عرصه‌هاي فعاليت حزب توده پيش از انقلاب اسلامي

اين عرصه فعاليت به طور عمده پناهندگان سياسي را در بر مي‌گرفت. علاوه بر كار در ميان پناهندگان كه در صفحات قبل پيرامون آن سخن گفتيم، بايد به فعاليت حزب توده در عرصه‌هاي زير توجه كرد:
مجله مسائل صلح و سوسياليسم: همانطور كه گفتيم، در دهه‌هاي نخست حكومت شوروي رهبري جنبش جهاني ماركسيسم با «انترناسيونال كمونيستي» («كمينترن» يا «انترناسيونال سوم») بود. در سالهاي آخر جنگ جهاني دوم زير فشار افكار عمومي جهاني اين تشكيلات متلاشي شد و توسط استالين سازماني به نام «كمينفرم» جايگزين آن گرديد، كه هدايت مستقيم احزاب كمونيست را در دست داشت و به مداخله آشكار در امور كشورها و جنبش‌هاي انقلابي مي‌پرداخت. اين سازمان نيز نتوانست دوام يابد و منحل شد. پس از آن هماهنگي احزاب كمونيست در اجلاس‌هاي بين‌المللي احزاب كمونيست جهان انجام مي‌گرفت، كه آخرين آن در سال 1969 در مسكو (از جمله با شركت حزب توده) برگزار شد. تحت‌تأثير بحران جهاني ماركسيسم و به ويژه سياستهاي كم و بيش استقلال‌گرايانه برخي احزاب كمونيست از آن پس شوروي‌ها موفق نشدند اجلاس جديدي تشكيل دهند.
هم‌اكنون هماهنگي احزاب كمونيست از طريق مركزي در پراگ (پايتخت چكسلواكي) انجام مي‌شود، كه زير پوشش نشريه مسائل صلح و سوسياليسم فعاليت مي‌نمايد. اين نشريه به زبان‌هاي مختلف جهان منتشر مي‌گردد، كه نام انگليسي آن World Marxist Review است. اين نشريه، به زبان فارسي توسط حزب توده بنام مسائل بين‌المللي ترجمه و منتشر مي‌شود. در اين مركز نمايندگان احزاب كمونيست جهان به طور عمده احزاب وابسته به مسكو ـ‌ اقامت دائمي يا موقت دارند و زيرنظر شوروي‌ها به تبادل‌نظر و هماهنگي دائمي در مسائل مختلف سياسي ـ تئوريك مشغولند. مسئولين اين نشريه در مسائل بين‌المللي فعالند و مرتباً و به مناسبتهاي گوناگون ميزگردها و سمينارها و اجلاس‌هاي مختلف بين‌المللي برگزار مي‌نمايند.
حزب توده همواره در اين مركز نماينده داشته است. سالها اردشير آوانسيان، سپس محمود بقراطي و حميد صفري نماينده حزب توده بودند. از سال 1360 علي خاوري، دبير كميته مركزي، به پراگ رفت و نماينده حزب در اين مجله شد.
فدراسيون سنديكايي جهاني: مركز فدراسيون اتحاديه‌هاي كارگري وابسته به شوروي نيز در پراگ (چكسلواكي) است. اين سازمان داراي جلسات و كنفرانس‌ها و اجلاس‌هاي بين‌المللي از نمايندگان كشورهاي مختلف است. حزب توده در مركز اين سازمان نيز همواره نماينده داشته است. تا سال 1356 نماينده حزب توده جواهري نام داشت، كه سپس بازنشسته شد و به پاريس رفت. از آن پس، حزب توده نمايندة دائمي نداشت ولي به جلسات آن هيئت نمايندگي ارسال مي‌داشت.
فدراسيون جهاني جوانان دمكرات (W.F.D.Y): سازمان بين‌المللي جوانان هوادار بلوك شرق، كه تعدادي سازمان‌هاي جوانان انقلابي و مستقل نيز بدان جذب شده‌اند. سازمان جوانان توده از بنيانگذاران اين سازمان بود و مدتها در آن نماينده دائمي داشت. چندين سال خسرو اميرخسروي عضو هيئت دبيران آن بود. سپس آشوت شهبازيان مدتي عضو هيئت اجرائيه آن بود و در جلسات آن شركت مي‌كرد. مركز اين سازمان در بوداپست (مجارستان) مي‌باشد.
اتحاديه بين‌المللي دانشجويان (I.U.S): مركز آن در پراگ (چكسلواكي) است.
راديوي «پيك ايران»: اين راديو ارگان روزانه حزب توده بود و از سال 1339 تا پائيز سال 1355 فعاليت داشت. مركز آن بلغارستان (صوفيه) بود و از ايستگاه راديوي اين كشور پخش مي‌شد. مدتي مسئول راديو حميد صفري بود و سپس فرج‌الله ميزاني (با نام مستعار جواد، جوانشير) از پلنوم 12 مسئول آن گرديد. اعضا تحريريه و گويندگان راديو «پيك» عبارت بودند از: هوشنگ ناظمي (نام مستعار امير نيك‌آئين)، بهرام دانش، رحيم نامور، محمد پورهرمزان، ملكه محمدي، كاظم نديم و افراد ديگري كه به طور متناوب در اداره راديو فوق شركت داشتند.
راديوي «صداي ملي ايران»: اين راديو ظاهراً به حزب توده وابستگي رسمي نداشت و مستقيماً توسط شوروي‌ها اداره مي‌شد، ولي گردانندگان آن همواره از كادرهاي اصلي و مورد اطمينان حزب توده بوده‌اند. راديوي «صداي ملي ايران» از فرستنده مركزي مسكو پخش مي‌شد و درجنب پخش اجتماعي راديو مسكو ـ بنام «صلح و ترقي» ـ ايجاد شده و فعاليت مي‌نمود.
