مدرس و كميسيون دفاع از حرمين شريفين

مدرس و كميسيون دفاع از حرمين شريفين


از روزي كه سيد‌حسن مدرس براي عضويت در هيأت نظارت بر قوانين دوره دوم مجلس شوراي ملي برگزيده شد. 1 تا 16 مهر 1307 ش / 1347 ق كه دستگير و از تهران تبعيد شد،‌2 تحولات فراواني در تاريخ سياسي ايران به وقوع پيوست كه مطالعه و بررسي اين رويدادها بدون توجه به نقش اين شخصيت مبارز كاري عبث و بيهوده است.
در اين مختصر ما به دنبال ارزيابي عملكرد سياسي او در صحنه جهان اسلام هستيم. اگر چه امروزه آثار متعددي در خصوص شخصيت مدرس انتشار يافته و نام‌آوراني كه خود برخي از حوادث آن عصر را درك كرده‌ اند پيرامون او سخن گفته‌اند، ليكن از بررسي اين آثار مي‌توان پي‌برد كه هنوز ناگفته‌هاي فراواني درباره سيد‌حسن مدرس باقي مانده است. علت اين امر چه بوده؟ آيا بايد آن را دليل بي‌توجهي پژوهشگران حوزه تاريخ معاصر دانست؟ ياكمبود اسناد و مدارك را بايد به عنوان دليل برشمرد؟
در تلاشي كه نگارنده، به منظور تهيه اين پژوهش به عمل آورد، معتقد شد كه صرفنظر از كم‌دقتي برخي وقايع‌نگاران، عواملي نيز در كار بوده تا به نحوي مانع از انعكاس ويژگي‌هاي خاص مدرس در بعضي مقاطع تاريخ معاصر شود. از آن جمله كم‌توجهي به نقش او در كميسيون دفاع حرمين شريفين است.
اگر براي بررسي و مطالعه مشروح مذاكرات دوره ششم مجلس شوراي ملي به يكي از كتابخانه‌هاي مجلس يا ملي ايران مراجعه كنيد، در مي‌يابيد كه جلد نخست مشروح مذاكرات اين دوره از سي و پنجمين جلسه (8/9/1305 ش / 24 جمادي‌ الاول 1345) آن عهد آغاز مي‌شود.3 اين در حالي است كه نخستين جلسه اين دوره مجلس در 19 تير 1305 ش / 30 ذيحجه 1344 ق به رياست سني سيد‌حسن مدرس افتتاح شد. 4 علت چنين امري آيا مي‌تواند يك اشتباه ساده باشد؟
براي پاسخ به سئوال فوق بايد نخست به بعضي حوادث و وقايع مجلس پنجم بپردازيم كه سيد‌حسن مدرس يكي از 160 نماينده منتخب آن بود. 5 در اواسط عمر مجلس پنجم مردم قفقاز با ارسال عريضه‌اي از تفليس براي نمايندگان مجلس شوراي ملي از ايشان خواستند كه با توجه به «جسارت و بي‌ادبي‌هايي كه طايفه ضاله وهابي‌ها و رئيس مردود و ملعون آنها ابن سعود نسبت به اماكن متبركه و مراقد مقدسه نموده است.» 6 از رئيس «دولت اسلامي ايران» بخواهند كه «پيشقدم شده به ساير دول اسلامي هم كه البته وظيفه خود راخوب مي‌دانند، كمك فرموده اين منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ريشه‌كن و خاك پاك را از لوث وجودشان تطهير فرمايند.» 7
در پاسخ به اين عريضه، سيد‌حسن مدرس با بيان مطالبي اهميت خطري كه جهان اسلام را تهديد مي‌كند تشريح كرد: «امروز از اين واقعه‌هايي كه استماع فرموده‌ايد، اگر چه به آن درجه كه بايد اطمينان پيدا شود، نشده است كه حادثه از چه قبيل است و تاچه مرتبه است، البته دولت مكلف است تحقيقات كامل بكند و به عرض مجلس برساند ليكن عرض مي‌كنم امروز اهل ايران يك قسمت از قسمتهاي دول اسلامي است، بلكه مي‌توان گفت كه قسمت بزرگ دول اسلامي است. بايد امروز اين جامعه در تمام دنيا خودشان را معرفي كنند ما ملت