‌حزب ‌اقليت - بررسي چگونگي شكل‌گيري و فعاليت حزب مردم

احزاب دولتي، از ديدگاه مردم و علاقمندان به تاريخ، اغلب ملال‌آور و بي‌فايده به‌نظر مي‌رسند و البته اين حس غيرطبيعي نيست؛ چراكه بوي رفتارهاي فرمايشي و رسمي از آنها به مشام مي‌رسد؛ اما به‌هرحال قابل انكار هم نيست كه بخش مهمي از انديشه و رفتار حاكمان يك جامعه، در احزاب و سازمانهاي رسمي وابسته به آنها نمود پيدا مي‌كند و شناخت اين احزاب، لايه‌هاي زيرين حكومتها را قابل دسترسي مي‌نمايد. حزب مردم ايران كه توسط اسدالله علم در ارديبهشت 1336 اعلام موجوديت كرد، به‌تدريج به يكي از احزاب اصلي در شيوه جديد حكومت ايران تبديل شد و توانست نقش موثري در كسب وجهه داخلي و خارجي براي رژيم شاه ايفا كند. اين حزب به همراه حزب مليون دكتر اقبال نمايشنامه سياسي ايران دموكراتيك! را به صحنه اجرا گذاشتند و توانستند برخي روشنفكران و نخبگان ايران را در قالب فعاليتهاي حزبي در خدمت نظام سلطنت درآورند. هرچند هر دو حزب مورد حمايت شاه بودند اما دليلي بر عدم جاه‌طلبي و رقابت انتخاباتي ميان آنها وجود نداشت و ازهمين‌رو بايد گفت در عين فرمايشي‌بودن اين احزاب، مي‌توان از خلال اقدامات و عملكرد آنها نكته‌هاي تاريخي مهمي را استخراج كرد.

 

اولين‌ دوره‌ مشروطه‌ در سال‌ 1299 با كودتا به‌ افول‌ رفت؛‌ دوره‌ دوم‌ با ديكتاتوري‌ رضاشاه‌ آغاز و با كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد 1332 پايان‌ يافت‌ و ازآن‌‌زمان‌ دوره‌ حكومت‌ محمدرضاشاه‌ آغاز شد. او قدرت‌ خود را در چارچوب‌ استبداد بازسازي‌ كرد و در زمان‌ ديكتاتوري‌ او نخبگان‌ و نهادهاي‌ سياسي‌ مستقل‌ از دولت،‌ منزوي‌ و به‌ حاشيه‌ سياست‌ رانده‌ شدند. شاه‌ در راستاي‌ روحيات‌ جاه‌‌‌طلبانة‌ خود و با نمايش‌ چهره‌اي‌ دموكراتيك‌ از ايران، احزاب‌ سياسي‌ دولتي‌ را بنا نهاد و اين،‌ آغاز مرحله‌اي‌ جديد در مسير فعاليتهاي‌ حزبي‌ ايران‌ بود.

تحزب در ايران‌ قدمت‌ زيادي‌ ندارد. اولين‌بار پس از مشروطه‌ بود كه به تبع وقوع تغييراتي‌ در ساختار سياسي‌ ايران‌ و شكل‌گيري مجلس‌، زمينه‌‌ تشكيل‌ احزاب‌ فراهم‌ آمد. اما دوران حكومت‌ رضاشاه‌ به‌ ركود و در نهايت‌ فروپاشي‌ احزاب‌ منجر شد. با سقوط‌ رضاشاه‌، وقوع جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ و اشغال‌ ايران‌ از سوي‌ متفقين‌، تغييراتي‌ جديد به‌ وجود آمد و سبب‌ احياي‌ مجدد فعاليت‌ احزاب‌ در ايران‌ شد؛ چنانكه از زمان‌‌ سقوط‌ رضاشاه‌ تا كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد 1332، شاهد فعاليتهاي‌ گسترده‌اي‌ از احزاب‌ هستيم. اما احزاب‌ عليرغم‌ رسالتي‌ كه‌ بر عهده‌ گرفته‌ بودند و بايد به‌ منافع‌ كلي‌ كشور توجه‌ مي‌كردند، متأسفانه‌ اهداف‌ و منافع‌ شخصي، گروهي‌ و طبقه‌اي‌ و حتي‌ نفوذ خارجي‌ را برگزيدند و‌ همين‌ مساله باعث تضعيف احزاب‌ شد.

پس‌ از كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد، محمدرضا پهلوي‌ دست‌ به‌ اقداماتي‌ زد كه به‌ انحراف‌ احزاب‌ از رسالت اصلي و ايجاد احزاب‌ دولتي‌ انجاميد. شاه نوعي‌ نظام‌ حزبي‌ دلخواه‌ خودش‌ را در كشور به‌ جريان‌ انداخت‌ و سعي كرد به اقتباس‌ از نظام‌ حزبي‌ كشورهاي‌ انگليس‌ و امريكا، نظام دوحزبي را در كشور ايجاد كند. حزب‌ اكثريت‌ «مليون» پس‌ از مدتي‌ جاي‌ خود را به‌ حزب‌ ايران‌ نوين‌ داد و حزب‌ اقليت‌ «مردم» نيز توسط‌ امير اسدالله‌ علم‌ بنيان‌ گذاشته شد.

كتاب‌ «حزب‌ مردم»،‌ اثر محمود لالوي[۱] عملكرد حزب دولتي مردم را تا حد امكان‌ از زواياي‌ مختلف‌ و با توجه‌ به‌ منابع‌ و اسناد موجود   كه‌ بسيار‌ كم‌ هستند   بررسي‌ مي‌كند، و به‌ پرسشهايي‌ درخصوص علت و نحوه شكل‌گيري اين حزب، تحولات دروني حزب و مواضع آن در برابر حوادث‌ و تحولات‌ سياسي‌ زمان‌ خود، پاسخ‌ مي‌دهد. اين‌ كتاب، سه‌ بخش‌ و شش‌ فصل‌ دارد.‌ بخش‌ اول‌ آن،‌ داراي‌ دو فصل‌ مي‌باشد. در فصل‌ اول‌ تحت عنوان‌ «از تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ تا پايان‌ دوران‌ شكوفايي‌ حزب»، مباحث‌ مقدماتي‌ تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ ذكر مي‌گردد و فصل‌ دوم‌ وضعيت‌ حزب‌ مردم‌ را در ايام‌ دبيركلي‌ اسدالله‌ علم مورد بررسي‌ قرار مي‌دهد. بخش‌ دوم،‌ «از ركود و اختلاف‌ تا فروپاشي‌ حزب‌ مردم‌» نام‌ دارد. در فصل‌ اول‌ اين بخش، وضعيت‌ حزب‌ مردم‌ در ايام‌ دبيركلي‌ يحيي‌ عدل‌ و در فصل‌ دوم،‌ آخرين‌ سالهاي‌ فعاليت‌ حزب‌ مردم‌، مورد بررسي‌ قرار گرفته‌ است. بخش‌ سوم، «ساختار، سازمان‌ و مواضع‌ حزب‌ مردم‌» نام‌ دارد كه‌ تشكيلات، سازمانها و نهادهاي‌ حزب‌ در فصل‌ اول،‌ و سياستها و مواضع‌ آن، در فصل‌ دوم‌ بررسي‌ مي‌شوند. مقاله حاضر درواقع برگرفته‌اي از كتاب مذكور مي‌باشد.

 

ايران‌ در آستانة‌ تشكيل‌ حزب‌ مردم‌
تشكيل‌ نخستين‌ احزاب،‌ همزمان‌ با مجلس‌ دوم‌ صورت‌ گرفت؛‌ چراكه‌ گروهي‌ از انقلابيون‌ معتقد بودند در مجلس‌ بايد فراكسيون وجود داشته باشد و از آن پس بود كه احزاب‌ دموكرات‌ و اعتدال‌ رسميت‌ يافتند. اين‌ دو حزب‌ در سال‌ اول‌ فتح‌ تهران‌ به‌ وجود آمدند و نبض‌ مجلس‌ در اختيار اين‌ دو حزب‌ بود. البته‌ احزاب‌ كوچكتر نيز وجود داشتند كه به‌عنوان‌مثال، اتفاق‌ و ترقي را مي‌توان نام برد؛‌ اما اين‌ احزاب‌، به‌خاطر پايين‌بودن تعداد نمايندگانشان در مجلس، از قدرت‌ چنداني‌ برخوردار نبودند. علاوه‌ بر احزابي‌ كه‌ در داخل‌ مجلس‌ دوم‌ نماينده داشتند، احزاب‌ ديگري‌ با مرام‌ سوسياليستي‌ در خارج‌ از مجلس‌ به‌ وجود آمدند اما دركل،‌ ضعيف‌ بودند. عمر مجلس‌ دوم‌ با اولتيماتوم‌ روسيه‌ به‌ ايران‌ درخصوص ماجراي اخراج مورگان‌ شوستر، به‌ پايان‌ رسيد. پس‌ از مدتي، آمادگي براي انتخابات‌ مجلس‌ سوم از سوي احزاب‌ آغاز شد. دو حزب‌ مهم‌‌ براي‌ موفقيت‌ كانديدهاي‌ خود شروع‌ به‌ فعاليت‌ كردند و ازاين‌ميان، دولت‌ نگران‌ حزب‌ دموكرات‌ بود. در مجلس‌ سوم كه‌ توسط‌ احمدشاه‌ افتتاح‌ شد، احزاب‌ اعتداليون‌ و دموكرات‌ دچار تفرقه‌ و ضعف‌ گرديدند؛ چنانكه اعتداليون‌ به‌ دو دسته‌ آزاديخواه‌ و روحاني تقسيم شدند.

جنگ‌ جهاني‌ آغاز گرديد و دامنه‌ درگيري‌ها و منازعات‌ بين‌ قدرتهاي‌ بزرگ‌ به‌ داخل‌ ايران‌ نيز‌ كشيده‌ شد. نفوذ نيروهاي‌ روس‌ به‌ ايران‌ و مهاجرت‌ عده‌اي‌ از نمايندگان‌ مجلس‌   كه‌ عمدتا‌ از آلمان‌ طرفداري‌ مي‌كردند   به‌ قم‌ و سپس‌ كرمانشاه‌ و تشكيل‌ دولت‌ ملي،‌ به‌ عمر مجلس‌ سوم‌ خاتمه‌ داد. در اين‌ مهاجرت،‌ بين‌ دموكراتها بر سر‌ نوع‌ رابطه‌ با آلمان‌ اختلاف‌ به‌ وجود آمد و باعث‌ تضعيف‌ اين حزب شد و سرانجام‌ احزاب‌ دموكرات‌ و اعتدال‌ منحل‌ شدند.

در مجلس‌ چهارم‌ فعاليت‌ احزاب‌ روند تازه‌اي به خود‌ گرفت. سيدحسن مدرس‌ گروهي‌ به‌ نام‌ اصلاح‌‌طلبان‌ را به‌ وجود آورد. اين‌ جمعيت‌ بدون‌ تشكيل‌ يك حزب‌ منظم‌، با گردهم‌آوردن افراد متفرق‌ و احزاب‌ قديم، در مقابل‌ حزب‌ نوتاسيس سوسياليست، نقش‌ اقليت‌ را ايفا مي‌كرد.

انتخابات‌ دوره‌ پنجم‌ با دخالت‌ رضاخان‌ و عوامل او‌ همراه‌ بود. رضاخان‌ مي‌دانست‌ كه‌ بايد هرطورشده‌ براي‌ اجراي‌ نقشه‌هايش‌ كنترل‌ مجلس‌ را به‌ دست‌ بگيرد. در تركيب‌ مجلس‌ پنجم‌، اصلاح‌طلبان‌ بر سوسياليستها برتري‌ داشتند اما‌ اين‌ وضعيت براي هميشه پايدار‌ نماند. سيلي‌ يكي‌ از اعضاي‌ حزب‌ تجدد به‌ مدرس‌ بعد از نطق‌ او در مجلس، بهانه‌اي‌ مناسب‌ به‌ دست‌ نمايندگاني‌ داد كه‌ با بي‌ميلي‌ يا تحت‌ فشار عضويت‌ در فراكسيون‌ حزب‌ تجدد را پذيرفته‌ بودند تا از جمع‌ آنها خارج‌ شوند. پس‌ از اين‌ حادثه‌، فراكسيون‌ تجدد تنها ماند و اعضاي‌ آن‌ به‌ چند فراكسيون‌ تقسيم‌ شدند: تجدد، قيام، آزاديخواه، مليون و تكامل‌. اين‌ حوادث،‌ اعتراضات‌ مردم‌ در خارج‌ مجلس‌ را در پي داشت و باعث‌ شد رضاخان‌ دست‌ از شعار جمهوريخواهي‌ بردارد. مهمترين‌ كار مجلس‌ پنجم‌ خلع‌ قاجاريه‌ از سلطنت‌ بود.

