فرار شاه؛ زمينه‌ها و اهداف

شكي نيست که ايران از نقطه نظر استراتژيكي براي آمريكا به عنوان يك عامل ثبات در منطقه براي حفظ منافع آن اهميت داشته است. خليج فارس همواره يك نقطه حساس از نظر عامل موازنه سياسي و اقتصادي در جهان مطرح بوده و ايران با كمك تجهيزات نظامي آمريكا و حمايت كشورهاي غربي تبديل به كشوري به ظاهر نيرومند در منطقه شده بود. در واقع ايران مطمئن‌ترين متحد آمريكا و آرام‌ترين كشور منطقه به شمار مي‌رفت. جزيره ثبات در بحران خيزترين منطقه جهان.
حمايت آمريكا از رژيم ايران درمواردی مثل، مبادله تجهيزات نظامي و اطلاعاتي پيشرفته، همكاري اطلاعاتي ميان سازمان اطلاعات و امنيت كشور با سازمان‌هاي اطلاعاتي غربي، حمايت‌هاي رسانه‌هاي غربي و پشتيباني كامل و همه جانبه روساي جمهور آمريكا، شاه را دچار نوعي خودبيني و غرور كرده بود و موجب عدم درك واقعي او را از وضعيت موجود ايران شده بود.

موقعيت ايران در زمان شاه:
در اواخر دهه 1970، جمعيت ايران به 36 ميليون نفر مي‌رسید و نيمي از اين تعداد را نوجوانان تشکیل می‌دادند. كارگران ايراني شاغل در كارخانه‌ها از اقشار حاشيه نشين نسل اول يا دوم بودند كه در اثر اجراي قانون اصلاحات اراضي آواره شده و براي امر معاش به حاشيه شهرها پناه آورده بودند و نيروي ارزان قيمت كارخانجات صنعتي را تأمين مي‌كردند. ايران از فروش نفت درآمد نسبتا" مناسبي داشت كه پشتوانه اعتباري خوبي براي دولت محسوب مي‌شد. اين ویژگی دولت‌هاي رانتیر است. اتكا به دلارهاي نفتي دولت را جامعه جدا كرده بود و دولت به يك استقلال نسبي دست يافته بود. اجراي برنامه‌هاي حقوق بشري کارتر فضا را ملتهب نموده بود و ... . شاه طرح‌هاي اقتصادي عظيمي همچون احداث نيروگاه اتمي، مجتمع پتروشيمي، صنايع اتومبيل سازي و تراكتور سازي، صنايع ذوب آهن و صنايع مس را در دست اقدام داشت، ولي بدون داشتن پايه هاي اقتصادي محكم و يك برنامه ريزي منسجم، حاضر بود با صرف هزينه فراوان و استخدام متخصصين خارجي اين امور را به سرانجام برساند.
اين برنامه‌هاي شتاب زده باعث ايجاد يك تورم اقتصادي و فشار رواني بر مردم به دليل ناهماهنگي‌هاي موجود مي شد و هزينه‌هاي گزافي را بر پيكره اقتصادي جامعه تحميل مي‌كرد .
در اين بين، سوءاستفاده‌هاي مالي، فساد دولت و برخورد نادرست با احساسات مذهبي مردم، حس بدبيني را در ميان مردم به وجود آورده بود. شاه سران مذهبي را مسخره مي‌كرد و آنها را سنتي و عقب افتاده مي‌خواند.

علل اصلي نارضايتي‌ها :
مسائل بسياري را در بروز احساس نارضايتي و عدم اطمينان مردم از دستگاه سلطنت مي‌توان برشمرد؛ نفرت و وحشت مردم از دستگاه، تضاد طبقاتي شديد، ناهمگوني در توسعه، ركود اقتصادي، عدم اعتماد عمومي به برنامه‌هاي شاه، خشونت رژيم عليه مخالفين، نااميدي مردم از برآورده نشدن اعتراضات، دوري و انزواي شاه از مردم و فساد خاندان سلطنتي از جمله‌این امور هستند .
يكي از علامت‌ها ي منفي و احساس عدم امنيت، خروج ماهيانه يك ميليارد دلار از بخش خصوصي و اشخاص حقيقي به خارج از كشور بود، كه علامت بدي براي اقتصاد ايران به شمار مي‌رفت.

