لژ بيدارى ايران

البته كسانى چون ابراهيم حكيمى خود را موسس فراماسونرى رسمى در ايران مى دانست ، اما در حقيقت كارگردان لژ بيدارى ايران ، همان فرانسويان بودند. موسيو ويزيوز فرانسوى ، سرپرست اليانس فرانسه كه موسس محفل شرق اعظم فرانسه در ايران بود غالب رجال تهران را بدين مجلس آورده است  اين اشخاص عبارت بودند از: دكتر امير خان (ناظم دوم لژ )، شكوه ( ناظم اول )، ذكاالملك فروقى ( خطيب لژ )، رضاقلى خان ( منشى لژ )، كمال الملك غفارى ، سيد نصرالله تقوى اخوى ، شيخ مرتضى نجم آبادى ، شيخ ابراهيم زنجانى ، دبير الملك بدرت عزالملك اردلان ، عباسقلى خان قريب ، وقار السلطنه وصال ، همايون سياح پسر حاج سياح فراماسونر معروف ، ميرزا ابولحسن فروغى ، ارباب كيخسرو شاهرخ ، عزالملك كردستانى و حكيم الملك حكيمى عليقلى خان سردار اسعد، مسعود ميرزا ظل السلطان ، مشاور الملك محمودى ، ميرزاحسن مستوفى الممالك ، سيد حسن تقى زاده و عده اى ديگر كه ميرزا صادق خان اديب الممالك فراهانى رئيس عدليه ، اولين عضو آن بود.همو مثنوى آئين فراماسون را سروده و مداح شخصى چون ميرزا رضا خان ارفع الدوله بوده و حتى ديباچه اى دراز و چاپلوسانه و ياوه بافانه بر كتاب ديوان گوهر خاورى اثر طبع پرنس صلح ميرزا رضا ارفع الدوله دانش نوشته است كه فرو مايگى او را مى رساند 
يكى ديگر از چهره هاى شاخص لژ بيدارى ايران ، محمد على فروقى ذكاء الملك است . دفتر زندگى سياسى اين مرد سياه است ، وزير ماليه دولتى بود كه التيماتوم روس را پذيرفت ... و به همراهى ناصر الملك قره گوزلو ، نائب السلطنه كه فراماسونر و هواخواه سياست انگليس بود، مجلس دوم را بست تا كار انگليسى ها پيش برود. 
استعمار كه منافع خود را در تغيير سلطنت از قاجارى به پهلوى مى ديد توسط برادران ماسونى ، فروقى را وا داشت تا مقدمات اين كار را فراهم كند و او به خوبى از عهده اين كار بر آمد. گرچه رضاخان به او لقب خرس جهود را داده بود، ولى او درباره تاج گزارى رضاشاه گفته بود: وقتى كه اعليحضرت تاج را به سر گذاردند، من ديدم نورى از جمال مبارك تلالو كرد ! پس از آنكه انگليسيها رضاخان را بردند، باز هم فروغى در صحنه سياست ايران ظاهر شد و پهلوى دوم را روى كار آورد. فروقى به ديندارى تظاهر مى كرد و حتى روزنامه را وا مى داشت كه مقالات مذهبى چاپ كنند، اما فروقى نام دين مى برد در حالى كه خود از بى دين ترين كسان مى بود. نمى گويم نماز نمى خواند و روزه نمى گرفت و با آن داراى هنگفت به مكه نرفته بود؛ اينها چيزهاى كوچكى است . مى گوييم : كمترين نشانى از نيك خواهى و دلسوزى به مردم در دل اين جهود زاده نمى بود. 
مزدور ديگرى كه در لژ بيدارى ايران عضويت داشت و بعدها از چندين سازمان فراماسونرى سر در آورد، سيد حسن تقى زاده بود كه اگر سياه كارى هاى او نوشته شود، مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد، اين مرد كسى است كه دين را از او گرفتند و هيچ مبنى اخلاقى جانشينى آن نكردند و به قولى مادر دهر چنين خائنى نزاد. 
به هر حال چهار ليست از اعضاى فعال لژ بيدارى ايرانيان در دست است وبالق بر صدوشصت و هشت نفر مى شوند كه از اين عده هفده نفر از فراماسونهاى خارجى هستند. لژ بيدارى ايران داراى درجات و مقامات تشريفاتى نظير لژ ماسونى فرانسه كه اديب الممالك در منظومه آئين فراماسونرى آنها را به نظم كشيده و عبارتند از: رئيس ، خطيب ، مهماندار، امين ، مميز، معمار، برادر كاخدار ماسونى ، دبير، مبصر، نگهبان ، رفيق ، رفيق ستوده و ناطق كه پنج نفر اول را سالاران پنجگانه مى ناميدند.
لژ با اسكلت مردگان و شمشير و گونيا شاقول و پرگار و خطكش و دوگوى آتشين و چشم خدا تزئين شده بود و هر كس تقاضاى عضويت مى كرد، ابتدا او را وارد قبرى مى كردند تادر آنجا بر نفس خود غالب آيد!اعضا هنگام ورود به لژ سنه و شكم خود را برهنه كرده و پاچه راست شلوار را تا بالاى زانو مى زدند و كفش چپ را بيرون مى آوردند!و از فاصله در معبد تا محراب سه با دق الباب مى كردند!
از عضو جديد امتحان حضورى نيز به عمل مى آمد و اساس نامه لژ طى اين آزمون به او تلقين مى شد. قانون اساسى لژ بيدارى ايران ، همان قانون اساسى فراماسونرى شرق اعظم بود كه لژ بيدارى آن را در سال 1324 هق ترجمه كرد: موسيو ويزويز با ترجمه و طبع قانون اساسى محفل شرق اعظم فرانسه به همدستى مرحومان دبير الملك و حاج سيد نصرالله اخوى و تعليم اصول و مقررات ديرينه فراماسونرى از سابقه اعتبار پنجاه ساله فراموشخانه ملكم كاست .
اينگونه پيداست كه لژ بيدارى ايران فقط منحصر به تهران نبوده ، بلكه در شهرستانها هم فعاليت داشته است . از سال 1906 در مشهد يك فراموشخانه اى تاسيس شده كه اعضاى آن مى خواهند در صفوف ملاها شكافى ايجاد نمايند و از قدرت و نفوذ آنها بكاهند .
