كودتای 28 مرداد و نقش اختلاف افكنی‌ها در پيروزی توطئه‌گران

به همين سبب، گذشته از نيروهای مذهبی و ملی، طرفداران ساير مكاتب سياسی و اجتماعی نيز فعاليت خود را آغاز كردند و هر گروهی می‌كوشيد از اين فرصت برای رسيدن به اهداف سياسی، اجتماعی و فرهنگی خود استفاده كند. در اين زمان، يعنی پيش از آن كه شاه جديد بتواند با كمك آمريكايی‌ها پايه‌های حكومت استبدادی را تقويت كند، بين نيروهای مذهبی و ملی، هماهنگی‌های نيم بندی به وجود آمد. همين امر سبب شد در طول چند سال، موفقيت‌های چشمگيری نصيب شود.
 
نماد بارز اين موفقيت‌ها در ملی شدن صنعت نفت بروز پيدا كرد و دست استعمار انگليس پس از مبارزه‌ای بی‌امان از منابع نفتی ايران قطع گرديد. اما هماهنگی نيروهای مذهبی و ملی ديری نپاييد و در اثر عوامل مختلف از ميان رفت. شاه و آمريكا نيز از اين فرصت استفاده كردند و با كودتای 28 مرداد 1332، بار ديگر كشور در چنگال استبداد و استعمار قرار گرفت. در اين زمان، رهبری نيروهای مبارز مذهبی كه تقريبا عموم مردم را شامل می‌شد، با آيت الله كاشانی بود و سازمان فدايیان اسلام نيز مظهر خواست آن دسته از مسلمانان مبارزی بود كه به تغييرات بنيادی برای اسلامی كردن جامعه می‌انديشيدند. دكتر محمد مصدق، دكتر مظفر بقايی كرمانی و ... نيز از كسانی بودند كه در آن زمان به عنوان چهره‌های ملی شناخته می‌شدند.

البته كسانی مثل دكتر مصدق و افرادی از اين قبيل، در موقعيتی نبودند كه بتوانند در جامعه امواج گسترده ايجاد كنند و عموم مردم را به عرصه بكشانند، ولی آيت الله كاشانی به عنوان عالم بزرگ دينی، چنان مورد احترام عموم بود كه به خوبی می‌توانست اين نقش را انجام بدهد و عموم مردم را بسيج كند. همچنان كه فدایيان اسلام با مبارزات قهرآميز و جهادی اين توان را داشتند كه موانع مهم را از مسير حركت مردم بردارند و راه را برای پيشبرد نهضت بگشايند. با اين كه آيت الله كاشانی و فدايیان اسلام پس از مبارزه‌ای مستمر، راه را برای به قدرت رسيدن چهره‌هايی مثل دكتر مصدق هموار كردند ولی اين چهره‌ها پس از دستيابی به قدرت، به شكلی رفتار كردند كه نيروهای مذهبی آزرده شدند و اميد خود را برای رسيدن به آنچه در نظر داشتند، از دست دادند. اين امر سبب اختلاف شد؛ اختلافی كه در نهايت به زيان همه تمام شد و نتايج مبارزات چندين ساله از ميان رفت. پيش از آن كه بين آيت الله كاشانی و دكتر مصدق اختلاف پيش بيايد، مصدق و همكاران او با فدايیان اسلام اختلاف پيدا كردند. با اين كه مصدق و ياران او از ابتدا با فدايیان اسلام اختلاف بنيادی داشتند، ولی تا زمانی كه به فدایيان اسلام نياز داشتند، آن‌ها را تحمل می‌كردند.

