روشي استفاده مي‎كردند كه براي ايرانيان دلپذير و خوشايند باشد. يكي از آن روشها سخن گفتن پيرامون داستانهايي همانند «استر»، زن يهودي و عموي وي، «مردخاي»، مرد يهودي بود كه در دربار خشايارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ايران را تحت تـأثير و تلقين خود قرار دادند. ماجراي استر و مردخاي به طور خلاصه چنين است: در زمان سلطنت خشايارشاه، روزي پادشاه در يك مجلس بزم مردانه در حالي كه سرش از باده گرم بود ملكه يا همسر سوگلي خود «وشتي» را به حضور مي‎طلبد تا زيبايي او را به رخ همه بكشد. وشتي از حضور در اين مجلس مردانه امتناع مي‎كند و اين امر بر پادشاه گران آمده و به توصيه مشاورانش كه در همان مجلس حضور داشتند، تصميم مي‎گيرد ملكه ديگري براي خود انتخاب نمايد … در دربار خشايار شاه يك مرد يهودي به نام «مرد خاي» كه از مهاجرين بابل بود، خدمت مي‎كرد و چون از دستور شاه مطلع مي‎شود دختر عموي خود به نام «هدسه» را به دربار مي‎فرستد و به او تعليم مي‎دهد كه پيوند قوم و خويشاوندي خود را با او فاش نكند. خشايارشاه ... او را ستاره يا «استر» مي‎نامد و تاج مخصوص ملكه را بر سر وي مي‎نهد ... بعد از توطئه‎اي كه عليه خشايارشاه طراحي مي‎شود و او از اين توطئه جان سالم به در مي‎برد؛ وزيرش، هامان حكم قتل عام يهوديان را مي‎گيرد و حدود صدهزار نفر از يهوديان را مي‎كشد. استر براي نجات قوم خود وارد قضيه مي‎شود و خشايارشاه را نسبت به هامان بدبين مي‎كند و با قتل هامان و روي كار آمدن مردخاي يهوديان انتقام مي‎گيرند و روز 14 آذر را به همين مناسبت «عيد پوريم» نامگذاري نموده و جشن مي‎گيرند. 35
درباره طرح داستان مذكور نزد ايرانيان، در يكي از روزنامه‎هاي اسرائيلي به نقل از دكتر دوريل، رئيس هيئت نمايندگي اسرائيل در تهران آمده است: «وقتي براي افراد تحصيل كرده ايراني صحبت مي‎كنم، كافي است اظهارات خود را از داستان استر شروع كنم تا خود از علاقه و توجه آنها برخوردار شوم.» 36 در همانندسازي دوره هخامنشي با پهلوي، تاريخ‎نگاران يهودي هم نقش مؤثري را ايفا نمودند. حبيب لوي در كتاب تاريخ خود در مقايسه رضاشاه با كوروش و داريوش با محمدرضا مي‎نويسد:
سلطنت اين پادشاه بزرگ [رضاشاه] انقلاب عظيمي در بهبود وضع آزادي و آسايش يهوديان ايران پديد آورد و اگر گفته شود كه زمان رضاشاه كبير براي يهوديان ايران نظير زمان كوروش كبير و عصر فرزند او محمدرضا شاه، نظير عصر داريوش اول گرديد، راه اغراق نپيموده‎ايم. آزادي يهوديان ايران و اجراي اعلاميه بالفور كه در زمان رضا شاه كبير بود و اجتماع پراكندگان در عصر محمدرضا شاه، اين دو نظر را تأييد و تقويت مي‎كند. ملت ايران و خصوصاً يهوديان ايران، دين بزرگي نسبت به اين شاهنشاه عظيم الشأن دارند.37
اسرائيلي‎ها در مناسبتهاي مختلف از شگرد همانندسازي در جهت گسترش روابط و اهداف خود استفاده نموده و با در نظر گرفتن باستانگرايي شاهنشاهي اين الگو را جلوه گر ساختند كه همانند كوروش، شاه ايران هم بايد نجات‎دهنده و حامي قوم ستمديده يهود باشد. در راستاي همين مشابه‎‎سازيها، روزنامه الانباء چاپ اسرائيل در شماره مورخ 22/4/1355 مي‎نويسد: «رفتار و گفتار شاهنشاه چنان است كه گويي معظم له از اسلاف امپراطورهايي مي‎باشند كه از 25 قرن پيش در ايران حكومت مي‎كردند.» 38 همچنين، در سال 1354 طي مراسمي ايراني در تل‎آويو، دكتر امنون نتصر، استاد دانشگاه عبري بيت المقدس، ضمن سخنراني پيرامون روابط ايران و اسرائيل اظهار داشت: «من شخصاً كوروش كبير را اولين صهيونيست در تاريخ مي‎دانم و اعلاميه كوروش كمتر از اعلاميه بالفور نبوده است. در عصر كنوني هم ايران كمكهاي بسيار زيادي به ما نموده است.» 39
اسرائيلي‎ها با جهت‎دهي به تشكيلات يهوديان و تحت پوشش قرار دادن نام كوروش، در مسير اهداف تعيين شده، برنامه‎ريزي مي‎نمودند و سپس، برنامه‎هاي خود را در تهران و تل‎آويو به اجرا در مي‎آوردند. در تل‎آويو اقدام به تأسيس مركز فرهنگي ايرانيان تحت عنوان «خانه كوروش» كردند و حتي در اين زمينه تلاش نمودند بخشي از مخارج ساخت اين مركز را به عهده دولت ايران بگذارند.
