نقش امثال و حكم در تعامل تمدن ها

از زمان شكل گيري فرهنگ مكتوب، به يقين مي توان گفت به ندرت اثري مي توان يافت كه خالي از بازتاب فرهنگ عامه در جلوه هاي گوناگون آن و از جمله امثال و حكم باشد. امثال و حكم، از اركان اصلي و اساسي هر زبان است كه باري از سنت ها و رسوم و آداب و تاريخ و منش و بينش يك ملت را به دوش مي كشد. در حقيقت حاصل آزمون ها، ذوق ها، و بينش ها در قالب مثل به كوتاه ترين و فشرده ترين شيوه ارايه مي شود. در اين مقاله كوشش شده است تا نقش امثال و حكم و بازتاب آن در فرهنگ عمومي و جايگاه آن در فرهنگ جهاني و داد و ستدهاي متقابل به منظور ايجاد صلح و دوستي و گشودن باب گفت و گو در ميان مردم كشورهاي گوناگون از برخي جهات مورد بررسي قرار گيرد. در پايان هم نمونه هايي از امثال و حكم به سه زبان فارسي، عربي، انگليسي در بارزترين وجوه همساني مضامين مشترك انساني آورده شده است.

امروزه گسترش پديده جهاني شدن مفاهيم نويني را مطرح مي كند كه در راستاي آن همه چيز به سوي وحدتي ناگزير مي رود. ادبيات به عنوان يكي از اركان اصلي ميراث بشري مي تواند نقش موثر و تعيين كننده اي در نزديكي و ارتباط ملت ها ايفا كند. ادبيات هر ملتي، برگرفته از فرهنگ و تمدن آنهاست كه همواره پويا و حركت پذير و بر ديگر فرهنگ ها و تمدن ها تاثيرگذار بوده و از آنها هم تاثير گرفته است. تفحص و جست و جو در ادبيات جهان نشان مي دهد كه چگونه ملل مختلف در اين زمينه از يكديگر بهره گرفته اند. كنكاش در خصوص مسايل مشترك و متفاوت در ادبيات جهان مي توان گامي در راستاي تحقق آرمان گفت و گو و تعامل تمدن ها باشد و راه را براي ارتباط بيشتر ميان ملت ها هموار سازد.
طي دوران هاي گذشته دگرگوني انديشه ها و منبع الهام آنها در جوامع مختلف تنها در پي تغيير و تحول شرايط حاكم بر جامعه به وجود مي آمد. و از آنجا كه شرايط زندگي هر جامعه با جوامع ديگر اختلاف داشت طرز تفكر و انديشه ها نيز متفاوت مي نمود و به تبع آن تغيير شرايط هر جامعه، دگرگوني و تحولي را به همراه داشت كه با جوامع ديگر متفاوت بود. پيامد چنين جرياني، دوري زماني و مكاني انديشه ها را در پي داشت كه البته در برقراري ارتباط ميان جوامع مختلف و نزديك كردن انديشه ها و شيوه هاي تفكر، عواملي چون بازرگاني، كوچ و مهاجرت و جنگ ها را نبايد از ياد برد.
اما امروزه، با آغاز مرحله نوين ارتباطات بشري، و به ميدان آمدن رسانه هاي گروهي با فراگيري بالا (ارتباط اينترنتي و ماهواره اي) نزديكي و يكساني انديشه به دور از مرزهاي مكاني و جغرافيايي چشمگيرتر شده است. عظيم ترين تاثير رسانه هاي گروهي، كوچك و كوچك تر كردن جهان و برداشتن مرزها و حصارها ميان كشورها و فرهنگ هاست. اين امر مي تواند در مبادله فرهنگي كه يكي از عوامل اصلي شكوفايي و بالندگي ملل است، موثر واقع شود. چه فرهنگ هاي گوناگون در سايه ارتباط با يكديگر، كه از راه هاي متفاوت صورت مي گيرد به داد و ستد فرهنگي مي پردازند.
فرهنگ رسمي هر كشوري بر گرفته از فرهنگ شفاهي و عامه مردم آن سرزمين است. آنچه امروز به عنوان شاهكارهاي ادبي و هنري به ما رسيده است، روزگاري به صورت پراكنده بر زبان نياكان ما جاري بوده، آنها را نسل به نسل به صورت شفاهي از يكديگر فرا گرفته و به آيندگان منتقل كرده اند. در حقيقت بزرگان ادب ايران و ديگر كشورهاي جهان مانند فردوسي، سعدي، حافظ، هومر و شكسپير با تاثيرپذيري از همين فرهنگ مردم، توانسته اند آن گنجينه فرهنگ انساني را فراهم سازند و با ذوق و انديشه تيزبين خود، شاهكارهايي را به بشريت عرضه كنند.(1) جلوه هاي بارز امثال و حكم كه بخشي از فرهنگ عامه (2) است گاه به حدي جذاب و دل انگيز است كه مي تواند تاثير عمده اي در فرهنگ عمومي و ملي و گاه جهاني داشته باشد و سبب ارتقاي فرهنگ جامعه شود زيرا راستي و صميميتي كه در اين گونه آثار است، مي تواند چنان اثري در فرهنگ آفرينان به جاي گذارد كه نتيجه آن خلق شاهكارهاي ملي و جهاني است.
به طور كلي فرهنگ عامه بخشي از دانسته ها و يافته هاي انسان است كه بر زبان عامه مردم جاري است و خود شامل دو بخش مادي و معنوي است. در بخش مادي، لباس، مسكن، پيشه ها، خوردني ها، شيوه زندگي مردم و در بخش معنوي يا ادب شفاهي، افسانه ها و اسطوره ها، امثال و حكم، ترانه ها، باورهاي مردم و چيستان ها مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد.
توجه به كنكاش و تحقيق در فرهنگ عامه و بازتاب آن در فرهنگ عمومي از مسايل بسيار مهم است كه مي تواند در پي بردن به احوال و آثار و تمدن ملل ديگر و روشن كردن فرهنگ و تمدن اقوام گذشته كمك كند. اين كه هر چه بيشتر به خويشتن خويش توجه كنيم و به روحيه ها و ذوق مردم گذشته پي ببريم و به بازيابي هويت فرهنگي خود دست يابيم. آري توجه به فرهنگ عامه، گذشته از ارزش فرهنگي اي كه دارد، چيزي است كه به حيات امروزين ما قوام مي بخشد و ريشه و اصالت ديرينه ما را نمايان مي سازد و سرمايه اي است كه از ما همچون دژي محكم در داد و ستدهاي فرهنگي محافظت مي كند. به تعبير گاندي: «نمي خواهم خانه ام را با ديوارها محصور كنم و پنجره هايش را بر وزش بادها ببندم، مي خواهم كه فرهنگ هاي سرزمين ها آزادانه از خانه من گذر كند اما هرگز اجازه نخواهم داد كه وزش اين بادها صدمه اي به بنيان اين خانه، كه سخت استوار است، بزند.» (3)

