فرقه دموکرات آذربایجان

دولت پیشه‌وری دولت دست‌ نشانده شوروی در آذربایجان به مرکزیت تبریز پس از جنگ جهانی دوم بود. ماجرای این حکومت در دنیا به بحران ایران که یکی از سرآغازهای جنگ سرد بود معروف است. «دولت ملی آذربایجان» نامیست که این دولت بر خود انتخاب نموده بود.

ایجاد این دولت از سوی شوروی، در چهارچوب یک پروژهٔ دقیق برنامه‌ریزی‌شده از سوی شوروی برای اشغال و جدا کردن شمال غربی ایران و ضمیمه کردن آن به شوروی انجام شد.
اسناد محرمانه‌ای که اکنون پس از پایان قرن در مورد جنگ سرد افشا شده‌است، تشکیل این حکومت را ناشی از دستور مستقیم استالین می‌داند. برای گسترش بخشیدن بیشتر تجزیه‌طلبی در ایران، استالین حکومت دیگری نیز در بخش کوچکی از کردستان ایران به مرکزیت مهاباد تشکیل داد که به جمهوری مهاباد معروف شد. ارتش شوروی در آن زمان به طور کامل از حکومت پیشه‌وری حمایت کرده و حتی مانع از جابه‌جایی ارتش ایران می‌شدند. مدت کمی پس از خروج ارتش شوروی با حرکت ارتش به سمت تبریز در دسامبر ۱۹۴۶، کابینه حکومت به شوروی متواری شد.
نهایتا حکومت موقتی پیشه وری به دست دولت مرکزی ایران به نخست وزیری قوام متلاشی شد.
در این مقاله نگاهی همه جانبه به این غائله از ریشه های آن تا پایان ماجرا خواهیم انداخت. امید که به مزاق راسخونی ها خوش بیاید.


نگاهی به خطه آذربایجان
 

بـخـش قـابـل تـوجـهـى از ایـران را جـمـعـیـت آذرى زبـان تـشـکـیـل مـى دهـنـد. آنـان در اسـتـان هـاى آذربـایـجـان غـربـى ، آذربـایـجـان شـرقـى ، اردبـیـل و زنـجـان سـاکـن هستند و علاوه بر آن آذرى زبانان بسیارى در سایر نقاط ایران درکـنـار سـایـر هـمـوطنان زندگى مى کنند. آذربایجان یکى از مهمترین مراکز کشاورزى و صـنـعـتـى ایـران اسـت . آذربـایـجـان در بـسـیـارى از مـحـصـولات کـشـاورزى مـقـام اول را در ایران دارد.
شهر تبریز در تاریخ معاصر نقش موثرى در جنبش مشروطه ایفا کرد. در تـاریـخ ایـران ، تـبـریـز از مـهم ترین مراکز اقتصادى و تجارى ایران بوده است . وجه تـمـایـز آذرى هـا از سـایـر ایـرانیان ، زبان است و در سایر موارد، از جمله اعتقاد به مذهب شـیـعـه و بـرخـوردارى از یـک مـیـراث فرهنگى مشترک و داشتن تعلق خاطر به ایران به عـنوان سرزمین اسلامى همانندى کامل دارند. آذربایجان در تاریخ معاصر در حیات سیاسى و فرهنگى ایران نقش موثرى داشته و در مقاطع حساس وتعیین کننده تاریخ جایگاه خود را نشان داده است .
آذربـایـجـان مـهم ترین مرکز اقتصادى و تجارى ایران و پایگاه مهم نظامى ایران در جنگ با امپراتورى هاى عثمانى و روسیه تزارى محسوب مى شد. نقش آذرى هاى ایران تنها به امـور کـشـاورزى و صـنـعـتـى مـحـدود نمى شود. سهم آذرى ها در گسترش و ارتقاى فرهنگ ایـرانى و بویژه ادبیات فارسى بسیار چشمگیر است . بسیارى از آثار ادبى کلاسیک و مدرن فارسى در زمینه شعر متعلق به ایرانیان آذرى زبان است .
آذربـایـجـان یـکـى از خـاسـتـگـاه هـاى مـهـم شـعراى ایران نظیر نظامى گنجوى ، خاقانى شروانى ، قطران تبریزى و صائب تبریزى است . صائب ، در واقع به عنوان بنیانگذار سـبـک هندى (اصفهانى ) در شعر فارسى شناخته مى شود. ایرج میرزاى تبریزى از چهره هـاى درخـشـان شـعـر فـارسـى ، نـه تـنـهـا در عـصـر مشروطه بلکه در قرن بیستم است . مـحـمـدحـسین شهریار در مقام اول غزل به ایرانیان آذرى زبان و غیر آذرى یادآورى مى کرد که فراموش نکنند، آذربایجان نه تنها بخش جدایى ناپذیر ایران ، بلکه همواره قلب آن بـوده آذربـایـجان بوده است . آذربایجانى ها هرگز خود را یک گروه متمایز از سایر هم وطـنـان خـود نـمـى دانـنـد، بـلکـه هـویـت خـود را در تـشـیـع و عـشـق ورزیـدن بـه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تعلق داشتن به ایران تعریف مى کنند.
حـرکـت سـیاسى مرکز گریز در آذربایجان در تاریخ معاصر با انگشت نهادن بر عنصر زبان و بزرگ نمائى آن البته با منشاء خارجى ، بهانه اى براى تجزیه تمامیت ملى و ارضى ایران بوده است . این پدیده را نمى توان یک حرکت خود جوش داخلى دانست . حمایت عـنـاصـر بـیگانه بویژه دشمنان انقلاب اسلامى از تحرکات عناصر قوم گرا گواه این مدعا است .
سید جلال الدین مدنى در تاریخ سیاسى معاصر ایران مى نویسد:
«آذریـایجان در جریان مشروطیت سنگر آزادى بود در سقوط محمدعلى شاه و استبداد صغیر نـقـش اول را داشـت . ایـرانـیـان شـجـاع و دلیـر آذربـایـجـان ، هـمـیـشـه از استقلال ایران سرسختانه دفاع کردند حزب توده در این خطه فعالیت زیادى داشت  در اوضـاع نـابـسامان آن روز، فرقه دموکرات آذربایجان پس از ملاقات سید جعفر پیشه ورى با رئیس جمهور آذربایجان شوروى در باکو و صلاحدید دولت استالین و حمایت هاى مـادى و مـعـنـوى آن ، تـشکیل شد. فرقه دموکرات اساس کار و تبلیغات خود را اختلاف بین فـارس و تـرک گـذاشـت . آزادى خـواهـان ایـران کـه واقـعـیـت را درک مـى کـردند جدایى را نپسندیدند. همه ایرانى اند و اسلام پیوند دهنده واقعى آنها بوده و استحکام این علقه ها و رشته هاى پیوند دهنده به قدرى قوى بوده که نتواند بگسلد».


نگاهی به مسئله قومیت گرایی
 

و هـرگـز راه اخـتـلاف و تـنـازع نـپویید که در اثر تفرق ، ترسو و ضعیف شده قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد.(انفال : 47)
از پـدیـده هایى که در تاریخ معاصر کشورمان ایران مطرح بوده ، مسئله «قومیت گرایى آذرى » اسـت کـه اغـلب به این پدیده به عنوان جریانى سیاسى با عنوان پان ترکیسم اشـاره مـى شـود. ایـن مـوضـوع در مـبـاحـث مـربـوط بـه آسیب شناسى امنیت ملى و به عنوان تـهدیدى بالقوه تلقى شده و در جامعه شناسى سیاسى در چارچوب موضوع شکاف هاى اجـتـمـاعى مورد بحث قرار مى گیرد. گفته مى شود، زندگى سیاسى در هر کشورى بـه شـیـوه هـاى گـونـاگـون ، تـحـت تـاثـیـر گسست هاى اجتماعى خاص آن کشور و نحوه صـورتـبـنـدى آن شـکـافـهـا قـرار مـى گـیـرد. تـنـوع جـامـعـه شناسى سیاسى کشورهاى گوناگون ، ناشى از نوع و تعداد این گسست ها و نحوه آرایش و یا ترکیب آنهاست .
پدیده قومیت گرایى خطرى است که اگر هوشمندانه با آن برخورد نشود مى تواند امنیت ملى ، تمامیت ارضى و یکپارچگى ملتى را در معرض تهدید و تجزیه قرار دهد؛ بنابراین ، نـاسـیـونـالیـسـم قـومـى در کـارکـرد تـجـزیـه کـنـنـده اش عـامـل تـهدیدى براى کشورها محسوب مى گردد. بویژه زمانى که به عنوان اهرم فشار و حـربـه اى در دسـت بـازیگران بین المللى ، علیه واحدهاى سیاسى با تنوعات زبانى ، مذهبى و نژادى به کار رود، این مسئله جدیت بیشترى پیدا مى کند. ناسیونالیسم در تاریخ معاصر کشورهاى غربى نظیر ایتالیا، آلمان (البته تحت رهبرى نخبگانى همچون مازینى و بـیـسـمـارک ) مـوجـب وحـدت شـد، امـا در مـنـطقه خاورمیانه از دهه نخست قرن بیستم میلادى کـارکـرد تـجزیه کننده از خود نشان داد که فروپاشى امپراتورى عثمانى و تفوق دولت هـاى انـگـلیس و فرانسه به کشورهایى که از بقایاى تجزیه این امپراتورى بوجود آمده از ایـن نـمـونـه بـود. ایـن در حـالى اسـت کـه مـلت هاى اروپایى نظیر فرانسویان ، آلمانها، انگلیسى ها و... با کنار نهادن اختلافات فرقه اى (پروتستانها و کاتولیک ها) و با پشت سر گذاشتن تنوعات زبانى ، اروپاى واحد را به وجود آوردند و به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار در عرصه روابط بین المللى وارد صحنه شدند.
ایـران در زمـره 10 کـشـور بـا کثرت زبان و لهجه در دنیاست . زبانهاى عمده اى که به آنـهـا تکلم مى شود فارسى ، آذرى ، عربى ، کردى ، بلوچى و ترکمنى است . برخى از اصـحـاب قلم بدون توجه به ظرایف و دقایق علمى مربوط به دانشواژه ها، از کسانى که به این زبانها تکلم دارند، تحت عنوان ((اقوام )) یاد مى کنند و بدین لحاظ جامعه ایران را یـک جـامـعـه مـوزائیـکـى مـى دانـنـد کـه داراى شش قومیت یاد شده است . سازماندهى و بسیج اجـتـمـاعـى در درون هـر یـک از ایـن بـه اصـطـلاح قـومـیـت هـا بـه مـفـهـوم فـعـال سـازى شـکـافـهـاى اجـتـمـاعـى از سـده گـذشـتـه از عـوامـل آسـیـب زایـى درونـى جـامـعـه ایران به شمار رفته و در جامعه شناسى ایران مورد تـوجـه از سـالهـاى 1320 تاکنون با نوساناتى بر فضاى سیاسى کشور بسته به مـوقـعیت هاى زمانى مختلف با شدت و ضعف تاثیرگذار بوده است . بویژه در مقاطعى که دولت مـرکـزى در مـوقـعـیـت ضـعـف قـرار گـرفـتـه ، گـرایـش هـاى قـومـى فعال شده است .
از لحـاظ تـاریـخـى ، رویـکـرد مـطـالعاتى دانشمندان به مساله قومیت ، به دهه هفتاد قرن بـیـسـتم برمى گردد. ازاواسط دهه 1970 میلادى موضوع قومیت در شاخه هاى مختلف علوم اجـتـمـاعى مورد توجه فزاینده اى قرار گرفت و این مقوله ازحد یک موضوع به سطح یک رشـتـه خـاص رسـیـد. مـطـالعـات مـربـوط بـه قـومـیـت کـه در اوایـل قـرن بـیـستم به انسان شناسى و جامعه شناسى محدود بود، از اواخر این قرن ، در سایر شاخه هاى علوم اجتماعى ازجمله علوم سیاسى و شعب آن نظیر جامعه شناسى سیاسى و روابـط بـیـن المـلل مـطـرح شـد. از لحـاظ جغرافیایى نیز مطالعات مربوط به قومیت ، مـنحصر به آمریکاى شمالى و اروپا بود، بعدها پژوهشگران رشته هاى جامعه شناسى ، انـسـان شـنـاسـى و علوم سیاسى در جوامع جهان سوم نیز به این مطالعات دست زدند.
در قسمت ذیل به بازشناسى و نقد جریان موسوم به قومیت گرایى آذرى در جامعه ایران مى پردازیم.


1. مفهوم قومیت
 

عـلم جامعه شناسى مفهوم قومیت را در قالب دانشواژه قوم مرکزى مورد بحث و مطالعه قرار مى دهد. قوم مرکزى از دیدگاه جامعه شناسى ، نوعى رفتار اجتماعى و طرز تلقى عاطفى اسـت کـه بـه رجحان بخشیدن و ارزش نهادن مفرط به آن گروه اجتماعى ، محلى یا ملى که بـه آن تـعـلق داریـم مى انجامد. در طرز تفکر مبتنى بر «قوم مرکزى » گرایش به کم ارزش خواندن فرهنگها و تمدنهاى متفاوت ، مستهجن تلقى کردن آنان با توجه به آداب و رسـوم و عـادات گـروه خویشتن ، که بهنجار قلمداد مى شود و معیار داورى قرار مى گیرد، وجـود دارد. قـوم مـرکـزى ، سـرانـجـام به پیدایى عقاید قالبى ، تصاویر ذهنى از پیش سـاخـتـه ، خـرافـات درباره مردم یا نژادها ى دیگر و بیگانه هراسى مى انجامد و یکى از عـوامـل عـدم تـفـاهـم و کـشـمکشهاى بین جوامع است . در یک جامعه فراگیر و گسترده از نوع جـدیـد کـه در آن بـایـد گـروهـهـاى مـتـعـدد و مـتـفـاوت و گـاه نـژادهـا و مـلل گـوناگون با یکدیگر زندگى کنند، اکثر پدیده هاى مرتبط با قوم مرکزى تجلى مـى نـمـایـد و تـفـاوتـهـاى اقـتـصـادى و نـوع زنـدگـى بـیـن ایـن در داخـل یـک تـمـدن خاص و گسترده ، خرافات طبقاتى ، حرفه اى ، نژادى و مذهبى پدید مى آید و با طرز تلقى هاى تنگ نظرانه و بالنسبه مشابه با قوم مرکزى به منصه ظهور مى رسند.


2. جامعه ایران و مسئله قومیت
 

جامعه ایران داراى تنوعات و تکثر زبانها و لهجه هاست به لحاظ تاریخى و سیاسى کوشش هایى البته با منشاء خارجى صـورت گـرفـتـه تـا از عنصر زبان و مذهب به عنوان یکى از شکاف هاى اجتماعى براى بر پا داشتن جنبش اجتماعى ـ سیاسى بهره گرفته شود.
اشاره به آذرى ها، ترکمن ها، کردها، عربها و بلوچها با واژه اقوام ، فاقد پشتوانه علمى اسـت ؛ زیـرا وجـه تـمـایـز عـمـده مـیـان ایـن اقـشـار اجـتـمـاعـى ، عـامـل زبان است و بر اساس ملاک فرهنگ نژاد، عنصر بیولوژیک و رنگ پوست نمى توان ایـنـهـا را گـروهـهـاى قومى نامید. از منظر جامعه شناسان ، اینها جوامع زبانى هستند و با جـوامع قومى تفاوتهاى اساسى دارند. در آثار علمى مربوط پدیده قومیت در ایران ، واژه قـومـیـت تـعـریـف نـشـده اسـت . تـنـها زمانى که تفاوت هاى زبانى و حتى مذهبى به عنوان ابـزارى در خـدمـت غـرض ورزیـهـاى سـیاسى قرار بگیرد، به صورت قومیت و یا پدیده نـاسیونالیسم قومى ظاهر مى شود که در جامعه شناسى سیاسى از آن به عنوان «بسیج قومى »یاد مى شود.
ایـرانـیـان در طـول تـاریـخ کـهـن تـمـدن ایـرانـى ، هـزاران سـال در فـلات ایـران بـا هـویـت واحـد پـارسـى مـى زیـسـته اند. سیاسى در این سرزمین پـهناور، اساساً در قرن بیستم میلادى پدید آمد. ساختار سیاسى ـ اجتماعى ایران از لحاظ جـامـعـه شـناسى مبتنى بر سیستم ایلى بوده است ، نه قومى . گروه هاى زبانى و مذهبى نـظـیـر آذرى هـا، بـلوچ هـا و بـرخـى از فـارس هـا، عـربـها و ترکمن ها بیشتر بر اساس تـعـلقـات مـذهـبـى یـا ایـلى سـازمـانـدهـى و قـشـربـنـدى مـى شـدنـد. مـفـهـوم ایل از پشتوانه طبیعى و تاریخى در ایران برخوردار است در حالیکه قومیت از مقولات نو پـدیـد در قـرن گـذشـتـه مـى بـاشـد کـه جـنـبه سیاسى داشته و از جوامع غربى نشأ ت گرفته است .


3. عوامل موثر بر شکل گیرى حرکت قوم گرا
 

در پاسخ به این سوال که قومیت گرایى آذرى (به عنوان یک پدیده تازه ) تحت تاثیر کدامین عامل به ظهور پیوست ، مى توان با نگرشى تحلیلى به تحولات تاریخ معاصر بـه پـى جـویـى مـتـغـیـرهـا پـرداخـت . بـه نـظـر مـى رسـد، چـهـار عامل در سیاسى شدن علایق محلى و ظهور تمایلات قوم گرایانه نقش ایفا کرده است . این عـوامـل شـامـل عـمـلکـرد و سـیـاسـت هـاى دولت شـبـه مـدرن ، جـنـبـش هـا و تحولات سیاسى ، روشـنـفـکران و تحریکات و مداخلات نیروهاى بیگانه مى باشد که در اینجا به مرور هر یک از آنها مى پردازیم .


1 ـ 3. دولت شبه مدرن و نقش آن در سیاسى شدن علایق قومى
 

از اوایـل قـرن بـیـسـتـم بـا انـقـراض حـکـومـت قـاجـار و انـتـقـال قدرت به رضاخان ، جامعه ایران شاهد فروپاشى یک سیستم حکومتى سنتى غیر مـتـمـرکـز و ظـهور یک دولت شبه مدرن سکولاریستى در دستور کار خود قرار داده بود. در فـاصـله سـالهـاى 1300 تـا 1312 شمسى تلاش رضاخان براى خلع سلاح گروه هاى ایـلى ، دسـتـگـیـرى ، تـبعید و اعدام روساى ایلات به سیاسى شدن تفاوت هاى زبانى ، مـذهـبى و انعقاد نطفه گرایشهاى سیاسى محلى گرا موثر واقع شد. البته این پدیده در مناطق کردنشین و بلوچ نشین تاثیر منفى سیاسى بیشترى بر جاى نهاد.


2 ـ 3. جنبشها و تحولات سیاسى معاصر
 

از لحـاظ تـاریـخـى ، قـیام ها و خیزشهاى اجتماعى ـ سیاسى معاصر در تحرکات سیاسى نـخـبـگـان آذرى و انـگـیزه یابى آنها براى فعالیت هاى سیاسى موثر بوده است . حوادث مهمى که ایرانیان آذرى زبان به طور مستقیم در آنها درگیر بوده اند، عبارتند از انقلاب 1905 روسیه ، جنبش مشروطه ایران ، انقلاب 1908 ترکهاى جوان در امپراتورى عثمانى ، اشـغـال آذربـایـجـان ایـران تـوسـط روسـیه و امپراتورى عثمانى از 1909 تا 1918، انـقـلاب اکـتـبـر 1917 روسـیـه ، سـقـوط امـپـرراتـورى عـثـمـانـى و تـشـکـیـل تـرکـیـه نـویـن در 1918 و در نـهـایـت ، ظـهـور و سـقـوط جـمـهـورى مـسـتـقـل آذربـایـجـان در قـفقاز در 1919 و 1920. این رویدادها در ظهور علایق قومگرایى موثر واقع شد.


3 ـ 3. نقش نخبگان و روشنفکران در شکل دهى به حرکتهاى قوم گرایانه
 

در تجزیه و تحلیل پدیده قوم گرایى و تلاش براى توضیح چرایى ظهور گرایشات محلى و خودمختارى طلبى در آذربایجان پاسخ بسیارى از سوالات را مى توان در تاریخ تـحـولات مـعـاصـر آذربایجان پیدا کرد. بنابر روایت تاریخ پدیده سیاسى (به همراه سـایر عوامل )، تحت تاثیر کارکرد برخى روشنفکران است . در آذربایجان ایران ، زبان آذرى ، بـه عـنـوان ابـزارى در تـحـریکات سیاسى توسط روشنفکران قوم گرا به کار گرفته شده است .
روشنفکران قومى براى رسیدن به هدفهاى سیاسى خود کوشیده اند با استفاده از تفاوت زبـانـى و مذهبى ، به خلق هویت قومى بپردازند. آنان از این عناصر به عنوان ابزارهاى سیاسى بهره گرفتند. در ایران تلاش جهت خلق و آفرینش هویت قومى و شورانیدن مردم یـک مـنطقه علیه دولت مرکزى به منظور امتیاز گیریهاى اقتصادى (نظیر نفت ) و سیاسى (کـسـب مـنـاصـب و مقامات سیاسى ) فقط حاصل تحرکات سیاستمداران بومى نبوده ، بلکه بسیارى از نیروهاى غیر بومى نیز در فراخوانى و تبلیغات سیاسى علیه دولت مرکزى نـقش بازى کره اند. جریان هاى چپگرا مانند چریکهاى فدائى خلق ، سازمان پیکار و حزب تـوده در طـرح و تشدید حرکت هاى قومیت گرا نقش فعالى داشته اند.
براى روشن شدن ، ابـتـدا بـه بـررسـى نـقـش اشـخـاص غـیـر آذرى مى پردازیم و سپس تاثیر برخى آذرى زبانان را در ظهور و تشدید علایق قومى مرور مى کنیم .


