استعمار و استبداد و هجوم به فرهنگ عفاف و حجاب
سموم خزان
به سستی كشانیدن اصالتهای دینی، ترویج فرهنگ غرب و مسخ هویت اعتقادی، از ابزارهای این حركت تخریبی بود. عالیترین مظاهر و ارزشهای كشور مسلمان را مورد تعدی قرار دادن به اسم تمدن و تجدد و نیز سایه شوم بیگانگی فرهنگی را تیرهتر ساختن و صدای منحوس بیگانگی را قویتر نمودن بدون مقاصد سیاسی صورت نگرفته است. واقعه اسفبار و مخرّب كشف حجاب كه توسط استعمارگران انگلیسی برنامهریزی شده بود، نتیجه تجربیات و سلطه سالهای متمادی این غارتگران غربی در سرزمینهای اسلامی به شمار میرود زیرا یكی از موانع محكم در مقابل نیات پلید آنان، هویت مذهبی بود و حجاب از نشانههای ارزشمند آن محسوب میگردید. این پوشش شرعی و مظهر پاكی با معنای ژرف خود، مانعی در مقابل دیدگان طمعكاران و گمراهان به وجود میآورد و همچون زره محكمی از عفت زن دفاع میكرد و عصیانی علیه شرك و كفر به شمار میآمد. آنان مشاهده كردند این دژ استوار و نفوذناپذیر در مقابل وزش توفانهای تیره و آلوده و اسارتزای غرب، در زنان مسلمان مصونیت ایجاد كرده و تا زمانی كه بانوان در سنگر حجاب و چادر هستند چنگال كركسهای استعمار بدانها نخواهد رسید و بر این اساس شیاطین و عوامل آن در صدد انهدام این دژ استوار افتاده و تخریب آن را با تبلیغات وسیع و همه جانبه جزء برنامههای اساسی خود قرار داده تا زن مسلمان را از سنگر حافظ ارزشها به دام اسارت استكبار غوطهور نمایند.
به همین جهت مبارزه با حجاب زنان به طور همزمان در سه كشور تركیه، افغانستان و ایران به مرحله اجرا در میآید. اماناللّه خان، بانی نظام سلطنتی در افغانستان، همچون آتاتورك و رضاخان از سوی استعمار بریتانیا مأمور اسلامزدایی در افغانستان بود. وی در فاصله سالهای 1305 و 1306ه .ش سفری زنجیرهای به كشورهای سوئیس، آلمان، بلژیك، انگلیس، هلند، تركیه، هندوستان و مصر نمود و به شدت شیفته مظاهر تمدن غرب گشت و روابط صمیمانهای با رضاخان برقرار ساخت و در شانزدهم خرداد سال 1307ه .ش به ایران آمد و پس از ده روز به كشورش مراجعت نمود. برای اصلاحاتی كه وی بویژه در برداشتن حجاب زنان، منع تعدد زوجات، تحصیل دختران به روش اروپاییان، تغییر لباس مردان و زنان و اموری مانند آنها میخواست انجام دهد در افغانستان به هیچ روی زمینهای فراهم نبود و چون عناد خاصی با روحانیان مسلمان داشت و بیحجابی را در كشور مسلمان افغانستان ترویج نمود و فساد غرب را به این سرزمین باز گرداند، با مخالفتهای عمومی مواجه شد و در آذرماه سال 1307 در سراسر افغانستان علیه وی شورش و طغیان آغاز گردید(1)، و از این سال به تدریج قبایل مختلف افغانی علیه او به قیام برخواسته و در سال بعد در پی جنبش عمومی سرنگون گردید و تاجیكها در افغانستان قدرت را به دست گرفتند.(2) بدین گونه مردم این سامان به رهبری و تشویق علمای اسلامی وی را از قدرت بركنار نمودند، او مخفیانه به قندهار رفت و از آنجا به هندوستان و سپس به ایتالیا گریخت.