آن‌ها در دوره نياز چنين وانمود می‌كردند كه پس از رسيدن به قدرت به خواست‌ها و اهداف فدايیان اسلام كه اجراكردن احكام اسلام بود، توجه خواهند كرد، ولی همين كه مصدق و يارانش خود را بر سرير قدرت ديدند، نه تنها به خواست‌های فدايیان اسلام توجه نشان ندادند بلكه زمينه دستگيری نواب صفوی و ياران او را نيز به وجود آوردند. به عبارت ديگر، تا زمانی كه مصدق و يارانش خود را در برابر موانعی چون توطئه‌های دربارشاه، هژير، رزم آرا و ... می‌ديدند، فدايیان اسلام را به استمداد می‌طلبيدند و از آن‌ها می‌خواستند با اقدامات جهادی موانع را از سر راه نهضت بردارند. اما زمانی كه آن‌ها به قدرت دست يافتند و احساس كردند به مقاصد موردنظر رسيده‌اند، نه تنها ده‌ها نفر از فدايیان اسلام را به بند كشيدند و كتك زدند، بلكه در بعضی نشريات آن زمان، نواب صفوی و يارانش را هدف تير تهمت قرار دادند و در اين زمينه تبليغات منفی به راه انداختند. البته نواب صفوی از همان ابتدا می‌دانست چهره‌هايی مثل مصدق امكان دارد بعد از رسيدن به پيروزی، به قول‌هايی كه در مورد اجرای احكام دين می‌دهند، پايبند نباشند و پس از تصاحب قدرت همه چيز را فراموش كنند. به همين دليل، در جريان مبارزه، نواب صفوی شبی از شب‌ها، همه ياران و همفكران مصدق را دعوت كرد و با آن‌ها اتمام حجت كرد.

شهيد نواب صفوی در آن شب به آن‌ها گفت: «برای ما برداشتن موانع، كار دشواری نيست. فكر كنيد رزم آرا كه يك مانع است از ميان رفت. آيا شما قول می‌دهيد در برابر استعمار بايستيد، احكام دين را در جامعه ملحوظ كنيد، در راه عدالت بكوشيد و به مردم خدمت كنيد؟ من و يارانم هيچ طمعی به حكومت نداريم. تنها هدفمان اين است كه احكام اسلام اجرا و به مردم و كشور خدمتی بشود. من و رفقايم نه تنها چيزی نمی‌خواهيم، بلكه افتخار می‌كنيم كه در يك مملكت اسلامی، نظافتچی باشيم ولی زير بار ستم و استعمار نباشيم. اگر شما قول می‌دهيد بعد از پيروزی و رسيدن به قدرت، موارد ياد شده را رعايت كنيد كه هيچ، و اگر به هر دليلی از عهده برنمی آييد، همين الان به ما بگوييد تا تكليفمان روشن شود و ما راه خودمان را ادامه دهيم و شما هم راه خودتان.» بعد از سخنان شهيد نواب صفوی، حاضرين (بقايی، فاطمی، نريمان، عبدالقدير آزاد، حاری زاده، سنجابی، شايگان، مكی و كسی كه به نمايندگی از سوی مصدق در جلسه شركت كرده بود) كه می‌دانستند بدون همراه شدن با فدايیان اسلام موفقيتی نمی‌توانند به دست آورند، اظهار كردند ما نيز هدفی جز آنچه شما گفتيد نداريم. با اين حال، پس از آن كه پيروزی به دست آمد و مصدق نخست وزير شد، فداییان اسلام مشاهده كردند روش مصدق و همكارانش نه تنها انتظارات آن‌ها را برآورده نمی‌كند، بلكه حركت‌هايی هم برای حذف فداییان اسلام و به حاشيه كشاندن آن‌ها در حال انجام است. اختلاف مصدق با فداییان اسلام تا آن جا ادامه يافت كه او به دروغ اعلام كرد فداییان اسلام می‌خواهند نخست وزير (مصدق) را به قتل برسانند. شهيد نواب صفوی نيز اظهار داشت: «مصدق و همكاران او كه با خون جوانان رشيد اسلام به قدرت رسيده‌اند، چنان جتايتی مرتكب می‌شوند كه روی هر جنايتكاری را سفيد می‌كنند.» بدين ترتيب، بين اين دو نيرو كه زمانی بين آن‌ها يك نوع اتحاد و هماهنگی مبارزاتی وجود داشت، اختلاف چنان شدت گرفت كه دشمن يكديگر شدند.
 