«صداي ملي» در سال 1338 به عنوان واكنش در برابر انعقاد قرارداد نظامي رژيم شاه و آمريكا آغاز به كار كرد كه در پي آن روابط ايران ـ شوروي به شدت تيره شد. بر اساس اين تيرگي روابط، «صداي ملي» در آغاز رژيم شاه را به شدت مورد حمله قرار مي‌داد. ولي در سالهاي 1340 كه شاه امتيازاتي به روس‌ها داد، لحن «صداي ملي» نيز ملايم‌تر شد و به طور ضمني «اصلاحات شاهانه»! را تأييد كرد و مبارزات اسلامي به رهبري امام خميني را «ارتجاعي» خواند. تندي و نرمي لحن «صداي ملي» در قبال رژيم شاه، همواره تابعي از مناسبات اين رژيم با شوروي بود
در ابتداي تأسيس، فرج‌الله ميزاني و مهدي كيهان توسط دبير اول حزب (رادمنش) براي كار در راديوي فوق به مسئول پخش اجتماعي راديو مسكو بنام طالانوف معرفي شدند. دو نفر ديگر به نامهاي سهراب زماني و علي ابلوچ نيز براي برنامه تركي و خانم شايسته سنجري براي گويندگي فارسي دعوت شدند. فردي بنام سلطان اطميشي(كرد) نيز گوينده كردي بود. شايسته سنجري از كار كنار رفت و در سالهاي 40ـ1350 به ايران بازگشت. بخش كردي نيز پس از مدتي تعطيل شد. مدتي نيز سيداحمد طباطبائي براي راديوي فوق مقاله مي‌نوشت، كه در اواخر سالهاي 40 از شوروي به فرانسه رفت. فرج‌الله ميزاني در سالهاي بعد براي اداره راديوي «پيك ايران» به بلغارستان رفت و به جاي او ناصراني دعوت شد. مهدي كيهان نيز در سال 1352 براي كار در دفتر حزب به لايپزيك رفت كه به جاي او فردي به نام حسين سليمي دعوت شد. از سال 1352 اداره و گويندگي راديو «صداي ملي» با سهراب زماني، ناصراني و علي ابلوچ بوده است.
2ـ در كشورهاي غربي
فعاليت حزب توده در غرب، به طور عمده‌ در بين دانشجويان ايراني مقيم اروپاي غربي بود. قبل از پيدايش بحران مائوئيسم در «جنبش جهاني كمونيستي»، فعاليت حزب توده در اروپاي غربي بسيار وسيع بود و در «كنفدراسيون دانشجويان ايراني» مواضع مستحكمي داشت. با بروز مائوئيسم و تحت‌تأثير عواملي چون كودتاي 28 مرداد، واقعيات وابستگي و تبعيت سران حزب توده از شوروي، بوروكراسي حزبي و فساد و انحطاط جوامع سوسياليستي و ...، تمامي دانشجويان توده‌اي از حزب توده بريدند و بخشي از آنها به همراه قاسمي و فروتن «سازمان انقلابي حزب توده» را تشكيل دادند. از دانشجويان توده‌اي در آن زمان، تعداد بسيار كمي براي حزب توده باقي ماند، از جمله دكتر فريبرز بقايي، دكتر ژيلا سياسي، دكتر فرهاد عاصمي، دكتر احمد دانش، كيومرث زرشناس كه پس از انقلاب اسلامي ايران اعضا‌ كميته مركزي و از مسئولين درجه اول حزب توده شدند.
در سال 1350، كه رادمنش از دبيركلي بركنار شد، شعبه تشكيلات به مسئوليت كامبخش و معاونت كيانوري بود، در اين زمان جمعاً در اروپا و آمريكا حدود 50 الي 60 عضو و هوادار حزب توده وجود داشت (از هزاران نفر دانشجوي ايراني مقيم اين كشورها).
در سالهاي 1350 وضع حزب توده در اروپاي غربي كمي بهتر شد و افراد تازه‌اي به آن روي آوردند. در شهرهاي مهم دانشگاهي حزب توده چند عضوي داشت. از جمله در برلن غربي، گراتس (اتريش)، وين، كلن، هامبورگ، بن، كارلسروهه، پاريس، لندن، رم و... ولي اين افراد اكثراً سيال بودند و با تغيير دانشگاه از حزب كنار مي‌رفتند و سازمان پايدار و نسبتاً ثابتي وجود نداشت. تنها در شهر گراتس سازمان نسبتاً ثابتي براي مدت معيني بوجود آمد، كه مسئوليت آن با كيومرث زرشناس بود.
در آستانه انقلاب، مسئولين حزب توده در اروپاي غربي عبارت بودند از:
انگلستان: دكتر پناهي، استاد زبان فارسي دانشگاه لندن. در سالهاي 1359 ـ 1360 به علت اختلافات داخلي استعفاء داد.
فرانسه: خسرو اميرخسروي (بابك) ـ عضو كميته مركزي، حسين نظري، هوشنگ بهزادي.
آلمان غربي: كيومرث زرشناس، فرهاد فرجاد‌آزاد، فريبرز بقايي، فرهاد عاصمي، رضا نافعي، دهكردي، فرزانه، رشيدي، سياوش قائيني، مقدم، باقرپور.
ايتاليا: مهرداد فرجاد‌آزاد.
اتريش: دارا صابر.
بلژيك: زاهدي.
هلند: هراج.
3ـ در كشورهاي همجوار ايران
در سالهاي 1350، مسئوليت اين بخش در شعبه تشكيلات حزب توده (به مسئوليت نورالدين كيانوري) با انوشيروان ابراهيمي بود.
انوشيروان ابراهيمي فعاليت «گروههاي حزبي» در كشورهاي همجوار ايران (به جز شوروي) را چنين شرح مي‌دهد:
«در طي دو يا سه سال قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در ايران عده‌اي از دانشجويان ايراني مقيم كشورهاي خارجه از طريق نامه‌نگاري با مركز حزب توده در خارج براي دريافت نشريات حزبي و توزيع آنها در بين دانشجويان ايراني تماس برقرار كرده بودند. به موجب تقسيم كاري كه در شبه تشكيلات حزب به وجود آمده بود، به عهدة من كشورهاي همجوار ايران، از جمله تركيه، افغانستان، هند، امارات عربي، عراق، بحرين و ديگر كشورها گذارده شده بود. با مسائل تشكيلاتي درون كشور خود كيانوري و عباس نديم مشغول مي‌شدند. ولي اگر مسئله‌اي در رابطه با آذربايجان پيش مي‌آمد، كم و بيش در حدي كه مجاز شمرده مي‌شد، من نيز در جريان كار قرار داده مي‌شدم.