تطاول به باغ معنویت
ضیاء گوكالپ (ziyaokalp) كه فردی ملحد بود و برای هگل و اسپنر احترام قائل میشد اساس فكر وحدت تركیه ملی را ریخت؛ بدون آنكه اسلام به عنوان مذهب رسمی دولت جدید این كشور معرفی شود، وی اصرار داشت تركیه از گذشته اسلامی و مذهبی خود گسسته شده و با زیربنای تمدن غربی پیریزی گردد(3). مصطفی كمال پاشا ملقب به آتاتورك كه در اوایل قرن بیستم در نهضت تركهای جوان شركت داشت، بابهرهگیری از افكار ضیاء گوكالپ طرفدار تمدن غرب گشت. وی در آنكارا حكومت مستقلی تشكیل داد و در سال 1303 (1924م) جمهوری لائیكی در تركیه پدید آورد و خود رئیس جمهور آن گردید.(4)
آتاتورك برای نزدیك نمودن تركیه به غرب و تجدد نوع اروپایی در اجرای اجباری قانون تغییر كلاه از زورگویی استفاده كرد و برای رسیدن به این مقصد گروهی از علمای دینی را اعدام و برخی را تبعید نمود. وی آموزشهای دینی را ممنوع اعلام نمود و مراكز مذهبی را تعطیل ساخت، حجاب زنان را برداشت، برهنگی و آزادی به شیوه غربی زنان و آموزش مختلط دختران و پسران را اجباری نمود، حروف عربی را برانداخت و حروف لاتین را جایگزین آن ساخت و دستور داد اذان به زبان تركی گفته شود! در سال 1304 (1925م) شیخ سعید نامی، انقلابی را علیه آتاتورك ترتیب داد كه وی را همچون دادگاه تفتیش عقاید محاكمه و اعدام كردند. دیگر انتقادكنندگان به شیوههای باصطلاح اصلاحی این فرد ضد مذهب، به چنین سرنوشتهای اسفباری دچار شدند.(5)
در واقع آتاتورك اساس دیانت را تهدید نمود و دژهای باورهای عقیدتی را مورد تهاجم خویش قرار داد و تفكر مذهبی و سنتی مردم را آماج رفتار خشن خود ساخت. مصطفی كمال ارتباط بسیار قوی با رضاخان در ایران برقرار كرد و در تحولات ضد دینی وی، ارتش نقش بسیار مهمی را بازی میكرد و اصولاً انگیزه تأسیس ارتش توسط نامبرده، ایجاد تكیهگاه مناسبی برای سوقدادن جامعه تركیه در جهت خواستههای منفی او بود. به همین دلیل از آن زمان تاكنون هر بار تظاهرات مسلمانان تركیه در جهت احیای ارزشهای اسلامی و مخالفت با حكومت ضددینی شدت مییابد نظامیان به بهانه دفاع از آرمانهای عاری از هویت مذهبی مصطفی كمال به خیابانها ریخته و مردم را به جرم دفاع از حقانیت اسلامی به شدت سركوب مینمایند.(6) گفته میشود مصطفی كمال پاشا مشهور به آتاتورك (پدر ملت ترك!!) اصلاً یهودی و از اهالی سالونیك (از مراكز یهودینشین تركیه) بود و سپس عضو فعال فراماسونری شد و رفتهرفته سرسپرده اغراض غرب و سرمایهداری صهیونیستی گردید و برای عملی نمودن مقاصدش انگلیسیها به نحوی عمل كردند تا او را قهرمان ملی و مبارزی وطنپرست جلوه دهند در حالی كه وی از اسلامی كه مردمان ترك بدان عقیده داشتند نفرت داشت(7) و میكوشید مسلمانان تركیه از باورهای دینی جدا شوند و به تمدن غرب روی آورند و با اعتقادات و عبادات و احكام خداحافظی كنند!