جنگ‌ جهاني‌ دوم‌، تحولاتي‌ اساسي‌ را در كشور به‌ وجود آورد. رضاخان‌ كه‌ سياست‌ گرايش‌ به‌ آلمان‌ را در پيش‌ گرفته‌ بود، سعي‌ نمود با اعلام‌ سياست‌ بي‌طرفي‌ موقعيت‌ خود را حفظ‌ نمايد اما مصالح‌ قدرتهاي‌ بزرگ‌، غير از اين‌ بود. پس‌ از چندي‌ ايران‌ به‌ اشغال‌ متفقين‌ درآمد؛ در نتيجه رضاخان‌ مجبور به‌ استعفا گرديد و از كشور خارج‌ شد.

اولين‌ حزبي‌ كه‌ پس از اشغال‌ ايران‌ توسط‌ متفقين‌ ايجاد شد، حزب‌ توده‌ مردم‌ بود كه‌ ابتدا عقايد كمونيستي‌ و تبليغ‌ درجهت‌ مرام‌ اشتراكي‌ را در اساسنامه‌ خود نگنجانيده‌ بود. حزب‌ توده‌ در سه‌ مرحله‌ ضرباتي‌ دريافت كرد: اولين‌ ضربه‌ پس از تخليه‌ آذربايجان‌ از سوي‌ شوروي‌ و بازپس‌گيري آن‌ توسط‌ نيروهاي‌ ايران بر اين حزب وارد شد، ضربه دوم به هنگام‌ ترور ناموفق‌ شاه‌ و نسبت‌‌دادن‌ آن‌ به‌ حزب‌ توده‌ و سومين‌ ضربه در جريان‌ ملي‌شدن‌ صنعت‌ نفت صورت گرفت. حزب‌ توده دركل‌ كارنامه ناموفقي‌ داشت‌. پس‌ از كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد، از سوي دولت با اين‌ حزب‌ شديدا برخورد شد.

در برابر حزب‌ توده‌ كه‌ طرفدار سياستهاي‌ شوروي‌ بود، سيدضياءالدين‌ طباطبايي‌ حزب‌ ارادة‌ ملي‌ را تأسيس‌ نمود. اين‌ حزب‌ طرفدار انگليس‌ و ضد شوروي‌ بود و ضياءالدين درواقع‌ دست‌‌نشانده‌ انگليس‌ به حساب مي‌آمد.

حزب‌ دموكرات‌ ايران‌ نيز توسط‌ قوام‌ به‌ وجود آمد. به‌ قوام‌ توصيه‌ شده‌ بود از تشكيل‌ احزاب‌ مستقل‌ در مقابل‌ حزب‌ توده‌ پشتيباني‌ نمايد. اين‌ حزب‌ در هشتم‌ تيرماه‌ 1325 تشكيل‌ شد و اولين‌ حزبي‌ بود كه در ايران،‌ بر خلاف‌ اصول‌ و مباني‌ تحزب‌، از بالا تشكيل‌ مي‌شد و در ايجاد آن‌ از قدرت‌ دولتي‌ استفاده‌ مي‌گرديد. قدرت‌ قوام‌ باعث‌ شد  افراد زيادي‌ اطراف‌ او را بگيرند و حزبش‌ را رونق‌ دهند. قوام‌ درواقع‌ براي‌ سركوبي‌ حزب‌ توده به ميدان‌ آمده‌ بود اما حزب او در مجلس‌ پانزدهم‌ چندان رأي‌ نياورد و او سرانجام از صدارت‌ كنار رفت.

از زمان‌ به‌سلطنت‌‌رسيدن‌ محمدرضا پهلوي‌، گرچه‌ جريان‌ قدرت‌ به‌ نفع‌ وي‌ در حركت‌ بود، اما اين مسير به‌ تسلط‌ مطلق‌ و بلاشرط‌ وي‌ بر امور منجر نشد. كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد، فرصتي طلايي‌ را براي‌ شاه‌ به‌ وجود آورد تا مخالفان خود را سركوب‌ كند اما هنوز جبهه‌ ملي‌ و حزب‌ توده‌ تهديدي‌ جدي‌ براي‌ شاه‌ به‌ حساب‌ مي‌آمدند. براي‌ امريكا نيز از جهاتي‌ كشور ايران‌ مهم‌ بود و به‌‌همين‌دليل‌ وقتي دولت‌ كودتا با بحران‌ مالي‌ شديدي‌ روبرو بود، كمكهاي‌ مالي‌ و نظامي‌ امريكا به‌سوي شاه سرازير گرديد.

در اين‌ دوره‌ اصل‌ ملي‌شدن‌ صنعت‌ نفت‌، به‌ صورت‌ امري‌ پذيرفته‌شده‌ درآمد و طي‌ قراردادي‌ بين‌ شركت‌ ملي‌ نفت‌ ايران‌ و كنسرسيومي‌ متشكل‌ از شركتهاي‌ نفتي‌ غربي‌ به‌ امضا رسيد. اين قرارداد، ايران‌ را قادر مي‌ساخت‌ با صادرات‌ نفت‌ به‌ درآمدهايي‌ دست‌ پيدا كند. درهمين‌ دوره‌ سازمان‌ جاسوسي‌ ساواك توسط‌ كمكهاي‌ مستقيم‌ امريكا در ايران‌ ايجاد شد. شاه‌ سپس سپهبد زاهدي‌ را مجبور به استعفا كرد و حسين علا را به‌ جاي‌ وي‌ به‌ نخست‌وزيري‌ برگزيد.

با بازگشت‌ مجدد شاه‌ به‌ قدرت‌ در پي‌ كودتايي كه‌ انگليس‌ و به‌‌ويژه‌ امريكا در اجراي‌ آن‌ نقش‌ اساسي‌ و موثر داشتند، وي‌ سعي‌ كرد اصلاحات‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ مورد نظر خود‌ را در كشور اجرا كند. شاه سعي‌ نمود ترفندهايي‌ را براي‌ راضي‌‌نگه‌داشتن‌ خارجيها   كه‌ متحدان‌ اصلي‌ او بودند   و نيز براي ساكت‌كردن منتقدان‌ داخلي‌، به اجرا گذارد؛ ازاين‌رو ايجاد سيستم‌ حزبي‌ جديد حائز فوايدي‌ براي رژيم بود:

1  شاه‌ با الگوبرداري‌ از نظام‌ دو حزبي‌ امريكا و انگليس‌، ضمن‌ نشان‌دادن‌ تمايل‌ خود به‌ غرب‌، سعي‌ مي‌كرد نمايشي‌ از دموكراسي‌ غرب‌ را به‌ اجرا گذارد.

2  گسترش‌ روبه‌تزايد طبقه‌ متوسط‌ جامعه‌، شاه‌ را وادار مي‌نمود از ابزارهاي‌ تازه‌اي‌ براي‌ كنترل‌ اين‌ طبقه جديد و هدايت فعاليتها و تكاپوهاي آنان به‌ نفع‌ خود، استفاده‌ كند. قدرت‌ و نفوذ اين‌ طبقه‌ تاثير بسزايي‌ در نهادهاي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ جامعه‌ داشت.

3  تشكيل‌ حزب،‌‌ نشانه‌اي‌ از وجود دموكراسي‌ و آزادي‌ در جامعه‌ به‌حساب مي‌آمد تا آزادانه‌ ديدگاههايشان را در قالب‌ آن‌ بيان ‌كنند، خواستار اجراي‌ اين خواسته‌ها‌ باشند و يا دست‌ به‌ انتقاد بزنند. البته شاه‌ قلباً‌ به‌ اين آزادي اعتقاد نداشت‌ اما به‌هرحال سعي مي‌كرد ظواهر قضيه‌ را حفظ‌ كند.

4  با وجود اقدامات‌ سركوب‌گرانه‌ شديد، هنوز مخالفان‌ بالقوه‌ وجود داشتند. در ميان‌ اين مخالفان،‌ گروهها و افرادي‌ بودند كه‌ مخالفت‌ آنها ريشه‌اي‌ نبود و در صورت‌ ديدن‌ روي‌ خوش‌ از طرف‌ رژيم‌، به‌ همكاري‌ با رژيم و طبعا برخورداري‌ از مزاياي‌ اين‌ همكاري‌، حاضر مي‌شدند. اين مي‌توانست در چارچوب فرصت‌طلبي‌ سياسي‌ نظام‌ حزبي‌ شاه‌ براي اين‌ گروهها ميسر گردد، به‌‌ويژه‌ جذب‌ اقليتها‌ مي‌توانست‌ مخالفان‌ را به‌ سوي‌ رژيم‌ بكشاند و يا حداقل‌ آنها را به‌ سكوت‌ وادارد. به‌ اين‌ منظور احزاب‌ مليون‌ و مردم،‌ به‌ قصد جلب‌ همكاري‌ اعضاي‌ بالقوة‌ جناح‌ مخالف‌ ايجاد شدند. در مورد كارگران‌ نيز نداشتن‌ سازماني‌ كه‌ به‌ وسيله‌ آن‌ خواسته‌هاي‌ خود را بيان‌ دارند، آنان را به‌‌سوي اقدامات‌ شديد سوق‌ مي‌داد، درحالي‌كه‌ وجود حزب مي‌توانست‌ از وقوع اين‌ پيشامدهاي ناگوار جلوگيري‌ كند.

5  نبود‌ احزاب‌ و تشكلهايي‌ كه‌ طرفدار رژيم‌ باشند و بتوانند با فعاليت در جامعه‌، گروههاي‌ مخالف‌ را در جاي خود بنشانند و مخالفت‌ آنها را به‌‌صورت‌كنترل‌شده‌ و ملايم‌ درآورند، اين‌ ترس‌ را در شاه‌ به‌ وجود آورد كه‌ اين‌ مخالفتها از كنترل‌ او خارج شوند و اين مساله باعث تقويت و يا سوءاستفاده احزاب‌ و گروههاي‌ مخالفي گرديد كه از سوي‌ رژيم‌ ممنوع شده بودند اما همچنان به‌ مخالفت‌ مخفي‌ خود ادامه مي‌دادند. اين‌ گروهها از نظر شاه‌ بسيار‌ خطرناك‌ بودند. از نظر شاه، ايجاد احزاب‌ رسمي‌ و كنترل‌شده‌، مي‌توانست‌ موقعيت‌ را از دست‌ احزاب‌ مخالف‌ بگيرد و آنها نتوانند افراد مخالف‌ رژيم را جذب‌ كنند؛ ضمن‌آنكه بروز حوادثي‌ مانند اعتصاب‌ و شورش‌، ممكن‌ بود فرصت‌ مناسبي‌ براي‌ گروههاي‌ مخالف‌ باشد تا آنها بتوانند به‌ اهداف‌ سياسي‌ خود برسند؛ و ازاين‌رو‌ نيروي‌ امنيتي‌ از تاسيس‌ احزاب‌ مخالف‌ جديد جلوگيري‌ مي‌كرد.

6  قبل‌ از كودتا و حتي‌ پس‌ از آن‌، شاه‌ با سياستمداران‌ مقتدري مواجه شد‌ كه‌ كمتر به‌ حرفهاي‌ شخصي‌ شاه گوش‌ مي‌دادند و يا داراي‌ توانايي‌ بالقوه‌اي‌ بودند كه باعث مي‌شد شاه چندان هم از اين‌كه چنين افرادي در صحنه حضور داشته باشند، خشنود نباشد. اين‌ سياستمداران‌ از هر فرصتي‌ براي‌ تضعيف‌ و محدودكردن‌ قدرت‌ شاه‌ ابايي‌ نداشتند؛ به‌عنوان‌مثال، قوام، رزم‌آرا و مصدق‌ افرادي بودند كه‌ شاه‌ در تمامي‌ دوران‌ زمامداري‌ خود به‌‌شدت‌ نسبت به وجود امثال آنها حساسيت داشت و همواره در برابر كساني‌ كه‌ سعي‌ داشتند قدرت‌ سياسي‌ او‌ را محدود كنند، سعي مي‌كرد مردان‌ سياسي‌ جوان‌ و درعين‌حال‌ حرف‌شنو را تربيت‌ كرده و به گردونه‌ سياست‌ وارد سازد.

