مروی تطبیقی بر بیانیه های علنی و اسناد محرمانه ی سید کاظم شریعتمداری

این مطلب در قضاوت های تاریخی هم صادق است و موجب شده که بعضی از مردم ما و حتی برخی از خواص (که بعضا جزو مبارزین پیش از انقلاب و مسئولین صدیق پس از انقلاب و یا تاریخنگاران مذهبی هم بوده اند) درباره برخی افراد قضاوت های بسیار اشتباهی بکنند.
عموماً یکی از این قبیل قضاوت های نادرست درباره شخص سید کاظم شریعتمداری رخ داده و می دهد. برخی افراد مدعی اند که او در ابتدای نهضت، همراه با امام بود و حتی از دیگر مراجع در این عرصه، قوی تر و شتابان تر حرکت می کرد ولی بعدها (تنها به دلیل اختلاف در روش) از مبارزه کنار کشید، هرچند آخوند درباری هم نبود. حتی عده ای شدیداً بر حسن نیت و حسن صریرت او تأکید دارند و او را جزو پاک ترین افراد تاریخ معاصر معرفی می کنند. امام آیا ماجراها واقعاً همین گونه بوده است؟
خوشبختانه چندی پیش مرکز اسنادانقلاب اسلامی پرونده ی ساواک این شخص را در کتابی تحت عنوان «آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد» منتشر کرد. ما نیز در این نوشتار (به رغم آنکه خاطرات و شواهد فراوانی برای تحلیل مشی حقیقی او وجود دارد) با مراجعه به همین اسناد تاریخی، آن ادعای پیش گفته را محک می زنیم. البته از بین انبوه این اسناد (که در کتابی 1000 صفحه ای گرد آمده است) اسناد فراوانی را می شود ذکر کرد که ما به ضرورت کوتاه بودن نوشته، تنها چند سند را برگزیده ایم و آن اسناد محرمانه را در کنار اعلامیه ها و پیام های علنی همان وقت آقای شریعتمداری نهاده ایم تا قضاوت آسان شود.
نکته ی مهم آنکه باید توجه کرد که مأمورین ساواک در حین تهیه این اسناد و گزارشات طبقه بندی شده گمان نمی کردند روزی این اسناد به دست مخالفین آقای شریعتمداری بیفتد و ضمناً این اسناد را نه برای کوبیدن یا بالا بردن کسی بلکه برای تکمیل پرونده ها وخبر دادن به مافوق و برای تعیین خطی مشی رژیم در امور مختلف و تعاملات مختلف و با دقت تهیه کرده اند و لذا در آنها مسائل تبلیغی و سیاسی راه نداشته (چرا که اسناد محرمانه بوده و قرار نبوده علنی شود تا جهت گیری تبلیغی خاصی در آن اعمال کنند) و لذا می شود به آنها اعتماد کرد.

برخوردهای رژیم و حوزه از سال 40 به بعد
برای روشن شدن فضای زمانی تهیه آن اسناد باید گفت وقتی در سال 40 آیت الله العظمی بروجردی رحلت فرمودند، رژیم گمان کرد حوزه دیگر قدرت چندانی برای مقابله با اقدامات او نخواهد داشت و لذا شروع به اقدامات مختلف در حوزه های متعدد طبق میل و ملاک های خود کرد که اولین تقابلش با روحانیت بیدار (و در رأس آنها امام خمینی) در جریان تصویبنامه ی انجمن های ایالتی و ولایتی به وجودآمد که در آن ماجرا به دلیل بصیرت و ایستادگی محکم امام، رژیم مجبور به عقب نشینی شد.
در انتهای سال 41، رژیم که فکر می کرد روحانیت با دولت مشکل دارد و اگر پای شاه وسط بیاید جرئت مخالفت نخواهد داشت، ماجرای انقلاب سفید شاه و ملت و برگزاری رفراندم راجع به مواد ششگانه ی آن را در دستورکار قرار داد. این بار هم امام محکم ایستادند و این رفراندم را تحریم کردند که موجب عدم شرکت مردم و مفتضح شدن شاه شد.
تحریم رفراندم و ماجرای تصویبنامه موجب خشم شدید رژیم شد و برونریز این خشم در فروردین 42 و با حمله ی وحشیانه و گسترده ی مأموران مسلح رژیم به فیضیه (و همچنینمدرسه طالبیه تبریز) و ضرب و شتم و قتل طلاب و مردم متدین بروز کرد.
در اینجا اولین نشانه های بروز جوهرهای وجودی افراد هم آشکار شد. در فضایی که رعب و وحشت سراسر وجود همه و کل کشور را فراگرفته بود، امام خمینی بیانیه ای صادر کردند و در آن فضای سنگین که کسی جرئت ابراز کوچکترین کلامی نداشت، در بخشی از آن بیانیه فرمودند: «اينان با شعار «شاه دوستى» به مقدسات مذهبى اهانت مى‏كنند. «شاه دوستى» يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، و تجاوز به مراكز علم و دانش؛ «شاه دوستى» يعنى ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام و محو آثار اسلاميت؛ «شاه دوستى» يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت‏. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است؛ و اظهار حقايق، واجب؛ وَ لو بَلَغَ مَا بَلَغَ.» (صحيفه امام، جلد‏1، صفحه ی 178)

نامه ی آقای شریعتمداری و حمایت ظاهری از امام
با صدور این بیانیه و حکم صریح امام به عنوان فقیه جامع الشرایط مبنی بر وجوب مبارزه و حتی حرام بودن تقیه، مسیر صحیح روشن شد. آقای شریعتمداری هم 4 روز بعد از این نامه و در جواب تعداد فراوانی نامه و تلگراف که به او فرستاده شده بود اعلامیه ای صادر کرد و در بخشی از آن، ضمن دعوت مردم به آرامش، نوشت: «این چند روزه علمای اعلام و عموم طبقات مردم از مرکز و شهرستان ها مراتب انزجار و تنفر شدید خود را از فاجعه ی مولمه ی مدرسه ی فیضیه و حملات وحشیانه ی عده ای از مأمورین    و اظهار تأسف از واقعه ی دردناک مدرسه ی فیضیه همدردی و تأثرات عمیق خود را در این مصیت بزرگی که به حوزه ی علمیه ی قم و بلکه به تمام عالم اسلام وارد گردیده اعلام داشته اند.    ویرانی های مدرسه ی فیضیه که شاهد گویای آن همه جنایات وحشت زاست به جای خودباقی [است].   کانون روحانیت شیعه مورد تجاوز واقع شده است. بر عالم اسلام اهانت وارد آمده است. قلب امام زمان هم صدمه دیده است.» (نهضت روحانیون ایران، نوشته ی حجت الاسلام علی دوانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد 3، صفحات 265 و 266)