پس از استقرار مشروطه غربى در ايران فراماسونهاى لژ بيدارى يكه تازان ميدان سياست شدند و تقى زاده اقرار مى كند كه كليه سازمانهاى جلسه علنى و حتى ادارات مجلس شوراى ملى ، تقليدى از نظام نامه لژ بيدارى ايران و تشكيلات داخلى لژ مزبور بود. متمم قانون اساسى مشروطه هم توسط فراماسونر كهنه كارى چون ميرزاجواد خان سعد الدوله كه به عنوان ابوالمله وارد مجلس شده بود نوشته شد. اشخاصى چون تقى زاده ، سيد نصرالله تقوى اخوى و حاج امين الضرب سعدالدوله ، را در نوشتن اين متن يارى كردند!
تنظيم آئين دادرسى جزائى نيز زير نظر ماسونهاى لژ بيدارى انجام گرفت و مشيرالدوله ، ذكاع الملك و تقوى اخوى با همكارى فراماسون فرانسوى ، ميسيو پرنى آن را نوشتند! جالب آنكه شانزده نفر از نماينده در تهران در مجلس اول ، سيزده نفر فراماسونر بودند كه عبارت از: سيد نصرالله سادات اخوى ، حسنعلى خان نواب ، ميرزامحمدخان ذكاالملك ، مرتضى قلى خان صنيع الدوله ، رئيس مجلس و موسس جمعيت ماسونى ترقى ، ميرزا حسن خان وثوق الدوله ، محمدخان صديق حضرت ، حسن خان معتمد الملك ، اميرخان امير اعلم ، يحيى ميرزالسان الحكماء، عبدالحسين خان وحيد الملك ، ميرزا داور خان ، محمد خان احتشام السلطنه و يحيى ميرزا اسكندرى ، بودند به هر جهت قوانين و مقررات نظامات خلق الساعه اى كه فراماسونهاى ايرانى و فرانسوى به مردم كشور ما تحميل كردند، آنقدر عجولانه و ناشيانه و خلاف عرف و شرع و عادت و آداب مردم بود كه هنوز هم پس از گذشت نيم قرن اسباب فساد و تباهى است .
لژ بيدارى ايران تا سال 1312 هجرى قمرى فعاليت داشت ، اما زمانى كه آخرين دبير كيخسرو شاهرخ مرد، اين لژ نيز فرو پاشيد.
لژ همايون و باشگاه حافظ 
قبل از معرفى لژ همايون كه جانشين لژ بيدارى ايران شد، لازم است از لژ خانوادگى شيخ خزعل در خرمشهر ياد كنيم كه در حقيقت شعبه اى ازگراند لژ مصر در ايران بود.لژ خزعل با آنكه كاملا از قوانين رسمى ماسونى تبعيت مى كرد، اما اعضاى آن عده اى خاص بودند كه با دستگاه حكومتى خزعل مربوط مى شدند. گرچه موسس حقيقى آن شناخته نشده ، ولى تشريفات تاسيس اين لژ را استاد اعظم لبنانى ، رزق الله الحاج انجام داد.پس از تشكيل لژ كه محله آن در سه سالن مستقل كاخ فيلميه در كنار شطالعرب بود، شيخ خزعل فرزندان و اقوام و نزديكان صميمى و وفادار خود را وارد لژ ساخت و به هر يك از آنها يكى از مقامات لژ را تفويض كرد.  با دستگيرى شيخ خزعل بساط لژ او به شماره 263 نيز برچيده شد و لوازم ماسونى او به لژ فيحا در بصره تحويل گرديد.
اما دومين سازمان رسمى ماسونى در ايران با نام لژ همايون توسط شخصى به نام محمد خليل جواهرى ايجاد گرديد كه در بيروت به عضويت سازمان ماسونى در آمده بود. وى در سال 1311 ه ش به استانبول رفت و در لژ آن به فعاليت پرداخت و سال 1314 دوباره به لبنان بازگشت و خود چند لژ ماسونى تاسيس نمود و سرانجام به آخرين مدارج ماسونى يعنى درجه 33 دست يافت : او خود مى گويد:
در ايران با مرحوم فروقى ، حكيم الملك و طباطبائى ( سيد محمد صادق ) ملاقات كردم و مطلع شدم كه فعاليت ماسونى تقريبا در اين منطقه تعطيل شده است ، بدين جهت از آنها خواستم كه مجددا فعاليت خود را آغاز كنند .  در سال 1329، با واسطه گرى جواهرى ، المحفل الاكبرالمثالى العالمى وابسته به گراندوريانت دوفرانس شخصى را به نام حناابوراشد به ايران فرستاد، اما اين استاد اعظم بنا به دلايلى موفق به تاسيس لژ در ايران نشد، اما سال بعد، استاد ديگرى به نام خليل ابوالخدود به ايران آمد. در هتل گيلان شش نفر را ماسون كرد كه همانان با كمك جواهرى لژ همايون را پى ريزى كردند.
اين لژ طى فعاليت پنجساله خود، دويست هشتاد يك نفر را به عضويت پذيرفت و همه آنان از سرمايه داران ، روسا، افسران ارتش و ديگر افراد دستندركار دولت بودند. جواهرى مى گويد:
طى جنجال سه ساله نفت ، ما در زير زمين فعاليت مى كرديم . در اين مدت دوبار مراكز فعاليت لژ ما مورد سوء ظن و تعقيب مقامات دولتى قرار گرفت ،ولى باكمك دوستانى در دستگاه دولت و به خصوص شهربانى داشتيم از تعرض مصون مانديم ... در تمام مدت پنجاه سالى كه لژ كار مى كرد، دكتر هومن دست راست و سيد محمدعلى امام شوشترى دست چپ من مى نشست و مهندس اصغر مافى دبير لژ بود. 
لژ همايون به خاطر اعمال مخفيانه اش ناچار بود كه همچون ساير سازمانهاى ماسونى براى خود پوششى تهيه كند، لذا در سال 1333 هش ، باشگاه حافظ را به وجود آوردند كه برادران اقلانيان و صادق سرمد و عده اى ديگر از سهامداران آن بودند. همين باشگاه حافظ بود كه پس از انحلال ظاهرى لژ همايون وظايف ماسونى را پى گرفت . در باشگاه حافظ فستيوال سالانه فراماسونرى لژ همايون كه فقط اعضا، حق شركت در آن را داشتند، تشكيل مى شد. علاوه بر اين مهمانيهاى سفيد فراماسونرى لژ همايون كه فقط اعضا، حق شركت در آن را داشتند، تشكيل مى شد. علاوه بر اين مهمانيهاى سفيد فراماسونى كه در آن بيگانگان نيز شركت داشتند،برگزار مى گرديد.