و دولت ايران قدم بر مي‌داريم كه اين جامعه را حفظ كنيم و خودمان را به بركت اين جامعه نگاهداري كنيم... به عقيده بنده تمام فكر را بايد صرف اينكار كرد و بايد يك قدمهايي كه مقتضاي حفظ ديانت و حفظ قوميت و حفظ مليت خودمان است در اين مورد برداريم و هيچ‌كاري و هيچ چيزي را مقدم بر اين‌ كار قرار ندهيم... مبادا يك ضرر عظيم‌تري بر ما مترتب گردد و خداي نخواسته ... از اين روزي كه هستيم بدتر شود. زياده بر اين چيزي عرض نمي‌كنم.» 8
هدف از اين بيانات در حقيقت، تشريح وضعيت حجاز آن زمان بود. در آن هنگام جنبش وهابي به رهبري ابن سعود كه خود را «ملك نجد و حجاز» مي‌ناميد براي تصرف شهرهاي مقدس مكه و مدينه به محاصره اين دو شهر پرداخته بودند و حتي با زير پا نهادن حرمت اماكن مقدس و حرمين شريفين، به سوي اين اماكن مقدس در جهان اسلام تيراندازي كردند، به حدي كه بعضي از مقابر صحابه رسول خدا و مساجد و مقابر ائمه شيعه ويران شده بود. 9
سيد‌حسن مدرس در اين جلسه با پيش كشيدن بحث قوميت و عوامل بقا، شرافت و ترقي اقوام، با مخاطب قرار دادن جهان اسلام گفت: «از امروز بهتر كيست كه آن لواء را بردارد و بگويد، در اين موقع من لواء اسلام را بر مي‌دارم و اين قوم (مسلمان) را در تحت قوميت و تحت جامع ديانت اسلاميه، قوميتشان را ترقي مي‌ دهم و حفظ مي‌كنم.» 10 مدرس آنگاه پيشنهاد مي‌كند كه مجلس ايران با تشكيل كميسيوني اين موضوع را دنبال كند. 11
از سوي ديگر چون ‌آيت‌الله سيد‌ابوالحسن اصفهاني به آيت‌الله شيخ‌محمد خالصي در كاظمين تلگرافي مخابره نمود، او نيز موضوع غارت وهابي‌ها را به اطلاع مدرس رساند،12 آنچنانكه آيت‌الله سيد‌‌ابوالقاسم كاشاني مي‌گويد، مدرس در جواب نوشت: «اگر لازم باشد اطلاع دهيد من با گروهي از مردم ايران حركت خواهيم كرد.» 13 انتشار پاسخ مدرس سبب شد تا «در عراق نيز شايع شد كه مدرس از تهران حركت كرده در نتيجه مردم تشجيع شدند و حدود 000/200 نفر نيرو آماده شد و بر قواي وهابي تاختند»14 صرفنظر از واكنش مردم عراق به سخنان مدرس مسلمانهاي تمام جماهير متحده يعني آذربايجان ـ ازبكستان ـ تركمنستان ـ قزاقستان ـ تاتارستان ـ باشقيرستان،‌قزاقان كريمه و اتباع دول ايران ـ تركيه ـ افغانستان ـ چين ـ مغولستان هم با ارسال تلگرافي اعلام نمودند كه، «چون مكه معظمه و مدينه منوره با يادگارهاي مقدس خود متعلق به تمام مسلمين» مي‌باشد پس بايد تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست اين اماكن مقدس بكوشند. 15 كوتاه زماني پس از اين، مدرس با اعلام عزاي عمومي در شنبه 16 صفر / 15 شهريور از مردم خواست تا در اجتماعاتي كه به همين مناسبات در اين روز تشكيل مي‌شود شركت جويند. به همين منظور در ساعت9 صبح آن روز مجلسي در مسجد شاه (امام فعلي) بازار تهران تشكيل شد و در بعد‌از ظهر همان روز تظاهرات باشكوه و گسترده‌اي در چهارراه صنيع‌الدوله تهران برگزار گرديد. خبرنگار ديلي تلگراف كه آن روز در اين مراسم حضور داشته گزارش مي‌دهد كه در وسط چهارراه يك برج چوبي6 گوش به ارتفاع 30 پا كه با فرش پوشيده شده و بالاي آن پرچم سياهي