همانطور كه قبلاً‌ نيز به اطلاع رسيده است، دانشجويان ايراني در خارج از كشور با اسامي مستعار و يا با شمارة صندوق پستي با ما تماس مي‌گرفتند و ما نيز از لحاظ ايمني اصراري براي به دست آوردن مشخصات واقعي آنها نداشتيم. اين را نيز بايد خاطرنشان شوم كه تقاضا‌كنندگان نشريه به طوركلي كم نبودند. ولي برخي از آنها پس از دو سه بار و يا بيشتر مكالمه قطع رابطه مي‌كردند، ولي در هر صورت مثلاً از تركيه هميشه عده‌اي در حدود 50ـ 60 نفر تقاضاي نشريه مي‌كردند.
گروه‌هايي كه قبل از پيروزي انقلاب با من در تماس بودند، عبارت بودند از:
1ـ گروه «آرش» در هند. كه در شهر عليگره بودند. مسئولين گروه عبارت بودند از: علي لطيفي و سعيد مهراقدم. هر دو از اهالي تبريز مي‌باشند كه هر دو اندكي پس از پيروزي انقلاب به ميهن بازگشتند و به طور علني با حزب همكاري مي‌كردند... البته اعضاي گروه «آرش» در هند اگر اشتباه نكنم، چهار نفر بودند، كه دو نفر آنها غير آذربايجاني بودند و بنا به گفته سعيد مهراقدم پس از مراجعت به ميهن در تهران و يا در مشهد فعاليت مي‌كردند... اعضاي اين گروه از طريق آدرسي كه در عليگره در اختيار ما گذارده بودند نشريات حزب را در قطع كوچك و خط ريز 10ـ 15 نسخه و در برخي اوقات كمتر و يا بيشتر از طريق پست دولتي كه از برلن غربي ارسال مي‌شد، دريافت مي‌كردند و در بين دانشجويان هوادار مي‌گذاشتند. يك بار علي لطيفي براي ملاقات با مركز حزب از هند به برلن غربي آمد كه از طريق «جوانان دمكرات» با ما تماس گرفت. زرشناس و فرهاد فرجاد از اين موضوع اطلاع دارند.
2ـ در تركيه دانشجويان ايراني هوادار حزب تحت نام گروه مشخصي فعاليت نمي‌كردند ولي در عمل به عنوان يك گروه متشكل بودند و همكاري گروهي داشتند. اعضاي اين گروه عبارت بودند از: منصور اصلان‌زاده، حبيب سلطان‌زاده، ياشار. اين گروه در حدود 50ـ 60 نسخه از هر نشريه دريافت مي‌كرد و در شهرهاي استانبول، آنكارا، ازمير و غيره در بين دانشجويان هوادار نشريات حزب از طريق پست داخلي توزيع مي‌نمود. ابتدا آنها آدرس افراد را كه اساساً شماره صندوق پستي و يا آپارتمانهاي اجاره‌اي بود، در اختيار ما گذارده بودند كه خود من براي آنها مستقيماً از برلن غربي نشريه مي‌فرستادم و اگر سئوالاتي داشتند پاسخ مي‌دادم ولي بعداً اين كار به عهدة افراد نامبرده گذارده شد.
لازم به يادآوري است كه ابتدا افراد متقاضي نشريات حزب، از طريق آدرس پيك ايران در سوئد (صندوق پستي) با راديو تماس مي‌گرفتند، كه نامه‌هاي آنها به دست ما در شعبه تشكيلات مي‌رسيد ولي بعد از يك و يا دو سه بار ارسال نشريه خود من به منظور سهولت و تسريع كار آدرسهاي پست رستانت و يا «پست لاگرندكارت» كه در آلمان و برلن غربي متداول مي‌باشد و هميشه مي‌توان آنها را تغيير داد در اختيار آنها مي‌گذاشتم و نامه‌هاي آنها را از آن طريق دريافت مي‌كردم و در صورت ضرورت آدرس را تغيير داده، شماره پست رستانت جديد مي‌فرستادم.
منصور اصلان‌زاده چند ماه قبل از پيروزي انقلاب تحصيلاتش را در تركيه تمام كرده به اتفاق سلطان‌زاده به ايران برگشته بود. وي در دورة اول انتخابات مجلس شوراي اسلامي از طرف حزب در شهرستان گرمي (دشت مغان) كانديد شده بود، در كارهاي علني حزب در تبريز، قسمت امور دانشجويي و سپس در امور شهرستانها (چند ماهي) و بعداً در زنجان فعاليت مي‌كرد.
سلطان‌زاده ـ از اهالي گرمي ـ پس از اتمام تحصيلاتش با حزب قطع رابطه كرد. به ايران آمد و پس از چند ماهي شنيدم كه به تركيه بازگشت. وي با دختري از اهالي تركيه ازدواج كرده بود. ياشار، پس از اتمام تحصيلاتش در تركيه به آلمان غربي رفته بود و به ايران بازنگشت. به غير از افراد نامبرده فردي را بنام ظريف‌الله مترجمي جمال‌آبادي دانشجوي سابق در تركيه با من در آلمان مكاتبه و رابطه تشكيلاتي داشت. وي پس از پيروزي انقلاب به ايران آمد و در كارهاي علني حزب در دفتر حزب، امور توزيع نشريات، رانندگي، سپس در شهرستان سراب (خود وي از اهالي سراب مي‌باشند) به عنوان مسئول تشكيلات فعاليت علني داشت. فردي در تركيه به نام آقاي جعفر، در امارات عربي شخصي به نام «بهمن» و «نجار» با حزب رابطه داشتند و نشريه دريافت مي‌كردند...
