وسوسه‌هاي فريبنده يك تمدن بزرگ

رونق بازار نفت و رشد فزاينده تورم در عصر پهلوي دوم

انستيتوي‌ تحقيقاتي هودسن‌ در سال‌ 1975ميلادي طبق‌ گزارشي‌ اعلام‌ كرده‌ بود اگر دولت‌ ايران‌ تا سال‌ 1985 به‌ اهداف رشد اقتصادي‌ خود نيز نائل‌ شود آنگاه‌ اقتصادي‌ خواهد داشت‌ كه‌ چندان‌ از اقتصاد هندوستان‌ توسعه‌ يافته‌تر نخواهد بود و از اقتصاد كشور مكزيك‌ عقب‌تر خواهد ماند، اما اگر دولت‌ ايران‌ به‌ اين‌ اهداف نايل‌ نشود در آن‌ صورت‌ ايران‌ در دهه‌ اول قرن‌ بيست و يك چيزي‌ بيش‌ از يك‌ عمارت‌ صنعتي‌ ناتمام‌ همراه‌ با ظواهر قدرت‌ و نفوذ بين‌المللي‌ ولي‌ فاقد جوهر و ماهيت‌ نخواهد داشت. با توجه‌ به‌ اين‌ پيش‌ بيني‌ ايران‌ امروز يعني‌ ايران‌ سال‌ 2007 ميلادي در كجا ايستاده‌ و ضعف‌هاي‌ عمده‌ آن‌ چيست؟
اين پرسشي است كه عمده محققين و دولتمردان كنوني را به خود مشغول كرده است. شايد در سال‌هاي پايان دوران پهلوي، شاه ايران هم به دنبال پاسخ به اين دغدغه‌ها بود. اينك سه دهه از آن روزها سپري شده است. از خود مي‌پرسيم كه آيا شاه در سال‌هاي آخر حكومت خود به دنبال پاسخ به آن دغدغه‌ها بود؟ اينك پس از سه دهه يك بار ديگر اين تجربه در اقتصاد ايران تكرار مي‌شود.
به دنبال افزايش تدريجي قيمت نفت در بازارهاي جهاني و ثروت كم سابقه‌اي كه نصيب ايرانيان مي‌شود اين روزها مساله رشد ارزش نقدينگي و شتاب فزآينده تورم يكي از پردغدغه‌ترين مباحث اقتصادي و سياسي انديشمندان و دولتمردان ايراني شده است. از يكسو، دولت نهم كه بر عملكرد دولت‌هاي گذشته انتقادهاي تند و تيزي را در روزهاي نخست دولت خود وارد كرده بود اينك به دنبال آن است كه از آنچه كه «كوتاهي در دو دولت گذشته مي‌نامد» جبران مافات كند و بر چرخه شتاب توسعه لگامي‌زند. از سوي ديگر، كارشناسان و اقتصاددانان بر اين نيت خوش بينانه دولتمردان كنوني به شدت هشدارهايي داده اند كه از نظر آنان اگر چنانچه بر اين شتاب لگام گسيخته مهاري زده نشود متاسفانه ملت ايران بايد در انتظار روزهاي بسيار ناگواري باشد. اين مقاله اگرچه به جهت ديگر متغيرهاي مستقل در عصر پهلوي امكان مقايسه كامل بين اين دو دوره را كمتر فراهم مي‌سازد، اما مي‌تواند نكات عبرت آموزي را نيز بر ما آشكار كند.