خانه كوروش در تل آويو به صورت يك مركز تبليغاتي فرهنگي فعاليت خود را آغاز كرد و مسئولان اسرائيلي براي گسترش روابط خود با ايران از آن بهره‎برداري مي‎كردند. در يكي از گزارشهاي مرتضي مرتضايي، نماينده ايران در اسرائيل به وزارت امور خارجه در مورد افتتاح خانه كوروش با حضور اسحاق رابين، نخست وزير سابق اسرائيل آمده است:
مورخ 20/10/36 [25] راجع به خانه فرهنگي كوروش اشعار مي‎دارد كه روز جمعه سيزدهم مرداد ماه جاري ضيافتي توسط هيأت مديره خانه كوروش … ترتيب يافت كه در آن اسحق رابين نخست وزير سابق اسرائيل، موشه كاتزا و نماينده ايراني‎الاصل مجلس اسرائيل و دو تن از همكاران نمايندگي شركت داشتند. آقاي رابين كه در دوره نخست وزيري اعطاي قطعه زمين براي بنياد خانه كوروش را تصويت نموده است ضمن نطق جالبي پس از تشريح نقش ايران باستان در اشاعه تمدن و فرهنگ به سهم والاي بازگردندان يهوديان توسط كوروش به ارض مقدس اشاره كرد و گفت: به عقيده وي لقب بنيانگذار اصلي صهيونيسم كه به غلط به هرتصل اطلاق مي‎گردد در حقيقت برازنده كوروش است كه براي نخستين بار اجتماع يهوديان را در ارض مقدس ممكن ساخت و از اين رهگذر تمامي يهوديان جهان را رهين خود ساخت. رابين در ادامه سخنان خود شاهنشاه آريامهر را ميراث‎دار راستين كوروش خواند و اظهار داشت: آنچنان شيفته تمدن و فرهنگ گرانقدر ايران هستم كه آرزو مي‎كنم ايراني زاده شده بودم تا بتوانم به ايراني بودن خود مباهات كنم.40
در تهران نيز، يكي ازمراكز فرهنگي يهوديان كه از هر گونه مساعدت و پشتيباني اسرائيلي‎ها برخوردار بود، تحت عنوان «كانون كوروش كبير» فعاليت مي‎كرد. مجموعه اقدامات اين كانون آن قدر در زمينه‎هاي مختلف گسترش يافت كه از آن به منزله مركز روابط فرهنگي ايران و اسرائيل ياد شده است: در داخل اجتماع يهودي ايران كانون فرهنگي كوروش كبير وزنة مهمي را تشكيل داده و تقريباً در تمام فعاليتهاي داخل مستقيم و غير مستقيم دخالت دارد و در نظر يهوديان ايران، مركز فرهنگي يهوديت، مركز ارتباط با يهوديت جهاني و اسرائيل و مركز زبده جوانان فعال و پرشور اجتماع است. در نظر هموطنان مسلمان تظاهر روح فعال يهود است و ارزشهاي فرهنگي و معنوي آن و حتي به منزله مركز روابط فرهنگي ايران و اسرائيل است. 41
كانون فرهنگي كوروش كبير كه افرادي همچون منوچهر اميدوار، سليمان حييم، ابراهيم موره، موسي كرمانيان و عزري آن را اداره مي‎كردند، فعاليتهاي مختلفي انجام مي‎داد كه خلاصه آن به شرح ذيل است:
1- برگزاري كليه جشنهاي اقليت مذهبي يهود از قبيل جشنهاي عروسي، ختنه‎سوران، مهمانيهاي عمومي، ضيافت به افتخار ورود شخصيتهاي اسرائيل و غيره؛
2- برقراري روابط فرهنگي، برگزاري مسابقات ورزشي بين ايران و اسرائيل و تهيه بورس تحصيلي از اسرائيل براي جوانان مسلمان و يهود ايران؛
3- اعزام اعضاي حزب فعال صهيونيست جهت شركت در سمينار بين‎المللي يهود و حضور در جلسات حزبي با هواپيماي العال و با خرج دولت اسرائيل براي سفر به اسرائيل؛