از داخل آذربايجان ايران افرادي بنام گروه مشخص با مركز حزب در خارج از كشور تماس نداشت. ولي پس از مراجعت به ميهن و آشنايي با دوستان كه از زندان آزاد شده بودند، اطلاع پيدا كردم كه محمد آزادگر و محمدرضا اردبيلي... از طريق هند و مشخصاً از طريق سعيد مهراقدم، اقدام به برقراري تماس با رهبري حزب كرده بودند ولي موفق نشده بودند... علاوه بر آنها چند نفر نيز به نامهاي عباس انورحقيقي، مظفر مترجمي جمال‌آبادي قبل از پيروزي انقلاب گروهي تشكيل داده بودند به نام گروه «اجتماعيون و عاميون» كه در اولين روزهاي فعاليت از طرف ساواك دستگير و زنداني شده بودند، كه در اوايل پيروزي انقلاب آزاد شدند. آنها قبلاً نيز با رهبري در خارج تماس نداشتند. من از وضع گروه آنها بعداً مطلع شدم. هر دو نفر در كارهاي علني حزب فعاليت داشتند. مسئوليت شهرستان در اروميه و سراب و مسئوليت توزيع نشريات و كتابفروشي حزب را به عهده داشتند... در زنجان فردي به نام جواد انواري كه مدعي بود تحت نام گروهي به نام «...» قبل از انقلاب فعاليت مي‌كرده و گويا يكي از اعضاي گروه با رهبري حزب در خارج از كشور تماس داشته است. ولي من از چنين حادثه‌اي بي‌اطلاع بودم و چندين بار از كم و كيف فعاليت اين گروه از وي سئوالاتي كردم ولي نتيجه‌اي حاصل نشد. در آخرين صحبتم با ايشان منصور اصلان‌زاده نيز شركت داشت. خود جواد در حوزه حزبي شركت مي‌كرد ولي ما به ايشان عليرغم تقاضاي وي مسئوليتي نسپرده بوديم. به علت تمايلات جاه‌طلبي‌اش، ميخواستيم مدتي در رده‌هاي پائين بماند...».
4ـ گروههاي حزبي در ايران
قبل از سال 1350 كارنامه فعاليت حزب توده در ايران به طور عمده به تشكيلات ساواك‌زدة تهران به مسئوليت عباس شهرياري (عامل ساواك) خلاصه مي‌شود، كه پوشش فعاليت ساواك در ميان گروههاي ضدرژيم بود.
پس از سال 1350، كه كيانوري مسئول تشكيلات شد، كار در ايران بر اساس سيستم عدم تمركز سازماني و تشكيل گروههاي غيرمرتبط با هم، كه مستقيماً به مركز حزب در برلين شرقي وصل بودند، مبتني شد. «راديو پيك ايران» با پيامهاي رمز نقش ارتباطي ايفاء مي‌كرد و تلفن شخصي بنام آقاي بادن (Baden)، عضو حزب كمونيست فرانسه، در پاريس براي تماس با مركز حزب در نشريات حزب درج مي‌شد. فرد توده‌اي به پاريس مي‌رفت و از تلفن عمومي با آقاي بادن تماس مي‌گرفت و او تلفن كيانوري در برلين شرقي را در اختيار او قرار مي‌داد.
در اين دوران، حزب توده توانست تعداد بسيار ناچيزي محفل و هسته پراكنده در ايران ايجاد نمايد. مهم‌ترين فعاليت سازماني حزب توده در ايران «سازمان نويد» بود كه توسط محمدمهدي پرتوي (خسرو) و با همكاري رحمان هاتفي (حيدر مهرگان) ايجاد شد و توانست نشريه‌اي بنام نويد را در تيراژ محدود منتشر سازد. اين سازمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي مخفي شد و بخش مخفي حزب منحله توده را پديد آورد و بر اساس آن قسمتي از فعاليتهاي جاسوسي و نفوذي و سازمان نظامي، سامان داده شد.
براي آشنايي مستند و جامع با اين «گروههاي حزبي» و شناخت نقش بسيار ناچيز آنها، دستنوشته‌هاي مسئولين فعاليت در داخل كشور (در آستانه انقلاب اسلامي) عيناً درج مي‎گردد.
دكتر نورالدين كيانوري، كه در سالهاي 1350ـ 1357 مسئوليت كل فعاليتهاي داخل كشور را به عهده داشت، چنين مي‌نويسد:
«در سال 1349 و يا 1350 يعني پس از پلنوم چهاردهم كه من دوباره به فعاليت در مركز رهبري بازگشتم، يعني پس از افشاي سازمان قلابي عباس شهرياري كه در دست ساواك بود، در ايران با هيچ فردي و يا گروهي هيچگونه تماسي نداشتيم يعني حزب هيچگونه پايگاهي حتي يكنفر هم در ايران نداشت.
در سال 1351 و يا 1352 هيئت اجرائيه برنامه جديد حزب را كه به طور صريح خواستار سرنگوني رژيم وابسته به امپرياليستي سلطنتي و برقراري جمهوري دمكراتيك بود تدوين كرد با كمك راديو پيك ايران آن را پخش نمود ـ از سال 1352 و يا 1353 به تدريج افرادي شروع به مكاتبه با حزب نمودند (از راه آدرسي در سوئد كه حزب كمونيست سوئد در اختيار ما گذاشته بود). البته با تجربه عباس شهرياري به اينگونه نامه‌ها با نظر دوگانه برخورد مي‌كرديم يعني هم احتمال درستي و هم احتمال وابستگي به ساواك و به همين جهت در پاسخ به آدرسهايي كه فرستندگان نامه مي‌دادند و اكثراً اين آدرس‌ها در ايران بود و يا به وسيله راديو به نام مستعاري كه نامه‌ها را امضاء كرده بودند يادآور مي‌شديم كه ما خواستار ديدار شما هستيم ـ سعي كنيد به اروپا مسافرتي بكنيد. عده‌اي از آنها فقط مطبوعات و انتشارات حزب را درخواست مي‌كردند كه به نشاني‌هاي داده شده كه هم در كشورهاي اروپاي غربي بودند مي‌فرستاديم ـ‌ عده‌اي هم بدون ذكر نام كمك مالي به نشاني سوئد مي‌فرستادند كه بعداً براي ما فرستاده مي‌شد. از گروهها و افرادي كه با ما تماس گرفتند عده‌اي پس از همان تماس اوليه و يا پس از يكي دو نامه تماسشان قطع مي‌شد مثلاً گروهي از تبريز با ما تماس گرفت ولي پس از همان نامه اول ديگر خبري از آنها نشد و بعدها من شنيدم (در ايران) كه اين گروه 2ـ 3 نفري به زندان افتاده‌اند. عده‌اي هم منصرف مي‌شدند و يا به چريكها مي‌پيوستند. گروهها و افرادي را كه من در خاطر دارم عبارتند از:
1ـ گروه نويد ـ كه احتمالاً در سال 1354 با حزب تماس حاصل كرد ـ نام نويد را هم ما به آنها پيشنهاد كرديم.