ظهور امام خميني:
جامعه ايراني و ساختار حكومتي محمدرضا شاه پهلوي بر چهار پايه استوار بود:
1- بورژوازي كمپرادور؛
2- بورژوازي كشاورزي؛
3- بورژوازي صنعتي؛
4- بورژوازي دولتي.
این امور، برنامه‌هاي توسعه دولتي را به هم ريخته بود. ظهور آيت الله خميني با احساسات ضد آمريكايي‌اش، به اختلافات ميان رژيم و سران مذهبي دامن زد. در واقع با ظهور حضرت امام مذهب، به يك ايدئولوژي انقلابي تبديل شده بود. مقاومت‌هاي مردمي موجب اعمال خشونت و شدت عمل شاه و ساواك بعد از ايجاد فضاي باز سياسي (كه در اثر توصيه‌هاي حقوق بشري كارتر در ايران فراهم شده بود) مي‌شد و باعث شعله ورتر شدن نارضايتي‌ها مي‌گشت.
در ميان جنبش‌هاي چهارگانه مخالف رژيم شاه، جنبش مذهبي، قويترين پايگاه را در ميان مردم دست و پا كرده بود. ولي به دليل رنگ و روي مذهبي آن از سوي ناظران سياسي خطري جدي به شمار نمي‌رفت. تشنجات و ناآرامي‌هايي كه ايران را فرا گرفته بود براي جامعه‌اي در حال گذار از وضعيتي سنتي به وضعيتي مدرن، امري عادي پنداشته مي‌شد.
واقعيت اين است كه رژيم كارتر تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي جريانات به وقوع پيوسته در ايران را جدي تلقي نمي‌كرد و تصورش از ايران، يك پايگاه امن و مطمئن براي منافع آمريكا بود.
تدابير نسنجيده رژيم در مقابله با اعتراضات مردمي، آتش شعله انقلاب را شعله‌ور‌تر مي‌كرد و طبقات ديگر مردم نيز به آن مي‌پيوستند. گروه‌هاي مخالف ديگر با امتيازاتي كه رژيم به آنها اعطا مي‌كرد آرامتر نمي‌شدند و خواسته‌هاي تازه‌تر و انقلابي‌تري را مطرح مي‌كردند.

خروج شاه از ایران:
اعتصابات گسترده، مخالفت افكار عمومي با شاه، اقدامات امام خميني و پيروانش عليه رژيم، همگي باعث سردرگمي و آشفتگي شاه و دربار شده بود.
آمريكا در اين زمان، در جستجوي يك مكانيسم انتقالي و پيشدستي بر انقلاب بود تا عناصر معتدل سياسي علاقمند به آمريكا را جايگزين نيروهاي مذهبي كند.
آمريكا علناً در پشتيباني از شاه ترديد داشت و قصد حفظ وضع موجود بود، بي‌اعتمادي فزاينده شاه به دولت آمريكا و وابستگي وي به تصميمات آمريكايي‌ها در حد غير قابل وصف، موجب هراس او شده بود و او را به اين نتيجه رسانده بود كه حضور او در ايران عامل اصلي بي‌نظمي است. او مي‌خواست وانمود كند كه به طور موقت از كشور خود دور مي‌شود و به اميد اين بود تا بعد از خوب شدن اوضاع باز خواهد گشت.
شاه، بر اساس مصلحت انديشي طرف‌هاي غربي خود مصمم به واگذاري سلطنت بود. وي در پي ايجاد يك شوراي سلطنتي براي وليعهدي فرزندش و ادامه حكومتش بود، و رسماً اعلام شد كه شاه براي درمان و يك استراحت طولاني، ايران را ترك خواهد كرد .
وي با زمينه سازي قبلي در 26 دي ماه 1357 ايران را به مقصد مصر ترك كرد ولي سير حوادث به خواست او پيش نرفت و سياست‌هاي آمريكا در منطقه به دليل برداشت نادرست دولت مردان غربي از وضعيت ايران با شكست مواجه شد.
وي با اقامت در مصر، اميدوار بود كه بار ديگر به ايران بازگردد و قدرت از دست رفته خويش را دوباره به دست آورد ولي با ورود آيت الله خميني به ايران و سير سريع انقلاب، همه نقشه‌هاي شاه نقش بر آب شد. عاملين حكومتي يكي پس از ديگر در برابر خشم توده‌ها عقب نشيني كردند.و اصولا با خروج شاه، انگيزه‌هاي دفاع از حكومت از بين رفت.