روابط رژيم شاه با اسرائيل در دوران ژاندارمى ايران‏

روابط رژيم شاه با اسرائيل در دوران ژاندارمى ايران‏

پس از پايان جنگ جهانى اوّل وتشكيل كشورهاى اسلامى كوچك از بقاياى امپراتورى مسلمان عثمانى، قيمومت كشور مسلمان فلسطين به دولت انگلستان واگذار شد. انگلستان از همان زمان توطئه تشكيل يك كشور يهودى را در خاك فلسطين تدارك ديد كه پس از پايان جنگ جهانى دوم به وسيله مجمع عمومى سازمان ملل، فلسطين به دو قسمت يهودى و مسلمان تقسيم شد؛ رژيم صهيونيستى در سال ۱۳۲۷ ه. ش/ ۱۹۴۸ م، بطور رسمى تشكيل شد ودولت ايران به صورت دو فاكتو آن را به رسميت شناخت.
از آنجا كه شناسايى و برقرارى روابط با رژيم غاصب صهيونيستى هيچ گاه مورد موافقت مردم مسلمان ايران نبود، در زمان دولت مصدق با فشار مردم و روحانيون روابط با آن كشور قطع گرديد. امّا پس از كودتا وحاكميت ديكتاتورى مطلق، روابط دولت وابسته پهلوى با رژيم اسرائيل دوباره آغاز شد و در طول دهه ۱۳۳۰ در محورهاى نفتى، اطلاعاتى وامنيتى ادامه داشت.
در نيمه اوّل دهه ۱۳۴۰ ه. ش به علت آغاز مبارزه امام خمينى (ره) و هشدار ايشان نسبت به نفوذ اسرائيل غاصب در ايران و قيام پانزده خرداد، روابط ايران و اسرائيل دچار اختلال شد و به صورت مخفى درآمد. اما پس از قضيه كاپيتولاسيون و تبعيد امام (ره)، روابط دولت هويدا و رژيم اشغالگر قدس، علاوه بر محورهاى قبلى در ساير زمينه ها نيز گسترش يافت.
پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل و شكست كشورهاى مسلمان، امام خمينى (ره) از تبعيدگاه خود در نجف، پشتيبانى خود را از مردم مسلمان فلسطين و قيام آنها اعلام كرد كه اين مسأله باعث مخالفتها و تظاهرات مردم ايران عليه اسرائيل شد.
در آغاز دهه ۱۳۵۰ ه. ش چند تحوّل مهم منطقه اى و بين المللى رخ داد كه تا حدودى باعث كاهش نقش محورى روابط سياسى ايران و اسرائيل شد. مهمترين اين تحوّلات خروج نيروهاى انگلستان از شرق كانال سوئز و منطقه خليج فارس بود. مشكل جايگزينى نيروهاى انگليسى و حفظ امنيت كشورهاى كوچك خليج فارس و منابع مهمّ انرژى آن از طريق «سياست دو ستونى» و «نقش ژاندارمى» ايران حل شد. براى اين كه ايران بهتر بتواند نقش خود را ايفا كند، لازم بود كه روابط نزديكترى با كشورهاى عرب منطقه، بويژه عربستان سعودى كه ستون دوم اين سياست را تشكيل مى‏داد، داشته باشد.
تحول مهمّ ديگر اين زمان درگذشت «عبدالناصر» و روى كار آمدن «انور سادات» و برقرارى روابط مجدّد ايران و مصر بود كه در زمان ناصر قطع شده بود. هر دو مسأله از يك سو باعث نزديكى بيشتر ايران با كشورهاى مسلمان عرب منطقه بود با اسرائيل روابط خوبى نداشت و از سوى ديگر باعث گسترش روابط آمريكا با كشورهاى مخالف اسرائيل بود، كه مى توانست از هر دو جهت روابط ايران و آمريكا با اسرائيل را تحت شعاع خود قرار دهد، امّا هر چه زمان گذشت بهتر مشخص شد كه مثلث ايران، عربستان و مصر نه تنها مخالفتى با اسرائيل ندارند، بلكه مصر كم كم از شوروى فاصله گرفته به‏ دامن آمريكا سقوط كرد. در نتيجه؛ آمريكا و ايران دو دشمن ديرينه يعنى مصر- اسرائيل را تحت فشار قرار دادند تا با يكديگر صلح نمايند.