در همين زمان بود كه نواب صفوی و ياران او با زمينه سازی‌های مصدقی‌ها و در زمانی كه مصدق نخست وزير بود و حكومت را در دست داشت به زندان رفتند. زندانی شدن رهبر فداییان اسلام و تعدادی از اعضای فعال اين تشكيلات، برای رهبری، اعضا و هواداران فداییان اسلام بسيار گران بود، زيرا آن‌ها قدرت يافتن مصدق و همكاران او را به حق مرهون فعاليت شبانه روزی فداییان اسلام می‌دانستند و اكنون كه در مقابل آن تلاش‌ها، چنين پاس ناجوانمردانه می‌شنيدند، از عمق جان ناراحت می‌شدند. به ويژه آن كه با قدرت يافتن مصدق، به هيچ يك از اهداف و آرمان‌های دينی آن‌ها نيز پاس داده نشد و از اين نظر اوضاع با زمان قبل فرقی نكرد. اگر بخواهيم به صحت ادعای فداییان اسلام در به قدرت رساندن مصدق و همكاران او پی ببريم، كافی است به فعاليت‌های جهادی اعضای فداییان اسلام در برطرف كردن موانعی كه بر سر راه نهضت بود، توجه كنيم و كوشش‌های وسيع آن‌ها را در بسيج مردم در جريان انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورا كه منجر به پيروزی مصدق و همكارانش شد، در تاريخ دوره مذكور مرور كنيم. علاوه بر اينها، بايد در نظر داشته باشيم كه در آن روزها، گروهی كه بدون هيچ واهمه‌ای خودش را به گرداب حوادث می‌انداخت و عرصه فعاليت سياسی را برای كسانی مثل مصدق و ... هموار می‌كرد، همين فداییان اسلام بودند.

بنابراين انتظار نداشتند اين سياسيون بعد از رسيدن به قدرت، به هيچ يك از خواست‌ها و آرمان‌های آن‌ها توجه نكنند. شايد اگر آن روزها سياسيونی كه به قدرت رسيده بودند، اندكی درايت به خرج می‌دادند، آن هماهنگی نيم بندی كه منجر به كسب پيروزی شده بود، به هماهنگی كامل‌تری تبديل می‌شد و پيروزی‌های مهم‌تری به دست می‌آمد. اما متاسفانه نه تنها چنين نشد، بلكه با گسستن نيروها از هم، سيل بنيان‌كنی سرازير شد كه همه را با خود به گرداب برد. هنوز مدت زيادی از پديدآمدن اختلاف بين فداییان اسلام و مصدق (و همكاران او) نگذشته بود كه اختلاف مهلك ديگری پديدار شد و نهضت ضداستعماری مردم ايران را كه از اواخر دهه بيست آغاز شده بود، درخطر جدی قرار داد. اين بار اختلاف بين مصدق و آيت الله كاشانی به وجود آمد. آيت الله كاشانی كسی بود كه به حق در نهضت ضداستعماری مردم ايران نقش اول و بنيادی داشت. مردم با اعلاميه‌ها و بيانيه‌ها و سخنان او به خيابان‌ها می‌ريختند و برای مبارزه با استعمار كمر می‌بستند. در آن زمان نفوذ كلام افرادی مثل مصدق با نفوذ كلام آيت الله كاشانی قابل مقايسه نبود. مصدق می‌توانست در ميان جمع محدودی از همفكران و هوادارانش تأثير داشته باشد ولی قادر نبود مثل آيت الله كاشانی عموم مردم مسلمان را به صحنه مبارزات بياورد. مردم از اين جهت گوش به فرمان آيت الله كاشانی بودند كه او را، هم عالم و مجتهد بزرگ می‌دانستند و هم اين كه به سابقه طولانی مبارزاتی ايشان با استعمار آگاه بودند. مردم می‌ديدند آيت الله كاشانی به همراه پدرش فعالانه در عراق عليه استعمار تلاش كرده و عملاً اسلحه به دست گرفته و با انگليس جنگيده است. علاوه بر اين، مردم مشاهده می‌كردند آيت الله كاشانی به دليل مبارزات پيگير با استعمارگران و عوامل آن‌ها در ايران، بارها دستگير شده و سال‌های متعددی از عمر خويش را در زندان گذرانده است.

بنابراين، به اعلاميه‌ها و سخنان او در مبارزه با استعمار و تلاش برای ملی كردن نفت، گوش فرا می‌دادند و با يك اعلاميه كه از طرف ايشان صادر می‌شد محل كسب و كار خويش را تطعيل كرده، برای مبارزه به خيابان‌ها می‌ريختند، زيرا به اهداف او ايمان داشتند. آيت الله كاشانی به قدری در ميان مردم احترام داشت كه در همان زمان كه در لبنان تبعيد بود، از طرف مردم تهران به نمايندگی مجلس انتخاب شد و به هنگام بازگشت به وطن، انبوه مردم تهران با فرش كردن خيابان‌ها از او استقبال كردند. در اين زمان كه منزل آيت الله كاشانی به كانون مبارزه و انقلاب تبديل شده بود، ايشان مكرر اعلام می‌كردند اولين هدفی كه در اين نهضت داريم، ملی شدن صنعت نفت است و ايرانيان بايد نفت را خودشان استخراج كنند و آن را در اختيار بگيرند. حتی اگر انگلستان 9 درصد نفت را به ما بدهد و 1 در صد را برای خودش بردارد، باز هم اصل اين است كه نفت ملی شود.
 
