عظمت خانم و نهضت جنگل

ميرفخرايي در كتاب سردار جنگل مي نويسد: دولت قاجاريه مي دانست كه اگر حمايت امير عشاير و خواهرش عظمت خانم را از ميرزا كوچك قطع نكند نمي تواند كاري از پيش ببرد. بي شك دول خارجي مخالف ميرزا نيز به اين امر واقف بودند اما متاسفانه دسيسه هاي روسيه سرخ با ايجاد تفرقه توانست نيروهاي صديق را از ميرزا كوچك دور كند و رهبريت را با يك كودتا از وي بگيرد.

 آقاي ميرفخرايي در كتاب خود مي نويسد: امير عشاير در جنگ منجيل قواي خود را برداشته و از جنگل خارج شد.

    لازم به توضيح مختصر است كه در جنگ منجيل قواي روس و انگليس همزمان به مواضع جنگلي ها حمله كردند. جنگ خونباري بود و كشته شده هاي جنگل يك روز بعد توسط اهالي دفن شدند. عده اي اسير شدند، عده اي زخمي شدند و محمود خان ژوليده كه در سنگر اول بود با همراهان خود تا آخرين نفر جنگيد. ژوليده زخمي بود و او را به قزوين انتقال دادند. قزوين در اشغال انگليس ها بود و او از درمان به دست انگليس ها امتناع كرد و گفت مرگ را به مداواي دشمن ترجيح مي دهد.

    خانم اميراحمدي مي گويد: در همين هنگام به امير عشاير خبر مي رسد قواي روسيه در اردبيل به قتل و غارت دست زده اند. امير عشاير و عظمت خانم در واقع حاكم اصلي اين منطقه بوده اند و بايد براي دفاع از اردبيل به آن منطقه قشون مي فرستادند. ميرزا اعلام كرد در چنين بحراني قادر نيست براي كمك به اردبيل نيروهاي جنگل را تضعيف كند و امير عشاير مجبور مي شود با قواي خود به سوي اردبيل حركت كند.

    ذكر اين نكته نيز براي آگاهي خوانندگان لازم است كه وقتي دولت كمونيستي دستور عقب نشيني به مرزهاي شوروي را صادر كرد عده اي از قواي روسيه تزاري در شهرهاي ايران پخش شدند و به قتل و غارت پرداختند و اين وقايع مصادف بود با يورش نيروهاي انگليس براي تصرف قفقاز و عبور نيروهاي روسيه از انزلي.

    خانم اميراحمدي مي گويد: دختر عظمت خانم عروس امير عشاير بود و دختر اميرعشاير نيز نامزد اميرنصرت پسر عظمت خانم بود، اما گردانندگان امور براي ايجاد دلخوري بين آنها كاري مي كنند كه اميرنصرت نامزدي خود را به هم زده و با دختر امير مقتدر ملقب به ضرغام السلطنه نامزد شده و باعث تكدر خاطر امير عشاير شود.

    تاريخ مي گويد بعد از نااميدي مردم از پيروزي نهضت جنگل و به بيراهه كشيده شدن نهضت، مردم با نيروهاي رضاخان همكاري مي كنند و طومار جنگل درهم مي پيچد. اينجاست كه ميرزا در ميان هزاران مرد جوانمرد ايران به شيرزن اردبیلی پناه مي برد و اين انتخاب خود به تنهايي از اقتدار و جايگاه مهم اين بزرگ زن خبر مي دهد.

    خانم اميراحمدي مي گويد: عظمت خانم به محض اطلاع از حركت ميرزا به سوي او، سواران مورد اعتمادش را به استقبال مي فرستد و فرمان مي دهد كه ميرزا را به هر نحو از دست دشمناني كه در تعقيب او بودند خلاص كنند و با جاه و جلال شايسته به سوي او بياورند. اما تاريخ غمبارمان از مرگ ميرزا خبر مي دهد و اينكه ميهمان بزرگ عظمت خانم اسير سرما و بوران شد و در راه وطنش جان باخت.