قرار و مدار با رژیم برای عدم ابراز مخالفت
اما به رغم این بیانیه ی محکم که در آن از صدمه دیده قلب مبارک صاحب الزمان هم سخن رفته بود، گویی در پس پرده همه این مسائل فراموش شده و حقایق دیگری جریان داشت. اولین سندی که به آن اشاره خواهیم نمود مربوط است به ملاقات رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری در فردای صدور آن اعلامیه. در اینجا آقای شریعتمداری نه تنها «قول می دهد» که دیگر به هیچ عنوان علیه رژیم حرفی نزند بلکه اعلام می کند تلاش خواهد کرد که امام خمینی هم مبارزه را ترک کند! جالب است که در ادامه ی سند به یک مکالمه ی تلفنی رئیس شهربانی قم با آقای شریعتمداری هم اشاره شده است که در آن آقای شریعتمداری اعلام می کند نتوانسته امام را به ترک مبارزه راضی کند:
«[مُهر محرمانه] در مذاکراتی که روز 18/1/42 آیت الله شریعتمداری با رئیس شهربانی قم به عمل آمده است شریعتمداری قول می دهد که در آینده هیچ گونه فعالیت و تحریکاتی علیه دولت و لوایح ششگانه ننموده و اعلامیه ای هم به چاپ نرساند. ضمناً خمینی را هم راضی نماید که به همین نحو عمل نموده دست از مبارزات و تحریکات خود بردارد. ولی اطلاعِ رسیده حاکی است در تهران اعلامیه ای به امضای شریعتمداری و خمینی تحت عنوان تشکر و اظهار تأسف چاپ و منتشر گردیده است (که دو نسخه رونوشت آنها به پیوست ایفاد می گردد) [البته این ها دو اعلامیه جداگانه با امضاهای جداگانه و مطالب جداگانه بوده است که مطلب سند، گنگ است و کژتابی دارد. هر دو اعلامیه در کتاب نهضت روحانیون درج شده است] بلافاصله آقای رئیس شهربانی قم [به] وسیله تلفن با شریعتمداری تماس [گرفته] و اظهار می دارد مگر قرار بر این نبود که دیگر اعلامیه ای چاپ نکنید و اعمال خلافی انجام ندهید. شریعتمداری می گوید این اعلامیه ها مربوط به قبل از مذاکرات مابوده (یعنی 10 و 11 ذیقعده) در ضمن آیت الله خمینی را هم نتوانستم راضی کنم و گفته است من دست از مبارزاتم نخواهم کشید. س
رئیس اطلاعات و امنیت قم. ح   بدیعی
امضا
مُهر محرمانه» (آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 191)
حالا می توان تصور کرد اشخاصی که آن بیانیه ی روز قبل را دیده بودند ولی از این قول و قرارهای مخفیانه خبری نداشتند در ذهن خود تصور کنند که «آیت الله شریعتمداری هم در ابتدای مبارزات پا به پای امام و بسیار قوی مبارزه می کرد.»

سخنرانی شجاعانه امام و ماجرای خونین 15 خرداد
اما قضیه به همین جا ختم نشد. امام همان طور که به آقای شریعتمداری هم فرموده بودند، دست از مبارزات نکشیدند و چندی بعددر روز 13 خرداد 42(مصادف با عاشورا) سخنرانی مهمی در فیضیه ایراد کردند و این بار مدار مبارزات را از دولت به شخص شاه و شجره ی منحوس پهلوی ارتقا دادند. جالب است که آقای شریعتمداری در سندی که به آن اشاره خواهیم کرد صریحاً اعلام کرده تلاشش را جهت منصرف کردن امام از این سخنرانی به کار برده ولی موفق نشده است.
در بخشی از آن سخنرانی، امام فرمودند: «آقا! من به شما نصيحت مى‏كنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصيحت مى‏كنم؛ دست بردار از اين كارها. آقا! اغفال دارند مى‏كنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى، همه شكر كنند.    من نمى‏خواهم تو اين طور باشى؛ نكن. من ميل ندارم تو اين طور بشوى، نكن! اين قدر با ملت بازى نكن! اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مى‏گويند كه شما مخالفيد، بد فكر مى‏كنيد. اگر ديكته مى‏دهند دستت و مى‏گويند بخوان، در اطرافش فكر كن؛ چرا بيخود، بدون فكر، اين حرفها را مى‏زنى؟  آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را؛ يك قدرى تفكر كن، يك قدرى تأمل كن! يك قدرى عواقب امور را ملاحظه بكن! يك قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نكن اين طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانيين؛ بشنو از علماى مذهب؛ اينها صلاح ملت را مى‏خواهند؛ اينها صلاح مملكت را مى‏خواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سياه» است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟ چرا اين قدر مردم را اغفال مى‏كنيد؟ چرا نشر اكاذيب مى‏كنيد؟ چرا اغفال مى‏كنى ملت را؟ و اللَّه، اسرائيل به درد تو نمى‏خورد، قرآن به درد تو مى‏خورد.
امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنيت و گفته‏اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مى‏خواهيد بگوييد، يكى شاه را كار نداشته باشيد؛ يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكى هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه مى‏خواهيد بگوييد. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟! ما هر چه گرفتارى داريم از اين سه تاست تمام گرفتارى ما.
آقا، اينها خودشان مى‏گويند، من كه نمى‏گويم، به هر كه مراجعه مى‏كنى، مى‏گويد: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فيضيه را خراب كنيد؛ شاه گفته اينها را بكشيد    آن مردكه [سرهنگ مولوی] آمد در مدرسه فيضيه    حالا اسمش را نمى‏برم، آن وقت كه دستور دادم گوشهايش را ببُرند، آن وقت اسمش را مى‏برم [ابراز احساسات حضار]    آمد در مدرسه فيضيه فرمان داد، سوت كشيد؛ تمام مستقر شدند در يك گوشه‏اى. گفت: منتظر چه هستيد، بريزيد تمام حجره‏ها را غارت كنيد، تمام را از بين ببريد. گفت: حمله كن، حمله كردند. از ايشان بپرسى آقا چرا اين كار را كرديد؟ مى‏گويد: اعليحضرت فرموده‏.    آقاى شاه هم نفهميده مى‏رود بالاى آنجا، مى‏گويد: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! اين را به تو تزريق كردند كه بگويند بهايى هستى، كه من بگويم كافر است؛ بيرونت كنند. نكن اين طور؛ بدبخت! نكن اين طور.» (صحيفه امام، جلد‏1، صفحات 245 و 246)
پس ازاین سخنرانی شورانگیز که به وضوح حکایت از تقوا و توکل و شجاعت و سازش ناپذیری امام داشت، رژیم به سرعت ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کرد. همین مطلب موجب شد مردم در روز 15 خرداد به خیابانها بیایند و اساس رژیم را مورد تهدید قرار دهند. رژیم هم که همه ی موجودیت خود را شدیداً در خطر می دید در اقدامی سفاکانه مردم را مستقیماً به گلوله بست و شدیداً سرکوب کرد به نحوی که هنوزهم پس از سالها از شدت کثرت، آمار دقیق شهدای 15 خرداد معلوم نیست.