چون به هر حال انگلستان مثل يك مشتری با ما برخورد نمی‌كند و با نظر استعماری كه دارد، می‌خواهد در تمام شئون كشور ما دخالت داشته باشد. گرچه در اين زمان آيت الله كاشانی به عنوان نماينده مجلس انتخاب شده بود ولی به مجلس نمی‌رفت و از بيرون مجلس مبارزات ضد استعماری مردم را رهبری می‌كرد. به همين دليل، دكتر مصدق اعلاميه‌های ايشان را در مجلس می‌خواند و به اين كار افتخار می‌نمود. بالأخره پس از ماجراهای مفصل، با رهبری آيت الله كاشانی نهضت ضد استعماری مردم ايران به موفقيت قابل توجهی دست يافت. بدين معنی كه صنعت نفت ملی شد و با كنار نهادن عوامل استعمار، كسانی مثل مصدق كه در آن زمان به عنوان چهره موجه و ملی شناخته می‌شدند، در رأس قدرت قرار گرفتند و شاه نيز تا حدودی مرعوب شد. گر چه با رهبری و حمايت آيت الله كاشانی و تلاش نيروهايی مثل فداییان اسلام، مصدق به قدرت رسيده بود ولی چيزی نگذشت كه مصدق و همكاران او با آيت الله كاشانی هم اختلاف پيدا كردند و اين اختلاف و دشمنی تا آن جا پيش رفت كه به تحريك همين چهره‌های ملی، منزل رهبری نهضت سنگباران شد و به منزل ايشان هجوم آوردند و در برابر چشم او به ضرب و شتم يارانش مشغول شدند.

يكی از علل اختلاف آيت الله كاشانی با مصدق، به كارگيری افراد نالايق، بدسابقه و عوامل بيگانه در هيأت دولت و ساير مناصب مهم از سوی مصدق بود. مصدق با اولين انتصاباتش نشان داد كه قصد ندارد چندان تغييری در وضعيت سابق به وجود آورد و حتی كسانی كه سال‌ها در خدمت رضاخان بودند و در رأس وزارتخانه‌های مهم قرار داشتند، می‌توانند در دولت مصدق نيز وزير شوند. با اين كه آيت الله كاشانی تصميم داشت مصدق را در چگونگی انتصاب‌ها آزاد بگذارد تا او بهانه‌ای نداشته باشد، ولی مراجعات مكرر مردم به منزل آيت الله كاشانی و اعتراضات پی در پی آن‌ها به انتصابات و عدم اصل امور، ايشان را واداشت تا به مصدق در اين باره هشدار دهد. به همين سبب، آيت الله كاشانی نامه‌ای برای مصدق فرستاد و در آن نامه نوشت: «می‌دانيد كه من در امور و انتصابات شما مداخله نكردم. اما الان كه درِ خانه من باز است و مردم شهيد داده به من كه از شما حمايت می‌كنم، مراجعه می‌كنند و می‌خواهند كه اين كارها و انتصابات غلط انجام نگيرد و كسانی مثل سرلشكر وثوق كه مردم را كشته است و دكتر اخوی، نصرت الله امينی و ... سركار نباشند.» مصدق در پاس آيت الله كاشانی از ايشان خواست برای اصل امور، مدتی از دخالت در كارها خودداری كند و او را به طور مطلق در كار خود آزاد بگذارد. در همين نامه، مصدق تهديد كرد اگر آيت الله كاشانی او را در امور دولت به طور مطلق آزاد نگذارد، استعفا خواهد داد.