«در شوراي مقدماتي اقتصاد به اين نتيجه رسيده بوديم كه منشا اين گرفتاري‌ها از بخش دولتي است، از هزينه‌هاي بسيار زيادي كه به وسيله بخش دولتي خرج مي‌شد و تورم را تشديد مي‌كرد و فشاري كه دولت به بخش‌خصوصي، اعم از بازاريان و كارخانه‌ها و غيره مي‌آورد كه قيمت‌هاي خودشان را ثابت نگه دارند و سوءاستفاده نكنند. اين سياست تا موقعي كه تورم در اقتصاد كشور وجود دارد و تعادلي بين عرضه و تقاضا وجود ندارد به هيچ وجه نمي‌تواند عملي بشود. پيشنهادهاي ما در اين شورا اين بود كه تعديلاتي در بودجه كل كشور صورت گيرد و در عين حال هم بانك مركزي سياست‌هاي خودش راجع به تحديد اعتبارات به بخش‌خصوصي را ادامه بدهد. اما وقتي اين گزارش در شوراي اقتصاد مطرح شد آقاي هويدا گفتند: بله ما در گذشته هم از اين حرف‌ها زياد شنيديم كه اقتصاد در حال پيشرفت سريع است و با هزينه‌هاي زياد دولت اين گرفتاري‌ها و تورم و غيره به تدريج ايجاد مي‌شود و اين گرفتاري‌ها از آنجا به وجود آمده است. اما با تجاربي كه در گذشته ما داشتيم به نظر مي‌رسد كه اين هم يك alarm (هشدار) است و... بنابراين همان سياست‌هاي كه داريم با آنها مي‌توانيم جلو برويم. وقتي كه من پاسخ نامساعد‌شان را شنيدم بلافاصله به ايشان گفتم كه جناب نخست‌وزير اين وظيفه من به عنوان يك عضو اين شورا بود كه اين مسائل را در حضورتان مطرح بكنم و چون مسووليت مشترك داريم و اين گرفتاري‌هايي كه پيش آمده و روز به روز تشديد خواهد شد از حضورتان مرخص مي‌شوم. ايشان از حرف من ناراحت شدند و با صداي بلند گفتند: «نه شما نمي‌توانيد از خودتان رفع مسووليت بكنيد» در همان موقع من اوراق گزارش‌هايم را جمع كردم و صندلي خودم را پس كشيدم كه معنايش اين بود كه ديگر من حاضر نيستم در اين مذاكرات شركت بكنم و از اينجا هم كه بيرون بروم استعفا مي‌دهم. ايشان گفتند: «چرا به اين ترتيب شما قهر مي‌كنيد، پيشنهاد شما كه هنوز رد نشده فقط داريم بحث مي‌كنيم و اينها بايستي پيش شاهنشاه برود و ببينيم كه ايشان چه مي‌فرمايند.» (1)
دكتر محمد يگانه، رييس وقت سازمان برنامه و بودجه كشور و رييس اسبق بانك مركزي ايران در عصر پهلوي دوم تنها كسي نبود كه بروز يك بحران فراگير را به اعضاي دولت و نيز به شاه گوشزد مي‌كرد. پيش از او كساني در حد و اندازه‌هاي اسد‌ا... علم، و كمي ‌قبل‌تر مهدي سميعي و شايد بزرگ‌تر از همه اين‌ها ابوالحسن ابتهاج اين سيل بنيان برافكن را هشدار داده بودند. اما شايد به واسطه بيماري كه تنها شاه و پزشك معالجش از آن باخبر بود او حركت توسعه در ايران را كند و بطئي مي‌ديد. علائم اين شتاب فزآينده از سال‌هاي 1352 كاملا آشكار بوده است. شاه كه مي‌خواست ايران تا پايان سده قرن بيستم ميلادي در عداد پنجمين كشور صنعتي درآيد به شدت بر رديف بودجه‌ها مي‌افزود.
در اسفند 1352، عده‌اي از كارشناسان سازمان برنامه در گزارشي تصريح كردند كه «ايران نمي‌تواند تا پايان اين سده، به پنجمين كشور صنعتي جهان بدل شود.» در همين گزارش تاكيد كردند كه تقويت زيربناي ضعيف و ناتوان كنوني را بايد هر‌چه زودتر طرف توجه قرار داد.» (2) اين گروه نظرات خود را در كنفرانس گاجره كه به رياست هويدا تشكيل شد، صورت بندي و عنوان كردند و با استفاده از الگوها و معادلات اقتصاد سنجي و با استناد به پيش‌بيني‌هاي آماري، به اين نتيجه رسيدند كه در شرايط كنوني، بودجه دولت را نمي‌توان و نبايد به يك باره افزايش فراوان داد.