تعريف مثل
پيش از بررسي نقش و تاثير امثال و حكم در مساله تعامل و گفت و گوي تمدن ها، لازم است مَثَل را تعريف كنيم. از ميان تعريف هاي گوناگون، استاد احمد بهمنيار تعريف نسبتا كاملي از مثل دارد: «مثل جمله اي است مختصر و مشتمل بر تشبيه يا مضمون حكيمانه كه به سبب رواني لفظ و روشني معني و لطف تركيب، شهرت عام يافته باشد و همگان آن را بدون تغيير يا با اندك تغيير در محاوره به كار برند.»
ايشان در بيان انواع آن مي گويد: «مثل يا منثور است و يا منظوم. مثل منثور آن است كه با اوزان شعري هم وزن نباشد و بيشتر امثال متداول از اين قسم است و مثل منظوم غالبا يك مصراع يا يك بيت كامل از شعر است كه بين عامه، رايج و متداول است. همچنين مثل ممكن است تمثيلي و يا حكمي باشد. مثل تمثيلي ممكن است مبتني بر واقعه اي تاريخي يا حكايتي واقعي يا افسانه اي باشد مانند: «از ماست كه بر ماست» يا «خدا از سلطان محمود بزرگ تر است». مثل حكمي هم عبارت است از جمله اي حكيمانه كه مقبول عام و مشهور شده و بيشتر مردم آن را در ياد دارند و در موقع مناسب ايراد مي كنند، مانند: «نيش عقرب نه از ره كين است، اقتضاي طبيعتش اين است».(4)