اعلامیه علنی آقای شریعتمداری و اعلام همبستگی با امام
در همین فضا که خون مسلمانان ایران و حتی جهان به جوش آمده بود، تمامی علمای بزرگ اقدام به نشر اعلامیه نموده و صریحاً و شدیداً دولت رامحکوم کردند. آقای شریعتمداری هم در این بین در روز13 محرم (مطابق با 16 خرداد) اعلامیه ای صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «برادران ایمانی، ملت مسلمان ایران،
علمای حوزه ی علمیه ی قم و علمای شیعه عموماً نجف و مشهد و تهران و شهرستان ها برحسب وظیفه ی شرعی که داشتند تذکراتی به دولت دادند و در ضمن اعلامیه و غیره، مقاصد خودرا کاملاً تشریح کردند و اکثریت ملت مطلع شده و پشتیبانی نمودند ولی دولت با علمای اعلام و با ملت به خشونت رفتار کرد و رویه ی خصمانه ای در پیش گرفت. اخیراً علما و مبلغین مذهب مورد حمله ی مستقیم دولت قرار گرفته است و با کمال تأسف، شخصیت بزرگ عالم اسلامی حضرت آیت الله خمینی را در تاریکی شب از خانه خود دستگیر نموده و به جای نامعلومی برده اند.    در قم و تهران و شیراز دست به کشت و کشتار بی رحمانه ی مردم مسلمان بی دفاع زده اند و حتی به زن ها هم رحم نکرده اند. بدین ترتیب بار دیگر دولت لکه ی ننگین سیاهی را در تاریخ حکومت ظالمانه و جبّارانه ی خود ثبت نموده است و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون .    توجه عموم را به نکات ذیل جلب می کنم: 1.حضرت آیت الله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظم له به دولت مورد تأیید تمام علمای شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است.
2.آیت الله خمینی و هیچ کدام از علمای شیعه ارتباطی با هیچ دولت خارجی یا عمّال آن ندارند و این چنین نسبت دروغ و تهمت ناجوانمردانه جداً تکذیب می شود بلکه بالعکس اعتراض آقایان علما به دولت این است که نباید اجازه دهد که مملکت شیعه ی ما مورد نفوذ یک دولت غاصب کافر(اسرائیل) خارجی باشد و عمّال آن دولت [بهایی ها] از طرف دولت ایران تأیید و تشویق شود و در حکومت ایران نفوذ کند و ایادی آنها در یک مملکت خارجی استعماری اجتماع کرده [اشاره به کنگره ی بهایی ها در انگلیس] و بر خلاف مصالح دین اسلام و مملکت ایران تصمیماتی بگیرند.
3.از گرفتاری آیت الله خمینی و سایر آیات و حجج اسلام و گویندگان متأثریم و هیچ انتظاری از این دولت به جز اینکه ما را هم گرفتار نموده و در وضع مشابه آنها قرار دهد نداریم.
4.از کشت و کشتار بدون مجوز و ظالمانه ی ملت مسلمان در قم و تهران و شیراز و تبریز و غیره متنفریم و آن را تقبیح می نماییم (و الی الله المُشتَکی)
5.همه می دانند تعطیل و تظاهرات تهران و شهرستان ها عکس العمل گرفتاری حضرت آیت الله خمینی و سایر آقایان بوده که ملت را عموماً عزادار کرده است.» (نهضت روحانیون ایران، جلد 3، صفحات 400 تا 402)
پس از پایان بیانیه و زیر آن نوشته شده بود: «برادران دینی، در این چند روزه غالب اوقات منزل حضرت آیت الله العظمی آقای شریعتمداری در محاصره ی قوای نظامی می باشد.» (همان، صفحه 404)
طبیعی است که اگر کسی این اعلامیه را ببیند و حتی آن را با دیگر اعلامیه ها قیاس کند حکم خواهد داد که نویسنده ی این اعلامیه از انقلابی ترین و شجاع ترین مراجع وقت بوده. اما در پس پرده بازهم جریانات به نحو دیگری بوده است.