7  شاه‌ بر اساس‌ نظام‌ حزبي‌ مي‌توانست‌ بر مجلس‌ كنترل‌ داشته‌ باشد. شاه‌ از كنترل‌ مجلس‌ دو نفع‌ آني‌ داشت: 1  جلوگيري از ايجاد مجلس‌ مقتدري كه ‌برخي گروهها‌ بتوانند از طريق‌ آن‌، قدرت‌ شاه‌ را تهديد كرده و تصميمات‌ خود را به‌ وي‌ بقبولانند، 2  مجلس‌ تحت‌ كنترل، در جهت‌ اهداف‌ وي‌ حركت‌ نموده‌ و به‌ كارهاي‌ شاه‌ جنبة‌ قانوني‌ و رسمي‌ مي‌داد. شاه‌ عليرغم‌ تمايل‌ به‌ سيستم‌ دوحزبي‌ مقتبس‌ از كشورهاي‌ غربي، هيچگاه‌ حاضر نبود به موازين‌ و شرايط‌ اين‌ سيستم‌ تن دهد و همواره مي‌گفت: ديكتاتوري‌ حزبي‌ وجود ندارد و يا دوام‌ نخواهد داشت‌. هميشه‌ بايد قوا، نيرو‌ و يا تشكلي‌ قدرتمند در رأس‌ امور باشد تا هم به‌عنوان‌ كليد حل‌ مشكلات‌ عمل كند و هم‌ از خونريزي‌ جلوگيري‌ نمايد؛ و‌ بي‌‌شك منظور شاه از‌ اين‌ كليد، خود او‌ بود.

 

حزب‌ مردم‌ در دوره‌ دبيركلي‌ اسدالله‌ علم‌ (دوران‌ شكوفايي)

پس از گسترش‌ اقتدار همه‌‌جانبه‌ شاه‌ بر تمام‌ شئون‌ سياسي، اقتصادي‌ و اجتماعي‌ كشور، شاه‌ اصلاحاتي را‌ در زمينه‌هاي‌ اقتصادي‌ و اجتماعي‌ و سياسي‌ در پيش گرفت كه به انقلاب‌ سفيد موسوم شد. شاه، به‌منظور انجام  اصلاحات‌ سياسي،‌ به‌ عنوان‌ اساسي‌ترين‌ كار به ايجاد‌ سيستم‌ دوحزبي‌ در كشور اقدام نمود،‌ و در سخنراني‌هاي‌ خود، همواره نسبت به‌ سيستم‌ دوحزبي، تمايل‌ نشان‌ مي‌داد. علم‌، كه‌ فردي‌ جوان‌ و سياستمداري‌ فعال‌ و درعين‌‌حال‌ از دوستان‌ شاه‌ بود، با توجه به اين تمايل شاه، حزب‌ مردم‌ را تشكيل‌ داد. ايجاد حزب‌، فرصتي‌ دوباره‌ به‌ علم‌ داد تا‌ تصوير ديگري‌ از خود در صحنه‌ سياست‌ نشان‌ بدهد. در آن‌ زمان،‌ اقبال‌، نخست‌وزير بود و‌ علم‌ با او رقابت‌ مي‌كرد. وضعيت‌ جديد در نظام‌ سياسي‌ كشور به‌ وجود آمد و سياستمداران‌ باسابقه، به‌‌تدريج‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ از صحنه‌ سياست‌ كنار رفتند.

علم‌ در روز بيست‌وششم ارديبهشت‌ 1336، با همكاري‌ و مشاركت‌ عده‌اي‌ از روشنفكران‌، طي مصاحبه‌اي‌ مطبوعاتي‌ تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ را اعلام‌ كرد. وي‌ در اين نخستين‌ مصاحبه، با ايراد انتقاداتي‌ عليه اقبال‌، تلاش مي‌كرد نشان‌ دهد حزب‌ مردم، يك‌ حزب‌ مخالف‌ دولت‌ است؛‌ به‌ويژه‌‌اينكه‌ علم‌ چند تن‌ از توده‌اي‌هاي‌ سابق‌ را نيز به حزب خود وارد كرده بود. با تشكيل‌ حزب‌ مردم‌، كشور به‌ سوي‌ سيستم‌ حزبي‌ مطلوب‌ شاه‌ پيش‌ مي‌رفت‌. حزب‌ رقيب‌ (مليون) معتقد بود كه‌ مهمترين‌‌ ايراد حزب مردم،‌ غيرمردمي‌‌بودن‌ آن‌ است.

يكي‌ ديگر از دلايل‌ به‌‌وجودآمدن‌ اين‌ احزاب،‌ ترس‌ از ايجاد يك حزب‌ مردمي‌ و خودجوش‌ بود و لذا آنها در توجيه تاسيس خود، اين مساله را پيش مي‌كشيدند كه مفهوم‌ دموكراسي‌ پارلماني‌ و احزاب‌ سياسي‌ براي‌ مردم‌ تازگي‌ دارد. بااين‌همه، تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ توسط‌ علم‌   كه خود از مهره‌هاي دولتي و وابسته به حكومت بود   محبوبيت‌ و ارزش‌ و اعتبار احتمالي‌ اين‌ حزب‌ را از همان‌ ابتدا در نزد مردم‌ و طرفداران‌ تحزب مورد ترديد قرار داد. حزب، به‌ محل‌ و جايگاه‌ فعاليت‌ كساني‌ تبديل شد كه‌ قصد وكيل‌‌شدن‌ و يا رسيدن‌ به‌ مناسب‌ اداري‌ را داشتند و يا به‌ خاطر پول‌ و ثروت‌ به‌ آن‌ پيوسته‌ بودند. به‌ دلايل‌ زيادي،‌ اين‌ حزب‌ نتوانست‌ در موقعيت‌ يك‌ حزب‌ قدرتمند، به روند سياسي‌ خود ادامه‌ دهد. اين‌ حزب،‌ نه ‌يك حزب‌ مردمي‌‌ بلكه‌ پايگاه‌ سياسي‌ وابستگان رژيم‌ بود و همين‌ عامل،‌ باعث‌ ‌شد مردم‌ خودبه‌خود از حزب‌ رانده‌ شوند.

در بيست‌وهشتم بهمن‌ 1336 دكتر اقبال‌ تشكيل‌ يك‌ حزب‌ اكثريت‌ را اعلام‌ كرد. حزب‌ مليون‌ كه‌ همانند حزب‌ مردم‌، براي‌ كامل‌كردن‌ نمايشهاي‌ رژيم‌ درست‌ شده‌ بود، در چهاردهم اسفند اولين‌ جلسه‌ حزبي‌ خود را‌ براي‌ تهيه‌ اساسنامه‌ تشكيل‌ داد.

با توجه‌ به‌ ايجاد كارخانه‌هاي‌ جديد، زمينه‌ شركت‌ جمعيتهاي كارگري در تنشهاي‌ سياسي‌ فراهم‌ شد. نامناسب‌بودن شرايط‌ اجتماعي و‌ رفاهي‌ اين كارگران، زمينه را براي تبليغات‌ گروههاي‌ كمونيست‌ فراهم‌ كرده بود. به‌همين‌‌دليل، از اولين‌ روزهايي‌ كه‌ حزب‌ تشكيل‌ گرديد، تلاش‌ و فعاليت‌ رسمي‌ براي‌ جذب‌ كارگران‌ و اقشار كم‌درآمد، آغاز شد تا خواستهاي‌ كارگران‌ به‌صورت‌‌ملايم‌ و در چارچوب‌ و كانال‌ حزبي‌ بيان‌ شود. حزب‌ مردم‌ از جهاتي‌ تواناييهاي‌ لازم‌ براي‌ برعهده‌گرفتن‌ چنين‌ مسئوليتي‌ را دارا بود: اول‌اينكه‌ به‌ كارگران‌ و افراد نيازمند حمايت، القا مي‌شد كه‌ مي‌توانند در قالب اين حزب‌ خواسته‌هاي‌ خود را براي رسيدگي به گوش دولت‌ حاكم‌ برسانند. ثانيا حضور برخي افراد حزب‌ توده‌ كه‌ اكنون‌ در حزب‌ مردم‌ فعاليت‌ مي‌كردند، بر قدرت‌ حزب‌ براي‌ تشكيل‌ نيروهاي‌ كارگري‌ و هدايت‌ و جذب‌ آنها افزوده بود.

گاه بر اثر اعتراض‌ و شورش‌ يا اعتصاب‌ كارگران،‌ فرصت‌ مناسبي‌ براي‌ حزب‌ ايجاد مي‌شد تا به‌ ميان‌ معترضين‌ رفته‌ و ضمن همدردي و انجام‌ فعاليتهايي‌ به‌ نفع‌ كارگران‌، آنها را به سوي خود جذب‌ نمايد. از جمله اعتصاباتي‌ كه‌ حزب‌ به‌ نفع‌ خود از آنها بهره‌برداري‌ نمود، اعتصاب‌ كوره‌پزخانه‌هاي‌ تهران‌ بود. البته حزب‌ مردم‌ در راستاي بهبود وضع‌ كارگران‌ و طبقات‌ محروم‌ جامعه،‌ در چارچوب‌ ساختار سياسي‌ و اقتصادي‌ موجود آن‌ روز اقدامات‌ مفيدي‌ نيز‌ انجام‌ داد. علم‌ اعلام‌ نموده بود ما براي‌ تحقق‌ آرمانهاي‌ كارگران‌ ايران‌ از هيچ‌ اقدام‌ قانوني‌ خودداري‌ نخواهيم‌ كرد.

طبقه‌ محروم‌ اجتماعي‌ ديگري‌ كه‌ مورد نظر احزاب‌ مردم‌ قرار گرفت،‌ كشاورزان‌ بودند. اصلاحات‌ ارضي‌ و بهبود وضع‌ زندگي‌ كشاورزان،‌ آرزويي‌ ديرينه‌ براي‌ آنها بود. شاه‌ خواهان‌ تقسيم‌ اراضي شد و كميسيوني‌ براي‌ اين‌ امر به‌ وجود آمد. علم‌ كه‌ خود از مالكين‌ بزرگ‌ بود، از شاه‌ خواست‌ زمينهاي‌ او را در مازندران‌ تقسيم‌ كرده‌ و در ميان زارعين‌ تقسيم‌ نمايد. علم‌ سعي‌ كرد با پشتيباني‌ از اصلاحات‌ ارضي‌ و شركت‌ در آن،‌ خود را مدافع‌ حقوق‌ كشاورزان‌ و روستائيان‌ جلوه دهد. او معتقد بود نبايد‌ اين‌ اصلاحات‌ به‌ طريق‌ انقلابي‌ و با برهم‌‌زدن‌ نظم‌ سياسي‌ موجود حاصل‌ شود. علم معتقد بود اصلاحات‌ كشاورزي بايد‌ به‌ گونه‌اي‌ صورت پذيرد كه‌ به‌ رشد صنعتي‌ منجر شود.