پيشنهاد و مصوبات كنفرانس گاجره، براي تصويب نهايي در جلسه‌اي در رامسر تقديم شاه شد. اين كنفرانس روز دهم مرداد 1353 آغاز شد و دو روز نيز ادامه داشت. شاه، در حالي كه انگشتان دو دستش را در جيب جليقه‌اش فرو‌ كرده بود و شست هر دست را در هوا تكان مي‌داد، جلسه را با ذكر اين نكته افتتاح كرد كه، البته در مورد برنامه ريزي‌هاي آينده، او خود در موقع مقتضي، رهنمودهاي لازم را صادر خواهد كرد. مي‌گفت چون شما به هر حال در اين زمينه كارهايي كرده‌ايد، بياييد و حرفتان را بزنيد. با اين حال تنها پس از شنيدن بخش‌هايي از چند گزارش آشكارا به خشم آمد. اقتصاد‌دانان را به سخره گرفت و به تصريح گفت كه دولت بايد فكر آهنگ متوسط رشد را يكسره از سر بيرون كند. او تاكيد داشت كه آن چه بيشتر خود گفته بود به اجرا در‌آيد و پيشتر اصرار كرده بود كه دولت عملا بايد همه درآمد نفت را هزينه كند. اگرچه كارشناسان سازمان برنامه، قاعدتا هويدا و ديگر وزراي كابينه او كه در جلسه بودند، همه مي‌دانستند كه سياست پيشنهادي فرجامي‌جز تورم مضاعف نخواهد داشت، گرچه مي‌دانستند كه سياستي بالقوه خطرناك و انقلاب‌زا است، اما همه سكوت كردند، هويدا هيچ مقاومتي از خود نشان نداد. وزراي كابينه‌اش هم سكوت اختيار كردند. برخي از آن كارشناسان امروزه مي‌گويند هويدا و وزراي كابينه‌اش مي‌بايست در همان جلسه استعفا مي‌دادند. در عين حال، به درستي مي‌گويند كه زعماي قوم «نمي‌توانند ادعا كنند كه در مورد پيامدهاي احتمالي سياستي كه پيش گرفته بودند هشدار كافي دريافت نكردند.»(3)
بعدها جز ماروين زونيس، نويسنده كتاب شكست شاهانه، ديگراني چون عبدالمجيد مجيدي و تا اندازه اي فرح ديبا نيز به اين امر اشاره كردند، اما واقعيت اين است كه جامعه نخبگان هم در برابر اين سرعت و شتاب لجام گسيخته سكوت پيشه كرده و نسبت به عواقب بعدي آن مسوول شناخته شدند. اگرچه اين مسووليت‌ها و تقصيرات حتي سه دهه بعد نيز نتوانست درس عبرتي براي كارگزاران دولتي در ايران باشد، اما مروري بر آن تجربه مي‌تواند بستري براي يادآوري آنچه كه گذشت را فراهم كند.
ماجراي نفت و رونق آن در سال‌هاي نخستين دهه پنجاه، امروزه يكي از مهم‌ترين نمونه‌هاي اقتصادي در تاريخ اقتصادي جهان شده است. كمتر نويسنده تاريخي، سياسي و اقتصادي در جهان وجود دارد كه وقتي به سال‌هاي دهه پنجاه شمسي ايران نزديك مي‌شود به اين واقعه هولناك اشاره نكند، اما در ايران شايد به جهت متغيرهاي متعددي كه در سقوط رژيم پهلوي نقش داشته كمتر آن را به عنوان تنها عامل يا مهم‌ترين عامل سقوط رژيم پهلوي دانسته‌اند، اما واقعيت اين است كه با افزايش درآمد نفت، توسعه اقتصادي ايران نيز شتابي سرسام آور پيدا كرد. با آنكه از سال 1347 تا 1351، توليد بخش صنعت سالانه 14 درصد رشد داشته، اما جهش بزرگ هنوز در پيش بود. از آذرماه 1351، قيمت نفت خام به سرعت رو به افزايش گذاشت. ظرف يك‌سال بهاي يك بشكه نفت‌خام از پنج دلار به نزديك دوازده دلار رسيد، درآمد ايران هم، به موازات آن افزايش يافت. برنامه اقتصادي مملكت همه در پرتو ارقام جديد درآمد مورد تجديد‌نظر قرار گرفت. از همين زمان بود كه شاه هم به تدريج اشاراتش را به «تمدن بزرگ» آغاز كرده بود. وعده مي‌داد كه ايران پيش از پايان قرن، پنجمين كشور صنعتي جهان خواهد شد. مي‌گفت ژاپن را پشت‌سر خواهد گذاشت و براي هميشه از دايره فقر و فلاكت و عقب‌ماندگي واخواهد رهيد. حتي پيش از جهش ناگهاني قيمت نفت هم البته به آينده ايران سخت خوش بين بود. در سال 1345 به آورل‌هاريمن گفته بود «در بيست سال آينده، تنها ژاپن و ايران مي‌توانند به مرحله‌اي از رشد كنوني كشورهاي اروپايي برسند.» در عين حال، به سرافرازي گفته بود: «ايران حتي از ژاپن نيز منابع طبيعي بيشتري دارد.»