الف . نقش روشنفکران غیر آذرى :
 

در تـاریخ آذربایجان ، سابقه حرکت هاى قومى از قدمت چندانى برخوردار نیست . پیشینه قـومـیـت گـرایـى آذرى در تاریخ این خطه از سرزمین اسلامى حد اکثر به سالهاى پس از جـنـبـش مـشـروطـه مـى رسـد. بـه عـبـارت دیـگـر در تـاریـخ آذربـایـجـان قبل از جنبش ‍ مشروطیت اثرى از تمایلات و گرایشات قومى مشاهده نشده است . این امر نشان دهـنـده نـو تاثیر وتاثر، تعاملات ایدئولوژیکى ، سیاسى و التهابات قرن بیستم مى باشد.
سیاسى شدن مسئله زبان و عمده کردن آن براى جداسازى بخشى از جمعیت ایران از پیکره مـلتـى یـکپارچه و با هویت واحد ایرانى - اسلامى ، ناشى از تحرکات و فعالیت هاى عده اى از روشـنـفـکـران غـیـر آذرى اسـت . تـاریـخ آذربـایـجـان و پـیشینه ناسیونالیسم آذرى گـویـاى دو نـکـتـه مـهم و اساسى در خصوص پدیده قومیت گرایى آذرى مى باشد. نکته نـخست اینکه این مسئله همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد به لحاظ تاریخى از سابقه چـنـدانـى بـرخوردار نیست . نکته دوم این که قومیت گرایى آذرى منشاء داخلى نداشته و یک پدیده غیر بومى است .
هـمـان گـونـه کـه گـرایـشـات مـارکـیـسـتـى در نـیـمـه اول قـرن گـذشـتـه از روسـیـه بـویـژه از مـنـطـقـه قـفـقـاز راه نـفـوذ خـود را بـه داخل ایران باز کرد، علایق نژادپرستانه و قومیت گرایانه نیز در تعاملات ایرانیان مقیم مـنـطـقـه قـفـقـاز، آذربـایـجـان شـوروى و تـرکـیه وارد مناطق آذرى نشین کشور شد. یعنى ؛ نـیـروهـاى غیر ایرانى و غیر آذرى در تحولات آذربایجان ایران سهم بیشترى داشته اند. بنابر این ، منشاء قومیت گرایى را باید در آن سوى مرزهاى آذربایجان جستجو کرد.
شـهـر بـاکـو در سـواحل غربى دریاى خزر، مرکز فعالیت هاى سیاسى روشنفکران قومى قفقازى و عده اى از آذرى هاى ایرانى بوده است . گروهى از ایرانیان آذرى در فعالیت هاى سـیـاسـى در روسـیـه و ایـران شـرکـت کـرده و هـسـتـه هـاى اولیـه تـشـکـل هـایـى را بـوجـود آوردنـد کـه بـعـدها حرکت خود مختارى طلبانه و جدایى خواهانه سـالهـاى 25 ـ 1324 را در رفـت وآمـدهـاى ایـرانـیـان آذرى بـه مـنـطـقـه فـقـقـاز، در تـاءثـیـرپـذیـرى ایـرانـیـان از گـرایـشـات قـومـى مـوثـر بـوده است . این مسئله یکى از عـلل مـطـرح شـدن و شـکـل گـیـرى گـرایشات ناسیونالیستى افراطى در آذربایجان مى بـاشـد. مـطـابـق آمـار در بـرخـى از مـنـابـع مـوجـود، در سـالهـاى دهـه اول قـرن بـیـسـتـم ، پـنـجـاه درصـد کـل کـارگـران مـسـلمـان در بـاکـو را ایـرانـیـان تـشکیل مى دادند. علاوه بر کارگران ، تعدادى از فعالان سیاسى که در اثر فشار حکومت قاجار ناچار به ترک ایران و مهاجرت به باکو شدند، در بدنه جریان قومگرایى جذب و ادغـام شـدنـد. ایـنان در انتشار نشریات سیاسى ، رونق گرفتن فعالیت احزابى همچون «حزب همت »، «حزب مساوات»،«حزب عدالت»و «حزب اجتماعیون عامیون »موثر بوده اند. به این افراد عده قلیلى دیگر را نیز باید افزود که به انحاء مختلف از ایران طرد شـده و پـس از مـهـاجرت به ترکیه با تئورسین هاى پان ترکیسم ارتباط برقرار کرده وبـعـدهـا عـلایـق نـژاد گـرایـانـه را وارد ایـران کـرده انـد. بـه هـر حال این قشر به هنگام بازگشت به داخل ایران ، سهم عمده اى در ظهور گرایش هاى قومى در آذربـایـجـان ایـفـا کـردنـد. فـتـحـعـلى آخـونـد زاده ، رسول زاده و پیشه ورى از جمله این افراد بودند.
طـرح انـدیـشـه خـودمختارى سیاسى آذربایجان ایران ، به ویژه در سالهاى 25 ـ 1324 عـمـدتـاً نـتیجه فعالیت فعّالان غیرآذرى بوده است . در این زمینه مى توان به جریان هاى چـپـگـرا نـظـیـر حـزب تـوده اشـاره کـرد کـه از انـدیـشـه خـودمختارى آذربایجان از طریق تشکیل شوراهاى منطقه اى حمایت مى کرد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که این فـعـّالان و جـریـان هـاى سـیـاسـى بـه طـور مـسـتـقـل عـمـل نـمى کردند، بلکه فعالیت هاى قبال ایران هماهنگ بود.
نـقـش اشـخـاص غیر آذرى در التهابات منطقه آذربایجان زمانى آشکارتر مى شود که با دقـت در رخـدادهـاى تـاریـخ مـعـاصـر هـویـت بـازیـگـران فـعـال در بـحـران آذربـایجان در سال 1325 مورد بازشناسى قرار دهیم . بنابر روایت تـاریـخ ،اکـثـر افسران مسئول آموزش ارتش ‍ جمهورى (فدائیان )، غیر آذربایجانى بوده انـد. بـخـش عـمـده اى از این گروه ، از افسران خراسان بودند که در شهریور 1324 در مـشـهـد دسـت بـه شورش زدند و پس از شکست به شوروى گریختند. آنها پس از مدتى از طـریـق تـرکـمـنـسـتـان بـه جـمـهـورى آذربـایـجـان شـوروى رفـتـنـد و پـس از تشکیل فرقه دموکرات به ریاست سید جعفر پیشه ورى ، از باکو عازم تبریز شدند تا هـسـتـه هـاى ارتـش جمهورى دموکراتیک آذربایجان را سازماندهى کنند. حدود هفتاد افسر که بـیـشـتـرشـان فـارس زبـان بـودنـد، سـتـون فـقـرات ارتـش آذربـایـجـان را تـشـکـیـل مـى دادنـد. سـرهـنگ آذر که ریاست ستاد ارتش آذربایجان را بر عهده گرفت ، از افـسـران خـراسان بود. در دوران اخیر نیز سازمان چریکهاى فدائى خلق ایران و سازمان پیکار در راه آزادى طبقه کارگر که در تحریکات قومگرایانه نقش داشتند عمدتاً غیر آذرى بودند که ، به دلیل علایق مذهبى مردم آذربایجان ، ناکام ماندند.
در یک جمع بندى مى توان گفت ، نقش غیر آذرى ها اعم از ایرانیان غیر آذرى ، قوم گرایان جـمـهـورى آذربـایجان و ترکیه در طرح تمایز نژادى آذرى ها با غیر آذرى ها و استفاده از زبـان بـه عـنـوان تـکـیـه گـاه عمده در خلق هویت قومى بیش از آذرى هاى ایران است ؛ به طـورى کـه در آثـار شـعـراى کـلاسـیـک آذربـایـجـان و حـتـى شـعـراى اصیل و نام آور اثرى از اشعار به زبان ترکى وجود ندارد.
تـشـدیـد تعارضات فکرى در ناسیونالیسم آذرى و طرح تمایزات نژادى میان آذرى ها و غـیر آذرى ها ریشه در آذربایجان ، باکو و استانبول دارد. به عنوان نمونه مى توان به دایـرة المعارف آذربایجان که در باکو منتشر شده اشاره کرد که در آن بابک خرمدین به عنوان یکى از رهبران قیام هاى سیاسى ترک ـ آذرى معرفى شده که مبارزه خلق آذربایجان علیه اسلام ، عرب ، بردگى و استیلاى فئودالیسم را رهبرى کرد. همچنین دایرة المعارف رسـمـى آذربـایـجـان شـوروى بـا نـگـاه پان ترکیستى به برخى از جنبشهاى سیاسى ـ اجـتـمـاعى ایران کوشیده است با ارائه تفسیرى غلط از ماهیت این جنبشها، آنها را در راستاى عـلایـق نـاسـیـونـالیـسـتـى و نـژاد پـرسـتـانـه مـعـرفـى کـنـد. بـه عـنـوان مـثـال در ایـن دایـرة المـعـارف ، حـرکـت هـاى سـتـارخـان و شـیـخ مـحـمـد خیابانى حرکت خلق آذربـایـجـان عـلیـه سلطه فارسها معرفى و تعبیر شده است . در حالیکه در برنامه هاى خیابانى و ستارخان هیچگونه اثرى از جدایى خواهى آذربایجان وجود ندارد.


ب . نقش روشنفکران آذرى :
 

عامل دیگرى که در ظهور پدیده قومگرایى آذرى نقش ایفا کرده ، روشنفکران آذرى است . این افـراد هـم بـه طـبـقـات حـاکـم ایـلات سـابـق تـعـلق داشـتـه انـد و هـم بـه طـبـقـه مـتوسط تحصیل کرده جدید که خود محصول فرآیند دولت سازى بود. روشنفکران طبقه متوسط در حـال ظـهـور بـه دلیـل سـوابـق ذهـنـى ، بـیـشـتـر تـحت تاثیر لیبرالیسم و مارکسیسم در اوایـل قـرن 20 و انـدیـشـه هـاى مـشـوق حـرکـت هـاى قـومـى و انـقـلابـى قرار داشتند. ماهیت نـاسیونالیسم آذرى یا پان ترکیسم را از طریق مرور اندیشه و مبانى فکرى ناشران آن مـى تـوان بـازیافت.


فـتـحـعـلى آخـونـدزاده :
 

وى جـزو کـسانى بود که براى نخستین بار درتاریخ معاصر به زبان آذرى مطلب نوشت . وى از والدین ایرانى در باکو متولد شد و از نـخـسـتـیـن تـجـددگـرایانى بود که به ضدیت با نهادها و نخبگان مذهبى پرداخت . وى ایرانیان و مسلمانان روسیه را تشویق مى کرد که با فرهنگ روسى و اروپاى غربى آشنا شـونـد و پـیشنهاد جایگزینى الفباى غربى را مطرح کرد. وى در سرتاسر نوشته هاى خـود از جـمـله در روزنـامـه اکنچى (دهقان ) به ضدیت با دین پرداخت . آخوندزاده از رهبران پان ترکیست بود که نخستین اقدامات را براى محو ادبیات فارسى در قفقاز آغاز کرد. وى را نـخـسـتـیـن نـاسـیـونـالیـسـت ایـرانـى مـى دانـنـد کـه بـا سـتـایـش ایـران قـبـل از اسـلام ، بـاسـتـانـگـرایـى را مـطـرح کـرد. بـه هـر حـال بـه لحـاظ نـقش آخوندزاده در حرکت قومگرایانه آذرى به عنوان چهره شاخص در جنبش قومى آذرى ها مطرح است .


مـحـمـد امین رسول زاده :
 

این شخص یکى دیگر از سران ناسیونالیسم آذرى محسوب مى شـود. وى سـالهـاى مـهـمـى از زنـدگـى سـیـاسـى خـود را در ایـران سـپـرى کـرد. بـه دلیـل اسـتـبـداد قـاجـار بـه قـفـقـاز رفـت و بعدها طرفدار پان ترکیسم شد. وى از بنیان گـذاران حـزب هـمـت در بـاکو بود. رسول زاده در زمره نخستین مبلغان ناسیونالیسم ایران قـرار دارد. وى در ابـتـدا از انـدیـشـه پـان اسـلامـیـسـم تـحـت تـاثـیـر سـیـد جـمال الدین اسد آبادى حمایت مى کرد اما فعالیت هاى سیاسى او در سالهاى آغازین پس از پیروزى جنبش مشروطیت موجب شد از ایران اخراج شود و در جریان پان ترکیسم جذب شود. وى بـه قـسـطـنـطـنـیـه (اسـتـانبول فعلى ) مهاجرت کرد و در آنجا به جنبش پان ترکیسم پـیـوسـت و بـا ترک هاى جوان که در نخبگان سیاسى دانسته اند که انگیزه کسب قدرت و مـوقـعیت اجتماعى بر جهت گیرى هاى سیاسى اش اثر گذاشت . وقتى از آینده سیاسى خود در ایـران عـصـر قـاجـار نا امید شد، اندیشه پان اسلامى و پان ایرانى را کنار گذاشت و پـس از اخـراج از ایـران بـه یـک پـان تـرکـیـسـت دو آتـشـه تبدیل شد .


سـید جعفر پیشه ورى:
 

پیشه وری عامل اصلی موضوع بحث ماست. در قسمتهای بعد و در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.


4. نقش کشورهاى بیگانه در طرح قومیت گرایى
 

نیروهاى خارجى یعنى روسیه تزارى ، امپراتورى عثمانى و اتحاد شوروى از اواسط قرن 19 تـا پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى ، کـوشـیـده انـد. مـسـئله قـومـیـت را در آذربـایـجـان شـکـل بـدهـنـد. ایـن دولتـهـا در تـلاش بـراى سـیـاسـى کـردن مـسـئله زبـان و شـکـل دهـى حـرکـت هـاى سـیـاسـى ، طرفدارى از خود مختارى و تجزیه طلبى نقش موثرى داشته اند.


1 ـ 4. روسیه
 

روسـیـه اولیـن کشورى بود که در مسئله آذربایجان ایران مداخله کرد، این مداخله از زمانى آغـاز شـد کـه روسـیـه پـس از فـتـح قـفقاز در جنگ هاى ایران و روس به مقابله با نفوذ و گـسـتـرش فـرهـنـگ ایـرانـى در قفقاز پرداخت . نفوذ فرهنگ ایرانى در استان هاى جنوبى روسـیـه در مـیـان مـردم تـرک زبـان آسـیاى مرکزى و ماوراء قفقاز بسیار زیاد بود. بدین مـنـظـور روسها کسانى مانند آخوند زاده را تشویق کردند تا به جاى ساکنان قفقاز را به آشـنـایـى بـا فرهنگ و زبان روسى و اروپاى غربى و جایگزین کردن حروف روسى یا لاتین به جاى الفباى عربى تشویق مى کرد. نشریاتى مانند اکنچى و ملا نصرالدین با لحن ضد ایرانى و ضد شیعى و با حمایت روسها منتشر مى شد.


2 ـ 4. امپراتورى عثمانى
 

پان ترکیسم در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم در امپراتورى عثمانى جان گرفت . در امـپـراتـورى عثمانى ، ضیاء گوک آلپ ناسیونالیست افراطى که مشوق وحدت همه ترک زبـانـان بود سه سطح از جامعه ترک را مطرح کرد : الف ) ترک هاى ترکیه ب ) ترک هـاى اغـوز یـا سـاکـنـان جـمـهـورى آذربـایـجـان ایـران و خـوارزم کـه اوغـوزسـتـان را تـشـکـیل مى دهند ج ) ترک زبانان دور دست مانند ازبک ها، یاکوت ها، قرقیزها، قبچاق ها و تاتارها که داراى وحدت سنتى زبانى و قومى هستند.
این سه سطح ، ترکستان بزرگ یا توران بزرگ را به وجود مى آورند. گوک آلپ مى گفت ، سطح اول یعنى ترکیسم تحقق یافته است . دومین سطح ، یعنى اوغوزیسم ممکن است در آیـنـده تـحـقـق یـابـد و سومین سطح یعنى تورانیسم با صد میلیون جمعیت در آینده دور تحقق خواهد یافت .
اوضـاع آشـفـتـه ایـران پـس از جـنـبـش مـشـروطـه و شـرایـط نـاشـى از پـایان جنگ جهانى اول ، مـداخـله نـظـامـى و فـرهـنـگـى تـرک هـاى جـوان عـثـمـانـى را در آذربـایـجـان ایـران تـسـهـیـل کـرد. نـیـروهـاى مسلح عثمانى وارد آذربایجان ایران شدند. یکى از هدفهاى عمده عـثـمـانـى از ایـن تـجـاوز بـه خـاک ایـران ، کـمـک بـه پـان ترکیست هاى قفقاز براى کسب اسـتـقـلال و زمـان اشـغـال ایـران بـراى اولیـن بـار نـشریه اى به زبان ترکى به نام «آذربـایجان » در تبریز منتشر کردند. در این نشریه ترکى بودن آذربایجان و ریشه هاى دیرین میراث فرهنگى ترکى آن مورد تاکید قرار گرفت .
عـثـمـانـى هـا بـا ایجاد شعبه هاى «حزب اتحاد اسلام » در آذربایجان کوشیدند آذرى هاى ایـران را بـه خـود جـلب کـنـنـد. امـا رهـبـران آذرى بـه خـاطـر ایـن اعـمـال بـه عـثـمـانـى هـا اعـتراض ‍ کردند. على رغم تلاشهاى عثمانى و تحریکات آنها در آذربایجان هیچ جنبش قومى به وجود نیامد و فقط تعداد کمى از آذربایجانى ها به حمایت از پـان تـورانـیـسم پرداختند. حتى رهبران قدرتمند و مردمى آذربایجان ایران علیه طرح هاى ترکیه مبارزه کردند.


3 ـ 4. شوروى سابق
 

زمـانـى کـه نـیـروهـاى ارتش سرخ شوروى در جریان جنگ جهانى دوم آذربایجان ایران را اشـغال کردند، یک حرکت سیاسى قومگرایانه ظهور کرد. شوروى براى تامین منافع خود بـه مـسـائل قـومـى دامـن زد و فـرقـه «دمـوکـرات آذربـایـجان » با حمایت مستقیم نظامى و سـیـاسـى دولت اسـتـالیـن ، فـعـالیـت خود را آغاز کرد. برنامه فرقه دموکرات بوسیله شـورویـهـا تـدویـن و هـدایـت شـد. دلایل و شواهد نشان مى دهد مقامات شوروى از همان آغاز، حرکت قومى در آذربایجان را شکل دادند تا به این طریق دولت ایران را تحت فشار قرار داده ، وادار بـه پـذیـرش تـقاضاى روسها در مورد واگذارى امتیاز نفت کنند. پس از سقوط فـرقـه دمـوکـرات آذربـایجان ، مرکزیتِ طرح ، تبلیغ و سازماندهى حرکت هاى قومى به باکو منتقل شد و از باکو تحریکات قومگرایانه را در مورد آذربایجان ایران آغاز کردند. آنان با طرح عناوینى از قبیل مسئله جنوب ، توهمات ، به تبلیغات سیاسى در مورد ایران پرداختند.
آکـادمـى عـلوم اتـحـاد شـوروى سـابـق با ایجاد موسسه تاریخ آذربایجان در آکادمى علوم بـاکـو در صـدد بـرآمـد قـومـگـرایى را در آذربایجان تشدید کند. مطالعه در مورد مبارزه رهایى بخش ملى در آذربایجان ایران از جمله پروژه هاى این آکادمى است .
پس از سقوط اتحاد شوروى و استقلال جمهورى آذربایجان ، رقابت منطقه اى میان ایران و تـرکـیـه بـرسـر نـفـوذ در آذربـایجان شروع شد. در حالى که ایران به وابستگى ها و نـزدیـکـى هـاى مـذهـبـى و فـرهـنگى با آذربایجان تاکید مى کرد، ترکیه به مسئله زبان تـاءکـیـد داشـت و بـه مـنـظـور تـقـویـت ناسیونالیسم غیر مذهبى غربى ، مشوق اصلاحات سـیـاسـى و فـرهـنـگـى در آذربایجان شد. در این رقابت ، غرب از ترکیه حمایت مى کرد. مـحـافـل پـان تـرک در تـرکـیـه و بـاکـو در تلاش بوده اند تا اندیشه طرح هویت قومى ترکى براى آذربایجان ایران را احیا کنند. بروز جنگ میان ارمنستان و جمهورى آذربایجان کـمـابـیش به این تلاش ها سایه افکند و از اهمیت مسئله کاست .باید گفت که طرح بیدارى قـومـى و ظـهـور حـرکـت هـاى قـومى در آذربایجان ایران بیش از هر چیز نتیجه سیاست هاى گـسـتـرش طلبانه و استراتژیک شوروى در قبال ایران بوده است . طرفداران و مشوقان نـظـریـه پان ترکى در امپراتورى عثمانى ، روسیه تزارى و شوروى تلاش کردند تا مـفـاهـیـمـى چون آذربایجان واحد را به عنوان یک واقعیت تاریخى مطرح کنند. اما واقعیت این است که چنین موجودیتى هرگز در گذشته وجود نداشته است .