در اهتزار بود برپا گرديد... در حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا كودكان خردسال پشت سر هم رج بسته چهارزانو در حال انتظار نشسته بودند... ورود مدرس ... با كف زدن و فرياد مسرت مردم اعلام شد... مشاراليه از جمعيت تشكر نمود و در ميان علما و نمايندگان مجلس قرار گرفت جمعيت منتظر سردار‌سپه بود ولي از او خبري نشد... ميرزا عبدالله، واعظ معروف كلام خود را با نعت پيغمبر و درود بر ائمه شروع كرد ولي ناگهان صداي آرام و آهسته‌اش صورت جدي به خود گرفت... گفت اگر شما علما اعلام جهاد كنيد، (مردم) با سر و پاي برهنه و بدون سلاح به مرقد پيغمبر اكرم شتافته با دندان و ناخنهاي خود دشمنان خدا را قطعه قطعه مي‌كنند... بيشتر جملات حماسي او با گريه و زاري توأم بود. 16
سردارسپه رضاخان در عكس‌العمل نسبت به اين واكنش‌ها در مجلس قول داده بود كه شخصاً به اين موضوع رسيدگي خواهد كرد،17 اما آنچنان كه از اسناد و مدارك بر مي‌آيد هيچ اقدامي صورت نپذيرفته بود، چرا كه براي مثال سيد‌محمد‌علي شوشتري نماينده گرگان در جلسه 198 مجلس پنجم بيان مي‌دارد: «اخيراً بي‌سيم از قول نماينده ابن سعود يك چيزهايي توي اين مملكت منتشر كردند اگر حقيقتاً اصل قضايا واقع نشده است كميسيون محترمي كه رئيس محترم دولت (سردار سپه) آمده است اظهار كرده است و مجلس معين كرد، كميسيون محترم اين قضيه را تكذيب بفرمايند و اگر واقع شده است و براي نظريات سياسي براي آن احساسي كه در مسلمانان ديگر توليد شد كه دست هيچ متجاوز و متجاسري نبايد به مكه و مدينه دراز شود.» 18
تقريباً مقارن همين ايام تلگرافي از مدينه براي علماي عراق رسيد و در آن خبر هدم اماكن متبركه مدينه را مي‌داد. 19 آيات عظام در عراق درس و نماز جماعت خود را تعطيل كرده و در هيجانات بر ضد وهابي‌ها شركت جستند. انعكاس وقايع مجلس ايران در هند نيز مؤثر واقع شد. شوكت علي‌ منشي افتخاري كميته مركزي خلافت هند در مراسله‌اي براي زعماي ايران چنين نگاشت:
«اينك در هر كشوري اسلامي مرد تواناي نيرومند شجاع متديني سكان كشتي ملك را در كف گرفته و آنرا به سوي مقصد جلال و شكوه سوق مي‌دهد. واقعاً وقتي كه چنين مطالب و تفاصيل خوبي راجع به برادران ايراني خود مي‌شنويم و مشاهده مي‌كنيم كه رخوت ديرين را از سربرون نموده و حاضر شده‌اند براي ترقي وطن به هرگونه فداكاري قيام نمايند، مسرت و خوشوقتي ما به وصف نمي‌گنجد... عنقريب... كنفرانسي از مسلمين دنيا تشكيل خواهيم داد و براي اينكه حجاز مقدس سرچشمه نور و تربيت اسلامي گردد و آخرين علائم و امارات نفوذ غير اسلامي از آن محو شود ازجميع ممالك اسلامي دعوت خواهيم كرد كه نمايندگان مسؤول خود را براي حضور در آن گسيل دارند... ما مي‌خواهيم يك جمهوري اسلامي از حجازيان منتخبه با كمك ومساعدت و مشورت موتمر (كنفرانس) اسلاميه اداره امور داخلي عادي را بچرخاند.» 20
اما متأسفانه پيش از آنكه اين تلاش همه جانبه به نتيجه منتهي گردد، وهابي‌هاي نجد پيشدستي كرده به منظور كاستن از عواقب اعتراضات مسلمانان پيشنهاد تشكيل كميسيوني را براي تعيين امور سياسي ـ ديني حجاز دادند، «از قرار نشريات تمام جرايد عربي امير نجد از دولت عليه ايران و علماي ايران دعوت نموده است كه براي شركت در تعيين امور حكومتي سياسي و ديني حجاز نماينده گسيل دارند.» 21