2ـ گروه مهندس دليلي و خانواده‌اش كه به وسيله خانم همسر كنوني‌اش كه در فرانسه تحصيل مي‌كرد با ما تماس گرفت و به ديدن ما آمد.
3ـ گروه زارع و روغني كه نفر هم جزء آنها بود و با گروهي در كارخانه سيمان تماس داشته.
4ـ يكي از تكنسين‌هاي كارخانه سيمان شهر ري يا تهران كه نامش را به خاطر ندارم و زارع هم با او تماس داشته است و بعدها يا از جريان حزب كنار رفت و يا غير فعال شده بود و به موسيقي علاقه فراوان داشت (به عنوان نشاني). او در سفري كه به اروپا آمده بود به ديدن ما آمد و اظهار علاقه براي تماس و فعاليت كرد ولي پس از مراجعت ما ديگر خبري از او نگرفتيم.
5ـ گروه دكتر احمد دانش كه آنقدر در خاطر دارم از چند نفر (حتماً كمتر از 10 نفر) تشكيل مي‌شد و يك نشريه پلي‌كپي هم بنام روزنامه چند شماره در سال پيش از انقلاب منتشر ساخته بودند.
6ـ گروه شهبازي‌ـ او در دانشگاه فعال بود و در زندان شيراز زير تأثير آقاي عموئي بطرف حزب آمده بود. بعد از گروه نويد اين گروه نسبتاً آن قدر كه به خاطر دارم وزني داشت و جمعاً 12ـ 15 نفر بودند.
7ـ يك گروه 3ـ 4 نفره از كرمانشاه با ما تماس گرفتند ـ اين گروه بعداً در سازمان حزب در كرمانشاه فعال بودند و يا مسئولشان و هميشه با سياست رسمي حزب مخالفت داشتند ـ آقاي شلتوكي آنها را به خوبي مي‌شناسند.
8ـ يك گروه چند نفري از جوانان آبادان به وسيله يك جوان ارمني از ميان خودشان كه در ايتاليا تحصيل مي‌كرد با ما تماس گرفت و بعداً يا به سازمان علني حزب منتقل شده يا به سازمان مخفي.
9ـ گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق كه هم مستقيماً و هم به وسيله سازمان نويد با ما تماس گرفت.
10ـ جواني از بختياري‌ها كه در اصفهان زندگي مي‌كرد با خانمش آذرخانم با ما تماس گرفت و به ديدن ما آمدند و با چند نفر در دانشگاه گروهي داشتند ـ اين جوان و آذرخانم به تشكيلات علني اصفهان منتقل شدند و بعداً شنيدم از هم جدا شدند. ديگر از آنها خبري ندارم.
11ـ يك دختر كه احتمالاً مهندس شيمي بود و نامزدش هم در زندان بود به ديدن ما آمد ـ خيلي جدي خود را هوادار حزب معرفي مي‌كرد ـ ما با او قرار ارتباط گذاشتيم ولي پس از مراجعتش رابطه‌اي ديگر با ما نگرفت و ما چندين پيام راديوئي به وي نيز فرستاديم و جوابي نرسيد. بعدها كه من به ايران آمدم از جوانشير پرسيدم كه آيا به حزب مراجعه كرده و يا نه؟ او اطلاعي نداشت و يك بار ديگر در جمعي كه خسرو هم حاضر بود من دربارة او سئوال كردم ـ خسرو بعداً تنهايي به من گفت كه او در سازمان نويد است، به اين علت او درخاطر من بود كه پس از مسافرت او از نزد ما مدتي بعد يك حواله به مبلغ 2 هزار مارك غربي به عنوان كمك با امضاء نام نامزد او كه در خاطر ندارم به ما رسيد و من فكر مي‌كردم كه اين كمك را او فرستاده است ـ (شايد هم اين طور نباشد).
12ـ از حزبي‌هاي قديمي گاگيك پس از آزادي به ديدن ما آمد ولي او گروهي نداشت و تنها از زندانيان آزاد شده صحبت مي‌كرد.
از افسران:
13ـ اولين فرد نظامي كه پيش از انقلاب در سال 56 با ما تماس گرفت ناوسروان احمدي بود كه به وسيله برادرش دكتر احمدي كه در آلمان غربي است و عضو حزب بوده است به ما معرفي شد و آمادگي خود را براي فعاليت حزبي اعلام كرد. او در آن تاريخ در انگلستان بود و مسئول گروه ناوباني بود كه آموزش مي‌ديدند. ما به او توصيه كرديم به ايران بازگردد و سعي كند افراد ديگري را به حزب جذب نمايد. او هم پذيرفت و با درخواست خودش به ايران بازگشت ـ او گروهي نداشت ولي مي‌گفت دوستاني دارد كه ممكن است در اين جهت باشند.
14ـ دومين فرد نظامي شوهر خواهر دكتر احمد دانش ناخدا سوم... بود كه با خانمش خواهر دكتر احمد دانش به توصيه عسكر دانش... به نزد ما آمد و خود را هوادار حزب اعلام كرد.
15ـ دانشجويي به نام چهاردهي كه در ارتباطي ما او را به دادستاني انقلاب براي همكاري معرفي كرده بوديم به ما مراجعه كرد و مي‌گفت در ميان همافران دوستان چندي دارد كه هوادار حزب شده‌اند. خود او را به ايران فرستاديم كه با آنها تماس بگيرد ـ ولي به طوري كه من از هوشنگ شنيدم آنها افراد به درد بخوري نيستند و ارتباط با آنها را قطع كردند...