اساس نامه باشگاه حافظ، نخستين نوشته اى است كه فراماسونهاى ايرانى در سازمان دولتى ايران به ثبت رسانيده اند. اين اساس نامه بعدها از طرف اعضاء لژ كورش و تهران و خيام تقليد شد و باشگاه رازى بر اساس آن تشكيل گرديد.
در اين باشگاه ، وقف اعضاء به صرف مشروباط الكلى مى گذشت . ولى در حقيقت كسانى كه در آن محل اجتماع مى كردند به كارهاى سياسى مى پرداختند و حتى مى توان گفت كه در انحلال دولتها و روى كار آوردن برادران ماسون خود، موثر بودند.
چون پس از آنكه پهلوى دوم و استقرار سپهبد زاهدى راه براى فعاليت لژهاى وابسته به گراند لژ اسكاتلند فراهم شده بود و ديگر نياز به لژهاى فرانسوى نبود، زيرا قرار شد لژهاى نظامى انگليسى براى حفاظت در رژيم پهلوى در ايران به وجود آيد، لذا دستور انحلال باشگاه حافظ داده شد و در روز23 شهريور 1335، اعضاى موسس و اصلى يعنى احمد هومن ، اسمائيل فيلسوفى ، رحمت مرشدزاده ، يحيى شهردار، ذوالرياستين ، حبيب الله يديدى يهودى ، فتح الله امير جلالى ، جعفر امير جلالى ، جعفر جهانى ، تقى صباحى امين ، اسدالله موسوى ، عباس شايان ، مصطفى عامرى ، عبدالله ظلى ، غلام حسين بوربور، سيدعلى نصر، سيد محمد مير هادى ، على كوچكعلى ، مهدى منصور، ابوالحسن شاهق على اكبر موسوى ، محمد على امام شوشترى ، محمدرضاافتخار و على اصغر سلسبيلى ، در باشگاه حافظان جمع شدند و اين باشگاه را منحل اعلام كردند. البته اين كار بر حسب ظاهر انجام گرفت و گر نه تمام وسائل اين باشگاه به لژ تازه تاسيس ‍ مولوى انتقال يافت و چندى بعد تمام اعضاء لژ همايون از لژ مولوى سر در آوردند!
در ميان اسناد باقى مانده از لژ همايون ، رساله اى مخفى با نام اثرهاى اوليه كه برادرى در من كرده است وجود دارد كه حاكى از چگونگى مرام و عملكرد اعضاى اين لژ است كه بر پايه شعار ماسونى يعنى ، آزادى ، برابرى و برادرى قرار دارد. عجيب آنكه اعضاى اين لژ كه در طول فعاليت خود ضربهاى كوبنده اى بر پيكر ايران وارد كردند، دم از وطن پرستى مى زدند و حتى برادرى را لازمه آن مى دانستند:
مادام كه آزادى و مساوات و برادرى بين اقوام و ملل و افراد نوع بشر به درجه كمال نرسيده اند و اين اصول در تمام نقاط دنيا بى هيچ استثناء از طرف نوع انسان پيروى نشود، برادرى با وطن پرستى نيز ملازمه دارد!اين وطن پرستان كه براى خدمت به استعمار سر از پا نمى شناختند، براى انجام مقاصد خود كه در حقيقت نيات پليد استعمارگران بود، باندهاى توزيع مواد مخدر ايجاد كرده بودند:
راجع به باشگاه حافظ و (جمعيت برادران ) در تهران كه سردمدارانش دو سه نفرى را مامور توزيع هروئين و كوكائين در ميان جوانان كرده بودند در كار رابطه دوستانه آمريكاو ايران كوشهاى موثر كردند و مورد احترام و استقبال آمريكائيان نيز واقع شدند 
لژ روشنايى 
از همان هنگام كه وزارت مستعمرات بريتانيا براى رسيدن به اهداف پليد خود از سازمانهاى ماسونى سود جست ، لژهاى نظامى را در كشورهايى كه خواهان خواهان استعمار آنها بود، گسترش داد كه يكى از اين مناطق ، كشور ايران بود، گسترش داد كه يكى از اين مناطق ، كشور ايران بود. نخستين لژ نظامى انگلستان در شهر شيراز و در سال 1337 هش توسط عده اى از درجه داران ارتش انگليس در ايران تاسيس گرديد و shiraz in Light ( لژ روشنايى شيراز) ناميده شد. علاوه بر نظاميان عده اى از اتباع انگليس در ايران نيز به آن پيوستند. اولين دبير اين لژ يعنى سرهنگ هنتر خانه فتح الملك شيرازى را براى اين كار در نظر گرفت و تزئينات ماسونى آن را از هندوستان آورد.
تنها ايرانى عضو اين لژ يكى از افسران قشونR .P.S، افرفع السلطنه فرخ بود كه در سال 1317 به لژ ماسونى آمريكا پيوسته بود. او به مناسبت سابقه پنجاه ساله اش در سازمان ماسونى ، بزرگترين مقام ماسونى را در ايران دارا بود و دستار طلايى داشت !وى در لندن به سن نود يكسالگى درگذشت . على مشيرى كه خود از فراماسونرهاست ، در باره او نوشت :
اخيرا شخصيت ايرانى بسيار بزرگى در لندن به معرض سرطان درگذشته كه واقعا باعث افتخار ايرانيان !و تمام جهان بود، مشاراله تنها ايرانى بود كه داراى عالى ترين درجات فراماسونرى در دنيا بود... نام آن فقيد، دكتر امير مظفرالدين فرخ (ارفع السلطنه ) بود.
پس از برچيده شدن قواى پليس جنوب (R.P.S)، لژ روشنايى در شيراز نيز رسما تعطيل گرديد، ولى در آبان ماه سال 1300، دوباره ذر هندوستان با نام روشنايى در ايران تجديد حياط كرد و براى آنكه ارتباط جاسوسان انگليسى با عواملشان در ايران قطع نگردد، برادران آرنولد و فروستر انگليسى را به همراه كشيش خداپرست آمريكائى !پين مامور تشكيل لژ در ايران كردند.