نماينده سياسي ايران كه براي ارزيابي اوضاع سياسي حجاز عازم آن سرزمين مي‌شود در گزارش خود براي مقامات مافوق، به حضور نمايندگان ايران در اين كنفرانس نظر مساعد مي‌دهد. حبيب‌الله هويدا، عين‌الملك ـ كه پدر اميرعباس هويدا و از مبلغين مذهب بهايي بود ـ مي‌نويسد: «هر چند فرستادن نمايندگان براي دولت مخارج زيادي دارد وليكن اين مخارج در مقابل منافع معنوي و مادي دولت عليه [!] كه بايستي محفوظ بماند قابل ذكر نيست.» 22 او ظاهراً باب گفتگو را نيز با سلطان نجد عبدالعزيز هموار مي‌سازد،23 به طوري كه عبدالعزيز طي نامه‌اي براي نماينده‌اش در شام، از او مي‌خواهد كه به دولت ايران اطلاع دهد: «حكومت نجد تصديق مي‌نمايد كه آينده حجاز به دست عالم اسلامي بايد تصفيه گردد و اميدوار است حكومت ايران عضو مهم مجلسي خواهد شد كه براي اينكار منعقد خواهد گرديد.» 24
دو ديدگاه مشخص در ميان رجال سياسي آن عهد ايران به چشم مي‌خورد. گروهي كه سيد‌حسن مدرس در رأس آنها است خواهان اجتماع نمايندگان دول مسلمان به منظور حفظ حرمين شريفين و مقابله با اقدامات وهابي‌ها در حجاز هستند و گروه دوم كه در رأس اركان اداري ـ سياسي كشور قرار داشتند از نظر هويدا به جهت اعزام نماينده‌اي به كنفرانس خلافت اسلامي كه توسط وهابي‌ها برگزار مي‌شد، جانبداري مي‌نمودند. گروه اول حتي حاضر به شناسايي وهابي‌ها نبودند در حالي كه دسته دوم باب مكاتبه و مراوده با ايشان را نيز گشوده بودند. اين رويارويي مي‌رفت تا آشكارا به نفع مجلسيان تمام شود ليكن متأسفانه دوره پنجم قانونگذاري در ساعت 5/3 بعد‌از ظهر پنجشنبه 22/11/1304 به اتمام رسيد و روزنامه ناهيد درباره‌ي پايان اين دوره‌ي مجلس نوشت:
«.... انالله و انااليه راجعون ... در و دولان و اثاثيه و مخازن مرحوم مطابق وصيت از طرف متولي باشي دوم آقاي ارباب كيخسرو مهر و موم شد. رحمة‌الله عليه برحمة واسعه»25
اين حادثه سبب شد تا عملاً از امكان فعاليتهاي مدرس كاسته شود و متأسفانه به دليل سانسور شديد مطبوعات و فقدان اسناد و مدارك لازم طي اين دوره فترت، ارزيابي و قضاوت آن چه رخ داده است با مشكل روبرو مي‌گردد. پاره‌اي اسناد پراكنده موجود در آرشيو وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران مبين اين واقعيت است كه ظاهراً مخالفت مدرس با حضور در كنفرانس خلافت اسلامي شدت گرفته و همين امر سبب ترديد شيعيان برخي از كشورهاي ديگر نيز گشته بود. 26 با انتشار فتواي جمعي از علماي وهابي داير بر وجوب ويراني قبور و عدم زيارت اماكن مقدسه و27 انعكاس آن به ايران28 موجي از خشم و نفرت جهان اسلام را فراگرفت و سبب شد تا بسياري از كشورهاي مسلمان به دعوت مدرس‌ از حضور در كنفرانس چشم بپوشند. «بنده تصور نمي‌كنم كه اجتماع حقيقي از طرف ملل و دول اسلامي بشود مثلاً از سوريه تا به حال هنوز جواب به او (ابن سعود) نداده‌اند و گمان نمي‌رود كسي برود مگر اينكه از سوري‌هايي كه در مكه هستند در انجمن حاضر شده ... از عراق و فلسطين و الجزاير و ريف و تونس و تركيه و افغان و غير هم هيچ‌آثاري نيست.» 29