اهميت امثال و حكم
و اينك اهميت امثال و حكم به عنوان نماي افكار و روحيات و آداب و عادات يك جامعه و جايگاه آن در فرهنگ جهاني:
1_ ضرب المثل هاي ملل مختلف نشان دهنده افكار و روحيات آنان است و جامعه شناسان مي توانند از آن ها در شناخت ويژگي هاي روحي آن جامعه بهره گيرند. در حقيقت ضرب المثل مي تواند وسيله اي براي كالبد شكافي سلوك اجتماعي و عقايد جاري در جوامع و شناخت آن بر اساس نشانه هاي فرهنگي و علايم خارجي به كار گرفته شود. به عنوان مثال در اين ميان امثال و حكمي كه انسان را از گفت و گو و انجام كارها با يكديگر دور مي كند و مروج همزيستي غير مسالمت آميز است و اين كه در حقيقت مشاركت و همكاري با ديگران را شرط توفيق اجتماعي نمي داند؛ بلكه دردسرزا و اخلالگر امور انساني جلوه مي دهد، شناسايي و در مقابل، ضرب المثل هايي كه مشوق اقدام ها و كارهاي مشاركتي در جامعه است به اذهان و افكار مردم تزريق شود. ضرب المثل هاي: «همكار، همكار را نمي تواند ديد»؛ «هم پيشه هم پيشه را دشمن دارد»؛ «ديگ شراكت به جوش نيايد»؛ مي تواند جاي خود را به امثال ديگري بدهد از جمله: «آري باتفاق جهان مي توان گرفت»؛ «يد الله مع الجماعه»؛ «يك دست صدا ندارد».
2_ آنچه از فرهنگ و ادب در سينه و اذهان خود مردم وجود دارد، كمتر از آن نيست كه در كتب و نوشته ها نقل و ضبط مي شود. از اين رو مي توان با تحقيق در اقسام فرهنگ عامه و بازتاب آن در فرهنگ عمومي به احوال و آثار ملل ديگر پي برد. همان گونه كه كشف كتيبه ها، اسناد تاريخي، اشياي عتيقه، كتب خطي و دست نوشته هاي قرون گذشته، فرهنگ و تمدن پيشينيان را آشكار مي سازد، فرهنگ عامه كه شايد پيدايش آن با پيدايش اولين انسان بوده باشد (5) مي تواند در بازيافتن و به خويشتن خويش بازگشتن راهگشا باشد. زير كنكاش در احوال و افكار و ذوق و سليقه و روحيات مردم سده هاي پيشين يكي از راه هاي بازيابي هويت ملي و فرهنگي ملت ها است.
3 _ فرهنگ عامه ابزار آموزش مسايل عمومي در زمينه اخلاق و تعليم و تربيت به مردم عامه است. گذشته از اين مضامين ارزنده امثال و حكم كه از ذوق و تجربه و طرز تفكر و انديشه مردم نشات گرفته همواره دست مايه فرهيختگان و انديشمندان در خلق برخي از آثار بوده است و بازتاب آن در جلوه هاي گوناگون مشاهده مي شود.
4ـ تاثير امثال و حكم در اذهان عامه بيش از ديگر انواع سخن است و شايد بارها اتفاق افتاده باشد كه به ايراد يك مثل اختلاف ها و كدورت ها از ميان رفته و مرتكبين خطاها به يك ضرب المثل؛ دست از خطاكاري برداشته اند.(6)