غربگرایی و تجددطلبی در كشور مصر نیز با كشف حجاب و دعوت به بیحجابی توأم بود. قاسم امین مصری در آثاری چون تحریرالمرأة (آزادی زن) و المرأة الجدیدة (زن امروز)(8) به تبلیغ فرهنگ غرب و تقلید از رسوم اروپایی پرداخت و ضرورت شباهت لباس، مسكن و آداب زندگی و تعارفات معمولی مصریان را با غربیها توصیه كرد و به دنبال آن نوشت: به این جهت است كه ما اروپاییان را به عنوان نمونه شاهد آورده و از آنها تقلید كرده و در صدد آن هستیم تا افكار عمومی را نسبت به زن اروپایی متوجه سازیم.(9)
كشور اسلامی تونس پس از استقلال از فرانسه در سال 1335 (1956م) حافظ منافع غرب شد و فضایی كه بر این كشور حاكم گردید از بیحجابی و مبارزه با ارزشهای دینی و مظاهر تدین حكایت دارد و مسلمانانی كه در برابر این وقاحت پایداری مینمودند شدیدا شكنجه شده و یا در زندانها شرایط سختی را سپری میكردند.(10)
حبیب بورقیبه كه پس از استقلال تونس، رئیس جمهور این كشور گردید قوانینی را به تصویب رسانید كه بر اساس آنها زنان به شیوه اروپاییان از آزادیهای سیاسی و اجتماعی برخوردار شدند. وی بر بیحجاب شدن بانوان تأكید كرد و برنامههایی را به اجرا در آورد تا دختران و پسران همچون كشورهای غربی در خیابانها و معابر با یكدیگر و در كنار هم دیده شوند و در محافل و مجالس عمومی به صورت مختلط با هم باشند. روزنامه لوموند پاریس به این واقعیت اعتراف كرد كه: حبیب بورقیبه ترجیح میدهد مظاهر بیدینی در تونس به تدریج در كشور رخنه كند و از این رهگذر اصلاحاتش با آتاتورك شباهت دارد.(11)
تجددطلبی و گرایش به مظاهر غربی حتی كشور اسلامی اندونزی را فرا گرفت و دكتر احمد سوكارنو رئیس جمهور سابق این كشور، سرزمین مذكور را كه سالیان دراز با انگیزههای دینی به نبرد با استعمارگران مشغول بود با نقشههای حساب شده به سوی تقلید از تركیه سرازیر نمود.
یورش علیه ارزشها
رضاخان بعد از بازگشت از تركیه سعی داشت بیش از گذشته آداب و رسوم و خصوصیات كشورهای غربی را در ایران رواج دهد و هر گونه مانعی را كه بر سر راه این حركت میباشد از میان بردارد.(12) ارتشبد محمود جم در خاطرات خود میگوید: شاه رو در روی من ایستاد و گفت: «... این چادر و چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟ دو سال است كه این موضوع فكر مرا به خود مشغول داشته از وقتی كه به تركیه رفتم و زنهای آنها را دیدم كه پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها كار میكنند دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است، اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ما است، درست حكم یك دُمل را پیدا كرده كه باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد ...»(13)
مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) كه شش سال و سه ماه و دوازده روز نخستوزیر بود و در 21 شهریور 1312 ه .ش ناگهان از مقام خود بركنار گردید میگوید: فكر تشبه به اروپایی از تركیه به سر رضاخان پهلوی آمد. وی میافزاید:
در سالهای 1306 و 1307 ه .ش ملكه چادر را منع میكرد.(14)
یحیی دولتآبادی نیز به تأثیر سفر تركیه در تصمیمگیری شاه به كشف حجاب تأكید دارد.(15)
صدرالاشراف مینویسد: «پهلوی با تشویق و راهنمایی چند نفر كه از ابتدا به او نزدیك شده بودند، در درجه اول تیمور تاش و داور، و در درجه دوم نصرتالدوله پسر فرمانفرما و اشخاص دیگر معتقد شده بود كه باید وضع ظاهر را از لباس و سایر امور تطبیق با اوضاع غربی نمود ...»(16)