پیشنهادات آقای شریعتمداری به ساواک برای همراه نشدن با امام
یک روز پیش از اینکه این بیانیه صادر شود، آقای شریعتمداری در همان عصر 15 خرداد تماسی محرمانه با ساواک برقرار کرده و اعلام می کند در عین عدم توافق با امام خمینی، به شدت تحت فشار مردم انقلابی و مؤمن و افکار عمومی (که از مواضع حقیقی او خبر نداشتند) قرار دارد که علیه رژیم و به نفع امام اقدامی بکند. او برای خلاصی از این وضع سه پیشنهاد به ساواک می دهد تا هم ارتباط مردم با او قطع شود(که دیگر تحت فشار نباشد تا مجبور باشد به نفع امام موضع بگیرد) و هم وجهه ی انقلابی اش حفظ شود؛ منتها ظاهراً ساواک کمی دیر و تا حدی ناقص به این خواست ها عمل می کند که آقای شریعتمدای مجبور به صدور آن بیانیه می شود. متن این سند چنین است: «تلگرافات وارده
از: قم
به : تهران
تاریخ: 15/3/42
شماره: 3158
کشف شده توسط: 444
وقتیکه مخابره شده: 1830
تقدم: خیلی خیلی فوری
قسمت اقدام کننده: ساواک تهران
برای اطلاع به اداره: اداره کل سوم
شماره، پیرو [نامه]: 211   15/3/42
آیت الله شریعتمداری به طور محرمانه پیشنهادات زیر را به ساواک نموده که یکی از آنها عملی شود:
[1   ]خانه ی وی [مورد] محاصره قرار گیرد و اجازه¬ی رفت و آمد داده نشود
[2   ]به نام ملاقات با اعلیحضرت به تهران حرکت و چند روزی مخفی بشود
[3   ]به مشهدیا حضرت عبدالعظیم تبعید شود.
ظاهراً دلیل پیشنهاد[ات] بالا را خلاصی خود از جوابگویی به مراجعین و رفع تکلیف وانمود می کند و می گوید در غیر این صورت مجبور به همدردی با خمینی خواهد بود ولی در صورتی که با یکی از نظریات بالا موافقت نشود ممکن است عده ی دیگری در قم و تهران و آذربایجان تحریک شوند و دامنه ی جنجال عمومیت پیدا کند.
نظریه ابلاغ فرمایند.
210   15/3/42 بدیعی» (آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صفحه ی 196)
حال مشخص شد که دلیل اصلی آن اعلامیه، رهایی از فشار افکار عمومی بوده است و در پس محاصره منزل هم همین ماجرای پیشنهادات خفته بوده. جالب است که چندی بعد هم دقیقاً طبق بندهای دیگر پیشنهادی وی، او ظاهراً جهت استخلاص امام به تهران آمد و به شهرری نقل مکان کرده و در آنجا مستقر شد و رژیم هم حتی المقدور سعی می کرد از ملاقات ها با او و دیگر علمایی که به تهران مهاجرت کرده بودند جلوگیری کند که البته به دلیل کثرت مردم چندان موفق نمی شد. جالب است که این مسافرت که ظاهراً با قصدی خاص صورت گرفته بود، پس از ورود آیت الله العظمی میلانی به تهران و در دست گرفتن رهبری این اعتراضات، موجب شدکه کلاً صحنه عوض شود و همین موجب تحت فشار قرار گرفتن رژیم جهت آزادی امام شد (برای تفصیل بیشتر و درک نقش آیت الله العظمی میلانی و به نتیجه نرسیدن آقای شریعتمداری در مقصودش از مهاجرت به تهران، رجوع کنید به سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، نوشته ی حجت الاسلام و المسلمین روح الله حسینیان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 407 تا 415)

سخنان مخفیانه ی آقای شریعتمداری و اعلام برائت از امام!
اما سند دیگری هم وجود دارد که اصل مطلب را بهتر نشان می دهد. این سند «خیلی محرمانه» ساواک مربوط است به روز پس از صدور آن اعلامیه ی ظاهراً انقلابی آقای شریعتمداری. گرچه در همان اعلامیه هم سعی شده بود تابا منحرف کردن اصل موضوع و متوجه کردن اعتراضات به مسائل فرعی، به نوعی قضیه سرهم بندی شود ولی در این سند ساواک که مربوط به شنود تلفن منزل آقای شریعتمداری است، او به شدت به کسانی که با او تماس گرفته و از شهرستان ها کسب تکلیف می کنند امر می کندکه قویاً جلوی تظاهرات و ابراز مخالفت با رژیم گرفته شود و خصوصاً به شاه هیچ گونه توهینی نشود. در این سند نظرات حقیقی آقای شریعتمداری (که در گفتگوی تلفنی خصوصی ابراز شده بود) هم درج شده است و ابراز مخالفت شدید او با امام (آن هم تنها یک روز پس از آن اعلامیه ظاهراً همراهانه با امام) آشکار شده است. در این سند همچنین روحیه استعلا و ریاست طلبی این شخص (که از دلایل بسیاری از اقدامات او بود و در اسناد دیگر هم می شود نمونه هایی برای آن یافت) بروز نموده است. جالب تر از همه قسمت انتهایی سند است که در آن صریحاً این رویه ی آقای شریعتمداری موجب رضایت ساواک عنوان شده و تهیه کننده گزارش درخواست کرده تا این اظهار رضایت به اطلاع خود او برسد «تا در آتیه نیز روش مزبور را دنبال نماید»!
متن این سند «خیلی محرمانه» و البته خیلی خواندنی ساواک چنین است:
«مُهر خیلی محرمانه
ریاست ساواک تهران
پیرو تلگراف 225   17/3/42
آیت الله شریعتمداری
1   بعد از ظهر گذشته نامبرده¬ی فوق تلفنی با تبریز صحبت [نمود و] مخاطب اظهار داشته مردم قصد تظاهرات داشتند ولی ما از بیرون رفتن و تظاهرات جلوگیری کردیم تا از شما کسب دستور نماییم. شریعتمداری اظهار نموده: «من دو مطلب را به شما توصیه می کنم که باید طبق آن عمل شود:
(الف) مردم رابه آرامش دعوت کنید و از تظاهرات جداً خودداری شود چون از تظاهرات نتیجه ای گرفته نخواهد شد. در قم مردم تظاهرات نمودند ولی با قوای انتظامی روبه رو شدند. آخر گلوله با جان مناسبت ندارد پس باید از اجتماع و تظاهرات جلوگیری نمایید.
ب   سعی کنید به اعلیحضرت معظّم توهین و بی احترامی ننمایند. من از طرف خمینی خیلی ناراحت هستم. چند نفر از علمای دیگر را در شهرستان ها گرفته اند چون با شاهنشاه مخالفت کرده بودند. خواهش می کنم با شاهنشاه مخالفت نکنید و باعث ناراحتی او نشوید. من به خمینی گفتم که با شاه این طور رفتار نکن و بر خلاف دولت سیاست نزن اما او گوش نداد تا به این روز افتاد. در ضمن طوماری هم به نفع من تهیه نمایید.»
2   نامه ای از عبدالرسول قائمی یکی از مجتهدین متنفّذ آبادان برای کسب تکلیف [به] وسیله ی شخصی به نام رضوی برای شریعتمداری رسید که جواب آن به وسیله همان قاصد شفاهاً پیغام گردید و مضمون آن بسیار خوب و به قرار زیر است: «شما کوشش نمایید هیچگونه تظاهراتی نشود و اجازه ندهید اخلالگران به نام دین تظاهر کنند و بی نظمی ایجاد نمایند و حتی المقدور مردم را دعوت به سکوت و آرامش نمایید. اخیراً خمینی بسیار تند رفت و با اعلیحضرت همایونی مخالفت نمود که رویه اش مخالف تمام علما بود[!] و گوش هم به تذکرات ما نمی داد و من راجع به رفتن به مدرسه فیضیه و سخنرانی در روز عاشورا تذکراتی به او دادم که گوش نکرد تا کار بدینجا رسید.»
[شریعتمداری] مجدداً تأکید نمود که «از اغتشاش و تظاهر جلوگیری نمایید مغازه ها را باز کنند چنانچه احتیاج به بستن دکاکین و بازار باشد رمزاً اطلاع می دهم و قرار ما این باشد که [هر وقت چنین چیزی لازم شد] همین نامه را مجدداً برای خودتان می فرستم دلیل بر بستن بازار است.»
در خاتمه [شریعتمداری] اضافه نمود: «طوماری هم بر له من تهیه نمایید.»
مقرر فرمایند در مورد بند 2، ساواک خوزستان را نیز مطلع نمایند. این اطلاعات را آقای ابهری که آقای مولوی با ایشان آشنایی دارند داد و قسمت مهمی از آن مورد تأیید قطعی ساواک قم می باشد. در صورت تصویب شفاهاً و از طرف تیمسار ریاست به شریعتمداری اعلام شود که این رویه موجب رضایت ایشان است تا در آتیه نیز روش مزبور را دنبال نماید. س
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم
ح.    [ناخوانا]
امضا
مُهر خیلی محرمانه
545   18/3/42» (آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صفحه ی 197)
با این احتسابات  شاید باز هم بشود به کسانی که در آن وقت فقط همان بیانیه های عمومی را دیده بودند حق داد که چنین گمان کنند که «آقای شریعتمداری در ابتدا همراه نهضت بود ولی سپس کنار کشید»، اما آیا امروز و با آشکار شدن اسناد فراوانی ازاین دست هم می شود چنین گفت؟
 