يكی ديگر از موضوعاتی كه سبب اختلاف بين آيت الله كاشانی و مصدق شد، اين بود كه مصدق با اصرار تقاضا می‌كرد به او اختيارات قانونگذاری بدهند. مصدق می‌خواست شخصاً به جای مجلس، قانونگذاری كند و هر چيزی را كه مطابق ميل و سياست و هدف خويش يافت، به عنوان قانون امضا كند. او كه تا پيش از رسيدن به قدرت، از آزادی و حقوق مردم سخن می‌گفت، يكباره در صدد برآمد وضعيت را به عهد نادر شاه، آقامحمدخان قاجار و ... برگرداند و هر دستوری كه می‌نوشت حكم قانون پيدا كند. سرانجام نيز با شگردهای مختلف موفق شد از مجلس اختيارات قانونگذاری بگيرد و مجلس را بی خاصيت كند. هنگامی كه مصدق اختيارات قانونگذاری گرفت، قوانينی وضع كرد كه برای مردم و كشور گران تمام شد. برخی از اين قوانين تا زمان پيروزی انقلاب اسلامی وسيله‌ای برای ستم و آزار مردم شدند. يكی از اين قوانين، قانون امنيت اجتماعی بود. همين قانون سنگ بنای ساواك شد و چه مصيبت‌ها كه به بار نياورد. آيت الله كاشانی درباره عواقب خطرناك اين قانون هشدار داد و نسبت به آن اعتراض كرد، ولی مصدق هيچ توجهی به اين اعتراض نكرد. روند اختلاف آيت الله كاشانی و مصدق با درخواست تمديد اختيارات قانونگذاری شدت بيشتر يافت و آيت الله كاشانی با قدرت در مقابل اين درخواست مصدق ايستاد و در مقام رياست مجلس اجازه نداد اين كار صورت بگيرد. به همين دليل مصدق در صدد انحلال مجلس برآمد.

آيت الله كاشانی كه اين كار را مقدمه‌ای برای ختم نهضت ضد استعماری و شكست تلاش‌های چندين ساله می‌دانست، با آن مخالفت كرد. مخالفت آيت الله كاشانی موجب شد مصدقی‌ها كه خود را طرفدار آزادی می‌دانستند به خانه آيت الله كاشانی حمله كنند و با سنگ و چوب، ايشان را وادار به سكوت نمايند. در همين حمله بود كه تعداد زيادی زخمی شدند و يكی از طرفداران آيت الله كاشانی هم كشته شد. بالأخره اختلاف مصدق با آيت الله كاشانی روز به روز شدت يافت و با انحلال مجلس، زمينه برای كودتا كاملاً آماده شد. با اين حال، آيت الله كاشانی كه خطر را كامل احساس كرده بود، به مصدق نامه نوشت و ضمن هشدار و اعلام خطر، به وی پيشنهاد همكاری برای رفع خطر داد، ولی مصدق نپذيرفت و وقوع كودتای آمريكايی 28 مرداد را بر همكاری با آيت الله كاشانی ترجيح داد. آيت الله كاشانی در اين نامه به مصدق نوشت: «گر چه امكانی برای عرايضم نمانده ولی اصل دين و ملت برای اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و عليرغم غرض‌ورزی‌ها و بوق و كرنای تبليغات، شما خودتان بهتر از هركس می‌دانيد هم و غم من در نگهداری دولت جنابعالی است كه خودتان به بقای آن متمايل نيستيد. از تجربيات روی كارآمدن قوام و لج بازی‌های اخير شما بر من، مسلم است كه می‌خواهيد مانند 3 تير كذايی يك بار ديگر ملت را تنها بگذاريد و قهرمانانه كنار برويد.
 
حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم رفراندوم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد. خانه‌ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زندانی فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد و حال نه مجلسی است و نه تكيه گاهی برای ملت گذاشته‌ايد. زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطايف الحيل رفع خطر داد، ولی مصدق نپذيرفت و وقوع كودتای آمريكايی 28 مرداد را بر همكاری با آيت الله كاشانی ترجيح داد. كودتای 28 مرداد كه اتحاد دشمنان برای اجرای نقشه كودتا بود، در گذريم، مهم ترين عاملی كه زمينه‌ساز موفقيت مجريان كودتا شد، تشتت، اختلاف و ناهمدلی همان نيروهايی بود كه نهضت را به پيروزی رسانده بودند. البته همچنان كه اشاره شد، شخص مصدق و ياران او بيش از هر كس در ايجاد اختلاف نقش داشتند. از همين جا است كه متوجه می‌شويم در هر نهضتی، اختلاف هموار كننده راه اجرای طرح‌های توطئه‌آميز دشمنان است و اختلاف افكن، به طور خواسته يا ناخواسته همدست توطئه‌گران می‌شود.