پس از سفر رضاخان به تركیه، فیلم مستندی از این سفر به طور نامحدود در سینماهای تهران و شهرستانها به نمایش در آمد. كمترین چیزی كه فیلم مزبور نشان میداد این بود كه در كشور همسایه (تركیه) زنان بدون چادر و روبنده در خیابانها و معابر عمومی پدیدار میشوند.(17) همزمان با سفر شاه به تركیه، همسرش نیز سفر خود را به چندین كشور اروپایی آغاز كرد كه در بازگشت به ایران، تمدن غرب را به ارمغان آورد و چند ماه پس از این مسافرت شوم، شاه و ملكه راهی خراسان شدند. شاه از راه قوچان و بجنورد، مشهد را ترك نمود ولی همسر وی جهت تكمیل نمودن نقشههای رضاخان در مشهد ماند و بعد از چند روز او نیز راهی تهران گردید. پیامد این سفر تعویض بهرامی استاندار خراسان بود كه بعد از عزل وی پاكروان، وزیرمختار ایران در ایتالیا به سمت مزبور منصوب و با تشریفاتی ویژه وارد مشهد شد(18).
حضرت امام خمینی(قدسسره) طی بیاناتی كه به مناسبت فاجعه كشتار نوزدهم دیماه 1356ه .ش بیان فرمودهاند میفرمایند: «بهانه دومی كه (رضاخان) باز به تقلید از آتاتورك بیصلاحیت، آتاتورك مسلح غیرصالح، باز انجام داد، قضیه كشف حجاب با آن فضاحت بوده، خدا میداند كه به این ملت ایران چه گذشت در این كشف حجاب...»(19)
شهید آیتاللّه سیدحسن مدرس(20) متوجه حركات استعمار بود و همه حوادث و وقایعی را كه پس از روی كار آمدن رضاخان روی داد پیشبینی كرد و به همین دلیل بدون هیچگونه واهمهای با كمال شهامت و نهایت شجاعت به افشاگری چهره منحوس این جرثومه فساد پرداخت. او به این نكته اشاره كرد كه اگر رضاخان زمام قدرت را در دست بگیرد، انتظام رشتههای متفاوت حیات فرهنگی و هویت مذهبی مردم ایران از هم گسسته شده و مسلمان ایرانی كلیه خصایصی كه بقای فرهنگی اجتماعی او را سبب میشود از دست خواهد داد، در پیامی كه برای احمدشاه فرستاده و مربوط به قبل به از قدرت رسیدن رضاخان است فقراتی از پیشبینیهای او را درباره رفتارهای این دیكتاتور آورده است.(21) در بخشی از هشدار هوشیارانه مدرس میخوانیم:
«در رژیم نوی كه نقشه آن را برای ایران بینوا طرح كردهاند، نوعی از تجدد به ما داده میشود كه تمدن مغربی(غربی) را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود. ممكن است شماره كارخانههای نوشابهسازی روزافزون گردد اما كوره آهنگدازی و كارخانه كاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تكایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد اما سیلها از رمانها و افسانههای خارجی به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این كشور جاری خواهد شد به طوری كه پایه افكار و اندیشههای نسل جوان ما تدریجا بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت، مدنیّت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسلوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت ...» (22)
عقرب غرب
البته كشف حجاب كه شاید بزرگترین اقدام رضاشاه علیه ارزشهای مذهبی است و عوارض ناگوار فراوانی به دنبال آورد حركت راهبردی استكبار بود كه زمینههای آن از قبل فراهم شده بود. گرچه شعار عدم حضور زنان در سرنوشت كشور جزو شعارهای غربزدگان بود و كنار گذاشتن حجاب و اختلاط بین زن و مرد از نشانههای ترقی به شمار میآمد اما گویا واقعیت تاریخی مبین آن است كه زنان در صحنههای سیاسی اجتماعی با حفظ حجاب حضوری فعال داشتهاند و در واقعه 1290ه .ش كه ایران بین روس و انگلیس تقسیم شد، زنان تظاهرات نمودند و به علامت اعتراض نقابهای خود را پاره كردند(23).