ادامه دارد 
کد خبر:88827     تاريخ
نظرات کاربران
مروی تطبیقی بر بیانیه‌های علنی و اسناد محرمانه سید کاظم شریعتمداری/بخش پایانی
صریحاً می گویم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است!
گروه تاریخ رجانیوز     وحید خضاب: در قسمت اول این مقاله، ضمن ارائه ی شرحی موجز از تصوراتی که راجع به مواضع سیاسی آقای سید کاظم شریعتمداری وجود دارد (مبنی بر همراهی اولیه او با نهضت و سپس کنار کشیدنش از مبارزه، آن هم تنهابه دلیل اختلاف سلیقه و نظر نه به دلیل خیانت)، به محک زدن این تصورات پرداختیم و با ذکر چند اعلامیه و بیانیه ی علنی وی و مقایسه آنها با مطالب گفته شده ی او در جلسات خصوصی اش (که در اسناد ساواک مندرج است) غلط بودن آن «همراهی اولیه» را ثابت کردیم. در قسمت دوم ادامه مواضع سیاسی آقای شریعتمداری را خصوصاً در برهه انقلاب اجمالاً از نظرمی گذرانیم:
 
نظر موافقان آقای شریعتمداری درباره مخالفت او با رژیم
سید کاظم شریعتمداری پس از تبعید امام و فروکش کردن ظاهری مبارزات دیگر حتی در صحنه ی علنی هم به موضع گیری ها مخالف رژیم نپراخت ولذا بررسی اسناد متعدد همکاری اش با رژیم در این دوره می گذریم. در قسمت دوم و پایانی این نوشته، قصد داریم صحت و سقم یک ادعای دیگر راجع به وی را بررسی کنیم؛ طرفداران این شخص و متأسفانه عده ای از افراد صدیق معتقدند که: «با اوج گیری انقلاب، آقای شریعتمداری به رغم برخی اختلاف نظرات و اختلاف سلیقه ها با امام خمینی، با انقلاب همراه شد واگرچه به روش های تند و تیز انقلابی چندان خوش بین نبود، ولی از آنجا که با رژیم پهلوی هم کاملاً مخالف بود، در مسیر انقلاب هم هیچ گونه سنگ اندازی ای نکرد و حتی در حد خودش به پیشرفت انقلاب کمک هم کرد.»
با مراجعه به آرشیو مطبوعات سال 57 شاهد هستیم که آقای شریعتمداری همگام با اوج گیری انقلاب به موضع گیری ها و مصاحبه های متعدد پرداخته و به ظاهر با انقلابیون همراه است و نه تنهابه انتقاد از رژیم می پردازد، بلکه حتی اجازه می دهد برخی از آنهادر منزل وی تحصن کنند (مثلاً ماجرای تحصن جمعیت ایرانی دفاع ازحقوق بشردر منزل وی). البته گفتنی است که عموم این انتقادات متوجه دولت است نه رژیم و ضمناً متضمن تأکید بر لزوم عمل کردن به «قانون اساسی» است. خود این مطلب هم جای بحث و بررسی دارد که انتقادات از دولت و تأکید بر لزوم عمل بر قاون اساسی مشروطه را می شود (و باید) به نوعی انحراف در مسیر مبارزه عنوان کرد (چون متضمن باقی مانده رژیم شاه می شد)، اما طرفداران آقای شریعتمداری احتمالاً این مطلب را حمل به صحت نموده و می گویند با توجه به شرایط، این موضعگیریها عملاً راهگشای انقلاب بوده است و ایشان هم با رژیم طاغوت مخالف بوده اند ولی در سلیقه جهت کنار زدن آن رژیم با امام خمینی اختلاف داشته اند. کما اینکه مصاحبه های متعدد آقای شریعتمداری پس از انقلاب و بدگویی هایش از رژیم شاه و دادن القابی با بار معنایی منفی به آن، به ظاهر مؤید همین مطلب است.
گذشته از اینها، مطلبی بالاتر هم وجود دارد و آن اینکه در روزهای اوج انقلاب، مصاحبه هایی از آقای شریعتمداری منتشر می شد که هربیننده ای را مجاب می کرد که او صد در صد با انقلاب همفکر و هم مسیر است؛ مثلاً تیتر روزنامه ی اطلاعات در تاریخ 7 آبان 1357 به سخنی از آقای شریعتمداری اختصاص داشت که گفته بود: «ما همان چیزهایی را می خواهیم که آیت الله العظمی خمینی می خواهند.»
اما آیا حقیقت ماجرا همین بود و این مواضع «اعلامی» با مواضع «اعمالی» او تطبیق داشت؟
 