5ـ امثال و حكم جملات كوتاهي است كه هر جا پاي استدلال در مذاكرات عمومي سست و چوبين شود به ياري متكلم مي شتابد و مقصود و منظور گوينده را در يك جمله كوتاه و مستدل، روشن و مدلل مي سازد، في المثل براي سخنران و گوينده وقت كافي و مستمع لازم است تا پيرامون احسان و انفاق مطلق بحث كند و به تواند ثابت كند كه بذل و بخشش مذهب و ملت نمي شناسد و محتاج، محتاج است چه مسلمان باشد چه غير مسلمان، چه موحد باشد چه غير موحد. ولي اين گفته ابوالحسن خرقاني عارف عالي قدر ايران كه بر سردر مهمانسرايش نوشت: «نانش بده، ايمانش مپرس» همه چيز را در خود جمع كرده و گوينده را از هرگونه اطاله كلام و بيان سخن خلاصي مي بخشد.(7)
6_ گاهي امثال و حكم مانند مصلحان اجتماعي عمل مي كنند و به بيان مفاسد اجتماعي و هنجار ها و نا هنجاري هاي جامعه مي پردازند. دزدي پي ديوار خانه اي را به آرامي مي كند. صاحب خانه سر از بام بر كرده پرسيد، چه مي كني؟ گفت دهل مي زنم. سئوال كرد بدين آهستگي چرا؟ جواب داد: «صبح آوازش بلند مي شود»(8). اين مثل به هوشياري و آگاهي شخصي و يا جامعه اي غافل از پيامد هاي كارهاي خويش اشاره دارد كه زماني از خسارت و مصيبت وارده آگاه مي شوند كه كار از كار گذشته باشد.
7_ با مطالعه مثل ها و شناخت مورد استعمال آن مي توان به قدرت تفكر و اصالت فرهنگي و حتي خصوصيات رواني آن ملت پي برد و از آن در مطالعات جامعه شناسي و روان شناسي استفاده كرد.(9)
8_ فرهنگ اصيل و واقعي ملت ها را بايد در امثال و اصطلاحات عاميانه مردم جست و جو كرد. مجموعه اين اصطلاحات و تعبيرات نماينده طرز تفكر و آداب و رسوم و خصوصيات اجتماعي آن قوم است. و در واقع و نفس الامر فرهنگ عوام آيينه ايست كه واقعيات زندگي آن قوم را به خوبي منعكس مي كند.(10) اين امر مي تواند در شناخت هر چه بهتر ملل از يكديگر موثر واقع شود.
9_ تحليل امثال و حكم به روش هاي كمي و توصيفي، مي تواند در شناخت بهتر فرهنگ تربيتي و اجتماعي و سياسي جامعه ياري دهد. ضرب المثل «هركه در خرديش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست» به تربيت كودك در سال هاي نخستين اشاره دارد وگرنه كودك استعداد تربيت را از دست خواهد داد و بعدها تاثير تربيت و امكان تغيير و اصلاح در او كم مي شود و احيانا به كلي زايل مي شود. اين مثل به نقش و تاثير زمان در تعليم و تربيت اشاره دارد.
10 _ تحقيق و تفحص در امثال و فرهنگ عامه ملل مختلف اين امر را روشن مي سازد كه اساس و پايه فرهنگ هاي جهاني و عناصر مهم تشكيل دهنده آن اغلب مفاهيم و مضامين مشتركي است نظير: عدالت خواهي، راستي و درستي، محبت و دوستي، فراغ و وصال، خردمندي، شجاعت و ... . طرح مشابهت هاي اصلي فرهنگي هاي ملل مختلف كره خاكي به اين قبيل از آثار، جنبه جهاني مي بخشد و فرهنگ يك ملت را با فرهنگ ديگر ممالك همچون حلقه هاي يك زنجير پيوند مي دهد.