بسياري از اقتصاددانان بر اين گمان اند كه در پس انديشه تمدن بزرگ نوعي نظريه و استراتژي اقتصادي نهفته بود، كه به همان نظريه «فشار بزرگ» شهرت دارد. بنابراين نظريه كشورهاي جهان سوم گرفتار چنبر دور باطل فقرند. تنها از يك راه نمي‌توان از اين دايره ادبار و فلاكت وارهيد؛ در اين گونه كشورها، دولت بايد در سطحي وسيع و همه جانبه به صنعتي كردن كشور همت كند. البته مناديان اين نظريه اغلب مي‌دانند كه در هر كشور، ضرباهنگ اين فشار بزرگ بالمال تابع توانمندي‌هاي جذب اقتصادي در آن كشور است. شاه از سويي خواستار اين فشار بزرگ بود. اما از سوي ديگر، مفاهيم مزاحم و مبهمي‌چون توانمندي‌هاي جذب اقتصادي را برنمي‌تابيد. ولي واقعيت‌هاي اقتصادي سخت سرسخت‌اند. حتي از فرامين شاهانه هم تبعيت نمي‌كنند.
اعضاي ارشد سازمان برنامه و بودجه خواستار آهنگ افزايشي معقول و متوسط بودند. آنها روبناي ضعيف و شكننده ايران را مانع از سرمايه‌گذاري‌هاي بيشتر مي‌دانستند و معتقد بودند افزايش ناگهاني بودجه دولتي بالقوه خطرناك است. و ورود ناگهاني حجم بيشتري از كالاها صرفا به گره‌هاي زير‌بنايي بيشتر و خطرناك تري دامن خواهد زد. الكس مژلوميان يكي از كارشناسان خبره سازمان برنامه و بودجه در دوره پهلوي كه بعدها در دوره انقلاب هم سمت‌هايي در اين سازمان داشت حتي پا از اين هم فراتر گذاشت و ادعا كرد كه اگر دولت همه درآمد حاصله از نفت را هزينه كند، در ايران انقلاب خواهد شد» با اين همه شاه نسبت به اين انتقادات بي‌تفاوت بود. او زمان را بسيار كوتاه مي‌ديد و خواهان آن بود كه ايران را از وضعيت فلاكت باري كه در سال‌هاي دهه 30 و 40 در سيماي آن آشكار بود برهاند. او هر آنچه كه «بزرگ» و «مهم» و «پرافتخار» جلوه مي‌كرد براي ايران مي‌خواست. در عين حال تكبر و خودخواهي در او به حد فزآينده‌اي رشد كرده بود. بعدها رييس بانك مركزي ايران در فرانسه در مورد منويات و روياهاي او گفته بود: «ايشان به طور كلي علاقه مند بودند به طرح‌هاي به اصطلاح چشمگير به طرح‌هاي بسيار بزرگ، به طرح‌هايي با مدرن‌ترين تكنولوژي ولو اينكه اجراي اين طرح‌ها گرفتار‌آميز باشد. يا سختي‌هايي داشت و گرفتاري‌هايي به وجود مي‌آورد. ايشان رشته‌هاي معمولي و فعاليت‌هاي كوچك را آن طوري كه بايستي به آن توجه بشود در نظر نمي‌گرفتند. علاقه به كشاورزي داشتند، و در كشاورزي هم به فكرشان رفته بود كه شايد بهترين راه‌حل كشت و صنعت است باز هم طرح‌هاي بزرگ باشد. در صورتي كه نصف افراد كشور در كشاورزي فعاليت مي‌كردند و كمكي كوچك به آنها ممكن بود قدرت و توليد كشاورزي را خيلي بالا ببرد، اما مدت‌ها طول كشيد كه ايشان متوجه شدند كشت و صنعت با آن ترتيبي كه در آمريكا وجود دارد به مصلحت ايران نيست. ايشان علاقه‌مند بودند صنايع بسيار بزرگي در اشل (مقياس) صنايع ژاپن، آمريكا و آلمان در ايران به وجود بيايد. ما كه فعاليت خودمان را به تدريج از كوچك شروع كرده بوديم و توسعه داده بوديم هم در رشته اتومبيل سازي، توليدات ما در چهار پنج كارخانه اي كه داشتيم به حدود صد و پنجاه تا 200هزار واحد رسيده بود.» (4)
سياست تثبيت قيمت‌ها، واردات فزآينده، تبليغ زندگي تجملاتي و ديگر بريز و بپاش‌ها اين سرعت را هر روز بيش از گذشته مي‌كرد. عجله شاه در اين زمينه‌ها، و بي اعتنايي‌اش به قوانين اقتصادي از سويي برخاسته از طبعش بود. از سوي ديگر، ريشه در اين واقعيت داشت كه او تحصيلات دانشگاهي نداشت. آن چه از اقتصاد مي‌دانست به تجربه و در عمل دريافته بود. در مقابل هويدا، هم به لحاظ تحصيلاتي كه داشت و هم به اعتبار طبع محتاطش، قاعدتا نمي‌بايست سياست اقتصادي شاه را بپذيرد، اما رويا و سوداي قدرت و وفور و رونق پول نفت شايد هر قدرتمندي را به وسوسه بياندازد.