مورگان شوستر در كتاب اختناق ایران میگوید: درود و عزت بیحد به زنان روبسته ایران باد. وی به عزم ثابت سیصد زن شجاع اشاره میكند كه با چادر سیاه و نقاب سفید در حالی كه بسیاری از آنان در زیر لباس طپانچه داشتند به مجلس رفتند تا نمایندگان را از تسلیم كشور به بیگانگان احتراز نمایند. آن بانوان شجاع به اعتراف این نویسنده آمریكایی اعلام داشتند اگر وكلای مجلس در حفظ شرف و عزت ایران بخواهند تسامح به خرج دهند و یا تردید نمایند هم آنان و نیز شوهران و فرزندان خویش را خواهند كشت تا لاقل اجسادشان گواهی بر شرف ایرانی باشد.(24) بنابراین استعمار و عوامل آنان در پی مقصد دیگری بودند و آن تبدیل نمودن ایران به جامعهای فاقد هویت و غیر مولّد كه باید برای رسیدن به هدف مزبور آنان را از فرهنگ و ارزشهای سنتی تهی نماید، لذا رواج بیدینی، ترویج فرهنگ غرب، بیاعتنایی و تحقیر نمادهای دینی و سنن مذهبی در رأس برنامههای آنان قرار گرفت. یپرت بلوشر اروپایی در سفرنامه خود عنوان كرده است: «... معاشرت با ایرانیها این نقطه ضعف را داشت كه زنان از خانه خارج نمیشدند و خانمها منحصرا با یكدیگر نشست و برخاست داشتند ...»!(25)
خانم مریت هاكس(merritthawkes) متولد نیویورك و تحصیل كرده انگلستان كه در سال 1311ه .ش به ایران آمده در خاطرات خود مینویسد: «... چادر نشانهای از جداسازی دو جنس و زندانی كردن زنان و تجاوزكاری مردان است»!(26) مستر همفر ـ جاسوس انگلیسی در ممالك اسلامی ـ در خاطرات خود نوشته است: «در مسأله بیحجابی زنان باید كوشش فوقالعادهای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بیحجابی و رهاكردن چادر مشتاق شوند، ... پس از آنكه حجاب زن با تبلیغات وسیعی از میان رفت وظیفه مأموران ما آن است كه جوانان را به عشقبازی و روابط نامشروع با زنان تشویق كنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند. لازم است زنان غیر مسلمان كاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلم از آنان تقلید كنند ...».(27)
در گام نخست، مطبوعات، كتابها و نظامآموزشی ابزار اصلی برای عملی نمودن این توطئه توفانزا بودند. حضور مسیونهای مذهبی و تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانوادههای اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی از جمله عواملی بود كه زمینهای برای اجرای سیاست كشف حجاب فراهم كرده بود.(28) مبلغان مسیحی در تهران مدرسه تأسیس نمودند و دختران مسلمان در این مراكز نام نویسی نمودند، از جمله آنها مدرسه دخترانه آمریكایی و مدرسه فرانكو پرسان بود كه دختران مسلمان نیز به آن وارد
شدند.(29) متجددانی چون عارف قزوینی، ایرج میرزا، لاهوتی و میرزاده عشقی پس از مشروطه زمینههای ذهنی و فكری كشف حجاب را فراهم مینمودند ولی به دلیل شرایط سیاسی فرهنگی خاص آن زمان، این تبلیغات شعاع كمی داشت تا آنكه با روی كار آمدن رضاخان، كشف حجاب در صدر برنامههایش قرار گرفت.