جنگ سال ۱۳۵۲ ه. ش/ ۱۹۷۳ م، اعراب و اسرائيل و شكست نيروهاى اسرائيلى از نظاميان مصرى باعث شد كه مردم مسلمان ايران تظاهرات و راهپيماييهايى را با رهبرى روحانيون و به پشتيبانى از برادران مسلمان عرب خود ترتيب داده با شور و هيجان فراوان از سربازان مسلمان حمايت كنند. رژيم شاه با اين حركت مردم مسلمان ايران در موضع انفعالى قرار گرفته، جرأت حمايت از رژيم اسرائيل را در خود نديد. به همين دليل سياست موازنه در مورد مصر واسرائيل را در پيش گرفت و حتّى در ظاهر خود را پشتيبان و طرفدار مسلمان، بويژه مصر نشان داد. (1)
هر چه زمان مى‏گذشت و روابط شاه با انور سادات روز به روز بهتر مى‏شد، به همان اندازه‏روابط ايران‏و اسرائيل كاهش مى‏يافت. مسافرت شاه به مصر در سال ۱۳۵۳ ه. ش و مسافرت سال بعد انورسادات به ايران باعث نزديكى بيشتر دو كشور ايران و مصر شد.
به همين دليل شاه به مقامهاى اسرائيلى جهت صلح و تخليه مناطق اشغالى مصر از اين جهت فشار وارد مى كرد. دولت جديد اسرائيل به رياست «اسحاق رابين» كه جانشين «گلداماير» شده بود و سياست «زمين در مقابل صلح» را در پيش گرفته بود، كم كم در صدد حل مسائل با مصر برآمد و به همين دليل در تابستان ۱۳۵۴ ه. ش چاههاى نفت مصر در صحراى سينا را به آن كشور پس داد و موافقت نامه جداسازى نيروهاى دو كشور به امضا رسيد پس از حل نسبى مسائل مصر و اسرائيل، روابط ايران و اسرائيل دوباره به حال عادى بازگشت و رفت و آمدهاى دو كشور آغاز شد و روز به روز گسترش يافت. در اين سالها «عباسعلى خلعتبرى» به عنوان وزير امور خارجه ايران و «يورى لوبرانى» نماينده سياسى اسرائيل كه جانشين «مايرعزرى» شده بود، نقش مؤثرى در توسعه روابط ايران و اسرائيل داشتند. (2)
سال ۱۳۵۶ ه. ش سه تغيير در سه كشور آمريكا، اسرائيل و ايران به وقوع پيوست، امّا باعث تغييرات اساسى در سياست خارجى كشورهاى فوق نشد. در امريكا، «جيمى كارتر» با شعار «حقوق بشر» به رياست جمهورى انتخاب شد. در اسرائيل حزب ملى‏گراى افراطى ليكود به رهبرى «مناخيم بگين» پيروز شد و وى به نخست وزيرى رسيد. در ايران هم «امير عباس هويدا» پس از سيزده سال جايش را به جمشيد آموزگار داد، امّا خلعتبرى همچنان در وزارت خارجه باقى ماند و اين نشان دهنده عدم تغييرات‏اساسى در روابط خارجى ايران در ارتباط با كشورهاى خارجى، بويژه مصر و اسرائيل بود. محور اساسى سياست خارجى ايران همچنان بر حفظ رابطه با دو كشور مصر و اسرائيل و تشويق آنها به صلح با يكديگر بود. دولت جيمى كارتر نيز سادات و بگين را به صلح ترغيب مى‏كرد. نتيجه فشارها و ترغيبهاى ايران و امريكا باعث ملاقاتهاى سادات و بگين در مصر و اسرائيل وامضاى قرارداد صلح «كمپ ديويد» در شهريورماه ۱۳۵۶ در امريكا شد. (3)
مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبرى امام راحل (ره) در سال ۱۳۵۶ ه. ش عليه رژيم امريكايى شاه به انقلاب خونين سراسرى تبديل شد در عين حال رهبر انقلاب اسلامى و مردم مسلمان ايران همواره از ملت مسلمان فلسطين حمايت كردند.
پی نوشتها :
۱ - سياست خارجى ايران در دوران پهلوى، هوشنگ مهدوى، ص ۴۴۳- ۴۴۲/
۲ - همان، ص ۴۵۱- ۴۴۴/
۳ - سياست خارجى ايران در دوران پهلوى، هوشنگ مهدى، ص ۴۵۶- ۴۵۲/