پين آمريكائى در لباس زهد و تقوا كه براى خدمت به عالم مسيحيت در تهران مى زيست و در حقيقت از جاسوسان زبردست انگليسى ها بود، سرانجام لژهاى تهران و كورش را در ايران تاسيس كرد. در قانون ويژه لژ روشنايى در ايران ، محل ميسيون آمريكا براى اجتماع اعضاء در نظر گرفته شد و براى ماسونى مى بايد در آخرين سه شنبه هر ماه راس ساعت شش و نيم در محل حاضر مى بودند.
در سال 1303 شمسى ، شعبه اى از لژ روشنايى در ايران با نام پيشاهنگ در آبادان تاسيس گرديد و چند ماه بعد لژ مسجد سليمان هم بوجود آمد. البته اين سه لژ كه در آن تنها به زبان انگليسى گفتگو مى شد، فقط به خاطر مطامع نفتى استعمار انگليس به وجود آمدند. عاقبت خدمات شايانى به دولت انگليس نمودند و زمينه اشتغال ايران را فراهم كردند.
پس از خروج بيگانگان از ايران كه مصادف با تشكيل لژ همايون به رياست محمد خليل جواهرى بود، لژ روشنايى در ايران و شعبات آن نيز ايرانيان را به عضويت پذيرفتند. لژ مذكور كماكان روزهاى سه شنبه آخر هر ماه مسيحى در كليساى انجيلى واقع در خيابان قوام السلطنه ، تشكيل جلسه مى داد و عده اى از ايرانيان خود فروخته با شركت در جلسات آن به دستبوسى استادان اعظم انگليس ، مايل مى شدند!محل لژ پيشاهنگ نيز در قسمت اروپائى نشين آبادان بود كه معبد آن به خرج شركت نفت ايران ساخته شده بود و در بين مردم به شيطون خونه شهرت داشت . بعد از اخراج كاركنان انگليسى از آبادان ، اين لژ تعطيل و لوازم ماسونى آن به بصره فرستاده شد. شركت نفت براى معبد مسجد سليمان سنگ تمام گذاشت و آن را به اشغال ماسونى مزين كرد. در سالهاى 1953 و 1954 رياست اين لژ را شخصى به نام يمز مك نامارا به عهده داشت .
تشكيل جلسات لژ روشنايى در ايران مراسم خاصى داشت . سالن را تزئين مى كردند و پرچم مخصوص لژ را كه با مثلثى كه چشم خداى فراماسونها در آن نقش شده بود، همراه با ساير تزئينات به در و ديوار آويزان مى كردند و دريچه هاى سالن را به طور استتار با پردهاى سياه مى پوشاندند. دو مستخدم در خارج از ساختمان اعضا را كنترل و جستجو مى كردند. آنگاه ، عضو دست راست خود را در كيسه سياهى كه به درب ورودى نسب مى شد، فرو مى كرد و با نگهبان داخلى لژ از راه تماس ، ارتباط برقرار مى نمود و با انگشت سبابه دست راست علامت مخصوص را انتقال مى داد. به هر حال لژ روشنايى كه از سال 1922 ميلادى در محل كليساى انجيلى تهران برگزار مى شد، تحت پوشش ترويج مسيحيت و خدا پرستى به مدت نيم قرن محل جاسوسان ايرانى و انگليسى بود.
اما اينكه اينان بر دست چه كسى بوسه مى زدند، خود موضوع ديگرى بود!رياست اين لژ را رايك نفر يهودى به نام كريستوفراسحق فرى بر عهده داشت كه ابتدا فرمن قسمت حفارى شركت نفت بود كه بعدها رياست دوازده لژ را در ايران عهده دار شد!فعاليت او در لژهاى انگليسى بدان پايه و مقام رسيد رسيد كه استاد اعظم لژ اسكاتلند به اين يهودى انگليسى ، مقامWarden Jonior Hongrary را داد. اين يهودى كه همه جا به ديانت مسيح تظاهر مى كرد، از كار تجارت نيز غافل نبود و با كمك برادرش يوسف مازندى ، شركت آسكو را تاسيس كرد. كريستوفر قبل از زن ايرانى خود، همسرى به نام مارلين ماتيلدا داشت كه او را طلاق داد و دل در گرو يكى از زنان كارمند شركت نفت به نام رزى مازندى بست ، اما از آنجا كه نمى توانست با او ازدواج كند، مگر اينكه مسلمان شود، باوقاحت تمام به اسلام تظاهر كرد و نام على را بر خود نهاد!اما وقتى كه رزى مرد و در و در وصيت نامه اش  چيزى براى او نگذاشت در شكايت به دادگاه ، خود را مسيحى و همسرش ‍ را نيز پيرو همين دين معرفى كرد!
لژ اعظم ناحيه ايران نيز به دست كريستوفر اسحق فرى اداره مى شد كه در سال 1966 توسط وزير دريايى انگليس در تهران تاسيس گرديد.يكى از خصوصيات اين لژ وابسته به روشنايى در ايران آن بود كه بيشتر اعضاى آن يهوديان مهاجر بودند كه از معرفترين آنها مى توان از الياس دبى سهامدار شركت سيار صالح چتايات ، سهامدار عمده شركت شبديز نام برد. موسس ‍ شركت سيار كه در حين اشتغال ايران توسط قواى روس و انگليس در تهران بوجود آمد، يك يهودى به عنوان شائول ناتان بود كه روزها به شغل تجارت و معامله حلال !و شبها به شغل جاسوسى و ارسال خبر ارسال داشت.