از زمان‌ تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ تا تشكيل‌ كنگره‌ اول،‌ حزب‌ عموما فعاليتهاي‌ خود را به‌ تبليغات‌ براي‌ عضوگيري‌ از ميان‌ اقشار و طبقات‌ مختلف‌ مردم، گروهها و جمعيتها و بيان‌ محاسن‌ احزاب‌ موجود معطوف كرده بود. حزب‌ مردم‌ براي‌ ايجاد انسجام‌ بيشتر و آمادگي‌ شركت‌ در انتخابات‌ دوره بيستم،‌ تصميم‌ گرفت‌ اولين‌ كنگره‌ خود را برگزار نمايد. تشكيل‌ اين‌ كنگره،‌ از جهاتي‌ براي‌ حزب‌ اهميت‌ اساسي‌ داشت: يكي‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ مردم‌ فكر مي‌كردند اين‌ حزب، حزبي‌ دولتي‌ و دستوري‌ است‌ و به‌ فرمان‌ شاه‌ تشكيل‌ شده‌ و تمام‌ مقامات‌ آن‌ انتصابي و تعيين‌شده‌ هستند اما‌ تشكيل‌ كنگره‌ مي‌توانست‌ به‌ كادر رهبري‌ حزب‌ مشروعيت‌ دهد؛ زيرا اين‌‌بار مقامات‌ ظاهرا به‌ طريق‌ رأي‌گيري‌ توسط‌ اعضاي‌ حزب‌ برگزيده‌ مي‌شدند؛ ديگر اين‌كه‌ تشكيل‌ كنگره‌ فرصت‌ مناسبي‌ براي‌ نشان‌‌دادن‌ خط‌مشي‌ آينده‌ حزب و در نتيجه كسب آمادگي‌ و انسجام‌ براي‌ شركت‌ در انتخابات‌ بود. مقايسه‌ ميان‌ كشورهاي‌ خاورميانه‌ كه‌ در آنها نظام‌ ديكتاتوري‌ برقرار شده بود با ايران‌ كه‌ در آن‌ سيستم‌ دوحزبي‌ شكل مي‌گرفت، همواره‌ از سوي اعضا و به‌ويژه از سوي علم،‌ در سخنرانيها و تبليغات‌ به‌ سود رژيم ايران‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفت. آنها اين امكان را نعمتي بزرگ‌ مي‌دانستند كه‌ به‌ مردم‌ ايران‌ عطا شده‌ و بايد موجب‌ شكرگزاري‌ و قدرداني‌ مردم‌ ايران‌ از شاه‌ شود. علم‌ در اين‌ سخنراني،‌ علاوه‌ بر تشريح فعاليتهاي‌ حزب‌،‌ به‌ تملق‌گويي‌ از شاه‌ و اقدامات‌ خيرخواهانه‌ وي‌ براي‌ مملكت‌ پرداخت. هدف‌ ديگر حزب از تشكيل‌ كنگره‌، انتخابات‌ دوره بيستم‌ مجلس‌ شورا‌ ‌بود.

مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ از دستاوردهاي‌ نهضت‌ مشروطه‌ ايران‌ بود و رژيم‌ پهلوي‌ از ابتداي‌ تاسيس،‌ سعي‌ وافري‌ داشت‌ تا اين‌ نهاد مشروطيت‌ را كه‌ عامل‌ مشروعيت‌ رژيم‌ بود، حفظ‌ و كنترل‌ كند. رژيم‌ پهلوي‌ با ايجاد احزاب‌ مي‌توانست‌ ضمن‌ دخالت‌ در روند انتخابات‌، نمايندگان‌ مجلس‌ را به‌صورت‌‌دلخواه‌ برگزيده‌ و كنترل‌ نمايد.

مجلس‌ بيستم‌ از مزاياي‌ خاصي‌ نسبت‌ به‌ مجالس‌ قبلي‌ برخوردار بود و همين مزايا بودند كه‌ به‌ انتخابات‌ اهميت‌ مي‌دادند: اولا طول‌ دوره‌هاي‌ مجلس‌ از دو سال‌ به‌ چهار سال‌ افزايش‌ يافت. ثانيا تعداد نمايندگان‌ مجلس‌ از صدوسي‌وشش نفر به‌ دويست نفر افزايش‌ يافته‌ بود و در نتيجه شانس‌ بيشتري‌ را براي‌ انتخاب‌شدن‌ نامزدها فراهم‌ مي‌ساخت. ثالثا پس‌ از تشكيل‌ دو حزب‌ مليون‌ و مردم و تبليغاتي‌ كه‌ در اطراف‌ آنها‌ صورت‌ گرفت، مقرر بود انتخابات به‌صورت‌حزبي‌ برگزار ‌شود. شاه‌ اعلام‌ كرده‌ بود‌ انتخابات‌ بايد آزاد و به‌صورت‌حزبي‌ برگزار گردد. بااين‌اوصاف‌ منوچهر اقبال‌ اعلام‌ كرد مصدقي‌ها و توده‌اي‌ها نمي‌توانند نامزد انتخابات‌ شوند و انتخابات‌ فقط براي‌ دو حزب‌ مليون‌ و مردم‌ آزاد است.

دو حزب‌ مليون‌ و مردم‌، بازيگران اصلي‌ مبارزات‌ انتخاباتي‌ دوره‌ بيستم‌ بودند. اين دو حزب، مورد تاييد دولت، دست‌نشانده‌ آن‌ و داراي‌ منشا واحدي‌ بودند؛ بااين‌همه مبارزات‌ انتخاباتي‌ شديد و درعين‌حال‌ گسترده‌اي‌ بين‌ آن‌ دو درگرفت‌ كه‌ حتي‌ گاه‌ به‌ زدوخورد و درنهايت‌ تقلب‌ آشكار انجاميد. در طول‌ انتخابات،‌ اولياي‌ حزب‌ مردم‌ تصميم‌ گرفتند در تهران، با منفردين‌ مخالف‌ مليون‌ ائتلاف‌ كنند.‌ اين ائتلاف از چند جهت‌ براي‌ حزب‌ مردم‌ حائز اهميت‌ بود: 1  تحقق‌ رسالت‌ حزب‌ در جذب‌ گروههاي‌ مستقل‌ و همسوكردن‌ آنها با سياستهاي‌ رژيم‌ در قالب‌ حزب‌ مردم‌ 2 ‌ تقويت‌ جبهه حزب‌ مردم‌ در مقابل‌ حزب‌ رقيب‌؛ چراكه منفردين‌ از وجهه‌ مردم‌پسندي‌ نسبت‌ به‌ كانديداهاي‌ حزبي‌ برخوردار بودند.

بااين‌همه، عليرغم قول‌ و قرارهايي‌ كه‌ در مورد آزادي‌ انتخابات‌ از سوي‌ شاه‌ و سپس‌ اقبال‌ اعلام‌ شده‌ بود، روند انتخابات‌ از همان‌ ابتدا دستخوش‌ تقلب‌ گرديد. حزب‌ مليون‌ كه‌ نهادهاي‌ اجرايي‌ را در دست‌ داشت، در انتخابات‌ اعمال‌ نفوذ كرد و حزب مردم نيز به نوبه خود در مناطقي‌ كه‌ توانايي‌ داشت‌، از اعمال‌ نفوذ خودداري‌ نكرد اما سرانجام انتخابات به نفع حزب مليون تمام شد. دولت‌ حزبي‌ از راه‌هاي‌ مختلف‌ دست‌ به‌ اعمال‌ نفوذ در انتخابات زد و ازجمله‌اينكه‌ پيش از انتخابات، رؤ‌ساي‌ اداراتي‌ را كه‌ عضو حزب‌ مردم‌ بودند، از كار بركنار نمود و سرانجام انتخابات‌ اين‌ دوره‌ با شكست‌ مقطعي‌ حزب‌ مردم‌ خاتمه‌ يافت‌ و اين‌ حزب‌ تنها توانست‌ چهل‌وهفت كرسي‌ را به‌ دست‌ آورد. اما به‌ دنبال‌ اظهار نارضايتي‌ شاه‌ از انتخابات‌ و پيروي‌ علم‌ از او، حزب‌ مردم‌ با برگزاري‌ اجتماعاتي‌ نارضايتي‌ خود را از انتخابات‌ اعلام‌ نمود و در جلسه‌ فوق‌العاده‌ كميته‌ مركزي،‌ حزب‌ مردم‌ تقاضاي‌ ابطال‌ انتخابات‌ را تاييد كرد. به‌ دنبال‌ اين‌ درخواست‌، نمايندگان‌ حزب‌ مليون‌ با اكراه‌ استعفا دادند و پس‌‌ازآن، اقبال‌ از نخست‌وزيري‌ كناره‌ گرفت‌ و شريف‌‌امامي‌ به‌جاي‌ او نخست‌وزير شد. علاوه‌براين، علم‌ نيز استعفانامه‌ خود را از دبيركلي‌ حزب‌ مردم‌ و عضويت‌ در كميته‌ مركزي‌ اين حزب‌ تسليم‌ كرد. حال اين‌ سو‌ال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ دراين‌ميان، علت استعفاي علم چه بود؟

علم‌ در عين‌ سرسپردگي‌ به‌ شاه،‌ تمايل‌ داشت‌‌ در دستگاه‌ رژيم‌ به‌ مدارج‌ بالاي‌ قدرت‌ و از جمله‌ به نخست‌وزيري‌ دست‌ يابد. او دريافته بود كه برنامه حزبي مورد نظر شاه، آن است كه‌ حزب‌ مردم‌ همواره‌ يك حزب‌ اقليت‌ باقي‌ بماند و شاه‌ هيچگاه‌ اجازه‌ نخواهد داد حزب‌ اقليت، دوست‌ مورد تاييد وي‌ را سرنگون‌ نمايد. علم‌ مي‌دانست‌ كه‌ با وضعيت‌ موجود هيچگاه‌ به‌ اهداف‌ خود نخواهد رسيد و با اين وضعيت، بايد همواره به‌ دبيركلي‌ يك‌ حزب‌ هميشه‌ اقليت‌ اكتفا نمايد. او مي‌دانست‌ كه‌ خارج‌ از چارچوب‌ حزب‌، بهتر خواهد توانست مدارج‌ ترقي‌ را بپيمايد. آنچه پس‌ از استعفاي علم‌ رخ داد، اين‌ بود كه‌ دوران‌ شكوفايي‌ و فعاليتهاي‌ گستردة‌ حزب‌ نيز خاتمه‌ يافت‌ و ازآن‌پس، حزب‌، دوران‌ ضعف‌ و سستي‌ ممتدي‌ را تا زمان‌ انحلال‌ خود از سر گذراند.

 

از ركود و اختلاف‌ تا فروپاشي‌ حزب‌ مردم‌ (دبيركلي‌ يحيي‌ عدل)

وابستگي‌‌ حزب‌ به‌ شخصيت‌ علم،‌ سبب‌ شد خلأ بزرگي‌ در رهبري‌ حزب‌ ايجاد گردد و لازم‌ بود اين‌ خلأ به‌ نحوي‌ جبران‌ شود. باتوجه‌به‌‌اينكه‌ در داخل‌ حزب‌ گرايشهاي‌ فكري‌ و سياسي‌ و اهدافي‌ متفاوت‌ وجود داشتند، دسته‌بندي‌هايي‌ در حزب‌ به‌ وجود آمده بودند كه سابقه آنها به زمان‌ علم‌ مي‌رسيد اما تا زماني‌كه خود علم حضور داشت، مانع‌ از گسترش‌ آن‌ شده بود. بارزترين‌ جناح‌بندي‌ حزب‌ در زمان‌ علم‌، جناحهاي چپ‌ و راست‌ بودند. در رأس‌ جناح‌ چپ‌ دكتر باهري‌ قرار داشت‌ كه‌ اعضاي‌ برجسته‌ حزب‌ منحله‌ توده‌ و عده‌ ديگري‌ از افراد عادي‌ حزب‌ مذكور اعضاي‌ آن‌ بودند و اكثريت اعضاي‌ حزب‌ مردم‌ به‌ اين‌ جناح‌ نزديكي داشتند. در مقابل آنها،‌ جناح‌ راست‌ قرار داشت كه‌ افرادي‌ مانند جمشيد اعلم‌ و دكتر هروند بينا آن‌ را تشكيل‌ مي‌دادند. گروه‌ راست‌ با جناح‌ چپ‌ اختلاف‌ نظر شديدي‌ پيدا كرده‌ بود و سرانجام افرادي‌ از جناح‌ راست‌ مانند دكتر بينا و پروفسور جمشيد اعلم، دكتر رفعت، داود قطبي، سليمان‌ قطبي‌ و چند تن‌ ديگر استعفا كردند.

علم پس از استعفا، در‌ جلسه‌‌اي كه براي‌ تعيين‌ جانشين‌ وي برگزار شده بود، گفت: «گرچه‌ اين‌ كار براي‌ من‌ قدري‌ مشكل‌ است‌ اما با تجربياتي‌ كه‌ در حزب‌ مردم‌ و با سابقه‌ و اطلاعاتي‌ كه‌ از فعاليت‌ يك‌يك‌ آقايان‌ دارم،‌ عقيده‌ شخصي‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ آقاي‌ پروفسور عدل‌ رأي‌ بدهم.‌ ايشان‌ مرد شايسته‌ و مورد علاقه‌ و اعتماد عموم‌ جناحهاي‌ حزب‌ هستند.» پس‌ از اين‌ جلسه‌، در رأي‌گيري كه انجام شد، پروفسور يحيي‌ عدل به دبيركلي‌ انتخاب‌ گرديد و او نيز به‌نوبه خود مهندس‌ سعيد هدايت‌ را به‌‌ قائم‌مقامي‌ خويش‌ برگزيد. عدل‌ ازآنجاكه فردي چندان‌ سياسي‌ نبود، يك عنصر بي‌طرف‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و بهتر مورد قبول‌ تمام‌ جناح‌ها قرار گرفت‌؛ به‌علاوه‌ عدل‌ با دربار و شاه‌ نيز روابط‌ حسنه‌اي‌ داشت‌ و اين مساله‌ باعث‌ شد از گسترش‌ اختلافات‌ درون‌‌حزبي‌ جلوگيري‌ به ‌عمل آيد.