5 . ریشه هاى فکرى قومیت گرایى آذرى و ماهیت آن
 

پـدیـده قـومـیـت گـرایـى آذرى کـه در بـرخـى مـنابع از آن با عنوان پان مى باشد. پان آذریسم و پان ترکیسم را دو دیدگاه متفاوت از هم دانسته و آذرى بودن و ترک بودن را دو مـقـوله متمایز و متفاوت از هم تلقى کرده اند و حتى میان سران پان آذریسم وپان ترکیسم مناقشاتى وجود داشته است . این مسئله دربرخى از مجامع جمهورى آذربایجان تا حد توطئه قـتـل حـیـدر عـلى اف رئیـس جـمـهور سابق آذربایجان توسط طرفداران پان ترکیسم به رهـبـرى مـقـامـات وقت ترکیه ، بر سر زبان ها افتاده بود. مسئله جدا بودن قومیت گرائى آذرى و پـان تـرکـیـسـم تـا حـدى جـدیـت پـیـدا کـرد کـه در سال 1955 پارلمان جمهورى آذربایجان به متفاوت بودن ترکى از آذرى تاکید کرد.
از لحـاظ تـاریـخـى سـابـقـه تـفـکـر پان ترکیسم را به دوران حیات امپراتورى عثمانى مـربـوط دانـسـته اند در حالیکه پان آذریسم از اواخر قرن بیستم پیداشده است . از سوى دیگر پان آذریسم را حرکتى براى اتحاد دو آذربایجان (جمهورى آذربایجان و مناطق آذرى نـشـیـن جمهورى اسلامى ایران ) تعریف کرده اند؛ اما پان ترکیسم در پى ایجاد ترکستان بزرگ است .
بـا وجـود ایـن از لحـاظ انـدیـشـه ، تاثیرپذیرى فعّالان طرفدار قومیت گرائى آذرى از تـئورسـیـن هـا و مـبـلغـیـن انـدیـشـه نـاسـیـونـالیـسـم تـرک مـسـئله واضـح و روشنى است . نـاسـیـونـالیـسـت هـاى آذرى مایه هاى فکرى خود را از منابع و مبانى پان ترکیسم عاریت گرفته اند و تحت تاثیر این ایدئولوژى قرار داشته اند. به این ترتیب ، پان آذریسم و پان ترکیسم از لحاظ مبانى ، از مبناى واحدى برخوردار مى باشند و از مشترکات آن دو، نـژاد گـرائى (اعـتـقـاد بـه ضـدیـت بـا ایـرانـیـان ، تـفکر ضد شیعى ، الحاق گرایى و تجزیه طلبى مى باشد.
قـومـیـت گـرایـى با الهام گیرى و تاءثیرپذیرى شدید از ایدئولوژى پان ترکیسم ، ریشه در اندیشه اى دارد که بانیان اولیه واصلى آن افراد غیر آذرى و غیر ترک بودند. اگـر چـه نـام کسانى همچون ضیاء گوک آلپ ، احمد آقایف و یوسف آکچورا در زمره بنیان گـذاران انـدیـشـه پـان تـرکیسم به چشم مى خورد، اما تفکر پان ترکیسم براى نخستین بار توسط کسانى مطرح شدکه هیچ گونه تعلقى به جامعه آذرى ها و ترک ها نداشته انـد و اسـاسـا ایـن تـفـکر خاستگاه بومى و درون منطقه اى در حوزه مناطق آذرى نشین ندارد، بـلکـه از منشاء اروپایى برخوردار است . به روایت برنارد لوئیس «خاورشناس معروف »اندیشه مبتنى بر ناسیونالیسم ترک ، براى نخستین بار توسط چند نفر از یهودیان اروپائى مطرح گردید.
1. نخستین کسى که تلاش کرد احساسات ملى گرائى ترک را شعله ور سازد آرتور لملى دیـویـد (1311 ـ 1332 مـیـلادى ) مى باشد. او که یک یهودى انگلیسى بود، به ترکیه مـسـافـرت کـرد و کتابى به نام بررسى هاى مقدماتى نوشت که طى آن کوشید ثابت کـنـد تـرکـان ، نـژاد مـسـتـقـل و بـرجـسـتـه انـد و بـر اعـراب و سـایـر مـلل شـرقـى بـرتـرى دارنـد. انـتـشـار ایـن گـونـه آثـار، کـم کـم روشنفکران وابسته و سیاستمدارانى چون رهبران «نهضت ترکان جوان» را علاقه مند به«قومیت »و معتقد به برترى نژاد ترک ساخت .
2. دیوید لئون کوهن ، نویسنده فرانسوى یهودى تبار شخص دیگرى بود که در ایجاد و گسترش ملى گرایى منتشر کرد که در آن از برترى ترکان و برجستگى نژاد آنان سخن رانـد. عـلاوه بـر ایـن کـتاب ، وى چندین داستان حماسه آور درباره گذشته ترکان انتشار داد. هـدف اصـلى او درواقـع بـر انـگـیـخـتن تعصبات قومى و نژادى و سست نمودن احساس ‍ همبستگى ترک ها با سایر ملل مسلمان بود. کوهن تنها به نوشتارها بسنده نکرد، بلکه در پـاریـس جـمـعـیـت هـایـى از تـرکـان و مـصـریـان تـبـعـیـدى تـشـکیل داد. وبه طور فعال و علمى کوشید نهضت ناسیونالیستى را در این کشورها پایه ریزى کند.
3. شـخـص دیگرى که بیش از هر کس در ایجاد ناسیونالیسم ترک و عرب نقش داشت خاور شناس معروف ارمینوس وامبرى بود.
وامبرى فرزند یکى از روحانیون یهودى مجارستانى بود. او درباره لزوم احیاى ملیت ترک ، آثـار زیـادى مـنـتـشـر کـرد و دربـاره زبان و ادبیات ترک ها نیز کار کرد. آثار او مورد اسـتـقـبال محافل رو شنفکران غرب گراى ترک قرار مى گرفت و آنان را در قوم گرایى دلگـرم مـى کـرد. وامـبـرى بـا دولتـمـردان و سـیـاسـت مـداران طـراز اول تـرکـیـه نـیـز آشـنـایـى داشت . وى درواقع یکى از اولین کسانى بود که در ترویج انـدیـشه پان تورانیسم سعى و کوشش فراوان کرد و کلیه فعالیت هاى او در خدمت اهداف اسـتـعـمـارى انـگـلسـتـان در آسـیـا بـود. وامـبـرى یـکـى از بـخـشـهـاى کـتاب خود را که در سـال 1868 در انـگـلسـتـان مـنـتـشـر شـده بـود، بـه تـورانـیـان اخـتـصـاص داده و اسـتـدلال مـى کـرد کـه هـمـه گروه هاى ترک به یک نژاد تعلق دارند و طى سفرى که در آسـیاى میانه کرد یک نقشه امپراتورى پان ترکیسم را در خانات آسیاى میانه به گردش پرداخت و اسم کتاب خود را «سفر درویش دروغین در خانات آسیاى میانه » نام نهاد.
4. یـکـى دیـگر از حامیان پان ترکیست ها، لئون کاهون ، شرق شناس فرانسوى بود که در خدمت دولت استعمارى انگلستان قرار داشت . یکى از طرفداران لئون کاهون ، کاشن زاده بـود کـه دولت تـورانـى و خـیـالى او آسـیـاى صـغـیـر، عـراق ، شـمـال ایـران ، قـفـقـاز، کـریـمـه و اسـتپ هاى میان ولگا، مغولستان ، چین و قزاقستان تا سـواحـل اقـیـانـوس آرام را دربـر مـى گـرفـت و شعار از دریا به دریا نیز از تزهاى وى بود.

قسمت دوم :
پـان ترکیسم یک ایدئولوژى سیاسى غیر مذهبى است و یکى از جنبه هاى آن ، حذف مذهب از صـحـنـه زنـدگـى انـسـان و تسرى فرهنگ ترکى به همه زمینه هاى زندگى اجتماعى مى باشد. از دید برخى از پژوهشگران ، یکى از عناصر و مولفه هاى اندیشه پان ترکیسم ، حـرکـت مـبـتـنـى بـر«ایـرانـى زدایـى » بـود کـه از قـسـطـنـطـنـیـه (اسـتـانـبـول ) آغـاز شـد. در منطقه قفقاز نیز با حمایت روسها، مبارزه علیه فرهنگ و زبان فـارسـى آغـاز شـد. انـتـقـاد از سـنـتـهاى مذهبى شیعیان و حمله به میراث فرهنگى ایران و جلوگیرى از نفوذ آن ، بخشى از ایده پان ترکیسم مى باشد. به عنوان نمونه مى توان بـه مـحـتـواى روزنـامـه اکنچى اشاره کرد که به جریان ، ناسیونالیست هاى آذرى تعلق داشت . این جریده به طور آشکار مطالب ضد ایرانى و ضد فارسى منتشر و گرایش پان تـرکـیسم را ترویج و تبلیغ مى کرد. نشریه دیگر با عنوان ملانصر الدین مطالب ضد ایـرانـى و ضـد تـشـیـع مـنـتشر مى کرد. فعّالان سیاسى پان پدیده هایى متمایز از هویت ایـرانـى مـطرح کنند. آنان تلاش مى کردند با تفسیر تاریخ آذربایجان هویت ایرانى را از آذربـایجان انکار کنند. در سال هاى اخیر توده اى ها و چریکهاى فدائى خلق در دامن زدن به این مسایل دست داشتند.

 

نـاسـیـونالیسم افراطى پس از از پیروزى انقلاب اسلامى در غائله حزب خلق مسلمان به رهـبـرى شـریـعـتـمـدارى مـورد دسـت آویـز قـرار گـرفـت . پـس از فـروپاشى شوروى و اسـتقلال جمهورى آذربایجان ، این کشور به پایگاه اصلى تحرکات ناسیونالیسم آذرى تـبـدیل شد. از دهه هفتاد شمسى قومیت گرائى آذرى با اعلام موجودیت و تحرکات سیاسى گـروهـى بـه نـام گـامـوح در خـدمـت اهـداف نـظـام سـلطـه جـهـانى و صهیونیسم بین المـلل قـرار گـرفـت . ریـاسـت ایـن گـروه را عـنصرى بنام چهره گانى برعهده دارد. این شـخـص پـس از افـشـاى فـسـاد مـالى و عـقـایـد الحـادى از جامعه متدین آذرى طرد شده و در حـال حـاضـر در کـشـورهـاى مـخـتـلف سـرگـردان اسـت . اصـول اسـاسـى و ایـدئولوژى گـامـوح بـه سـه اصل استوار است :
الف . ناسیونالیسم ترک .
ب . معاصر گرایى (نوگرایى ، نواندیشى ، دموکراسى ).
ج . آزادى اندیشه و سکولاریسم (جدایى دین از سیاست ).
گـامـوح مـحـدوده آذربـایـجـان مـورد نـظـر خـود را بـا عـنـوان آذربـایـجـان جـنـوبـى شـامـل اسـتـانـهـاى آذربـایـجـان شـرقـى ، غـربـى ، اردبیل با احتساب انزلى و آستارا، شهرستان هشتپر، استان زنجان ، استان همدان ، قزوین و شـهـرستان ساوه معرفى مى کند. پرچم این گروه تلفیقى از پرچم ترکیه و جمهورى آذربـایـجان مى باشد و در آن هم اثرى از پرچم سه با استفاده از فرستنده رادیوئى در مـحـدوده آذربـایـجـان ایـران ، تـرکـمـنـسـتـان و مـنـاطقى از ترکیه به تبلیغ مرام خود مى پرداختند که پس از مدتى تعطیل شد.
یـکـى دیـگـر از جـهـتـگیرى هاى سیاسى گاموح تجزیه طلبى است . سران این گروه با آمریکائیها و صهیونیستها ارتباط نزدیک برقرار کرده و با برخوردارى از کمک هاى مالى آمریکا و سفارت رژیم صهیونیستى در جمهورى آذربایجان ، همچون ابزارى در خدمت اهداف براندازانه دشمنان نظام اسلامى قرار گرفته اند. تحریکات قومى و دامن زدن به آن و آشـوب طـلبـى از اقداماتى است که در کارنامه این گروه در سالهاى اخیر ثبت شده است . افـشـا شـدن ارتـباطات سران این گروه با سازمان جاسوسى سیا، مؤ سسه آمریکن اینتر پرایز آمریکا که به طراحى و تعقیب برنامه هاى براندازانه علیه نظام اسلامى معروف اسـت ، و نـیـز بـرقـرارى ارتـبـاطـات نزدیک با صهیونیست ها، افشا شدن فساد مالى این عـنـاصـر، بـه انـزواى آنـان و مـنـفـور شـدن آنـهـا انـجـامـیـده وبـدیـن سـبـب مـردم مـحـب اهـل بیت عصمت و طهارت و متدیّنین آذربایجان همواره از این گروه وابسته به اجنبى تبرى جسته اند.


7 . اسلام و قومیت گرایى
 

قـومـیـت گـرایـى بـه مـعـنـاى گـروهـبـنـدى افـراد جـامـعـه و تـمـایـز قـائل و غـیـره مـورد تـایـیـد اسـلام نـمى باشد. بویژه اگر این رویکرد با هدف تجزیه طـلبـى و جدایى خواهى که موجب تفرقه و چند دستگى میان یک ملت شود، از دیدگاه اسلام مـردود شـنـاخـتـه شـده اسـت . سـیـره نـبى مکرم اسلام (ص ) و ائمه ، طاهرین علیهم السلام گویاى این است که اختلاف در زبان ، رنگ پوست و... نمى تواند مایه تفاخر و برترى طلبى عده اى نسبت به عده اى دیگر شود. از دید قرآن نیز همه مسلمانان باهم برابرند و بـراى هـیـچ کدام از آنان نسبت به بقیه برترى وجود ندارد مگر به تقوا. آیه 13 سوره حجرات به طور صریح بر تفکر قومیت گرایى و نژاد پرستى خط بطلان مى کشد:
یـَا اءَیُّهـَا النَّاسُ إِنَّا خـَلَقـْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ اءَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ اءَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ. (حجرات : 13)
از نظر قرآن ، مردم ، همه با هم برابرند و هیچ اختلافى و فضیلتى در بین آنان نیست ، کـسـى بـر کـسـى بـرتـرى نـدارد. بـه ایـن تـرتـیـب ، زبـان و نـسـبـت نـمـى تـوانـد عـامـل بـرتـرى و تـفـاخـر باشد به همین دلیل امتیاز طلبى هاى موهوم ، استیلا و برترى طلبى هاى نژادى از دیدگاه اسلام مردود اعلام شده است .


8. دیدگاه حضرت امام خمینى (ره ) درمورد قومیت گرایى
 

حـضـرت امـام خـمینى از همان ابتدا که گام در میدان پیکار با سلطه طاغوت و مبارزه براى اسـتـقـرار حـاکـمـیت اسلام نهاد، در رویکرد به جامعه مسلمین چه در مقیاس ملى و چه در مقیاس جـهـان اسـلام همواره منادى و حدت مسلمانان بوده است . آفرینش پدیده عظیم انقلاب اسلامى بـا تـمسک به پذیر نبود مگر با ایجاد وحدت و همبستگى و انسجام در میان مردم ایران که بـرآیـنـد آن پـیروزى ملت بر نیروى اهریمنى رژیم پهلوى و پشتیبانان خارجى آن بود. تز وحدت که امام راحل مطرح کردند هم در بر پایى انقلاب اسلامى نقش کلیدى داشت و هم در تـداوم آن . مـدیریت و خنثى شدن بحرانهایى که هر کدام از آنها براى فروپاشى یک نـظـام سـیـاسـى کـفـایـت مـى کـرد در سـایـه وحـدت اسـلامـى و هـدفـمـنـد مـلت ایـران در طول نزدیک به سه دهه تاریخ پر التهاب انقلاب اسلامى صورت گرفت .
اگـر در دوران مـبـارزه عـلیـه رژیـم سـتـمـگـر طاغوت به جاى تمسک به اسلام به عقاید خـرافـى و جـاهلى قومیت گرایى پرداخته مى شد، ملت نمى توانست حتى یک گام به سمت پـیـروزى بـردارد. مـردم ایـران نـزدیـک بـه سـه هـزار روز جنگ را اداره کردند و آن را با سـربـلنـدى بـه آخـر رسـانـدنـد. رهـبـر فـرزانـه انقلاب اسلامى در سایه وحدت ، نظام اسـلامـى را بـه سـمـت قـله شـوکـت و اقـتـدار هـدایت کرد. اساسا وحدت در اندیشه سیاسى بـنـیـانـگـذار کبیر انقلاب اسلامى از اهمیت و جایگاه کلیدى برخوردار است . گویى بدون تحقق و نهادمند شدن وحدت ملى و انسجام اسلامى تداوم انقلاب اسلامى و تحقق آرمان انقلاب مـى تـوانـد بـا چالش هاى جدى مواجه شود. از نکات مهمى که در اندیشه سیاسى حضرت امام رحمة الله علیه جلب توجه مى کند، این است که وحدت تنها به عنوان یک امر تاکتیکى مورد توجه ایشان نبوده ، بلکه از الزامات دینى است . در این مورد امام (ره ) مى فرمایند:
پـیـغـمـبر اکرم (ص ) سفارش فرموده است و ائمه مسلمین سفارش اند به اینکه مسلمین را در تحت لواى اسلام به و حدت و یگانگى دعوت کنند.
امام خمینى (ره ) ملى گرایى را مغایر با اسلام دانسته و در این مورد چنین هشدار داده اند:
((از مـسـایـلى کـه طـراحـان بـراى ایـجـاد اخـتـلاف بـیـن مـسـلمـیـن طـرح و عـمـال اسـتـعمارگران در تبلیغ آن به پا خاسته اند، قومیّت و ملیّت است . در ایران نیز دسـتـجـات مـحدودى دانسته یا ندانسته از آن ترویج و تاءیید مى کنند و در سایر نقاط از تـرک و کـرد و دیـگـر طـوایـف هـم هـمـان راه را پـیـش گـرفـتـه انـد و مـسـلمـانـان را در مـقـابـل هـم قـرار داده انـد و حـتـى بـه دشـمـنـى کـشـیـده انـد، غـافل از آنکه حب وطن ، حب اهل وطن و حفظ حدود کشور مسئله اى است که در آن حرفى نیست ؛ و مـلى گـرایـى در مـقـابـل مـلت هاى مسلمان دیگر، مسئله دیگر است که اسلام و قرآن کریم و دسـتـور نبى اکرم (ص ) بر خلاف آن است ؛ و آن ملى گرایى که به دشمنى بین مسلمین و شـکاف در صفوف مومنین منجر مى شود، بر خلاف اسلام و مصلحت مسلمین و از حیله هاى اجانب است که از اسلام و گسترش آن رنج مى برند.))
قـومـیت گرایى از موضوعات جامعه شناسى سیاسى است که در چارچوب بحث گسست هاى اجـتـمـاعـى مـورد مـطـالعـه قـرار مـى گـیـرد. زنـدگـى سـیاسى در هر جامعه اى متاءثر از شکافهاى اجتماعى موجود در آن جامعه مى باشد. قومیت گرایى چنانچه به صورت بسیج سـیـاسـى ـ اجـتـمـاعى درآید، تحت شرایطى مى تواند امنیت یک واحد سیاسى را در معرض ‍ مـخـاطـره جدى قرار داده و به تجزیه جمعیت و سرزمین یک واحد سیاسى قومیت گرایى که در هـیـبـت یـک ایـدئولوژى و جـریان سیاسى رخ مى نماید، خاستگاه غربى داشته و براى نـخستین بار در قرن گذشته به جغرافیاى جهان اسلام تسرى پیدا کرد که در ظهور این پدیده ،اغراض سیاسى و تلاش غربى ها نقش اساسى داشته است . قومیت گرایى که از آن به ناسیونالیسم نیز تعبیر مى شود در غرب دستکم در سده گذشته موجب همگرایى و انـسـجـام مـلت هـاى اروپـایى گردیده اما در طول قرن بیستم این نیرو موجب فروپاشى و تجزیه جوامع اسلامى گردیده و تاءثیر منفى بر جاى نهاده است .
قومیت گرایى به عنوان پدیده اى که احساسات خویشاوندگرایى ، تعلقات نژادى ، کم ارزش خـوانـدن هـویـت و فـرهـنگ دیگران را در فرد تقویت و نوعى تمایزطلبى و جدایى خـواهـى را تـشـدیـد مى کند، هنگامى که با اغراض ساسى همراه شود، کارکردى مغایر با اصول و تعالیم سیاسى ـ اجتماعى اسلام پیدا مى کند؛ زیرا سیره نبوى و سنت پیشوایان دیـنـى در اسلام همواره به وحدت و همبستگى و همگرایى مسلمانان و نادیده گرفتن تفاوت هـاى زبـانـى و بـیـولوژیـکـى نظیر نژاد و رنگ پوست و حتى تنوعات در آداب و رسوم ، تاکید دارد.
جـامـعـه شـنـاسـى ایران، پدیده اى را که از آن تحت عنوان قومیت یاد مى شود با واقعیات جـامـعـه ایـران مـنـطـبـق نـدانـسـتـه ، بـه جـاى آن ، پـدیـده ایـلات و ایـل را مـورد مـطـالعـه قـرار داده اسـت . ایلات یک پدیده طبیعى ـ تاریخى است در حالیکه قـومیت داراى جوهره و ماهیت سیاسى مى باشد و با واقعیات جامعه ایران تطابق ندارد. به ایـن تـرتیب علایق قوم گرایى از قرن بیستم راه خود را به جامعه ایران به طور خزنده بـاز کـرد. شـبه مدرن بویژه در فاصله سالهاى 1300 تا 1312 و روى کار آمدن رضا خـان ، و قـوع جنبشهاى سیاسى در روسیه ، ایران ، عثمانى و انقلاب هاى قرن گذشته در ظـهـور آن نـقش داشته است . به این عوامل باید، نقش ‍ روشنفکران اعم از آذرى و غیر آذرى و حـتـى روشـنـفـکـران غـیـر ایـرانى را افزود که براى رسیدن به اهداف سیاسى خود، به گرایشات قومى دامن زدند. علاوه بر اینها، بازیگران منطقه اى نظیر روسیه ، امپراتورى عـثـمـانى و شوروى سابق در اقدامات مداخله گرانه ، حتى با استفاده از ابزار نظامى به تـحریک ، تقویت و پشتیبانى از عناصر قومگرا پرداختند، برخى از افراد داخلى نیز که در این مسیر وارد بازى شدند، متاثر از جریان هاى سیاسى وغرض ‍ آلود آن سوى مرزهاى کشور ایران بوده اند.
قـومـگـرایى آذرى از کشورهاى مجاور ایران یعنى امپراتورى عثمانى (پان ترکیسم ) و از جـمـهـورى آذربـایجان (پان آذریسم ) نشات یافته و امروزه توسط این کشورها بدان دامن زده مى شود. این مسئله در نهایت به مثابه حربه اى از جانب نظام سلطه جهانى براى تحت فشار قرار دادن جمهورى اسلامى ایران به کار مى رود.
از لحـاظ مـاهـیـت ، قـومـگـرایى ترک و آذرى به عنوان یک ایدئولوژى سیاسى با اسلام و تـشـیـع مـانـعـة الجـمـع مى باشد که در تدوین ، تئوریزه کردن و اشاعه آن در کشورهاى مـسـلمـان ، تـعـدادى مستشرق یهودى نقش داشتند. مغایرت قومگرایى با سیره پیامبر اسلام (ص ) و سـیـره ائمـه طـاهـریـن عـلیـهـم السـلام کـه هـمـواره اعـتـصـام بـه حـبـل الله متین و پرهیز از تفرقه را در کلام طیبه و سیره خود به امت مسلمان توصیه کرده انـد، امـرى آشـکـار اسـت . ضدیت تفکر قومگرایى با خطرناک دشمنان ایران اسلامى دارد. آذربـایجان و آذرى زبانان ایران همواره در تاریخ ، به دیندارى ، تدین و غیرت شهرت داشته اند. آنان به ایران اسلامى تعلق خاطر داشته و در مقاطع پر خطر و حساس از نثار جان خود دریغ نکرده اند. آذربایجان همپاى ملت ایران در سالهاى نهضت اسلامى به رهبرى حـضـرت امـام خـمـیـنـى (ره ) پاى به میدان مبارزه نهاده و حضور مردم آذربایجان در کسوت بـسیجى و رزمنده در خطوط نبرد در سالهاى دفاع مقدس سندى زنده بر تعلق ناگسستنى ایـن مـردم بـا ایـران اسـلامـى اسـت . امـروز نیز آذربایجان پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه اى در سال اتحاد ملى و انسجام اسلامى با همه وجود خود از انقلاب و دست آوردهاى شهیدان انقلاب اسلامى پاسدارى مى کنند.