لژهاى تابع قانون اساسى اسكاتلند در ايران 
1 - لژ تهران 
نخستين لژى كه با اجازه رسمى انگلستان در ايران به زبان فارسى تاسيس ‍ شد، لژ تهران نام گرفت كه بلافاصله به بعد از انحلال لژ فرانسوى همايون كار خود را آغاز كرد. انگليسيهاى فرصت طلب براى اينكه پايه هاى محكمى را براى فراماسونرى در ايران بنيان نهند، چند تن از عوامل شايسته خود، چون لنل استراكر، كريستوفرفرى ، اوانس اوانسف ، صالح چتايات و الياس دبى را مامور اين كار كرد كه آنان هفت نفر را براى انجام كار از ميان عوامل ايرانى خود برگزيدند. اين هفت تن ، حسين شقاقى ، سليمان بهبودى ، فروغى كيان ، خشايار، ناصر بهبودى و نصر الله آذرى بودند كه ابتدا در لژ فيحاى بصره و سپس در لژ روشنايى تعليم ديدند و منشور تاسيس لژ تهران در روز شانزدهم آبانماه 1336 به نام آنان صادر گرديد. در پانزدهم ارديبهشت 1337،الكساندر فيرلى بوختن ، حضرت دبير ارجمند اعظم و مكنيل واتسون ، حضرات خزانه دار ارجمند اعظم و مكنيل واتسون ، حضرات خزانه دار ارجمند اعظم به تهران آمدند و رسما لژ را افتتاح كردند.
اولين استاد اعظم براى اين لژ انتخاب گرديد، مهندس حسين شقاقى بود كه از او با عنوان ،مهندس حسين شقاقى بود كه از او با عنوان حضرت استاد ارجمند نام مى بردند. در همين لژ بود كه برادران ماسونى - گوسفندان يهود - همه با هم سرودهاى صهيونيستى را مىخواندند!
2 -لژ خيام 
دومين لژ فارسى زبان تابع گراند لژ اسكاتلند بود كه در سال 1341 در تهران تشكيل شد و اعضاى آن تحصيلكرده ها و به اصطلاح روشنفكران بودند!افرادى كه در مراسم افتتاح آن شركت كردند و در پيشبرد اهداف ماسونها موثر شدند، عبارت از: احمد على آبادى ، مرتضى رسا، هوشنگ رام ، باقر عاملى ، فرزين ، كرباس فروشان ، ناصر يگانه ، ايرج وحيدى ، حسين اسفنديارى ، ناصر حداد، محمد طاهرى ، شيلاتى فرد، متقى ايروانى ، عباس ‍ اسفنديارى ، هاشم حكيمى ، احمد توكلى ، مصطفى نامدار، هوشنگ عامرى و طاهره محمدى بودند.
3- لژ كوروش 
سومين لژ فارسى زبان بود كه با شماره رديف 1575 در نهم آذر ماه 1339در تهران و در محل كليساى انجيلى ( كاخ بنايان آزاد) زير نظر استادان انگليسى لژ روشنايى تاسيس شد كه اشخاص رنگارنگ با افكار و عقايد و مشاغل گوناگون در آن جمع شدند. بنيانگزاران آن عبارت از: على پرتو، جعفر جهان ، رحمت مرشد زاده ،حسين رامتين ، مهدى ذوالرياستين ، احمد افخمى ، عليرضاهروى ، احمدتوكلى ، على اصغر بختيار، يوسف مازندى ، فتح الله فرود، كيقبادظفر، حسين شقاقى ، عبدالحسين راجى ، ارفع السلطنه فرخ ، هرن ، گزنى و برادران چتايات ، بودند. در اين لژ با آغاز سال فراماسونرى با راى مخفى اعضاى لژ، افسران اداره كننده لژ كه كدام داراى درجات و مشاغل مختلفى بودند، انتخاب مى شدند.
4- لژ اصفهان 
اصفهان نخستين لژ فارسى زبانانى بود كه در شهرستانها به وجود آمد و تاريخ آن در سالنامه ماسونى سال 1968، روز چهارم فوريه 1965 ذكر شده است .اهميت تاسيس اين لژ در خارج از تهران براى ماسونهاى انگليسى به اندازه اى بود كه استاد اعظم گراند لژ اسكاتلند، لرد بروس خود براى افتتاح آن به ايران آمد، اما چون در تهران بيمار شد، نماينده خود را براى تاسيس  اين لژ به تهران فرستاد و موسسين اين لژ، كاظم امين ، عبدالباقى نواب ، على اصغر بختيار، قدرت الله برومند، على محمد آزما،سيد كاظم صدريه ،احمد صدريه ،و اصغر محبى بودند.
لرد بروس مى گويد:
...در تمام اين اوقات افتخار آشنايى غير رسمى با برادران لژهاى ايران را داشتيم . هنگامى كه با برادر امير سليمانى نهار صرف مى كرديم ، ايشان محفل دراويش و مريدان مسلكانى را كه پيرو ايشان و پدر و جدشان بودن و هستند، نشان دادند. يك بعد از ظهر هم برادر شريف امامى ، رئيس مجلس ‍ سنا ما را به ساختمان جديد مجلس سنا كه داراى سنگهاى مرمر بود، راهنمايى و پذيرايى نمودند. افتخار صرف چاى با نخست وزير و سناتورها كه بسيارى از آنها فراماسون بودند، حاصل نموديم .
در خاتمه ملاقاتها و پذيرايى ها، در تهران به يك فستيوال خانم ها در رستوران بزرگ فرودگاه رفتيم كه به وسيله برادر آن لژ لايت ايران ترتيب داده شده بود
5- لژ خوزستان 
استان خوزستان بنا به موقعيت حساس خودت از زمانى دور مورد طمع استعمار بوده و انگلستان همواره خواهان قدرت در اين منطقه بوده است . پس از خروج سربازان انگليسى از ايران تعطيل شدن لژ نظامى در آبادان و مسجد سليمان و اهواز، بار ديگر گراند لژ اسكاتلند و در روز پنجم ماه مى 1966، لژ ديگرى با نام خوزستان را در جنوب كشور تاسيس كرد. تشريفات و مراسم افتتاح آن با همان آداب ماسونى در حضور شش نفر از استادان لژ انگليسى كه از تهران به اهواز رفته بودم ، انجام گرفت . بعد از تاسيس لژ مذكور، نخستن انتخابات براى تعيين افسران و كارگردانان به عمل آمد از:
نصرالله آذرى - استاد ارجمند، حسين شقاقى - قائم مقام استاد، فتح الله فرود - معاون استاد، احمد امام - سرپرست اول ، مستوفى زاده - سرپرست دوم ، ابراهيم ابرائى - دبير، على اكبر مرعشى پور - خزانه دار، محمد دورقى - امين خيريه ، محمد رضا اهدايى - راهنماى اول ، محمد صميمى - راهنماى دوم ، حسن اسكندرى - نگهبان داخلى ، ناصرمستوفى زاده - نگهبان خارجى .