دو مساله‌ مهم‌ در زمان‌ دبيركلي عدل، يكي‌ انتخابات‌ مجدد دوره‌ بيستم‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ و ديگري اختلافات‌ دروني‌ حزب‌ بودند. در جلسه‌ اول‌ آذر 1339، اسامي‌ كانديداهاي‌ حزب‌ مردم‌ اعلام‌ شد.‌ تعداد كانديداها حدود صدو‌سي‌وپنج نفر بودند. نخست‌وزير وقت‌ (شريف‌امامي) اعلام كرد كه دولت‌ در امر انتخابات‌ بي‌طرف خواهد بود. تبليغات‌ در زمستان‌ به‌ گرمي‌ انتخابات لغوشده‌ تابستان‌ نبود. عدل‌، دبيركل حزب مردم، اين وضعيت را ناشي از آن مي‌دانست كه مردم‌ در تبليغات‌ قبلي‌ احزاب‌ را شناخته‌اند و لذا نيازي به تبليغات زياد نيست. در اين ميان تنها حزب‌ مردم‌ بود كه‌ در سطحي محدود به‌ تبليغات‌ پرداخت. حزب‌ مليون‌ سرانجام بيش‌ از حزب‌ مردم‌ از تقلب‌ انتخاباتي‌ زيان‌ ديد.

مجلس‌ بيستم‌ در دوم‌ اسفند 1339‌ افتتاح‌ شد و نواب‌ رئيس‌، كارپردازان‌ و منشي‌ها از ميان نمايندگان دو حزب‌ مردم‌ و مليون‌ انتخاب‌ گرديدند. در پي‌ استعفاي‌ شريف‌‌امامي،‌ شاه‌ دكتر علي‌ اميني‌ را به‌ جاي‌ وي‌ برگزيد. حزب‌ مردم‌ با دولت‌ جديد تشريك‌ مساعي‌ نمود و در جريان‌ معرفي‌ اعضاي‌ كابينه‌ به‌ مجلس، فراكسيون‌ حزب‌ مردم‌ به‌ دولت‌ رأي‌ اعتماد داد. در نوزدهم ارديبهشت‌ 1340 شاه‌ به‌ درخواست‌ اميني‌ مجلس‌ سنا و شوراي‌ ملي‌ را منحل‌ نمود. شاه‌ در فرمان‌ انحلال‌ مجلس‌ چنين توجيه آورد: «در اين‌ موقع‌ كه‌ دولت‌ مقتدر و اصلاح‌طلبي‌ را براي‌ نجات‌ مملكت‌ از مشكلات‌ موجود مامور نموده‌ايم، عقيده‌ داريم‌ كه‌ هيچ‌گونه‌ مانعي‌ نبايد سر راه‌ اقدامات‌ اساسي‌ و اصلاحي‌ وجود داشته باشد.»

در تشريح عواملي‌ كه‌ باعث‌ ركود حزب‌ مردم‌ شده‌ بودند، بايد گفت: از سويي، پروفسور عدل‌، صلاحيت‌ و اقتدار لازم را براي‌ اداره‌ حزب‌ نداشت و ازسوي‌ديگر دولت‌ اميني‌ نيز‌ اصلاحاتي‌ را آغاز كرده بود كه‌ تا اندازه‌اي‌ دست‌ حزب‌ مردم‌ را براي‌ انتقاد بسته‌ و به‌اصطلاح‌، اين حزب‌ مخالف خود‌ را خلع‌سلاح‌ كرده‌ بود؛ زيرا اكثريت‌ گروهي‌ كه‌ خود را منتقدين‌ مي‌ناميدند، اعضاي‌ جناح‌ چپ‌ و وابستگان‌ به‌ حزب‌ توده‌ بودند و جناح‌ راست‌ حزب‌ سعي‌ مي‌كرد آنها را از حزب طرد كند. در اين شرايط بود كه به‌تدريج‌ زمزمه‌ انحلال‌ حزب‌ به‌ گوش‌ رسيد؛ چراكه‌ حزب‌ به‌ بلاتكليفي‌ و بن‌بست‌ رسيده‌ بود و ازاين‌رو تصميم‌ گرفته‌ شد براي‌ تعيين‌ خط‌مشي‌ حزب،‌ دومين‌ كنگرة‌ حزب‌ تشكيل‌ شود.

در اين‌ كنگره‌، قطعنامه‌اي‌ در نه‌ ماده‌ تصويب‌ شد. مطابق اين قطعنامه، حزب‌ مردم،‌ حكومت‌ مشروطه‌ سلطنتي‌ را يگانه‌ حكومت‌ ملي‌ دانسته‌ و اهميت‌ زيادي‌ براي‌ اجراي‌ اصول‌ قانون‌ اساسي‌ قائل‌ بود و بدون‌ هيچ‌‌گونه‌ شائبه‌اي، از‌ شروع‌ انتخابات‌ طرفداري مي‌كرد؛ چراكه تعطيلي‌ اركان‌ اصلي‌ مشروعيت‌ (مجلس) را درهرحال‌ مفيد به‌ حال‌ مملكت‌ نمي‌دانست. در موارد ديگر، قطعنامه‌ خواستار بهبود زندگي‌ مردم‌، تحديد مالكيت، اصلاحات‌ ارضي، صنعتي‌نمودن‌ كشور، عدم‌ استقراض‌ خارجي‌ و درعين‌حال‌ استفاده‌ از فنون‌ و تكنيك‌ پيشرفته‌ خارجي شده و توصيه‌هايي را‌ در زمينه‌ سياست‌ خارجي‌ و فرهنگ‌ بيمه‌هاي‌ اجتماعي‌ براي‌ كارگران، كارمندان‌ و دهقانان‌ ارائه مي‌داد. به‌طوركلي‌ اين‌ كنگره‌ موفقيتي‌ براي‌ عدل‌ و جناح‌ راست‌ حزب‌ بود. برگزاري‌ موفقيت‌آميز كنگره‌ دوم‌ و انتخاب‌ افراد براي‌ سرپرستي‌ و اداره‌ نهادهاي‌ حزبي، به اين‌ حزب‌ جان‌ تازه‌اي‌ بخشيد. بااين‌همه، عليرغم شكست‌ منتقدان‌ حزب،‌ اختلافات‌ بنيادي‌ در حزب‌ شديدتر شد و اين مساله،‌ يكي‌ از عمده‌ترين‌ ضعفهاي‌ حزب‌ به‌شمار مي‌رفت.

در راستاي انجام‌ اصلاحاتي‌ كه‌ رئيس‌جمهور امريكا براي‌ ساختار اقتصادي‌ ايران‌ توصيه مي‌كرد، اميني‌ به‌ نخست‌وزيري‌ رسيد. اما پس‌ از مدتي شاه‌ با دادن اطمينان‌‌ به‌ امريكا مبني‌برآنكه خود وي‌ قادر به‌ انجام‌ چنين‌ اصلاحاتي‌ مي‌باشد، اسدالله‌ علم‌ را جايگزين‌ اميني‌ نمود. ازآنجاكه علم از وابستگان حزب‌ مردم‌ بود، اين مساله‌ مورد مسرت‌ حزب‌ مردم‌ قرار گرفت.

اصلاحات‌ شاه‌ كه تحت‌عنوان انقلاب سفيد مطرح گرديد،‌ بهانه‌اي‌ به‌دست داد تا حزب مردم دوباره‌ فعال‌ شود؛ زيرا جلسات‌ شوراي‌ مركزي‌ حزب‌ مردم درواقع‌ حول‌ محور اصلاحات‌ پيشنهادي‌ شاه‌ دور مي‌زد. حمايت‌ حزب‌ مردم‌ از انقلاب‌ سفيد، به‌عنوان يك وظيفه‌‌ به‌ اين‌ حزب‌ محول‌ شده‌ بود. انقلاب‌ سفيد با مخالفت‌ گروههاي‌ بيشماري‌ در جامعه‌ مواجه‌ شد و حزب‌ مردم‌ در راستاي‌ وظايف‌ محوله‌، به‌ دفاع،‌ توجيه‌ و حمايت‌ از انقلاب‌ سفيد پرداخت.

ضعف‌ حزب‌، باعث‌ شد همواره‌ دبيركل آن (يحيي عدل) در مظان‌ اتهام، سستي‌ و اهمال‌ در اداره‌ امور حزب‌ قرار گيرد و او مجبور مي‌شد بارها اين‌ مسائل‌ را توجيه‌ كند؛ ولي‌ اين‌ توجيهات‌ اعضاي‌ حزب‌ را راضي‌ نمي‌كرد. سرانجام‌، عدل‌ استعفا داد اما با استعفاي‌ او موافقت‌ نشد و همين‌ سبب‌ گرديد وي‌ از‌ قدرت‌ بيشتري‌ برخوردار گردد. در اين‌ زمان‌ چون‌ حزب‌ مردم‌ هيچ‌ تحركي‌ نداشت‌، گروهي‌ از آنان‌ به‌ حزب‌ ايران‌ نوين‌ پيوستند و اين‌ نشانگر ضعف‌ بود. در همين‌ بين،‌ علم‌ از منصب نخست‌وزيري استعفا كرد و جاي‌ خود را به‌ حسنعلي‌ منصور داد. حزب‌ مردم‌ در آستانة‌ انحلال‌ قرار داشت. با مسلم‌‌شدن‌ اين‌كه‌ حزب‌ مردم‌ منحل‌ نمي‌شود و نيز بر اثر تغييراتي‌ كه‌ پروفسور عدل‌ در جهت‌ پويايي‌ انجام‌ داده بود، گروهي‌ كه‌ به‌ حزب‌ مليون‌ پيوسته‌ بودند، درصدد برگشت‌ برآمدند، اما از سوي حزب مردم با برگشت‌ آنان موافقت نشد. اقداماتي‌ كه‌ عدل‌ در جهت‌ حفظ‌ حزب‌ انجام‌ داد، بقاي‌ حزب‌ مردم‌ را تضمين‌ كرد و همين‌ امر سبب‌ شد بزرگان‌ حزب‌، برگزاري‌ كنگره‌ سوم‌ حزبي‌ را در دستور كار خود قرار دهند.

در اين‌ كنگره، پروفسور‌ عدل‌ گزارشي‌ از اوضاع‌ حزب‌ و عملكرد خود از زمان‌ برگزاري‌ كنگره‌ دوم‌ تا برگزاري‌ كنگرة‌ سوم‌ ارائه‌ داد و اقدامات‌ اضطراري‌ خود را براي‌ رفع‌ بحران‌ حزب‌ برشمرد. به‌عنوان‌مثال او‌ به‌ جاي‌ كميته‌ مركزي‌، يك‌ كميته‌ اجرايي‌ موقت‌ انتخاب‌ كرد. علاوه‌براين، وي در گزارش‌ خود خواستار كسب‌ اختيارات‌ بيشتري بود. همچنين كنگره‌ سوم‌ به‌‌اتفاق‌‌آرا قطعنامه‌اي‌ را در بيست‌وچهار ماده‌ به‌ تصويب‌ رسانيد كه‌ بيشتر موارد آن، به‌ تعريف‌ و تمجيد از انقلاب‌ سفيد اختصاص داشت. درهمين‌زمان،‌ هلاكو رامبد، ليدر فراكسيون‌ حزب‌ در مجلس‌ شوراي‌ ملي،‌ خود را براي‌ سمت‌ معاونت‌ دبير كل‌ شايسته‌ مي‌دانست، ولي‌ پروفسور عدل‌ براي‌ جلوگيري‌ از تشنجات‌ احتمالي،‌ دكتر دفتري‌ را براي‌ اين‌ سمت‌ انتخاب‌ كرد. دراين‌بين‌ رامبد به‌تدريج‌ به گروه‌ طرفدار خود وسعت‌ بيشتري‌ داد. اين‌ فعاليتها سرانجام‌ سبب‌ شد دو گروه‌ با دو فكر اساسي‌ در حزب‌ ايجاد شوند.‌ گروه‌ اول‌ معتقد بودند بهتر است‌ موقعيت‌ فعلي‌ حزب‌ مردم‌ همين‌‌طور كه‌ هست‌ محفوظ‌ بماند و حتي‌ از ورود و نفوذ ساير اشخاص‌ جلوگيري‌ شود اما گروه‌ دوم،‌ به‌ رهبري‌ رامبد، خواهان‌ ايفاي‌ نقش‌ واقعي‌ يك‌ حزب‌ اقليت‌ بودند و استدلال‌ مي‌كردند چون‌ پروفسور عدل‌ در افكار عمومي‌ خوشنام‌ است،‌ مي‌توان‌ با استفاده‌ از اين‌ موقعيت،‌ حزب‌ مردم‌ را به‌ صورتي‌ درآورد كه‌ در صحنه‌ سياست‌ كشور، قوي‌ و قابل‌‌ملاحظه‌ باشد.