16ـ گروه ديگري به خاطرم آمد و متأسفانه هر چه به خود فشار مي‌آورم اسامي آنان به يادم نيست. دو نفر آنها از اعضا فعال شعبه تبليغات كل در بخش هنري بودند. مهرداد فرجاد و آقاي باقرزاده آنها را خوب مي‌شناسند... اينها يك گروه 4ـ5 نفري بودند كه در ايران مطالعات مسائل اجتماعي مي‌كردند و ابتدا كه به حزب در آلمان مراجعه كردند هوادار حزب نبودند ـ مسئول آنان كه همسر سابقش از نقاشان (فرح نوتاش) خواستار مطالعه نظريات حزب بود ولي بالاخره پس از بحثهاي مفصل حاضر به همكاري با حزب شدند. از آغاز فعاليت علني حزب هم در بخش تبليغات فعاليت داشتند نام يكي از آنها الآن به خاطرم آمد (نجف) است.
خانم نقاش (فرح نوتاش) به توصيه واحد حزبي ايتاليا به نزد ما آمد ـ در ايتاليا تعدادي تابلو با محتواي «چپ» تهيه كرده بودند ـ او از شوهرش جدا شده بود ـ در آلمان مدتي نزد ما بود و چند تابلو نقاشي كرد و بعداً به ايران آمد ـ ما به او توصيه كرديم كه با كمك تابلوهاي بي‌محتواي مورد پسند مقامات سعي كند خود را به مقامات بالاتر نزديك كند و بتواند اطلاعاتي براي ما بفرستند. او اخباري هم فرستاد ولي ارزشي نداشته و موفقيتي پيدا نكرده بود ـ پس از انقلاب و شروع فعاليت علني حزب به بخش علني پيوست ولي از برخورد ساير نقاشان و همكاران خود و مسئولان حزبي هميشه ناراضي بود و بالاخره از حزب كناره‌گيري كرد...
چند نفر ديگر كه گروهي نداشتند هم با ما رابطه گرفتند و به ديدار ما آمدند كه از آنها 3 نفر زير را به خاطر دارم.
1ـ آقاي به‌آذين ـ او پس از آزاد شدن از زندان پيش از انقلاب به ديدن ما آمد و مدتي چون بيماري قلبي داشت در بيمارستان بستري شد و پس از صحبتهاي مفصل به ايران بازگشت ـ او پيشنهاد مي‌كرد كه حزبي غير از حزب توده تأسيس كند و مرامنامه مفصلي هم تهيه كرده بود‌ـ ما با فكر او موافقت كرديم ولي به او توصيه كرديم آن مرامنامه را كه داراي سمتگيري ماركسيستي بود كنار بگذارد و يك مرامنامه 3ـ4 صفحه‌اي (به جاي 70 صفحه) ساده كه خواستهاي عمومي استقلال و آزادي و خواستهاي مردم زحمتكش و روشنفكران را بازتاب دهد تهيه كند ـ او در صحبت با ما اين را پذيرفت ولي پس از بازگشت همان مرامنامه‌اي را كه خودش تهيه كرده بود منتشر ساخت و حزب «اتحاد دموكراتيك مردم ايران» را تشكيل داد. پس از شروع فعاليت حزب توده، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ديگر اين سازمان نتوانست رشد كند و نام بدون مسمائي از زوائد و حواشي حزب توده باقي ماند.
2ـ عبدالله خراساني ـ به توصيه نسرين مرتضويان (همسر مهوش سهرابيان) كه او را يك ماركسيست معتقد و داراي رابطه با مركز حزب  معرفي مي‌كرد، خواستيم از ما ديدن كند او با نسرين يك روز از ما ديدن كرد و خود را يك ماركسيست معرفي مي‌كرد ولي در آغاز گفتگو عقيده داشت كه حزب توده ايران ديگر زمينه‌اي در ايران ندارد و بايد با نام ديگري فعاليت حزبي كساني كه به راه حزب توده عقيده دارند آغاز شود ولي در انتهاي بحث قانع شد. او گروهي نداشت و فعاليتي هم جز خواندن كتاب نداشته است. دربارة ارتباط با مركز حزب در خارج كه به نسرين گفته بود هم معلوم شد به او دروغ گفته است.
3ـ دكتر آريان‌پور هم در مسافرتي كه به خارج كشور كرده بود طبق درخواست ما از ما ديدن كرد ـ او خود را عضو حزب توده نمي‌دانست و معرفي نمي‌كرد ولي ماركسيست بود ما از دانش و معلومات او از افراد مختلف شنيده بوديم و مايل به آشنايي با او بوديم او با آقاي طبري هم ملاقاتي داشت ـ ما با او هيچ قراري براي كار حزبي و ارتباط با مركز حزب در خارج نگذاشتيم...».