ولي با تلاش‌هايي كه صورت گرفت كنگره خلافت در اول ذيقعده 1344 ق / 13 مه 1926 با حضور گروهي اندك آغاز شد. 30 در جلسه دوم شيخ خليل خالدي قاضي القضاة سوريه پيشنهاد كرد در خصوص ارتباط و اتصال با ساير كشورهاي مسلمان خصوصاً ايران مذاكره شود. 31 اما هنوز كنگره در جريان بود كه علماي نجف اطلاع دادند وهابيون به بقيع حمله نموده‌اند، «منبعد معلوم نيست چه شده با حكومت مطلقه چنين زنادقه وحشي به حرمين اگر از دولت عليه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود علي‌الاسلام السلام».32
در نتيجه اين خبر جمعي از علماي تهران از جمله مدرس با تشكيل جلسه‌اي در منزل امام‌ جمعه خوي تصميم گرفتند تا كميسيوني براي رسيدگي به وقايع پيش آمده در محل مجلس با حضور سيد‌حسن مدرس، امام جمعه خوي، امام جمعه تهران، بهبهاني، آيت‌الله‌زاده خراساني، حاج‌ميرزا محمد‌رضا كرماني، مستوفي‌الممالك، وثوق‌الدوله، محتشم‌السلطنه، مشيرالدوله و احتشام السلطنه تشكيل شود و با بررسي پرونده‌هاي موجود در وزارت خارجه و دفتر شاه تصميمات لازم در اين خصوص اخذ شود. 33 نخستين جلسه اين كميسيون روز بعد تشكيل شد. 34 و در اين جلسه است كه مدرس به مستوفي‌الممالك پيشنهاد مي‌كند تا در اين شرايط حساس عهده‌دار مقام رياست وزراء گردد. 35
تصميم مهم ديگر كميسيون تكليف صدور ابلاغيه‌اي به وزارت دربار بود كه تمام بخشهاي وزارت امور خارجه را مكلف مي‌كرد تا تمام امور مربوط به حرمين را تنها پس از اطلاع كميسيون مجري دارند. 36
همچنين مقرر شد تا نام كميسيون به كميسيون دفاع از حرمين شريفين تبديل شود و از مخبرالسلطنه، مستشارالدوله و ممتازالدوله نيز براي حضور در جلسات دعوت به عمل آيد. 37
دولت وهابي در واكنش نسبت به اقدامات كميسيون فعاليت گسترده‌اي را آغاز كرد. «شيخ رشيد رضا صاحب امتياز مجله المنار شرح مفصلي در روزنامه‌هاي مصر منتشر و از دولت عليه ايران به زندقه ياد كرده و در مقابل اين خدمت 4000 ليره طلا دريافت نموده به مكه معظمه متوجه شد و الان مجلس درس مفصلي در صحن كعبه معظمه داير كرده اراده‌ي ابن سعودرا به دست گرفته است.» 38 روي تند اين تبليغات بيشتر متوجه جناح مذهبي ايران به رهبري مدرس بود چرا كه بررسي اسناد نمايانگر اين حقيقت است كه روابط دربار پهلوي و ابن سعود كاملاً دوستانه بوده است، «در موقع تاجگذاري بندگان اعليحضرت قوي شوكت همايون شاهنشاهي ابن سعود تلگراف تبريك عرض نموده بود اولياي دولت عليه به جاي اينكه جواب آن را توسط وزارت جليله امور خارجه يا به توسط دربار به سلطان نجد مخابره فرمايند، آقاي عين‌الملك (هويدا) را با مأموريت رسمي به مكه اعزام فرمودند كه مراتب محظوظيت خاطر مهر مظاهر همايوني را به ابن سعود ابلاغ نمايد.» 39