انتخابات‌ اين‌ دوره‌ به‌ شكست‌ كامل‌ حزب‌ مردم‌ انجاميد و اكثريت‌ كرسي‌ها را حزب‌ دولتي‌ ايران‌ نوين‌ تصاحب‌ كرد. اين‌ شكست‌ براي‌ حزب‌ مردم‌ ضربة‌ مهلكي‌ بود و باعث‌ ايجاد تضاد و چنددستگي‌ و مخالفت‌ گروهي‌ از اعضاي‌ اين‌ حزب‌ با كادر رهبري‌ و دبيركلي‌ حزب‌ گرديد. شكست‌ حزب‌ مردم‌ چند دليل‌ داشت: اول‌اينكه‌ حزب‌ ايران‌ نوين‌،  بر عكس‌ حزب‌ مردم، براي‌ تمامي‌ حوزه‌هاي انتخاباتي كشور كانديدا معرفي‌ نمود. دوم‌اينكه‌ حزب‌ ايران‌ نوين‌ از قدرت‌ بيشتري‌ برخوردار بود و در امر انتخابات‌ دست‌ به‌ اعمال‌ نفوذ زد. دراين‌هنگام‌، مقرر شد جلسه‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ مردم‌ با حضور پروفسور عدل‌ و اكثريت‌ اعضاي‌ شوراي‌ عالي‌ و فراكسيونهاي‌ پارلماني‌ به‌ رياست‌ سناتور علامه‌ وحيدي‌، رئيس‌ شوراي‌ عالي،‌ تشكيل‌ گردد. در اين جلسه‌،‌ گزارش‌ دبيركل‌ كه‌ مشتمل‌ بر تعيين‌ اوضاع‌ متزلزل‌ حزب‌ و درخواست‌ اختيارات‌ ويژه‌ بود، به‌ رأي‌ گذاشته‌ شد و با اتفاق‌آرا مورد تصويب‌ قرار گرفت. به‌ دنبال‌ اين‌ تحولات‌، كميته‌ مركزي‌ حزب‌، اولين‌ جلسه‌ خود را تشكيل‌ داد.‌ در اين‌ جلسه‌ تصميم‌ گرفته‌ شد كليه‌ ارگانها و كميسيونهاي‌ حزبي‌ در تهران‌ و شهرستانها تجديد سازمان‌ شوند.

پس از انتخابات‌ دوره‌ بيست‌ودوم‌ و عملكرد بد حزب‌ در جريان‌ انتخابات، بار ديگر حزب‌ مردم‌ دچار ضعف، ركود، خرده‌گيري و اختلافات‌ وسيع‌ شد. اين‌ اختلافات‌ سبب‌ گرديد جلسات‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ به‌ اكثريت‌ نرسد.‌ عدم‌ حضور اين‌ عده‌ به‌ علت‌ اختلافات‌ و دودستگي‌ در حزب‌ مردم‌ و جلوگيري‌ از پاره‌اي‌ تشنجات‌ بود. نتيجه‌ اين‌ دودستگي‌، ايجاد جناح‌ پيشرو در حزب‌ مردم‌ بود. پس‌ از انتخابات‌ و شكستي‌ كه‌ به‌ اعضاي حزب‌ مردم‌ تحميل‌ شد، گرچه‌ تااندازه‌اي‌ ركود در فعاليتهاي‌ حزب‌ پديد آمد، ولي‌ هرگز موجب توقف فعاليتها نشد و اين‌ امر كه‌ دخالتهاي‌ حزب‌ رقيب‌   ايران‌ نوين   باعث‌ ناكامي‌ حزب‌ مردم‌ در رسيدن‌ به‌ اهداف‌ خود شد، مكرراً‌ شعار حزب‌ قرار گرفته‌ و به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌ ثابت‌ همواره‌ براي‌ توجيه‌ ناكامي‌هاي‌ حزب‌ در برخورد با مسائل‌ به‌ كار مي‌رفت. با نزديك‌‌شدن‌ زمان‌ برگزاري‌ انتخابات‌ انجمن‌ شهر، دامنه‌ اختلافات‌ گسترش‌ بيشتري‌ يافت‌ و اين‌ امر، سبب‌ شد جناحهاي‌ مختلف‌ حزب‌ بر سر آن‌ به‌ كشمكش‌ با يكديگر بپردازند؛ چنانكه جناح‌ پيشرو حزب‌ با صدور اطلاعيه‌اي عليه دبيركل، معاونان‌ و برخي‌ از همكاران‌ آنها، اين افراد را فاقد صلاحيت‌ رهبري‌ يك‌ حزب‌ سياسي‌ دانستند.

با شدت‌گرفتن‌ مخالفتها در حزب‌ مردم‌، به‌‌ويژه به تبع صدور‌ اطلاعية‌ شديدالحن‌ جناح‌ پيشرو، ساواك‌ تمهيداتي‌ را براي‌ پايان‌بخشيدن‌ به‌ اين‌ اختلافات‌ صورت‌ داد. دراين‌حال‌وهوا بود كه انتخابات‌ انجمن‌ شهر در سراسر كشور آغاز شد.‌ همزمان‌باآن‌، مبارزات‌ انتخاباتي‌ به‌ خشونت‌ گراييد و حزب‌ ايران‌ نوين‌ يكبار ديگر به‌‌سختي‌ حزب‌ مردم‌ را مورد حمله قرار داد و سرانجام‌ حزب مردم در انتخابات‌‌ متحمل‌ شكست‌ شد. حزب‌ مردم‌ دوراني‌ از ركود، ضعف‌ و سستي‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود و اگر اين‌ وضعيت‌ ادامه‌ مي‌يافت‌، سبب‌ برچيده‌‌شدن‌ آن‌ مي‌شد اما ازآنجاكه‌ رژيم‌، مايل بود‌ كشور همچنان‌ داراي‌ سيستم‌ دوحزبي باشد، به‌هرصورت‌ بايستي‌ اين‌ حزب‌ پابرجا مي‌ماند. دراين‌بين‌ ساواك‌ گزارش‌ نااميدكننده‌اي‌ از اوضاع‌ دروني‌ حزب‌ مردم‌ ارائه‌ نمود كه‌ در آن‌ دو عامل‌ جالب ذكر شده بود: 1  فقدان‌ رهبري‌ 2  دلسردي‌ اعضا. اين‌ وضعيت‌، انجام‌ تغييرات‌ و اصلاحات‌ عميقي‌ را در حزب‌ مردم‌ ضروري‌ ساخت. در اين‌ تغيير و تحولات،‌ پروفسور عدل‌ به‌ سمت‌ رياست‌ كل‌ حزب‌   كه‌ اصولا‌ سمتي‌ تشريفاتي‌ و خارج‌ از تشكيلات‌ حزب‌ و اساسنامه‌ آن‌ بود   بسنده‌ نمود و دبيركلي‌ حزب‌ را به‌ علي‌نقي‌ كني‌ واگذار كرد.

 

آخرين‌ سالهاي‌ حزب‌ مردم‌ (فروپاشي)

انتخاب‌ علي‌‌نقي كني به دبيركلي حزب، از جهاتي‌ مناسب‌ به‌ نظر مي‌رسيد؛ زيرا او از دوستان‌ علم‌ به‌حساب مي‌آمد و از ابتداي‌ تاسيس‌ حزب‌ به‌ آن‌ پيوسته‌ بود؛ ضمن‌آنكه وي از جناح‌‌بندي‌هاي‌ حزب‌ به‌طورمشخص‌ طرفداري‌ نمي‌كرد. اين مسائل دركل سبب‌ شد او‌ از طرف‌ جناحهاي‌ موجود حزب‌ پذيرفته‌ شود. اين‌ انتخاب‌، اقدامي‌ ديگر براي‌ رهانيدن‌ حزب‌ از بن‌بست، و نيز در راستاي احياي‌ مجدد حزب‌ و همچنين خشنودكردن‌ عناصر ناراضي‌ و مدعيان‌ درون‌ حزب‌ بود. دبيركلي‌ كني‌ با برگزاري‌ انتخابات‌ دوره‌ بيست‌‌وسوم‌ شوراي‌ ملي‌ و دوره‌ ششم‌ مجلس‌ سنا مصادف بود و درعين‌حال‌ اولين‌ آزمون‌ بزرگ‌ براي‌ كني‌ به‌شمار مي‌رفت. انتخابات‌ اين‌ دوره‌ نيز عليرغم‌ انتظار حزب‌ مردم‌، براي اين حزب دربردارنده  شكست‌ بود. كني‌ اعتقاد داشت‌ براي‌ بقا و حفظ‌ موجوديت‌ حزب‌، بايد به‌ نيروهاي‌ جديد و جوان‌ توسل‌ جست‌ اما اين‌ اقدامات‌ به‌ مذاق‌ افراد قديمي‌ خوش‌ نيامد و درنتيجه آنها بر‌ مخالفت‌ خود افزودند. كني‌ نقش‌ ساختگي‌ حزب‌ مردم به‌عنوان حزب اقليت‌ را جدي‌ گرفته‌ بود؛ چنانكه در سخنراني‌هاي‌ خود شديدا به‌ حزب‌ ايران‌ نوين‌ و دولت‌ حمله‌ مي‌كرد و همين مساله،‌ سبب‌ نگراني‌ شاه‌ شد. اين‌ اقدامات‌ كني‌ سرانجام موجب‌ بركناري‌ او از دبيركلي‌ حزب‌ مردم‌ شد.

گسترش‌ جناح‌بندي‌ در دوران‌ دبيركلي‌ كني،‌ باعث‌ گرديد پس‌ از استعفاي‌ وي‌، پروفسور عدل‌ نتواند دبيركل‌ جديدي‌ براي‌ حزب‌ برگزيند؛ زيرا هركسي را براي اين منصب انتخاب‌ مي‌كرد، با مخالفت‌ بخشي از جريانات درون حزب‌ مواجه‌ مي‌شد. به‌‌همين‌دليل‌ او براي‌ اداره‌ امور حزب، يك‌ دفتر سياسي‌ تشكيل‌ داد. از همان‌ ابتداي‌ تشكيل‌ دفتر سياسي، جبهة‌ واحدي‌ در مقابل‌ آن‌ ايجاد شد و آن‌ را غيرقانوني‌ و انتصابي‌ دانست‌ و خواهان‌ تشكيل‌ جلسه‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ شد. با تشديد اختلافات‌ در حزب‌ مردم،‌ اين‌ حزب‌ مختصر تحركي‌ را كه‌ در زمان دبيركلي علي‌نقي‌ كني‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، از دست‌ داد و حتي‌ به‌ ركود و تعطيلي‌ كشيده‌ شد. دفتر سياسي‌ نه‌تنها باعث‌ انسجام‌ و بهبود وضعيت‌ حزب‌ نشد، بلكه‌ بر دامنة‌ اختلافات‌ گروهي‌ درون‌ حزب‌ افزود.

سرانجام‌ در جلسه‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ مردم‌ كه‌ در ششم‌ تيرماه‌ 1352 برگزار گرديد، ناصر عامري‌ به‌ اتفاق‌ آرا از سوي‌ اين‌ شورا به‌ سمت‌ دبيركلي‌ حزب‌  برگزيده‌ شد و گرچه‌ انتصاب‌ او به‌ظاهر به‌ صورت‌ انتخاب‌ توسط‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ صورت‌ گرفت، ولي‌ اعضاي‌ عمده‌ شوراي‌ عالي‌ با اين‌ انتصاب‌ اهداف‌ ديگري‌ را دنبال‌ مي‌كردند. عامري‌ پس‌ از برگزيده‌شدن‌، طي سخناني‌ برنامه‌ كار خود را اين‌‌گونه‌ اعلام‌ كرد: «يكي‌ از  وظايف‌ مهم‌ ما تجديدنظر در مرامنامه‌ و اساسنامه‌ و برنامه‌ حزب‌ با توجه‌ به‌ تحولات‌ عميق‌ در سال‌ گذشته‌ و شرايط‌ سياسي، اجتماعي، اقتصادي‌ كشور و پيشرفت‌ همه‌‌جانبه‌ و سريع‌ مملكت‌ و نقش‌ فعال‌ و مؤ‌ثر حزب‌ مردم‌ است.»