4- جمع‎آوري اخبار اطلاعاتي و سياسي مورد نظر و ارسال آنها براي مراكز اطلاعاتي ذي ربط در اسرائيل؛
5- ايجاد كلاسهاي آموزشي و ترويج زبان و ادبيات عبري در ايران و براي غير يهوديها به ويژه مسلمانان؛
6- تأسيس انجمن دوستداران دانشگاه عبري و به عضويت درآوردن برخي از شخصيتهاي علمي ايران؛
7- ترويج هنر و رقص و سرودهاي عبري و اسرائيلي و انجام كلاس مخصوص خردسالان براي رقص و سرود اسرائيلي؛
8- تهيه و انتشار فرهنگي عبري ـ فارسي با همكاري مشترك سليمان حييم، رئيس رژيم اسرائيل [اسحاق بن ذوي]؛
9- همكاري با سازمانهاي دولتي به‎خصوص دربار به مناسبت برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي؛
10- تـرويج فـرهنگ صهيونيستي در ميان مردم ايران از طريق دعوت از چهره‎هاي معلوم الحال يهودي و بعضاً رقاصه‎ها و آوازه‎خوانان يهودي و تبليغ آئين ايران باستان. 42 هر چند در «اساسنامه كانون فرهنگي كوروش، هدف سازمان مذكور آشنا ساختن جامعه يهود ايران با فرهنگ يهودي و ايجاد محيط مناسب براي فعاليتهاي هنري، فرهنگي و اجتماعي»43 ذكر شده، اما برخي از عملكرد و فعاليتهاي ذكر شده نشان مي‎دهد كه اين كانون به‎رغم ظاهر يك مجموعه فرهنگي تحت عنوان كوروش كبير، به صورت يك مؤسسه اطلاعاتي و سياسي مورد نظر اسرائيل و در جهت تبليغ آرمان صهيونيستي و ترغيب جوانان يهودي براي اعزام به فلسطين اشغالي گام برمي‎دارد.
علاوه بر اين، نامگذاري خيابانها و ميادين و مؤسسات اجتماعي به نام كورش كبير و محمدرضا شاه، تجهيز نمودن مطبوعات در ايران و دعوت از خبرنگاران و روشنفكران به اسرائيل به قصد بازديد از كشور اسرائيل و مشاهده ترقيات در امور مختلف و انعكاس تأثيرپذيري آنها در مطبوعات، توليد برنامه راديويي به زبان فارسي، برگزاري نمايشگاهها و فستيوال فيلم، انجام مسابقات ورزشي، فعاليتهاي دانشگاهي و آموزشي، برگزاري جشنهاي متعدد در اسرائيل و نقش مؤثر در برگزاري جشنها در ايران به‎خصوص طراحي اوليه جشنهاي دو هزار و پانصد ساله و بهره برداري از فرقه بهائيت، از جمله ابزارهاي فرهنگي و تبليغاتي بودند كه از آنها در راستاي ترويج فرهنگ صهيونيستي در ميان مردم ايران و گسترش روابط دو رژيم استفاده نمودند. در مقابل رژيم پهلوي نيز، همكاري قابل توجهي در موارد مذكور با اسرائيل به عمل آورد.
نتيجه‎گيري
در اين گفتار، پنج حوزه روابط ايران و اسرائيل در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي مورد بررسي قرار گرفت. نتيجه‎گيري اساسي اين پژوهش كه بر خاسته از سؤال مطرح شده در آغاز سخن مي‎باشد اين است كه: روابط ايران و اسرائيل از سال 1327 تا كودتاي 28 مرداد 1332، محدود و از تعادل و توازن نسبي برخوردار بوده است؛ اما، پس از كودتا تا پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357، اين روابط از تعادل و توان نسبي و تأثيرگذاري يكساني بر اساس عرف بين المللي برخوردار نبوده، بلكه اين روابط با تأثيرگذاري اسرائيل بر ايران به صورت آشكار و پنهان درابعاد گوناگون سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي تحقق يافت.