کمی از گذشته ها
 

پس از وقایع شهریور 1320 علل عوامل داخلی تحت تاثیر و در کنار عوامل بین المللی موجد بحرانهایی در مناطق مختلف کشور گردید که تعدادی از آنها قدرت و حاکمیت متزلزل دولت مرکزی را به چالش طلبیده و خواستار ایجاد حکومتهای خود مختار شدند. نوع حکومتی که در مناطق بحرانی به عنوان شکل حکومت جدید مطرح گردیده و در برخی از مناطق موقتا استقرار پیدا کرد، حکومت جمهوری بود. از میان جنبشها و جریانات مذکور که فضای نسبتا باز سیاسی پس از سقوط رضا شاه شکل گرفتند، آذربایجان و کردستان از اهمیت بیشتری بر خوردار بودند.
آذربایجان همواره در طول تاریخ پرفراز و نشیب ایران از جایگاه ویژه، مهم و تاثیر گذاری برخوردار بوده است به ویژه در تاریخ معاصر ایران منطقه با توجه به موقعیت ویژه جغرافیایی منشا و مامن تحولات مهم و تاریخ سازی شده است. منطقه مذکور در دوره قاجار با توجه به اقامت ولیعهد در آنجا به عنوان پایتخت دوم کشور نقش مهمی در روند تحولات سیاسی ایفا می کرد. در جریان مشروطه، آذربایجانیان از پیشگامان مشروطه خواهی بودند و در راه حفظ آن نیز از بذل جان و مال دریغ نکردند. بعد از جنگ جهانی زمانی که می رفت کشور تحت سیطره بیگانگان قرارگیرد، به رهبری شیخ محمد خیابانی در راه حفظ استقلال کشور مبارزه نمودند. اما با استیلای رضا شاه بر کشور و برقراری رژیم پهلوی با سیاستهایی که او به اجرا گذاشت حقوق قومیت ها بشدت پایمال شده و در این میان آذربایجان و آذربایجانیها نه تنها به مقام و شان در خور خود نرسیدند بلکه روز به روز تحت فشار های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیشتری قرار گرفتند به طوری که طی دهه 1310 پا به پای رشد و توسعه تهران، این خطه پر جمعیت تجاری و و زراعی دستخوش رکود و وقفه شد در حالیکه آذربایجان بالقوه استانی ثروتمند و غنی با منابع طبیعی و اقتصادی و دشت های زراعی پر برکت بود ولی فقر و فاقه در این منطقه بیداد می کرد.
با به پایان رسیدن جنگ جهانی دوم بر علیه فاشیزم(نژادپرستی بر مبنای اصالت خونی یا آبا و اجدادی)، اگر چه رضاخان از نظام سیاسی ایران حذف گردید لکن سیستم مبتنی بر شوینیزم(نژادپرستی بر مبنای اصالت محل تولد) او، برای برقراری ثبات در ایران، ماندگار شد.
نظر به اینکه آذربایجان سنگر مشروطه بود زمانیکه این انقلاب به دست عمال استبداد افتاد تضییقات فراوانی متوجه آنجا شد.
عبداله مستوفی استاندار آذربایجان در سال 1319 غله آذربایجان را از قرار کیلویی 400 – 350 ریال به زور خریده و به مرکز ارسال کرد و با وقوع قحطی غله گندیده املاک اختصاصی رضاخان در گرگان را از قرار کیلویی 600 ریال به تبریز آورد! احداث جاده تفریحی آمل- آبعلی با بودجه بلاعوض دولت و اعطای وام به تبریز جهت احداث سدی در مقابل سیل از دیگر اقدامات برآمده از تبعیض دولت بود که شهرداری تبریز سالها مجبور شد از محل مالیات شهر به بازپرداخت آن اقدام کند؛ یعنی سد تبریز را خود تبریزی ها بسازند و شهرداری بودجه کافی برای تعمیر و نظافت شهر نداشته باشد.
عزل شهردار تبریز که به کیفیت نان اعتراض کرده بود توسط مستوفی و تضعیف ایالت آذربایجان با تقسیم آن به چند استان و اقدام ذوقی رئیس فرهنگ ، که صندوق جریمه ترکی را ابداع و در دبستانها گذاشت تا هر طفل دبستانی آذربایجان جسارت ورزیده ترکی صحبت کند جریمه شود، حقایق تلخی بودند که همه دست در دست هم فشارهای شدید روحی، روانی، اقتصادی، اجتماعی و . . . را بر آذربایجانی های مظلوم وارد می ساختند.
پس از سقوط رضاخان، آزادی خواهان تبریز اقدام به تشکیل «جمعیت آذربایجان» نموده و در تاریخ 30/7/1320 روزنامه آذربایجان را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر ساختند. این روزنامه که در کوتاه مدت به زبان آذربایجان تبدیل شد، در دو زبان ترکی و فارسی منتشر می شد و دستگاه دولتی که قادر نبود حتی آنرا توقیف نماید این جمعیت را به تفرقه افکنی متهم نمود و از توزیع آن در تهران و سایر شهرهای ایران جلوگیری نمود.
همچنین با سقوط دیکتاتور، برای اولین بار جمعیت آکتورال آذربایجان(کانون هنر پیشگان) را تشکیل داد که به اجرای تئاتر به زبان ترکی می پرداخت و با استقبال تبریزیان رو به رو شده بود لیکن پس از 6 ماه فعالیت، دولت، بدست فهیمی (استاندار) جمعیت آذربایجان را متلاشی و اورگان آنرا تعطیل کرد.
با تبعید رضا شاه که موجب گشایش موقتی در فضای سیاسی کشور گردید عقده ها و راز های سر به مهری که در حدود 20 سال دیکتاتوری وی نهفته مانده بودند چون آتشی زیر خاکستر سر انجام سر برآورده و مجال بروز پیدا کردند. در آذربایجان نیز این فرصت مغتنم شمرد ه شده و البته با دخالت عوامل متعددی از جمله نیروی نظامی شوروی- که علی رغم پیمان سه جانبه سال 1323 خاک ایران را ترک نکرده بودند- زمینه ایجاد بحران فراهم گردید. در چنین فضایی بود که سید جعفر پیشه وری با حمایت و پشتیبانی شوروی اقدام تشکیل فرقه دموکرات نموده رهبری آن را به عهده گرفت.
فعالیتهای حزب توده بصورت پارلمانتاریستی بود و لذا بر پا نمودن انقلابی در ایران توسط این حزب ناممکن مینمود در نتیجه فرقه دموکرات آذربایجان، در دیداری که بین سیدجعفر پیشه وری و میرجعفر باقروف- رئیس جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی- با حمایت های مادی و معنوی آن کشور و بدون اطلاع حزب توده در 12 شهریور 24 اعلام وجود کرد.
پیشه وری پس از مذاکره با علی شبستری، به تبریز آمده، تصمیم به تاسیس فرقه دموکرات اتخاذ می کند. اما از آنجائیکه مسئول وقت حزب توده شاخه تبریز، علی امیرخیزی، با این اقدام مخالف بود، «صادق پادگان» که مورد تائید فرقه نیز بود، بجای وی منصوب شد. این انتصاب موافقت داخلی اعضای حزب توده تبریز با پادگان با تاسیس فرقه و یا دستور شوروی برای الحاق به فرقه را آشکار میساخت. در آن زمان به غیر از حزب توده و جبهه آزادی حزب دیگری در آذربایجان نبود و چون فعالیت دو حزب آزادیخواه در آذربایجان غیرممکن می نمود، جبهه آزادی که توسط پیشه وری و شبستری تاسیس شده بود، مسلما موافق بود و تنها انحلال حزب توده شاخه تبریز و الحاق به فرقه ضروری بود. بدین منظور پیشه وری و شبستری در دیداری با پادگان نظر او را نیز جلب نمودند. وی بدون اطلاع حزب مرکزی توده ایران اقدام به این توافق نمود.


سید جعفر پیشه وری
 

پرویز جوادزاده خلخالی یا سید جعفر پیشه‌وری در ۱۲۷۲ شمسی در یکی از روستاهای خلخال (روستای زاویه به زبان محلی زیوه) متولّد شد و به همراه خانوادهٔ خود به روسیه رفت.
او در روسیه تحصیل کرد، پس از انقلاب روسیه، به مرام کمونیستی علاقه‌مند شد و به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب عدالت درآمد. در ۱۲۹۹ به همراه ارتش سرخ به شمال ایران وارد شد و در گیلان به همراه دیگر اعضای حزب عدالت کنگره اول حزب کمونیست ایران را برپا داشت. با شکست نهضت جنگل او ایران را ترک کرد. ولی پس از چندی به تهران بازگشت و دبیر مسئول تشکیلات حزب کمونیست ایران بود. وی فعالیت‌های خود را در این زمینه ادامه داد تا سال ۱۳۰۶ دستگیر و محاکمه شد.
پیشه‌وری از اعضای مؤسس حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) بود و به ۱۵ سال حبس محکوم و به زندان قصر منتقل شد، پس از عفو عمومی در شهریور ۱۳۲۰ آزاد شد. ولی به خاطر اختلافات سیاسی با گروه ۵۳ نفر و شخص دکتر تقی ارانی (در دوره زندان) و آوانسیان از فعّالیت در حزب توده ایران خودداری کرد و به انتشار روزنامه آژیر پرداخت که سیاست آن حمایت از اتحاد جماهیر شوروی بود. در سال ۱۳۲۲ خود را کاندیدای نمایندگی دوره ۱۴ مجلس شورای ملی کرد و به عنوان نماینده اوّل تبریز رأی آورد، ولی اعتبارنامه وی علیرغم حمایت دکتر مصدق از وى با مخالفت گروه سید سیدضیاءالدین طباطبائی در مجلس شورای ملی رد شد.


رفتار و سخن پیشه‌وری
 

پیشه‌وری از استالین درخواست می‌کند مخفیانه برای‌شان اسلحه بفرستد و به‌او قول می‌دهند که نخواهند گذاشت کارگزاران دولت ایران از این موضوع اطلاع بیابد. آن‌ها به ‌استالین هشدار می‌دهند که اگر دیر بجنبد منافع اتحاد شوروی در ایران به‌ خطر خواهد افتاد. به ‌او اطّلاع می‌دهند که مردم آذربایجان خواهان جدایی از ایران هستند ولی اگر استالین ترجیح بدهد که فعلاً از ایران جدا نشوند، همچنان برای برقرار کردن دولت سوسیالیستی در ایران تلاش خواهند کرد تا کل ایران به شوروی وابسته شود.
" آذربایجان ترجیح می‌دهد به‌جای این‌که با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر باشد، برای خود سرزمین ایرلند آزادی باشد. "
" چنان‌چه تهران راهِ ارتجاع را انتخاب کند، خداحافظ! راه در پیش. بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما. "
" اگر کار بدین منوال پیش رود، ما چاره‌ای نداریم جز این‌که تماماً از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم. "
" ما همیشه گفته‌ایم و اکنون نیز صریحاً می‌گوییم: ما به‌طور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقمند ایم. اگر از طرفی خدشه‌ای به آن وارد شود شاید جدّی‌تر و فداکارانه‌تر از ساکنان ایالت‌های دیگر ایران  برای جلوگیری از آن خدشه اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملّت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیت‌مان  به شرط آن‌که کشورمان یعنی ایران را خدشه‌دار نکندـ صرف‌نظر کنیم. این‌جا چیزی که مغایر با قانون و حقّ حاکمیت خلق‌های ایران باشد وجود ندارد. برعکس اگر ما خود را با دست خودمان اداره کنیم، چه بسا این امر بتواند به تکامل و تعالی ایران رشد بیش‌تری دهد. نهضت ملی ما دیگر از چارچوب ملّی خارج شده و مقام پیشاهنگی جنبش دموکراتیک ایران را احراز کرده‌است. اکنون دیگر عموم مردم ایران شروع به درک این موضوع و معنای حقیقی آن کرده‌اند. گفتگوهای آغاز شده در تهران موجب روشن شدن ابهامات و سوءتفاهماتی گشته که دشمنان ما به طرق و بهانه‌های گوناگون ایجاد کرده‌اند. این گفتگوها حسن تفاهمی اساسی میان خلق آذربایجان و ایرانیان بیرون از آذربایجان به وجود آورده‌است. این حسن تفاهمات علی‌رغم تلاش‌های مذبوحانهٔ مرتجعین داخلی و خارجی، روز به روز عمق می‌یابد و نتایج مثبتی می‌دهد."


حزب توده
 

پس از تشکیل فرقه، شاخه آذربایجان حزب توده، خود را منحل کرده و به اعضای آن شاخه دستور داد که به فرقه بپیوندند.
دبیر کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان، صادق پادگان بود. پادگان مامور جدایی کمیته ایالتی و ادغام آن با فرقه دموکرات، می شود. پس از رایزنی های نهایی بین پیشه وری، پادگان و شبستری، بادگان به تهران می رود تا کمیته مرکزی حزب توده را از تصمیمی که گرفته شده بود آگاه کند.
فریدون کشاورز عضو کمیته مرکزی حزب توده و نماینده وقت مجلس در این باره می نویسد:
"روز قبل از اعلام تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان، کمیته مرکزی حزب در منزل من جلسه داشت، زیرا من مصونیت پارلمانی داشتم و دفتر حزب در اشغال سربازان بود من در جلسه بودم که مرا صداکردندکه پادگان، دبیر تشکیلات ایالتی حزب در آذربایجان از تبریز آمده و کار فوری دارد او را به جلسه بردم او در جلسه گفت: «من از تبریز حالا رسیده ام و فوری باید برگردم. من آمده ام به شما اطلاع بدهم که فردا تمام سازمان حزب ما در آذربایجان، از حزب توده ایران جدا شده و به فرقه دموکرات آذربایجان، که تشکیل آن فردا اعلام خواهد شد می پیوندد.» کمیته مرکزی، ایرج اسکندری را مامور کرد که نامه اعتراضی در این باره به حزب کمونیست شوروی بنویسد و او نیز نوشت ولی هیچ وقت جواب این نامه نرسید."
در درون فرقه دو خط مشی مختلف، کمونیستی و ناسیونالیستی وجود داشت: اول نظر پیشه وری بود که خواهان «آذربایجان خود مختار در درون ایران بود». دومی خواستار جدایی کامل از ایران بود. کنسول وقت انگلیس بیان می‌کند که بر خلاف افکار رایج در میان اشخاص ضد فرقه به نظر میرسد که مسکو چاره‌ای جز حمایت محدود از نهضت فرقه نداشت و برای کنترل کردن آن حتی تعداد زیادی از توده ایها را به پیوستن به فرقه تشویق می‌کند.