در انتخابات‌ داخلي‌ حزب‌ مردم‌، طرفداري‌ هلاكو رامبد از ناصر عامري‌ باعث شكست جناح‌ جفرودي‌ گرديد. پس‌ از چندي‌ جناح‌ طرفدار جفرودي‌، طي اعلاميه‌اي، خود را اصلاح‌طلبان‌ حزب‌ مردم‌ معرفي‌ كردند و در اين‌ اعلاميه‌ موارد متعددي‌ از اختلاس، انجام‌ كارهاي‌ خلاف‌ اساسنامه‌ و مرامنامه‌ و همچنين‌ كليه‌ سوءاستفاده‌هاي‌ ناصر عامري‌ را يك‌‌يك‌ بر شمرده‌ و وي‌ را عامل‌ سيا معرفي‌ نمودند. عليرغم‌ هشدارهاي‌ مقامات‌ عالي‌‌رتبه‌ مملكتي‌ و نيز تذكرات‌ ساواك‌ به‌ جفرودي‌ و طرفداران‌ وي، جفرودي دست‌ از مخالفت‌ عليه‌ گردانندگان‌ حزب‌ مردم‌ برنداشت. عامري‌ سعي‌ داشت‌ رامبد و طرفدارانش‌ را در چارچوب مقررات حزب‌ درآورد و دبيركل‌ حزب نيز‌ سعي مي‌كرد از قدرت‌ رامبد و طرفدارانش‌ بكاهد. ازآن‌سو جناح‌ رامبد نيز به‌تدريج‌ با ايجاد اختلال‌ در امور حزبي‌ و مخالفتهاي‌ گاه‌ و بيگاه‌ و پنهان‌ و آشكار و نيز ايجاد شايعات‌، زمينه‌ را براي‌ بركناري‌ عامري‌ فراهم‌ ساختند.

با وجود مخالفتهاي‌ مختلف‌ احزاب‌ با عامري‌، او كوشش‌ فراواني‌ در جهت‌ گسترش‌ نهادها و فعاليتهاي‌ حزبي‌ از خود نشان‌ داد تا موقعيت‌ خود را در حزب‌ تثبيت‌ كند. وي به‌همين‌منظور تغييراتي‌ را در حزب‌ به‌ وجود آورد. وي تلاش مي‌كرد حوزه‌هاي‌ حزب را‌ در تهران‌ گسترش‌ دهد و براي‌ تجديد فعاليتهاي‌ حزب‌ در شهرستانها، فعاليتهاي‌ جديدي‌ را آغاز كرد؛ همچنين حوزه‌هاي‌ استاني‌ پيش‌‌بيني‌ و تشكيل شدند. از ديگر وظايف‌ حزب، تبليغ‌ و گسترش‌ حزب‌ در ميان‌ مردم‌ و كارگران‌ و عضوگيري‌ بود كه‌ عامري‌ در راستاي انجام آن سخت تلاش مي‌كرد.

از مهمترين‌ رخدادهاي‌ زمان‌ دبيركلي‌ ناصر عامري‌، تشكيل‌ كنگره‌ بود. هلاكو رامبد، به‌عنوان رئيس‌ كنگره‌، در سخنراني‌ خود به‌ بررسي‌ رويدادهاي‌ بين‌ دو كنگره، انتقاد از حزب‌ حاكم، انقلاب‌ اداري، مبارزه‌ با فساد و... پرداخت. در اين‌ قطعنامه‌ مسائلي‌ در مورد سياست‌ خارجي، درخواست‌ از كادر رهبري‌ براي‌ تغيير قانون‌ انتخابات، آمادگي‌ حزب‌ براي‌ شركت‌ در انتخابات‌ آينده‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ و درخواست‌ براي‌ گسترش‌ نهادهاي‌ حزبي‌ اشاره‌ شده‌ بود. يكي‌ از اقدامات‌ عامري‌ تلاش براي جلب‌ جوانان‌ به‌ امور سياسي‌، از طريق‌ سلولهاي‌ حزبي‌ بود؛ همچنين او سعي مي‌كرد با تشكيل‌ كميته‌هاي‌ آموزشي‌، ورزشي‌، بهداشتي‌ و هنري‌ پيوند حزب‌ را با جوانان‌ هر‌چه‌بيشتر توسعه‌ و گسترش‌ دهد. در اين‌ كنگره‌ كار كميسيونهاي‌ حزبي، در قالب يك قطعنامه‌ تصويب‌ گرديد.

جناح‌بندي‌هاي‌ حزب‌ مردم‌، همان‌طوركه‌ سبب‌ طرد جفرودي‌ و طرفدارانش‌ شد، دامنگير عامري‌ نيز گرديد و رامبد كه‌ با حمايت‌ از دبيركلي‌ عامري‌ موجبات‌ طرد جفرودي‌ را فراهم‌ كرده‌ بود، اينك‌ به‌‌تدريج‌ زير پاي‌ عامري‌ را خالي‌ كرد و تلاش‌ عامري‌ براي‌ كاهش‌ اعمال‌ نفوذ جناح‌ رامبد در تصميم‌گيري‌هاي‌ حزب بي‌نتيجه ماند. ناكامي‌ حزب‌ در برگزاري‌ انتخابات‌ حوزه شهسوار و انجمنهاي‌ شهر و نيز‌ تحريم‌ انتخابات‌ انجمنهاي‌ شهر در بابلسر، بهانه‌ لازم‌ را براي‌ بركناري‌ عامري‌ در اختيار مخالفان گذاشت. او در موضع‌گيري‌هاي‌ خود در مورد مسائل‌ مملكتي‌، دچار اشتباهاتي‌ گرديد كه‌ در مواردي‌ موجبات‌ رنجش‌ شاه‌ را نيز فراهم‌ ‌كرد. عامري‌ در دوران‌ دبيركلي خود روش‌ رهبري‌ فردي‌ را در پيش‌ گرفته‌ بود؛ چنانكه در بسياري‌ موارد، اعضاي‌ كميته‌ مركزي‌ حزب‌ مردم، از طريق‌ روزنامه‌ها از سياست‌ حزب‌ خود با خبر مي‌شدند؛ تااينكه سرانجام‌ روزنامه‌ مردم‌، تصميم‌ كميته‌ مركزي‌ مبني بر بركناري‌ عامري‌ از دبيركلي‌ حزب‌ را اعلام كرد.

پس از بركناري‌ عامري‌ مطبوعات‌ افرادي‌ را براي‌ احراز اين‌ مقام‌ نامزد مي‌كردند. دراين‌ميان‌ هلاكو رامبد، رهبر اقليت‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ نه‌‌تنها در حزب‌ مردم‌ از موقعيتي‌ ممتاز برخوردار بود بلكه‌ يكي‌ از چهره‌هاي‌ معروف‌ و فعال‌ در ميان‌ نمايندگان‌ مجلس‌ به‌شمار مي‌رفت. همچنين‌ از محمد فضايلي،‌ رئيس‌ شوراي‌ عالي‌ حزب‌ مردم براي اين سمت‌ نام‌ برده‌ مي‌شد. در نهايت‌ محمد فضايلي‌ كه‌ مورد تاييد مقامات‌ عالي‌رتبه‌ مملكتي‌ بود، به‌ اين‌ سمت‌ برگزيده‌ شد. شخصيت‌ او براي‌ دبيركلي‌ يك‌ حزب‌ اقليت‌ مناسب‌ بود؛ چراكه وي‌ آرامش‌ و سكون‌ را بر جنجال‌ و انتقاد ترجيح‌ مي‌داد. اما پيش‌ازآنكه‌ فضايلي‌ برنامه‌هاي‌ خود را اجرا كند، نظر شاه‌ تغيير كرد و به‌يكباره‌ نظام‌ تك‌‌حزبي‌ را براي‌ كشور مناسب‌تر دانست. پس از اين تصميم شاه،‌ حزب‌ رستاخيز ملي‌ تشكيل‌ گرديد و ديگر احزاب‌ موجود، از جمله‌ حزب‌ مردم‌، به‌ناچار در آن‌ ادغام‌ شدند.

 

ساختار سازماني‌ حزب‌ مردم‌
هر حزب‌ براي‌ پيشبرد برنامه‌ها و رسيدن‌ به‌ مقاصد و اهداف‌ خود نيازمند آرمان‌ و چارچوب‌ مقرراتي خاصي‌ است‌ كه‌ در قالب‌ مرامنامه‌ و اساسنامه‌ بيان‌ مي‌شود. مرامنامه اهداف‌، وظايف و محيط‌ فعاليت‌ را معرفي‌ مي‌كند و اساسنامه،‌ مجموعة‌ مقررات‌ و اصول‌ سازمان‌ حزب را تبيين مي‌نمايد.

اولين‌ مرامنامه‌ حزب‌ مردم،‌ توسط‌ مؤ‌سسين‌ حزب‌ تهيه‌ شد. براي‌ تدوين آن‌، كميسيون‌هايي‌ ايجاد گرديدند و به‌ آنها ماموريت‌ داده‌ شد تا مرامنامه‌ حزب‌ را با توجه‌ به‌ اهداف‌ مورد نظر رژيم‌ تهيه‌ كنند.

مرامنامه حزب‌ بارها دستخوش‌ تغيير و تحول‌ گرديد. چنانكه پس از استعفاي‌ علم،‌ پروفسور عدل‌ براي حفظ حزب و خارج‌ساختن آن از وضعيت ركود، به‌ اقداماتي دست‌ زد كه‌ در اساسنامه‌ پيش‌بيني‌ نشده‌ بودند. همچنين‌ پس‌ از كنگره‌ سوم‌ نيز اصلاحاتي‌ صورت‌ گرفت. پس‌ از عدل‌، علي‌نقي‌ كني‌ براي‌ تشكيل‌ دفتر سياسي‌ در حزب‌، بار ديگر اصلاح‌ اساسنامه را مورد توجه‌ قرار داد. دركل بايد گفت‌ اساسنامه‌ كه‌ چارچوب‌ اجرايي‌ حزب‌ را تشكيل مي‌داد، در ادوار مختلف تاريخ اين حزب تقريبا هميشه‌ ناديده‌ گرفته‌ شد.

 

عضويت‌ در حزب‌
براي‌ عضويت‌ در حزب‌ مردم‌ بر طبق‌ اساسنامه، شرايط‌ و مراحلي‌ تعيين‌ شده‌ بود: تابعيت‌ ايران، نداشتن‌ سوء شهرت، داشتن‌ دو معرف‌ از ميان اعضاي‌ حزب، عدم‌ عضويت‌ در احزاب‌ و جمعيتهاي‌ سياسي ديگر، داشتن‌ حداقل‌ هشت‌سال‌ سن. به‌ اين‌ ترتيب‌ كساني‌ كه‌ شرايط‌ را دارا بودند، پس‌ از تاييد صلاحيت‌ به‌ عضويت‌ پذيرفته‌ مي‌شدند.

سازمان‌ حزب‌ مردم‌ براي‌ فعاليتهاي‌ خود بر طبق‌ اساسنامه،‌ سازمانها و نهادهايي‌ را به‌ اين‌ شرح‌ پيش‌‌بيني‌ كرده‌ بود: حوزه، كميته‌ ملي، سازمان‌ شهرستان، سازمان‌ مركزي. سازمان‌ مركزي‌ حزب‌ مردم،‌ شامل‌ ارگانهاي‌ زير بود: كنگره، شوراي‌ عالي‌، كميته‌ مركزي‌، دبير كل‌ هيات‌ بازرسي، كميته‌ اجرايي، دفتر سياسي، فراكسيون‌ مردم.