آیا آقای شریعتمداری واقعاً می خواست شاه برود؟
برای پاسخ به این سؤال باید باز هم رجوعی داشته باشیم به سندی از اسناد پرونده ی آقای شریعتمداری در ساواک: این سند، بولتنی است محرمانه که مربوط است به دیداری خصوصی بین نماینده ساواک با آقای شریعتمداری در تاریخ اول مهر1357(یعنی در روزهای اوج انقلاب و ایام اوج هیجانات انقلابی پس از کشتار وحشیانه 17 شهریور میدان شهدا). این بولتن حاوی گزارشی است که شخص دیدار کننده (که نامش ذکر نشده ولی قاعدتاً باید از مأمورین بلند پایه ساواک باشد که جهت  چنین دیدار مهمی برگزیده شده است) برای مقامات مافوقش ازمذاکرات آن شب داده است. تصویر این سند در صفحات 921 تا 926 کتاب «آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد» (چاپ مرکزاسناد انقلاب اسلامی) درج شده است و ما بدان استناد کرده ایم.
شاید چنین مناسب باشد که مروری داشته باشیم بر این سندکه خود گویای بسیاری ازمسائل است:
تلاش مأمور ساواک برای جهت دادن به ذهن آقای شریعتمداری
در ابتدای این دیدار، مأمور ساواک ضمن تلاش برای بیشتر جهت دادن به ذهن آقای شریعتمداری، تلاش می کند که رفتن شاه را مساوی با آمدن کمونیست ها معرفی کند: «در ملاقات نزدیک به چهار ساعته ای که شب هنگام مورخه 1/7/57 (2537 شاهنشاهی) با آیت الله سید کاظم شریعتمداری در قم و در منزل وی به عمل آمد، مقدمتاً اوضاع ایران از نظر جغرافیایی و تهدیداتی که از جانب قدرتهای خارجی اعم از شرق یا غرب نسبت به ایران وجود دارد و همچنین مسائل داخلی ایران و تحریکاتی که از جانب کمونیست ها و یا عوامل خارجی دیگرمی شود توضیحات مفصلی داده شد.»
مامور ساواک سپس از «خوشحالی» آقای شریعتمداری ازاین دیدار یاد کرده و می نویسد: «آیت الله شریعتمداری بسیار صمیمانه و با گشاده رویی در حالیکه سیمای موافق رژیم ایران را داشت و خوشحالی خود را از این ملاقات پنهان نمی کرد، مطالبی اظهار نمود که نکات قابل توجه و برجسته اظهارات او ذیلاً به استحضار می رسد»
 
مشکلات ما با مشکلات اعلیحضرت یکی است!
از این قسمت سند تا انتهای آن به نقل سخنان و مواضع آقای شریعتمدار دراین دیدار محرمانه اختصاص یافته است. آقای شریعتمداری در ابتدا به «پیشگاه اعلیحضرت» سلام می فرستد و ضمن تأکید بر مشترک بودن مشکلات خودش با با مشکلات شاه، به او پیغام می دهد که در مقابل این مشکلات، استوار باشد: «اظهار نمود سلام مرا به پیشگاه اعلیحضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلیحضرت اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند ما هم داریم. من آرزو دارم که اعلیحضرت در مقابل این مشکلات تحمل و شکیبایی بیشتری داشته باشند تا مشکلات بر وفق مراد ایشان و در جهت مصلحت مملکت حل شود»
تمام تلاشم برای حفظ مقام سلطنت است!
آقای شریعتمداری سپس ماجرای ملاقاتش با فرستادگان ملک حسن (پادشاه مراکش) را تعریف کرده و می گوید چطور ذهنیت غلط آنها را که ناشی از مواضع اعلامی وی بوده است (مبنی بر اینکه او مخالف رژیم شاه است) اصلاح کرده و صریحاً اعلام می کند که تلاشش برای حفظ سلطنت است: «چند روز قبل که نمایندگان اعلیحضرت ملک حسن با من ملاقات داشتند، به من گفتند که در مقابل اعلیحضرت کوتاه بیا. من صریحاً به آنها گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است و از آنها خواستم که به ملک حسن پیغام مرا بدهند و بگویند که ملک حسن به شاهنشاه ما قوت قلب بدهند که در مقابل مشکلات مملکتی استقامت بیشتری داشته باشند و برای آنکه حرفی هم زده باشم گفتم که از اعلیحضرت بخواهند که سرانجام اصلاحات سرعت بیشتری به خرج دهند.»

توضیح آقای شریعتمداری درباب مخالفت های ظاهری با رژیم
آقای شریعتمداری سپس به این موضوع می پردازد که چرا در برخی موارد ژست ضد رژیم می گیرد. او تصریح می کند دلیل این کاراین است که مردم، او را مهره ی رژیم فرض نکنند تا بتواند نیات اصلی اش مبنی بر حفظ شاه را بهتر عملی کند و می گوید که تکیه اش بر قانون اساسی هم به همین جهت است: «من برای حفظ تاج و تخت و رژیم، متکی به قانون اساسی شده ام و راه میانه رو انتخاب کرده ام. این راهی است که هم به نفع اعلیحضرت است و هم به نفع دسته جاتی که مسیرشان با من یکی است و مانند من درباره  ایران فکر می کنند. این راهی که من می روم به آن علت است که ابتکار عمل به دست تندروها نیفتد. اگر مرا در مسیر کاملاً موافق [رژیم] احساس کنند، دیگر نمی توانم مانند سدی در مقابل تندروها عمل کنم. من باید ترتیبی بدهم که مرا قبول کنند و به همین جهت است که برای جلب گروه ها و افکار عمومی در داخل و خارج از کشور میاندار شدم، چه اگر چنین نمی کردم وضعیت تندروها به جایی می رسید که مملکت را از بین  می برد. من به آن جهت به قانون اساسی تکیه می کنم که بتوانم درباره حفظ تاج و تخت و مملکت بهتر تلاش کنم و بیشتر موفق باشم.»
این یعنی آنکه تکیه ی او بر قانون اساسی مشروطه نه به معنای تلاش برای محدود کردن شاه و مفاسد او بلکه برای حفظ او بوده است.

