تلاش ساواك در نفوذ ( اول ) در رهبري حزب توده
برخي احزاب كمونيست جهان سوم (مانند اندونزي) از مواضع حزب كمونيست چين طرفداري ميكردند و خطر جدي، سيطرة حزب كمونيست شوروي را بر اردوگاه ماركسيسم تهديد ميكرد. در هيئت اجرائيه حزب توده، احمد قاسمي و فروتن از مواضع مائوئيستي حمايت ميكردند و از سوي بعضي اعضاي كميته مركزي (حسن سغايي) و كادرهاي حزبي پشتيباني ميشدند. در چنين شرايطي، روسها براي تضعيف مواضع مائوئيسم تصميم گرفتند از جناح رادمنش حمايت جدي كنند و مواضع او را در رهبري حزب توده تحكيم نمايند. اين حمايت مسكو از رادمنش، از يك بعد ـ حذف مائوئيسم از حزب توده ـ به سود شورويها بود، ولي در مجموع به بهاي گزافي براي حزب توده تمام شد و سبب گرديد كه ساواك در دو مرحله در رهبري حزب توده رسوخ نمايد و سازمان حزب توده در ايران به پوششي براي ساواك عليه گروههاي ضد رژيم پهلوي بدل گردد.
اين سالها مصادف بود با بحران همه جانبه رژيم طاغوت و اوجگيري مبارزات مردم مسلمان ايران، كه به قيام 15 خرداد 1342 انجاميد. در داخل كشور تظاهرات عليه شاه اوج گرفته بود و در نتيجه زمينة مناسبي براي فعاليت حزب توده وجود داشت. ولي سازمان حزب توده زير نظارت كامل ساواك بود. يكي از خويشاوندان نزديك رادمنش بنام حسين يزدي (پسر دكتر مرتضي يزدي) كه شديداً مورد اعتماد او بود، عامل ساواك منحله بود. رادمنش مسئول سازمان داخل كشور بود. حسين يزدي و برادرش، فريدون يزدي، اسناد حزبي را از رادمنش ميدزديدند، صندوق پستي او را كنترل ميكردند و نامههاي او به ايران و برعكس را در اختيار ساواك قرار ميدادند. اين جريان توسط سازمان اطلاعاتي آلمان شرقي كشف شد و حسين يزدي دستگير و زنداني گرديد.
كشف اين ماجرا سبب شد كه هيئت اجرائيه تصميم به بركناري رادمنش بگيرد و براي بررسي جريان نفوذ حسين يزدي و عزل رادمنش، پلنوم دهم كميته مركزي ـ در 29 فروردين 1341 ـ در مسكو برگزار گرديد.
در اين پلنوم، اكثريت اعضا شركت كننده (12 نفر از 23 نفر) به بركناري رادمنش رأي دادند، ولي نتيجه پلنوم، زير تأثير شوروي، كه به طور جدي خواستار ابقاء رادمنش در رأس حزب بود، برخلاف خواست اكثريت تمام شد. همانطور كه گفتيم، علت اين جانبداري شوروي، مواضع فروتن و قاسمي و ترس روسها از گرايش حزب توده به مائوئيسم بود. در اين پلنوم دانشيان ابراز داشت كه عليرغم نفوذ حسين يزدي، رادمنش ميتواند دبير اول حزب باقي بماند، بقيه فرقويها نيز از او جانبداري كردند. بالاخره احسان طبري پيشنهاد كرد كه هيئت اجرائيه منحل شود و يك هيئت سهنفره بنام «هيئت دبيران موقت» (بوروي موقت) ـ يعني همان سه دبير سابق ـ كارهاي حزب را رهبري كنند و در عرض يك سال پلنوم يازدهم براي حل مسئله بحران رهبري تشكيل شود. اين سه نفر عبارت بودند از: دكتر رضا رادمنش، ايرج اسكندري، عبدالصمد كامبخش.
بدين ترتيب رادمنش مجدداً به عنوان دبيراول انتخاب شد و مسئوليت كار در ايران را نيز دوباره بدست گرفت. بعد از پلنوم دهم، رادمنش و اسكندري، كه قبلاً با هم درگير بودند، آشتي كردند و كيانوري، كه معاون كامبخش در تشكيلات بود و بخش اروپاي باختري را اداره ميكرد، به علت درگيري با رادمنش و اسكندري، به مدت 9 سال از كار حزبي كناره گرفت.
بعد از پلنوم دهم، اختلافات دروني كميته مركزي نه تنها كاهش نيافت، بلكه تشديد شد. قاسمي، فروتن (اعضا هيئت اجرائيه) و سغايي (عضو مشاور كميته مركزي) مواضع آشكار مائوئيستي خود را جديتر اعلام داشتند و با دانشجويان تودهاي مقيم غرب، كه در اكثريت مطلق خود گرايشات مائوئيستي يافته بودند، تماس برقرار كردند. عملكردهاي خيانتبار رهبري حزب در سالهاي 1320ـ 1332 در ايران و مشاهده جاهطلبيها و قدرتطلبيها و اختلافات شديد دروني كميته مركزي و تبعيت نوكرمنشانه آن از شوروي، سبب فروپاشي سازمان حزب در اروپاي باختري و گرايش دانشجويان تودهاي به سمت چين شد.
در حوزههاي حزب توده در اتحاد شوروي و ساير كشورهاي سوسياليستي نيز وضع متشنج بود. براي اكثريت اعضاي حزب، «مسئله حسين يزدي» مفهوم نبود و برايشان اين سئوال مطرح بود كه چرا رادمنش با چنـين اشتباه بزرگي بايـد همـچنان در رأس حزب بماند و حتي قدرتمندتر نيز
شود؟
اسكندري، كه سالها آرزوي دبيركلي را در سر ميپرورانيد، شرايط را براي مطرح ساختن خود به عنوان جانشين رادمنش مناسب يافت و فعاليت شديدي را در اين راستا آغاز كرد. او چند بار به مسكو رفت و با رهبران «فرقه» تماس گرفت. در اين زمان، رادمنش در عراق بود و در لايپزيك، ايرج اسكندري به جاي او حزب را اداره ميكرد و ميكوشيد تا از موضع دبير اول عمل نمايد. او حتي يك بار تصميم گرفت تا دانشيان را از رهبري «فرقه» عزل كند و حكم آن را هم صادر كرد، ولي اجرا نشد!