6- لژ ژاندراك 
فرمان تاسيس اين لژ با شماره رديف 1608 در روز هفتم ماه مى 1966 صادر شد و همواره در چهارمين هفته هر ماه ، چهار شنبه ها تشكيل مى شد. اعضاى آن عمدتا از ميان ماسونهاى لژهاى تهران و كورش انتخاب شده بودند و نخستين استاد اعظم آنها مهدى ميرزا حسابى بود و محمد كشاورزيان سمت دبيرى آن را داشت . و بعضى از اعضاى آن عبارت بودند از:
داريوش كامياب ، حيدر على ارفع ، على مداوى ، محمد كاظمى ، فيروز عدل عزت الله والا، محمد فرهمند، ابراهيم همايونفر، عزت الله مخاطب رفيعى ، منوچهر شايان ، مسعود مهدوى ، فتح الله ستوده ، احمد ولايى ، عليرضافداكار، على مراد زند، محمد حسين موسوى گرگان ، عبدالحميد بختيارى ، يوسف رئيس سميعى ، غلام حسين گلشن بزرگ ،محمد مدنى ، كاظم شايان ، حسين شيخ نيا و رحيم قادرى نژاد.
7- لژ نور 
در روز سيزدهم خرداد ماه سال 1346 در تهران تاسيس شد و مراسم افتتاح آن با خواندن سرودهايى از تورات و انجيل در حضور كريستوفر اسحق فرى ، ناظم اعظم لژ ناحيه ايران انجام گرفت . رياست اين لژها با سيد حسن امامى فرزند ميرزا ابولقاسم امام جمعه بود كه در سويس به جرگه برادران ماسونى پيوسته بود .
8- لژ آريا 
در روز چهاردهم ارديبهشت ماه سال 1339 مقدمات تشكيل اين لژ از طرف جمال كاشانى باجناق كريستوفر اسحق فرى و عده ديگرى از ماسونهاى ايرانى فراهم شد، اما در روز پنجم ماه مى 1966 كار خود را آغاز كرد. اين لژ هر ماه در دومين سه شنبه در باشگاه رازى تشكيل جلسه مى داد و رياست آن با پرويز علاء فرزند حسين علاء بود.
9- لژ اهواز 
در روز چهارم آگوست 1966، توسط على اصغر اديب محمدى ، اسعدالله موسوى ، سلطان محمد سلطانى ، حسن شهميرزادى و بختيارى بختياريها تاسيس شد و جلسات خود را در باشگاه رازى تهران بر پا كردند.
10- باشگاه رازى 
فراماسونهاى عضو لژهاى انگليسى براى اينكه محل تشكيل لژهاى خود را از انظار مردم پنهان كنند، با استفاده از مقررات تاسيس باشگاهها در رژيم پهلوى ، تقاضاى ثبت باشگاه رازى را به وسيله على .ش . پرتو نمودند و او محمد جواد مستوفى زاده ، رحمت مرشدزاده ، فضل الله مقدم و حسين رامتين را به عنوان اعضاى هيئت مديره معرفى كرد. به موجب ماده هشتم مقررات سال 1304 اعمال ، مقاصد و مذاكرات سياسى و ايراد خطابه و ميتينگ ها و نطق هايى كه جنبه سياسى داشته باشد، در كلوپها، قرائت خانه ها و مجامع ممنوع بود، اما با اين وجود اكثر لژهاى ماسونى تابع لژ انگلستان در باشگاه رازى به سياست بازى مشغول مى شدند!
لژهاى تابع قانون اساسى گراند لژ ناسيونال فرانسه در ايران
همانگونه كه اشاره شد، انحلال سازمان ماسونى همايون ظاهرى بوده و در همان هنگام فراماسونرهاى فرانسوى در صدد ايجاد لژهاى ديگر بودند. انگليسيها راضى بدين امر بودند؛ زيرا گراند ناسيونال دوفرانس بر خلاف گرانداوريانت از گراند لژ انگلستان تبعيت مى كرد و به همين جهت تمام لژهايى كه در شهرهاى ايران ، چون تهران ، شيراز و تبريز توسط اين سازمان ماسونى ايجاد شدند، همگى غير مستقيم از فراماسونرى انگليس اطاعت مى نمودند. اين لژها عبارت بودند از:
1- لژ مولوى 
محمد خليل جواهرى ، استاد اعظم لژ همايون در اوائل تير ماه 1334 به تهيه مقدمات اين لژ مشغول شد و به ترجمه قانون اساسى ، نظامنامه لژ پرداخت و آنرا براى پير شره استاد اعظم گراند لژ ناسيونال فرستاد. چون موافقت انجام گرفت ، جواهرى هفت تن از دست پروردگان خود را انتخاب و به لژ ناسيونال معرفى كرد كه در راس آنها دكتر احمد هومن قرار داشت . اين عده همراه با محمد ساعد مراغه اى نخست وزير وقت و محمود هومن در روز هفدهم مهر ماه 1334 به فرانسه رفتند و پس از ورود به لژ كنفيانس ، مراسم و تشريفات افتتاح لژ مولوى را انجام دادند.
لژ مولوى از اوايل سال 1335 جلسات خود را در باشگاه حافظ كه در ابتداى خيابان ايران واقع بود، تشكيل داد. برسر رياست لژ بين سه فراماسونر قديمى يعنى محمد خليل جواهرى ، احمد هومن و سعيد مالك (لقمان الملك ) اختلاف بود تا آنكه استاد اعظم لژ گراند ناسيونال ، سعيد مالك را به سمت استاد اعظمى لژ مولوى برگزيدند. وى چهل سال قبل از رياستش بر لژ مولوى به عضويت گراند اوريانت فرانسه در آمده بود. بعدها بين گراند لژ و دوفرانس و گراند لژ اسكاتلند توافق شد كه يك گراند لژ محلى در تهران به وجود بياورند كه رياستش كماكان به عهده سعيد مالك بود. پس ‍ از تشكيل لژ محلى ايران و تسلط انگليسيها بر لژهاى فرانسوى در ايران ، فراماسونرى انگليس كميته مركزى واحد را ايجاد كرد و كاملا بر فراماسونهاى فرانسوى تسلط پيدا كرد. اعضاى بنيانگزار لژ مولوى عبارت بودند از: احمد هومن - استاد دانشگاه ، عبدالله ظلى - دريادار، محمود هومن - استاد دانشگاه ، عباسعلى خلعتبرى - ديپلمات امور خارجه ، محمد ساعد مراغه اى - نخست وزير، مهدى شوكتى - محضردار،عبدالله سنندجى - ديپلمات امور خارجه ، محمد على امام شوشترى - صاحب منصب گمركات .