مضامين مشترك انساني در امثال و حكم:
نمونه هاي همساني مضامين مشترك انساني در امثال و حكم كه مي تواند نقش كليدي و حايز اهميتي در تعامل و گفت وگوي تمدن ها داشته باشد، بسيارند كه ذكر همه آنها مثنوي را هفتاد من كاغذ كند، اما براي روشن شدن مطلب به آوردن چند نمونه اكتفا مي كنيم:
1 _ محبت و دوستي: بي شك آغاز كلام مشترك درتمامي اديان از «پند محبت» شروع مي شود؛ اگر محبت به «خود» داري و بقاي خويش را مي خواهي، اين ندا را پيوسته يه ياد داشته باش:
«آنچه به خود نپسندي به ديگران مپسند»، دهخدا . 1| 48
«أحب للناس ما تحبّ لنفسك»
Do as you would be done by everyman dictionary of quotations and proverbs. P.455

2 _ راستي و صداقت: صراحت و صداقت، بزرگ ترين صفات يك انسان دين دار و متمدن است:
«راستي موجب رضاي خداست كس نديدم كه گم شد از ره راست» دهخدا: 2/859
«من صَدَقَ الله نَجا»، قاموس الامثال العربية: ص 431
" Truth is God's daughter " ,. E.D, p. 515

3 _ كار و تلاش و توكل به خدا: توكل و اعتماد بر فيوضات و تاييدات ارهي همراه با تلاش و كوشش و تمسك به اسباب و وسايل، مطمئن ترين راه رسيدن به اهداف مثبت:
«از تو حركت از خدا بركت»، دهخدا: 1/114
«الحركةُ بَرَكة»، معجم كنوز الامثال، ص 320
" Use the means and God will give the blessing ", E.D, p. 516

4 _ اهميت علم و دانش: جامعه حقيقي، جامعه ايست كه همه اعضاي آن در تمام عمر ياد مي گيرند و مي آموزند.
«چنين گفت پيغمبر راستگوي زگهواره تا گور دانش بجوي»
«اُطلُبوا العِلمَ مِن المهدِ الي اللّحد»، معجم كنوز الامثال: ص 90
" Live and learn ", E.D, p. 482

5 _ علم و عمل: علم بايد همراه با عمل باشد وگرنه وجود عالم بي عمل سودمند نخواهد بود و محضر درس او نيز بي حاصل و عاري از تاثير خواهد بود.
«عالم بي عمل زنبور بي عسل است»، دهخدا: 2/1.88
«علم بلا عمل ٍ كشَجَر ٍ بلا ثَمَر»، معجم كنوز الامثال؛ ص. 9
Knowledge without practice makes but half an artist: E.D, p. 480

6 _ قناعت:
«قناعت توانگر كند مرد را»، دهخدا: 2/1167
«القناعةُ كنزٌ لا يَفنَي»، معجم كنوز الامثال: ص 69
" He is rich enough that wants nothing ", E.D, p. 464

7 _ مشورت: مشورت در تمام امور فردي و اجتماعي به عنوان زيربناي همه امور:
«عقل ها را عقل ها ياري دهد»، دهخدا: 2/1108
«امرُهُم شوري بينهم»، قرآن كريم. س 42. آيه 36
" Two wits are better than one "، فرهنگ مثل هاي فارسي و انگليسي: ص 132

8 _ اميدواري:
«آدم به اميد زنده است»، دهخدا: 1/22
«لا تَخرُجُ النّفسُ مِن الامل ِ حَتّي تَدخلَ في الاجل»، معجم كنوز الامثال: ص. 16
" While there is life there is hope ", E.D, p. 521

9 _ تواضع و فروتني:
«تواضع سر رفعت افرازدت»، دهخدا: 1/555
«مَن تَواضَعَ لله رَفَعَه»، معجم كنوز الامثال: ص 151
" Before honour is humility "، فرهنگ مثل هاي فارسي و انگليسي: ص 131

10 _ عفو و بخشش:
«در عفو لذتيست كه در انتقال نيست»، دهخدا: 1/793
«العفو عندَ المَقدِرَة»، معجم كنوز الامثال: ص 96
" The noblest vengeance is to forgive ", E.D, p. 505

پي بردن به آبشخور ادبيات توده مردم از قبيل امثال و حكم، اسطوره ها و قصه ها يكي از راه هاي موثر در ايجاد تفاهم و حس نوع دوستي و همدلي ميان ملل مختلف جهان و تحقق آرمان گفت و گوي تمدن ها است. بررسي اين گونه آثار مي تواند نيازهاي اوليه جسماني و عاطفي بشر را تبيين كند و بي شك تلاش در راه تامين اين نيازها به پرورش حس برادري و اخوت كمك خواهد كرد. و اينجاست كه انسان ها يكديگر را بهتر خواهند شناخت، و هر يك خود را عضوي از خانواده بزرگ انساني در اين كره خاكي خواهند ديد. انديشه جهان وطني رفته رفته شكل خواهد گرفت و همه به دور از خودخواهي و نژادپرستي و تعصبات كوركورانه مذهبي و بدون تقيد به ملك و مرز معين با محمد اقبال شاعر پرآوازه پاكستاني هم صدا خواهند بود (11):
نه افغانيم و ني ترك و تتاريم چمن زاديم و از يك شاخساريم
تميز رنگ و بو بر ما حرام است كه ما پرورده يك نو بهاريم
به مفهوم ديگر، واكنش انسان در برابر آثار هنري، از جمله ادبيات و در مفهوم اخص آن امثال و حكم يكي از ابزارهاي موثر انفعال فكري و عاطفي انسان است كه موجب پالايش روان مي شود.
All that inhabit this great earth,
Whatever be their rank or worth,
Are kindred and allied by birth,
And made by the same clay. (10)
همه كساني كه ساكن اين زمين بزرگند
صرف نظر از شان و مرتبتشان
جملگي خويشاوند و فاميل
و از يك خاك سرشته شده اند