نگاهی بر نقش شوروی در تشکیل فرقه دموکرات
 

اخذ یک امتیاز نفت شمال، یکی از اهداف مهمی بود که از سوی سردمداران حکومت شوروی در سال های پس از جنگ جهانی دوم، در ایران تعقیب می شد. بعد از تلاش ناموفق کافتارادزه فرستاده‌ ویژه کمیساریای امور خارجه شوروی برای شروع مجدد مذاکرات نفت در بهار1324 شوروی چنین استنباط کردند که ایران در تصمیم خود مبنی بر امتناع از اعطای هرگونه امتیاز تا بعد از خروج تمامی قوای متفقین از ایران و انتخابات دوره‌ جدید مجلس شورای ملی راسخ است. اما سیاستمداران شوروی تحمل صبر تا افتتاح مجلس و تاب پذیرش ریسک در خصوص تصمیم مجلس آتی را نداشتند.
تمایل اتحاد شوروی برای کسب یک امتیاز نفتی در ایالات شمالی ایران گذشته از منافع امنیتی و محاسبات اقتصادی، بیانگر خواست رهبران سیاسی شوروی برای مشارکتی برابر در رقابت قدرت‌های بزرگ برای حق دستیابی به حوزه‌های نفتی جدید در خاورمیانه نیز بود. از نظر ملاحظات ژئواستراتژیک، امتیاز نفتی که انحصار شوروی را در حقوق استخراج و تولید نفت در منطقه‌ای به وسعت 000/150 کیلومتر مربع تأمین می‌کرد مزیّت عمده‌ای محسوب می‌شد. متحدین غربی شوروی نیز این نکته را به روشنی دریافته و برای جلوگیری از تحقق آن هر چه در توان داشتند به کار بردند.
در اوضاع هرج و مرج آن روز و درست هنگامی که نیروهای این کشور هنوز در ایران بودند، شوروی ها اطمینان داشتند که هر آنچه را که می خواهند، می ‌توانند کسب کنند. از همان بدو اشغال ایران توسط قوای شوروی، باقروف گروه‌هایی از زمین‌شناسان را مأمور بررسی‌هایی کرده بود ولی در اواخر خرداد 1324 کمیته دفاع دولتی کابینه‌ جنگی استالین برنامه‌ای جدید و سراسری برای شناسایی محرمانه‌ منابع نفتی در شمال ایران و همچنین حفاری و بهره‌برداری از منابع شناخته‌شده‌ موجود، طرح کرد.
در مصوبه‌ مفصل کمیته‌ دولتی دفاع برای هر یک از نهادهای ذیربط یک دستورالعمل دقیق منظور شده بود. از مؤسسه نفت آذربایجان- آذ نفط- خواسته شد که تشکیل مدیریت کل طرح، گردآوری هیئت‌های زمین‌شناسی و تدارک گروه‌های حفاری و بهره‌برداری را بر عهده گیرد؛ کمیساریای دفاع می‌بایست پشتیبانی فنی و ترابری را عهده‌دار شود، تأمین مالی طرح (هشت میلیون روبل، معادل تقریبی 5/1 میلیون دلار) از سوی کمیساریای دارایی صورت می‌گرفت و بالاخره باقروف نیز نظارت بر این کار را عهده‌دار می‌شد. تا شهریور بیش از سیصد متخصص و دستیارانشان در شمال ایران به تدارک زمینه‌ لازم جهت تلاشِ بعدی مسکو برای دستیابی به نفت ایران، مشغول بودند.
در حالی که تلاش های شوروی برای چنگ اندازی به نفت شمال در جریان بود میر جعفر باقروف پیشنهاد ویژه ای را مطرح کرد؛ باقروف در طرح پیشنهادی‌اش چنین اظهار نظر کرد که "تنها شانس مسکو برای تضمین [ایجاد] یک همسایه‌ دوست در آن است که تمامی امکانات خود را بر روی تنها ورق ارزشمندی که برایش باقیمانده متمرکز سازد؛ برگ ناسیونالیسم آذری. " بدین ترتیب تاسیس یک حزب وابسته با عنوان عامه پسند "دموکرات" برای پیشبرد اهداف شوروی در ایران صورتی عملی به خود گرفت.
دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که در آن از باقروف خواسته شده بود برای سازماندهی یک جنبش جدایی ‌طلب در " آذربایجان جنوبی و دیگر استان‌های شمالی ایران" اقداماتی را به عمل آورد. فراهم آوردن زمینه‌ ایجاد یک استان خودمختار ملیِ آذربایجانی در چارچوب دولت ایران و شکل دادن به مجموعه‌ای از جنبش‌های جدایی‌خواه در ایالات ایرانی گیلان، مازندران، گرگان و خراسان وظیفه‌ اصلی و اولیه باقروف بود. سپس می‌بایست با تأسیس یک حزب دموکراتیک در آذربایجان جنوبی تحت عنوان فرقه‌ دموکرات آذربایجان که از طریق تجدید سازمان شعبه‌ آذربایجانی حزب توده و جذب هوادارانی برای این جنبش جدایی‌طلبانه از تمام اقشار جامعه، پایه‌گذاری می‌شد.
دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، مسئولیت تشکیلاتی و سازماندهی این اقدام مهم را به میر جعفر باقروف واگذار کرد. وی موظف شده بود به کمک عده ای از جمله یعقوبف، مستشار کنسول گری شوروی در تبریز، گروهی را برای مدیریت و هماهنگی این حرکت جدایی‌طلبانه تشکیل داده و اطمینان حاصل کند که ارتباط نزدیک گروه مزبور با کنسول گری شوروی در محل برقرار بماند. به علاوه دفتر سیاسی حزب کمونیست از باقروف خواست که برای انتخابات آتی مجلس در آذربایجان تدارکاتی را آغاز کند و حتی فهرستی از شعارها و نکاتی را نیز که می‌توانست برای جلب آرای عمومی مورد استفاده قرار دهد برایش معین کردند؛ توزیع مجدد اراضی، پایان دادن به بیکاری، بهبود شبکه‌ آبرسانی و خدمات بهداشتی، اختصاص عایدات مالیاتی به نیازهای محلّی، برابری حقوقی برای اقلیت‌های ملّی و توسعه‌ روابط ایران و شوروی از جمله‌ی این موارد بودند.
برای فراهم آوردن زمینه‌های قومی و ملی آذری‌گرا و شوروی‌ دوستانه نیز دفتر سیاسی حزب کمونیست توصیه کرد که یک انجمن پیوندهای فرهنگی میان جمهوری شوروی آذربایجان و ایران و یک انجمن دوستان آذربایجان جنوبی تأسیس شده و مجموعه‌ای مشتمل بر یک مجله‌ مصور و سه روزنامه نیز در آذربایجان منتشر شوند.
علاوه بر اقدامات پیش گفته باقروف مأموریت داشت مجموعه‌ای از گروه‌های پارتیزانی مسلح را نیز در چارچوب یک حرکت جدایی ‌خواهانه سازماندهی کند. برای سرپوش نهادن بر منشأ تسلیحاتی این گروه‌ها نیز خاطرنشان شد که از تسلیحات ساخت خارج استفاده شود. ‏
باقروف که اینک بر اساس این تصمیم دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی در اوج اقتدار قرار گرفته بود، با تمام قوا در مقام اجرای دستورالعمل صادره برآمد. تنها یک هفته بعد او و سه دستیار اصلی‌اش در تبریز- یعقوبف، آتاکیشی‌اف و حسنوف طرح دفتر سیاسی را به مجموعه‌ای از چند دستورالعمل مشخص برای تحقق وظایف ویژه در آذربایجان جنوبی و ایالات شمالی ایران تبدیل کردند. در این دستورالعمل‌ها برای اموری چون عضوگیری، تأسیس سازمان‌های محلی، تأسیس فرقه بعد از تدارکات لازم برای خودجوش وانمود کردنِ آن و بالاخره خلاص شدن از شرّ تنها رقیب احتمالی این فرقه‌ تازه‌پا یعنی تشکیلات ایالتی حزب توده در آذربایجان دستورالعمل‌های دقیقی طرح شد. اگرچه باقروف جذب فعالین حزب توده را به این فرقه دست‌پرورده‌ خویش مدّنظر داشت ولی نمی‌خواست که فرقه‌ دموکرات برچسب سرسپردگی حزب توده به شوروی را نیز ارث ببرد. او هشدار داد که باید مانع از انتقال مکانیکی تشکیلات حزب توده به کمیته‌های فرقه دموکرات آذربایجان گردید. در عوض کمیته‌های محلّی می‌بایست نخست طی تصویب قطعنامه‌ای انحلال تشکیلات حزب توده را اعلان داشته سپس تصمیم اعضاء این تشکیلات را مبنی بر الحاق به فرقه‌ دموکرات اعلان کنند.
‏ تأسیس فرقه‌ دموکرات آذربایجان، از گام نخست، مطابق دستورالعمل باقروف پیش رفت. همان‌گونه که کمیته‌ سیاسی حزب کمونیست شوروی مقرر داشته بود باقروف و یعقوبف در پی تعیین رهبرانی برای این فرقه برآمدند. نخستین و مهمترین تصمیم آنها در این زمینه، تعیین میرجعفر پیشه‌وری به عنوان رهبر این حزب جدید بود. پیشه‌وری انتخاب مناسبی بود.
سابقه جعفر پیشه وری همراه با سرخوردگی حاصل از رد اعتبار نامه و توقیف روزنامه اش از او شخصیتی می ساخت که باب میل میر جعفر باقروف و متناسب با نقشه طراحی شده شوروی ها بود. ‏
وی در تبریز عده ای از همفکران (از جمله صادق پادگان و شبستری) را دور خود جمع ساخته آماده اجرای نقشه ای شده که از مدت ها پیش طراحی شده بود.
به هر حال در سوم شهریور گروه سه نفره‌ پیشه‌وری، پادگان و شبستری برای تدوین پیش ‌نویس برنامه و نظامنامه‌ این حزب جدید و نحوه‌ اعلان آن با میرجعفر باقروف و دستیارانش آتاکشی‌اف و یعقوبف ملاقات کرده و مذاکرات مفصلی را به عمل آوردند. بدین ترتیب فرقه دموکرات آذربایجان با دخالت و نظر مستقیم شوروی تأسیس گردید.
اسناد مهمى که در کنفرانس «طرح تاریخ بین المللى جنگ سرد» در اختیار پژوهشگران قرار گرفت، کاملاً روشن کرد، که پیشه ورى با فرمان مستقیم استالین فرقه دموکرات آذربایجان را با هدف جدایى طلبى ایجاد کرده است.
البته باید توجه داشت تبلیغات و تحلیل هایى که از سوى بازماندگان و هواداران این فرقه تا قبل از فروپاشى شوروى صورت مى گرفت به گونه اى بود که پیشه ورى هیچ گاه در فکر جداکردن آذربایجان از ایران نبوده است.
به هرحال اسناد منتشرشده از سوى «مرکز بین المللى وودرویلسون» که طى سالهاى ۲۰۰۲-۲۰۰۰ در اختیار پژوهشگران قرار گرفته است ، هدف استالین را از تشکیل این فرقه جداسازى آذربایجان وشمال ایران و منضم کردن آن به خاک شوروى تصویر کرده است. این اسنادمهم که به وسیله محقق گرانقدر آقاى کاوه بیات ترجمه شده، این وابستگى و توطئه برنامه ریزى شده را به وضوح آشکار مى سازد.
کاوه بیات درمقدمه گزارش خود چنین نوشته:
«از جمله [اسناد منتشرشده در کنفرانس«طرح تاریخ بین المللى جنگ سرد »] سه سند مهم درباره جوانب علمى تر برنامه شوروى در قبال نفت شمال ایران که زمینه ساز بروز بحران آذربایجان بود و دستورالعمل هایى ریز ودقیق درباره کم و کیف تأسیس و سازماندهى فرقه دموکرات آذربایجان که از لحاظ آشنایى با ماهیت فرمایشى خاستگاه تصنعى فرقه، اسناد مهم و در خور توجهى به شمار مى آیند.» این اسناد به طور کامل به همراه گزارش کنفرانس «طرح تاریخ بین المللى جنگ سرد» در فصلنامه شماره۴۰ گفت وگو به چاپ رسیده است که به چکیده اى از این اسناد اشاره مى شود ( دیگر اسناد در ادامه مقاله می آید):


سند شماره ۱
 

فرمان کمیته دفاع دولتى [اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى] که در مورد اقدامات اکتشافى زمین شناسى براى نفت در شمال ایران است. این فرمان از سوى استالین در ۳۱ خرداد ۱۳۲۴ یعنى پس از پایان جنگ زمانى صادر شده است که شوروى نه تنها تصمیم به تخلیه شمال ایران را نداشته، بلکه در حال برنامه ریزى براى ماندن در شمال ایران بوده است. این فرمان نواحى شاهى، بابلسر، بندر پهلوى، گرگان، آمل، جلفا، زنجان، تبریز، اردبیل، مازندران، رشت و کلاً کرانه هاى دریاى خزر و مرزهاى شوروى را دربرمى گرفته است.
استالین براساس این سند، «رفیق نیولنف» را موظف مى کند که «فضاى ادارى و اقامتى لازم را در قزوین و مناطق عملیاتى در اختیار واحد هیدرولوژیک قرار دهد.» در این دستورالعمل حتى تعداد تراکتورها، خودروهاى سبک و سنگین، تانکرها و... براى اجراى عملیات مشخص شده است.
در آخرین بند این فرمان آمده است: «دبیر کمیته مرکزى حزب کمونیست آذربایجان رفیق باقروف [رئیس جمهور وقت آذربایجان شوروى] را از هرگونه کمک و همراهى. در شمال ایران مسؤول بدانید.»

 

قسمت سوم :

روز دوشنبه 12 شهریور 1324، فرقه دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیه ای(مراجعت نامه ) که به دو زبان آذربایجانی و فارسی نوشته شده و حاوی یک مقدمه و12ماده بود رسما تشکیل خود را اعلام نمود. اهم اهداف این بیانیه عبارت بودند از:
« تقاضای آزادی داخلی و مختاریت مدنی برای مردم آذربایجان، البته با حفظ استقلال و تمامیت ایران، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذربایجانی در مدارس آذربایجان، مصرف نیمی از مالیاتهای وصولی از آذربایجان در خود آذربایجان، افزایش کرسیهای نمایندگان آذربایجان در مجلس به نسبت جمعیت آن، اصلاح روابط و حدود بین مالک و دهقان با در نظر گرفتن مصالح هر دو، مبارزه با بیکاری، تلاش در جهت توسعه و ایجاد صنایع، تجارت و کشاورزی، مبارزه با رشوه و فساد در ادارات و... . »

 

همانگونه که از مفاد بیانیه فوق الذکربر می آید، اولا بیانیه مذکور با لحن ملایم و به دور از هر گونه در خواست تندروانه و انقلابی مطرح گردید. ثانیا اکثر مفاد آن مطابق با قانون اساسی بوده است و مهمتراز همه اینکه استقلال و تمامیت ارضی را محترم شمرده و به هیچ وجه خواستار جدایی و استقلال آذربایجان نمی باشد و فقط تقاضای خود مختاری مدنی و آزادی در امور داخلی را مطرح نموده است.
پس از انتشار این بیانیه روزنامه آذربایجان به عنوان ارگان فرقه دموکرات آذربایجان بار دیگر به مدیر مسئولی شبستری و برای دومین دوره منتشر گردید. در 22 شهریور شورای مرکزی فرقه به 11 نفر افزایش یافت که پیشه وری به ریاست، و شبستری به معاونت انتخاب شدند. محمد بی ریا نیز که در راس اتحادیه های کارگری بود، اعلام کرد که آنان نیز رهبری فرقه را می پذیرند و صادق پادگان و زین العابدین قیامی هم از سوی حزب توده، تصمیم الحاق به فرقه را اعلام نمودند.
همچنین زمان نخستین کنگره فرقه دموکرات روز 10/7/24 تعیین گردید. در 29/6/24، در کنفرانسی با حضور 1500 نفر از اقشار مردم قطعنامه ای جهت مخابره به انجمن وزرای خارجه دول متفق در لندن به تصویب رسید و در آن به حق تعیین سرنوشت، خود مختاری آذربایجان و احیای دموکراسی در ایران اشاره شده بود. با اعلام و اجرای رسمی الحاق حزب توده توسط محمد بقراطی(بدون تصویب کمیته مرکزی) 60000 نفر عضو بالقوه حزب توده، به فرقه دموکرات پیوستند نیز قرار بر آن شد که تا 10/8/24 کنفرانس های حزبی شهرها و ولایات تشکیل و کمیته های رسمی فرقه انتخاب شوند. در این کنگره مرامنامه فرقه به تصویب رسید و سازمان فرقه رسمیت یافت و کمیته مرکزی آن را انتخاب نمود.
مرامنامه همان بیانیه 12 شهریور بود که موارد زیر به آن اضافه شد:
- آزادی فردی، کلامی، وجدان، مطبوعات و اجتماعات.
- حقِّ انتخاب کردن برای مردان و زنانی که به 20 سالگی رسیده اند و حقِّ انتخاب شدن برای مردها و زنان بین 80-27 ساله
- تعیین 8 ساعت کار روزانه برای کارگران و استفاده از مزایای بیمه
- اعطای حق مجازات خائنین و افشا کنندگان اسرار فرقه و جاسوسان تا حد حتی اعدام (افزودن این اصل در حد و اختیارات حزبی نبوده و به عبارتی شاید بتوان گفت که فرقه اطمینان داشت که بزودی حکومت را بدست می گیرد.)
بدین ترتیب فرقه نه بعنوان حزب بلکه به عنوان جبهه ای از تمام مردم شکل گرفت که در آن فئودال در کنار دهقان، کارگر در کنار کارفرما، و . . . جای گرفتند در آنزمان پیشه وری بزرگترین وظیفه فرقه را مبارزه برای احیای انجمن های ایالتی و ولایتی و اخذ امتیازات داخلی و فرهنگی عنوان کرد.
و به گفته پادگان، معاون صدر فرقه، فرقه دموکرات باپرهیز از اشتباهات 40ساله نهضت آزادی، آذربایجان را در مرکز آمال قرارداده و به سوی هدف اصلی آذربایجانی، یعنی آذربایجان حرکت کرد.
پیشه وری آزادی خواهان ایران را که انتظار داشتند باز هم آذربایجان همانند مشروطه و همانند تمام طول تاریخ خود را فدای ایران کند متهم به سستی می کرد و فقط سخن از کمک به آنها را به میان می آورد.
با توجه به عواملی چون آمادگی شرایط و زمینه های اجتماعی و وجود نارضایتی وسیع در میان آذربایجانیان، همچنین حمایت موثر دولت شوروی، فرقه دموکرات توانست در اندک مدتی دامنه نفوذ خود را به شدت و با سرعت افزایش دهد.
با وجود گذشت سالهای متمادی از واقعه آذربایجان اهداف فرقه دموکرات، هنوز هم در میان هاله ای از ابهام قرار دارد و دستیابی به نظری که مورد اجماع پژوهشگران و صاحبنظران باشد دور از دسترس به نظر می رسد، این امر شاید از این واقعیت سرچشمه می گیرد که اهداف مورد نظر رهبران فرقه مدام در حال تغییر بود و احتمالا این تشتت و تشکیک نیز معلول عدم استقلال رای سردمداران و رهبران آن باشد. و اینکه آنها مجبور بودند با تغییر سیاستهای شوروی برنامه های خود را تغییر دهند.
فرقه دموکرات در اولین بیانیه خود، که بلافاصله پس از اعلام موجودیت رسمی منتشر شد، تقاضای “آزادی داخلی و مختاریت مدنی” برای مردم آذربایجان، البته با حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و تحت لوای دولت ایران، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی که در قانون اساسی صراحتا بدان اشاره شده بود، تدریس زبان آذربایجانی در مدارس آذربایجان و برخی اصلاحات دیگر را بعنوان اهداف و خواسته های فرقه اعلام نموده بودند. در این مرحله خواست آنها کسب آزادی و بر قراری رژیم دموکراسی ابتدا در آذربایجان و سپس در سراسر ایران بود و به هیچ وجه صحبت از جدایی و استقلال و تشکیل حکومت جدید به میان نمی آید.
پس از تشکیل فرقه دمکرات پیشه وری در یک سخنرانی در حالیکه با انگشت خود نقشه ایران را در هوا رسم میکرد گفت : “من آشکارا می گویم که تمام حرفها و خواسته های ما خارج از این نقشه نیست و در داخل سرحدات ایران است...” همچنین در جای دیگر تاکید کرد: “من به استقلال ایران کاملا علاقه مندم و فکر دادن یک وجب از خاک آن به کشور دیگری ابدا در میان نیست. ما حقوق داخلی و مختاریت مدنی را که قانون اساسی به ما داده است خواهانیم مسئله زبان نیز جزیی از آن است”.
دولت ایران طى یادداشت دیگرى در ۲۳شهریور ۱۳۲۴ بار دیگر تقاضاى خود را در مورد تخلیه قشون خارجى به متفقین تکرار کرد. در کنفرانس وزیران خارجه سه دولت بزرگ که چند روز بعد در لندن برگزار شد، طبق پیمانى سه جانبه، موافقت کردند که تا ۱۲ اسفند همان سال ایران را تخلیه کنند. البته دولتهاى آمریکا و انگلیس به این پیمان عمل کردند اما استالین که در تیرماه همان سال فرمان تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان را خطاب به میرجعفر باقروف صادر کرده بود، عمل به این پیمان سه جانبه را ضرورى نمى دید. این فرمان در سند شماره ۲ آمده است.


سند شماره ۲
 

در سند شماره دو که از سوى دفتر سیاسى حزب کمونیست شوروى صادر شده و مهر فوق محرمانه دارد چنین آمده است:
«فرمان دفتر سیاسى کمیته مرکزى حزب کمونیست اتحادیه شوروى به میر (جعفر) باقروف، صدر کمیته مرکزى حزب کمونیست آذربایجان در مورد «اقداماتى جهت سازماندهى یک جنبش جدایى طلب در آذربایجان و دیگر ایالات شمالى ایران » ۶ژوییه‎/ ۱۵ تیرماه۱۳۲۴» .
«... رفیق باقروف... یک حزب دموکراتیک در آذربایجان جنوبى به نام «حزب دموکراتیک آذربایجان» [مشهور به فرقه دموکرات آذربایجان] با هدف رهبرى جنبش جدایى طلب در آذربایجان جنوبى تأسیس کنید. تأسیس این حزب در آذربایجان جنوبى باید با یک تجدید سازمان توأمان، بخش جدایى طلب از تمامى اقشار مردم ایران صورت گیرد.
در میان کردهاى ساکن شمال ایران، براى جذب آنها در یک جنبش جدایى طلب که یک ناحیه خودمختار ملى کرد را تشکیل دهد، اقدامات مناسب صورت دهید.
یک گروه از فعالان مسؤول را در تبریز که به هماهنگى فعالیت هایشان با سرکنسولگرى اتحاد جماهیر شوروى در تبریز موظف باشند، براى هدایت جنبش جدایى طلب تشکیل دهید. سرپرستى این گروه به باقروف و یعقوب اف واگذار مى شود.»
در این فرمان، واگذارى اراضى به دهقانان ـ تأسیس گروههاى رزمى مسلح جهت اهالى هوادار شوروى ـ تأسیس انجمن دوستان آذربایجان شوروى ـ انتشار یک نشریه مصور در باکو براى توزیع در ایران و سه روزنامه در آذربایجان جنوبى، تهیه سه دستگاه چاپ و تأمین کاغذ خوب جهت انتشار سه روزنامه با تیراژ حداقل ۳۰هزارنسخه ـ تأمین یک میلیون روبل ارز خارجى براى تبدیل به تومان و... مورد تأکید قرار گرفته است.