محمدمهدي پرتوي، بنيانگذار گروه «نويد» و مسئول كل تشكيلات مخفي حزب توده پس از انقلاب اسلامي، چنين مي‌نويسد:
«از آنجا كه فعاليت سازماني حزب توده در سالهاي قبل از انقلاب ـ از سال 1350 به بعد ـ‌ بر اساس عدم تمركز سازماني بود، در ايران طي هفت سال از 1350 تا 1357، گروهها و واحدهاي حزبي كوچك و بزرگ مختلفي جدا و مستقل از هم به ابتكار هواداران حزب در ايران به وجود آمد كه هر كدام جداگانه با مركز حزب درخارج از كشور از طريق نامه، پيك، مراجعه مستقيم به خارج از كشور ـ برلن شرقي ـ تماس برقرار كرده بودند. اين تماسها معمولاً مستقيماً با خود كيانوري كه مسئول تشكيلات حزب در داخل كشور بود برقرار مي‌شد و معاون او منوچهر بهزادي هم در جريان آنها قرار داشت. پس از بازگشت كيانوري به ايران، پس از پيروزي انقلاب، او در يكي از مصاحبه‌هاي خود اعلام كرد كه در سالهاي قبل از انقلاب حدود 60 گروه توده‌اي در ايران وجود داشته كه با مركز حزب در خارج از كشور تماس داشته‌اند.  البته بوده‌اند گروهها و واحدهاي هواداري كه در ايرن فعاليت مي‌كرده‌اند ولي امكان تماس با مركز حزب را پيدا نكرده بودند كه پس از پيروزي انقلاب و گشايش دفتر حزب به آنجا مراجعه كرده‌اند. پس از پيروزي انقلاب، جوانشير اولين كسي بود از رهبري حزب كه به ايران آمد. او تقريباً در هفته اول پس از پيروزي به تهران وارد شد و بلافاصله با ما، من و هاتفي مسئولين تشكيلات نويد، 6 نفر افسران از زندان آزاد شده و بعضي از گروههاي حزبي كه او پارول آنها را همراه آورده بود تماس برقرار كرد. آن موقع هنوز صحبتي از مخفي ماندن تشكيلات نويد در ميان نبود. در چند جلسه كه با حضور جوانشير، دكتر احمد دانش ـ‌ مسئول گروه «صداي مردم» ـ‌ حجري، شلتوكي، هاتفي و من و يكي دو نفر ديگر در مطب دكتر دانش تشكيل شد، در مورد ايجاد سازمان علني حزب بحث بود جوانشير تعدادي از پارولهاي مربوط به گروههاي مختلف توده‌اي ـ از همان 60 گروه ـ را به اعضاي جلسه داد كه با آنها تماس بگيرند تا بعداً ترتيب سازماندهي آنها انجام شود. از اين ميان دو سه پارول به من داده شد كه به بهرام و هوشنگ دادم كه تماس گرفتند ولي چند ماه بعد اين گروهها را ما به شبكه علني انتقال داديم. از ميان آنها مي‌توان از گروه «پايمرد» ـ‌كورش، فرخ، ‌حسين ـ كه تا آخر با ما ماندند و قاعدتاً اكنون جزو دستگيرشدگان هستند، گروه علي شهبازي كه به شبكه علني منتقل شدند و علي شهبازي در ماههاي قبل از دستگيري مسئول كميسيون تشكيلات سازمان ايالتي تهران بود، و گروه فرزين كه با هوشنگ (شاهرخ جهانگيري) تماس داشتند و بعداً به شبكه علني فرستاده شدند، نام برد ـ از سرنوشت بقيه اين گروهها ـ از آن 60 گروه ـ اطلاعي ندارم. اما تصور من تاكنون اين بود كه همه آنها در شبكه علني حزب جذب شدند. البته اطلاع دقيق در اين مورد را قاعدتاً‌ كيانوري‌ـ كه از نزديك، مسئولين اغلب آن گروهها را مي‌شناخت ـ بهزادي كه قبل از انقلاب در جريان كار آنها بود و جوانشير كه پارول آنها را پس از انقلاب همراه آورد و ترتيب تماس با آنها را داد و اغلب آنها را شخصاً ملاقات كرد و پس از آن هم به عنوان مسئول تشكيلات كل حزب از تمام جزئيات كار آنها، جابجايي آنها و مسئوليت‌هاي آنها مطلع بوده است، بايد داشته باشند. از ميان آن 60 گروه اسامي چند تايي را كه من يا از راديو پيك شنيده بودم يا در سال 1357، اعلاميه يا نشريه‌اي از آنها را ديده‌ام و به ياد دارم مي‌نويسم: گروه حكمت‌جو‌ـ تيزابي در آذربايجان فعاليت داشت و مسئول آنها محمد آزادگر بود در حدود سال 55 يا 1356 توسط ساواك دستگير شدند و در سال 1357 آزاد شدند. ما (تشكيلات نويد) در ماههاي قبل از انقلاب با يكي از آنها تماس برقرار كرديم و به آنها نشريات را مي‌رسانديم. پس از پيروزي انقلاب، ارتباط آنها همراه با ارتباط ساير افراد شاخة تشكيلات نويد در آذربايجان به انوشيروان ابراهيمي داده شد تا از آنها در ايجاد سازمان علني حزب در آذربايجان استفاده كند. گروه پايمرد (پويا) ـ‌(كورش، فرخ، حسين)، پس از انقلاب به ما مربوط شدند و تا آخر باقي ماندند. گروه «صداي مردم» كه حدود 20 تا 25 نفر عضو داشت به مسئوليت دكتر احمد دانش و چند شماره نشريه‌اي به همين نام منتشر كرده بود. گروه مختاري، گروه سيامك، گروه آذرخش‌ كه قبل از انقلاب نشريه آذرخش براي دانش‌آموزان را منتشر مي‌كرد، مدت كوتاهي با ما مربوط شد و پس از انقلاب ارتباط آنها به سازمان جوانان حزب واگذاشته شد. گروه منشعب از سازمان چريك‌ها... بعضي از گروهها و واحدهاي حزبي مرتبط و غيرمرتبط با مركز حزب در سالهاي 56 و 57 ـ‌ قبل از انقلاب ـ جذب تشكيلات نويد شدند مانند گروهي كه پايدار ـ مسئول شاخه مخفي در يزد ـ مسئول آن بود. بخشي از گروهي كه شهبازي در رأس آن بود (رضا اشرفي‌زاده و علي كتاني و غيره)، بخشي از گروهي كه كامران و بهمن (از اعضاي تشكيلات مخفي كه دستگير شده‌اند) جزو آنها بودند و بخشي از گروهي كه شايگان (دليلي) يكي از مسئولين آن بود. بخش ديگر اين گروهها بعداً جذب شبكه علني شدند.»
فرج‌الله ميزاني (جوانشير)،‌ كه در اسفند 1357 براي سازماندهي و تمركز «گروههاي حزبي» به ايران آمد، چنين مي‌‌نويسد:
«در اسفند ماه 1357 هنگام حركت به ايران كيانوري تعدادي آدرس و اسم داد كه در ايران با آنها تماس بگيرم. در مورد هيچ‌يك توضيحي وجود نداشت. معلوم نبود يك نفر است يا گروه است، چه مشخصات و اهميتي دارد و قرار بر اين بود كه در ايران تماس بگيريم و روشن كنيم تنها گروهي كه روي آن حساب مي‌شد و من مي‌بايست به هنگام ورود با آن تماس گرفته و به همراه آنها كار كنم گروه نويد بود.
در اسفند به ايران آمدم،‌ در اختيار گروه نويد قرار گرفتم و اين آدرس‌ها و اين اسم‌ها را براي تماس و تحقيق به مسئولين اين گروه يعني خسرو دادم.  اما قبل از اينكه فرصت باشد كه با آنها تك به تك تماس گرفته و وضعشان را روشن كنند دفتر حزب باز شد و ما كار علني را آغاز كرديم و حساب «گروه نويد» كه مخفي ماند جدا شد.