گناه کشتار مردم به گردن روشنگری های امام خمینی است!
در ادامه آقای شریعتمداری بحث را به مخالفتش با امام خمینی می کشد و به بحث مخالفت بنیانی و «صد در صد»اش با افکارامام اشاره نموده و سپس در یک موضع گیری فوق العاده جالب، عامل کشتار مردم را نه رژیم سفاک شاه، بلکه روشنگری های امام خمینی معرفی می کند! و بعد هم با سخنی که از هر عالم دینی بسیار بعید است، حکومت دینی را درایران به ضرر دین معرفی می کند چوم بهره اش را «دیگران» (احتمالاً اشاره به کمونیستها) خواهند برد: «یکی ازپایگاه های مخالفت با رژیم سلطنتی ایران نجف است، که من صددرصد با این پایگاه مخالفم. من برای حفظ مملکت و دیانت و سلطنت فکر می کنم.    خمینی با رژیم ایران مخالف است و نجف پایگاه موج براندازی علیه ایران می باشد. بسیاری از این اعلامیه ها و گفتارها که از نجف فرستاده می شود سبب تظاهرات و آدم کشی ها بوده و اگر عوامل دیگری را هم به عنوان مسبب این وقایع در نظر بگیریم، یقیناً تحریکات انجام شده از نجف بیشترین اثر را داشته و رقمی نزدیک به صددرصد را از لحاظ اثربخشی تشکیل می دهد. خمینی و کسانی که مانند او فکر می کنند که حکومت اسلامی برای این مملکت مناسب است در خواب [ناخوانا] قدرت دارند و برای سازندگی نه سازمانی دارند و نه توانایی و من اطمینان دارم که آنها هر عملی انجام بدهند، دیگران بهره¬اش را می برند.»
ادامه بحث اختصاص دارد به سخنی راجع به برخی همفکران آقای شریعتمداری و بعد هم یک بهانه گیری آشکار از امام خمینی راجع به آنچه ادعا می شود در برابر رژیم عراق سکوت کرده است: «من با این کارهایی که انجام می دهم [ظاهراً «انجام می دهند» صحیح است که به اشتباه، «می دهم» تایپ شده است]و مردم در زحمت قرار می گیرند، مانند ایجاد اعتصاب، بستن بازارها، ایجاد هاهو و تظاهرات و اخلال نظم صددرصد مخالفم. امرزو در مجلس عزاداری برای پسر آیت¬الله گلپایگانی شعارهای تندی دادند. یک نفر که نزدیک به من نشسته بود و با من هم عقیده بود به شوخی اظهار کرد: ما به ظلمی که در گذشته وجود داشت طالب تریم تا عدالتی که اینها وعده می دهند.
من صریحاً می گویم که با خمینی و اعمال او مخالفم. تعدادی از علما به من مراجعه می کنند و با بحث راجع به روش من وخمینی، سؤال می کنند که آیا اختلافی داریم؟ من می گویم بلی. او مخالف شاه است درحالیکه من این طور نیستم. من به خمینی پیغام داده¬ام تو که بهانه های مختلف از دولت ایران می گیری چرا در مقابل دولت عراق که حتی برای راه رفتن آدم می کشد و اگر مسلمانان بخواهند پیاده از نجف به کربلا بروندآنها را به گلوله می¬بندند ساکت هستید، درحالیکه دولت ایران این همه اقدامان مثبت انجام می دهد.»
این سخن در حالی است که اولا امام درعراق به شدت تحت فشار و مراقبت قرار داشت و ثانیا در آنجا غریب و تنها بود و زمینه فعالیت هایی مانند ایران را نداشت و اساسا زمینه این قبیل فعالیت ها در عراق به دلیل بافت خاص فرهنگی و مذهبی و قومی فراهم نبودو علاوه براینها امام خمینی به صورت های مختلف که در خاطرات یارانشان مندرج است مخالفت خود را با رژیم عراق هم ابراز می کردند و در این راه هم متحمل مضایقی می شدند(برای نمونه رجوع کنید به کتاب خاطرات سالهای نجف، جلدهای 1 و 2، نشر عروج)

ترس و عافیت طلبی؛ کلید فهم رفتارهای آقای شریعتمداری
در ادامه این جلسه سخنی از دهان آقای شریعتمداری خارج می شود که می توان آن را کلید فهم بسیاری از رفتار های او دانست و آن هم ترس بسیار شدید وی از خشم مردم مؤمن است که در اینجا در قالب برخی تهمت ها و توهین ها بروز یافته است. او برخی مواضع ضد رژیمش را برای مصون ماندن از این خشم عنوان کرده است (پس از انقلاب هم که پرونده همکاری او با ساواک و لانه ی جاسوسی و کودتای نوژه و کودتای قطب زاده و    آشکار شد او بازهم به دلیل ترس از خشم مردم به مصاحبه تلویزیونی و ابراز پشیمانی ظاهری روی آورد.) او در این باره به مأمور ساواک گفته است: «من از خمینی ترسی ندارم اما طرفداران او دیوانه¬هایی هستند که بی پروا اسلحه و نارنجک می کِشند و خرابکاری می کنند. ما در منازلمان هم از آنان تأمین نداریم و باید حق بدهید که برای اینکه بتوانیم باقی بمانیم، باید به طور متعادل عمل کنیم تا مصون از تعرض باشیم و وظیف خود را نسبت به اعلیحضرت و مردم انجام دهیم.»
طراحی چندلایه برای حفظ سلطنت!
آقای شریعتمداری سپس در قالب یک آنالیزور و تئوریسین برای رژیم ظاهر شد و طرحی کوتاه مدت و میان مدت برای ایستادن در برابر موج انقلاب عرضه می کند که لازمه اش همکاری هرچه بیشتر وی و ساواک بوده است: «اشخاصی که شجاعت داشته باشند که در مقابل خمینی و طرفداران او بایستند، تعدادشان کم است. در این چند سال نحوه رفتار طرفداران او به صورتی بوده که اکثر کسانی که جهت فکری آنها با من یکی است یعنی با رژیم سلطنتی موافقند، به شدت ترسیده اند و تشکلی هم بین آنها وجود ندارد و لذا نگرانند. باید ترتیبی فراهم آید و زمینه طوری مساعد گردد که کم کم و تدریجی ترس آنها کم بشود و بین آنها تشکلی به وجود آید تا بتوانند به طور متحد در مقابل نجف بایستند. این روش میانه رویی من سبب خواهد شد که آنها به من روی بیاورند و به تدریج این برنامه را در مسیر ایجاد تشکل و به دست آورد قدرت بیشتر برای مبارزه¬ی علنی [با انقلابیون] پیاده نماییم. این البته برای آینده است. باید برای این تشکل تمام نیروها را جمع کنیم و راه کار آینده را پیدا نماییم.»
 
حکومت نظامی را تا می توانید طولانی تر کنید!
او سپس به بحث دولت جدید (دولت شریف امامی) می پردازد و ضمن ابراز انتقادی بسیار رقیق نسبت به کشتار 17 شهریور صریحاً با مابقی اقدامات دولت «کاملاً» اظهار موافقت می کند و جالب تر آنکه نه تنها با حکومت نظامی مخالفت نمی نماید بلکه درخواست طولانی تر کردن آن را هم مطرح می نماید و ضمنا دامن رژیم را هم از اتهاماتی نظیر آتش سوزی سینمارکس آبادان مبرا می نماید: «با اقدامات دولت منهای آنکه در شروع فرمانداری نظامی تعدادی کشته شدند، کاملاً موافق هستم و باید به مسائلی نظیر توجهبه وضع نان و گوشت و فرهنگ و اجرای برنامه های مذهبی در مدارس که جلوی کمونیسم را می گیرد، جدی تر رسیدگی و اقدام کرد.
برقراری حکومت نظامی کاربا ارزش و مفیدی بود و باید باقی بماند. من صریحاً می گویم به عرض اعلیحضرت برسانید و به نخست وزیر هم بگویید که هرچه می توانند مدت فرمانداری نظامی را طولانی تر کنند. البته مد روز شده که هر کاری را به دولت نسبت می دهند، چنانکه [آتش سوزی] سینمای [رکس] آبادان را. متأسفانه افراد عامی زیاد هستند و تحت تأثیر تبلیغات عده ای کمونیست قرار می گیرند و به هر حال فرمانداری نظامی می تواند از تأثیر این تحریکات کم کند.»