علاوه بر اين، يافته‎هاي برگرفته از بررسي پنج حوزه ذكر شده مي‎تواند ما را به نتيجه‎گيري ابعاد ديگر موضوع رهنمون سازد:
1. اسرائيل در طول روابط خود با ايران هميشه منافع خود را مورد توجه قرار داده و هرگز حاضر نمي‎شد بدون در نظر گرفتن اين مسأله آموزش و يا هر گونه امكانات مناسبي را در اختيار ايران قرار دهد؛
2. ايران در دوران روابط با اسرائيل، اقدامي عملي عليه منافع اسرائيل انجام نداد و حتي در مسأله بسيار حساس و مهم «فلسطين»، مواضع شاه در گفتار و عمل از ماهيت دوگانه‎اي برخوردار بود. بدين معنا كه، در گفتار و نظر به ظاهر برخي از اقدامات اسرائيل را مردود دانسته و از مواضع فلسطين و كشورهاي عربي حمايت مي‎كرد. اما، در عمل، موجبات تقويت پايه‎هاي حكومت اسرائيل را فراهم نموده و در واقع اين نفت ايران بود كه در صنايع اسرائيل تبديل به آتش سرخي مي‎شد كه بر سر مردم مظلوم فلسطين فرود مي‎آمد و حقيقتاً مردم با ايمان و مسلمين جهان را به شدت متأثر مي‎ساخت.
3. رژيم پهلوي، به مثابه يك اهرم پر قدرت، گامهاي بسيار مؤثري در جهت اهداف اسرائيل برداشت و در اين راستا خدمات بسيار ارزشمندي در حفظ موجوديت و گسترش نفوذ آن در منطقه استراتژيك خاورميانه از خود نشان داد.
4. استفاده از طراحان، كارشناسان، متخصصان و مشاوران اسرائيلي در سطوح مختلف، به‎ويژه امور اقتصادي، اعزام نيروي انساني در رده‎هاي مختلف به مراكز آموزشي اسرائيل جهت فراگيري آموزشهاي مورد نياز، الگو قرار دادن اسرائيل در بخشهاي مختلف و اعتقاد بر تكميل تكنولوژي مورد نياز ايران به وسيله تكنولوژي پيشرفته اسرائيل؛ آگاهي يافتن از تواناييهاي گسترده اسرائيل در جمع‎آوري اطلاعات و تشكيل سيستم اطلاعاتي‎ـ امنيتي توانمند، به‎خصوص كسب خبر از كشوهاي عربي؛ فقدان پايگاه مردمي رژيم شاه و نياز به يافتن حامي در منطقه خاورميانه؛ نياز شديد به همكاري شبكه موساد به منظور سازماندهي، تقويت و گسترش ساواك و امكان استفاده از نيروهاي ويژه اسرائيل در خاموش كردن ناآراميهاي داخلي و كسب اطلاعات جهت سركوب گروه‎هاي مخالف رژيم از جمله عوامل مؤثر علاقمندي ايران، به ارتباط با اسرائيل بودند.
5. عوامل مؤثر علاقمندي اسرائيل براي ارتباط با ايران شامل موارد زير بود: خارج شدن از انزوا و احساس تنها نبودن از محاصره اعراب، جلوگيري از آسيب‎پذيري با نگاه به ايران به عنوان بخش مؤثري از كمربند امنيتي پيرامون خود؛ وجود تعداد قابل توجه يهوديان در ايران به عنوان يك منبع بزرگ اطلاعاتي، وجود بهائيان در اسرائيل و استفاده ابزاري از آنها با توجه به نفوذ در دستگاه‎هاي مختلف دولتي به‎ويژه در زمان تصدي نخست وزيري هويدا؛ تأمين نفت مورد نياز خود، رونق بخشيدن به اقتصاد خود از طريق صادرات انبوه كالا به بازار پرسود ايران و فروش تسليحات و تجهيزات نظامي و زمينه‎سازي فعاليت شركتهاي متعدد اسرائيل به منظور كسب در آمد سرشار؛ ايجاد اشتغال و نفوذ در تمام شئون.