سند شماره ۳
 

سند شماره سه که ۸روز بعد از سند دوم صادر شده دستورالعمل هاى کاملاً محرمانه شوروى در مورد اقداماتى است که باید جهت اجراى مأموریت ویژه در سراسر آذربایجان جنوبى و ایالات شمالى ایران اعمال شود. در این سند کاملاً محرمانه که با موضوع تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان صادر شده چنین آمده است:
«وسایل سفر» پیشه ورى و «کامبخش» به باکو براى مذاکره فورى سازماندهى شود براى تأسیس کمیته هاى مؤسس در مرکز (تبریز) و دیگر نقاط در عرض یک ماه کاندیداهایى را از میان عناصر واقعى دموکرات از میان روشنفکران، تجار طبقه متوسط، زمینداران کوچک و متوسط و روحانیون، احزاب دموکراتیک مختلف و همچنین از میان غیرحزبى ها انتخاب کرده و به کمیته هاى مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان وارد کنید پس از استقرار کمیته هاى مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز، تأسیس کمیته هاى محلى فرقه دموکرات آذربایجان، در شهرهاى ذیل از اولویت هاى نخست خواهد بود: اردبیل، رضاییه، خوى، میانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماکو، قزوین، رشت، پهلوى، سارى، بندرشاهى، گرگان و مشهد. براى سازماندهى کمیته هاى این شهر نمایندگانى را از کمیته مؤسس و مرکزى اعزام دارید.
در سند شماره۳ براى سازماندهى جنبش جدایى طلب چنین آمده است:
«براى شکل دادن به یک جنبش جدایى طلب در جهت تأسیس یک منطقه خودمختار آذربایجانى و یک منطقه خودمختار کرد با اختیارات گسترده اقدام شود» در این سند دستوراتى جهت تشکیل انجمن ها و سازماندهى ارگانهاى مطبوعاتى و انتشار روزنامه و ایجاد چاپخانه در شهرهاى رشت، رضاییه و مهاباد صادر شده است.
این سندها به وضوح نیت پیشه ورى و فرقه دموکرات آذربایجان در آن برهه زمانى را نسبت به تمامیت ارضى ایران آشکار مى سازد.
به هر تقدیر روز 29 /7/ 1324 “کنگره خلق آذربایجان” در اقدامی نمادین به وسیله حاج عظیم خان برادر ستار خان افتتاح شد. روز افتتاح کنگره هنوز روزنامه آذربایجان بعنوان ارگان فرقه دموکرات از تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی دفاع می کرد و می نوشت: “مردم آذربایجان قانون اساسی را زنده خواهند کرد و انجمن های ایالتی و ولایتی و خود مختاری را تشکیل خواهند داد و در عمل بر خلاف اکاذیب دشمنان نشان خواهند داد که طرفدار جدی استقلال ایران هستند و هیچ وقت تجزیه آذربایجان را نخواسته اند و نخواهند داشت.” تا جلسه اول کنگره وضع همچنان بر همین منوال بود در این جلسه دکتر آخوند زاده نماینده روشنفکران تبریز در نطق خود گفت: “روشنفکران تبریز به خوبی می دانند که علاج دردهای ما در تشکیل انجمن هایی ایالتی و ولایتی است لذا ما اقدام جدی در تشکیل آن را خواستاریم.” اما از جلسه دوم کنگره رویه تغییر کرد و زمزمه هایی از تغییر حکومت و تشکیل حکومت به گوش رسید در این جلسه پیشه وری طی نطقی ضمن ارائه شرحی از اوضاع و احوال آذربایجان در دوره رضا شاه و ظلمهایی که در حق مردم آذربایجان شده بود گفت: “ ما اول در آذربایجان حکومت ملی به وجود خواهیم آورد. ما خود مختاری آذربایجان را به دست آورده و مملکت خود را آباد و سعادتمند خواهیم ساخت و سایر ایالات ایران نیز از این کار نیک ما درس خواهند گرفت این کنگره باید تصمیم بگیرد. باید عده ای را انتخاب کرده و به تمام دنیا اعلام کند که ما حق خود را می خواهیم. ما از این حکومت ارتجاعی بی خبریم. این حکومت مال ما نیست، او خود سرانه و به زور سر کار آمده باید در آذربایجان و ایران حکومتی سر کار آید که مردم در انتخاب آن دخیل باشند.” با تشکیل سومین جلسه، اعضای فرقه پا را فراتر نهادند و رسما و علنا اعلام کردند که تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی کافی و وافی به مقصود نبوده و باید به جای آن مجلس ملی آذربایجان را تشکیل داد. در این جلسه ضمن این که برخی از اعضا ی کنگره مانند علی شبستری و... همچنان به تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی معتقد بودند، اکثریت رای دیگری داشت و هر یک طی نطقی لزوم و ضرورت تشکیل مجلس ملی را متذکر شدند : فتاحی نماینده مشکین شهر گفت : “ من خیال می کنم که اکنون برای ملت آذربایجان مجلس ملی افضل و لازم تر از انجمنهای ایالتی و ولایتی است” خرمدل نماینده کار خانه کبریت سازی اظهار داشت : “. به نظر من انجمن ولایتی چاره دردهای ما نیست. در پایان سخنم می گویم زنده باد مجلس ملی آذربایجان، ما باید مجلس ملی خود را افتتاح کنیم ” نماینده هشترود نیز گفت : “ عوض انجمن ایالتی و ولایتی مجلس ملی لازم است” هلال ناصری ضمن تا یید صحبتهای این نمایندگان ادامه داد: “مجلس مو سسان اساس مشروطیت ماست، شما به آنها اهمیت بدهید، این کنگره نیز مجلسی نظیر مجلس موسسان است و شما نماینده پنج میلیون نفرید، من پیشنهاد می کنم این مجلس موسسان عوض انجمن ایالتی و ولایتی مجلس ملی ما را تشکیل دهد. چشم آذر هم گفت: “29 سال قبل در ایرا ن انجمن ایالتی و ولایتی تشکیل شده است، ما این مجلس را مجلس ملی بنامیم و برای تکمیل مختاریت آذربایجان، نیروهای مسلح ملی آذربایجان تشکیل شود.” بالاخره پیشه وری رشته کلام را در دست گرفته و با بیان اینکه “اینجا مجلس موسسان است و به نظر من باید در تصمیمات آن تکلیف انتخاب مجلس ملی یا انجمن ایالتی روشن شود” قرار بر این شد تا اخذ تصمیم نهایی در این مورد به عهده کمسیونی مرکب از پنج نفر گذاشته شود.”
مذاکرات کنگره و رایزنیهای کمیسیون پنج نفره نهایتا با تصویب و انتشار اعلامیه ای خطاب به “حکومت مرکزی ایران و دول منظم دموکراسی جهان” پایان یافت. در این اعلامیه بر خود مختاری آذربایجان البته در چهار چوب دولت ایران بعنوان حق ملت آذربایجان تا کید نموده خواستار تشکیل حکومت ملی، برقراری رژیم دموکراسی، تشکیل مجلس ملی، رسمیت یافتن زبان آذربایجانی در ادارات و مدارس آذربایجان گردید. همچنین اعلام گردید: “ کنگره ملی که به امضا و شرکت یکصدو پنجاه هزار نفر با نمایندگی هفتصد نفر از نقاط مختلف آذربایجان تشکیل یافته طبق اراده ملت آذربایجان خود را مجلس موسسان نامیده برای اداره امور داخلی آذربایجان هئیتی عبارت از سی و نه نفر انتخاب و با مقامات صلاحیتدار داخل مذاکره شوند و ضمنا انتخابات مجلس ملی آذربایجان و مجلس شورا ی ملی راعملی سازند.”
این تصمیمات در حالی از سوی کنگره اتخاذ می شود که فرقه دموکرات به سرعت در حال گسترش نفوذ خود در آذربایجان بود، فدائیان فرقه دموکرات به عنوان بازوی نظامی این تشکل سیاسی با حمله به پادگان های نظامی کنترل شهرهای آذربایجان را یکی پس از دیگری بدست میگرفتند.
پس از مدتی فرقه با حمایت ارتش شوروی که در آن زمان شمال ایران در اشغالشان بود، با انجام چند کودتا تقریباً بر کل آذربایجان ایران چیره یافتند. مقاومت پادگان ارومیه(به فرماندهی سرهنگ زنگنه) برخلاف پادگان تبریز ( به فرماندهی سرتیپ درخشان) بسیار شدید بود و تنها با دخالت مستقیم ارتش سرخ ، پس از یک هفته ، پادگان ارومیه شکست خورد.
تا اواخر آبان دموکراتها بر اکثر نقاط آذربایجان مسلط شده و کنترل شهرها و روستاها را در اختیار گرفتند.
حمایت و پشتیبانی نیروهای شوروی در ایران از فرقه دموکرات، مهمترین عامل گسترش سریع و نفوذ نسبتا آسان دموکراتها در آذربایجان بود. زیرا نیروهای شوروی علاوه بر تقویت نیرو های نظامی دموکرات با ایجاد موانعی مانع از استقرار حاکمیت دولت در آذربایجان میشدند آنان با ایجاد موانعی چون؛ ممانعت از حرکت ستونهای ارتش ایران در شریف آباد قزوین (که عازم آذربایجان بودند)، خلع سلاح حاکمان مخالف با انتصاب سید مهدی فرخ به استانداری آذربایجان، محدود کردن قوای شهربانی و... تاثیر بسزایی در موفقیت سریع دموکراتها داشتند.
در واقع، تنها ۱۰ روز پس از پایان جنگ جهانى دوم (اردیبهشت ۱۳۲۴) دولت ایران طى یادداشتى پیروزى متفقین را به سه کشورآمریکا، شوروى و انگلیس تبریک گفت و یادآورى کرد که پس از پایان جنگ در اروپا، دیگر لزومى به باقى ماندن نیروهاى متفقین درایران نیست و بهتر است نیروهاى متفقین هرچه زودتر خاک ایران را ترک کنند. هرچند این یادداشت بى پاسخ ماند اما در کنفرانس پوتسدام در تیرماه ،۱۳۲۴ استالین، ترومن و چرچیل در اعلامیه نهایى موافقت کردند که قواى متفقین بلافاصله تهران را تخلیه کنند و در کنفرانس وزراى خارجه سه کشور آمریکا، شوروى و انگلیس براساس یک پیمان سه جانبه قرار شد تا ۱۲ اسفند ۱۳۲۴ نیروهاى متفقین خاک ایران را ترک کنند. اما شوروی جندان تمایلی برای خروج نشان نمی داد.
در 29/7/24 پیشه وری در اعتراض به اقدام اکثریت نمایندگان مجلس مبنی بر تاخیر انتخابات تا خروج نیروهای بیگانه اعلام کرد مشروطیت تعطیل بردارنیست و فرمان انتخابات را خود مردم صادر خواهند کرد.( با فرض اینکه پیشه وری بدون جلب نظر شوروی اقدام به این کار نموده باشد، تعویض نیروهای دولتی وابسته به انگلیس و انتخاب نمایندگان حتی بیطرف، به نفع شوروی بود.) با پیشرفت فعالیت فرقه دموکرات در شهرها و دهات، فجایع ژاندارم ها و اربابان نیز شدیدتر می شد و شکایات فرقه به نفع دهقانان نیز عملا بی نتیجه می ماند. پیشه وری هشدار میداد محشری که هم اکنون ژاندارم ها در دهات آذربایجان برپا کرده اند کافی برای اثبات این امر است که به محض اینکه ارتش سرخ پای خود را آنسوی مرزها گذاشت ایالات شمالی را نیز به زور اسلحه دچار همین وضع و حال خواهند کرد.


گزارش به دولت مرکزی
 

آن چه می خوانید گزارشی است که در آبان 1324 درباره فرقه ی تجزیه طلب دموکرات آذربایجان نگاشته شده و تقدیم مقامات آن زمان گردیده است.
گزارش وضعیت آذربایجان و عملکرد فرقه در این منطقه در آستانه 21 آذر 1324
( نشان شیر و خورشید )


وزارت کشور
 

شهربانی کل کشور
در مسافرت اخیری که اینجانب به حدود آذربایجان نموده مشاهدات خود را استحضارا به عرض می رساند، به طوری که در اردبیل مشاهده شد اعلاناتی که از طرف حزب دموکرات به دیوارهای خیابان الصاق می شد به زبان ترکی بوده و حتا در مهمان خانه ها اسامی خوراک را به زبان ترکی نوشته و سخنرانی ها یی هم از طرف حزب مزبور می شود (که) به زبان ترکی بوده و ناطقین خصوصا آقای خسرو جودت که در جمعه 21/7/24 ایراد می نمود جدیتی داشت که از کلمات ترکی که هنوز در آن صفحات معمول نیست از قبیل (یاساشون) به جای زنده باد استعمال نماید و اغلب در عوض آن که به زبان فارسی صحبت نمایند به زبان روسی مکالمه می کنند. اگر اشخاصی در هنگام عبور نظامیان ایران اظهار شعف نمایند سربازان شوروی که از طرف کماندانی شوروی در خیابان گردش می نمایند آن ها را به کماندانی جلب و زندانی می نمایند. خیلی جای تاسف و تاثر است که موقعی مستحضر شدم سربازان شوروی یک نفر پاسبان را به اتهام این که در موقع عبور نظامیان ایران دست زده است جلب و زندانی نمودند. در تبریز بلندگو دائم رادیوهای قفقاز را گرفته و سخنرانی که از رادیو بادکوبه و قفقاز می شود به وسیله بلندگو به استماع مردم می رساند. در کافه هم فقط از رادیو تهران ورزش باستانی را می گیرند و بعدا نیز موزیک و سخنرانی قفقاز شوروی معمول و در عموم اماکن عمومی عکس روسای انقلاب فعلی شوروی الصاق و گاه گاهی تمثال اعلیحضرت همایون پهلوی مشاهده می شود. روزنامه های منتشره از قبیل وطن یولوندا و دوست ایران که متنسب به دولت شوروی است در آنجاها به فروش می رسد و حتی خرید و آبونمان آنها اجباری است که به مردم تحمیل می شود چون مکررا به آذربایجان مسافرت و مدتها اقامت نموده بودم و ندرتا از اکراد در تبریز مشاهده می نمودم وجود عده ی زیادی از اکراد مهاباد که با لباس کردی در مسافرت خانه ها اقامت داشتند بیشتر فدوی را متعجب نمود و معلوم نمی شود که اکراد مزبور به چه منظوری به تبریز آمده و متوقفند. امورات ادارات دولتی آذربایجان از نظر نبودن فرماندار و روسای دیگر به کلی به حال وقفه و بلاتکلیفی باقی و از همه چیز لازم تر برای آذربایجان بدوا فرماندار لایق با کفایت و روسای دیگر ادارات است که بتوانند در مقابل کارشکنی حزب توده امورات را به حال عادی برگردانند. بالاخره از شور و شعف پنهانی که اهالی اردبیل در موقع عبور نظامیان ایران به خرج داده و تعداد قلیلی که اغلب ان ها از مهاجرین بوده اند در موقع سخنرانی حزب دموکرات(توده) در مقابل ناطق اظهار حساسیت می نمودند. مسلم بود که اکثر و بلکه صد نود اهالی از عملیات حزب توده و وضعیت فعلی آذربایجان ناراضی و منزجر هستند.
(امضا) رونوشت برابر اصل است. فتحی


ادامه ماجرا
 

در دوم آذر 24 تصمیم بر آن شد که بجای انجمن های ایالتی مجلس ملی تشکیل شود.
کنگره خلق آذربایجان که به مجلس موسسان تغییر نام یافت با افزودن مواد جدیدی به اعلامیه خود نظیر حق رای برای مردان وزنان و انتخاب 39 نفر به نام هیئت ملی با اختیارات وسیع (که نمایندگان کردستان نیز جزو آنها بود) مراتب را به اطلاع محمدرضا پهلوی، مجلس شورای ملی، مقامات صلاحیت دار کشوری و شورای نمایندگان سیاسی امریکا، انگلیس، شوروی و فرانسه رساندند.
به هر تقدیر، هئیت ملی آذربایجان که به موجب رای کنگره ملی آذربایجان اداره امور را بدست گرفته بود با صدور اعلامیه ای که در تاریخ 2/9/1324 منتشر شد، دستور انتخابات مجلس ملی آذربایجان را صادر نمود. در این اعلامیه آمده بود " دستور داده می شود از امروز دوم آذر ماه تا چهارم آذرماه در سراسر آذربایجان آگهی انتخابات مجلس ملی انتشار یابد. سه روز بعد از انتشار آگهی انتخابات باید در سراسر آذربایجان اخذ رای شروع و روز 12 آذر ماه خاتمه یابد.  رئیس هئیت ملی آذربایجان علی شبستری."
در 10 آذر سرتیپ درخشانی طبق دستور مرکز که کلیه نیروی نظامی تحت امر او بودند شهرداری را نیز تصرف کرد؛ اینک نیرویهای شوروی، لشکر 3 آذربایجان و نیروهای مسلح فدائیان، تبریز را تحت کنترل دارند.در همین روز انتخابات نیز به اتمام رسید. یازدهم آذر به دستور مستقیم سر لشکر ارفع و تاکید تلویحی درخشانی به دسته عزاداران حسینی حمله شد که یک نفر کشته و 11 نفر زخمی شد. مشابه این دستور به اورمیه هم داده شده بود. تا 14 آذر بساط ژاندارمری تقریبا از تمام نقاط آذربایجان و زنجان برچیده شده بود.
در 17 آذر نمایندگان شاه با هیئت حاکمه در تبریز وارد مذاکره می شوند ولی از آنجا که تهران بر جزئیات و تبریز بر کلیات اصرار می کردند تبریز اعلام کرد که باز هم حکومت مرکزی می خواهد با وعده و وعید به اغفال بپردازد و لذا توافقی حاصل نشد.
و بالاخره در 21 آذر 24 مجلس ملی آذربایجان افتتاح گردید و در جلسه قبل از ظهر خود پیشه وری را مامور تشکیل کابینه نمود که وی کابینه خود را بعد از ظهر همان روز به مجلس معرفی کرد.
22 آذر نمایندگان حکومت ملی با فرمانده لشکر آذربایجان وارد مذاکره شدند و پس از توافق کلیه پادگانهای تبریز اسلحه را به زمین گذاشته و پذیرفتند که طبق دستور عمل نمایند. سرتیپ درخشانی هم گفت:« من از بعضی از روزنامه های چپ متشکرم که حتی آن روزها هم که من مقاومت می کردم به من بد نگفتند  ».
قرار داد تخلیه ایران (9/11/20) کنفرانس مسکو
برابر فصل پنجم پیمان اتحادی که بین دولت ایران و دولتهای انگلیس و شوروی در تاریخ نهم بهمن ماه سال 1320 (29 ژانویه 1942)منعقد شد، مقرر گردید" پس از آن که کلیه مخامصه مابین دول متحده (روس و انگلیس)با دولت آلمان و شرکای آن به موجب یک یا چند قرارداد متارکه جنگ متوقف شد، دول متحده در مدتی که بیش از شش ماه نباشد قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد و اگر پیمان صلح مابین آنها بسته شد ولو این که قبل از شش ماه بعد از متارکه باشد بلافاصله قوای خود را بیرون خواهند برد. مقصود از شرکای دولت آلمان، هر دولت دیگری است که اکنون یا در آینده با یکی از دول متحده بنای مخامصه گذاشته یا بگذارد.در این اعلامیه که در 9/9/22 منتشر شد از طرف آمریکا، انگلیس و شوروی اذعان شده بود که آنان با دولت ایران بر تمامیت ارضی و حفظ استقلال و حاکمیت اتفاق نظر دارند.