ترديد در بين رجال سياسي ايران براي اتخاذ يك موضع اصولي پيرامون اين واقعه هر آن شدت پيدا مي‌كرد. كميسيون به رهبري مدرس با تحت فشار قرار دادن مستوفي‌الممالك رئيس‌الوزراء او را واداشت تا به انتشار اعلاني تحت عنوان «به اهالي مملكت و عموم مسلمين اعلام مي‌شود اعتراض رسمي دولت خود به اقدامات وهابي‌ها را آشكار نمايد. دولت در اين اعلاميه از تمام ملل اسلاميه تقاضا مي‌كند كه در يك تجمع عمومي ملل اسلامي مقدرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند.» 40
هيأت علميه نجف كه به موازات كميسيون حرمين شريفين تشكيل شده بود در اين زمان با ارسال تلگرافي براي سيد‌حسن مدرس و ديگران ضمن انزجار از عمليات وهابيان آمادگي خود را براي حفظ نواميس اسلام اعلام مي‌نمايد. 41 مدرس در پس اين وقايع با برگزاري مجلسي در مسجد مروي تهران بر منبر رفته شرح مبسوطي از فجايع و عقايد سخيفه وهابي‌ها داده خواهان اتحاد جامعه اسلامي مي‌شود. 42 با افتتاح دوره ششم قانونگذاري و عليرغم مشكلات داخلي موجود كماكان فكر و ذهن مدرس و اطرافيانش پيگيري موضوع حرمين شريفين مي‌باشد. بهبهاني در سخنان پيش از دستور خود با اشاره به بي‌توجهي ملل مسلمان نسبت به تهديدات كفار چنين نتيجه مي‌گيرد:
«تا كي بي‌حالي، تا كي بي‌اعتنايي، تا كي مسامحه ... قلوب هر يك از مسلمانان ايراني را مملو از خون (كرده‌اند)... مي‌خواهند يك صفوف جديدي به ملل اسلامي .... بيفزايند... ايران كه هم از نقطه نظر سياسي و هم از نقطه‌نظر مذهبي از جميع فرق اسلام بايستي علاقمند‌تر باشد در چه حال است؟ آقا بالاسرها،‌ قيم‌ها، ‌متولي‌ها، سياست‌مدارها، صاحب‌اختيارها، بالاخره آنها كه هميشه خود را همه چيز و ديگران را ناچيز مي‌شمارند در اين موقع مهم سياسي و ديانتي، در اين موقع حياتي در اين مدت مديد (تقريباً يكسال) چه كرده‌اند؟ جمعي مشغول تكذيب، جماعتي بي‌خيال، چند نفر مشغول كار، ولي چه كار؟ نشستند و گفتند و برخاستند از هر كس پرسيدم گفتند مشغول مذاكره هستيم خلاصه تاكنون چه كرده‌اند؟ حرف زده‌اند. حرف خالي و بي‌فايده»43
او سپس پيشنهاد مذاكره با نمايندگان كشورهاي اسلامي را براي انعقاد يك كنفرانس بين‌المللي مي‌دهد تا در آن آينده سياسي حجاز مشخص شود، و پيشنهادي با قيد 2 فوريت را تقديم مجلس مي‌كند. اين پيشنهاد در واقع قانوني كردن كميسيون، دفاع حرمين شريفين است. ليكن پيشنهاد او با عكس‌العمل شديد رئيس‌الوزرا و بعضي از نمايندگان روبرو مي‌شود. بررسي نسخه منحصر به فرد دستنويس مذاكرات مجلس روشن مي‌سازد كه در اين زمان سانسور شديدي بر مطبوعات اعمال مي‌شده است، «... نظميه حتي نطق وكلا را سانسور مي‌كند و نمي‌گذارد در روزنامه‌ها نوشته شود نظميه فقط كارش اين است كه اداره سانسور درست كند كه هر چه نوشته مي‌شود سانسور بكند.»44
سرانجام بر اثر «تعقيب مذاكرات قبل از دستور» و پافشاري اعضاي كميسيون، پيشنهاد بهبهاني با امضاي 22 تن از جمله مدرس به عنوان ماده واحده در مجلس مطرح مي‌شود، عليرغم مخالفت بعضي نمايندگان كه آيا كميسيون توانايي انجام اقدامي عملي را داريد يا خير؟ مدرس در دفاع از ماده واحدي مي‌گويد: «عقيده ما اين است، كه از براي مملكت ايران خيلي نافع است سياستاً و عظمتاً، و بايد درصدد انجام آن مسأله برآييم كه به عبارت اخري مركزيت دادن ايران است به جهت اين مسأله ما همه شركت داريم لكن ايران كه دولت بزرگ اسلام است براي مركزيت دادن به اين مسأله كه منظور نظر تمام است، البته مجلس شوراي ملي آن احق و اولي است كه در اين مسأله شركت كند... اما نمي‌توانم بگويم اين مسأله به اين بزرگي نتيجه‌ اش يك ماه دو ماهه يك ساله مي‌شود، مسأله به قدري بزرگ است كه بايد يكسال و دو سال هم تعقيب كرد تا انشاءالله الرحمن (نا اميد نيستم) نتيجه خوبي بگيريم.» 45
اسناد و مدارك ناقص موجود حكايت از آن دارد كه اين ماده واحده به تصويب رسيد اما ظاهراً فشار زيادي بر اين جناح مجلس وارد آمد به طوري كه تقريباً يكماه پس از اين مدرس در راه مدرسه سپهسالار [شهيد مطهري] ترور شد. [7/8/1305] و اگرچه از اين توطئه جان سالم به در برد اما نتوانست لااقل در 10 جلسه مجلس حضور يابد. 46
پس از اين واقعه متأسفانه فقدان اسناد و مدارك سبب شده تا ديگر اطلاعي از نتيجه اقدامات كميسيون و فعاليتهاي مدرس در اختيار نداشته باشيم.
تنها يك سند كه تاريخ تقريبي آن سال 1345 ق / 1305 ش است تا حدي فشار حاكم بر جناح مدرس را روشن مي‌كند. در اين سند ميرزا مهدي زنجاني از يكي از تجار (تهران) مي‌خواهد تا پيام او را به مدرس ابلاغ كند كه، «چنانچه يك اقدامي از طرف دولت ايران نشود اسباب سرشكستگي مسلمين و موجب توليد مفاسد خواهد شد اين كاغذ را به شما محرمانه نوشتم ... شهدا... تعالي مي‌ترسم اين قضيه (حمله وهابي‌ها) تعاقب شود و بالمره موجب تباهي مسلمين شود».47 مدرس در حاشيه اين نامه تنها به نگارش بيتي بسنده مي‌كند كه خود نشانگر دشواري‌هاي موجود و مسايل پشت پرده مي‌باشد؛
«از قيامت خبري مي‌شنوي/ دستي از دور بر آتش داري»48

يادداشت‌ها:
1. در اين خصوص نگاه كنيد به: ‌مدرس و مجلس، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي 1373، صص 21 ـ 22 و علي مدرس، از پنجره اسناد بر منظر تاريخ، مجله مجلس و پژوهش، سال 2، شماره 13، دي و بهمن 1374، صص 163 ـ 164.
2. محمد گلبن، مدرس در تاريخ و تصوير، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1367، ص 104.
3. در اين خصوص نگاه كنيد به: مدرس و مجلس، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي 1373، صص 21 ـ 22 و علي مدرس، از پنجره اسناد بر منظرتاريخ، مجله مجلس و پژوهش، سال 2، شماره 13، دي و بهمن 1374، ص 163 ـ 164.
4. اسامي نمايندگان مجلس شوراي ملي از آغاز مشروطيت تا دوره 24 قانونگذاري و نمايندگان مجلس سنا در 7 دوره تقنينيه،‌ به كوشش عطاءالله فرهنگ‌قهرماني، بي‌جا، بي‌تا، ص 75.
5. بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302 ش، كارتن 230، دوسيه 1.
6. پيشين، سال 1304ش، كارتن 30، دوسيه 1/1.
7. پيشين، همانجا.
8. مشروح مذاكرات مجلس مورخ 8 شهريور 1304 ش.
9. در خصوص چگونگي قدرت يافتن وهابي‌ها نگاه كنيد به: صلاح‌الدين المختار، تاريخ المملكۀ العربيه السعوديه في ماضيها و حاضرها، دارالمكته الحياه بيروت، ج 2، صص 143 ـ 157.
10. مشروح مذاكرا مجلس مورخ 8 شهريور 1304 ش.
11. پيشين،‌همانجا.