6. علاوه بر منافع خاصي كه هر كدام از رژيم ايران و اسرائيل در پرتو ارتباط با هم كسب مي‎كردند؛ مسايل و اهداف مشتركي هم وجود داشت كه موجب تقويت و مستحكم‎تر شدن روابط مي‎شد. در اين باره مي‎توان از: تأثيرپذيري هر دو واحد سياسي از نظام دو قطبي و گرايش به سوي غرب، علاقه و تمايل شديد آمريكا بر پيوند و گسترش روابط آنها به‎عنوان دو ستون نظامي خود در منطقه، ضرورتهاي امنيتي مشترك به‎خصوص تهديدات ناشي از نفوذ شوروي در خاورميانه و مقابله با تحريكات شديد جمال عبدالناصر، و تحولات پرشتاب منطقه خاورميانه نام برد.
در برابر عوامل گسترش دهنده روابط، عوامل باز دارنده هم وجود داشت كه مي‎توان از فعاليتهاي گسترده داخلي به‎ويژه از سوي نيروهاي مذهبي و مخالفين رژيم و عكس‎العملهاي شديد برخي از كشورهاي عربي نام برد. اين عوامل درمقاطع مختلف نقش خود را آشكار نمودند. در دوران پيروزي نهضت ملي منجر به قطع روابط گرديد؛ در پانزده خرداد شاه در پاسخ به درخواست ديويدبن گوريون نخست وزير اسرائيل مبني بر آشكارسازي روابط، مخالفت جدي و واقعي روحانيون را اعلام نمود. در اين ميان نقش محوري و اساسي را به‎عنوان مهم‎ترين عامل بازدارنده، حضرت امام خميني(ره) ايفا نمودند. ايشان در اوج قدرت رژيم شاه همواره افشاگر روابط پنهان شاه و اسرائيل بودند و همين امر، سبب شد تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هر چند روابط ايران و اسرائيل قطع نگردد؛ اما، حداقل از آشكارسازي و رسمي شدن آن جلوگيري به‎عمل آيد. اين مسئله، در دوران نهضت انقلابي يكي از انگيزه‎هاي قيام حضرت امام خميني(ره) را تشيكل مي‎داد. در واقع پيوند شاه با اسرائيل فصل مشترك حركت گروه‎هاي مختلف بر عليه شاه بود؛ به‎گونه‎اي كه اين مسئله را مي‎توان به‎عنوان يكي از عوامل حركت‎آفرين و شتابزا در نهضت انقلاب اسلامي محسوب كرد.
روابط ايران و اسرائيل به‎رغم تمايل شديد اسرائيل مبني بر آشكار و رسمي شدن آن همچنان به صورت غير رسمي، دنبال مي‎گرديد و با وجود رويدادهاي پر فراز و نشيب منطقة بحران خيز خاورميانه، تا سقوط رژيم پهلوي به همان صورت باقي ماند. با پيروزي انقلاب اسلامي، اسرائيلي‎ها ناچار شدند با يك هواپيماي مسافربري پان آمريكن، خاك ايران را براي هميشه ترك كنند و بدينسان، روابط سي ساله ايران و اسرائيل پايان يافت و اسرائيل با از دست دادن متحد استراتژيك خود خسارات سنگين و جبران‎ناپذيري را متحمل گرديد. در واقع، پيروزي انقلاب اسلامي، مهم‎ترين گام استراتژيك را در حمايت از فلسطين برداشت و روزنة اميدي از نور حقيقت را در دل ناباوران پديد آورد كه امروزه ثمره آن در چهره و حركت اميد بخش «انتفاضه» تجلي يافته است.

پانوشت‌ها:
1ـ ازغندي، عليرضا؛ روابط خارجي ايران؛ تهران؛ نشر قومس، 1376؛ صفحه 409.
2ـ نورالدين‎كيا، فضل‎الله؛ خاطرات خدمت در فلسطين؛ تهران؛ نشر آبي؛ 1377؛ صفحه 9.
3ـ جهت اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: يزداني، مرضيه؛ اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين؛ تهران؛ انتشارات سازمان اسناد ملي ايران؛ 1374؛ صص 122-121.
4ـ وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران؛ سياستگزاران و رجال سياسي در روابط خارجي ايران، تهران، وزارت امور خارجه (دفتر آموزش و ارزشيابي)، 1364، صفحه 33.
5ـ هوشنگ‎مهدوي، عبدالرضا؛ سياست خارجي ايران در دوره پهلوي؛ تهران؛ نشر پيكان؛ چاپ چهارم، 1377؛ صفحه 283.
6ـ روابط ايران و اسرائيل به روايت اسناد نخست وزيري؛ تهران، مركز اسناد رياست جمهوري، 1377، صفحه 130.