پایان کار فرقه دموکرات آذربایجان
 

اواخر بهمن 24 حکیمی استعفا داد و 5 روز بعد قوام به نخست وزیری رسید. وی بلافاصله تلگرافهایی مبنی بر اینکه سیاست خارجی او براساس موازنه و مودت و احترام متقابل مبتنی است به روسای دول متفق مخابره نمود.
روز چهاردهم آبان 1325 ، فرمان انتخابات از سوی دولت ، صادر شد. این در حالی بود که هنوز آذربایجان در چنگ فرقه‌ی دموکرات و بخش‌هایی از کردستان ، زیر سیطره‌ی کومله قرار داشت .
قوام برای امیدوار کردن شوروی‌ها به نتیجه‌ی انتخابات ، شورای عالی انتخابات تشکیل داد و الله‌یار صالح ، رهبر حزب ایران و موتلف حزب توده و فرقه‌ی دموکرات را نیز به عضویت شورای مزبور منصوب کرد .
آمریکایی‌ها که فکر می‌کردند، ‌قوام در جهت خواسته‌های شوروی گام برمی‌دارد، از اعلام انتخابات از سوی دولت، سخت نگران شدند. آن‌ها گمان می‌کردند که در صورت برگزاری انتخابات، کرسی‌های زیادی نصیب فرقه‌ی دموکرات، کومله و هم‌پیمانان آن (حزب توده و حزب ایران و ...) ، خواهد شد. از این رو، آن‎ها حتی به فکر براندازی قوام افتادند :
اعلام انتخابات از سوی دولت، محافل آمریکایی را مشوش و پریشان ساخت. چنین شایع شد که آمریکایی‌ها، حاضرند شاه را در برنامه‌ی سرنگونی قوام‌السلطنه، یاری دهند .
نگرانی آمریکایی‌ها به حدی بود که حتی وزارت امور خارجه‌ی آمریکا، به صورت آشکار، در این مساله دخالت کرد :
چند روز بعد ( از اعلام انتخابات )، وزارت امور خارجه‌ی آمریکا طی صدور بیانیه‌ای، از قوام‌السلطنه خواست تا انتخابات را به تعویق افکند .
در این لحظات سخت و دلهره‌آور تاریخ، محمدرضا شاه به جای آن‌که با حمایت کامل از نخست‌وزیر، وی را در راه دشوارِ رهایی آذربایجان یاری دهد، در پی آن بود که با کمک آمریکایی‌ها، علیه قوام کودتا کند :
شاه امید داشت که آمریکایی ها، از این ( صدور اعلامیه‌ی رسمی و فشار بر قوام درباره‌ی لغو انتخابات ) نیز فراتر روند و از آن ها خواست، تا از برنامه‌ای جهت سرنگونی قوام‌السلطنه و استقرار دولتی که از نفوذ شوروی‌ها آزاد باشد، حمایت کنند .
در حالی‌که ، برگزاری انتخابات در آذربایجان ، رابطه‌ی مستقیم با حضور نیروهای دولت مرکزی در آن جا داشت و بدون تحقق این امر ، انتخابات نمی‌توانست انجام شود و در صورت عدم برگزاری انتخابات سرتاسری و عدم گشایش مجلس پانزدهم ، روس‌ها نمی‌توانستند امیدوار باشند که امتیاز نفت را از مجلس به دست آورند .
به دنبال صدور فرمان انتخابات ، نخست‌وزیر روز 30 آبان ضمن بخش‌نامه‌ای ، بر گسیل نیروهای انتظامی بدون استثنا بر سرتاسر کشور ، تاکید کرد . به دنبال صدور این بخش‌نامه ، دکتر سلام‌الله جاوید استان‌دار آذربایجان ، تلگرافی از نخست‌وزیر پرسیده بود که آیا این امر ، آذربایجان را نیز دربرمی‌گیرد ؟ احمد قوام در پاسخ تلگراف سلام‌الله جاوید ، اعلام کرد :


جناب آقای جاوید استان‌دار آذربایجان
 

به‌طوری که ضمن تلگراف شماره 1018 مشروحاً و با کمال صراحت اظهار شده است ، هیچ‌گونه نظر و مقصودی ، جز رعایت مواد قانون انتخابات و آزادی کامل برای انتخاب‌کنندگان در تمام نقاط کشور نبوده و نیست و چون مسئولیت دولت در مقابل قانون و اهالی کشور بر طبقه‌ی روشن‌فکر و مخصوصا بر افراد دموکرات ، محرز و مسلم و محتاج به توضیح و اظهار نیست ، ناچار جریان انتخابات باید از هر نوع فشار و تهدید منزه و در معرض ایراد و اعتراض واقع نشود بدیهی است اهالی آذربایجان نیز که همیشه در رویه‌ی آزادی و دموکراسی ، پیش‌قدم بوده‌اند ، تصمیم دولت را به حسن قبولی تلقی نموده ، انجام این وظیفه‌ی ملی را استقبال خواهند کرد.برای این‌که ، انجام این امر مهم از هر نوع شائبه‌ی تخلف و سوء جریان مصون بماند ، به تمام استان‌ها و شهرستان‌ها ، قوای تامینیه از تهران فرستاده می‌شود تا انتخابات ، جریان قانونی خود را طی نماید
نخست‌وزیر ـ احمد قوام


قسمت چهارم :

فرقه دموکرات آذربایجان (4)
از روز 27 آبان ماه ، به طور مرتب هواپیماهای نیروی هوایی ، اطلاعیه‌ی دولت را درباره‌ی گسیل نیرو به آذربایجان و کردستان برای تامین امنیت و آغاز انتخابات دوره‌ی پانزدهم ، بر فراز شهرهای آذربایجان و کردستان ، فرو می‌ریختند .
از سوی دیگر برپایه‌ی گفت‌وگوهایی که به مدت دو ماه ، میان دولت و هیات چهارنفره‌ی فرقه دموکرات (شبستری ، دکتر جاوید ، پادگان و ژنرال پناهیان) در تهران به عمل آمد ، قرار شده بود که فرقه روز بیست و سوم آبان ماه 1325 ، شهر زنجان و مناطق اطراف آن را از عناصر مسلح خود تخلیه کند . اما فرقه‌ی دموکرات ، از انجام این عمل که سرآغاز فروپاشی کامل آن بود، خودداری کرد . همین مساله، سرآغازی بود برای گسیل نیرو به آن منطقه و به دنبال آن، به سرتا سر آذربایجان شرقی و غربی .

 

از این‌رو، احمد قوام روز اول آذر 1325، دستورِ حرکتِ ستون‌های نظامی به زنجان را صادر کرد . احمد قوام نخست‌وزیر روز دوم آذر 1325، در اعلامیه‌ ای گسیل نیرو به زنجان را به آگاهی همگان رسانید :
از بدو عهده‌داری حکومت و قبول خدمات به ملت تا امروز، سعی نمودم کلیه‌ی اشکالات موجود، مخصوصا جریانات آذربایجان، با حسن تفاهم کامل حل و سوء تفاهمات موجود، با رویه‌ی مطلوبی مرتفع شود . جهت نیل به این مقصود، از هیچ فداکاری و موافقتی تا حدی که قوانین اساسی اجازه می‌داد، کوتاهی ننموده، ضمن مذاکراتی که با نمایندگان آذربایجان شد، مقرر گردید منطقه‌ی خمسه و زنجان را به کلی تخلیه و افراد فدایی و قوای مسلح خود را از آن‌جا خارج کنند...
با آن‌که قرار بود از شش ماه قبل این منطقه به کلی تخلیه شود، بالاخره طبق مـذاکراتی که بـا هیات اعزامی آذربایجان در تهران به عمل آمد، قرار شد در تاریخ 23/8/25 منطقه‌ی زنجان تخلیه و به این عمل خاتمه داده شود . طبق قرار، هیاتی از افسران مطلع و طرف اعتماد به زنجان اعزام شد که این موضوع را حل نمایند این جانب به جناب آقای دکتر جاوید ، تاکید کرده بودم که چنان‌چه از روز مراجعه‌ی ایشان ، ظرف ده روز تخلیه و تحویل زنجان عملی نشود ، ناچار قوای اعزامی از مرکز ، زنجان را اشغال(آزاد) خواهد کرد . و چون روز 23 آبان ، آخرین روز وعده‌ی مقرر بوده و نه فقط تخلیه‌ی زنجان عملی نشد بلکه وقایع خلاف انتظاری به ظهور رسید ، ناچار قوای کافی به زنجان فرستاده شد ، تا موجبات نظم و امنیت را برقرار نموده و ...


دوم آذر ماه 1325
 

نخست‌وزیر ـ احمد قوام
در این میان ، همه چیز برای گسیل نیرو به آذربایجان ، آماده شده بود . با وجودی که روس‎ها، فرقه‎ی دموکرات و کومله را با وعده‎ی شرکت مختلط نفت ایران و شوروی ، معاوضه کرده بودند اما هنوز ، در پی آن بودند که شاید بتوانند بدون متحمل شدن هزینه ، چیز بیش‌تری به دست آوردند . با آشکار شدن خبر اعزام نیرو به آذربایجان ، روز پنج‌شنبه‌ هفتم‌ آذر ماه‌ 1325 (28 نوامبر 1946) ، سادچیکف سفیر شوروی‌ به‌ دیدار قوام‌ رفت‌. وی‌ از طرف‌ دولت‌ شوروی‌ به‌ عنوان‌ نصیحت‌ دوستانه‌ به قوام اظهار داشت‌ که‌ اعزام‌ قوا از تهران‌ ، چه‌ در داخله‌ی‌ آذربایجان‌ و چه‌ در سرحدات‌ مجاور با روسیه‌  ، ممکن‌ است‌ تولید اشکالات‌ نماید.
اما احمد قوام ، به عنوان یک سیاستمدار پخته که توانسته بود ، سیاست اتحاد شوروی را در ایران به انفعال بکشاند ، خوب می‎دانست که دولت مزبور ، چشم به امتیاز نفت دارد و آذربایجان را رها کرده است. اما تلاش می‎کند که شاید بتواند ، چیزی بیش‎تر از امتیاز نفت ، به دست آورد . از این رو، نخست وزیر به این نتیجه رسیده بود که دیگر نیاز‎ی به پنهان کاری ندارد:
[شوروی] ، تصمیم گرفت آذربایجان را رها کند... قوام هم که از دست هم‎کاران توده‎ای‎اش خلاص شده بود ، نقاب طرفداری از شوروی را از چهره برداشت .
بدین‌سان، با وجود « نصیحت دوستانه» ی سفیر اتحاد شوروی در تهران ، مبنی برعدم گسیل نیروهای نظامی به آذربایجان ، قوام اعلام کرد:
دولت‌ در تصمیم‌ خود مبنی‌ بر اعزام‌ قوا تغییر نداده‌ و قریبا قوای‌ کافی‌ به‌ تبریز فرستاده‌ خواهد شد و چون‌ متصدیان‌ امور آذربایجان‌ با این‌ تصمیم‌ جداً مخالف‌اند، ناچار مبارزه‌ و زد و خورد پیش‌ خواهد آمد . بدیهی‌ است‌ تا قوای‌ مورد اطمینان‌ به‌ آذربایجان‌ نرسد ، انتخابات‌ آن‌ جا ، به‌ صورت‌ قانونی‌ انجام‌ نخواهد شد و دولت‌ برای‌ برقراری‌ اقتدار خود در آذربایجان‌ ، در اجرای‌ این‌ تصمیم‌ مقاومت‌ خواهد کرد و چنان‌ چه‌ از طرف‌ سفیرکبیر شوروی‌ ، نصیحت‌ دوستانه‌ به‌ تهدید و فشار نیز تبدیل‌ شود ، دولت‌ تصمیم‌ خود را اجرا خواهد کرد .
به‌دنبال دیدار نافرجام سادچیکف با نخست‌وزیر، همان‌روز دکازنوف معاون وزیر امور خارجه‌ی شوروی، تلگراف رمزی به باکو فرستاد . به دستور باقراوف، بدون درنگ این تلگراف به رهبری فرقه‌ی دموکرات در تبریز ابلاغ شد .
در این تلگراف توصیه شده بود که جاوید استان‌دار آذربایجان درباره‌ی اعزام قوا به آذربایجان، به قوام اعتراض کند و آن را مغایر موافقت‌نامه‌ی دولت و نمایندگان آذربایجان اعلام کند و به قوام یادآور شود :
در آذربایجان، واحدهای ارتش و ژاندارمری وجود دارند که فرماندهان آن‌ها را تهران تعیین کرده است .
به قوام پیشنهاد کنید که برای نظارت بر انتخابات آذربایجان، می‌تواند کمیسیون ویژه‌ای را اعزام کند .
(توصیه شده بود) رادیو تبریز و مطبوعات، تبلیغات علیه دولت ایران را در مورد اعزام نیرو به آذربایجان، تشدید کنند .
سپس‌ قوام‌ به‌ علا دستور داد که‌ تصمیم‌ دولت‌ در اعزام‌ قوا به‌ آذربایجان‌ ، به‌ آگاهی‌ دبیر کل‌ سازمان‌ متحد رسانیده‌ شود . وی‌ از علا خواست ، مقدمات‌ کار را آماده‌ کند تا در صورت‌ بروز مشکلاتی‌ در امر‌ گسیل‌ نیرو به‌ آذربایجان‌ ، مساله‌ در شورای‌ امنیت‌ مطرح‌ گردد . قوام‌ در تلگراف‌ بعدی‌ به‌ علا دستور ‌داد که‌ در نامه‌ای‌ که‌ تسلیم‌ دبیر کل‌ سازمان‌ ملل‌ متحد می‌کند ، به‌ گفته‌های‌ سفیر شوروی‌ که‌ مفهوم‌ آن‌ ، نحوی‌ از مداخله‌ بوده‌ که‌ خواسته‌ مانع‌ آزادی‌ عمل‌ دولت‌ شود ، اشاره‌ گردد . زیرا همین‌ مساله بود که « مرا وادار کرد تا در ارجاء امر به‌ شورای‌ امنیت‌، اقدام‌ کنم‌»
دولت‌ شوروی‌ ، از اقدام‌ قوام‌ که‌ نتیجه‌ی‌ نهایی‌ آن‌ فروپاشی‌ حکومت‌ فرقه‌دموکرات‌ و فرار سران‌ آن‌ بود ، هراسناک‌ شده‌ بود . از این‌ رو ، سفیر شوروی‌ کوشید تا شاید با تکرار تهدید ، قوام‌ را منصرف‌ کند . اما قوام‌ در پاسخ‌ سادچیکوف‌ سفیر شوروی‌ که‌ قیافه‌ی‌ «عبوس‌ بلشویکی‌» به‌ خود گرفته‌ بود و با لحن‌ «مکدر» سخنان‌ خود را ادا می‌کرد ، یادآور شد :
سیاست‌ ایران‌ در دوستی‌ با دولت‌ شوروی‌ تغییر نکرده‌ لیکن‌ وضع‌ فعلی‌ آذربایجان‌ و نافرمانی‌ متصدیان‌ آن‌ جا، قابل‌ تحمل‌ نیست‌ . نهایت‌ حلم‌ و بردباری‌ را تاکنون‌ کرده‌ام‌ و همین‌ تحمل‌ من‌ سبب‌ شده‌ است‌ که‌ از سایر نقاط کشور ، نغمه‌ های‌ شبیه‌ آن‌ آغاز و اهل‌ مملکت‌ را بامن‌ طرف‌ کرده‌ است‌ و بیش‌ از این‌ بردباری‌ و تحمل‌ نخواهم‌ کرد .
[قوام‌ در ادامه‌ گفت:] ... تنها راه‌ حلی‌ که‌ برای‌ اسکات‌ و اقناع‌ مردم‌ و رفع‌ این‌ مسئولیت‌ سنگین‌ داشته‌ام‌ ، موضوع‌ آزادی‌ انتخابات‌ است‌ که‌ تکلیف‌ مملکت‌ را مجلس‌ و آرای‌ عمومی‌ تعیین‌ کنند و به‌ این‌ جهت‌ است‌ که‌ به همه‌ جا ، قوای‌ انتظامی‌ و مامورین‌ می‌فرستم‌ که‌ ناظر انتخابات‌ باشند . نسبت‌ به‌ آذربایجان‌ هم‌ قصد مبارزو مصادمه‌ ندارم‌ ، مگر این‌ که‌ تعرض‌ و مزاحمت‌ از طرف‌ آن‌ها شروع‌ شود...
در پایان‌ ، قوام‌ برابر سرسختی‌ سادچیکوف‌ و تکرار گفته‌های‌ پیشین‌ وی‌ با لحنی قاطع و آمرانه ، می‌گوید :
جواب‌ این‌ است‌. هر تصمیمی‌ که‌ گرفته‌ام‌ ، دلیل‌ بر سوءنیت‌ نسبت‌ به‌ دولت‌ شوروی‌ نیست‌ و در دوستی‌ و حسن‌ تفاهم‌ کاملا معتقد و پایدار هستم.‌ لکن‌ از تصمیم‌ خود در فرستادن‌ قوا به‌ آذربایجـان‌ نمی‌توانم‌ صرفنظـر کنم‌. زیـرا امـروز [ سه‌ شنبه‌ 19 آذر 10/1325 دسامبر 1946] دستور حرکت‌ قوا را داده‌ایم‌ و متصدیان‌ آذربایجان‌ عدم‌ اطاعت‌ و مخالفت‌ خود را ظاهر کرده‌ ، پل‌ها را خراب‌ و در راه‌ها مین‌گذاری‌ کرده‌اند...
در پایان‌ این‌ گفت‌و‌گو ، سادچیکوف‌ با « قیافه‌ی‌ رنجور» از قوام‌ جدا شد. دولت‌ شوروی‌ و سفیر آن‌ دولت‌ در تهران‌ ، نیک‌ می‌دانستند که‌ فرقه‌ی‌ دموکرات‌ یا مولود ناقص‌الخلقه‌ی‌ آنان‌ ، پایگاهی‌ در میان‌ مردم‌ ندارد و با خروج‌ نیروهای‌ شوروی‌ از ایران‌ ، به‌ خودی‌ خود سر نگون‌ می‌گردد. شاید بتوان‌ گفت‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ در سقوط حکومت‌ پیشه‌ وری‌ ، عامل‌ عدم‌ حضور نیروهای‌ ارتش‌ سرخ‌ در آذربایجان‌ بود. روس‎ها ، به امید به دست آوردن نفت شمال ، فرقه‎ی دموکرات را رها کردند .
روز دهم آذر ماه، سران فرقه (پیشه‌وری، شبستری، جاوید و پادگان) ، ضمن نامه‌ای به باقراوف، از وی درخواست می‌کنند که به آن‌ها یاری کرده و نگذارد که نابود شوند و از وی می‌خواهند که این نامه را به استالین برساند. آن‌ها در این نامه عنوان می‌کنند :
چگونه ممکن است که برادران آن سوی ارس، برای ما جنگ‌افزار نفرستند و از ما پشتیبانی نکنند ؟ چگونه ممکن است که در برابر چشمان دولت بزرگ شوروی، قوامِ خون‌خوار، چونان درنده‌ای، ما را نابود کند .
اما دیگر ، رهبران شوروی، گوشی برای شنیدن ناله‌های سران فرقه‌ی دموکرات، نداشتند. سرنوشت آن‌ها، از پیش رقم خورده بود .
سران فرقه که همه چیز را از دست رفته می‌دیدند، به این خیال خام افتادند که با یک حمله‌ی غافل‌گیرانه، ارتش را تار و مار کنند. آن‌ها، این مساله را با باقراوف در میان گذاردند. باقراوف، با توجه به اختلاف‌های زیاد میان رهبران فرقه، روحیه‌ی ضعیف آن‌ها و نیز قدرت پوشالی ارتش فرقه که حتی در پناه ارتش سرخ، توان سرکوب مردم را به‌طور کامل نداشت، نیمه‌شب 13 آذر ، به پیشه‌وری اطلاع داد :
من با نظرات شما کاملا موافقم و روحیه بد و ناراحتی تو را، درک می‌کنم. اما بار دیگر خاطرنشان می‌کنم که شما در فکر حمله به ارتش ایران نباشید. مرتجعین تهران و ارتجاع بین‌المللی و فرماندهان نظامی ایران، منتظر چنین کاری هستند . بهانه به دست دشمنان خود ندهید .
در موقعیت کنونی، همه‌ی نیروهای مترقی ایران و دموکرات دنیا، با شما هم‌عقیده‌اند. در نظر داشته باشید که برای دفاع از امرِ بر حقِ شما، از جانب ما کلیه‌ی اقدامات لازم به عمل می‌آید و خواهد آمد
بدین‌سان باقراوف با دل‌داری‌های بیهوده به سران فرقه و این‌که در دفاع از شما، ما همه‌ی اقدام‌های لازم را به کار خواهیم گرفت، فرقه را به سوی سرنوشت محتوم آن راند .
با استقرار نیروهای ارتش در زنجان که بدون هرگونه پایداری از سوی عناصر مسلح فرقه انجام گرفت ، لحن پیشه‌وری نسبت به احمدقوام نخست‌وزیر تغییر کرد و در مقاله‌هایی که در روزنامه آذربایجان (ارگان فرقه‌ی دموکرات) به امضای خود می‌نوشت، وی را مکار، روبه صفت، عهدشکن، جانی، قدرت‌طلب و عامل امپریالیسم می‌خواند. وی در سخنانی ، پس از واپس‌نشینی از زنجان گفت :
سلیمان میرزا (اسکندری) همیشه می‌گفت ، ‌ما هر کسی را بر سر کار آوردیم ، بعد از این‌که به صندلی قدرت رسید ، اول خود ما را از بین برد تا دیگری ، نتواند از وجود ما استفاده کند .
حالا آقای قوام! این ما بودیم که نردبان ترقی شما شدیم. حالا به فکر شکستن نردبان افتاده‌ای ؟
روز هفدهم آذر، در حالی که زد و خوردهای پراکنده در محور زنجان ـ میانه، ادامه داشت، سران فرقه‌ی دموکرات (پیشه‌وری، شبستری، پادگان، جاوید و غلام یحیی) که هنوز هم نمی‌توانستند حقایق را آن‌گونه که هست دریابند، با لحن ملتمسانه‌ای از رهبران شوروی، درخواست کردند :
اگر قوام در جنگ علیه ما، دست به خون‌ریزی بزند، ما می‌توانیم در مناطق مناسبی، عملیات جنگی را آغاز کنیم و با سرنگون کردن حکومت ارتجاعی تهران، به متشکل کردن نیروهای آزادی‌خواه ایران که قادر به برقراری یک حکومت دموکراتیک باشند، بپردازیم .
امیدواریم در این کار، مانع ما نشوید. اگر این کار را صلاح نمی‌دانید، ‌به ما اجازه دهید تا تمام مناسبات خود را با دولت ایران، قطع کنیم و بار دیگر حکومت ملی خود را برپا کنیم .
در پایان نامه آمده بود: خلق ما، حزب ما و رهبران آن، همه و همه، تنها به جنگ‌افزار، امید بسته‌اند و رهایی خود را در مسلح شدن می‌بینند. موفقیت در این کار، بستگی به یاری شما دارد .
در اولین ساعت‌های بامداد روز نوزدهم آذر ماه 1325 ، احمد قوام نخست‌وزیر ، فرمان حرکت نیروهای نظامی به سوی آذربایجان را صادر کرد . در همان روز ، ستاد ارتش ضمن اطلاعیه‌ای ، اعلام داشت :