نمي‌دانم از اين آدرس‌ها كدام گروه بود و كدام يكي و آيا به درد مي‌خورد يا نه؟ ادعاي 50ـ60 گروه كه ما گفته‌ايم ادعاي درستي نيست. ما در سازمان علني با تعداد كمي گروه ـ كه در زير مي‌نويسم ـ تماس گرفتيم ولي اين احتمال كه خسرو از ميان آن آدرس‌ها چيزي براي «نويد» جدا كرده و جذب كرده باشد وجود دارد. ما در اين باره با خسرو هرگز صحبت نكرديم. گروههايي كه در سازمان علني با آنها تماس گرفتيم به شرح زير است:
1ـ گروه رهرو: مسئول اين گروه عزت‌الله زارع بود و مهدي حسن‌پاك با او كار مي‌كرد. اين گروه احتمالاً‌ ده ـ دوازده نفر بود كه به طور عمده در شهر ري بودند و اين مهمترين گروهي است كه ما با آن تماس گرفتيم. بقيه افرادش را نمي‌شناسم. به نظرم عليزاده ـ مترجم ـ‌ با اينها بود.
2ـ گروه آرش: مسئول اين گروه حسين‌پور بود. و به نظرم جاويدفر با او كار مي‌كرد. خود حسين‌پور وارد كار حزبي نشد ولي افرادش را به تشكيلات معرفي كرد و تماس گرفته شد. اين گروه هم در حدود 10ـ12 نفر بود.
3ـ گروه تلخون: مسئول اين گروه اصغر محبوب بود، كه جواد نجار (نام فاميل يادم نيست) از مسئولين نواحي شرق، با او كار مي‌كرد. اين گروه بيشتر از هنرمندان جوان بود و تعدادش باز هم به نظرم 10 نفر كمي بالاتر و پائين‌تر بود.
4ـ گروه علي شهبازي: اين گروه اسم نداشت، يا ما نپرسيديم ـ علي شهبازي بود و مسعود تدين. با اينها قبل از سازمان علني خسرو تماس گرفته بود. نمي‌دانم اسمشان جزو آدرسهايي كه من دادم بود و يا از راه ديگر پيدايشان كرده بود. اما نتوانسته بودند با هم كار كنند. خسرو تحويل سازمان علني داد. سه‌ـ چهار نفر بودند.
5ـ يك گروه در كرمانشاه بود كه نوري (مسئول اخير همدان) مسئول آنها بود و سازمان كرمانشاه ـ باختران ما روي آنها ساخته شد.
6ـ يكي دو گروه در آذربايجان بود كه يكي گروه محمد آزادگر است ـ اسم گروهش را نمي‌دانم ـ و آنها سازمان تبريز را پديد آوردند. ديگري گروهي كه اصلان‌زاده (مسئول زنجان) رابط آنها بود. نمي‌دانم چند نفر بودند. احتمالاً يكي دو نفر. آنهم در سازمان آذربايجان وارد شد.
7ـ گروه سيامك: مسئول اين گروه سيامك والي‌پور بود كه اصفهاني است. ما پس از تماس متوجه شديم كه بيشتر حرف است و چيزي ندارد. خود سيامك در اصفهان كتابفروشي داير كرد اما عملاً از كار حزب رفته، جدا و يا دلسرد شد.
8ـ گروه آژنگ: اينها سه جوان بودند كه احتمالاً با خارج هم تماس نداشتند در روزهاي بهمن و يا پس از آن دور هم جمع شده راه حزب را پذيرفته بودند. هر چه فكر مي‌كنم اسمشان يادم نمي‌آيد. در حزب مورد توجه قرار نگرفتند. و اگر در سازمان حزبي مانده باشند از افراد پائين هستند و دور از نظر كه من از آنها از سال 1358 تاكنون ديگر به اسمشان برنخورده‌ام. اين است گروههايي كه به سازمان علني پيوستند. افرادي كه خسرو با آنها تماس گرفته و براي سازمان نويد جذب كرده باشد در اين فهرست نيست...
9ـ گروه منشعب از چريكهاي فدائي خلق: مسئولين اين گروه فريبرز صالحي و حسين قلمبر بودند. حدود كمتر از ده نفر داشتند كه همه از مسئولينند. از جمله فرزاد دادگر، سيما (بهمنش) از مسئولين ناحيه جنوب تهران.
10ـ احتمال دارد كه برخي از افرادي كه كيانوري اسم و آدرس آنها را به من داده كساني باشند كه از طريق جوانان ما در غرب معرفي شده باشند و بعد خودشان از طريق سازمان جوانان و دانشجويان دمكرات تماس گرفته باشند...
11ـ گروه احمد دانش(دكتر): خود دانش مسئولش بود... اينها روزنامه «اتحاد» را به راه انداختند و اداره كردند»
همانگونه كه ملاحظه شد، در سالهاي پرتلاطم 1350ـ1357، كه توده‌هاي ميليوني امت حزب‌الله، رژيم تا دندان مسلح شاه ـ آمريكا را آماج ضربات سرنوشت‌ساز خود گرفته بود، هواداران حزب توده به چند گروهك ناچيز فوق محدود مي‌شد و همانطور كه ديده شد ادعاي كيانوري مبني بر وجود 50ـ 60 گروه حزبي صحت نداشته و يك «بلوف» تبليغاتي بوده است. لازم به توضيح است كه گروهكهاي فوق نيز عمدتاً در سال 1357، هنگامي كه رژيم ستمشاهي آخرين لحظات احتضار خود را مي‌گذرانيد و فعاليت گروهي براي غيرسياسي‌ترين و محافظه‌كارترين افراد نيز امري عادي بود، پديد شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نمونه دستنوشته دكتر نورالدين كيانوري درباره گروه‌هاي حزبي
 قبل از انقلاب 19/8/1362

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمونه دستنوشته انوشيروان ابراهيمي 14/9/1362 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمونه دستنوشته دكتر نورالدين كيانوري 19/8/1362

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نمونه دستنوشته مهرداد فرجادآزاد 18/5/1361