در واقع عملی ساختن برنامه مذكور نخست نیاز به یك زمینه فرهنگی اجتماعی برای پذیرش لباس غربی داشت و در درجه بعد محتاج عاملی بود كه زور داشته باشد و به ارزشهای معنوی پشت پا نهد. عامل دوم رضاخان مأمور سرسپرده دولت استعماری انگلیس بود كه وظیفه داشت برای اجرای این مأموریت به اجبار لباس مردان را متحدالشكل كند و بر سر همه آنان كلاه پهلوی بگذارد و چادر از سر زنان بردارد(30). در تلگرافی كه از سوی وزارت خارجه انگلستان برای لورین، وزیرمختار آن كشور مخابره شده، آمده است: ما باید از رضاخان حمایت كنیم.(31)
ریپورتر در وصیتنامه محرمانه خود كه سیو پنچ سال بعد از مرگش انتشار یافت گرچه سعی میكند رضاخان را فردی مستقل و اقداماتش را نتیجه ابتكارات و سیاستهای مستقل او معرفی كند، ولی ناگزیر به اعتراف میشود: «رضاخان بدون كمترین تردید و ابهامی مورد استقبال و حمایت انگلستان بود».(32) برای قهرمانسازی از رضاخان، روشنفكران غرب باور و خودباخته تلاش مذبوحانه تبلیغی وسیعی را انجام دادند و او را برگرده مردم رنج دیده و زخم خورده ملت ایران سواركردند. ذكاءالملك فروغی و علی دشتی از این گونه افراد معلوم الحال بودند.(33)
رضاخان كه قبل از رسیدن به سلطنت و كسب كامل قدرت سیاسی ظواهر شرع را رعایت میكرد و به مقدسات اسلامی احترام میگذاشت و در اعلامیهها خود را مجری احكام شرع معرفی میكرد و در دستههای سوگواری محرم شركت مینمود، بر سر خود به علامت عزاداری گل میریخت و مجالس روضهخوانی و تعزیهداری ترتیب میداد، وقتی به قدرت رسید با مجالس سوگواری مخالفت كرد و بین سالهای 1314 تا 1320به ممنوع نمودن این مراسم مبادرت ورزید(34) و به منظور تضعیف ایمان مردم و بیگانه نمودن آنان با معتقدات اسلامی و بدبین نمودن به روحانیت در سال 1305ه .ش تدریس شرعیات و قرآن در مدارس را كه تا آن روز معمول بود، منع كرد و اقامه نماز نیز موقوف گردید. از این سال تغییرات عمدهای در وزارت عدلیه (دادگستری) روی داد و علیاكبر داور(35) ـ از متجددین تحصیل كرده ـ این وزارتخانه را از وجود قضات روحانی پاكسازی نمود و به جای آنان حقوقدانان غیر روحانی و متجدد گماشت(36). یكی از شگردهایی كه به همین منظور به كار رفت، ممنوع گردیدن پوشیدن لباس روحانیت در دستگاه قضایی بود كه از زمان اجرای آن در عدلیه تا تصویب مجلس، دو سال به طول كشید كه دلیل بارز آن حضور شهید مدرس در مجلس بود و چون وجود این عالم عامل و وارسته را مانع بزرگی بر سر راه خود میدیدند تصمیم به ترور و تبعید و شهید نمودن وی گرفتند. طی بخشنامهای كه در دوم شهریور 1306ه .ش مطابق 27 صفر 1346ه .