19 آذر 1329
 

امروز سحرگان ، به موجب امریه‌ی آقای نخست‌وزیر ، نیروهای انتظامی به طرف آذربایجان حرکت نمود . از ناحیه‌ی زنجان ، سه ستون با ساز و برگ کامل و مرکب از صنوف مختلف با آرایش جنگی به طرف قانلان کوه ، حرکت کرد
در همان روز ، نخست‌وزیر نسبت به تجمع قوای فرقه‌ی دموکرات در قانلان کوه ، به دکتر سلام‌الله جاوید استان دار آذربایجان ، هشدار داد . قوام در این تلگراف نیز بر روی «‌ ‌رگ خواب» شوروی دست گذاشت و مقاومت برابر نیروهای اعزامی به آذربایجان را باعث به عقب افتادن انتخابات و گشایش دوره‌ی پانزدهم مجلس شورای ملی اعلام نمود . البته این چیزی بود که دل‌خواه روس‌ها نبود . وی هم‌چنین بر لایتجرا بودن آذربایجان تاکید کرد :
جناب آقای دکتر جاوید استان‌دار آذربایجان
پیرو تلگراف‌های قبل راجع ‌به اعزام قوای تامینیه به آذربایجان برای حسن جریان انتخابات ، از قراری که از زنجان اطلاع می‌دهند ، در حدود قانلان کوه ، برای جلوگیری از قوای اعزامی، سنگربندی شده و مانع از رسیدن قوا به تبریز و سایر نقاط آذربایجان هستند. چون این اخبار در صورت صدق، خلاف مصلحت و منافی مسئولیت دولت و موجب وقفه‌ی انتخابات است
ثانیا ، تاخیر امر انتخاب و دوام فترت ، اشکالاتی را تولید خواهد کرد که  (مانع) تسریع افتتاح مجلس  است .
ثالثا ، مسلم است که نه این جانب و نه جناب عالی و نه سایر خیرخواهان و وطن‌پرستان ، نمی‌توانند قبول کنند که آذربایجان از ایران مجزا بوده و آن‌چه در سایر ایالات مجری می‌شود ، در آذربایجان موقوف و ممنوع باشد انتظار من این است که با اطمینان کامل ، قوای اعزامی ، یعنی برادران ایرانی خود را پذیرفته و توصیه‌ی اکید نمایند ، از هر نوع اشکال جلوگیری شود تا هرچه زودتر، امر انتخابات شروع و خاتمه یافته و در اصلاح امور ، به واسطه‌ی نگرانی‌های بی‌اساس ، تاخیر و تعطیل حاصل نگردد .


نخست‌وزیر احمد قوام
 

درست یک روز پس از صدور فرمان حرکت نیروهای ارتش به سوی آذربایجان، قلی‌اوف معاون کنسول شوروی در تبریز، نامه‌ی استالین رهبر شوروی را به آگاهی پیشه‌وری، پادگان و جاوید رساند. در این نامه، استالین با روشنی به آنان گوش‌زد کرده بود :
قوام در مقام نخست‌وزیر، از حق فرستادن نیرو به هر نطقه‌‌ی ایران و از آن ‌جمله آذربایجان، برخوردار است. از این‌رو، مقاومت مسلحانه، نه صلاح است، نه ضروری و مفید .
اعلام کنید که شما برای تامین آرامش انتخابات، مخالفت ورود نیروهای دولتی به آذربایجان نیستید . شما این اقدام را با همبستگی خلق‌های ایران، آزادی و استقلال آن ارتباط دهید .
تمام این‌ها را، در پاسخ جاوید به آخرین تلگرام قوام بگنجانید و با امضای جاوید ، استان‌دار و شبستری صدر انجمن ایالتی، هرچه زودتر برای شاه و قوام بفرستید .
پیشه‌وری، پیش از آن که تلگراف استالین به وی ابلاغ شود، در سرمقاله‌ی روزنامه آذربایجان که روز بیستم آذر ماه ، منتشر شد نوشت : «‌ ‌او لمک‌وار ، دو نمک یوخدور» (مرگ هست ، بازگشت نیست) . اما فردای آن روز ، همه دیدند که مرگ هست ، بازگشت و فرار هم هست .
مردم تبریز، با آگاه شدن از حرکت نیروهای ارتش به سوی آذربایجان، یک‌ پارچه به ‌پا خواستند. مردان و زنان‌، دختران و پسران تبریز، همه «‌‌ستارخان» و «‌ ‌باقرخان» شده بودند و در سنگر « ‌‌خیابان» درفش آزادی و آزادگی را برافراشته بودند. برابر خیزش یک پارچه‌ی مردم ، تنها راه گریز به روی سرکردگان فرقه‌ی دموکرات باز بود .
نیروهای ارتش از قافلان کوه گذشته بود و به سوی تبریز پیش می‎آمد. مردم « میهن‎پرور» تبریز با شنیدن خبر نزدیک شدن نیروهای ارتش که از « بیگانه‎پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند ، به پا خاستند».
با آغاز خیزش مردم، راهبران روسِ فرقه‎ی دموکرات، دست به جا‎به جایی مهره‎های سرشناس فرقه زدند ، تا شاید در آخرین لحظات بتوانند مخلوق خود را از نابودی کامل، نجات دهند :
در این هنگام ، آقای سرهنگ قلی اوف [کنسول دولت شوروی در تبریز] ، به دستور « باکو‌» ، چنین مصلحت دید که آقای محمد بی‎ریا که با دار و دسته‎های [سلام‎الله] جاوید و میرزاعلی [شبستری] ، هواخواه حل مسالمت‎آمیز و دریافت امتیاز نفت برای روس‎ها بود ، صدر فرقه‎ی دموکرات آذربایجان بگذارد و آقای پیشه‎وری ، پادگان و مرا [دکتر جهان‎شاه‎لو] ، به این عنوان که مخالف حسن نیت آقای قوام‎السلطنه هستیم ، به باکو تبعید کند .
به دنبال این جابه‎جایی ، به دستور سرهنگ قلی اوف کنسول شوروی در تبریز:
ما اعضای کمیته‎ی مرکزی فرقه‎ی دموکرات ، به ایوان مشرف به خیابان پهلوی [تبریز] رفتیم...
آقای پیشه‎وری ، با سخنی کوتاه ، آقای محمد بی‎ریا را رهبر فرقه خواند. آقای بی‎ریا که از [ سر] نادانی گمان می‎کرد ، به جایگاه بلندی رسیده است ، داد سخن داد و مردم تبریز و آذربایجان را به آرامش فراخواند و به حسن نیت آقای قوام‎السلطنه و انتخابات آزاد پس از رسیدن ارتش به تبریز ، نوید داد .
به دنبال معرفی رسمی محمد بی‎ریا به عنوان رهبر فرقه دموکرات ، آقایان پیشه‎وری و دکتر جهان شاه‎لو ، از در پشتی ساختمان فرقه‎ی دموکرات بیرون رفته و بر پایه‎ی قرار قبلی ، به کنسول‎گری شوروی می‎روند . در آن‌جا :
در اتاق کوچکی در خاور حیاط [کنسول‎گری] ، آقای قلی‎اوف [کنسول شوروی در تبریز] ، ما را پذیرفت .
آقای پیشه‎وری که از روش ناجوان مردانه‎ی روس‎ها ، سخت برآشفته بود ، از آغاز به سرهنگ قلی‎اوف پرخاش کرد و گفت: شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمی‎کند ، ناجوانمردانه [ما را] رها کردید. از ما گذشته است اما مردمی ، به گفته‎های ما سامان یافتند و فداکاری کردند ، همه را زیر تیغ داده‎ید. به من بگویید ، پاسخ‎گوی این همه نابسامانی‎ها کیست؟
آقای سرهنگ قلی‎اوف که از جسارت آقـای پیشه‎وری سخت برآشفتـه بود ، زبـانش «تپق زد» و یک جمله بیش نگفت :
سنی گیترن ، سنه دییر ، گت [کسی که تو را آورد ، به تو می‎گوید ، برو ]
با ابلاغ فرمان استالین، همان روز (20 آذر 1324) ، شبستری و جاوید ، با ارسال تلگرام‌های جداگانه به شاه و نخست وزیر، اعلام کرد که از سوی فرقه‌ی دموکرات، هیچ‌گونه پایداری برابر نیروهای ارتش، به عمل نخواهد آمد. این مساله در ساعت 16 همان روز در باکو، به آگاهی میر جعفر باقراوف، رسانیده شد. شبستری در تلگرام به شاه، با لحن فروتنانه‌ای اعلام داشت :
پیشگاه مبارک اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی
در این موقع که قوای تامینیه‌ی برای اجرای مراسم انتخابات به آذربایجان حرکت نموده ، از نظر علاقه‌مندی خاص این جانب و جناب آقای دکتر جاوید استان‌دار آذربایجان ، جلسه‌ی فوق‌العاده در انجمن تشکیل و بر اثر جدیت و وطن‌خواهی شخص این جانب و آقای دکتر جاوید و بعضی خیرخواهان دیگر ، تصمیم گرفته شد، استان‌داری به سازمان‌های مربوط دستور دهد از هرگونه سوءتفاهم و یا عدم تمایلی که به ورود قوای تامینیه رخ دهد ، جدا جلوگیری تا وحدت و استقلال تمامی ایران ، از هرگونه خلل محفوظ و مصون بماند. بدیهی است ، این خدمت برجسته‌ی انجمن ایالتی آذربایجان و سایر وطن‌خواهان ، منظورنظر شخص اعلی‌حضرت همایونی واقع و در تحکیم آن ، هرگونه اوامر ملوکانه ، صادر خواهند فرمود .
رییس انجمن ایالتی آذربایجان - شبستری
چنـد ماه پیش از تسلیم فرقه دموکرات، پیشه‌وری به باقراوف، درباره‌ی گفت‌وگو و سازش با دولت قوام، پیغام داده بود:
من چطور در برابر قوام‌السلطنه و ارتجاع کوتاه بیایم یک بار دیگر تکرار می‌کنم، من نمی‌توانم این کار را بکنم . بگذارید هر کس، هر کجا، می‌خواهد برود . من در این‌جا خواهم ماند و با سلاح از سرنوشت و منافع آذربایجان دفاع خواهم کرد و در میدان نبرد کشته خواهم شد .
اما دیگر جای درنگ نبود و می‌بایست گریخت. پیشاپیش همه، میرجعفر پیشه‌وری، راه گریز را در پیش گرفت. دیروز بود که وی در سرمقاله‌ی روزنامه آذربایجان نوشته بود: « اولمک‌ وار، دونمک یوخدور» . اما فردای روز اعلام این موضع، پیشه‌وری فرار را بر قرار ترجیح داد :
همین که از کنسول‌گری شوروی بیرون آمدیم، آقای پیشه‌وری به من (جهان شاه‌لو) گفت: نیازمندی هرچه در خانه‌داری، با خود بردار. چون ساعت 8 (شب) با راننده در بیرون شهر، منتظر یکدیگر خواهیم بود .
بیرون شهر مرند ، افسران فرقه که از جریان آگاه شده بودند ، همراه خانواده‎هایشان اجتماع کرده بودند . در حالی که :
[ما دستور داشتیم] که به هیچ‎رو ، دیگران را در جریان کارها نگذاریم و واژگونه ، همه را امیدوار کنیم تا در جای خود باقی بمانند . این هم یکی دیگر از زیان‎های وابستگی به بیگانگان است که آدم با دوستان و هم‎میهنان خود هم ، اجازه‎ی درد دل ، رای‎زنی و بازگویی واقعیات را ندارد .
[ اما برخلاف دستور] ، من [دکتر جهان‎شاه‎لو] ، به آقایان افسرانی که دیدار کردم ، گفتم که جای درنگ نیست و هر چه زودتر با تیمسار [ژنرال] آذر مشورت کنید. تیمسار آذر که می‎دانست چه سرنوشت شومی در پیش است ، با سرهنگ قلی‎ اوف گفت‎وگو کرد و از او خواست که تکلیف افسران را  روشن کند.سرانجام ، آخر وقت همان روز ، قلی‎ اوف موافقت مقام‎های شوروی را برای حرکت افسران و خانواده‎هایشان را به آن سوی مرز، به آگاهی ژنرال آذر رساند:
آذر ، همه‎ی افسران و خانواده‎های آنان را تا جایی که دست‎رسی داشت ، گردآوری و روانه کرد و سپس خود نیز رهسپار شد. افسرانی که در مراغه و میان‎دوآب و تکاپ در پیکار بودند ، نتوانستند خود را برهانند .
در واپسین ساعاتی که بنا بود به شوروی برویم ، آقای پیشه‎وری ، پولی را که از حق عضویت اعضای فرقه در آن یک سال ، پس از در رفت ، مانند پس‎انداز گرد آمده بود و اندازه‎ی [میزان] آن را درست به یاد ندارم و شاید نزدیک 700 یا 800 هزار تومان بود (این پول به حساب آن روز ، پول زیادی بود) ، به آقای تقی شاهین سپرد تا به آقای دکتر صمد اوف در بیمارستان شوروی ، به امانت بدهد. او آن پول را به او رساند و آقای دکتر صمد‎اوف ، آن را به سازمان امنیت آذربایجان شوروی داد ، چون دریافت آن را در باکو ، مقامان آن جا یادآور شدند . اما آن پول را هیچ‎گاه به « فرقه» پس ندادند .
سرانجام فراریان، سحرگان روز سرد 21 آذر 1325 ، درست یک سال پس از اعلام فرقه در 21 آذر 1324 ، به مرز رسیدند. باقراوف همان روز (21 آذر / 12 دسامبر) ، رسیدن فراریان به مرز را به آگاهی استالین رسانید و از وی کسب تکلیف کرد :
طبق اطلاعات رسیده، اکنون چند صد نفر که زن و کودک نیز در میانشان دیده می‌شوند، در جلفا اجتماع کرده‌اند . مشکل بتوان گفت که فردا در نقاط مرزی دیگری مانند خداآفرین و پیله‌سوار، وضع چگونه خواهد بود .
فعلا به استثنای افراد گروه مشخص، خانواده‌ی آن‌ها و محافظانشان که کمابیش 170 نفرند، مانع عبور دیگران می‌شویم. وضع مشکلی پیش آمده است. یا باید این اشخاص را به زور اسلحه، به عقب برانیم و یا آن‌ها را بپذیریم. در انتظار دستور شما هستم .
مسکو، همان روز با تقاضای باقراوف موافقت کرد و دستور داد تا گذرگاه‌های مرزی جلفا، خداآفرین، پیله‌سوار و آستارا، به روی فراریان گشوده شود . در مرز جلفا که سران فرقه در آن‌جا گرد آمده بودند :
تشریفات ساعتی به درازا کشید سپس با ماشین ، رهسپار نخجوان شدیم . در آن‎جا ، ژنرال آتاکیشی اوف وزیر سازمان امنیت و حسن حسن اوف دبیر سوم حزب آذربایجان و میرزا ابراهیم اوف وزیر فرهنگ که فرستادگانِ میرجعفر باقر اوف بودند ، از ما پیشواز کردند .
ساعت هفده روز بیست و هشتم آذر، مرزها بسته شد . برپایه‌ی آمار مرزبانی شوروی، در این مدت (28-21 آذر 1325) ، 5784 نفر از مرز گذشتند.
ا وجود ممنوعیت اعلام شده، باز هم عده‌ای از دموکرات‌ها، از مرز گذشتند. به طوری که در سال 1954، تعداد مهاجرین به 9022 نفر رسید. از کسانی که به شوروی پناهنده شده بودند، از آغاز سال 1947 (اواخر 1325) ، 1097 نفر وسیله‌ی سازمان امنیت جمهوری آذربایجان شوروی، به زندان افکنده شدند.


مرگ پیشه وری
 

پیشه وری یک سال بعد در تصادف اتومبیل زخمى ساده برداشت، روز بعد در بیمارستان درگذشت.


منابع تحقیق :
azargoshnasp.net
روزنامه ایران (اسماعیل آزادى)، 14 آذر 1383
www.irdiplomacy.ir
Parsine.com
روزنامه رسالت، شماره 6787, چهارم شهریورماه 1388 ، صفحه 18
magiran.com
ویکی‌پدیا
www.bashgah.net
irannegar.blogfa.com
irantarikh.com
پایگاه حوزه
کتاب ها :
فراز و فرود فرقه‎ی دموکرات، دکتر هوشنگ طالع
ایران و جنگ سرد
28 هزار روز تاریخ ایران و جهان
جنگ جهانی در ایران
مرکز اسناد وزارت امور خارجه
خاطرات در خاطرات
سرنوشت ما و بیگانگان
خانبا با بیانی، غائله آذربایجان ( تهران، زریاب، سال 1357 )
نجفقلی پسیان، مرگ بود، بازگشت هم بود ( تهران، شرکت سهامی چاپ، 1327)
ن. جامی، گذشته چراغ راه آینده است ( تهران، ققنوس، چاپ جدید پاییز 1361 )
روزنامه آذربایجان
از زندان رضا خان تا صدر فرقه دمکرات آذربایجان، بررسی زندگی و آراء سید جعفر پیشه وری. علی مرادی مراغه ای، نشر اوحدی. ۱۳۸۲
مسعود بهنود، کشته شدگان بر سر قدرت
دکتر فریدون کشاورز، «من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را» انتشارات رواق، چاپ دوم
غائله آذربایجان در رهگذر تاریخ و چهره پیشه وری در ائینه فرقه دموکرات ، ابراهیم ناصحی ، تبریز ، ستوده ، ۱۳۸۴
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا. آ. گرانتوسکی - م. آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
رضا اذری شهرضایی، ،فصلنامه گفتگو، شماره ۴۸، اردیبهشت ۸۶، صفحه‌های ۱۲۳ الی ۱۳۳.
آیت‌الله سید محمود طالقانی، مشاهدات من در زنجان (آذر ماه ۱۳۲۵ پس از فرار عوامل دولت پیشه وری)
پیدایش فرقه دمکرات آذربایجان به روایت اسناد و خاطرات منتشر نشده-پاییز 86- موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
((انـقـلاب اسلامى و گسست هاى اجتماعى ))، اصغر افتخارى ، فصلنامه نقد، زمستان 78، شـماره 13
تـحـولات روابـط بـین الملل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده ، (تهران : نشر قومس ، چاپ اول ، 1369)
فرهنگ علوم اجتماعى (انگلیسى - فرانسه - عربى ) آلن بیرو، ترجمه باقر سارو خانى ، (تهران : سازمان انتشارات کیهان ، چاپ دوم ، 1370)
تـاریـخ سیاسى معاصر ایران ، جلال الدین مدنى ، (قم : دفتر انتشارات اسلامى ، چاپ ششم ، 1375)
تـفـسـیـر المـیـزان ، سید محمد حسین طباطبایى ، (تهران : نشر بنیاد علمى ـ فکرى ، چاپ چهارم ، بى تا)، جلد 18
صحیفه نور، ج 13

 

 


منابع تحقیق :
azargoshnasp.net
روزنامه ایران ( اسماعیل آزادى )، 14 آذر 1383
www.irdiplomacy.ir
Parsine.com
روزنامه رسالت، شماره 6787, چهارم شهریورماه 1388 ، صفحه 18
magiran.com
ویکی‌پدیا
www.bashgah.net
irannegar.blogfa.com
irantarikh.com