12. عبدالعلي باقي، مدرس مجاهدي شكست‌ناپذير، انتشارات گواه قم، 1370، ص 78.
13. باقي، همان كتاب، ص 129.
14. ايضاً، همانجا.
15. تلگراف 6/9/1925 م به وليعهد،‌ مجلس شوراي ملي و... بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304 ش، كارتن 30، دوسيه 3/1.
16. مقاله ايران امروز مشاهد مقدسه اعتراض شديد ملت، مندرج در ديلي تلگراف مورخ 22 دسامبر 1925، به نقل از : رستاخيز ايران، گردآورنده فتح‌ الله نوري اسفندياري، سازمان برنامه، صص 233 ـ 234.
17. ر. ك به مشروح مذاكرات مجلس مورخ 8 شهريور 1304 ش.
18. مشروح مذاكرات مجلس مورخ 23 شهريور 1304 ش.
19. بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، كارتن 30، دوسيه 2/1.
20. مراسله 14 سپتامبر 1925، كميته مركزي خلافت، پيشين، دوسيه 3/1.
21. گزارش فوري نمره 126، مورخ 20 عقرب 1303، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه،‌سال 1303ش، كارتن 65، دوسيه 14.
22. پيشين.
23. صلاح‌الدين المختار، همان كتاب، ج 2، صص 325 ـ 326.
24. مراسله 31 جمادي‌الاول 1343 ق سلطان نجد، سند شماره 2.
25. روزنامه ناهيد، سال 5، شماره 46، مورخ 24/11/1304، ص 2.
26. عريضه 27 اسفند 1304 به نمره 462 انجمن شيعيان هند، ‌بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1305، ش،‌كارتن 30، دوسيه 4/3.
27. روزنامه ام‌القري، مكه، مورخ 17 شوال 1344ق.
28. مراسله فوري سفارت ايران در مصر به نمره 362، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1305 ش، كارتن 30، دوسيه 6/3.
29. گزارش نمره 19 مورخ 8/2/1305، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، پيشين، همانجا.
30. بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، ايضاً.
31. روزنامه السياسته 8 ذيقعده 1344 ق.
32. حميد نيري، زندگينامه مستوفي‌الممالك، انتشارات وحيد، 1369، ص 440.
33. پيشين، همانجا.
34. روزنامه شفق سرخ، شماره 521، مورخ 13/3/1305، ص 2.
35. حسين مكي،‌ تاريخ بيست ساله ايران، نشر ناشر، 1362، ج4، ص 95.
36. مراسله نمره 1296 مورخ 16 خرداد 1305 ش، وزارت دربار پهلوي، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، سال 1305، كارتن 30، دوسيه 305، سند 3.
37. روزنامه شفق سرخ، شماره 523، ص 2، مورخ 16/3/1305.
38. گزارش نمره 4 مورخ 31/4/1305، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه سال 1305 ش، كارتن 30، دوسيه 6.
39. پيشين، همانجا.
40. اعلاميه اول تيرماه رئيس‌الوزراء، سند 4.
41. تلگراف 31/5/1305 ضميمه راپورت 1/6/1305، نمره 311، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه سال 1305،‌كارتن 30، دوسيه 7/3.
42. روزنامه خلق (ناهيد)، سال اول مورخ 10/6/1346، ص 3.
43. نسخه دستنويس مشروح مذاكرات دوره ششم قانونگذاري موجود در اداره قوانين و مقررات مجلس شوراي اسلامي، جلسه 31/6/1305 دراينجا لازم است از همكاري‌هاي صميمانه آقايان بندعلي و قره‌باغي مسئولين كتابخانه شماره 2 و اداره قوانين و مقررات مجلس شوراي اسلامي سپاسگزاري نمايم و از خداوند متعال توفيق خدمت هر چه بيشتر اين عزيزان را مسأله نمايم.
44. پيشين،‌جلسه مورخ 5/7/1305ش.
45. پيشين، جلسه مورخ 10/7/1350ش.
46. محمد گلبن، همان كتاب،‌صص 86 ـ 88.
47. مدرس و مجلس، همان كتاب، صص 172 ـ 173 و مدرسي، همان مقاله، صص 172 ـ 175.
48. پيشين‌، ‌همانجا.