زندانیان سیاسی را آزاد نکنید!
او درادامه، دلیل آنکه طرفداران حقوق بشر را به منزلش راه داده، رفاقت قدیمی اش با برخی از آنها عنوان می کندولی تصریح می کند«البته من تکالیف شرعی خودم را می دانم» وبدین شکل به صورت تلویحی دفاع ازرژیم راتکلیف شرعی قلمداد می نماید.
از قسمت های جالب این دیدار اظهار نظر آقای شریعتمداری راجع به زندانیان زجر کشیده سیاسی است که به خوبی عقاید حقیقی او را نشان می دهد: «من معتقد به آزادی همه¬ی زندانیان نیستم. آنهایی را که اطمینان دارید بعد از آزادی تحریکات نمی کنند، آزاد کنید ولی بقیه را نگاه دارید، مخصوصاً کسانی را که اهانت به مقام سلطنت می کنند.»

تأیید مجدد رژیم پهلوی و تأیید دور زدن مخالفان رژیم
درادامه ی بحث موضع به مصاحبه های خبرنگاران با وی کشیده می شود (همان مصاحبه هایی که بر مبنای آنها برخی افراد آقای شریعتمداری را موافق انقلاب می خوانند) و آقای شریعتمداری در توضیح نیاتش در این مصاحبه ها به تلاشش برای حفظ همان رژیم و همان قانون اساسی (یعنی مخالفت عملی با انقلاب) تأکید می کند: «تعداد زیادی خبرنگار به من مراجعه می کنند. جهت صحبت من با آنها تکیه به قانون اساسی است و در این زمینه پافشاری دارم، درحالی که خمینی [ناخوانا] به رژیم و قانون اساسی نیست. در پاسخ سؤال خبرنگاران درباره¬ی پیشنهاداتم همواره بر بهبود اوضاع تکیه می کنم.
در پاسخ یکی از خبرنگاران که نظرم را درباره تغییر یا اضافه کردن مواد قانون اساسی پرسید، برای آنکه جواب متعادلی بدهم گفتم برای اینکه قانون اساسی را عوض کنند باید مجلسین جلسه مشترکی تشکیل دهند و آن مجلسینی صلاحیت این کار را دارند که انتخاب نمایندگان آنها از طرف مردم به طور صحیح انجام شده باشد و چون این در مجلس مورد اعتقاد مردم نیست، بنابراین موضوع تغییر یا کم و زیاد کردن موادقانون اساسی منتفی می باشد. بدین ترتیب موضوع را تعلیق به محال کردم.
یا در مصاحبه ها اغلب می پرسند که نظرم راجع به 19 اصل انقلاب [سفید شاه و ملت] چیست. من همواره گفته ام که با این ترقیات موافق هستم. حالا اسمش را هرچه می خواهند بگذارند ولی اگر به ما می¬گویند مرتجع این درست نیست زیرا ما با قماربازی، زنا، دزدی، فساد و کمونیست¬ها مخالف هستیم ولی با پیشرفت علم و صنعت مخالفتی نداریم.»

مردم را از کمونیسم بترسانیدتا از انقلاب دست بردارند!
آقای شریعتمداری درادامه با تأیید صریح سخنان مأمور ساواک در ابتدای دیدار مبنی براینکه انقلاب اسلامی به نفع کمونیستها تمام خواهد شد، باز هم در نقش همان تئوریسین به شکست کشاندن انقلاب ظاهر شده و تأکید کرده است که برای جدا کردن مردم از انقلاب(به تعبیر او، بیدار کردن مردم در برابر انقلاب؛ گویی کسانی که تظاهرات های میلیونی شرکت می کنند مردم نیستند) می گوید باید مردم را از خطر کمونیسم ترساند: «چه خوب است این مسائل را دولت نه یک بار، بلکه چندبار و به صورت های مختلف برای مردم تشریح بکند. این کمک مؤثری می کند در اینکه به مردم نشان داده شود چه خطراتی متوجه آنها و مملکت است. در این حالت مسئله ی جدا کردن و ایجاد نفاق بین مخالفین عملی می شود و مردم از بی تفاوتی خارج می شوند و آن وقت می شود آنها را متشکل کرد و علیه خمینی و تحریکات او زمزمه¬های علنی را آغاز نمود.باید به مردم گفته شودکه اگر این وضعیت ادامه پیدا می کرد، جان و مال و ناموسشان در خطر بود. این تفهیم باید به صورت های مختلف از قبیل مقاله، در جراید و گفتار در رادیو تلویزیون باشد.»
در ادامه هم آقای شریعتمداری بدون توجه به ریشه های اصلی قیام (یعنی خواست حکومت اسلامی) می خواهد که مبارزه با فساد جدی تر و قاطع تر شود: «من باز هم تأکید می کنم که دولت هرچه سریعتر ریشه¬ی فساد را خشک کند و در کارها قاطع عمل نماید و وضعی به وجود آورد که مردم بر خلاف گذشته دولت و اقداماتش را جدی تلقی کنند.»
این جمله در حالی بیان می شود که هر کسی در آن زمان می دانست که ریشه فساد شخص شاه و خاندان پهلوی و رژیم سلطنتی طاغوت است.
با این حال مأمور ساواک جمله آخر آقای شریعتمداری در این دیدار را در انتهای این بولتن محرمانه چنین نقل می کند: «آیت الله شریعتمداری در خاتمه بار دیگر تقاضا کردکه سلام او به پیشگاه همایونی معروض گردد.»

حال می توان با مقایسه این اظهرات صریح آقای شریعتمداری با آن سخنش در رونامه ی اطلاعات، که در ابتدای این بخش درج کردیم دید که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. آیا هنوز رواست کسی این شخص را تنها دارای یک سلیقه و نظر متفاوت از امام بخواند و او را هم جزو مخالفین رژیم و شاه و از زمره مبارزین قلمداد نماید؟