2- لژ سعيدى 
اين لژ نيز در سال 1343 در تهران گشايش يافت و محل برگزارى جلسات آن در خيابان ابوعلى سينا واقع بود. در حقيقت همان كسانى كه در لژ مولوى رفت آمد داشتند، از اعضاى اين لژ نيز محسوب مى شدند. موسسين آن عبارت از: سعيد مالكى ، احمد هومن ، محمود هومن ، على مرندى ، عباس ‍ معتمدى ، عيسى بهزادى ، على اكبر موسوى ، عيسى مالك ، اسمائيل فيسوفى ، نعمت الله خان اكبر، غلام حسين صارمى ، سيد محمد مير هادى ، على اصغر سلسبيلى ، مهدى شوكتى ، سيد على نصر، ابولقاسم نجم آبادى ، حسن بقايى و خانبابا بيانى ، بودند.
3- لژ حافظ 
اين لژ با شماره ثبتى 68 در گراند ناسيونال دوفرانس ، در روز نوزدهم ماه مى 1960 در شهر شيراز افتتاح گرديد و موسسين آن ذبيح الله قربان ( رئيس ‍ دانشكده پزشكى )، فرهمند فر ( استاد دانشگاه )، تمدن فرزانه ( استاد دانشگاه )، خمسى ( ميكانيك كارخانه برق )، كاظم دستغيب ، على اكبر خليلى شيرازى ( بازرگان )، محمود دهقان و احمد نادرى ( وكيل دادگسترى ) بودند. در فاصله سالهاى 37 تا39 يكى از فراماسونهاى كاركشته آمريكايى كه مدتها در شيراز به عنوان استاد دانشگاه اقامت داشت ، اين لژ را رهبرى مى كرد. موسس اصلى اين لژ ذبيح الله قربان كه رياست دانشگاه شيراز و همچنين ده ها شغل ديگر را داشت ، جاسوسى بيش نبود و افتضاحات بسيارى به بار آورد. از افتضاحات ديگرى كه قربان به همدستى شارپ انگليسى كشيش كليساى شمعون غيور در شيراز انجام داده و در سال قبل در مجله هاى تهران به وسيله محقق دانشمند محيط طباطبائى مورد برسى دقيق قرار گرفته يكى هم انتخاب ( آرام دانشگاه شيراز) مى باشد كه طابق النعل از نقش سپر عيسويان در جنگهاى صليبى اتخاذ شده است !
4- لژ مزاد
لژ مزاد با شماره 79 ثبت در لژ گراند ناسيونال دو فرانس ، در روز دوم مارس ‍ 1963 مطابق با نهم اسفند ماه 1343 در تهران گشايش يافت شنبه هر ماه مسيحى جلسات خود را تشكيل مى داد و پس از لژ مولوى از فعالترين مراكز ماسونى در ايران بود. اعضاى موسس اين لژ: سعيد مالك ، عيسى بهزادى ، محمود ضيائى ،، هوشنگ ظلى ، محمد جهانشاهى ، على اكبر موسوى ، فتح الله جلالى ، غلام حسين صارمى ، نعمت الله خان اكبر، عبدالعلى مفتاح ، رضارزم آرا، خانبابا بيانى ، محمود سلامت ، رضا فلاح ، عماد تربتى ، محمد دهقان ، باقر پير نيا، حسين فرهودى و عبد الحسين راجى بودند .
5- لژ ابن سينا 
نخستين لژ انگليسى زبان وابسته به سازمان فراماسونرى فرانسه بود كه رياست آن با دكتر حسن علوى ( چشم پزشك ) بود. تاريخ تاسيس لژ ابن سينا روز دوازدهم آوريل 1962 ثبت شده است و جلسات ماهانه آن در سومين سه شنبه هر ماه مسيحى انجام مى گرفت . اعضاى عالى رتبه آن عبارت بودند از:
سعيد مالك ، عبدالله ظلى ،د.ك .ويلسن ، م . كاندل ، حسن علوى ، هوشنگ ظلى ، ح .فاضل ، رحمت الله قوامى ، محمود ضيائى ، عيسى مالك ، على مرندى ،معتمدى ، عبدالعلى مفاتح ، على كوچكعلى ،محمد حسن افخمى ، غلام حسين قره گوزلو، م .تسليمى ، زوريك ديلانيان ، داوود القانيان ، حبيب القانيان ، رضا فلاح ، خليل طالاقانى ، يگانگى و على اصغر سلسبيلى .
6- لژ لافرانس 
اولين لژ فرانسه زبان فراماسونرى در ايران بود كه در روز هفتم ماه مى سال 1964 در تهران تاسيس شد. منظور از تشكيل اين لژ، گرد هم آوردن ماسونهاى فرانسوى در ايران بود و در اولين سه شنبه هاى هر ماه مسيحى جلسات خود را داير مى كرد. موسسين اين لژ عبارت بودند از:
 وان هگ استاد اعظم لژ ناسيونان دوفرانس
 على مرندى نماينده مجلس شوراى ملى
 عبدالله ظلى دريا دار نيروى دريايى
 على اصغر سلسبيلى منشى لژهاى فرانسوى در ايران احمد هومن سمت استاد اعظمى اين لژ را بر عهده داشت و جواد صدر ( وزير دادگستر )، هوشنگ ظلى (سفير ايران در لبنان ) و على اصغر خشايار ( عضو عالى مقام سازمان برنامه ) او را يارى مى دادند!اين لژ با آنكه خواص فرانسويان بود، ولى اكثر اعضاى آنرا فراماسونهاى ايرانى تشكيل مى دادند.