پانوشت ها:
1 _ اميني، امير قلي، داستان هاي امثال، شركت سهامي چاپ، 1324، 1/9.
2 _ بخشي از فرهنگ مردم است كه تخيل، احساس، آرزو و انديشه هاي گوناگون آنها را از نسلي به نسل ديگر منتقل مي كند و نشان دهنده معيارهاي زيبايي شناسي و اخلاقي هر دوره از زندگي هر قوم است. ادبيات عامه را هنر زباني و هنر كلامي عامه نيز ناميده اند، زيرا ادبيات عامه ميراث معنوي نسل هاي گذشته است كه به صورت شفاهي در قالب آثاري ذوقي در ميان آيندگان رواج يافته است و گونه هاي مختلف آن ادبيات داستاني، غير داستاني و نمايشي ... مهم ترين بخش آثار داستاني، قصه ها يا افسانه هاي تاريخي، نيمه تاريخي، قهرماني، عاشقانه، اخلاقي و پندآموز، رمزي، تمثيلي، طنزآميز و تخيلي است كه بيشتر به نثر و گاهي به نظم يافت مي شود. آثار غير داستاني، مانند متل ها، چيستان ها، لطيفه ها، شوخي ها و دعاها به نثر و نظم، هر دو پيدا مي شود؛ فرهنگ نامه ادبي فارسي، با سرپرستي حسن انوشه، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1376، ص 57.
3 _ جمشيد بهنام و رامين جهانبگلو، تمدن و تجدد، نشر مركز، چاپ اول، 1382، ص 53.
4 _ بهمنيار، احمد، داستان نامه بهمنيار، انتشارات دانشگاه تهران، 1369، مقدمه.
5 _ رنه ولك (و ديگران)، چشم اندازي از ادبيات و هنر، ترجمه غلامحسين يوسفي و محمد تقي (امير) صدقياني، معين، 1370، ص 138.
6 _ مجله يغما، س 2، ش 1، صص 6 _ 7.
7 _ پرتوي آملي، مهدي، ريشه هاي تاريخي امثال و حكم، انتشارات سنايي، چاپ اول، 1369، مقدمه ص 18.
8 _ دهخدا، علي اكبر، امثال و حكم، چاپخانه سپهر، چاپ پنجم، 1361، 2/1050.
9 _ محتشم، حسن، فرهنگواره تحليلي امثال و حكم (ضرب المثل هاي سبزواري)، دانشگاه آزاد اسلامي، معاونت پژوهشي، 1378، مقدمه: ص 11.
10 _ اميني، اميرقلي، فرهنگ عوام يا تفسير امثال و اصطلاحات زبان پارسي، انتشارات دانشگاه اصفهان، مقدمه.
11 _ كليات اشعار فارسي مولانا اقبال لاهوري، با مقدمه احمد سروش، انتشارات سنايي، چاپ ششم، 1373، ص 203.
12 – Long fellow s, Long fellow s poems, New York: E.P. DUTTON & CO ING, 1960 p.463.

ديگر منابع:
_ ابريشمي، احمد، فرهنگ مثل هاي فارسي و انگليسي، انتشارات زيور، چاپ اول، 1376.
_ خلايلي، كمال، معجم كنوز الامثال و الحكمة العربية، مكتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1998.
_ عبدالرحمن، عفيف، مكتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1998.
- D.C.BROWNING, Everyman s Dictionary of Quotations and Proverbs, New York: E.P. DUTTON & CO.INC 1962.