ق از سوی نخستوزیر وقت انتشار یافت روحانیت از برنامه سازنده امر به معروف و نهی از منكر باز داشته شدند. در این اعلامیه جلوگیری از اعمال ناروا توسط علما به عنوان یكی از عوامل الغاء نفاق و اختلاف و برهم زننده وحدت ملی معرفی شده بود! چنین بخشنامهای، روحانیت منتفذ و مشهور را به فكر فرو برد و نخستین واكنش جمعی روحانیان به اقدامات قلدر مآبانه رضاخان توسط علمای اصفهان در سال 1306 صورت گرفت كه در رأس آنها چهره معروفی چون حاجآقانوراللّه اصفهانی(37) قرار داشت. آنان به عنوان اعتراض به قم آمدند و دو ماه در این شهر مقدس ماندگار شدند و خواستههای خود را به نمایندگان دولت اعلام داشتند كه عبارت بود از انتخاب پنج نفر از علمای طراز اول از طرف مجلس، طبق اصل دوم متمم قانون اساسی، تعیین ناظر شرعیات در كلیه ولایات، جلوگیری از منهیات و فعالیت محاضر شرع طبق گذشته.(38) با رحلت ناگهانی و مشكوك حاجآقانوراللّه در رجب 1346ه .ق كه گفته میشود توسط طبیب مخصوص شاه به قتل رسیده بود اجتماع دو ماهه روحانیون مهاجر بر هم خورد و دولت موقع را مغتنم شمرد و خواستههای آنان را به بوته فراموشی سپرد.(39)
نهی از منكر
همان گونه كه اشاره شد برای ستیز با هویت دینی امت مسلمان ایران و رواج فرهنگ غرب و تجددطلبی در ایران، رضاخان برگزیده شد. امام خمینی(قدسسره) در این مورد فرموده است: «... نه مردها آزاد بودند و نه زنها ... اسمش را گذاشته بودند آزاد مردان و آزاد زنان! این اساسی بود كه از اول رضاخان كه انگلیسها ـ خدا لعنتشان كند ـ ... او را آوردند به ایران و او را وادار كردند به این مسائل و بعدش هم دنبالش شعراشون و نمیدانم نویسندگانشون و رسانههای گروهیشون را، همه اینها در خدمت این بود كه این ملت را تهی كند از اون چیزی كه خودش دارد، زن توجهش را به همین عشرتها و به همین بساط لهو و لعب بكند ...»(40)
سرادموند آیرونساید ـ فرمانده قوای انگلیس ـ در خصوص ملاقات و مذاكرات با رضاخان نوشت: «... او به واقع همان مرد درستی است كه دنبالش بودهام، به او گفتم كه قصد دارم كمكم نظارت خودم را از او منقطع كرده و امكان بدهم تا بر روی پای خود بایستد ...».(41) قراین و مدارك دیگر نیز نشان میدهند تغییراتی كه رضاخان در زمینههای اجتماعی ـ فرهنگی خصوصا در مورد كشف حجاب در نظر داشته در واقع در شمار اموری بود كه انگلیسیها و روشنفكران غربزده به او القاء میكردند و حتی فرمان میدادند. یحیی دولتآبادی پدیده رفع حجاب از زنان و حضور دختران در مدارس را از قدمهای مؤثر رضاخان دانسته و افزوده: این موضوع در ترقی و تعالی مملكت تأثیر شدید دارد و دیر یا زود باید انجام گیرد. این نویسنده روشنفكرمأب، موضوع آزادی زنان و رفع حجاب را جزو آرزوهای تجددخواهان دانسته است.(42) وی از جمله افرادی میباشد كه زمینههای فرهنگی و فكری را برای حجابزدایی رضاخان فراهم آورد.
عالم مجاهد و روحانی وارسته، حاجشیخ محمدتقی بافقی (1292 ـ 1361ه .ق) بنا بر وظیفه الهی خویش با دیكتاتوری رضاخان پنجه درافكند و با نامههای تند و صریح وی را از اعمال زشت برحذر میداشت و چون از سوی دولت امر به معروف و نهی از منكر طبق اعلامیهای قدغن میگردد اهالی شهر مقدس قم را دعوت به تجمع میكند. چندین هزار