بر طبق‌ ماده‌ سوم‌ اساسنامه‌ حزب، يكي‌ از وظايف‌ عضو، پرداخت‌ حق‌ عضويت‌ بود و همه‌ اعضاي‌ حزب‌ بايد حق عضويت مساوي‌ پرداخت‌ مي‌كردند. از راههاي‌ ديگر‌ كسب‌ درآمد حزب، كمك‌ اعضاي‌ برجسته‌ و متمول‌ حزب‌ بود. آنان ازآنجاكه بقاي‌ حزب را براي‌ پيشرفت‌ خود لازم‌ مي‌دانستند، به‌ آن‌ كمك‌ مي‌كردند. همچنين‌ افرادي‌ كه‌ به‌ دنبال‌ وكالت‌ بودند، براي‌ ادامه‌ حيات‌ حزب‌ كمكهايي‌ را در اختيار حزب مي‌گذاشتند.

احزاب‌ براي‌ بيان‌ نظريات، ايده‌ها، برنامه‌ها و اهداف‌ خود نيازمند نشريه‌ و يا نشرياتي‌ هستند. معمولا احزاب‌ داراي‌ نشريه مختص‌ به‌ خود به‌ عنوان‌ ارگان‌ حزب‌ و يا ناشر افكار حزب‌ مي‌باشند كه‌ در آنها منحصراً‌ تفكرات‌ سياسي‌ و حزبي‌ منتشر مي‌گردد و از مواضع‌ و سياستهاي‌ حزب‌ دفاع مي‌شود. حزب‌ مردم‌ داراي‌ سه‌ ارگان‌ بود: انديشه‌ مردم، مهر ايران و روزنامه‌ راه‌ مردم‌. علاوه‌براين نشريات، نشريات‌ ديگري‌ نيز وجود داشتند كه‌ در راستاي ترويج‌ اهداف‌ و مرام‌ حزب‌ فعاليت‌ مي‌كردند. البته حمايت‌ اين‌ نشريات‌ مداوم‌ نبود. آنها هرگاه‌ كه‌ منافعشان ايجاب‌ مي‌كرد، از حزب‌ مردم‌ طرفداري‌ مي‌كردند اما گاهي‌ نيز به‌ صف‌ مخالفان‌ آن مي‌پيوستند.

 

سياستها و مواضع‌ حزب‌ مردم‌
يكي‌ از مهمترين‌ مسائل در ارتباط با حزب مردم، عضويت‌ برخي‌ از عناصر توده‌اي‌ در اين‌ حزب‌ مي‌باشد. اين مساله با عكس‌‌العملهاي‌ متفاوتي‌ در افكار عمومي داخل و نيز در خارج‌ از كشور مواجه‌ گرديد. فعاليت‌ وسيع‌ اقليت‌ توده‌اي‌ حزب‌ مردم،‌ سرانجام‌ به‌ صف‌آرايي‌ و جناح‌بندي‌ وسيع‌ چپ‌ و راست‌ در داخل حزب انجاميد. افشاي‌ جناح‌‌بندي‌هاي‌ دروني‌ حزب‌، باعث‌ عصبانيت‌ علم‌ و تشكيل‌ جلساتي‌ براي‌ رفع اين‌ اختلافات‌ شد. گسترش‌ فعاليت‌ عناصر توده‌ در حزب‌، سبب‌ شد مقامات‌ عالي‌‌رتبه كشور خواستار تصفيه‌ در حزب‌ مردم‌ و طرد عناصر توده‌اي‌ از آن‌ شوند، اما‌ علم‌ با اين توجيه كه تصفيه‌ در حزب‌ به‌ متلاشي‌‌شدن‌ آن منجر‌ خواهد شد، بااين‌اقدام مخالف بود. استفاده‌ از افراد توده‌اي‌ و سپردن‌ بعضي‌ از مسئوليتها به‌ آنها، سبب‌ ‌شد آنها به‌تدريج‌ تشكيلاتي‌ را در حزب‌ به‌ وجود آوردند كه‌ در آينده‌ باعث تقويت جايگاه آنان در حزب گرديد. عامل‌ مهم‌ بعدي‌ كه‌ عضويت‌ افراد توده‌اي‌ را در حزب‌ مردم‌ توجيه‌ مي‌كرد، قدرت‌ سازماندهي‌ و تجربه‌ اين‌ افراد در امر تحزب‌ بود.

حزب‌ مردم‌،‌ در سياست‌ داخلي‌ و خارجي‌ خود خط‌‌مشي‌ مستقلي‌ از رژيم‌ نداشت، بلكه‌ سياستهاي‌ حزب   به‌ويژه در حوزه خارجي  ‌ تابعي‌ از سياستها و مواضع‌ رژيم‌ بود. درواقع حزب از خود هيچ ابتكاري‌ نداشت‌ و در معدود مواردي كه‌ نقطه‌‌نظرات‌ حزب‌ در زمينه‌ سياست‌ خارجي‌ ابراز مي‌شد، اين اظهارنظرها به‌ خاطر اهميت‌ موضوع، جنبة‌ تبليغاتي‌ آن‌ و در راستاي‌ سياست‌ كلي‌ رژيم‌ صورت مي‌گرفت.

باتوجه‌به‌اينكه‌ حزب‌ مردم‌ به‌ دستگاه‌ رژيم‌ وابسته بود، براي‌ نشان‌‌دادن‌ موجوديت‌ خود، عرصه‌هاي‌ خلاقيت‌ ديگري‌ غير از مسائل‌ سياسي‌ را براي‌ خود برگزيد؛ چنانكه فعاليتهاي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌ حزب‌ از جمله‌ در مسائلي از قبيل توجه‌ به‌ مشكلات‌ كارگران، كارمندان، وضع‌ آسفالت‌ خيابانها و... افزايش يافت همچنين‌ حزب در مرامنامه‌ خود به‌ زنان توجه خاص‌كرده بود و به‌ويژه در مسائل مربوط به جوانان‌، فعاليت‌ گسترده‌اي‌ داشت.

 

نتيجه‌
پس از كودتاي‌ بيست‌وهشتم مرداد 1332 و دستيابي مجدد محمدرضاشاه به قدرت، ايران‌ دوباره‌ دچار جريانات‌ استبدادي‌ شد و شاه‌ براي‌ رفع‌ اين‌ وضع،‌ اصلاحات‌ و تغييرات‌ خاصي را در زمينه‌هاي‌ سياسي‌ اجتماعي‌ و اقتصادي آغاز‌ كرد و با سياستهاي‌ جديد امريكا در زمينه‌ اصلاحات، همگامي‌ بيشتري‌ نشان‌ داد. او سيستم‌ دوحزبي‌ را به‌ اجرا گذاشت‌ كه‌ برگرفته‌ از نظام تحزب در امريكا و انگليس‌ بود. در اين‌ سيستم‌، حزب‌ اكثريت،‌ مليون‌ و بعدها ايران‌ نوين‌ نام داشت و حزب اقليت به حزب مردم معروف گرديد.

حزب‌ مردم‌ از نظر نوع‌ فعاليت‌ دو دوره‌ داشت: دوران‌ علم‌ كه‌ در اين‌ دوره،‌ حزب‌ نقش‌ فعال‌تري‌ در صحنه سياسي ايفا مي‌كرد و‌ اين‌ دوره‌ از ابتداي‌ تشكيل‌ حزب‌ مردم‌ توسط‌ علم‌ تا استعفاي‌ او طول‌ كشيد. شخصيت‌ علم‌ و وجود افراد سياسي‌ خاص‌ در كنار او و نيز رابطه‌ او با شاه‌، از عوامل‌ مهم‌ در پيشرفت‌ حزب‌ بودند. پس از استعفاي علم‌ از دبيركلي‌ حزب‌ مردم،‌ يحيي‌ عدل‌ به‌ سمت دبيركلي‌ حزب‌ انتخاب شد. اما حزب‌ در ايام دبيركلي پروفسور عدل نتوانست‌ پويايي و‌ استحكام‌ دوران‌ علم‌ را حفظ كند؛ چنانكه در اين دوره، جناح‌بندي‌ چپ و راست در درون حزب‌ شكل‌ گرفت؛ همچنين تعطيلي‌ مجلس‌ و بالاخره‌ روشن‌شدن‌ ماهيت‌ واقعي‌ حزب‌ به‌عنوان يك گروه سياسي كه همواره بايد بنا به‌ خواست‌ شاه‌ در اقليت‌ بماند، اميد براي‌ به‌دست‌‌گرفتن‌ قدرت‌ بيشتر را از اعضا سلب كرد و سرانجام يحيي عدل نيز استعفا داد. اختلافات‌ و جناح‌بندي‌ دروني‌ حزب‌ مردم‌ تشديد شد. اين‌ امر، ضربه‌ سختي را بر حزب‌ وارد كرد و دراين‌ميان‌ نقش‌ عناصر توده‌اي‌ كه‌ به‌ حزب‌ مردم‌ پيوسته‌ بودند، حائز اهميت است. البته جناح‌بندي چپ و راست در درون حزب مردم، ريشه در زمان‌ علم‌ داشت اما پس از او آشكار و تشديد شد. اين‌كه‌ مردم‌ شاه‌ را عامل‌ اصلي‌ شكل‌گيري حزب‌ مردم‌ مي‌دانستند، ضربه‌اي‌ عظيم‌ بر حزب‌ بود و باعث شد حزب از همان‌ ابتدا به‌عنوان يك سازمان دستوري‌ و فرمايشي‌ معرفي‌ گردد. حزب‌ مردم،‌ از ايدئولوژي‌ خاصي بهره‌ نمي‌برد بلكه‌ بر اساس‌ علائق‌ و سليقه‌هاي مشخص‌ و تعيين‌شده‌‌ حركت‌ مي‌كرد و به‌‌همين‌دليل‌ عملكرد اين‌ حزب‌، جنبه‌ بنيادي‌ و اصيل‌ نداشت. اعضاي‌ حزب‌،‌ اهداف‌ متفاوتي را از عضويت در آن دنبال مي‌كردند؛ چنانكه گروهي‌ فراماسون،‌ گروهي‌ هوادار انگليس‌ و گروهي‌ توده‌اي‌ بودند.

حزب‌ از زمان‌ تشكيل‌ تا زمان‌ انحلال،‌ چند وظيفه‌ مشخص‌ داشت: 1  حزب تحت هر شرايطي، اعم‌ازآنكه اعضا و اولياي‌ آن موافق بودند يا نه، بايد حتما در انتخابات‌ شركت‌ مي‌كرد 2  حزب در مراسمي‌ كه‌ به‌ مناسبتهاي‌ خاص‌ برگزار مي‌شد، درهرصورت‌، ولو با انتشار اعلاميه، بايد‌ شركت‌ خود را اعلام‌ مي‌كرد 3 ‌ تعريف‌ و تجليل‌ از فرامين و دستورات‌ شاه‌ و تبليغ‌ اين فرامين‌ در ميان‌ اعضا نيز از ديگر وظايف حزب مردم بود.

وابستگي‌ حزب‌ مردم‌ به‌ رژيم‌ و عملكرد تصنعي آن، سرانجام باعث‌ عدم‌ محبوبيت‌ اين‌ حزب‌ در ميان‌ مردم‌ و قشر تحصيلكرده‌ شده بود. درواقع اين حزب، از همان‌ ابتدا با شكست‌ روبرو شد و اگر نام‌ آن تا هيجده سال‌ در عرصه سياسي دوام آورد، تنها به‌ خاطر خواست‌ رژيم‌ براي‌ نمايش‌ سيستم‌ دوحزبي‌ در داخل‌ و خارج‌ كشور بود؛ وگرنه پس از استعفاي علم، اين حزب تقريبا هيچ‌ عملكرد مثبتي‌ نداشت. علاوه‌براين، حزب‌ در هموارساختن‌ فرايند تحزب‌ در جامعه‌ موفقيت‌ چنداني‌ از خود نشان نداد؛ ضمن‌اينكه‌ نه‌‌تنها به‌ وظايف‌ خود عمل‌ نكرد، بلكه‌ حتي به‌ اهداف‌ مورد نظر نرسيد. آنها با فعاليتهاي خود، پاره‌اي مشكلات‌ غيرقابل‌پيش‌بيني‌ در جامعه‌ ايجاد كردند،‌ و برخلاف انتظار اوليه حتي بر تعداد ناراضيان از رژيم‌ افزودند ازاين‌رو شاه در سال‌ 1353 سيستم‌ دوحزبي‌ را مضر تشخيص‌ داد و به‌ سيستم‌ تك‌‌حزبي‌ روي‌ آورد.

پي‌نوشت‌:

[۱]  محمود لالوي، حزب مردم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تابستان 1381