7- لژكسرى 
آخرين لژ فارسى زبان فراماسونرى فرانسه در ايران بود كه در روز چهاردهم نوامبر 1965 در تهران به وجود آمد و اعضاى موسس آن : سعيد مالك ، محمود هومن ، مير جلالى ، سيد محمد مير هادى ، على اصغر سلسبيلى ، ارجمند على كوچك على ، غلام حسين اميرى قراگوزلو، سيد محمد على قراگوزلو، سيد محمد على مرتضوى ، صدرى كيوان ، احمد دارايى ، جمشيد بهروش ، غلامحسين جهانشاهى ، ابولقاسم ملكى يزدى ، على معين ، پرويز يگانگى ، على بوزرى ، اسفنديار يگانگى ، على يوسفى ، خسرو مستوفى زاده ، محمد على جاويد، على اكبر مرعشى پور، محمد يزدان فر، و محمود ثقفى بودند. اين لژ نيز جلسات ماهانه داشت و محل آن در خيابان بهارستان ، شماره 410 بود.ناگفته نماند كه اين لژها براى پنهانكارى اعمال ماسونى خود انجمنها و باشگاهاى نيمه مخفى ايجاد كرده بودند كه سازمان نيمه مخفى انجمن ابوعلى سينا تاريخ تاسيس 1338 باشگاه خورشيد تابان  1343، انجمن خواجه نصير الدين طوسى - 1347 - و انجمن فارابى از جمله آنان بودند. اكثر امرا و رجال و سرمايه داران دوران پهلوى عضو اين انجمنها بودند.
لژهاى وابسته به تشكيلات فراماسونرى آمريكا در ايران
از سال 1337 هجرى شمسى كه لژ بيدارى در ايران بوجود آمد و جلسات خود را در كليساى انجيلى تهران داير كرد، آمريكائيان عضو لژهاى ماسونى اسكاتلند با اجازه بدان روى آوردند و حتى كشيش آمريكائى مقيم ايران به نام ج .دپاين به مقام دبيرى لژ روشنايى رسيد. در سال 1341 تعداد ماسونهاى آمريكائى به حدى رسيد كه لژ محلى آمريكا در صدد ايجاد لژى در ايران بر آمد، شاپيتر شماره 468 ايران نخستين مجمع عمومى و جلسه خود را در كلوب آمريكائيان افتتاح كرد - هشتم ارديبهشت سال 1341 - راديو صداى آمريكا كه از مدت تاسيس خود در ايران - 1954 ميلادى - تا آن زمان فقط موسيقى پخش كرده بود،برنامه خود را قطع كرد و از عموم فراماسونهاى آمريكائى مقيم تهران خواست كه در مجمع عموم شاپيتر شركت كنند!
چندى بعد رياست اين لژ آمريكائى به يكى از فراماسونهاى بهائى كه داراى مقام ژنرال ماسونى درجه 33 بود، به نام على نقى خان نبيل الدوله واگذار گرديد. على نقى خان كه از رؤ ساى فرقه ضاله بهائى بود در سال 1919 به دستور وثوق الدوله ، مامور مذاكره با ويلسون رئيس جمهور آمريكا شد. فراماسونرهاى آمريكائى هم براى مخفى نگهداشتن اعمال خود، سازمانهاى علنى بوجود آوردند كه شعباتى در سراسر جهان و همچنين در ايران داشت :
1-انجمن تسليح اخلاقى 
مركز تسليح اخلاقى در شهر منترو سوئيس است و در سال 1327 شمسى يكى از روئسا آن به نام بوخمن شعبه آن را در ايران افتتاح كرد و از سال 1328 عده اى از فراماسونهاى ايرانى جذب اين انجمن شدند كه از ميان آنان مى توان به دكتر رضازاده شفق ،على اصغر حكمت ، على اصغر آزاد، دكتر رعدى ، دكتر چهرازى ، دكتر متين دفترى ، دكتر سنگ ، دكتر محمود زند، دكتر منصور پور سينا، دكتر محمود شاهكار، حاج محمود نيشابورى ، دكتر على محمد بنكدار پور، مجيد موقر،مصطفى عامرى ، دكتر مجتهدى ، دكتر شهريار، سپهبد نخجوان ، سيد على نصر و على نقى مستوفيان اشاره كرد.
اين انجمن ابتدا مجله اى به نام اميد و سپس مجله شورش يا رنسانس را به زبان فارسى انتشار داد كه به رايگان توزيع مى گردد
2- روتارى كلوپ 
اين كلوپ وابسته به فراماسونرى آمريكا در سال 1335 در ايران تاسيس شد و رياست آن را دكتر جهان شاه صالح بر عهده داشت . تعداد اعضاى هيئت مديره آن بيست نفر بود. در تهران كلوپ روتارى اول ، هفتاد عضو داشت ، ولى چون بر تعداد آنها افزوده شد، كلوپهاى دوم و سوم هم ايجاد شدند و سپس دامنه آن به شهرهاى آبادان ، خرمشهر، تبريز، اصفهان و شيراز نيز كشيده شد. به جز جهان شاه صالح روساى اين كلوپ ها عباس مسعودى ، عباسقلى نيسارى ، فريدون ورجاوند و محمود ضيائى بودند.
4- جمعيت برادران جهانى 
اين جمعيت كه بر اساس اهداف استعمارى ( كنفرانس يهوديان و مسيحيان ) در كاخ يونسكو شكل گرفته بود، در سال 1337 توسط دكتر كلينچى و پرفسور كامپتون از آمريكا به ايران آورده شد. رياست اين جمعيت باحسين اعلاء وزير دربار پهلوى بود و شجاع الدين شفا و سليمان شاملو به ترتيب دبير كل و مدير عامل جمعيت بودند. اعضاى كمسيونهاى مختلف اين جمعيت را افرادى چون :
دكتر فرهاد فروزان فر، محمود مهران ، جمشيد آموزگار، محمود اعتماديان ، حسين بنايى ، محمد يزدان فر، پرويز خونسارى ، فتح الله معتمدى ، جعفر بهائيان و صفيه فيروز تشكيل مى دادند.
اين جمعيت كه با اهداف استعمارى ، سنگ اهل تسنن را به سينه مى زد، ادعا داشت كه مى خواهد مطالب زننده عليه مذهب اهل تسنن را از كتب درسى فارسى حذف و تدريس فقه تسنن را در دانشكده معقول و منقول رايج كند!