7ـ نگاه كنيد به: اسناد لانه جاسوسي آمريكا؛ تهران؛ انتشارات مؤسسه فرهنگي هنري بزرگ انديشه؛ جلد 12، شماره 36، صص 4980 – 4978.
8ـ ازغندي، عليرضا؛ پيشين، صفحه 413.
9ـ قانون، مرتضي؛ ديپلماسي پنهان؛ تهران؛ نشر طبرستان؛ 1381؛ صفحه 342.
10ـ اسناد لانه جاسوسي آمريكا، تهران، انتشارات مؤسسة فرهنگي هنري بزرگ انديشه، جلد 12 شمارة 36، صفحة 5022.
11ـ گزارش شماره 2468/430 مورخ 13/10/1357، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، نمايندگي تل آويو، سال 57-1356، كارتن 8 ، پرونده 50-220.
12ـ بايگاني اسناد وزارت امور خارجه؛ بخش 26؛ سال 1332؛ پرونده 47.
13ـ همان؛ پرونده 47.
14ـ گزارش محمدحسين نجم، كاردار سفارت ايران در پاريس به وزارت امور خارجه، مورخ 27/3/32، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، بخش 26، سال 1332، پرونده 47.
15ـ نامه شماره 2311/26588 وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد، مورخ 28/7/1332، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، بخش 26، سال 1332، پرونده 47 .
16ـ افراسيابي، بهرام؛ ايران و تاريخ؛ تهران، نشر علم، 1367، صفحة 294 .
17ـ جهان زير سلطة صهيونيزم؛ تهران؛ انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ 1361؛ صفحه 46.
18ـ مرتضايي، مرتضي؛ گزارش سالانه، مورخ 25/11/1356، شماره 312/12-910 نمايندگي ايران در تل آويو، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 38-2536، كارتن 3، پرونده 5-210
19ـ فولادزاده، عبدالامير؛ شاهنشاهي پهلوي در ايران؛ تهران؛ جلد سوم؛ كانون نشر انديشه‎هاي اسلامي؛ 1369؛ صفحة 236 .
20ـ روابط ايران و اسرائيل به روايت اسناد نخست‎وزيري؛ تهران؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي؛ 1381؛ سند شمارة 51، صفحه 219 .
21ـ بايگاني اسناد وزارت امور خارجه؛ نامه شماره 798؛ مورخ 4/3/1356؛ سال 58ـ1356، كارتن 8، پرونده 5ـ220 .
22ـ همان، نامه شماره 64925/ م، مورخ 17/12/1355؛ سال 58ـ1356، كارتن 13، پرونده 5ـ260 .
23ـ همان، 4ـ1353؛ كارتن 4؛ پرونده 1ـ23 .
24ـ ولايتي، علي‎اكبر؛ پيشين، صفحة 204.
25ـ نجاري‎راد، تقي؛ ساواك و موساد؛ تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، صص 64ـ63 .
26ـ نجاري‎راد، تقي؛ همان، صص 65ـ64 .
27ـ احمدي، عبدالرحمان؛ ساواك و دستگاه اطلاعاتي اسرائيل، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1381، صص 153ـ149 .
28ـ همان، صص 115ـ114.
29ـ نجاري‎راد، تقي؛ همان، صص 72ـ71 .
30ـ ولايتي، علي‎اكبر؛ منبع پيشين، صص 71-72.
31ـ هوشنگ‎مهدوي، عبدالرضا؛ پيشين، صص 188-187.
32ـ مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران؛ سند شماره 21-32-893 ط.
33ـ هوشنگ‎مهدوي، عبدالرضا؛ پيشين، صص 390-387.
34ـ همان، سند شماره 1/33، صفحه 132.
35ـ بزم اهريمن، جشنهاي دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي به روايت اسناد ساواك و دربار؛ جلد اول، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1377، صفحه 314.
36ـ منصوري، جواد؛ قيام 15 خرداد 1342؛ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، تهران، 1376، صفحه 97.
37ـ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، 1379، صفحه 58.
38ـ مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 18-913-145 د.
39ـ بايگاني وزارت امور خارجه، نمايندگي تل‎آويو، سال 4-1353، كارتن 6، صفحه 1-23.
40ـ بايگاني وزارت امور خارجه، نمايندگي تل‎آويو، سال 37-2536، كارتن 10، پرونده 240.
41ـ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي، پيشين، صفحه 326.
42ـ همان، تلخيص شده از صص 331-321.
43ـ همان، صفحه 319.