جان فوران استاد دانشگاه كاليفرنيا در سانتاباربارا و نويسنده كتاب «مقاومت شكننده» در برابر اين‌ تفسير، به نگاه كامل‌تري از اين دوره رسيده و مي‌گويد: بسياري‌ از كارشناسان‌ مسائل‌ ايران، بر منشاءهاي‌ سياسي‌ ـ اقتصادي‌ انقلاب‌ ايران‌ تاكيد مي‌كنند. او بر وجه نظريه آراء آبراهاميان تاكيد دارد: «شايد نظر آبراهاميان‌ به‌ اين‌ نمونه‌ آرماني‌ از همه‌ نزديكتر باشد كه‌ مي‌گويد: انقلاب‌ حاصل‌ جدايي‌ تحول‌ سياسي‌ از تحول‌ اقتصادي‌ بود: شكست‌ نظام‌ پهلوي‌ در ايجاد تعديل‌هاي‌ سياسي‌ متناسب‌ با دگرگوني‌هاي‌ اقتصادي‌ و اجتماعي، بناچار پيوند ميان‌ ساختارهاي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ را گسست، راه‌ سوق‌ يافتن‌ نارضايتي‌هاي‌ اجتماعي‌ به‌ درون‌ نظام‌ سياسي‌ را سد كرد. بر فاصله‌ ميان‌ نيروهاي‌ اجتماعي‌ جديد و محافل‌ حاكم‌ افزود و از همه‌ اين‌ها مهم‌تر، پل‌هاي‌ معدود و گذشته‌ ميان‌ نيروهاي‌ اجتماعي‌ سنتي‌ و فاصله‌ بازاريان‌ را با نظام‌ سياسي‌ فرو ريخت.» (5)
در هر حال، افزايش رشد نقدينگي در داد‌و‌ستدهاي بازار ملي و نيز افزايش تورم مي‌تواند بر بخشي از شريان‌هاي حياتي كشور تاثير متفاوتي بگذارد. قطع و وصل پاره‌اي از اين شريان‌ها مي‌تواند چندان تاثير بسزايي در زندگي و ديگر امورات مردم آن هم در كوتاه‌مدت ننهد، اما پيش‌بيني و محاسبه آن بسيار پيچيده و نامحتمل مي‌نمايد، اما به طور قطع مي‌توان اذعان كرد كمتر تحولاتي درجهان روي داده كه در آن تورم و رشد نقدينگي نقش مثبتي ايفا نموده باشند. قدر مسلم اين كه جامعه اقتصادي ايران بخش عمده‌اي از منفذ‌هاي تنفسي خود را از دست داده و با تعداد كم شماري از اين منفذها به حيات خود ادامه مي‌دهد.

منابع:
1ـ محمد يگانه، تاريخ شفاهي‌هاروارد، حبيب لاجوردي، نشر ثالث، 1383
2ـ فريدون مهدوي، مصاحبه با عباس ميلاني، سپتامبر1995 ميلادي
3ـ معماي هويدا، عباس ميلاني، نشر اختران، چاپ اول1380، ص353
4ـ محمد يگانه، تاريخ شفاهي‌هاروارد، حبيب لاجوردي، نشر ثالث، ،ص226، چاپ1383
5 - تحولات‌ اجتماعي‌ ايران، مقاومت‌ شكننده، جان فوران، ترجمه احمد تدين، موسسه فرهنگي رسا، ص534